ساعت 15 روز سه شنبه، 22 تیرماه 1389، تالار کنفرانس مرکز مطالعات و برنامهریزی شهر تهران، میزبان جمعی از صاحبنظران و نخبگان حوزه محیط زیست ایران بود تا در فضایی متفاوت به بیان مهمترین دردهای محیط زیست تهران و ایران بپردازند. به ویژه آن که این بار عالیترین مقام شهری پایتخت، دکتر محمّدباقر قالیباف به همراه دوتن از معاونینش (دکتر عسگریآزاد، معاون تحقیقات برنامهریزی و توسعه و دکتر حسین کلخورانی، معاون خدمات شهری)، حاضر بودند تا به سخنان 18 نفر از فعالان محیط زیست گوش دهند و جوابگو باشند.
عنوان این نشست: «نقش محیط زیست در توسعه پایدار شهر تهران» بود و آن 18 نفر عبارت بودند از آقایان دکتر: علی یخکشی (استاد دانشگاه)، مجید مخدوم (رییس انجمن ارزیابی محیط زیست ایران)، اسماعیل کهرم (استاد دانشگاه)، حسن علی لقایی (استاد دانشگاه)، محمّد سلطانیه (استاد دانشگاه و مسئول سابق دفتر تغییر اقلیم سازمان حفاظت محیط زیست)، حجت (استاد دانشگاه و معاون اسبق انسانی سازمان حفاظت محیط زیست)، نبی بیدهندی (رییس دانشکده محیط زیست دانشگاه تهران)، امیر حسین چرخابی (عضو هیأت علمی پژوهشکده حفاظت خاک و آبخیزداری)، مجید شفیعپور مطلق (استاد دانشگاه تهران)، بهلول علیجانی (اقلیمشناس)، جلالالدین شایگان (استاد دانشگاه صنعتی شریف)، سیّد محمود شریعت (استاد دانشگاه)، عبدالرضا کرباسی (مدیرعامل سازمان بهرهوری انرژیهای ایران)، هومان لیاقتی (رییس پژوهشکده محیط زیست دانشگاه شهید بهشتی)، محمّد حسن پیراسته (مسئول فنی کمیته محیط زیست شورای شهر تهران)، داریوش کریمی (عضو هیأت علمی سازمان تات) و خانم دکتر اردلان (از وزارت نفت).
و البته نمیدانم چگونه محمّد درویش هم آنجا بود؟!
عنوان این نشست: «نقش محیط زیست در توسعه پایدار شهر تهران» بود و آن 18 نفر عبارت بودند از آقایان دکتر: علی یخکشی (استاد دانشگاه)، مجید مخدوم (رییس انجمن ارزیابی محیط زیست ایران)، اسماعیل کهرم (استاد دانشگاه)، حسن علی لقایی (استاد دانشگاه)، محمّد سلطانیه (استاد دانشگاه و مسئول سابق دفتر تغییر اقلیم سازمان حفاظت محیط زیست)، حجت (استاد دانشگاه و معاون اسبق انسانی سازمان حفاظت محیط زیست)، نبی بیدهندی (رییس دانشکده محیط زیست دانشگاه تهران)، امیر حسین چرخابی (عضو هیأت علمی پژوهشکده حفاظت خاک و آبخیزداری)، مجید شفیعپور مطلق (استاد دانشگاه تهران)، بهلول علیجانی (اقلیمشناس)، جلالالدین شایگان (استاد دانشگاه صنعتی شریف)، سیّد محمود شریعت (استاد دانشگاه)، عبدالرضا کرباسی (مدیرعامل سازمان بهرهوری انرژیهای ایران)، هومان لیاقتی (رییس پژوهشکده محیط زیست دانشگاه شهید بهشتی)، محمّد حسن پیراسته (مسئول فنی کمیته محیط زیست شورای شهر تهران)، داریوش کریمی (عضو هیأت علمی سازمان تات) و خانم دکتر اردلان (از وزارت نفت).
و البته نمیدانم چگونه محمّد درویش هم آنجا بود؟!
برخی دیگر از حاضرین در این نشست سبز، عبارت بودند از آقایان دکتر برهان ریاضی، صدرالدین علیپور، برقعهای، ، شفیع پور، خویی، هادی حیدرزاده، سید محمّد مجابی ، غیاث الدین ، امیر حسن جعفری و وحید نوروزی.
در بارهی این نشست و مهمترین فرازهای آن، به ویژه پژواک حیرتانگیز و امیدبخش شهردار تهران و سخنان جالب ایشان، بیشتر سخن خواهم گفت. اما تا آن زمان، اشاره کنم به یکی از آمارهایی که هادی حیدرزاده، مرد سبز کابینهی شهردار در طول 5 سال گذشته ارایه کرد: این که در سال 1388، هوای تهران در 40 روز از سال در شرایط ناسالم قرار داشت و این در حالی است که استاندارد آن فقط یک روز در سال است!
در بارهی این نشست و مهمترین فرازهای آن، به ویژه پژواک حیرتانگیز و امیدبخش شهردار تهران و سخنان جالب ایشان، بیشتر سخن خواهم گفت. اما تا آن زمان، اشاره کنم به یکی از آمارهایی که هادی حیدرزاده، مرد سبز کابینهی شهردار در طول 5 سال گذشته ارایه کرد: این که در سال 1388، هوای تهران در 40 روز از سال در شرایط ناسالم قرار داشت و این در حالی است که استاندارد آن فقط یک روز در سال است!
نگارنده هم تلاش کرد تا بر روی دو نکته پای فشارد: نخست آن که اگر قرار است در اندیشهی پایداری تهران باشیم، باید به پاسداری از مواهب طبیعی آن در کوهستانهای شمالی و دشتهای جنوبیاش، بیش از پیش همت گماریم. متأسفانه روند رشد شاخصها و شناسههای بیابانزایی در دامنههای جنوبی البرز تا دماوند آشکارا ملموس است و به بهانهی انواع عملیات تکنوژنیک مانند جادهسازی، سدسازی و معدنکاوی، مهمترین منابع تولید و ذخیره آب تهران در حال متلاشی شدن است. به آقای قالیباف متذکر شدم که چرا باید در برابر تاراج دماوند با شتاب 500 کامیون در روز سکوت کنیم؟ مگر نه این است که دماوند، نماد غرورآفرین سرزمین و طبیعت ایران است؟ همچنین آمارهایی از افت سطح آب زیرزمینی و نشست زمین در جنوب تهران هم ارایه کردم.
اما دومین نکتهای که به آن پرداختم و ظاهراً بسیار مورد توجه آقای قالیباف قرار گرفت، وضعیت روزنامه همشهری، به عنوان نخستین روزنامه محیط زیستی ایران و آینه تمامنمای عملکرد شهرداری تهران بود. پرسیدم چرا نباید محیط زیست یک صفحه ثابت روزانه در همشهری داشته باشد؟ و مهمتر آن که چرا روزنامهی همشهری حاضر نیست تا هیچ نوع انتقادی از عملکرد شهرداری تهران در حوزه محیط زیست را انتشار دهد؟ میخواهم بدانم: این دستور شماست یا نوعی خودسانسوری است و یا …؟
اشاره کردم که تیم حرفهای و کاری روزنامه همشهری در بخش محیط زیست باید تقویت شود و باید بتواند عملکرد هر سازمانی را در این حوزه به نقد بکشد؛ به ویژه اشاره کردم به ماجرای پرسروصدای تخریب جنگل وردآورد که همشهری کاملاً در بارهی آن سکوت کرد!
شهردار هم پاسخ داد که من این موضوع را حتماً پیگیری خواهم کرد و بارها به مسئولین همشهری گفتهام که نخستین نهادی را که باید مورد نقد قرار دهید، همین شهرداری تهران باید باشد.
ضمن خسته نباشید به سید محمّد مجابی عزیز که در برپایی و ادارهی این جلسه بسیار کوشید و آرزوی تداوم چنین نشستهایی، تلاش خواهم کرد تا در یادداشتهای بعدی به برخی دیگر از ماجراهای این نشست کمنظیر بپردازم.
اما دومین نکتهای که به آن پرداختم و ظاهراً بسیار مورد توجه آقای قالیباف قرار گرفت، وضعیت روزنامه همشهری، به عنوان نخستین روزنامه محیط زیستی ایران و آینه تمامنمای عملکرد شهرداری تهران بود. پرسیدم چرا نباید محیط زیست یک صفحه ثابت روزانه در همشهری داشته باشد؟ و مهمتر آن که چرا روزنامهی همشهری حاضر نیست تا هیچ نوع انتقادی از عملکرد شهرداری تهران در حوزه محیط زیست را انتشار دهد؟ میخواهم بدانم: این دستور شماست یا نوعی خودسانسوری است و یا …؟
اشاره کردم که تیم حرفهای و کاری روزنامه همشهری در بخش محیط زیست باید تقویت شود و باید بتواند عملکرد هر سازمانی را در این حوزه به نقد بکشد؛ به ویژه اشاره کردم به ماجرای پرسروصدای تخریب جنگل وردآورد که همشهری کاملاً در بارهی آن سکوت کرد!
شهردار هم پاسخ داد که من این موضوع را حتماً پیگیری خواهم کرد و بارها به مسئولین همشهری گفتهام که نخستین نهادی را که باید مورد نقد قرار دهید، همین شهرداری تهران باید باشد.
ضمن خسته نباشید به سید محمّد مجابی عزیز که در برپایی و ادارهی این جلسه بسیار کوشید و آرزوی تداوم چنین نشستهایی، تلاش خواهم کرد تا در یادداشتهای بعدی به برخی دیگر از ماجراهای این نشست کمنظیر بپردازم.
ادامه دارد …
از نوشته شما مشخص است که تنها انتقاد کننده در جلسه شما بودید و دلیلش این است چون شما به رسالت زیست محیطی بودن خود اعتقاد جدی دارید پس باید دعوت از شما را بهترین کار برگزار کنندگان این جلسه دانست.
چه جالب ! اولین خط را که خواندم ، گفتم کاش حرف روزنامه ی همشهری را پیش کشیده باشید!
پاینده باشید .
پاسخ:
کاش یک چیز دیگر از خدا خواسته بودی مسعود جان! نه؟
درود بر تو “مرد محیط زیستی”
منتظر ادامه مطلب می مانم
باید جالب باشد !
پاسخ:
بله جالب است … خیلی هم جالب است رضا جان!
سرفراز باشی.
امیدوارم نشستتون نتایج امیدبخشی داشته باشه
و …
منتظر یادداشت بعدی هستم
من هم امیدوارم و متشکرم.
درود.
درود بر استاد
تجربه ثابت کرده که این نشست ها دردی را دوا نمی کند هیچ، که دردی هم می افزایند!
اون عکس شکارچیه رو که چندتا پرنده شکار کرده بود و روی ماشینش چیده بود رو که یادتونه ؟ می خاستم بگم نوع ایرانی اونو می تونید در وبسایت من ببینید!!
سلام جناب درویش
من و تنوع زیستی و محیط زیست بخاطر درج لوگوی حمایتی سال جهانی تنوع زیستی ازتون متشکریم.
از اونجا که سایت شما جزو سایت های پر بازدید در زمینه محیط زیسته ازتون درخواست میکنم تا لوگو رو در سایتتون هم درج بفرمایید.
