شنیدهام که در مراسم معرفی رییس جدید سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور، جناب وزیر در طول سخنرانیشان و به بهانهی مدیریت زمان، از ذکر این نام طولانی صرفنظر کرده و اختصاراً از عبارت “سازمان منابع طبیعی” استفاده کردهاند.
نگارنده هم بر این باور است که این نام، سزاواری بیشتری برای نامیدن نهادی دارد که متولّی بخش منابع طبیعی کشور است، زیرا منابع طبیعی که فقط جنگل و مرتع نیست و تأملبرانگیزتر آن که مگر میشود جنگل یا مرتعی را یافت که خارج از آبخیز شکل گرفته و مستقر شده باشد؟!
این درست مانند آن است که به جای سازمان حفاظت محیط زیست، بگوییم: سازمان حفاظت گیاهان، جانوران، تالابها، انسانها، چشماندازهای طبیعی و …
امید که دکتر علی سلاجقه در نخستین گام ورودش به این سازمان بزرگ و ارزشمند، بتواند نامی برازندهتر و کوتاهتر برایش یافته و نشان دهد که مانند دوران دانشکده، از شکستن کلیشههای فسیلشده، هراسی ندارد. به ویژه آن که وی در نخستین سخنرانیاش به درستی به مفهوم بزرگ و بسیط منابع طبیعی اشاره کرده و خواهان حرمتنهادن به همهی کارکردهای غیرقابل تبادل منابع طبیعی شده است.
برای این یار و دوست دیرین در انجام مسئولیت بزرگی که بر عهده گرفته، بهترینها را آرزو دارم.
مجتبی جان ، من به همین شکلی که ملاحظه می کنید فکر می کنم و نظراتم را بیان می کنم . چه خوب باشند و چه بد ، چه صفر و بیست باشند و چه منطقی و واقع بینانه ، همینی هستند که می بینید . ظاهر و باطنم همین هست . نه ایهام و ابهامی در کارم هست و نه پرده ای بر عقایدم کشیده ام
دیگر اینکه همچنان تصور می کنم جامعهء ایران یک عقب ماندگی ده هزار سالهء مدنی و یک عقب ماندگی دو هزار سالهء فکری و یک عقب ماندگی تکنولوژیک پانصد ساله دارد . ما اگر دویست سال از دنیای مترقی عقب بودیم که غمی نداشتیم . دویست سال پیش میشود 1820 میلادی . بنده همین دیشب مطلبی در سایتم نوشتم درباره موزه ای که دویست سال پیش در منچستر ساخته شد . بعد با وضعیت امروز کشورمان مقایسه اش می کنم و دست آخر به این نتیجه می رسم که ما در حال حاضر دست کم دویست سال از دویست سال پیش انگلستان عقب تریم . شما وقتی به ایتالیا بروید و روح فرهنگ و هنر و معماری و شهرسازی و بینش آنها در ششصد سال پیش را ببینید و با زمان حالمان مقایسه کنید باز به این نتیجه می رسید که دست کم یک هزار سال از ششصد سال پیش ایتالیا هم عقب تریم!
بنده وقتی به شهرهای خوزستان سفر می کنم و حال و روز فکری و فرهنگی و رفتاری و اخلاقی مردممان را می بینم و بعد با تاریخ روم باستان و یونان باستان مقایسه شان می کنم باز به این نتیجه می رسم که همولایتی هایم و قوم خویشانم لااقل دو هزار سال از مردم کنونی اروپا عقب تر هستند . اصلا” چرا راه دوری برویم؟ شما همین امروز به محلهء شیخ علی چوپان شیراز یا کوچه پس کوچه های نازی آباد تهران بروید و دو ساعت از وقتتان را در بین اهالی آنجا بگذرانید بعد با افکار و اخلاق و تمدن اهالی فقرنشین ترین محلهء شهر لیون فرانسه مقایسه شان کنید
با عقب ماندگی 10 هزار ساله مدنی موافق نیستم! دست کم تا 2 هزار سال پیش، ایران در شمار مطرح ترین تمدن های زمان خویش بوده است! نبوده است؟
وقتی شما می گویید دست کم تا دو هزار سال پیش ایران در شمار مطرح ترین تمدنهای زمان خودش بوده است ، معنایش این هست که ما از ده هزار سال پیش تا دو هزار سال پیش یعنی به مدت هشت هزار سال اولا” تمدنی بنام ” تمدن ایران ” داشته ایم و ثانیا” این تمدن در دوران هشت هزار ساله اش یکی از مطرح ترین تمدنها در آن هشت هزار سال بوده است . از نظر احساسی و به لحاظ حفظ غرور ملی مان شاید این نظریه خریداران بسیاری داشته باشد اما از نظر تاریخی ما در این هشت هزار سالی که مورد نر شماست اساسا” پدیده ای به نام ” تمدن ایران ” نداشته ایم . یا لااقل اینکه من تاکنون از وجود یک چنین تمدنی بی خبر بوده ام .
متاسفانه تبلیغاتی تاریخی که از بعد از دوران مشروطه و پیرامون تاریخ باستان در کشورمان آغاز شد و در دوران پادشاهان پهلوی عملا” تبدیل به ” باستان گرایی ” شد ، بسیاری از مردم ما دچار خطا شدند و اغراق ها و افسانه هایی را که در این زمینه بیان می شدند را به سادگی باور کردند . من چند ماه پیش در کتابفروشی های مقابل دانشگاه تهران کتابهای بی شماری را دیدم که دربارهء کوروش و یا حاوی جملات و اندرزهایی از کوروش هخامنشی بودند در صورتی که ما بجز همان سیلندر کوچکی که در موزهء بریتانیا وجود دارد و نیز اشاره هایی که یکی از مورخین یونانی به وی کرده است ، دیگر هیچ شناخت و اطلاعی از کوروش هخامنشی نداریم . این بی اطلاعی تا بدانجا پیش رفته است که حتی باستانشناسان ما نیز واقعا” باور کرده اند که بنای پاسارگاد مزار کوروش بوده است . منظورم این است که تاریخ پادشاهی سه تن از پادشاهان خوشنام هخامنشی ( یعنی کوروش ، داریوش و خشایار ) بسیاری را به این گمان رسانده است که بنابراین ما تمدنی باشکوه نیز داشته ایم .
آنچه که ما داشته ایم ” امپراطوری ایران ” یا پرژن امپایر بوده است و نه ” تمدن ایران ” یا پرژن سیویلیزیشن . امپراطوری ایران بر پایه های تمدنهای عیلام و آشور و سومر و بابل و آکد بنیان گذاشته شد و ما خودمان بطور ابتدا به ساکن هیچگاه بنیانگزار هیچ تمدنی نبوده ایم . این مایی که می گویم البته منظورم سلسله های آریایی ( یعنی پارس ها ، پارت ها و مادها ) هستند . البته اگر منظورمان از تمدن تعریف اجتماعی ( و نه تاریخی ) آن باشد ، بله ما هزاران سال است که متمدن بوده ایم . اصولا” از نظر اجتماعی ” مدنیت ” در مقابل ” بدویت ” است و مرز مدنیت و بدویت نیز داشتن ” خط ” است . یعنی هر قومی که قادر به نوشتن بوده اند جامعه شان از مدار بدویت و ساختار بدوی وارد مدار مدنیت و جامعه ای مدنی شده است . با یک چنین تعریف ساده ای از مدنیت جمع افتخارات تاریخی ما بسیار بیشتر از آنچه که در حال حاضر تصور می کنیم میشود . اما اگر از نظر تاریخی به مدنیت نگاه کنیم و آن را شامل پیشرفت در شهرسازی و برخورداری از فرهنگ شهرنشینی و قانونمندی و قانون مداری و تکنولوژی پیشرفته در کشاورزی و دامداری و معماری و طب و ارتباطات و حمل و نثل و تحصیل بدانیم ، خیر . ما در این زمینه صرفا” مدیون تمدنهای عیلام و آشور و بابل و سومر و آکد بوده ایم و کپی رایت این تمدنها نیز بطور کامل متعلق است به ملت بدبخت کنونی عراق . پایتخت هخامنشیان شوش کنونی بود که بنایش ارتباطی به سلسله های آریایی و از جمله هخامنشیان نداشت و مهمترین بنای بازمانده از هخامنشیان نیز پارسه یا تخت جمشید است که آنهم بنایش هیچ ربطی به ایرانیان نداشت و کپی برابر اصل سازه های سومری است . اصولا” تنها تمدنی که در طول تاریخ بشر مستقل بود و از ابتدا تا انتها به گونه ای مستقل پیش رفت تمدن مصر باستان بود
نگاه کردن به تاریخ از منظری قومی و ناسیونالیستی صرفا” منجر به تفکرات ” باستانگرایی ” و در حالت حادتر آن تبدیل به نژادگرایی میشود . این چیزی بود که هم صدام حسین مفلوک دچارش شد و خودش و مردم عراق را در هیبت بخت النصر و قوم سومر و آشور می دید و هم نژادگرایان کنونی ایرانی دچارش شده اند و خودشان را در هیبت زرتشت و کوروش و کمبوجیه می بینند . ضمنا” حالا که صحبت از زرتشت شد بد نیست بدانید که ما از نظر تاریخی چند زرتشت مختلف داشته ایم . یعنی بیشتر از یک حضرت زرتشت در تاریخ داشته ایم!
درود بر لطیف عزیز و ممنون از وقتی که برای روشنگری در مهار بیابان زایی اختصاص می دهی. باید اعتراف کنم که در حوزه تاریخ هر دو دستم بالاست و اصولن ترجیح می دهم که در این حوزه خواننده نگره های متخصصانی چون تو باشم. نظیر سخن تو را پیشتر در مقاله پر سر و صدای اشپیگل هم خوانده بودم با عنوان: “منشور حقوق بشر کوروش کبیر ، یاوه بزرگ” همچنین به نظر می رسد تو هم مانند ناصر پورپیرار تمامی تاریخ پیش از اسلام ایران را یکسره یا تقریباً یکسره افسانه سازی نژادپرستان ایرانی می دانی. و البته می دانم که متفکران و مورخان بزرگی چون محمدعلی اسلامی ندوشن خلاف رآی تو را دارند.
به هر حال من هم با تو هم عقیده هستم که نباید به تاریخ از منظر قومی و ناسیونالیستی نگریست.
سرفراز باشی.
من این لینکی را که گذاشته بودید با دقت خواندم اما محتوایش نه مطلبی تاریخی بود و نه علمی بود و نه معقولانه بود و نه از همه مهمتر اینکه نه هیچ دخل و ربطی به نظریات من داشت . ظاهرا” شخصی تصمیم گرفته بوده که در آن مطلب بگوید که اولا” کورورش هخامنشی آدم بسیار بد و ظالم و جنایتکاری بوده و ثانیا” آنکه لوحهء فرمان کوروش هخامنشی محتوایی انسانی نداشته و اگر هم داشته است درباره اش اغراق شده .
