نسلي ميرود …
نسلي ديگر ميآيد …
اما زمين همواره ميماند …
رودها به سوي درياها روان ميشوند …
پروفسور كي در آسمال (Kader Asmal)، يكي از اعضاي برجستهي «كميسيون جهاني سدها» و از نويسندگان كتاب «سدها و توسعه» كه پيشتر در همين تارنما آن را معرفي كردهام، در پيشگفتار كتاب مزبور، با اشاره به سخن آسماني پروردگار – كه در ابتداي اين يادداشت آمده است – در كتاب مقدس مسيحيان (انجيل)، اين نگراني را مطرح ميكند كه آيا ممكن است عملكردهاي نابخردانهي بشر در نگاه افراطي به نهضت سدسازي، سبب ترديد در كلام خداوند را فراهم آورد؟! و آيا ممكن است زماني فرا رسد كه ديگر هيچ رودي به دريا نرسد؟! نظير فرجام ناميموني كه براي رودخانه كلرادو در آمريكا اتفاق افتاد و يا قمرود در دشت مسيله و يا ماجراي غمانگيز سد طرق در خراسان و …
خوانندگان قديمي اين تارنما، لابد به ياد دارند كه چندي پيش نيز، عبارتي تاريخي از وينستون چرچيل، نخستوزير مقتدر بريتانياي كبير در همين تارنما به چالش كشيده شده بود، آنجا كه در سال 1908 ميلادي با افتخار گفته بود:
اينك اين پرسش قابل طرح است كه آيا آرزوي چرچيل – كه خود را همواره يك مسيحي معتقد برميشمرد – آشكارا با كلام كتابي كه قاعدتاً بايد برايش مقدس باشد، در تضاد قرار نداشت؟!
از اين ناسازه (پارادوكس) ي روحاني كه بگذريم، در دنياي واقعيت و مديريت سازهها نيز، هر روز كه ميگذرد، بر صف مخالفان پنداري كه ميكوشد، سدسازي را نماد واقعي پيشرفت و توسعه كشورها و ملتها نشان دهد، افزوده ميشود.
در حقيقت شايد بتوان پيشينهي نخستين اعتراضات جدي به روند شتابناك توسعهي سدسازي در جهان را تا ماه مارس سال 1977 به عقب برد (بيش از 31 سال پيش)؛ زماني كه كنفرانس جهاني سازمان ملل متحد در شهر زيباي ماردلپلاتاي كشور آرژانتين، با عنوان «كنفرانس آب» برگزار شد و حاصل آن، انتشار اسناد بسيار مشهوري بود با عنوان: United Nations’ Mar del Plata Action PLAN””. اسناد ارزشمندي كه نهتنها به تصويب نمايندگان اغلب كشورهاي جهان رسيد، بلكه هنوز هم آموزههاي منتج از آن مورد استناد قرار ميگيرد. اما نه آنطور كه بايسته و سزاوار است! چرا كه اگر غير از اين بود، امروز نبايد شاهد وقوع رخدادهاي پي در پي و شتاباني باشيم كه در اثر توسعهي افراطي احداث سدهاي مخزني بزرگ بوجود آمده و بر ناپايداري سرزمين ميافزايد. و باز امروز نبايد اعتراف ميكرديم كه كماكان اين انديشهي پيشبرندهي آبسالاران بنيادگرا (fundamentlist hydrocrasts) است كه حرف آخر را در نظام برنامهريزي كلان اغلب كشورها، به ويژه در اردوگاه جنوب ميزند. و اينك به جايي رسيدهايم كه به ندرت ميتوانيم رودخانهاي چون يلو استون (Yellowstone) را با طول بيش از يك هزار كيلومتر در جهان بيابيم كه هنوز بر روي خود سنگيني سدي را احساس نكرده باشد. به نحوي كه در فرانسه، تنها شاخهي باقيمانده جريان آزاد رود رن (Rhon) نيز در ۱۹۸۶ با يك سد به اسارت كشيده شد و در ديگر مناطق اروپا، اغلب رودهاي مشهور چون ولگا، هيچكدام شاخهاي بزرگتر از يك چهارم طول خود ندارند كه تبديل به مخزن نشده باشد! برآورد شده كه مخزن سدها در سراسر دنيا، حدود ۱۰ هزار كيلومتر مكعب گنجايش دارند كه اين مقدار معادل پنج برابر حجم تمام رودخانههاي جهان است!
راستي! وقتي چنين موجي در جهان دست بالا را دارد، ديگر ما چه ميگوييم؟ و چرا اينگونه صريح به مخالفت با سرداران نهضت سدسازي در كشور برخواستهايم؟ چرا نميگذاريم آنها با دل خوش به يكديگر مدال سازندگي دهند و همايشهاي غرورآفرين برگزار كنند؟ چرا كابوس سدهايي چون پانزده خرداد و سيوند و ملاصدرا و … را هر از گاه چون آوار بر سر ايشان خراب ميكنيم؟! مگر نميبينيم كه همه چنين ميكنند؟!
پاسخ را شايد بتوان با توجه به خطر ناپيدايي كه در روح حاكم بر جملهي وينستون چرچيل وجود دارد، بيان كرد. اينكه چرچيل، از مرگ شكوهمندانهي بزرگترين رودخانهي آفريقا – آن هم با غرور – سخن گويد و اعلام نمايد كه روزي سرانجام به كمك بشر (با كمك سد آسوان)، همهي قطرات تشكيلدهندهي آب اين رودخانه را به تساوي بين مردم تقسيم خواهيم كرد و نخواهيم گذاشت تا نيل به مديترانه برسد!
دقت كنيم كه نظير چنين جملاتي را بارها و بارها در طول يكي دو دههي اخير تا چه اندازه از زبان متوليان صنعت آب كشور شنيده و ميشنويم. پيوسته به اين نكته اشاره ميشود كه سهم قابل توجهي از پتانسيل آبي ايران، بدون استفاده از دسترس خارج شده و به درياچههاي داخلي يا آبهاي آزاد ميريزد. امّا اندك افرادي هستند كه با خود اين پرسش را طرح ميكنند كه اگر تمامي نزديك به 300 سد برنامهريزيشده براي كشور ساخته شده و بدينترتيب، همهي اندوختهي سطحي آب كشور، به اصطلاح مهار شود، آنگاه با ريههاي خروشان سرزمين مادري، چون كارون، زايندهرود، سفيدرود، كرخه، خرسان، سرباز، مُند، زرينهرود و … چه ميكنيم؟! آيا ميخواهيم همان بلايي را كه بر سر كلرادو، قمرود، قرهچاي، كر و سيوند، هيرمند و … آمده است را دوباره تكرار سازيم و نهتنها تنوع زيستي ناهمتاي جانوري و گياهي زيستمندان متكي به آب رودخانههاي موصوف را از بين برده، بلكه سببساز نابودي كامل جلگهي پاييندست در پاياب شويم؟ همان گونه كه دشت سرسبز مسيله را از دست داديم؟
آري، چرچيل راست ميگفت! پول نيل را سرانجام جمال عبدالناصر با احداث سد غولپيكر آسوان، سر سفرهي مردم آورد! و اينك چيزي جز زمينهايي از هميشه شورتر، لميزرع و مسموم، با كمترين زيستمند گياهي و جانوري براي مصريهاي ساحلنشين باقي نمانده است. در عوض مالاريا كماكان بيداد ميكند و بسياري از گونههاي آبزي نيل با خطر انقراض كامل مواجه گشتهاند.
به جرأت ميتوان گفت: فرجام ناميمون ساخت بيش از ۴5 هزار سد در جهان، توسط حمايت آبسالاران بنيادگرايي كه با غرور تمام به جنگ قوانين طبيعي رفتند، هيچ زمان چون امروز ملموس و قابل درك نبوده است.