خسته نباشي رفيق البته كه برگزاري چنين نشست هائي از نكردن آن بهتر است حتي اگر نتيجه اي هم نداشته باشد لااقل آگاهي دهنده تعدادي افراد درون جلسه كه خواهد بود.پاي زواياي ديگر اين نشست مينشينيم.
پاسخ:
ممنون که می نشینی!
درود …
درود بر حامد بیدل.
متاسفانه من قادر به تغییر کد سایتم نیستم.
درود بر شما. البته آن را بر روی وبلاگم قرار دادم.
درود بر درویش عزیز
اندکی تامل در عملکرد شهرداری تهران به ویژه در حلقه سبزآن (حیدرزاده عزیز و دوستان شفیقش)که درجلسه شرف حضور داشتند کاملا گواه این مدعاست که این عزیزان درد کشیده محیط زیست و توسعه پایدارنداصلا از قیافه های رنجورشان پیداست. که چقدر نگران قطع درختان هر روز و هر روزه توسط عوامل شهرداری هستند.
چقدر نگران وضعیت دفن زباله در کهریزک اندو چقدر نگران… بماند
البته از لیوان های یکبار مصرف روی میز دغدغه های زیست محیطی استاد مجابی هم که میزبان است کاملا پیداست.البته ایشان ید طولای نیز در مهندسی ساختمان کنونی سازمان محیط زیست در نحوه save انرژی هم دارند.
ضمن احترام به یکایک اساتید حاضر سوال می کنم که اگر برخی از این دوستان سمت های خود را داشتند باز هم در جلسه دکتر قالیباف حضور پیدا می کردند؟
درویش عزیز سیاه نگاه نمی کنم عملکردعزیزان شهرداری در حوزه محیط زیست سیاه است.
کافی است که به کارنامه سبز شهرداری تهران که در سایت شهرداری موجود است نگاهی بیندازی و خود قضاوت کنی.
درود مجدد
درود بر طرفدار محیط زیست عزیز … شما حرف حساب می زنید؛ نمی دانم چرا مایل نیستید با نام حقیقی تان بنویسید؟
اتفاقاً من همین گله را از شهردار تهران داشتم که بگذارید تا انتقادها از عملکرد شهرداری تهران قبل از همه در همان روزنامه همشهری منتشر شود و آنگاه اگر پاسخی دارید، درج کنید. به مردم احترام بگذارید و اجازه دهید تا خود قضاوت کنند.
شهردار تهران، در تمام طول سخنرانی یک ساعته خویش، صراحتاً به پرسش من پاسخ دادند و گفتند: من نمی خواهم تا همشهری مجیزگوی من باشد؛ من حتماً برخورد خواهم کرد و اجازه نمی دهم تا این رویه پاچه خواری (عین اصطلاح ایشان بود) در شهرداری و همشهری نهادینه شود.
در ضمن، آقای مجابی پیش از سخنان دکتر کهرم و پس از عذرخواهی گفتند: به مسئولین سالن گفته بودند تا از لیوان های پلاستیکی استفاده نکنند! اما ظاهراً کلاه شان از پشم کافی در برابر آبدارچی ها برخوردار نبوده است!
سلام، اگر امکان دارد به آقای شهردار بگویید که با مطالعه ترکیب فضای سبز تهران را اصلاح کنند. با توجه به کمبود آب و موقعیت حاشیه کویری تهران، به عنوان مثال، بجای این همه چمن سطح درختان بومی مقاوم به کم آبی را افزایش دهند. این درختان بعد از چند سال به حدی می رسند که بسیار مقاوم خواهد بود. یا مثلا یک روشی که برای صرفه جوی آب و تقویت موثر خاک استفاده از مالچ در فضای سبز است که از خرد کردن شاخه های هرس شده با ماشین حاصل می شود. اینها از مواردی است برای به سازی ترکیب فضای سبز.
پ.ن اگر من می دانستم چگونه با شهردار تماس بگیرم اینها را به ایشان می گفتم.
جناب احمد:
ممنون از درج نظرات و پیشنهادهای ارزنده و مفیدتان.
البته شما می توانید مستقیماً برای آقای قالیباف ایمیل بزنید. ایشان دیروز گفتند که خواندن برخی نامه ها و ایمیل های شهروندان در شمار بهترین خاطرات کاری شان است.
ایمیل شهردار تهران:
[email protected]
یکی از نتایج بسیار خوب انتخابات و تبلیغات انتخاباتی که در کشورمان برگزار میشوند این است که بنده متوجه میشوم در مملکتمان مثلا” بیش از یکصد و هشتاد حزب سیاسی داشته ایم و بنده از وجود هیچکدامشان خبر نداشته ام! یا اینکه مثلا” مطلع میشوم که در میان این احزابی که از وجودشان بی خبر بوده ام احزابی مانند حزب آزادی ایران ، حزب مردم ایران ، حزب فرزندان ایران ، حزب رفاه ایران ، حزب همبستگی ایران ، حزب چکاد! ایران ، حزب ایران پاک ، حزب ایران آزاد و صدها حزب مدرن و بزرگ و فعال دیگر هم بوده اند که بنده حتی اسمشان را هم قبلا” نشیده بودم . البته این احزاب بلافاصله بعد ا انتخابات و دقیقا” از همان فردای انتخابات مجددا” ناپدید میشود و بنده مجددا” یادم می رود که چنین احزابی در کشورمان دشته ایم و این فراموشی ادامه دارد تا چهار سال بعد که باز انتخاباتی براهمی افتد و احزاب مذکور دوباره ظهور پیدا می کنند و لیست می دهند و … خداحافظ تا چهار سال دیگر .
خلاصه اینکه گزارش جناب محمد درویش از نشست شهردار تهران با مهمانان عزیزش حداقل نتیجه ای که دارد این است که بنده متوجه میشوم در مملکت گل و بلبل مان نعمتهایی داریم که از وجودشان بی اطلاع بوده ام ، از جمله : انجمن ارزیابی محیط زیست ایران ، سازمان بهره وری انرژی های ایران ، پژوهشگاه محیط زیست ایران ، و سازمان علمی تات و مقدار زیادی کارشناس و استاد علوم زیست محیطی .
حالا خوب شد نگفتی: این نعمت نعمت که می گفتند: این بود؟!
درود بر جناب عبداللطیف عبادی عزیز.
.
.
در ضمن آقا چرا نمی آیی جواب ماجرای بادنجان را بدهی؟! ایشان مدارک جدیدی پیدا کرده اند که ثابت می کند، بادنجان از قبل از اسلام در عربستان بوده و اعراب چندین نام برای آن هم داشتند! نداشتند؟
بابا این “ایشان” از من داغونتر هست! من تا همین چند روز پیش تصور می کردم فقط خودم اینجوری هستم .
اگر اجداد من در بیانهای برهوت نجد و حجاز بادمجان و توت فرنگی و زن سفید و تپل موپل! و پرتقال و ویلا و پپسی کولا و زرشک پلو با مرغ داشتند که دیگر انقلاب نمی کردند و شمشیر و شترشان را بر نمی داشتند تا نهاوند و گیلان بیایند که . اصلا” وقتی عموزادگان بنده در حوالی همدان رستم فرخ زاد را کشتند و به دشتهای سرسبز آنجا رسیدند شمشیرهایشان را انداختند و گفتند ” هذه جنه! ” . یعنی رسیدیم بهشت . آن بیچاره ها واقعا” تصورشان این بود که همینجور زنده زنده! وارد بهشت شده اند چون طبق توضیحات جغرافیایی و اقلیمی که از بهشت به آنها داده شده بود دشتهای اطراف همدان که نرهای های جاری و عسل مصفا و زنان زیبارو داشت همان بهشت بود . دو هفته طول کشید که حضرت عمر شیرفهمشان کرد که ای عربهای آهو! اینجا بهشت نیست بلکه ملک فارس است و اگر جلوتر بروید تازه از اینها بهتر هم گیرتان می آید . البته عموزادگان بنده نیز حرف ایشان را پذیرفتند و تحت فرماندهی حضرت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام تا دامنه های میانی البرز هم پیش رفتند و به حمدالله در عرض فقط یک روز شانزده هزار ایرانی بیگناه را در خطهء گیلان از دم تیغ گذراندند آنچنانکه ” کس در روستا زنده مانده نبود و عرب از ری تا طبرستان را چنان از خون بیگناه سرخ کرد که خضاب ریش را و اطفال از گرسنگی در گهواره ها مردند که مردی مانده نبود و زنان به شمشیر برده رفته بودند و پرنده بر درخت از غم آواز خواندن نمی کرد ” . البته خوشبختانه در حال حاضر همین هموطنان عزیز گیلانی مان خیلی به ما عربها لطف و محبت دارند و بخصوص در ماه محرم قیمه پلوهای خوشمزه ای می پزند و خیلی هم گریه و زاری می کنند . یکی از محصولاتی که بازجویم بخاطر این قبیل مطالب تاریخی که گفته بودم زیر چشمم می کاشت بادمجان بود و به همین دلیل بیشتر از این وارد مباحث بادمجانی نمی شوم
(:
پاسخ:
آهان! پس بگو چرا تو نسبت به مباحث بادمجانی حساسیت داری!!
سلام جناب درويش عزيز..قلم شما هميشه مورد ستايش بوده است.من به اختصار نكاتي را نوشتم.تفصيل آن را در تارنماي سبزت پيگيري مي كنيم.
درود بر جناب وحید نوروزی عزیز … خوشحالم که دیروز شما را برای نخستین بار ملاقات کردم … امیدوارم این امکان فراهم شود تا بتوانیم بیشتر تبادل نظر کنیم.
امیدوارم این رویه در دیگر مناطق شهری کشور هم رواج پیدا کند هر چند که باید با چراغ قوه به دنبال افرادی چون شما در شهرستان ها گشت …
مطبوعات محلی هم در شهرستان ها به سبب مشکلات مالی همه شدن مجیزگویان مدیران شهری و زیست محیطی
استاد درویش از فرستادن ایمیل شهردار متشکرم.
من هم آنقدر ساده لو ح هستم که میخواهم چند دقیقه ای چیزی بنویسم و برای شهردار بفرستم! برایش از کمبود سطل زباله در تهران بنویسم. حتی قصد دارم تنها را ه حل مشکل ترافیک تهران را هم برایش بنویسم! از او میخواهم بپرسم چرا ۴۰۰ میلیارد تومان برای ساخت تونل توحید خرج کرد و نه تنها ترافیک منطقه کم نشد بلکه …. از او میخواهم بپرسم چرا این پول را ندادند اتوبوسهای تمیز برای حمل و نقل عمومی بخرند. از او خواهم پرسید چرا مدیران بیسواد را برای پایانه های اتوبوسرانی انتخاب می کنند و چرا بر روی اتوبوسی که نوشته به میدان انقلاب میرود به راه آهن میرود! مگه گسترش و سازماندهی و رفاه و نظم و آسایش حمل و نقل عمومی تنها را ه حل ثابت و تجربه شده برای حل مشکل ترافیک و آلودگی هوای شهر ها در سطح بین المللی نیست. از او میپرسم چرا تعداد بیشتری پل و پله برقی در سر چهار راهها نمی گزارند که ما پیاده روها مزاحم عزیزان سواره نشویم! از او میخواهم بپرسم بالاخره چه موقع عبور و تردد موتورسیکلتهای سرطانی را در پیاده روها ممنوع میکند که بدینوسیله قدم اولیه را برای متمدن سازی فرهنگ تردد و عبور مرور را در تهران برداشته باشیم و از او میخواهم بپرسم ……
به هومان خاکپور:
وندالیسم و مجیزگویی بی دلیل یا ترس و سکوت از مهم ترین آفت هایی است که نشانه بیماری جامعه است.