قبل از هر چیزی باید این نکته مشخص شود که یک چنان مقاله ای به کجای توضیحات تاریخی بنده مربوط میشود؟ مگر من دربارهء شخصیت کوروش هخامنشی و محتویات لوح فرمانش به فرمانروای بابل مطلبی را عرض کرده بودم که حالا نظراتم بخواهد نظیر محتوای لینک شما و نظرات اشخاصی از قبیل ناصر پورپیرار باشد یا نباشد؟
دیگر اینکه تا زمانی که ما بخواهیم تاریخ را از منظر قومی و قبیله ای و احساسی نگاه کنیم حاصل کارمان چیزی بهتر از محتویات مقاله ای که لینکش کرده اید نمی شود . جهت اطلاعاتان باید عرض کنم که البته یک چنین مطالبی را پیش از نویسندهء این مقاله نه ناصر پورپیرار بلکه مرحوم آیت الله خلخالی در کتابچه ای با نام ” کوروش ، جنایتکاری دروغگو ” نوشته بود که بنده یک جلدش را داشتم و بعدها با نامهای ” کوروش جنایتکاری درغین ” و ” کوروش جنایتکار ” تجدید چاپ شد . این قبیل اظهارات به همان اندازه بی ارزش و بی اعتبار هستند که کتابهایی از قبیل ” کوروش یا ذوالقرنین ” و امثال آنها هستند . یعنی هر دو طرف بنا به موضعگیری های قومی و قبیله ای و سیاسی و عقیدتی خود سعی در جعل تاریخ دارند . من البته از آنجا که لینک شما و نیز اظهارات ناصر پورپیرار هیچ ربط و شباهتی به نظراتی که در اینجا نوشته ام و کلا” به هیچکدام از نوشته هایم ندارند ، نمی توانم بیش از این از این وارد چنین مطالبی بشوم . ضمن اینکه هرگز بیاد ندارم دربارهء تقسیم بندی تاریخ ایران به پیش و پس از اسلام حرفی زده باشم چه رسد که بخواهم بقول شما مثل ناصر پورپیرار قسمتی از آن را بستایم و قسمتی از آن را رد کنم . همین اندازه می توانم بگویم که بنده نوشته هایی از قبیل محتویات لینکی که گذاشته اید – و متعلق به یک گروه نژادگرای ضد ایرانی هست – و نیز مجموعهء اظهارات فرد کمونیست و تواب شده و نومسلمان ضد فارس و ضدیهودی مانند ناصر پورپیرار را اساسا” مباحثی تاریخی و علمی و عقلانی و جدی و دارای ارزش واکنش نمی دانم چه رسد به اینکه بخواهم موافقشان باشم یا مخالفشان . این قبیل مطالب صرفا” مقداری فحش و فضیحت به اشخاص تاریخی مورداحترام قوم فارس و اقوام همخانوادهء آن است که جهت خالی شدن عقده های درونی برخی از اشخاص قوم گرا و نژادگرای ضد فارس و ضد ایرانی بی مغز و نیز خنک شدن دل برخی از مخاطبین بدبخت تر از خودشان نوشته میشوند و ارزشی در حد همان مهملات ضد عربی دارند که روزانه به شکلی انبوه از سوی مجانینی در این سوی خط نوشته میشوند و می بینیم . من هرگز وارد محتوای چنین نوشته هایی که بیشتر به فحاشی نامه شبیه هستند تا یک مقاله و نیز دیگر نوشته های به ظاهر تاریخی اما غیر تاریخی و غیر علمی و حتی غیر اخلاقی که علاوه بر غیر تاریخی و غیر علمی بودنشان مملو از نفرتهای نژادی و قومی هستند نیز نمی شوم . از نظر بنده حتی ردیه نوشتن بر یک چنین مطالبی می تواند منجر به رسمیت شناختن این هذیانگویی ها به عنوان ” نظرات و تحلیل هایی تاریخی ” شود . کما اینکه دوستان بنده بارها و بارها از من خواسته اند که نظرم را دربارهء مهملات ناصر پورپیرار و از آن مهمتر دربارهء فیلمی که همین کمونیست تواب و مسلمان شدهء ضد یهودی با همکاری صدا و سیمای کشورمان دربارهء تخت جمشید ساخته بود بنویسم ، اما حاضر به این کار نشدم بنا به همان علتی که قبلا” عرض کردم . اما متاسفانه ظاهرا” آنقدر این فرد و معتقدین ضد ایرانی و ضد فارس و هواداران نژادپرست و نامتعادلش جدی گرفته شده اند که شما هم به مطالبشان لینک می دهید و به نامشان استناد .
خوشحالم که در برابر پورپیرار اینگونه مرزبندی می کنی. در ضمن مگه من کی هستم که اشاره ام به نوشته های پورپیرار به معنی جدی گرفتن شان در جامعه تلقی شود؟ باور کن 97 درصد جامعه نام چنین فردی را هم نشنیده اند و البته باید قبول کنیم که اغلب مردم ما اصولن علاقه ای به تفحص در این حوزه هم ندارند!
مثال خلخالی را هم خوب آمدی. نگرانی من هم همین است که مخالفت تو و تردیدها و انتقادهای جدی ات به شکوه تمدن ایران در پیش از اسلام، ناخودآگاه تو را در همان جبهه قرار می دهد. زیرا به هر حال تندروهای مذهبی و ضد ملی، از حرفها و استدلال هایت در این حوزه بیشتر از آن که خشمگین شوند، شادمان و خشنود می شوند! نمی شوند؟
درود …
سلام و بابت تاخیر عذرخواهم.
راستش آقای عبادی عزیز برای اینکه فرصت زیادی از شما و سایر خوانندگان احتمالی این مجموعه کامنت ها نگیرم مطلبم را در نقد کامنت های شما به طور اجمالی در چند بخش خلاصه می کنم. برای اینکه بحث خیلی شلوغ و درهم نشود دو نقد اول را درج می کنم و باز اگر فرصت داشتیم و دوست داشتیم ادامه اش می دهم.
اول: راستش اولین نقد من بر نقد شما در استفاده شما از بعضی عبارات یا گزاره ها است که به طور مستقیم ارتباطی به نقد ندارد و حتی به نظر من به استحکام نقد شما هم ضربه وارد می کند. مثلا در کامنت اول اینطور گفته اید که “سلاجقه یعنی سلجوقیان که حکایتش جداست.” راستش من هرچه فکر کردم ارتباط اشاره ی شما به نام خانوادگی ایشان را با نقد سازمان متبوعشان پیدا نکردم. این مثل این است که من بخواهم عملکرد شما یا یک مجموعه مرتبط با شما را نقد کنم و بنویسم: لطیف از صفات خداوند است و این حکایتش جدا است. یا مثلا بخواهم در مورد نخست وزیر پیشین بریتانیا چیزی بگویم و بنویسم: نام خانوادگی ایشان براون بود به معنای قهوه ای و این حکایتش جدا است. این را بگویم که من قبول دارم که سلاجقه به معنای سلجوقیان است و نیاز به هیچ دلیل و مبینی هم نیست، برایم مهم است بدانم عبارت شما چه ربطی به بحث دارد.
