اروند خودرو می‌سازد، آن هم با کنترل از راه دور نه نزدیک!

در حال انجام تست های نهایی قبل از رونمایی!

یکی از کلاس‌هایی که خیلی دوستش دارم، کلاس رباتیک است. در این کلاس یاد می‌گیریم که هر چیز به ظاهر بی‌مصرفی ممکنه یه روزی به درد بخوره. همچنین متوجه می‌شیم که اگه در هر کاری صبر و دقت داشته باشیم، می‌تونیم موفق باشیم.

این هم اولین ساخته دیجیتالی من!

    به همین خاطر است که من تونستم یک ماشین بسازم با کنترل از راه دور.
   البته چند تا از دوستان دیگرم در کلاس هم تونستند یه همچین کاری بکنند که من از طرف خودم و فرخ ایزدی و امیر طاها و هیراد جوادی و پوریا اکابری از معلم عزیزمون تشکر می‌کنم.

هیراد جوادی: عشق بن تن!پوریا اکابری: بچه مثبت کلاس!

این هم تصویر دوستانم در کلاس به روایت اروند البته!

فرخ ایزدی: پسر شیطون کلاس!امیر طاها: اینشتین کلاس!

48 دیدگاه دربارهٔ «اروند خودرو می‌سازد، آن هم با کنترل از راه دور نه نزدیک!»

  1. سلام اروند جان. خوشحالم که تونستی چیزی بسازی. حس خوبیه…
    عکس دوستاتم بانمک بود به اندازه ی عکسای خودت. موفق باشی عزیزم.

    پاسخ:
    ممنون دوست جدید من.

  2. سلام بر اروند خان……………………..

    آرزو می کنم که روزی بتوانی یک آدم آهنی بزرگ بسازی……..

    راستی از کم پیدایی معذرت

    کار و مدرسه ودرس و گرفتاری همان وحمیرا که برام حوصله نمی ذاره.

  3. سلام نیلوفر جونی! می بینم که پیشرفت کردی و جای مامان و بابا در نوک مگسک تغییر کرده! نکرده؟

  4. چه ماشین بامزه ای. آفرین اروند عزیز. ایشالا روزی برسه که بتونی یه ربات بسازی که هر کاری بهش بگی انجام بده.

    نقاشی دوستانت خیلی خوشگل بود. کاش یه روز ببینمت و ازت بخوام که نقاشی منم به این بامزه ای بکشی.

  5. ممنون. به امید خدا می خوام یه ربات تو دل برو بسازم مثل باربی!
    در ضمن به امید دیدار!

  6. چطوری بابایی ؟ببینم وقت غذا خوردن که درویش خان رو دیگه اذیت نمی کنی هی بگی من پپرونی می خواهم!
    چیپس میگو خوردی
    هروقت درویش خان تو خونه عصبانی شد چکار می کنی؟

    پاسخ:
    دستتون درد نکنه. من میگو دوست دارم. اما این یکی یه خورده تند بود. هر وقت عصبانی شد می دونم که باید بیشتر عصبانیش کنم تا بفهمه عصبانی شدن دردی رو دوا نمی کنه! می کنه؟

  7. اروند نازنین م ، خواندم که دوستان تو از حاصل کار تو خوشحال شده اند و در این راه به تشویق تو رو نهاده اند .
    اروند جان ، من نگرانم ، نگران ربایش های عجیب این مصنوعاتی که ذهن را می رباید . ذهن که در این بستر ربوده شد گاه از رابطه های “انسان “ی دور میشود. میدانی برای براقراری روابط “انسان”ی تلاش بسیار و شناخت خویشتنی عمیق لازم است . این شناخت آغاز راه ” اهلی ” شدن و ” اهلی ” نمودن است . ابتدای راه ” انتظار ” های عجیب قشنگ و. زیبا . همان چیز هائی که ” برای خریدن ” بوسیله ” انسان ” ها در هیچ فروشگاهی یافت نمی شود . اما وسایل ساخت رباط به فراوانی در اختیار است . میدانم که تو در این رنگین کمان 9 سالگی ” اهلی ” شدن را فهمیده ای . حال که این را دانسته ای دچار خواهی شد ، و چه پرطراوت.