.
.
به محمد:
درود بر تو … حتمن برایشان این موارد را با دقت و ذکر جزییات شرح دهید.
با اينكه آقاي قاليباف نسبت به شهردار قبلی، بهتر هستن. اما بنظرم تمام اين كارهاي به ظاهر خوب رو در حد ژست انجام ميدن. به ژنرالها در هر لباسي كه باشن، نميشه زياد خوشبين بود.
اميدوارم به خاطر حفظ ظاهر هم كه شده اندكي به داد محيط زيست تهران برسن.
دروود
امیدوارم قانونی که شما از آن یاد کردید، سرانجام توسط ژنرال قالیباف نقض شود!
درود …
جناب درویش از تشویق شما ممنونم
—————
در ادامه نامه به شهردار
برای او خواهم نوشت که مگر نه اینکه نقاشی های چند ماه اخیر شهرداری بر روی ساختمانها با هدف زیبا سازی پشت و نمای کناری ساختمانها و شهر انجام شده. هزینه هنگفت نقاشی با رنگ با اصل اصلاح الگوی مصرف در تضاد است. دیوارهایی که توسط شهرداری و با استفاده از رنگ « زیبا سازی » شده طولی نمی کشد که در اثر فرسایش به منظره ای آزار دهنده و زشت تبدیل خواهد شد. مناطقی در کنار اتوبان چمران وجود دارد که شهرداری تصاویر درخت بر روی دیوارها نقاشی کرده! ! با صرف هزینه ای بسیار کمتر از آنچه در آنجا خرج شده می توانستید نهال درختان واقعی را در نزدیکی دیوار ها و نماها بکارید و زیبایی واقعی و طبیعی را در آنجا بوجود آورید. به او خواهم گفت استفاده از سیمانهای رنگی و ساده در نمای کناری ساختمانها زیباتر ٫ ارزانتر ٫ آرامش بخشتر و بسیار بادوامتر و انتخابی اقتصادیتر از استفاده از رنگ و نقاشی طرحهای آشفته است که ظاهر آشفته شهر ما را آشفته تر کرده است.
و در ادامه حتما برای او خواهم نوشت که که چرا ذخایر آب تهران را صرف ظاهر سازیهای بیهوده مثل چمنکاریهای بیجا و نامناسب برای به ظاهر سبز نشان دادن شهر بدون درخت و کم آب تهران میکنید. از او خواهم پرسید چرا بجای چمن درخت نمیکارید ٫آیا در سفر اروپایی شما به این فکر نکردید که اکثر شهرهای چمنکاری شده اروپا درصد سالیانه بارانشان از شهر انزلی کشور ما که بالاتربن درصد و میزان بارندگی را در ایران دارد هم بیشتر است و برای نگهداری چمنکاری به آنها آب نمیدهند. چرا درخت نمیکارید و چرا در خیابانها و جلوی مغازهها درختان شناسنامه دار نمیکارید و چرا وقتی خودتان تیمهای مراقبتی و آبیاری ندارید مسئولیت مراقبت و آبیاری درختان کاشته شده در این مکانها را به مغازه دارها نمیدهید. چرا تا به امروز درباره فواید درخت و درختکاری برنامه تلیویزیونی نداشته اید٫ شما که میدانید تعداد کمی از تهرانیها روزنامه خان هستند هرچند در روزنامه ها هم چیزی ننوشتید..
از او خواهم پرسید مگر در سفرهای خودتان به کشورهای دیگر ندیدید که در هیچ کجای دنیا چراغ چشمک زن زرد و قرمز در ترافیک شهری استفاده نمیشود و این دو چراغ تنها در خارج از شهرها و مناطق بسیار خلوت کاربرد دارد. چرا معنی و کاربرد رنگ چراغ قرمز و سبز را از بین بردید.
از او خواهم پرسید چرا به موتور سیکلتها این تروریستهای بزرگ ترافیک تهران کاری ندارید . مگر نه اینکه موتور سیکلتها تولید کننده ۴۰ درصد آلودگی هوا و ۶۰ درصد آلودگی صوتی و بزرگترین عامل ایجاد ناامنی و استرس در تهران بزرگ هستند. از او خواهم پرسید مگر نمیدانید که سکته قلبی و مغزی بیشتر علت فوت تهرانی هاست. از او خواهم پرسید مگر نمیدانید که ترکیبی از استرس و ناامنی حاصله از تردد بی قانون و هرج و مرج گونه و کاملا وحشیانه موتورسیکلتها (که استرس شدید ایجاد میکند ) همراه با آلودگی صوتی موتورسیکلتها که سبب بالارفتن فشار خون و ایجاد استرس است بعلاوه آلودگی هوا که در کار تمام اعضای بدن مخصوصا قلب اختلال ایجاد می کند ٫ترکیب این سه عامل دلیل بالاترین علت مرگ و میر در تهران است. از او خواهم پرسید چرا به موتور سیکلتها این تروریستهای بزرگ ترافیک تهران کاری ندارید.
و از او خواهم پرسید چرا در ۳ سال اخیر کفپوش پیاده روهای خیابان ما را دو بار عوض کردید . مگر پول شهرداری زیادی کرده؟ بقال سر کوچه ما میگفت اینکارها بیشتر شبیه به تبلیغات برای ریاست جمهوری شدن است تا کارهای زیربنایی !