دوم: شما گاهی در نقد از تعمیم هایی استفاده می کنید که کمی به نظر من غیرمنطقی است. به عنوان مثال باز در همان کامنت اولتان به اشتباه کلمه ی دانشکده را که روی کاف آن به وضوح سرکش ندارد دانشگاه خوانده اید و بعد از آن “هرج و مرج علمی” کشور را نتیجه گرفته اید. فرض کنیم که حرف شما در مورد اشتباه املایی و هرج و مرج علمی کشور هر دو درست باشد. آیا می شود از این چنین نکته ی کوچکی به چنان خروجی کلانی رسید؟ در همان کامنت مورد مشابهی هم هست. آقای درویش به صراحت گفته اند که آقای وزیر گفته است که به دلیل کمبود وقت از نام سازمان طبیعی استفاده می کند. شما از اشاره ی صریح آقای درویش یک برداشت کاملا اشتباه کرده اید که “جناب وزیر مربوطه هم تا آخر سخنرانی اش در مراسم معرفی جناب سلاجقه نفهمد …” که خب به روشنی غلط است. بعد باز دوباره موضوع را تعمیم داده اید که در کشور هرج و مرج اداری است. در یکی دو کامنت بعدتر گفته اید “دولت کریمه شان هم وقتی لایحه ای به مجلس می فرستد نمی داند سازمان مورد نظرش را سازمان منابع طبیعی بنامد و یا سازمان چنگل ها و مراتع؟” که باز اشتباه است چون آقای جباری در کامنتش گفته است که “سازمان منابع طبیعی خیلی وقت است رواج یافته و در لایحه پیشنهادی به مجلس هم آمده” که به روشنی به این معنا است که اشتباه تایپی نبوده است. ببخشید اینطور به صراحت می گویم اما این نوع استدلال و تعمیم شما از برای من اینطور است که شما هدفتان این است که ثابت کنید در کشور هرج و مرج است، بعد از هر روش و سوژه و عبارتی استفاده کنید که آن را ثابت کنید.
خوشحال می شوم که محبت کنید و به طور مشخص به این دو نکته پاسخ دهید تا چند مورد بعدی را سرفرصت اینجا بنویسم.
بقول عین الله باقر زاده ف ای بروی تخم چشمم! البته نکته های شما از دوتا بیشتر شد ولی فبها .
از نظر بنده در کشور ما هرج و مرج غریبی حاکم شده است که هرج و مرج اداری صرفا” یکی از آنهاست . نقطهء مقابل هرج و مرج ” ثبات و ثبوت ” است که من آنرا در ساختار اداری ایران نمی بینم . ثبات و ثبوت یعنی استحکام و قدرتمندی در پژوهش ، بررسی ، قانونگزاری ، تصمیم گیری ، اجرا ، مدیریت ، اصلاح ، تحلیل ، بازخوردگیری ، تجربه اندوزی ، بها دادن به تجربیات ، توقف فوری شیوه های ناکارآمد ، واقع گرایی ، واقع بینی ، عمل منطقی ، مختار بودن ، هماهنگ بودن ، مستقل بودن ، برچیدن کاغذ بازی ، و از همه مهمتر سیستماتیک عمل کردن مجموعهء ذیربط . همانگونه که قبلا” عرض کردم ، از نظر بنده یک چنین ویژگی هایی ا در ساختار اداری و اجرایی کشورمان مطلقا” وجود ندارند . در نتیجه ب عقیدهء بنده در کشورمان یک هرج و مرج و نابسامانی اداری حاکم است .
دیگر اینکه وقتی وزیری بیاید و سازمان جنگلهاو مراتع و آبخیزداری کشورمان را سازمان منابع طبیعی بنامد معنی اش این است که نمی داند نام این سازمان منابع طیعی نیست . وقتی هم یئت دولت لایحه ای را به مجلس بفرستد و بجای نام سازمان جنگلها و مراتع و آبخیزداری کشور بنویسد سازمان منابع طبیعی ، معنی اش این است که اعضایش نمی دانند نام سازمان مذکور منابع طبیعی نیست . در نتیجه بر ساختار اداری وزارت جهاد کشاورزی و کل هیئت دولت هرج و مرج داری حاکم است . اما اگر هم وزیر مربوطه و هم هیئت دولت بدانند که بطور عمدی در بیانات و اسنادشان از سازمانی نام می برند که اسم رسمی اش چیز دیگری است ، باز هم معنی اش این است که بر ساختار اداری کشورمان هرج و مرج حاکم است
توجیه شگفت انگیز شما هم برایم جالب است . من واقعا” نمی دانم با چه منطقی و طبق چه فورمولی خلاصهء اسم سازمان جنگل ها ، مراتع و آبخیزداری کشور میشود سازمان منابع طبیعی ؟ با این منطقی که شما دارید لابد خلاصهء اسم عبداللطیف عبادی هم میشود کامبیز!
اشتباه خواندن نام دانشکده بجای دانشگاه نیز توفیری در نظرات بنده دربارهء علل وجود هرج و مرج در ساختار اداری کشورمان ایجاد نمی کند جانم . من دلایل وجود این هرج و مرج را وجود نداشتن ویژگی های ثبوت و ثبات در ساختار اداری مان می دانم و این ویژگی های را نیز برایتان فهرست کرده ام . اشاره ام به معای نام سلاجقه نیز به همان اندازه نسبت به موضوع بی ربط بوده است که مرتبط دانستن آن موضوع با فحوای کلام بنده و دلایل فهرست شده ام برای وجود هرج و مرج در ساختار اداری کشورمان در این کامنت شما
نکاتی به ذهنم می رسد که ترجیح می دهم در پایان این رد و بدل های انتقادی اشاره کنم.
ممنون از بهروز و لطیف عزیز.
با پوزش از دو طرف چند نكته به نظر ميرسد:
1-آقابهروز نگفتهاند كه وجود هرج و مرج اداري در كشور را قبول ندارند (يعني نظري ندادهاند) تنها اين نقد را دارند كه از چندتا دادهي اشتباه يك نتيجهگيري كلان شده كه حتا اگر آن دادهها درست بودند (نام دانشگاه، كاربرد اجمالي نام سازمان توسط وزير) اشتباهاتي هستند كه در حد خود نابخشودنياند اما در اين حد و اندازه نيستند كه چنان برداشتي ازشان بشود. شايد مانند اين باشد كه در خصوص يك موضوعي من حرفهايي داشته باشم و طرف مقابل به دليل اينكه دكمههاي پيراهنم را جا به جا بستهام حرفهايم را بي محتوا بداند.
2-نام سازمان منابع طبيعي براي سازمان ياد شده چرا بي ربط است؟
3-همين ايرادات به بعضي استنتاجات تاريخي آقا لطيف نيز وارد است كه با آنكه بحثهاي بديع و تأمل برانگيزي دارند اما خواننده با ديدن اين ايرادات نسبت به كليت مطالبشان دچار ترديد ميشود.
از اینکه پاسخ دادید سپاسگزارم.
در پاسخی که نوشته اید پاراگراف اول در تعریف و تایید موضوع هرج و مرج است که آن را میپذیرم اما جواب مستقیم نقد من نیست کما اینکه من در نقدم نوشته ام که وجود هرج و مرج را قبول دارم. برعکس مدتی است با استادی از یکی از دانشگاههای فرانسه در زمینه هرج و مرج اجتماعی و پویاییهای شکل گیری آن مشغول یک کار پژوهشی هستم. البته دوست دارم بدانم شما هرج و مرج را ترجمهی چه واژه ی انگلیسی می دانید چون فکر می کنم در تعریف هرج و مرج هم کمی با هم اختلاف نظر داشته باشیم. این را لطفا مشخص کنید.
در پاراگراف دوم شما مجددا همان صحبت قبلی را تکرار کرده اید که وزیر نمی دانسته اسم این سازمان منابع طبیعی نیست در حالی که به بیان روشن آقای درویش وزیر می دانسته و عمدا از چنین نامی استفاده کرده است. در مورد دولت هم باز صحبت خود را تکرار کرده اید در حالی که دولت اشتباه نکرده، دولت درخواست تغییر نام سازمان را داده است. راستش تعجب می کنم که چطور وقتی هر دوی این موارد به صراحت در مطالب آقای درویش و آقای جباری هست شما چطور از جملات روشنی مثل موارد بالا چنین نتیجه گیری می کنید.
در نهایت پاراگراف دوم گفته اید که “اگر هم وزیر مربوطه و هم هیئت دولت بدانند … بر ساختار اداری کشورمان هرج و مرج حاکم است”. خب پس خیلی دانستن و ندانستن وزیر شرایط را عوض نکرد و رابطه ی علت و معلول شما خیلی هم برایش فرقی نمی کند که علت چه باشد. اولا این یک کاربری مستمر نبوده است. فعلا شما فقط دو مورد از این کاربرد را اطلاع دارید. دوم اینکه اگر قرار باشد هر خطای سهوی و عمدی را با چنین شتابی تعمیم بدهیم که خب اینطوری عملا همه چیز به طور پیش فرض در حال هرج و مرج است. برایتان مثال می زنم. اگر شما قصد ثبت نام اینترنتی در سایت های مختلف را داشته باشید در بعضی سایت ها از کلمه ی IRAN به عنوان نام کشور استفاده می شود و بعضی جاها IR IRAN. یا مثلا در مورد ایالات متحده در بعضی فرم ها US درج می شود و در برخی United Stated. درست است که این دو کلمه دقیقا یکسان هستند اما حسب روش استنتاج شما باید گفت که در مورد نامگذاری کشور آمریکا هرج و مرج است چون انگار کشور دو نام دارد. به هرحال من باز هم معتقدم شما از یک جزء بسیار کوچک شروع کرده اید و یک کل خیلی بزرگ را نتیجه گرفته اید و جالب اینجا است که بود و نبود علت بیشتر به نظر بهانه ای برای بیان معلول به نظر می رسد.
می رسیم به پاراگراف سوم. گفته اید که بین دو نام منطقی نمی بینید. اول اینکه اگر شما منطقی نبینید دلیل بر عدم وجود منطق نیست. می شود منطقش را جویا شد. من در چند کامنت بالاتر از آقای درویش پرسیدم که این ارتباط چطور است و ایشان پاسخ مناسبی داده اند که توصیه می کنم مطالعه کنید. اگر روی وب کمی جستجو کنید موارد جالبی را خواهید دید. مثلا وزارت منابع طبیعی ایالت Ontario کانادا در حوزههای زیر مسئول است:
Fish & Wildlife Management
Land & Waters Management
Forest Management
Forest Fire, Flood and Drought Protection
که به نظرم به شکل قابل توجهی به عنوان فعلی سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری منطبق است. جالب است که اگر به سازمان مشابه در بسیاری از ایالت های ایالات متحده هم نگاه کنید خدمات مشابهی را ارائه می کنند. هر چند من خودم همانطور که در کامنتم نوشتم این نام را خیلی قبول ندارم اما حسب چنین مشاهداتی و توضیح کوتاه آقای درویش خیلی هم بی ربط نمی بینمش. حالا شما در تعویض اسمتان به کامبیز مختارید.
اما برویم به بخش آخر که موضوع نام خانوادگی آقای سلاجقه است. اگر دقت کنید من مطلبم را در دو بخش کردم و بخش مرتبط با نام خانوادگی آقای سلاجقه را در بخش اول و جدا از بحث هرج و مرج آوردم. پس من هیچ ارتباطی بین این دو قضیه برقرار نکردم و به شکل روشنی بین هر دو خط کشیدم. پس ربطی نبوده است که بی ربط باشد. شما پاسخ سوال روشن من را نداده اید که خب برایم همچنان بر جایش باقی است.
در نهایتش باز هم اینکه همچنان قابل می دانید و پاسخ می دهید را با تمام وجود ارج می نهم. سعی می کنم نوشته ام را چند بار مرور کنم که خدای نکرده در جایی زمینه ی ای برای دلخوری باقی نگذارم اما اگر باز هم جایی چنین شده است شما به بزرگی خودتان و جوانی من ببخشید. ضمنا از آقای مجتبی عزیز هم بسیار ممنونم که در بحث شرکت می کند. نقد سومم را هم در کامنت بعدی درج می کنم.
و اما سوم: سومین نقد جدی من به شما این است که منبع آمارهایی را اشاره می کنید ذکر نمی کنید. شما گفته اید بر اساس بودجه سال جاری “میانگین حقوق دریافتی کارشناسان زیر مجموعهء وزارت کشاورزی … یک میلیون تومان و میانگین حقوق دریافتی مدیران میانی آن وزارت خانه یک و نیم میلیون تومان است “. بدون هیچ جزییاتی. وقتی سوال شده گفته اید به لایحه ی بودجه تسلط دارید و چنین است. مثال نقض آقای درویش را هم رد کرده اید. دوست دارم جزییات این مورد را بشنوم. ادعا کرده اید که ” نود درصد از سوانح هوایی مان به دلیل خطای خلبان هایمان بوده اند .” این هم سند می خواهد. یا مثلا ” ۹۸ درصد از درآمد کشور ما و نانی که هفتاد و چهار میلیون ایرانی میخوردند حاصله از ۴۸۰ حلقه چاه نفت در استان خوزستان است .” که حداقل آنقدر که من پیگیر مباحث اقتصادی هستم این عدد 98 درصد کاملا اشتباه است. این یعنی تمام صادرات غیرنفتی و گاز و سایر محصولات پتروشیمی کشور می شود 2 درصد؟ آن هم فقط خوزستان؟ یعنی تمام معادن کشور و تمام حوزه های جنوبی و تمام صادرات غیرنفتی و … ؟ مثال بعدی آمار شما است که ” ولی در عوض در این مدت میلیونها درخت بریده شده اند و حجم جنگلهای ما نسبت به سال ۱۳۵۷ دست کم سی تا چهل درصد کاهش یافته اند .” این هم سند می خواهد خصوصا اینکه شما می دانید تخمین سی تا چهل درصد خیلی بازه ی بازی است کمااینکه آلمان که شما در کامنت تان از آن یاد کرده اید در طی سال های 90 تا 2005 حدود سه درصد به وسعت جنگل هایش افزوده است پس بازه ی ده درصدی در این حوزه عدد کوچکی نیست.
باز هم ممنونم که وقت می گذارید و پاسخ می دهید.
آن بالا در نوشتن نام انگلیسی ایالات متحده اشتباه تایپی کرده ام. United States درست است. :)
مي خواهم در اينجا يك تشكر درست و حسابي از لطيف بكنم! البته نه از جنس تشكرهايي كه امير سررشته داري مي كند!!
راستش مجموع كامنتهايي كه مجتبي و بهروز در زير اين يادداشت نگاشته اند، بيشتر از كل كامنتهايي است كه در طول حيات مهار بيابان زايي از اين دو عزيز دريافت كرده ام. البته عذر آقا بهروز موجه است؛ زيرا تازه به وبلاگنويسي رو آورده اند. اما حضور پررنگ آقا مجتبي كه مي دانم به شدت درگير تز دكترايش است و بين بلژيك و گربايگان فسا در تردد بوده و افزون بر آن پدر سه فرزند هم مي باشد و مهم تر آن كه “شيرازي” هم هست! نشان از كار بزرگ لطيف دارد! ندارد؟
درود …
مؤخره:
حتا برخي برايم ايميل زده و درگوشي پرسيده اند: آيا اين مجتبي همان آقا مجتباي معروفي است كه شما اغلب در آخرهاي بهمن از او ياد مي كنيد؟!
ضمن تشکر از بهروز و مجتبی
من کامنتهای شما را با دقت خواندم و ممنونم از نقدها و توضیحاتتان . اشارهء ناگهانی بنده به نام سلاجقه کاملا” بی ربط ، نابجا ، غیر ضروری و حتی تصور می کنم غیر اخلاقی بود . در نتیجه از این بابت متاسف ، پشیمان و شرمنده هستم . هیچ توجیه عقلانی برای نوشتن یک چنان اشاره ای ندارم ولی واقعا” قصد بدی هم نداشتم . من ناخودآگاه بیاد سلجوقیان افتادم و میخواستم اشاره ای به ساختن بندها و سدهای سلجوقی کنم . اما اشاره ام به این موضوع ناقص و اشتباه بود و اصلا” نباید زیر نام یک فرد چنین حرفی را می زدم . در نتیجه خطا کردم و امیدوارم اگر یکروز کامنتم را خواند بنده را ببخشاید
دربارهء سایر مسائلی که مطرح کرده اید هم هر نوع جواب و توضیحی که بخواهم بدهم میشود برگشت به مباحث قبلی . به عبارتی دیگر ، وارد یک نوع تسلسل باطل میشویم . مناظره کردن باید همراه با مطرح کردن نکات و مسائل جدید باشد . یعنی با هر کامنتی که مینویسیم یک بحث جدید را مطرح کنیم . اما اگر قرار باشد بعد از هر کامنت طولانی دوباره برگردیم به نقطهء اول و دوباره از اسم سازمان منابع طبیعی و دکتر سلاجقه شروع کنیم در توضیحاتمان نه نکتهء جدیدی را کشف کرده ایم و نه رو به جلو رفته ایم . مطرح کردن نکات ابتدایی بحث چیزی شبیه به بازی مار پله میشود . یعنی دوباره بعد از آنهمه توضیح دادن دوباره برویم از اول شروع کنیم . در نتیجه اگر اجازه بدهیم گفتگو را به همین شکل تمام کنیم . بخصوص اینکه بعد از این مطلب ، محمد درویش مطالب مهم و بیشتری را هم در مهار بیابانزایی نوشته است . همانگونه که قبلا” عرض کردم ، بهتر این است که این گفتگوها را دربارهء مسائلی جدیدتر و زیر پستهایی جدیدتر ادامه دهیم . توقفمان زیر یک پست می تواند برای سایرین بسیار ملال آور شود
موضوعاتی مانند درآمدهای ارزی کشورمان ، نابسامانی های اداری در کشورمان ، و امثال اینها را هم بگذاریم برای پست هایی که بطور مستقیم یا غیر مستقیم محمد درویش در این زمینه می نویسد . اتفاقا” من سرم درد می کند برای مناظره در چنین موضوعاتی!
زیر پست جدید ناصر کرمی هم دو کامنت مفصل دربارهء ساختار اداری و مدیریتی کشورمان نوشته ام و اشاره ای هم به درآمدهای ارزی ایران کرده ام . این بحث را میشود در آنجا هم ادامه داد ، هر چند که متاسفانه ناصر کرمی بعد از نوشتن پست هایش ول می کند می رود و برخلاف محمد درویش ظاهرا” هیچ علاقه ای به ایجاد گفتگو و ادارهء مناظره ندارد
لطيف جان: ناصر يك سر دارد و هزار سودا! در حالي كه درويش شايد هزار سر داشته باشد، اما يك سودا بيشتر ندارد! دارد؟ بنابراين همين كه ناصر خان، برخي وقت ها در يادداشت هايش لينك مي دهد، بايد خدا را صدهزاربار شكر كرد …
اما موضوع بحث ما از قضا بسيار مهم است و من به شخصه خود بسيار از تركيب و تلفيق اين نگاه ها مي آموزم. اين بسيار لذت بخش است كه در اين وانفساي گريزان بودن مخاطبان جدي از فضاي وبلاگستان، بتواني چند خواننده ي پيگير و متخصص را بيابي كه اينگونه دقيق محتواي كلام آدم را بالا و پايين كرده و ظرافت هايي ستودني را تذكر دهند و طلب رفرنس كنند.
همچنين به نظرم شجاع ترين آدم روي زمين كسي است كه شهامت عذرخواهي و اعتراف به اشتباه را داشته باشد و بي شك با كامنت بالايي ات نشان دادي كه الحق در شمار شجاع ترين افراد فعال در دنياي وبلاگستان فارسي هستي و من همچنان اعلام مي كنم كه به دوستي با چنين انساني افتخار مي كنم و اميدوارم كه اين دوستي ها در طول زمان بيش از پيش صيقل يافته و مودت ها را بتوانيم در محيط وب و نيز خارج از آن بسط و گسترش دهيم.
درود …
مشکل ما ایرانیان کمبود گفتگوست و خوشبختانه وب، فضای مناسبی را در این زمینه فراهم کرده است.
این که حداقلی از ادب و احترام متقابل برای دیالوگ وجود داشته باشد ایده آل است ولی در آغاز و در شرایط عدم تمرین کافی، به ناگزیر از هر دو طرف با نیش و کنایه، تحقیر و حتی توهین هم همراه خواهد بود،اما به باور من در ادامه به صمیمیت ،محبت یا دست کم تحمل ختم خواهد شد. این در مقیاس بزرگ تر هم صادق است.
به نظر من هم ،کفایت مذاکرات در این سرفصل پیشنهاد خوبی است . به سهم خود برای همه دوستان آرزوی توفیق می کنم.
جناب جباري عزيز … البته ما مشكل كم نداريم كه يكي از آنها كمبود گفتگو و دومي كه شايد مهم تر از اولي باشد؛ كمبود گوش براي شنيدن است!
درود بر شما.
در مورد نام خانوادگی با آقای درویش بسیار موافقم و این حرکت شما را شخصا به چشم یک الگو نگاه می کنم. در مورد گفتگویمان هم هر طور شما صلاح می دانید. من سعی کردم پاسخ ها را به نقطه ی روشنی برسانم و حتی نکات جدیدی را مطرح کنم اما انگار موفق نبوده ام. در نهایت از شما بابت وقتی که گذاشتید سپاسگزارم. از آقای درویش هم ممنونم که چنین فرصتی را فراهم کردند. بی تردید اگر حضور موثر و مستمر ایشان نباشد چنین خروجی خوبی به دست نمی آید. به سایر دوستانی که در میانه های راه ملحق شدند و همکاری کردند هم ابراز احترام می کنم.
راستش آقای درویش من هم چون شما دوست داشتم این بحث ادامه پیدا کند. حتی یکی دو مورد دیگر را هم آماده کرده بودم اما در نهایت یک سوی این گفتگو آقای عبادی است و خب من به پیشنهاد ایشان احترام می گذارم. امیدوارم باز هم فرصت هایی از این دست برای بحث و ابراز نظر با دوستان مهیا شود. من که آموختم. راستی باز هم اگر گفته ای بود که نباید گفته می شد به سهم خودم: ببخشید! :) [این را بگویم که این شکلک لبخند است که در سایت شما کمی خنده اش عمیق است و خدای نکرده سوء تعبیر نشود]
فرصت زياد است بهروز جان … از بابت شكلك هم نگران مباش! خيلي بامزه از كاردرآمده! نيامده؟
به هر حال، دقت نظر و ديدگاه نازك انديشانه ات را در تحليل كلمات دوست دارم.
درود …
خوشبختانه آقاي عبادي نشان دادند كه از يكي از بزرگترين آسيبهاي روشنفكران كه از ديرباز بدان مبتلا بوده اند مبرا بوده و آنهم مطلق كردن خود و افكارشان است.