يادمان باشد:
همان طور كه در يادداشتهاي قبلي نيز تأكيد كردهام، افراطگرايي در هر حوزهاي ميتواند خطرناك باشد، حتا در صنعت آب و حتا در محيط زيست (اكولوفاشيستها يا خمرهاي سبز). اين فقط افراط گرايي مذهبي و بنلادنيسم نيست كه ميتواند بحران بيافريند!
مفهوم سخن فوق اين است: همانگونه كه نبايد با ساخت هر نوع سدي در هر محل و زماني مخالفت كرد، نبايد هم به بهانهي مهار آبهاي سرگردان و تأمين آب كشاورزي، در برابر فاجعهي خاموشي تمامي رودخانههاي كشور ساكت ماند.
براي همين است كه اينك برخي از كشورهاي جهان در آسيا، اروپا و آمريكا تصميم گرفتهاند تا به روند افزايش ساخت سدهاي مخزني، شيبي منفي دهند. حتا در ايالات متحده با تخريب برخي از سدهاي بزرگ كشور، تصميم گرفته شده تا افزون بر ۱۶ هزار كيلومتر از بخشهاي حساس رودخانههاي آمريكا، زير پوشش قانون مصوب سال ۱۹۶۸ «حيات وحش و چشماندازهاي رودخانهاي»، در شرايط جريان آزاد و طبيعي نگهداشته شوند.
باشد كه با بازنگري و تغيير سياست كنوني مديريت حاكم بر بخش آب كشور، شَاهد آن باشيم كه بخشي از بودجههاي هنگفت اين سدها، صرف بهبود سامانههاي آبخيزداري در بالادست، افزايش غناي گياهي كوهستانها، تكميل شبكههاي آبياري ناتمام پشت سدهاي ساخته شدهي كنوني، عمليات آبخوانداري و سرانجام افزايش راندمان آبياري در بخش كشاورزي شود؛ بخشي كه هماكنون بيش از 90 درصد ار آب استحصالشدهي كشور را در خود ميبلعد، امّا بازده آن حتا به 30 درصد هم نميرسد.
مؤخره:
در واپسين روزهاي كاري سال كهنه، يعني در بيست و هفتمين روز اسفندماه 86، چهار جوان علاقهمند به ميراث فرهنگي و مواهب طبيعي ايرانزمين را در دفتر كارم ملاقات كردم؛ آنها از جمله مديران پايگاه اطلاع رساني «عليه آبگيري سد سيوند» بودند كه مشتاقانه آمده بودند تا شيوههاي تداوم و نفوذ فعاليتشان را با يكديگر مرور كنيم و همايشي را براي نيمه نخست سال جاري تدارك ببينند. علاقهي اين دوستان به سرنوشت وطن كه اغلب آنها از نظر تخصصي شايد آنچنان نيز مرتبط با صنعت سدسازي و دانش محيط زيست نبودند، برايم سخت ارزشمند بود. آنها از واپسين روزهاي سال نيز همچنان براي اجرايي كردن هدفشان بهره ميبردند، در حالي كه بسياري ديگر از مدتها قبل … تا بعد … به خود استراحت داده بودند!
خواستم در اينجا از اين هموطنان جوان و سختكوشم كه به درستي نام خود را «دوستداران ميراث فرهنگي و محيط زيست ايران» نهادهاند، قدرداني كرده و خدا قوت گويم.
در همین ارتباط :
I really like the style of the website. I had a peek at your source code, hope you don’t mind, to check what theme you are using. Is it it a no cost theme or do I have to purchase it?
I start visiting your site and i must say that is written with passion . I love it.
Very nice blog i like theme you used.
Useful information and superb design you got right here! I would like to thank you for sharing your ideas and time into the stuff you post!! You now look on my weblog .
Glad i ran across this website.Added mohammaddarvish.com/desert to my bookmark!
I would like to many thanks for the efforts you have made in writing this blog post. I am hoping the same greatest work from you in the future as well. I loved your style I will join for your feed please keep posting! Respectfully, Neida.