روزنامه همشهری امروز را که ورق بزنی با این تیتر غمانگیز روبرو میشوی: گراند كانيون ايران در معرض تخريب!
و بعد از قول کاظم مهین روستا میخوانی: تنگ هايقر معروف به گراند كانيون ايران در 35 كيلومتري جنوب غربي شهرستان فيروزآباد و بعد از روستاي رودبال واقع شده است … تنگهای که حالا قرار است به بهانهی احداث یک سد مخزنی دیگر کاملاً نابود شده و به زیر آب رود!
یاد گزارشی افتادم که 8 سال پیش، در 10 آذر 1380 و پس از بازدید از منطقه نوشته و در آن برای نخستینبار، چشماندازهای کمنظیر دهرود را با گراندکانیون پهلو زده بودم!
شما هم این گزارش را اگر وقت دارید بخوانید، تادریابید که چرا امشب با خواندن خبر همشهری چشمانم دوباره خیس شد و آه از نهادم درآمد.
و بعد از قول کاظم مهین روستا میخوانی: تنگ هايقر معروف به گراند كانيون ايران در 35 كيلومتري جنوب غربي شهرستان فيروزآباد و بعد از روستاي رودبال واقع شده است … تنگهای که حالا قرار است به بهانهی احداث یک سد مخزنی دیگر کاملاً نابود شده و به زیر آب رود!
یاد گزارشی افتادم که 8 سال پیش، در 10 آذر 1380 و پس از بازدید از منطقه نوشته و در آن برای نخستینبار، چشماندازهای کمنظیر دهرود را با گراندکانیون پهلو زده بودم!
شما هم این گزارش را اگر وقت دارید بخوانید، تادریابید که چرا امشب با خواندن خبر همشهری چشمانم دوباره خیس شد و آه از نهادم درآمد.
گردنههاي ناهمتا و زيباي دهرود و فقر!
چهرهی زشت فقر، بيكاري، مهاجرت و تخريب اندوختههاي طبيعي، در تمامي مظاهر آن؛ از آب و خاك گرفته تا گياه و هوا، از زيرِ زمين گرفته تا روي آن، از منابع فسيلي گرفته تا معدن و حيات وحش، كاملاً در حوضه آبخیز مُند (MOND) نمايان و چشمگير است؛ مردم و مسئولين محلي از افزايش بزهكاريهاي اجتماعي، ناهنجاريهاي رواني و ناامني گلهمند هستند؛ محمولههاي قاچاق آشكارا از اين سوي به آن سوي روان است؛ نظارهی تكديگري در هر توقفگاه، آرامش آدمي را ميربايد و … به نظر ميرسد، تمامي شواهد حكايت از اُفت پيوستهی كيفيت زندگي در آبخيز مُند دارد. تأسفبارتر اين است كه شرايط موصوف در منطقهاي بوجود آمده كه به نظر ميرسد، توان بومشناختي آن از متوسط كل كشور نيز بيشتر باشد: ميانگين بارندگي حدود 350 ميليمتر در سال (حجم ریزشهای آسمانی اين حوضه، معادل 4/3 درصد كل نزولات كشور است، در حالي كه تنها 8/2 درصد از مساحت ايران را به خود اختصاص داده است)؛ تنوع ارتفاعي قابل ملاحظه از صفر تا 3165 متر؛ حجم روانآبي حدود چهار برابر حوضهی آبخيز زايندهرود (تقريباً برابر حوضهی آبخيز سفيدرود بزرگ)؛ تمركز بيشترين منابع آبكارست كشور؛ تنوعزيستي قابل ملاحظه؛ پاركهاي ملي، پناهگاههاي حيات وحش و مناطق حفاظتشدهی پرشمار و گسترده؛ نخلستانها، پرديسهاي انبوه و زيباي مركبات، دشتهاي وسيع و هموار كشاورزي، به همراه تراكم جمعيتي كمتر از ميانگين كل(57/0 ميانگين كشور)؛ شاخصهايي است كه ادعاي فوق را تأييد ميكنند. با اين وجود، شاهد هدررفت شتابناكِ استعدادها و كارمايهها هستيم. به جرأت ميتوان گفت: چشماندازها و مناظر طبيعي اين حوضه، نظير گردنهها و درههاي عميق اطراف دهرود از توابع شهرستان فيروزآباد؛ درههايي كه عمق آنها گاهي