امروز بعدازظهر داشتیم به اتفاق بابابزرگ درویش و پدر از خونهی عمه فریبا برمیگشتیم و من دیدم فرصت خوبیه تا یک سؤال مهم از پدرم بپرسم …
اروند: پدر! تو فکر میکنی شیطان واقعی است و وجود داره؟
پدر تا اومد جواب بده، بابابزرگ گفت: بله واقعی است و وجود داره …
پدر: خودت چی فکر میکنی؟
اروند: من هم احساسم بهم میگه و هم اطلاعاتی که دارم، تأیید میکنه که شیطان وجود نداره!
پدر: چه اطلاعاتی داری؟
اروند: به نظر من خدا آنقدر بزرگ و قوی هست که میتونه به راحتی شیطان رو نابود کنه. واسه همین، من فکر میکنم که اصلاً شیطانی در کار نباشه!
پدر: راستش میدونی اروند جان؟ چیزی که منو خوشحال میکنه، نوع سؤالی است که مطرح میکنی و منطقی است که واسش داری … و از اون مهمتر این که چی شده که به این فکر افتادی؟!
اروند: فکر این سؤال وقتی در ذهنم شکل گرفت که بازی برادران برگزیده را در پلی استیشن انجام دادم!
نتیجهگیری اخلاقی:
در خیلی از مواقع جواب دادن، اهمیت بسیار کمتری از سؤال کردن دارد!
من هم با تو موافقم!
منتها من یه کم دیر به نتیجه گیری تو رسیدم!
می بوسمت پسرک دوست داشتنی
بوسه ات را با افتخار مي پذيرم! منتها زياد هم دير نرسيدي!! از پدر و باباي پدر هنوز جلوتري!
این اروند نامه مانند کتاب امیل روسو شده
باید این اروند را ببینم و با هم یک پپرونی تند و پر از پیاز بخوریم
موافقم! منتها من با هر چيز تند مخالفم؛ بخصوص اگر پيازش هم معلوم باشه. اما فكر نكنم كسي تو پيتزا خوري به گردم برسه … بي خود نيست كه نيم صد كيلو وزن دارم!
راستي عمو اشكار! انگار از وبلاگ پدر بريدي اومدي سراغ پسر!
راستی عمو اشکار! انگار از وبلاگ پدر بریدی اومدی سراغ پسر!
سنگ صبور خوبی هستی هرکه می خواهی باش
ممنون.
سلام بر اروند جان،به این علت به قول تو دخلش را نیاوردند که خدافرموده بود هر کس مرا هفتاد سال عبادت کند من همه ی خواسته ها ی او را براورده می کنم،به همین علت کسی نمی توانست که او را بکشد مسئله ترس نیست.
قبول نیست! اومدیم و شیطان می خواست همه فرشته های خدا رو بکشه، بازم باید خدا بهش هیچی نمی گفت؟!
اروند در کار خدا کشتن نیست،هدف شیطان کشتن فرشته ها نبود،اوبه خاطر این که از جنس آتش بودبر انسان که ازجنس گل بود سجده نکرد،فرشته ها را نه می توان کشت ونه کشته می شوند. انگار خیلی اسرار داری یکی یا حساب شیطان رو برسه…………..؟
اگه انسان از جنس گل است، چرا وقتی اوف می شه، خونش می ریزه؟! گل که خون نداره! داره؟
گل هاش مخصوصه،گل توی باغچه که نیست،رفتم پیش خدا ازش طرز درست کردنش رو می پرسم.ایقدر حرص نخور ،پیر می شی.
پس هیچی دیگه … با این حساب انگار من باید حداقل تا 100 سال دیگه منتظر بمونم! نه؟
اروند گیردادی،توی این دوره زمونه بقیه به شیطان درس میدن.
اینو خوب اومدی … شیطان کیلویی چنده؟ خود ما می تونیم چند تا شیطونو بذاریم تو جیبمون باهاش یه قول دو قول بازی کنیم!
اروند جان
انسان، ” شیطان” را آفرید….
پاسخ:
باز خوبه! چون يك روايت ديگه شنيده بودم كه مي گفت: آدم شيطان را آفريد و شيطان هم حوا را!
اروند خان….
حواست به شقایق خانوم باشه، فکر کنم منظورش از این همه بوس اینه که میخواد عصرها بری باهاش بازی کنی D:
اتفاقاً همين جمعه رفته بوديم خونه شون و كلي با هم ايروپولي بازي كرديم مريم بانو جوون.
هی!این جا چه خبره اونوقت؟
د ِ نيستي شبا ببيني گريه هامو …
آخیش جوجوی من!
به من مي گي جوجو؟! خوبه بهت بگم: سفيد برفي؟!
من سیندرلا رو ترجیح می دم!
اتفاقاً مي خواستم بگم: سيندرلا … منتها گفتم ممكنه زيادي خوش به حالت بشه! چون در مورد پدر كه اينجوريه! يه دفعه بهش گفتم: شرك؛ فكر كرد واقعاً عدديه!
من کلا خوش به حالم هست!!خیالت راحت!
در ضمن من هر بار یاد لقب شرک به پدر می افتم ؛الکی خنده ام می گیره!
فكر نكنم زياد هم الكي باشد!
آره خب!
اروند جونم ….
باز خوش به حال حوا که شوهرش ” آدم” بود !!!
مگه نه شقایق جون؟
شقایق کجایی که آدم تو بردند!