  8. چقدر قشنگ مي نويسي عمو محسن! بي خود نيست پدر شما را دوست مي دارد … چون خودش را آنجا مي بيند! نمي بيند؟ امروز صبح ساعت 5 از خواب بيدار شدم و با پدر شروع به خواندن كامنتهايي كردم كه برايم فرستاده بودند. ببين چه جوابي به اشكار دادم! خودم كه حال كردم و اون موقع صبح با پدر يه عالمه خنديديم. راستش پدر تازه گي ها خيلي مهربون تر شده … نمي دونم چرا ديگه نمي تونم حرصشو در آرم! تو مي دوني؟!

  9. خیلی خوبه اروند جان . راستی چه اسم قشنگی داری. اروند!
    برادر من هم رباتیک کار می کنه. نفر اول مسابقات کشوری رباتیک(رالی خیابانی ) شده.راهنمایی رانندگی این دوره از مسابقات رو برگزار کرده بود .( تو گیلان ). کلی تیم شرکت کرده بودن . شرکت کننده ها باید ربات های مسیریاب می ساختن که قوانین راهنمایی رانندگی رو هم رعایت کنه ( چراغ قرمز ، خط عابر پیاده و …)
    امیدوارم تو هم تو رباتیک خیلی خیلی موفق باشی.

  10. سلام … ممنون که از اسمم تعریف کردید. حالا خودم ندیدید که چقدر تعریفی هستم. می گی نه؟ برو از مامان و پدر و بابابزرگ و مادرجون و دایی علی و عمه فریبا و …. بپرس!
    راستی! چقدر خوب. شاید یه روز تجربیاتم را در اختیار برادر آماتورتون قرار دادم!!

  11. آررررررررررررره!
    تجربیات رو خوب اومدی مرد کوچک.( آیکن متعجب از حاضر جوابی و بامزگی یه آقا کوچولوی 9 ساله)

    مطمئنم که پسر شیرینی هستی.از چشمات معلومه.

  12. از این که شما هم به این زودی برخی از واقعیتها را به این خوبی متوجه شدید، بسیار خوشحالم! واقعاً معلومه که شما هم آدم باهوشی هستید. این را از نوشته هاتون در مورد خودم می تونم بفهمم.
    ورودتان را به جمع دوستان “اروند” تبریک می گویم.
    مواظب خودتون باشید تا دوباره سرما نخورید.

  13. کجتیی اروند پیدات نیست؟
    چرا درویش خان رئ اذیت می کنی تو خونه غذا نمی خوری
    دلت میاد درویش خان رو با اون صدای مخملیش اذیت کنی؟

  14. اروند نازنین ، میدونی تا اون روزی که گاهی حس کنی گلوت گرفته و رطوبتی در چشمات میشینه . یادت باشه که هنوز تو بستر دچار شدن هستی اما اگه رطوبت چشمات خشک شدن و گلوی تو فرا گرفت که فقط فریاد بزنه دیگه دچار نمیشی . دچار که نشدی دیگه طراوت از تو جاری نمیشه ، یه کمی به اطافت نگاه کن ، پر است از زندگی ، پر است از عشق ، اهلی که کردی ، اهلی که شدی ، همیشه حضورت طراوت رو تو فضا می پراکنه . من در فضای حضور تو نفس ها کشیده ام .

  15. گناه داره بخدا گناه داره درویش خان مثل باقی مردهانیست فرشته است
    با اون صدای نرم و مخملی پشت تلفن که دل آدوم می لرزونه
    اون ریش نرم و مشکفام و ابریشمین
    اون ریز ریز خندیدناش
    اگه اذیت بشه تو خونه خوب دیدی شاید یک وقت مثل بیل کلینتون گول یک مونیکا لوینکی را خورد اونم یک مونیکای سبزه لاغر با کله مش کرده و ریش و سبیل
    ….درویش فرشته است

  16. نه نه
    منم اول همین فکرو می کردم ولی وقتی تو خنده هاش یهو برق چشماشو دیدم!وای چه برقی می زد یاد برادر مکتبی درویش اواخر دهه 60 افتادم
    مواظب باش اروند
    هربیشه گمان مبر که خالی باشد

پاسخ دادن به عمو محسن لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا