مرجانها ممکن است برای همیشه رقص را فراموش کنند! باورتان میشود؟ یعنی امکان دارد مرجان باشی و نتوانی برقصی؟!
راستی! شما فکر میکنید تصور شاخاب پارس بدون مرجان، چگونه برزخی را در مقابل دیدگان میآفریند؟!
میخواهم در یادداشت پیش رو – که نخستین بار در مردمک منتشر شد، پاسخ این پرسش را بدهم؛ پاسخی که اینگونه آغاز میشود:
نگویید که نگفت:
مرجانهای خلیج فارس ممکن است دیگر نرقصند!
سالها پیش شاعر کاشانی و دلنواز وطن، سهراب سپهری عزیز، هشدار داده بود:
و بدانیم پیش از مرجان
خلایی بود در اندیشهی دریاها …
بسیاری آن روز حرف سهراب را نفهمیدند؛ امّا امروز ماجرا فرق میکند! نمیکند؟ امروز در شرایطی داریم از مرگ مرجانها سخن میگوییم که رشد گرایشهای دانشگاهی در رشتههای مرتبط با محیط زیست، چه در داخل و چه در خارج از کشور، صدها برابر فزونی داشته و حالا کمتر خانوادهای را میتوان یافت که در آن یک جوان تحصیلکرده وجود نداشته باشد؛ جوانانی که اغلب – دست کم – 3 واحد محیط زیست پاس کردهاند.
با این وجود، گمان نبرم کسی با نگارنده متفقالقول نباشد که روزگار طبیعت ایران، به رغم افزایش دانایی مردمانش نسبت به محیط زیست، به مراتب دردناکتر و تلختر از زمان سهراب است.
دریاچهها و تالابها، یک به یک در حال نیستی و نابودی هستند؛ درختان کهنسال و دیرزیست را به بهانههای واهی به مسلخ میفرستند؛ اندوختههای آب را در زیرزمین بی مهابا تاراج میکنند و بیش از 90 درصد از رودخانههای کشور از چنان آلودگیای رنج میبرد که حتا نمیتوان آبش را به مصرف کشاورزی و شرب دام رساند.
و اینک که از عرصهی 164 میلیونهکتاری ایران مرکزی ظاهراً فارغ شدهایم، یادمان افتاده که خلیج فارسی هم داریم که میشود آن را هم توسعه داد و زیگونگی منحصر به فردش را نابود کرد!
متأسفانه خبرهایی که از سواحل نیلگون خلیج فارس میرسد، حکایت از آن دارد که فعالیتهای صیادی و صنعتی، به ویژه ورود شتابناک پساب آلودهی کارخانهها و نفتکشها، مرجانهای رقصان در دریا را به تودههای سنگی سفید تبدیل کرده است؛ شناسهای که نشان میدهد: حال خلیج فارس اصلاً خوب نیست و مرگ طبیعت در آن نقطه نزدیک است.
یادمان باشد که مرجانها به طور متوسط فقط سالی نیم تا یک سانتیمتر میتوانند رشد کنند. بنابراین، آفرینش دوبارهی مرجانهایی که بین 5 تا 6 متر طول دارند، به 500 تا هزار سال زمان نیاز دارد. این در حالی است که حتا عملیات غواصی در اطراف کیش و برداشت شتابان ذخایر منطقه و ماهیهای تزیینی موجود در جزایر مرجانی خلیج فارس، به شدت سبب تخریب مرجانها را فراهم کرده و بیم آن میرود که با ادامه روند کنونی تخریب، اندوختههای مرجانی به شدت بیشتری مورد تهدید و تحدید قرار گیرند.
افزون بر آن، پروژه 2 میلیارد دلاری ساخت شهرک دریایی 405 هکتاری در سواحل کم عمق خلیج فارس به همراه اسکلهسازی در مناطق ساحلی به شدت میتواند جمعیت مرجانی را تحت تأثیر سؤء خویش قرار دهد؛ همان گونه که هماینک در “لارک” و “هنگام” چنین رخدادی به قوع پیوسته و پدیده سفید شدن مرجانها گزارش شده است .
نباید فراموش کنیم که اگر اکنون نیز تمامی عملیات تخریبی را متوقف سازیم، نخواهیم توانست در طول یک قرن آینده هم خسارت ناشی از مرگ مرجانها را به طور کامل جبران کنیم. بنابراین، کمک به مهار فرآیند مرگ مرجانها، خدمتی است بیمنت به نسلهای آینده.
کمکی که باید از همین امروز شروع کنیم.
درود
زنده باشید عباس خان …
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
آن شرکتی که میآید و در پنج فاز این پروژه را برای ایران میسازد، بفکر منافع خویش است و بس. مردم ما چه منفعت دراز مدتی دارند که این کار انجام بگیرد.
خلیج فارس اکو سیستم بسیار ظریف و حساسی دارد که پیوسته توسط کشتی های نفت بر مورد هجوم قرار میگیرد. این کم بود که بادیه نشینان دوبی بفکر ساخت جزایر ساحلی افتادند و حالا نیز ما میخواهیم روی دستشان بلند شویم.
پاسخ:
درود بر شما و عشق پاکتان به ایران عزیز … من هم امیدوارم که بیش از این به خلیج فارس حرمت نهیم و قدردانش باشیم.
راستی! هیچ می دانی تراز تجاری آن بادیه نشینان دبی، چند برابر کشور پهناور ایران است! چرا؟!
مطلب جالبی بود و دستتان درد نکند .
مرجانها کمتر از ده درصد از جمعیت آبزیان دریاها را تشکیل می دهند اما سی تا چهل درصد از زیستگاه و محل تغذیه جانداران دریایی را میسازند و از این جهت نقششان در چرخهء حیات زیردریایی بسیار اساسی است . اهمیتت وجودی مرجانها بقدری هست که ارزش یک متر مربع از مرجانها را معادل چهل تا پنجاه هزار دلار ( چهل تا پنجاه میلیون تومان ) تخمین می زنند . به عبارتی دیگر ، با از بین بردن هر متربع مربع از این جانداران درایی خسارتی معادل چهل تا پنجاه میلیون تومان به طبیعت وارد می کند . بخش بزرگی از زیستگاههای مرجانهای خلیج فارس در بخش جنوبی آن و در سواحل کشور امارات متحدهء عربی واقع شده بود ولی ساخت جزیرهء مصنوعی نخل و چهار جزیرهء مصنوعی دیگر که در کنار آن بنا شدند ، زیباترین و ارزشمندترین زیستگاههای مرجانهای خلیج فارس را از بین برد . خوشبختانه وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور ما به گونه ای است که پروژهء دو میلیارد دلاری شهرک دریایی ایران روی کاغذ خواهد ماند و ساختش از حد همان ماکت و اسباب بازی به نمایش گذاشته شدهء این جزیره فراتر نخواهد رفت و لطمهء اماراتی ها به مرجانها در جنوب خلیج فارس توسط ما در شمال این خلیج تکرار نخواهد شد . ضمنا” یکی از سایتهای لینک شده در مطلب ، خلیج فارس را شاخاب پارس نامیده است . شاخاب در فارسی می تواند به معنای خور بکار بروداما معادل فارسی خلیج در زبان فارسی میشود همان دریا! . البته اگر مقداری از موضوع مرجانها فاصله بگیریم و به تاریخ زبان فارسی نزدیک شویم ، باید عرض کنم از آنجا که زبان فارسی در سرزمینهای خشک بوجود آمد و تنها آب بزرگی که فارسی زبانها می دیدند رودخانه بود ، به آن می گفتند دریا . نشان به این نشان که هنوز هم در فارسی دری و فارسی تاجیکی به رودخانه می گویند دریا ( مانند سیحون و جیحون که سیر دریا و آمو دریا گفته میشوند ) . بعد که دامنهء زبان فارسی از آسیای میانه به جنوب ایران کنونی هم کشیده شد ، فارسی زبانها متوجه شدند که آبهای روانی بزرگتر از دریا ( رودخانه ) هم وجود دارند اما نمی دانستند که به آن چه بگویند . این بود که از زبان سریانی وام گرفتند و به آن ” یم ” گفتند . بعدها نام دریا به یم هم اطلاق شد و بتدریج به دریا رودخانه گفته شد و به یم دریا . به دریاهای بی انتها نیز ماندعربها محیط می گفتند که بعدها نام یونانی آن ( اوکیانیوس ) جایش را گرفت و اقیانوس خوانده شد . شاخاب نهرهای کوچکی بودند که از چشمه ها به سمت مزارع کشاورزی می رفتند و میشود بجای خور هم در فارسی از آن استفاده کرد .
پاسخ:
درود بر لطیف عزیز …
یادم هست، یکی از منتقدان نامدار بعد از تماشای “خانه دوست کجاست” عباس کیارستمی، خطاب به نویسنده ای که فیلم راضی اش نکرده بود، گفت: آیا آن شاخه گل خشکیده را در سکانس پایانی فیلم ندیدی که پسرک لای دفتر مشقش پیدا کرد؟!
پاسخ شنید: بله دیدم، ولی کاش از این شاخه ها در فیلم کیارستمی بیشتر بود!
.
.
راستش لطیف جان: وقتی که کامنتهای عالمانه تو را اینجا و آنجا می خوانم، انتظار دارم و داریم که تارنمایت از این گلهای سرخ بیشتر رونمایی کند و به محتوای فارسی وبلاگستان غنایی دوچندان بخشد. رسالتی که می دانم از پس آن برمی آیی … مانند ماجرای تمبرها یا سدها … اما در تارنمایت محیط زیست اندکی مهجور مانده است! نمانده است؟ حتا تاریخ و جغرافیا هم روزگار خروس خوانی ندارند! دارند؟
.
به هرحال ممنون از روشنگری هایت. مثل همیشه بهره بردم.
دل من هم سوخت ؛
و قویا امیدوارم که بشود قبل از آن که کار از کار بگذرد ؛ فکری برایش کرد.
پاسخ:
قویاً آمین …
درویش گرامی
همیشه دانستن و آگاه بودن دلیل مثبت اندیشی نیست!!!
اگر چنین بود هرگز سلاحی ساخته نمی شد، ظلمي رخ نمي داد
هرگز کودکي نمي گريست و کودکي فراموش نمي شد
هرگز برج کجی بنا نمی شد
و هرگز سر سبزی را زبان سرخ بر باد نمی داد
علم آموزی زمانی ارزش است که بدانی از آموختنش چه می خواهی
زمانی قلم به دست می گیری که هدف را بشناسي
و آنگاه سرت را بالا نگه می داری که بخواهی آینده را در اوج ببینی
زماني که خودت را در آئينه ي خيال پرواز دادي منتظر سقوط باش
چشماني که با لبخند مي گريد، زيباتر از لبخندي است که چشمي را مي گرياند
آسمان را مي توان در پس ابرها آبي ديد و ستاره ها را شماره کرد
اما با غروب چگونه مي توان گرماي خورشيد را احساس کرد
چگونه مي توان چشمان دريايي کودک زندگي را تصوير کرد، آنگاه که بسته شد
بيائيد بجاي سوگواري زندگي را جشن بگريم و با عشق فرهاد تيشه بر بيستون زنيم
دارم روی این جمله می اندیشم و در دریای زیبایی و دانایی نهفته در پس واژگانش شنا می کنم:
چشمانی که با لبخند می گرید، زیباتر از لبخندی است که چشمی را می گریاند
.
کاش یادمان باشد که هرچهره ای با لبخند زیباتر نمی شود!
درود …
دقیقن ! من هم این جمله را جایی کپی کرده ام
و مسحورش شده ام!
ارزش کپی کردن را دارد …
درود …
سلام
چند وقت پيش از تخريب زيستگاهها در جزيره خارگ نوشته بودم و از تخريب مرجانهاو همچنين بستر سازي توسط سنگ و خاكي كه از كوههاي اين جزيره بدست مي آيد و به روي بستر مرجان ها مي ريزيند تا مجال براي ساخت و ساز پتروشيمي فراهم گردد عكس هاي آن نيز موجود است.
بدرود.
درسته … مرضیه ناظری هم در آخرین یادداشتش اشک همه ی طرفداران مرجان ها را درآورده است …
گویی این فسیل مرجان من که از کوهای زرد کوه پیدا کردم بدور ازاین خرابکاریها 70 میلیون سال پیش زندگی بهتری را داشته
http://teimoury.persiangig.com/image/marjan.jpg
پاسخ:
حتمن روزگار بهتری داشته است علیرضای عزیز … اصلن شک نکن!
یاد باد آن روزگاران … یاد باد …
ممنونم از نظر لطفتان و همچنین تذکر درست و بجای شما در زمینهء محتوای وبلاگم.
من در زمانه ای وبلاگ جدیدم را راه انداختم که میانگین بازدید از پنجاه وبلاگ شخصی شناخته شده و قدیمی و جذاب ایرانی به زیر صد بازدید در روز رسیده است . در واقع شاید کمتر کسی باور کند که مشهورترین و سرشناس ترین وبلاگنویسان ایران تعداد بازدید وبلاگشان حتی از صد هم کمتر شده و به زیر پنجاه کلیک در روز رسیده است . اگر ارجاعات گوگل و نیز کلیکهای نویسندگان وبلاگهای مذکور را از این تعداد کم کنیم آمار غم انگیزتر میشود. من لینک هر دو صفحهء شمارشگر وبگذر و موتیگو را زیر این کامنت می گذارم تا خودتان هم نگاهی به آنها بیندازید . آن تعداد از وبلاگهای شخصی هم که در صدر جدول هستند و بالای چهار صد کلیک در روز دارند متاسفانه همچنان مشغول زردنویسی بوده و از نوع وبلاگهای ” رختخواب دوشیزگی ، دختر باکره ، گیلاس خانوم ” و امثال اینها هستند .
در یک چنین موقعیتی و آنهم در شرایطی که تنها سه ماه از شروع به کار وبلاگ روزنامه نگار آزاد می گذرد ، مجبورم که بسیار آهسته – والبته پیوسته – به سمت موضوعات عمیقتری برای نوشتن پیش بروم . تثبیت یک وبلاگ و یافتن خوانندگان دائمی اش دست کم به شش ماه وقت نیاز دارد .
اما خدمت من به موضوع محیط زیست وضعیت متفاوتی دارد . بزرگترین گروه زیست محیطی ایرانی در عالم مجازی اینترنت گروه ” دوستداران محیط زیست ایران ” در فیس بوک است با بیش از چهار هزار و دویست نفر عضو که ساخت و مدیرتش بر عهدهء بنده بوده است . اتفاقا” این گروه نسبتا” خیلی هم فعال هست و پیجش به همت اعضایش بسیار زیباست و دائما” با عکسهای دل انگیز و مطالب مختلف زیست محیطی به روز میشود . روزانه ده تا بیست سئوال و نظر خواهی و پیغام مختلف هم از اعضایش دریافت می کنم که با دقت جوابشان را می دهم و خلاصه دائما” مشغول سرویس دهی به دوستداران محیط زیست ایران در دنیای مجازی هستم. علی ایحال ، اگر عمری باقی ماند ، از دو سه ماه دیگر که وبلاگم وارد دوران تثبتش شد ، روزنامه نگار آزاد به شکل بسیار جدی تری به سمت تاریخ ، جغرافیا و فرهنگ خواهد رفت .
پاسخ:
درود دوباره بر لطیف عزیز:
خوشحالم که به زودی شاهد تحولات مثبت تری در تارنمای ارزشمند روزنامه نگار آزاد خواهیم بود.
درسته … به نظر می رسد که مخاطبان وبلاگستان فارسی نسبت به سالهای قبل در حال ریزش هستند. البته این موضوع در باره سایت من صدق نمی کنه و خوشبختانه مخاطبانش پیوسته در حال افزایش است. به نحوی که در همین ماه جاری (از اول تا 29 می 2010) بیش از 12 هزار بار در روز صفحات آن باز شده است. البته همه ی محتوای سایت من تخصصی نیست. اما بخش مربوط به مهار بیابان زایی نیز وضعیتی امیدوارکننده دارد. به نحوی که در طول 29 روز گذشته به طور متوسط روزانه 4550 بار صفحات آن باز شده است و تعداد بازدید کنندگان آن هم به طور متوسط روزی 742 نفر بوده است.
این هم وضعیت بازدیدکنندگان مهار بیابان زایی به تفکیک 5 ماه نخست سال 2010
.
.
زنده باشی و همچنان فعال چون امروز.
آمار بازدیدهای وبلاگهای شخصی ایرانی در موتیگو
http://webstats.motigo.com/catalogue/top1000?id=1874311&country=IR&category=14000
آمار بازدیدهای وبلاگهای شخصی ایرانی در وبگذر ( گزینهء وبلاگهای شخصی را انتخاب کنید )
http://www.webgozar.com/counter/tops.aspx?category=all
آمار بازدید روزانه وبلاگهای شخصی ایرانی در شمارشگر موتیگو
http://webstats.motigo.com/catalogue/top1000?id=4382743&country=IR&category=14000
آمار بازدید روزانه وبلاگهای شخصی ایرانی در شمارشگر وبگذر ( گزینهء وبلاگهای شخصی را کلیک کنید )
http://www.webgozar.com/counter/tops.aspx?category=all
به علیرضا تیموری
فسیلی که پیدا کرده اید برای من بسیار جالب بود . دقت داشته باشید که برای تشخیص نوع یک فسیل دانستن اندازه اش بسیار مهم است . در نتیجه بهترین کاری که می توانید بکنید این است که یک عدد سکه یا مداد را کنار آن بذارید و دوبار عکسش را بگیرید . به نظر می رسد فسیل یک گیاه ( و احتمالا” گل ) شناخته شده و مربوط به دست کم یک میلیون سال پیش را کشف کرده اید ( که البته مرجان نیست )
احتمالن باید بسیار هم ارزش داشته باشد. درسته لطیف جان؟
من در سالگرد تولد مهار بیابانزایی میخواستم پیشنهاد کنم که بخشهای مختلف آنرا در هم ادغام کنید تا مهاربیابانزایی وبلاگی علمی جلوه نکند و متنوع شود . البته الان هم هست منتها تنوعش بر محور محیط زیست و فرهنگ زیست محیطی است . ولی تصور کردم شاید پیشنهادی خام یا غیر عملی باشد . در نتیجه منصرف شدم. اما بهرحال ما هنوز نتوانسته ایم – برخلاف وبلاگنویسهای اروپایی و آمریکایی – وبلاگهای شخصی مان را محیط زیستی و وبلاگهای محیط زیستی مان را شخصی کنیم . وبلاگ شاخص محیط زیستی ما مهار بیابانزایی هست . بازدیدهای این وبلاگ را باید بدون لینک شدنش در سایتهایی مانند بالاترین و غیره روزانه به بالای چهار هزار بازدید برسانیم تا هم مطمئن شویم که کاربران اینترنت فارسی علاقمند به پی گیری محیط زیست شده اند و هم اینکه مانند همتای اسپانیایی اش – که در کل کشورهای اروپا تاثیر گذار شده – تاثیر گذار شود. اگر عمری باقی بود چند ماه دیگر در تهران در این زمینه گفتگو میکنیم .
———–
یکی از رازهای تخت جمشید نقوش گلهایش هست . هیچ یک از گلهایی که در نقوش تخت جمشید می بینیم برای ما شناخته شده نیستند و تصور میشود که گونه های مختلف آنها از میان رفته اند . در نتیجه فسیل هر نوع گلی که در استانهای البرز یافت شود ما را در شناختن این گلها کمک می کند . فسیلی که تیموری پیدا کرده است ( بسته به اندازه و جنس سنگواره اش ) احتمالا” بین یک میلیون تا ده هزار سال عمر دارد و بسیار شبیه به نقوش گلهای ناشناختهء دوازده پر تخت جمشید است .
در متن بالا جا افتاده است : در نتیجه فسیل هر نوع گلی که در ” استانهای زاگرس و البرز ” یافت شود …
امیدوارم این اتفاق بیافتد …
اما در ایران نوشتن وبلاگ تخصصی در کنار شخصی جواب نمی دهد رفیق!
توضیحش را می گذارم برای ملاقات حضوری …
.
.
ماجرای فسیل برایم جالب شد، باید دید علیرضا چگونه دریافته است که این فسیل 70 میلیون سال قدمت دارد؟!
