معنی خرگوش این نیست که گوش‌های مثل خری دارد!


یکی از کلاس‌هایی که خییلی دوس دارم، زنگ آشنایی با حیوانات است. معمولن خانوم معلممون یه دونه حیوون از موزه حیات وحش می‌آره و شروع می‌کنه به معرفی تمام و کمال اون …
وای … یه دفعه یه دونه جغد آورده بودند و چشمتون روز بد نبینه! این آقا جغده! (شاید هم خانوم جغده!) از اول تا آخر با اون چشمای گُنده‌اش، چشم از من برنمی‌داشت! البته شاید هم حق داشت! نداشت؟ اصلن فکر کنم خانوم جغده بوده! نه؟

خلاصه ما همیشه یه گزارشی بعد از دیدن این حیوونا می‌نویسیم که حالا می‌خوام یکی از اونا رو واستون اینجا دوباره انتشار بدم:
می‌خوام بدونم نظرتون در باره این گزارش چیه؟ آیا آن چیزی که در باره میمون‌ها، همستر‌ها، خرگوش‌ها، خفاش‌ها، روباه‌ها و جوجه‌تیغی‌ها نوشتم، برایتون جالب بود؟ برای پدر من که خیییلی جالب بود، به خصوص قسمت مربوط به خرگوش و این که:

معنی خرگوش این نیست که گوش‌های مثل خری دارد!

راستی! اگه گفتید معنی خرگوش پس چیست؟

371 دیدگاه دربارهٔ «معنی خرگوش این نیست که گوش‌های مثل خری دارد!»

  1. کالیراد عزیز

    روزی برای ج وانان ِ ه وشمند ِ ت وانا گفته بودم ،

    شوری را فهمیده ای ؟
    پس به وسعت بیکران آب اقیانوس ها دل خوش نکن ،
    عطش تو را آرام بخش نیستند ،
    اما ،
    جرعه ای کوچک از چشمه ای زلال،
    گوارای وجودت میشود .

    خالص ” انسان ” ،
    چشمه ای زلال است ،
    همین .

  2. عموی گرامی

    خلوص انسان تنها در لحظه هایی بروز میکند که خودش است بدون هیچ نفع و ضرری و یا پست و منصب و لقبی
    نوشته های شما عطش تشنگی را فرو می نشاند

    تا به کجا به سر روم
    تا که به دوست من رسم
    تا به کجا سفر روم
    تا تو مرا نما شوی
    دست به دست من بنه
    تا همه چشمه ای شوم
    آب زلال من تویی
    تشنه به سر کجا روم
    پندارهای کودکانه ی مرا جز کلمات پخته ی شما در مانی نیست

  3. کالیراد عزیز

    ” درویش عزیز ” همه اش مرا با همان ” شناسنامه” ام ،
    میبرد آن آخرها ،
    اما من ،
    با همان بی سنی “سن عقل”یم ،
    همین اول ها ایستاده ام و از همگی تان می آموزم .
    این باور من است .

  4. کالیراد عزیز

    مگر فراموش کردید ،
    ” درویش عزیز ” رفته که عیدی بچینه ،
    (اگر شیطنت نکنه )
    به هممون خواهد داد .
    عیدی را میگم .

  5. احوال شما متین خانوم!؟
    پس با بادی گارد می خوای بیای؟هان؟
    اگه خانومه که طرف با منه!اگه آقاس که اصن برای چی با خوت میاری؟

  6. سروی جان
    این حرف خصوصیتون با خانوم مهندس چیه!!!؟
    من مفلوک که گردنم باریک تر ازمو است!میبرمتون نایب دیگه!اهه!

  7. سلام به همگي،

    1- اروند عزيز، چه خوبه كه اين جام- ميون اين همه فرشته ي دوست داشتني. مرسي به خاطر اين اتاق مجازيت كه حالا ديگه واقعي شده واسه ي من… راستي از اين كه اين بار مخاطبم جز تو، عزيزم، كسايي ديگه هم هستن عذرخواهي مي كنم.

    2- آقاي درويش عزيز، سفر خوبي داشته باشيد؛ و به سلامت برگرديد.

    3- عمو محسن مهربون،
    الف- يه چيزي تو نوشته هاتون هست كه آدمو مي بره تو ابرها؛ نه به خاطر بي تفاوتي كه به خاطر سبكي و رهايي ايده هاي ناب و دل نشين تون. مرسي كه ما رو سهيم مي كنيد.
    ب- ممنون از كامنتي كه گذاشتيد؛ خوش حالم كرديد.
    ج- مطمئنم هركي بهتون بگه “ترسناك”، “سوسك” مي شه و به سقف مي چسبه. درسته اروند؟
    د- اين بي سني عقلي كه گفته بوديد، بي نظير بود.

    4- شقايق عزيز،
    الف- ازت ممنونم كه بهم سر زدي.
    ب- رايج كردن “مونترا”، ايده ي خوبيه ها. ديگه راحت مي شم از اين همه توضيح… دي:

    5- چشم متين جان. مراقب خودم هستم. 🙂

    6- خانوم كاليراد عزيز، عاااالي بود نوشته هاتون. مثل هميشه.

    پيشاپيش هم سال خوبي براي هممممه تون آرزو مي كنم.

    پاسخ:

    مي دوني چي برام سؤاله!
    اين كه چرا سروي از ويژگي صدايت براي مون نمي نويسه؟ همونطوري كه از صداي خاله فرزانه و عمو محسن اروند پدر و پسر نوشته!
    من فكر مي كنم صداي تو دقيقن صداي معصوميت و نجابت كودك درون مونتراست …

  8. به آقای پارسا:
    احساس کردم دارید می زنید زیرش.
    خلاصه حواستون جمع باشه . من و شقایق همیشه باب مذاکراتمون بازه.

    به عمو محسن:
    یکی اینجا حرف عیدی زد… بله؟
    منم عیدی می خوم … منم عیدی می خوام

    راستی من تازه جریان ” ج ه ت ” رو فهمیدم . البته نصفه نیمه .

  9. نخیر!من از همه خانوما حساب نمیبرم!خانوم مهندس چون تاج سرن!
    متین گوشتو بیار:میترسم ازش!!!!!

  10. سلام استاد محسن

    چهار شنبه سوری مبارک!

    راستی ها دکتر کجان؟هنوز از سمینار سد نیومدن؟

    پاسخ:

    سمينار سد كدومه؟ سمينار مخالفت با سد!

  11. سلام عمو محسن
    من از همه سحر خیز تر بودما….
    4 صبح کامنت گذاشتم
    یعنی اصلا نخوابیده بودم که برخیزم

    جایزه می دین به سحرخیزان؟

    اروند حتما رفته برای مراسم چهارشنبه سوری آماده بشه

  12. سروی مهربان

    در همان سحر ،
    آسمان را که نگاه کنی ،
    این نوشته را در آن سکوت زیبا میخوانی ،

    “سحر خیزان سخاوت مندان زمانند” .

    این است که سحر خیزان باید که :
    جایزه ، عیدی ، سخن های زیبا، هدیه دهند .

    ” همگی مان ” تمام قد آماده ،
    دریافت ، پذیرش و شنیدن هستیم .

  13. برای ” همگی مان ”

    من پیشنهاد می کنم امسال را سال ” شاخص ” بنامیم.

    میدانید چرا؟
    اصلن این ” شاخص ” چیست “؟؟؟

    هرکس بگوید ” اروند نازنین ” جایزه ویژه اش را تقدیم ” او “خواهد کرد .
    مگر نه ” اروند نازنین “.

    قبول کن دیگه این روز ا “درویش عزیز ” سخت گرفتار ه ، کاری بکار “ما ” نداره .
    ممنون که قبول کردی .
    معلومه حسابی سرو ” لات ” ی شدی . نشدی ؟

    پاسخ:

    چشم … اروند جايزه مي دهد! البته بيشتر دوس داره تا اين جايزه را به دخترا بدهد!!

  14. گفتین سال شاخص یاد این سی دی هایی افتادم که محموت تی وی تبلیغشو می کنه!

    به گمونم منظورتون از شاخص
    این ه که روی یه خصوصیت اخلاقی که قراره ملکه بشه برامون
    زوم کنیم تا ملکه و شاخص بشه برامون تو سال 89
    راهنمایی کنین استاد محسن

  15. ما امروز جشن 7 سین داریم اینجا
    یه سفره ای دختران محترم چیدن که بیاین و ببینین
    کاشکی همتون پیش ما بودین

    پاسخ:

    خوش بگذره … عكسهايش را برايم ايميل كن.
    مي خوام ببينم خوشگلترينتون كيه؟ شايد به مسابقه گذاشتم! نذاشتم؟

  16. پارسای عریز

    “خانم مهندس” دقیقن درست گفتن که فقط یک ” پارسا” داریم ،
    اون هم از نوع هوشمند ترینش ،
    “ما ” هم شک نداریم .
    حتمن همینطوره که پیش میروید.

    ” اروند نازنین ” جایزه رو آماده کن .

    همین طوری که گفتین ما هم تجسم کردیم ،
    از اون “دختران ” که توی اون فضای ” شما ها ” هستن غیر از این انتظار نداریم .

  17. بابا استاد محسن زدین منو فنا کردین با این تعریفا!
    پرواز کردم رفتم طبقه پنجم!!!!

    خانم مهندس تحویل بگیر!

    پاسخ:

    حالا خوبه تو مجبور نيستي دامن بپوشي! وگرنه اينقدر كه اينجا اين و اون مي فرستادنت رو هوا، معلوم نبود چي مي شد! نه؟

  18. دکتررررررررررررررررررررررررررررررر مُردم ها!کجایین؟؟؟؟؟؟؟؟

    پاسخ:

    اتفاقن به نظر مي آد بدفرم رو فرم باشي پارسا جان!
    حالا روفرمي يا زيرفرم يا اونيفرم؟!

  19. اروند نازنین

    به یکی از همون ج وانان – ه وشمند – ت وانا گفته بودم نگاهی به وبلاگ ” اروند نازنین ” بینداز ،

    بعدن ازش پرسیدم ،
    چطور دیدی فضای وبلاگو ؟
    بهم گفت براتون یک چیزی میفرستم ، جوابمه .
    و فرستاد .
    میتونی بخونیش ، بعدن از نگاهش برات میگم .

    بچه که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم

    اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم

    کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود
    کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
    کاش قلبها در چهره بود

    اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد

    و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم

    بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن
    بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه

    بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم
    بزرگ شدیم تو خلوت

    بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم

    بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود
    بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه

    بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود
    بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم

    بچه که بودیم بچه بودیم
    بزرگ که شدیم ، بزرگ که نشدیم هیچ؛ دیگه همون بچه هم نیستیم

    1. خيلي قشنگ نوشته … اين ها همه پارادوكس هاي آدم بزرگا و آدم كوچيكايي است كه يه جورايي هر كدومشون تو حسرت روزگار اون يكي كف كردند! نكردند؟
      اما من فكر مي كنم مي شه يه جوري زندگي كرد كه همه ي دوران هاي زندگي بدون افسوس سپري بشه.
      اميدوارم آن يار “جهتي” هم بيشتر براي مان بنويسد و البته بي واسطه.
      درود …

  20. اروند نازنین

    قرار گذاشته بودی اینجا جنسیت و بذاری کنار ،
    جایزه که دخترو پسر نداره ،

    نکنه از رنگ ” صورتی ” بیشتر خوشت میاد؟؟؟

    ” صورتی ” شم قبوله ،
    هم برای پسرا ، هم برای دخترا !!!!

    1. چيكار كنيم ديگه عموو جون!
      گفتيم بلكه بتونيم تلافي سالها مهندس كشاورزي بودن پدر را دربياريم! درنياريم؟

      در ضمن صورتي رو هستم بد فرم! منتها يه خورده پرتقالي، يه ذره زرد قناري و يه كمي سبز مغز پسته اي به همراه نيلي آسموني هم چاشني اش كن كه كبكمون داره خرووووووس مي خونه! بدجوووووووووور …

  21. اروند نازنین

    اگه “یه خورده پرتقالی، یه ذره زرد قناری و یه کمی سبز مغز پسته ای به همراه نیلی آسمونی هم چاشنی اش کنی !!!!! انوقت دوباره نمیشه همون مهندس ……………………………………….؟؟؟؟

    1. راس مي گي عمو! بايد يه قرمز گلي در حد بندسليگا هم بهش اضافه كنم تا مشكل تكرار نشه!

  22. اروند نازنین

    کاملن با نظرت موافق م ،
    حتمن ِ حتمن میشه اونجوری زندگی کرد که :
    ” زندگی بدون افسوس سپری بشه ”

    حتمن ،
    اما فقط یه بایدائی داره ،
    بزار این باید رو پاکش کنم ،
    حتمن ،
    اما فقط باید یه کارائی کرد ،
    اگه بشینیم و هی حرفشو بزنیم ،
    “افسوس ” از تو خونه ذهنمون بیرون نیمره ، میره ؟

    پاسخ:

    درسته … بايد نترسيد، آمد بيرون و حرف را زد؛ بايد واكنشها را هم شنيد و بر اساس آنها دوباره حرفها را مرمت كرد تا به زباني پالوده تر درآيد و ژرفاي نفوذش بيشتر شود …
    تنها آن هنگام است كه احساس آرامشي عميق سراپاي وجودت را فرامي گيرد.
    چون درمي يابي كه خودت هستي؛ همان خودي كه دارد جامعه را تغيير مي دهد!
    و اين چه موهبت بزرگ و دستاورد غرورآفريني مي تواند باشد.
    دستاوردي كه حالت را جا مي آورد و آرامشي دوچندان به تو مي بخشد.
    و اينها همه در سايه دانستن بدست مي آيد … در سايه خواندن … نترسيدن و به كار بستن.

  23. اروند نازنین
    مثل اینکه بایده نمی خواد پاک شه ،
    شاید درستش این باشه :

    حتمن ،
    فقط تلاش میخوادو یک کارائی که همشون پر از قشنگین ،
    مگه نه ؟؟

    1. آره و نه!
      يه چيزي براي آنا هم نوشتم … اينجا هم تكرارش مي كنم …
      هفته پيش كه رفته بوديم شاهنامه خواني استاد صادقي در فرهنگسراي پورسينا … ماجرا به قصه فريدون و منوچهر رسيد …
      منوچهر خطاب به مردمي كه فريدون را فرشته مي خواندند و معصوم ، گفت:

      فريدون فرخ فرشته نبود
      ز مشك و زعنبر سرشته نبود

      به داد و دهش يافت آن نيكويي
      تو داد و دهش كن، فريدون تويي

      مي بيني عمو محسن!
      بيش از هزار سال پيش فردوسي عزيز ما دارد مي گويد: ول كنيد اين پيرايه ها و رويين تني ها و معصوميت هاي كذايي را …
      همه مي توانيم فريدون باشيم و فرشته خود، به شرط آن كه “داد و دهش” پيشه كنيم … آن هم بدون منت …

پاسخ دادن به Montra لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا