يادتان هست كه از موج سبزها در بين روحانيون بلندپايه و نيمه بلندپايه سخن گفتم؟ يادتان هست كه گفتم كه برخي از روحانيون ميگويند: پايداري اكولوژيك سرزمين برتر از دستاوردهاي هستهاي است؟ يادتان هست از شيراز و كاشمر و قم و شهرکرد برايتان نقل قول كردم و پيشتر ها از پاپ سبز نوشتم و آرزويي كه دارم … و يادتان هست كه از رابطه توسعه پايدار و روحانيت نوشتم؟
حالا ميخواهم يك هموطن بوشهري – حجت الاسلام حمزه جمالی – را معرفي كنم كه در كسوت لباس روحانيت، ميكوشد تا پاسدار سبزينه در ديار بيرجند باشد و شوكت پرديس مشهور و ديرينهي شوكتآباد را محفوظ دارد.
گزارش اين ماجرا را در تارنماي ابوحنانهي عزيز پي بگيريد.
آفرین به این روحانی هم رنگ
درود بر ايرانياني كه فارغ از رنگ و دين و قوميت و زبان؛ به محيط زيست سرزمين مادري شان عشق مي ورزند …
درسته… هم رنگ کلمه ی زیبایی نبود!
پاسخ:
البته هم رنگی همه جا بد نیست. اما همدلی از هم رنگی بهتر است! نیست؟
سلام
ممنون از حسن نظر جنابعالی.
در سفر به طبس نیز به یاد شما بوده ام و تحفه ای سبز برایتان به ارمغان آورده ام.
امید که در روزهای آتی تقدیمتان نمایم.
بدرود.
درود بر ابوحنانه عزیز …
منتظر تحفه سبز بعدی می مانم.
زنده باشید.
جناب درویش با سلام
بسیاری از روحانیونی هستند که دفاع از محیط زیست را عبادت می دانند و خودشان نیز شدیدا” به مراعات نکات محیط زیست می پردازند و در بعضی از مراسم زیست محیطی شرکت می کنند.
پاسخ:
زنده باشی حسین جان … امیدوارم شمار این روحانیون سبزاندیش رو به فزونی نهد.
به به برادر درویش احوال شما؟
ماشالله همه دوستان شما نور بالا هستند حامد عزیز و حالا ابو حنانه گرامی
پاسخ:
هم نوربالا و هم مه شکن دار!
تا قریب به چهل سال پیش آخوندی ” شغل ” نبود . یعنی از هر دهی یا ولایتی یک نفر به مکتبی یا مدرسه ای می رفت و مقداری فقه و شرعیات می آموخت و بعد از یکسال عمامه به سر بر می گشت تا جوابگوی نیازیهای شرعی همولایتی هایش ( از قبیل عقد و ازدواج و طلاق و فوت و دفن و کفن و نماز و روزه ) باشد . این شخص را ملا می نامیدند . ملاها تا قبل از آخوند شدنشان در مزارع و باغات خود کشاورزی و درختکاری می کردند و بعد از مآخوند شدنشان هم همچنان به کار سابق خود – یعنی کشاورزی و باغداری – مشغول می شدند . برخی دیگر از ملاها به کار بنایی هم مشغول می شدند . اصولا” آخوندها سه شغل کشاورزی ، باغداری و بعضا” بنایی را مقدس مس شمردند . در فیلم مارمولک هم آخوندی که در بیمارستان بستری بود – و عبا و عمامه اش به سرقت رفت! – شغلش بنایی و گچکاری بود . اما گاهی در هر هزار آخوند یک نفر پیدا میشد که درسش را ادامه می داد و تبدیل به شیخ میشد . شیخ ها و ( اگر سید بودند ) آخوندهای سادات ، شغلشان تدریس در مکتب و مدرسه میشد . این را عرض کردم تا بدانید که اصولا” تا چهل سال پیش لفظ آخوند در ولایات ایران معادل زحمتکشی و کاشتن بذر و درخت بود و هیچکس هم به اندازهء آخوندها برای درخت و کلا” حفظ حرمت طبیعت ( آب ، خاک ، جانوران و سبزه ) ارزش و اعتبار قائل نبود . بعد جور دیگری شد . حالا باید بگردیم بینشان و هر از گاهی یک آخوند سبز اندیش پیدا کنیم ، در صورتی که خودشان معلم و بانی تفکر سبزاندیشی در ایران بودند . خوزستانی های ساحل نشین و باغدار هنوز فتوای مرحوم ” ملا عبدالرحمان ” را باور دارند که گفته بود درخت سبز مثل انسان جان دارد و حتی اگر شاخه ای از آن را بشکنید ، آه می کشد .
پاسخ:
خداوند رحمت کند ملاعبدالرحمان را … چه زیبا در وصف طبیعت سروده است … کاش “آه” درخت را بیشتر می شنیدیم و می شنیدند …
زنده باشی لطیف جان.
لطیف جان؛ روحانی سبز شده ی باغ شوکت آباد بیرجند را هم دریابید …
دریافت دیگه! مگه ندیدی؟
هومان جان من که حافظهء درست و حسابی ندارم . نشانی اش را هم می نوشتی تا بروم و اگر مطلبش را نخوانده باشم ، دوباره بخوانم
خدارو شکر که حالا حافظه درست و حسابی نداری لطیف جان!
وگرنه همه باید شال گردن می بستیم! نه؟ (هرچند همین الان هم می بندیم! نمی بندیم؟)
درود …
والا جوری که هومان نوشته بود گفتم شاید خدای نکرده این آخوند سبزه قبا بلا ملایی سرش آمده است .
نه خدارو شکر همه چیزش سالم است و نه ملا و نه بلایی سرش نیومده – گوش شیطووون کر – تا حالا.
درود …
درود لطیف عزیز
شرمنده مه نگران تان کردم. منظور یادداشت های شبانه برای روحانی باغ شوکت آباد بود …
هومان جان بنده ظرف کمتر از ده روز ، سه برابر مطالبی که در یادداشتهای شبانهء گرین بلاگی هایم نوشته بودم بد و بیراه دریافت کردم! انشا و طرز نگارش بسیاری از کامنتهایی که بطور خصوصی برایم گذاشته میشدند با نوع نگارش نویسندگان برخی از وبلاگهایی که با آنها شوخی کردم دقیقا” منطبق بود . در نتیجه همان شوخی های قبلی هم از سرم زیاد بودند چه رسد به شوخی با غیرگرین بلاگی ها . در جامعه ای که عموم مردم و حتی خواصش فرق بین طنز و تمسخر را نمی دانند و شوخی با خود را توهین به خود تلقی می کنند ، طنز نوشتن ثمری ندارد . البته طنزنویسی عمومی را احتمالا” در جای دیگری ادامه خواهم داد .
این هم آخرین طنز ما و حسن ختام مطالب یادداشتهای گرین بلاگی ها ، تقدیم به دیده بان طبیعت بختیاری
http://greenbelagiha.blogfa.com/post-25.aspx
متاسفم لطیف جان که مجبور شدی چنین تصمیمی بگیری؛ هر چند که درکت می کنم. به زودی در این باره یادداشتی خواهم نوشت.
درود …
لطیف عزیز این لطف شما را هرگز فراموش نمی کنم و امیدوارم شایسته این خوبی های شما باشم. در خصوص تصمیم تان هم بسیار متاسفم ولی با توجه به شناختی که از شما دارم حتمن در شرایط حال بهترین تصمیم است. موفق و سربلند باشید دوست عزیز
من هم متاسفم … هر چند درک می کنم.
درود …
نه من بر عكس درويش اصلا درك نمي كنم. شايد هم نمي خواهم درك كنم. به تصميم لطيف احترام مي گذارم ولي نمي توانم بفهمم چرا؟ مي پذيرم كه گاهي ناچاريم به شكل يك تزريق آني عده اي را به خود آريم و بدون آنكه دم به تله بدهيم فراموش شويم ولي! شايد من لطيف نازنين را خوب نشناخته ام. شايد … لطيف جان واگويه هاي شيرينت دل و جانم را نواخت و دوستشان داشتم. منتظر بودم هنوز هم من را بنوازي. ولي باز منتظرم. درود بر لطيف عزيز و درود بر درويش كه مرا با او آشنا كرد.
قابل توجه لطيف!
شايد اگر تعداد اين درخواستها بيشتر شود، لطيف هم تجديد نظر كند.
پيشنهاد مي كنم امير جان يك نظرسنجي در وبلاگت راه بياندازي و از خوانندگانت بخواهي تا كيفيت شبانه هاي گرين بلاگي ها را در 4 گزينه عالي – خوب – متوسط و بد ارزيابي كنند.
آنگاه نتايج را منتشر و براي لطيف بفرستي.
اين مي تواند هم دست مريزادي براي او باشد و هم حركتي ماندگار در فضاي گرين بلاگ.
درود.
اي به چشم! تا آخر وقت امروز آماده مي شود.
ممنون امير جان. حتما به آن لينك خواهم داد.
درود …
نظر سنجي آماده شد. http://amirsar.blogfa.com/post-60.aspx
دست مریزاد امیر جان.
I wanted to thank you for this excellent read!! I definitely loved every little bit of it. I have you bookmarked your web site to check out the latest stuff you post.