به لطیف عزیز
من خودم شخصا” لطیف را با اطلاعات خوب و ارزشمندش در حوضه محیط زیست و تاریخ و جغرافیا شناختم و بسیار برایم دوست داشتنی و عزیز است. راستش در ادامه توصیه دوستانه درویش عزیز، من هم دوست دارم بیشتر در این حوضه ها که تو را شناختم سفر و نورافشانی کنی تا در در محدوده رفتارهای شخصی برخی افراد که به گفته خودتان بسیار کم ارزش هم هستند، چراکه دوست دارم لطیف را همچنان آن بالاها ببینم. درود لطیف خوب …
هومان جان ، قربانت گردم ، کیوسک های مطبوعاتی برای فروش مطبوعات برپا میشوند اما برای آنکه سرپا بمانند و چهار روزنامه و مجله بفروشند مجبورند کنار آنها آدامس و سیگار و کارت تلفن و آب نبات و تنقلات هم بفروشند . ما البته بنا به سلیقهء مشتری نمی نویسیم اما در شرایط فعلی چاره ای جز متنوع کردن اجناس و مطالبمان نداریم . یعنی اینکه باید چهار مطلب مختلف بنویسیم و بعد لابلای آن یک مطلب زیست محیطی هم بگذاریم تا شاید بتدریج محیط زیست را هم برای کاربران اینترنت فارسی تبدیل به یک دغدغه کنیم . ما زمانی باید احساس موفقیت کنیم که وبلاگنویسانمان یا فیس بوک بازان و فرند فیدنویس هایمان دست کم ماهی یکبار در نوشته هایشان اشاره ای هم به محیط زیستشان بکنند . در حال حاضر در ” سبد مطلب نویسی ” کاربران اینترنت فارسی مطلقا” جایی برای نوشتن از محیط زیست نیست . یعنی بجز همین تعداد محدود و معدود سبزنویسی که داریم سایرین وارد موضوع محیط زیست نمی شوند و اصلا” چنین دغدغه ای را ندارند . چه فایده ای دارد که مثلا” روزی هزار نفر بیایند و گرین بلاگ را بخوانند اما خوانده هایشان اثری روی نوشتنشان نگذارد و هیچکدامشان در مطالبی که می نویسند هیچ اشاره ای به محیط زیست ایران نکنند؟ من شخصا” با توجه به تجربیات وبلاگنویسی ام یکی از مهمترین هدفهایم این است که اگر عمری باقی ماند و بخت یارم بود ، در ذهن مخاطبینم محیط زیست را موضوعی همطراز با سیاست و فرهنگ کنم تا شاید لااقل برای جمعی از آنها نوشتن از محیط زیست هم جزو سبد مطالبشان شود . با اینحال در پاسخ به توقع شما و محمد درویش عزیز و با اشاره به نوشته های هردوی شما ، همین امشب یک مطلب محیط زیستی جدید می نویسم .
زنده باشی لطیف جان و سپاسگزارم.
یادداشت موثری در وبلاگت نوشته ای که نمی توان آنجا پاسخت را بنویسم.
گفته فرماندار واقعن محشر و زنهار دهنده است:
ما آن توسعه و ثروتی که بخواهد با نابودی محیط زیست کشورمان به دست بیاید را نمی خواهیم
.
درود …
اول اینکه :
دلم برای مرجان ها رفت …
امیدوارم باد این خبر رو به گوش سهراب نرسونه
بعدن اینکه:
کامنت های این پست هم عالی بود
من هم امیدوارم وبلاگ آقای عبادی مصل بعضی از این “جاها” ، هر روز بهتر از دیروز! بشه.
پاسخ:
حتمن اینگونه خواهد بود …
ویرایش:
مثل رو با ص نوشتم …
باور کنید بلد بودم جاشون روی کیبورد بغل همه!
:D
به هر حال 19 شدم …
پاسخ:
من داشتم باور می کردم که دیدم: بغل هم نیست! هست؟
این اشکال سه نمره از شما کسر می کنه! نه یک نمره !
آقای عبادی اول نوشته هایشان که می نویسند :
قربانت گردم …
من حساب کار دستم می آید و
دم مبارک را روی کولم می گذارم!!
آخ آخ … خوب شد گفتی!
چون فکر کنم تا حالا چند تا “قربانت گردم” هم حواله ی من کرده! نکرده؟
خووب شد شما معلم نشدی ها!
ث و ص شاید بغل هم نباشن ولی کنار هم هستند … نیستند؟
به شقایق:
اجازه خانم چرا 3 نمره؟
شاید باشند!
وقتی اشتباه ،زیادی اشتباه باشد ؛ قابل چشم پوشی نیست!
آخ آخ آخ …
طفلکی سروی!
شما که با این “طفلکی” گفتنان کار دست من دادید و
الان مرا هم عضوی از آن گروهک ِ دو تفنگداری قلمداد
می کند!!
نه سروی ! این منم شقایق !!
گروهک را خووب اومدی!
اما اونا هم طرف سروی هستند! خیالت راحت …
به شقایق نازنینم:
اجازه خانم !
اگه خانم معلم شما باشید ، 3 نمره که چیزی نیست ، من حاضرم 5 نمره ازم کم بشه …
آخه ما خانم معلممون رو خیلی دوست داریم … خیلی …
لطف داری دوست عزیز …
موافقم … داره! نداره؟
خیلی هم داره ! منم دارم البته ها!
عجب!!