فکر میکنم شهردار عزیز کم کم از این پرسشها عصبانی شود !! …..
نه! فکر نکنم. باید جایی باشد تا شهردار تهران مستقیماً از آرای انتقادی نسبت به وی مطلع شود و جواب دهد.
در ضمن اصطلاح “تروریست های بزرگ ترافیک تهران” جالب بود!
درود …
سلام.به محمد عزیز باید بگویم کلی گویی و عوام گونه سخن گفتن آفت جامعه ماست.کمی علمی تر و منطقی تر سخن بگوییم.
الآن خودت داری کلی گویی می کنی وحید جان! نمی کنی؟ دقیقاً و با جزییات از مصداق های سخنت در این یادداشت صحبت کن و مطمئن باش که منتشر خواهد شد.
درود …
جناب درویش عزیز قصد ندارم به نوشته های بی نام و نشان احمد و محمد که نمی دانم کیست از سوی شهردار تهران پاسخ بگویمچرا که اصولا ارتباطی به من ندارد که بخواهم پاسخ دهم. فقط تمایل داشتم انتقادی هم اگر می شود منطقی و صخیح و راهگشا باشد.با غر زدن همانند بقال سر کوچه نمی توان از شهردار شهر 10 میلیون نفری انتقاد کرد. لطفا نگاهی به نوشته ها بفرمایید متوجه می شوید که منظورم از عوام گونه سخن گفتن چیست..
اصلن چرا فکر می کنی باید تو پاسخگو باشی رفیق من؟ بگذار روابط عمومی شهرداری تهران خودش بیاید و پاسخ انتقاد شهروندانش را بدهد. در عین حال تأکید می کنم که نباید به نحوی عمل کنیم که مردم شهرداری را از خودشان ندانند و دیگر حتا تمایلی به درد دل کردن با شهردار و یا بیان انتقاد و پیشنهادهای خود نداشته باشند. ما باید صبورانه تر و پذیراتر عمل کنیم و یادمان باشد که شنیدن حرف مخالف، می تواند معجزه کند. درست مثل صبوری دکتر قالیباف و برخورد مهرورزانه ایشان با منتقدین شان در حوزه محیط زیست در همین جلسه 4 ساعته.
درود …
به وحید نوروزی عزیز.
اشکال شما این است که فکر میکنی بقال سرکوچه آدم نیست. عزیز تازه به دوران رسیده من . این افرادی مثل من بودند که ۱۱ ساله پیش برای شهردار وقت عکس سطل زباله های را که امروز در تهران میبینی فرستادیم و برای او توضیح دادیم که میتوان آشغال را سر کوچه ها نگزاشت ! معمولا مشکلات بزرگ راه حلهای ساده دارند البته اگر اراده حل آن باشد.در ضمن از عوام گونه سخن گفتن بدت نیا د من که چیزی نیستم اما همین حقیر توانایی آن را دارم همین مطالب را با شما بصورت زنده با نظارت مهندس درویش در رده علمی به چند زبان اروپایی بحث و گفتگو کنم. هیچ وقت کسی را دست کم نگیر حتی بقال سر کوچه ما را.
جناب محمد عزیز:
من جناب قالیباف را مدیری دیدم که آمادگی پذیرش پیشنهاد و نقد و نظر را دارد. لطفاً پیشنهادها و نظرات خود را برای ایشان ارسال دارید. ایشان صراحتاً در پاسخ به نگارنده اعلام داشتند که هرگز راضی به این نیستند که روزنامه همشهری مجیزگوی شهرداری تهران و عملکردش باشد. اما متاسفانه تاکنون دست کم در سه مورد، همشهری جرآت نکرد تا مطالب انتقادی مرا در باره عملکرد شهرداری تهران انعکاس دهد و شما اگر سراسر صفحه محیط زیست همشهری را بخوانید، کوچکترین و کمترین انتقادی به مجموعه شهرداری در آن پیدا نمی کنید و این بسیار خطرناک است. زیرا به این ترتیب، این رسانه معتبر ارزش خود را در بین مخاطبانش به عنوان یک رسانه مستقل و بی طرف از دست می دهد. درست مثل روزنامه ایران که وقتی آن را می خوانی، احساس می کنی داری در مملکت گل و بلبل زندگی می کنی و هیچ مشکلی در بخش دولت وجود ندارد! اتفاقاً بروبچه های شریفی مثل آقای حیدرزاده و وحید نوروزی که به محیط زیست وطن شان عشق می ورزند، باید نشان دهند که همواره عشق به محیط زیست برایشان بیشتر و اولی تر از عشق به شهردار تهران است و هر جا که لازم است، باید این شجاعت را داشته باشند تا عملکردهای ناصواب شهرداری را نقد کنند، اما متاسفانه و در بهترین حالت باید بپذیریم که اگر از این دوستان بخواهیم تا 5 ایراد بزرگ شهرداری تهران را در حوزه محیط زیست ذکر کنند، آنها هیچ چیز به ذهن شان نمی رسد!! بدترین حالتش هم این است که می دانند ایرادها را، اما به مصلحت سکوت می کنند که در آن صورت: وای بر ما …
باز هم تأکید می کنم که مجموعه شهرداری باید از وجود چنین تریبون هایی برای آگاهی از نظر منتقدان خویش استقبال کند و نباید آنها را با شیوه های معمول تمامیت خواهان و زدن انگ های سیاسی براند و به انفعال بکشاند.
من فکر می کنم هم اکنون هم وندالیسم اجتماعی در این شهر و کشور شیوع یافته و شوربختانه دیگر کمتر کسی را می یابی که عملاً اعتقاد داشته باشد به این که:
شهر ما، خانه ماست.
درود …
ممنون از توضیحات شما
باید یاد بگیرم یکدیگر را در این جعبه و آن جعبه تعریف نکنیم. تنها چیزی را که میدانم این است که سازمان عظیمی مثل شهرداری باید سایت رسمی ایجاد کند و میدان را برای پیشنهادت و انتقادات باز بگذارد تا از انرژی ٫خرد ٫ دانش و پیشنهادات مردمی
برای پیشرفت سریعتر و ارزانتر استفاده شود.
تشکر از صبر و حوصله شما
زنده باشید
با معرفی که جناب درویش از شهردار تهران – آقای قالیباف – داشتند نگرانی آقای نوروزی از انتقاد شهروندان به شهردارشان چندان ضروری به نظر نمی رسد.
ظاهرا” ذبح کردن در بین ماها هم که مدعی طرفداری از محیط زیست هستیم هم کم نیست، هرچند که به نظر می رسد خلاف این قاعده عمل کردن آنقدرها هم ساده نباشد.
البته امیدواریم دوستان شریف و دلسوزی امثال آقای نوروزی از این قاعده مستثنا باشند.
به محمد:
ممنون … شهرداری تهران سایت دارد؛ سایت فعالی هم دارد و بسیار هم خوب طراحی شده است:
http://www.tehran.ir/
به هومان:
من هم بسیار امیدوارم رفیق …
درود.
درویش عزیز
تمام مطالب رو خوندم و کاملا با نظراتت درباره قالیباف موافقم . ای کاش از این تیپ مدیران به قدر انگشتان یک دست داشتیم!
در ضمن عمده نظرات آقای محمد هم عالی هستند علی الخصوص درباره نیاز فراوان چمن به اب
درود بر آقای رگبار عزیز … تازه گی ها کم پیدا شدی خواننده قدیمی مهار بیابان زایی! نشدی؟
نشانه های فراموش شدن نهاد های مردمی از ترکیب این نشست فوق تخصصی! بیش از حد پیداست … گاه فکر می کنم اگر محیط زیست این سرزمین با بعضی از این نام ها گره نخورده بود آیا وضعی بدتر از این می داشتیم؟
درود بر وطن پرست عزیز …
سپاسگزار می شوم اگر نام چند متخصص محیط زیست فعال در تشکل های مردم نهاد را که در این نشست غایب بودند، نام ببرید.
هر چند که همه می پذیریم، آنها که حاضر بودند، همه ی توان نرم افزاری کشور در این حوزه نیستند.
بسم الله الرحمن الرحیم
# محمد درویش گفته است :
چهارشنبه ۲۳م تیر ۱۳۸۹ در ۱۴:۵۹
حالا خوب شد نگفتی: این نعمت نعمت که می گفتند: این بود؟!
درود بر جناب عبداللطیف عبادی عزیز.
.
.
در ضمن آقا چرا نمی آیی جواب ماجرای بادنجان را بدهی؟! ایشان مدارک جدیدی پیدا کرده اند که ثابت می کند، بادنجان از قبل از اسلام در عربستان بوده و اعراب چندین نام برای آن هم داشتند! نداشتند؟
# عبداللطیف عبادی گفته است :
چهارشنبه ۲۳م تیر ۱۳۸۹ در ۱۵:۴۹
بابا این “ایشان” از من داغونتر هست! من تا همین چند روز پیش تصور می کردم فقط خودم اینجوری هستم .
اگر اجداد من در بیانهای برهوت نجد و حجاز بادمجان و توت فرنگی و زن سفید و تپل موپل! و پرتقال و ویلا و پپسی کولا و زرشک پلو با مرغ داشتند که دیگر انقلاب نمی کردند و شمشیر و شترشان را بر نمی داشتند تا نهاوند و گیلان بیایند که . اصلا” وقتی عموزادگان بنده در حوالی همدان رستم فرخ زاد را کشتند و به دشتهای سرسبز آنجا رسیدند شمشیرهایشان را انداختند و گفتند ” هذه جنه! ” . یعنی رسیدیم بهشت . آن بیچاره ها واقعا” تصورشان این بود که همینجور ….
ج:
گیرم تمام مدارک و تمام کتابها و 14 اسم قدیمی عربی هم نبود
اصلا اعراب نیازی نداشتند بخاطر بادنجان شال و کلاه کنند بیایند ایران را بگیرند وقتی جزیره العرب جزو ایران بوده فرمانروایان جزیره العرب از سوی شاهان ایران معین می شدند آیا در این رفت و آمد ها آوردن یک مشت بذر بادنجان از ایران کار سخت و غیر قانونی بوده که برای اعراب امکان نداشته دارای بادنجان شوند؟
بعد هم هر گاه بگوییم در منطقه ای گیاهی در یک زمانی وجود دارد معنای این حرف این است که در تمام قلمرو آن کشور
پس ابتدای زمانی که بادنجان در ایران پیدا شده راحت می توانیم بگوییم چون جزیره العرب هم قلمرو ایران بوده پس قطعا در جزیره العرب هم بادنجان بوده است
اگر الان بگویید در آمریکا گیاهی وجود دارد یا در چین گیاهی وجود دارد آیا معنایش این نیست که در همه قلمرو آن کشور آن گیاه می تواند وجود داشته باشد؟
اگر هم اکنون بکویند در ایران مثلا گوجه فرنگی وجود دارد آیا معنایش این است فقط در تهران وجود دارد و در اردبیل و مشهد خوزستان و کیش و خارک و… نمی تواند وجود داشته باشد؟
البته اگر خداوند لطف بفرماید و فرصتی باشد بزودی در باره روایات بادنجان و رفع شبهه عدم امکان بادنجان در صدر اسلام و سایر شبهات که در نظرات این برادر آمده بادنجان مطالبی منسجم تر تهیه خواهم کرد
طفلکی لطیف که دلش خوش بود می تواند از دست شما فرار کند! اما من همان جا هم گفتم: زهی خیال باطل! نگفتم؟
.
