بندو، نام دهكدهاي است كه در قلمرو جاذبترين بخش سرمايهگذاري ايران – عسلويه – واقع شده و در حقيقت در شمار آبادبومهاي شهرستان کنگان استان بوشهر جاي ميگيرد.
گزارش عبدالصمد محمدي را در پايگاه اطلاعرساني بُنا بخوانيد تا دريابيد كه چگونه شكارچيان روستايي كه فقط 600 نفر جمعيت دارد، توانستهاند چنين بلايي را در طول دو سه دههي گذشته بر سر آهوها، گوزنها و اينك خارپشتها (چولهها يا شوگردهها) بياورند!
توجه كنيد كه اين شتاب ناباورانهي مرگ حيات در كوهستانهاي بندو فقط در يك نسل از شكارچيها رخ داده و ماجرا به نسل پيش هم حتا نميرسد!
تجربهي نگارنده از حضور در زيستگاههاي استانهاي زاگرسنشين هم جملگي همين مدعا را تأييد ميكند كه شكار بيرويه در اين مناطق، مهمتر از تخريب زيستگاهها، سببساز نابودي وحوش را فراهم آورده است.
اميدوارم دوستان وبلاگنويسي كه در اين مناطق زندگي ميكنند، از تجربههاي خود در چهارمحال و بختياري، لرستان و … بنويسند.
ممنون از ابوحنانهي عزيز كه لينك اين گزارش را برايم فرستاد.
بله درویش خان حق با شماست در مناطق غربی ایران و این منطقه شکار و وجود سلحه فراوان بیش از تخریب محیط زیست مسبب نابودی حیات وحش بوده است وگرنه اگر برای افزایش سطح زمین های کشاورزی زیستگاه ها را تخریب می کردند حال ما به از این بود
جای شما خالی دیروز با هومان خان صحبتی داشتم بسیار اطلاعات جالبی از ایشان گرفتم ایشان هم مانند شما عنوام مهندسی در خورشان نیست و می بایست چون شما خان نامیده شوند
هومان خان هم اشاره به کاهش شدید جمعیت ها داشتند بخصوص اطراف تالاب گندمان وجود شیر های سنگی شاهدی بر وجود شیر تا 100 سال گذشته داشت که ورود اسلحه گلوله زنی در اواخر قرن نوزدهم به سرعت نسل شیر و گوزن زرد و مرال را انداخت.
پاسخ:
هومان به زودي گزارشي مصور از اين رويداد تهيه و منتشر خواهد كرد.
درود …
یکی از سرگرمی های رایج در میان بسیاری از جوانان دهاتی لر خوزستان آتش زدن خارپشت (جوله) هست . رویش نفت یا بنزین می ریزند و آتشش می زنند. اینکه در چنین حالتی حیوان بیچاره چه می کند، بماند. اما جوانهای لر با دیدن زجرکش شدن جوله چنان لذتی می برند که مپرس . گله ای هم نیست. مردمی که پای چوبهء دار یک انسان جمع میشوند و هنگام جان دادنش صدها موبایل به هوا می رود تا از این صحنهء زیبا فیلمبرداری کنند، چرا با دیدن مچاله شدن یک جوله حال نکنند؟ از نظر فرهنگی و اخلاق انسانی از ملل غربی عقبیم. حداقل دو هزار سال!
پاسخ:
امان از صحنه هاي دار زدن و شلاق زدن در ملاء عام … حقيقتاً ايستادن و تماشا كردن چنين صحنه هايي شرم آور است.
کشتی گرفتن با خوک!
….جای تاسف است ترجیح می دهم خوک باشم ولی جای برخی از اشخاص نباشم.
پاسخ:
تو ديگر چرا؟
مگر خوك همان باغبان طبيعت نيست؟ چرا حقيرش مي شمريم؟
با خودم عهد کرده بودم دیگر تند ننویسم ولی این اصطلاح ایشان توهین آمیز است
پاسخ:
همچنان سعي كن به عهدت وفادار بماني رفيق من.
طفلک خارپشت ها !
من همیشه پیش خودم فکر می کردم موجوداتی که ارزش غذایی یا پوششی برای انسان ها ندارند, از گزند و شکار و آسیب در امانند ولی مثل اینکه انسان ددمنش تر از این حرفاست… .
پاسخ:
البته آنها ارزش غذايي هم – متاسفانه – دارند!
امان از دستت ای اشرف مخلوقات…امان از دستت که امانی نگذاشته ای برای بی امانان!
چکار داری اخر تو به این بی گزندان!مرا خدا خار داده ولی تو را خدا چیزی داده که نکنی خود را خوار!
امان از دسست ای اشرف مخلوقات:(
پاسخ:
بدون تعارف می گویم: این یکی از دلچسب ترین کامنتهایی بود که تاکنون از تو در مهار بیابان زایی خوانده بودم.
زنده باشی مرد خاکی عزیز.
درود بر درویش خان
امروز برای شرکت در مراسم سی و نه امین سالگرد کنوانسیون رامسر به این شهر زیبا رفتم آقایان استاندار مازندران رئیس محیط زیست مازندران و فرماندار رامسر و صد البته جناب آقای صدوق جزو شرکت کنندگان بودند صحبت هایی هم شد و از عده ای تقدیر کردند(منجمله سرکار خانم روحانی)و کلنگ احداث ساختمان مرتبط با رامسر سایت را هم کوبیدند
الحمدلله بروشور های خوش چاپی گرفتیم و نهار هم جای شما خالی خوب بود کباب بختیاری و سالاد و سوپ و سیر ترشی و میزا قاسمی ….دیگر خودتان باید حدث بزنید من که خیلی خیلی خیلی خیلی خوردم بقیه را نمی دانم
چون نمک گیر شده ام بخودم اجازه انتقاد نمی دهم فقط نمی دانم چرا این محیط بانها همه اش چرا می گفتند با وجود اینهمه دکتر که هر سال از دانشکده های مرتبط با محیط زیست بیرون می آیند چرا بیشتر مدیر کل ها و مدیران ارشد از سازمان های دیگر منتقل شده و برخی که پس از مدتی آشنا به محیط زیست طبیعی و انسانی می شوند به یک سازمان غیر مرتبط می روند؟
چرا؟ لطفا خوانندگان محترم به من پاسخ دهند؟
پاسخ:
شاید برای این که از اول هم اشتباهی بودند! نبودند؟
به یاد دارم در دهه 70 که به هزار و یک دلیل بذر کاری های صورت گرفته در عملیات های غنی سازی جنگل های بلوط با شکست مواجه می شدند با اعتبارات دولتی خارپشت ها(تشی) را شکار می کردند و با پیدا کردن مقصر موضوع خاتمه پیدا می کرد!
پاسخ:
و بی رحمانه به تشی گفتیم: جاندار زیانکار!
در کدام مناطق اینکار را کردند و به ازای هر تشی چه مبلغی پرداختند هومان خان؟
گوشت لذیذی دارد تشی بخصوص کبابش
چرای دام و بخصوص بز عامل نابودی نهال ها نبود ؟
در جنگل های لردگان اشکار جان … در مورد گوشتش هم فقط شنیده ام.
برای سر هر تشی چقدر می دادند؟برای هر گرگ در روستا های بختیاری چه میزان کله گرگی میدهند؟
برای گراز چقدر؟
زاستش نمی دانم اشکا جان … ولی برام جالبه حتما” پیگیری می کنم؛ راستی دست مریزاد داره این همه اطلاعات تون دوست عزیز … درود.
غم انگیزه …خیلی
راستی من اینجا 3 تا اسم مختلف برای خارپشت پیدا کردم :
چوله(جوله) – شوگرده - تشی
اینها انواع مختلف خارپشت هستن یا اسم خارپشت در گویش های مختلف؟
میشه دوتا ی آخر رو علامت گذاری کنید. من یه ذره بیسوادم نمیدونم دقیقا چطور تلفظ میشن . مرسی.
پاسخ:
در باره محتوای این موضوع خوب است که این دو لینک را هم بخوانید:
http://darvish100.blogfa.com/post-1258.aspx
http://darvish100.blogfa.com/post-807.aspx
هردو نام را با فتح بخوان.
درود …
راستی امروز ” تلاب انزلی ” رو از مجموعهی تتیس آقای سعید نبی دیدم . لذت بردم از تلاش شایسته ی ایشون و البته اشک ریختم برای این همسایه ی مظلومم.
دلم برای ماهی ها هم سوخت … خیلی . ولی باور کنید همه ی ماهیگیرها و ماهی فروش ها ، اینقدر بی رحم نیستند .
درود بر سروی عزیز:
من هم امروز این فیلم را در کنار سعید نبی عزیز دیدم و به زودی در باره اش خواهم نوشت.
در ضمن قبول دارم … بسیاری از ماهیگیرهای شمالی، انسانهای سختکوش و محروم و مظلومی هستند …
ممنون از لینک ها . تقریبا همه شون رو خوندم . منظورم این دو تا لینک و لینک های وابسته ی داخل این دو متن بود . علاوه بر تفاوت تشی و جوجه تیغی ف در مورد سمورها ی بینوا ، اصل پروانه و خیلی چیزهای دیگه هم یاد گرفتم .
از اصل پروانه خوشم اومد.
اینطوری که داری پیش می روی، فکر کنم به زودی تغییر رشته دهی! نه؟
اصل پروانه، یکی از اصول بنیادین محیط زیست است که شاید یکی از آخرین بازخوردهای بی توجهی به آن در ریزش ریزگردها بر سر ایرانیان نمود یافت! آن هم در اثر نادیده انگاشتن خطر خشکیده گی تالابها …
البته این اصل در مناسبات اجتماعی هم صادق است! بسیاری از تظاهرات و تنشها و جنگهای گسترده از یک سو تفاهم یا رندی بچه گانه ممکن است شروع شده باشد! نه؟
سلام
درود بر محمد درویش عزیز
بیرجند هستم از این گوشه ایران درود بر شما
بدرود.
درود …
اميدوارم از بيرجند با دست پر بازگردي رفيق.
بله … موافقم … بشدت!
راستی … تغییر رشته نمی دهم چون رشته ام را خیلی خیلی دوست دارم اما دارم به رشته ی شما علاقه مند می شوم . باید مطالعه ام در این زمینه بیشتر شود … خیلی بیشتر . اینجا که هستم خیلی احساس بیسوادی می کنم . خوب است چون وادارم می کند که بپرسم ، مطالعه کنم و یاد بگیرم .
بد است چون از این همه بیسوادی و سوال های ساده و به نظر خودم خیلی وقت ها احمقانه ، خجالت می کشم .
اصلا بخاطر همین تا حالا اینجا کامنت نمی گذاشتم . خیلی شهامت می خواهد اینجا ، وسط جمع بزرگترهای فعال در زمینه ی محیط زیست ، آدم حرف بزند.
البته از دکتر کرمی و وبلاگشان ، بیشتر می ترسم! ایشان خیلی آدم خوبی هستند ، من کمی ترسو هستم!
قابل توجه ناصر خان کرمی! سرانجام یک نفر از تو ترسید! نترسید؟