چند روز پیش تصمیم گرفتم واسهی پدر یک معما طرح کنم که البته نمیدونم چرا این یکی اونقدر مورد توجه پدر و دوستانش قرار گرفت؟!
همون طور که در این نقاشی میبینید، ماجرا از این قرار است که این دو تا آقا پسر که در کنار مغازه ایستادهاند، تصمیم گرفتهاند برای اون دو تا دختر خانوم که اونور رودخونه ایستادهاند، چشمک بفرستند! منتها نمیدونند چطوری میتونند بهونهی لازم را واسه این کار پیدا کنند؟ از پدر پرسیدم که میدونی باید چیکار کنند؟
پدر: اصلاً چرا میخواهند چشمک بفرستند؟
اروند (با خونسردی تمام): خُب معلومه … چون ازشون خوششون اومده دیگه!
پدر (در حالی که سعی میکرد خندهی خودشو کنترل کنه): آهان!
اروند: حالا جواب میدی؟
پدر: راستش نمیدونم … میشه خودت بگی؟
اروند: کاری نداره که … اون دو تا پسر میرن تو مغازه و یه چیز ترش مثل لواشک میخرند و بعد وقتی که دارند اونو میخورند، به بهانهی این که آن چیز ترش است و مجبورند قیافهی صورتشان را تغییر دهند، چشمک خودشان را هم میزنند و کار تمام!
نتیجهگیری اخلاقی:
اون کدوم پدرنامردی بود که گفته بود: هدف وسیله را توجیه میکند؟!
اروندمن بین نظر تو و چیزی که خودم می دانم کمی شک دارم وقتی که شیطان خود یک فرشته بوده وبعد از راه خدا جدا شده نمی توان گفت که وجودندارد البته نمی توان هم کاملا مطمئن بود که وجود دارد.باید اطلاعات بیشتری کسب کنی.
سلام بر نیلوفر عزیز. من موندم چرا همون فرشته ها دخلشو نیاوردند؟! مگه اونا همه با هم نیستند؟ پس دیگه چرا باید از شیطان بترسند؟
حیف که قراره مردم کالاهای تبلیغاتی صدا و سیما را تحریم کنند ، وگرنه می شد با ایده تو یک تیزر توپ برای کارخانه لواشک سازیی که بالاترین مبلغو پیشنهاد می ده ساخت .
پاسخ:
واقعاً که حیف. اصلاً من فکر می کنم اگه آدم بزرگها اختیار مملکت و زندگی شونو به دست آدم کوچیکها می دادند، دنیا خیلی زیباتر و آرام تر از امروز می شد. بچه زود می بخشند و فراموش می کنند و کینه به دل نمی گیرند … کدوم آدم بزرگی اینجوریه؟!
اروند جونم شاگرد خصوصی هم قبول می کنی؟
پس چی که قبول می کنم. تازه می تونم تضمینی کار کنم و اگه از نتیجه راضی بودید، حق الزحمه را پرداخت کنید!
ندیده از نتیجه راضیم!
کی شرفیاب شم استاد؟!
شما را در اولویت
سبز
قرار می دهم!@
مرسی .می بوسمت
قابلی نداشت و ممنون.
تمام این حرفها رو اروند میزنه؟
به ظاهر شما هم چندان مهندس کشاورزی نیستید و معاشرت و بیابان گردی با ممدلی خان و دکتر ناصر الحکما روی شما هم هی… اتر گذاشته!
پاسخ:
درباره ممدلی خان بیشتر توضیح بده … موضوع داره جالب می شه!
جالبه!
بچه باهوشیه این اروند
در نبت احوال به این اسم زیبا ایراد نگرفتند؟
در ثبت احوال عربستان که نمی خواسته اسمم ثبت بشه که ایراد بگیرند! در ضمن از این که واقعیتها را متوجه می شوید، بهتون تبریک می گویم!
ممدلی خان همون محمد علی خان اینانلوی معروفه
ایشون از شاهسون های قزوین!!!!۱هستند پیش از ۲۲ بهمن۵۷ در TVمجری برنامه ورزشی بودند در روز ۲۳ بهمن بنا به گفته یکی از همکارانشون پارسال در تلوزیون ز سه به دست گرفته و جلوی در نگهبانی می دادند
کارشناس های محیط زیست می گویند نسل آهوی شهر سمنان را ممدلی ورانداخته!!؟؟
سبیلها از بناگوش دررفته …
دکتر ناصرالحکما که ما دیدمش به عسق افلاطونی علاقه داره ولی زبون !این هوا!!!
پاسخ:
ممنون از اطلاعات تاریخی/معاصرتون … منتها اینا چه ربطی به پدر من داره؟
یک دم زندگی با شیطان بهتر از هزار سال بودن با یک مشت فرشته چاپلوس و بله قربان گو است
موافقم … چاپلوسی بدتر از آمریکا و آمریکا بدتر از انگلیس (بخوان روسیه) است!
راه حل خوبی ارائه دادی اروند نازنین :))
ممنون از دلگرمی تون سانی جان.
جالب بود….موفق باشی اروند عزیز
درود بر دریا …
اروند !
من اگه بودم، واسه خاطر لواشک هم که شده خودمو مینداختم توی آب D:
اما اگه شانسِ منِ، تا من برسم اونور رودخونه یا لواشک ها تموم شدن یا من غرق شدم !!
حالا به نظرت چجوری میشه پسرا رو کشوند اینور رودخونه؟!
کاری نداره مریم جوون! تو بپر تو رودخونه، بقیه اش با من … ببخشید! با اون پسرا … حتماً شیرجه می رن واسه نجاتت …