به صد متر يا بيشتر نيز ميرسد، به همراه آب گوارا و دايمي و اقليم مناسب آن، ويژگي ناهمتايي است كه اگر يكدهم آن را پارك ملي گراندكانيون در ايالت يوتاي آمريكا داشت، بيشك درآمد ارزي سالانهاش از محل طبيعتگردي(اكوتوريسم)، از مرز دو ميليارد دلار كنوني نيز بسيار فراتر ميرفت! چگونه است كه كشور كوچك و فقيري چون مالديو، ضمن رعايت نسبي هنجارهاي اخلاقي جامعهی خود، ميتواند سالانه متجاوز از سيصدهزار اروپايي را فقط براي پرداختن به ارزشهاي دريايي در سواحل ماسهاياش ترغيب كند (همشهري، ش 2537، ص 13)، امّا گردنههاي دهرود و سواحل آبي مند كه هيچ، جزيرهی كيش در مجاورتِ همين حوضه هم نميتواند حتّي يكصدم اين مقدار جذب كند؟!
چهرهی زشت فقر، بيكاري، مهاجرت و تخريب اندوختههاي طبيعي، در تمامي مظاهر آن؛ از آب و خاك گرفته تا گياه و هوا، از زيرِ زمين گرفته تا روي آن، از منابع فسيلي گرفته تا معدن و حيات وحش، كاملاً در حوضه آبخیز مُند (MOND) نمايان و چشمگير است؛ مردم و مسئولين محلي از افزايش بزهكاريهاي اجتماعي، ناهنجاريهاي رواني و ناامني گلهمند هستند؛ محمولههاي قاچاق آشكارا از اين سوي به آن سوي روان است؛ نظارهی تكديگري در هر توقفگاه، آرامش آدمي را ميربايد و … به نظر ميرسد، تمامي شواهد حكايت از اُفت پيوستهی كيفيت زندگي در آبخيز مُند دارد. تأسفبارتر اين است كه شرايط موصوف در منطقهاي بوجود آمده كه به نظر ميرسد، توان بومشناختي آن از متوسط كل كشور نيز بيشتر باشد: ميانگين بارندگي حدود 350 ميليمتر در سال (حجم ریزشهای آسمانی اين حوضه، معادل 4/3 درصد كل نزولات كشور است، در حالي كه تنها 8/2 درصد از مساحت ايران را به خود اختصاص داده است)؛ تنوع ارتفاعي قابل ملاحظه از صفر تا 3165 متر؛ حجم روانآبي حدود چهار برابر حوضهی آبخيز زايندهرود (تقريباً برابر حوضهی آبخيز سفيدرود بزرگ)؛ تمركز بيشترين منابع آبكارست كشور؛ تنوعزيستي قابل ملاحظه؛ پاركهاي ملي، پناهگاههاي حيات وحش و مناطق حفاظتشدهی پرشمار و گسترده؛ نخلستانها، پرديسهاي انبوه و زيباي مركبات، دشتهاي وسيع و هموار كشاورزي، به همراه تراكم جمعيتي كمتر از ميانگين كل(57/0 ميانگين كشور)؛ شاخصهايي است كه ادعاي فوق را تأييد ميكنند. با اين وجود، شاهد هدررفت شتابناكِ استعدادها و كارمايهها هستيم. به جرأت ميتوان گفت: چشماندازها و مناظر طبيعي اين حوضه، نظير گردنهها و درههاي عميق اطراف دهرود از توابع شهرستان فيروزآباد؛ درههايي كه عمق آنها گاهي به صد متر يا بيشتر نيز ميرسد، به همراه آب گوارا و دايمي و اقليم مناسب آن، ويژگي ناهمتايي است كه اگر يكدهم آن را پارك ملي گراندكانيون در ايالت يوتاي آمريكا داشت، بيشك درآمد ارزي سالانهاش از محل طبيعتگردي(اكوتوريسم)، از مرز دو ميليارد دلار كنوني نيز بسيار فراتر ميرفت! چگونه است كه كشور كوچك و فقيري چون مالديو، ضمن رعايت نسبي هنجارهاي اخلاقي جامعهی خود، ميتواند سالانه متجاوز از سيصدهزار اروپايي را فقط براي پرداختن به ارزشهاي دريايي در سواحل ماسهاياش ترغيب كند (همشهري، ش 2537، ص 13)، امّا گردنههاي دهرود و سواحل آبي مند كه هيچ، جزيرهی كيش در مجاورتِ همين حوضه هم نميتواند حتّي يكصدم اين مقدار جذب كند؟!
حقيقت اين است كه جاذبههاي طبيعي (Natural Attraction) و جاذبههاي تفرجي (Recteational Attraction) اين منطقه، به هيچوجه سزاوارِ اين فراموشي و غربت كنوني نيست. چرا كه در اين منطقه و يا ديگر نقاط آبخيز مند، بسياري از ظرفيتهاي گردشگري، نظير: كوهنوردي، غارنوردي، راهنوردي و گشت در دامنهها، بازديد از ييلاقها و چشماندازها، ورزشهاي آبي و ساحلي، بيابانگردي و كويرپيمايي، سازههاي يگانهی آهكي و گنبدهاي عظيم نمكي با چشمههايي از نمك روان در پاي آنها، بازديد از آبشارها و چشمهسارها، گشت در پاركهاي ملي، پناهگاهها و زيستگاههاي حيات وحش، گشت در چشماندازهاي ساحلي درياچهها و خليجفارس به همراه رويشگاههاي كمنظيرش، بازديد از نخلستانها و سكونتگاههاي بومي و … وجود دارد كه از آنها ارزش افزودهی درخوري بدست نميآيد. آيا عادلانه است، سرنوشت حوضهاي كه داراي چنين ظرفيتهاي بالقوهاي است؛ حوضهاي كه حاصلخيزترين دشتهاي هموار، زيارتگاههاي پرشمار (به گفتهی يكي از خادمان امامزاده شهيد واقع در منطقهی بسيار محروم خوراب، ميزان پرداخت نذورات زوّار به بارگاه آن تنها در سيزده روز نخست سال 1380، بيش از 400 ميليون تومان بوده است) و كهنترين ابنيه و زادبومهاي پرارزش تاريخي را در خود جاي داده است، اينگونه رقم بخورد؟! آيا سزاوار است در اين حوضه با مردمي برخورد كني كه ندانند روزنامه چيست؟ و پس از گذرِ 50 سال از عمر خويش، هنوز از محدودهی 10 تا 20 كيلومتري زادگاهشان خارج نشده باشند! آيا سزاوار است روستايي دهرودي نداند كه فيروزآباد كجاست و چگونه شهري است؟! آيا شايسته است كه دستهاي كوچك كودكان پابرهنهی جم و ريزي به چند دانهی تخمهی آفتابگردانِ اهدايي چنان چنگ بيندازند كه انگار با ارزشترين مادهی غذايي عالم را در دست دارند؟ بر سرِ شاخصهاي توسعهی انساني در اين حوضه چه آمده است؟ چرا مردمان “كنارتخته” به شهر و ديارشان عشق نميورزند؟ چرا بيشهزرديها به كساني كه از همهچيزِ خود براي آباداني آبادبومشان گذشتهاند، چنين ميتازند؟! چرا اغلب نوجوانانِ هكاني به جاي ادامهی تحصيل در مقطع متوسطه، در پي بهانهاي براي گلاويزشدن و بد وبيراه گفتن به هم هستند؟! چرا …
افسوس …
نمی دانم کدام چشه اشک، ظرفقیت گریستن بر اینهمه تخریب محیط زیست و … و این حجم انبوه از اشتباهات ساده را دارد؟ من که سالهاست چشمه اشکم خشک شده و فقط مانده اندوهی و افسوس …
یک پرسش کوچولو
آب این همه سد به چه مصرفی می رسد؟
با این همه آب می بایست خوزستان از لحاظ کشاورزی کالیفرنیا می شد.(آب خاک حاصلخیز و آفتاب)
با این همه منابع طبیعی و مرتع و جنگل تبدیل شده به مزارع چرا ما هنوز وارد کننده هستیم؟
لطفا کسی پاسخ پرسش مرا بدهد
پاسخ:
برادر جان! این پرسش شما مصداق بارز تشویش اذهان عمومی است!!
…
خب دیگه بسه درویش جان . کاملا معلوم شد که ما چقدر با لیاقتیم . ظاهرا آدم هرچی ندونه خوش تره . تا بحال این جا رو نشنیده بودم ولی حالا هم دونستن ما فایده ای جز آه و افسوس نداره
پاسخ:
درسته جناب رگبار عزیز! میوه درخت دانایی تلخ است!
هر دم از این باغ بری می رسد/تازه تر از تازه تری میرسد
فکر کنم دیگه کارمون از اشکم گذشته امروز یک سری به صفحه اصلی همشهری بزنید”جنگل ابر قربانی بولدزرها” !!!
فکر کنم تنها راه حلی که داریم اینکه یک بمب بزاریم تو ایران و یک دفعه نابودش کنیم مرگ یکبار شیون یکبار اینها با این کارها دارند ایران تیکه تیکه میکنند ما ها هم هیچ کاری نمیکنیم فقط نشستیم حرف میزنیم دیگه خسته شدم تو رو خدا بیاید یک کاری بکنیم…………
پاسخ:
باید مطالبه محور در حوزه محیط زیست حرکت کنیم. باید بخواهیم تا مسئولین پاسخگو باشند. باید نترسیم از گفتن چرا؟ … درود.
سلام.
جناب مهندس عزیز ما زمانی به باور حفظ این میراث ها می رسیم که شاید دیر شده باشه.
تا زمانی که دولتمردان در فکر بازی های سیاسی باشن و مردم هم فقط در فکر به شب رساندن روز و استرس های روزانه این مسایل بهش پرداخته نمیشه.
کاش که دیر نشه
نمی دانم چه بگویم,بگریم یا باز به دردهای دلم بیفزایم, فقط میتوانم بگویم افسوس افسوس افسوس
پاسخ:
این دردها و این اشکها سرانجام روزی به بار خواهد نشست و تردامنی را نثار ایران زمین خواهد ساخت. درود …
سلام آقای درویش
بازخورد این خبر هول انگیز را در وبلاگ کلاسمان می توانید ببینید. چیز بیشتری نمی توانم بگویم…
http://pharmacy87.blogfa.com/post-59.aspx
پاسخ:
تبریک می گویم. برای آغاز بسیار حرفه ای و استادانه تنظیم شده بود. می دانم که خبرهای بیشتری از نفیسه خواهم شنید و خواهیم شنید.
بابا یه کمم به نیمه پر لیوان نظری کنین . دولت نیتش خیره آخه می خواد با آبی که از پشت این سد بطور مکانیزه هدایت میشه، آب رو دم خونه همون بجه هایی که بهشون تخمه آفتابگردون دادین برسونه تا با کاشت اونا اشتغالزایی شه. اینقده بدبین نباشین بابا.
جناب خوارزمی عزیز، اگر هر فرد دیگری به جز جناب درویش این مطلب را می نوشت، دیدگاه شما معنی بیشتری پیدا می کرد.این یک حقیقت است که نگارنده این گزارش (آقای محمد درویش) یکی از بهترین کارشناسان این مرز و بوم در زمینه توسعه در مناطق طبیعی هستند و قطعا در نگارش گزارش مورد نظر ما، به اهمیت نکاتی مانند اشتغالزایی و حق آن مردم عزیز برای برخورداری از سطح قابل قبولی از رفاه، بیش از همگی ما آگاهی دارند، اما یک سئوال اساسی: توسعه به چه قیمتی و با چه سطحی از ماندگاری؟
ممنون پورنگ جان. اتفاقاً همان مثبت اندیشی به من ندا می دهد که رسول عزیز خودش هم دارد مزاح می کند! نمی کند؟