روند اين بحثها يكي از امتيازات گفتگوهاي مكتوب را نيز نشان داد و آن گريز ناپذير بودن دفاع از آنچه است كه بيان شده و اين به پالايش گفتهها و افكار كمك بزرگي است.
در فرهنگ خودي ، كه بايد آن را شفاهي ناميد ما در گفتههايمان قضاوتهاي سريع و مبتني بر دادههاي نامطمئن فراوان داريم اما در مواد مكتوب آنها را رتوش كرده و از راه حفظ ظاهر هم كه شده آنچه در دلمان است را با احتياط بيشتري بيان مي كنيم. شجاعت آقا لطيف اين است كه همان كه در دل دارد بر قلم ميآورد و آنها را بي مهابا در معرض نقد همگان قرار ميدهد.
با تأسف، به سخره گرفتن نام فاميل يا قيافه يا يك عادت رفتاري ديگران خوراك روز مره بسياري از ماهاست و حتا آن را مبناي قضاوت افكار يكديگر نيز قرار ميدهيم. تنها يك قلم رو راست چون قلم آقا لطيف ميخواهد كه در يك فضاي گفتگوي نقد محور آنچه گفتن شفاهياش معمول است را مكتوب كند تا ديگران به نيكي تشخيص دهند كه تا چه اندازه چنين زاويهاي از ديد غير قابل دفاع است و در نهايت گوينده(ي البته با صداقت)اش را ناگزير به اصلاح آنها ميكند.
آنقدر به دلم نشست كه يك آرزوي محال كردم و آن اينكه اي كاش يك بار تنها يك بار عذر خواهي از نوع آنچه در اين مجال وبگذري مطرح شد را از زبان مديران جامعهمان ميشنيديم . البته يكي از لازمههايش داشتن فضاي نقد سالم است كه آن هم سلامش را برسان…
از اينكه بنا به اشاره آقاي درويش عزيز به اين درگاه مجازي كه محل تنفس فكر و جان است كم سر ميزنم متاسفم اما خوشبختانه دلايل يا بهانههايش را خود او گفته و به ويژه شيرازي بودن اش را سخت تاييد ميكنم كه طبع آهستگي و دوري از جدل را در نهاد ما به عاريت گذارده است. البته يك بهانه ديگر هم وجود دارد و آن را همشهري شاعر مان بيان كرده:
دو صد گفته چون نيم كردار نيست
هر چند در ميدان فعاليتهايي كه تا كنون براي ارتقاي محيط زيست و اصلاح رفتار آدمي با طبيعت انجام داده ام هر روز بيشتر متوجه شده ام كه كار فرهنگي و آگاه ساختن مردم از هر كار و اقدام ديگري واجب تر است…
از صمیم دل آرزو می کنم تا آرزوی محالت روزی عینیت یابد رفیق دوست داشتنی و شیرازی من …
دوست بسیار عزیزم جناب آقای درویش
از اینکه محیطی برای تبادل نظرات دلسوزان منابع طبیعی کشور ایجاد کرده ای بسیار سپاسگزارم.
هرچند که من امیدی به بهبود اوضاع منابع طبیعی ایزان ندارم اما از آنجائیکه دست تقدیر رندگی حرفه ای ام را با منابع طبیعی گره زده است کامیابی و ناکامی کشورم در این زمینه از دغدغه های من است . محمد عزیز و قتی که نقدهای دوستان سبز اندیش مان را می خوانم حساسیت و آرزوی دست یابی آنها به شرایط ایده ال منابع طبیعی کاملا محسوس است اما آگر سالها و سالها به طور موردی تنها بعضی از نقاط ضعف و قدرت را مطرح کنیم به نتیحه مطلوب نخواهیم رسید . پیشنهاد من این است که بصورت منسجم حرکت کنیم بیائید دست در دست هم در قالب یک برنامه جزء جرء نقاط ضعف و چالشها، نقاط قوت مورد بررسی قرار گیرد و با تحلیل ساختاری و نگاه واقع گرایانه به سازمانهای فرابخشی و شرایط جاری حاکم، نقطه نظرات خود را بیان کنیم شاید بتوانیم تاثیری مثبت بر مدیران ارشد و تصمیم گیر بگذاریم. اگر این کار زمان بر هم باشد حداقل قدرت نقد مان را افزایش خواهد داد و ما را در رسیدن به اهدافمان یاری می کند.
درود بر فرهاد عزیز و ممنون که در این جستار مهم مشارکت کردی. به گمانم این نخستین کامنت تو در مهار بیابان زایی باشد.
حقیقت داستان آن است که دلیل وجودی و استمرار مهار بیابان زایی به رغم همه نیش و نوش هایش – که خودت بهتر می دانی! – همین است که بتوانیم در این حوزه ظرفیت سازی شایسته تری کنیم.
با تو همراه هستم رفیق.
با سلام
من در معاونت امور دام وزارت کشاورزی 12 سال سابقه دارم و حقوقم 595000 است. اگر جناب عبادی ادرس محل پرداخت یک میلیون را بدهند ممنون میشم.
سلام و درود بر همکار بزرگوارم در معاونت امور دام. امیدوارم جناب عبادی، پاسخی شایسته برای شما داشته باشند.
ما هم به سهم خود انتصاب ایشان را تبریک می گوییم و موفقیت ایشان را از خداوند متعال خواستاریم.
شادزید روزافزون … پیروز باشید و بهروز!
بهروز را خوب آمدی ها هدایت الله خان!
درود …
سلام زیاد نباید حرف این آقایونو جدی گرفت
هادي جان
به هر حال اين آقايون الان سكاندار منابع طبيعي ما هستند و اگر بتوانيم نشان دهيم كه در اخذ مطالبات خويش جدي هستيم، آنها هم وادار به همراهي بيشتر با طرفداران محيط زيست خواهند شد.
درود …