درود بر خانم مجتهد نجفی که دارد درس پایداری و پیگیری به ما می دهد! نمی دهد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
محمد گفته است :
پنجشنبه ۲۴م تیر ۱۳۸۹ در ۰۴:۵۹
در نامه به شهردار حتما برای او خواهم نوشت که که چرا ذخایر آب تهران را صرف ظاهر سازیهای بیهوده مثل چمنکاریهای بیجا و نامناسب برای به ظاهر سبز نشان دادن شهر بدون درخت و کم آب تهران میکنید. از او خواهم پرسید چرا بجای چمن درخت نمیکارید ٫آیا در سفر اروپایی شما به این فکر نکردید که اکثر شهرهای چمنکاری شده اروپا درصد سالیانه بارانشان از شهر انزلی کشور ما که بالاتربن درصد و میزان بارندگی را در ایران دارد هم بیشتر است و برای نگهداری چمنکاری به آنها آب نمیدهند. چرا درخت نمیکارید ……
# آقای رگبار گفته است :
جمعه ۲۵م تیر ۱۳۸۹ در ۰۰:۵۹
درویش عزیز
تمام مطالب رو خوندم و کاملا با نظراتت درباره قالیباف موافقم . ای کاش از این تیپ مدیران به قدر انگشتان یک دست داشتیم!
در ضمن عمده نظرات آقای محمد هم عالی هستند علی الخصوص درباره نیاز فراوان چمن به اب
ج:
جناب آقای درویش جنابعالی از نکاشتن درختان میوه بخاطر نیازشان به آب دفاع می فرمایید اما از آبی که چمنها در سراسر کشور مصرف می کنند در نظر ندارید
فکر می کنم اگر تمام قم یکسره انار و انجیر و زیتون و عناب و پسته کاشته می شد برای آبیاری همه آنها فقط یک مقدار و نه همه آبی که به چمنها همه روزه با تانکرها در روزهای گرم تابستان قم در سراسر قم داده می شود کافی بود
من اگر می دانستم نرگس خانم تا این اندازه به بحث دربارهء محصولات کشاورزی علاقه دارد ، بجای اسم بردن از صیفی جات ، میوه جات را نام می بردم . مثلا” بجای بادمجان یک چیزی دربارهء موز می نوشتم! بنده به همان اندازه که از رنگ سیاه بیزارم ، عاشق رنگ رنگ زرد لذت هستم . بخصوص اینکه رنگ سیاه در اسلام مکروه است و حضرت پیغمبر علاقهء زیادی به رنگ زرد داشتند . ایشان همیشه به حضرت عایشه می فرمودند که رنگ زرد بپوشید . به همین دلیل هم علمای ما پوشیدن نعلین زرد را خیلی ثواب می دانند . در نتیجه حالا که رنگ سیاه در اسلام مکروه است و رنگ زرد خیلی اسلامی هست ، بنده به نرگس خانم پیشنهاد می کنم بجای گفتگو دربارهء بادمجان سیاه و تلخ و پر از تخم ، دربارهء موز بحث کنیم که هم میوه هست و هم شیرین هست و هم رنگش زرد و مستحب است . حتی شکل موزه هم خیلی زیبترا و رومانتیک تر از بادمجان است
(:
بسم الله الرحمن الرحیم
چه خوب بجای این درختچه ها در خانه ها و آپارتمانها موز بکاریم چه خوب
ای کاش می توانستم تصاویر زیبا و فراوانی که از گل و میوه و درختچه موز جمع آوری کرده ام در این جا قرار بدهم
از وقتی اسم موز را به مین آورده اید آیات زیبای سوره واقعه را با خودم زمزمه می کنم
به آیاتی از سوره مبارکه واقعه توجه فرمایید
وَ أَصْحابُ الْيَمينِ ما أَصْحابُ الْيَمينِ (27)
و ياران راست ياران راست كدامند؟ (27)
في سِدْرٍ مَخْضُودٍ (28)
در [زير] درختان كُنار بىخار، (28)
وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ (29)
و درختهاى موز كه ميوهاش خوشه خوشه روى هم چيده است. (29)
وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ (30)
و سايهاى پايدار. (30)
وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ (31)
و آبى ريزان. (31)
وَ فاكِهَةٍ كَثيرَةٍ (32)
و ميوهاى فراوان، (32)
لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ (33)
نه بريده و نه ممنوع. (33)
دو شعر زیبا در ترجمه این چند آیه
شعر اول:
حال بشنو ز حال اهل يمين جايشان هست در بهشت چنين
سدر بيخارشان بود به كنار بادرختان موز پر برو بار
سايههاى كشيده آب روان ميوه بسيار و منع نيست در آن
شعردوم
چه خوش روزگارنداصحاب راست زمان بگذرانند برميل وخواست
كه در سايه سدر بىرنج خار به راحت گذارند خوش روزگار
درختان موزى كه بر روى هم مرتب شود ميوهاش دم به دم
نشينند در سايه سار درخت كه بس پايدارست مطلوب بخت
در اطراف آن چشمههاى پُر آب بچينند بس ميوه ها بىحساب
تمامى ندارد، بود پايدار كسى نيز مانع نگردد ز كار
بقدری ترجمه های مختلف قران موز را در بهشت زیبا معنا کرده اند که نتوانستم بهترین ترجمه آیه “و طلح منضود ” را انتخاب کنم
و درخت موز كه داراى ميوههاى منتظم است- يا درختى كه داراى سايه خنكى و سردى است (و اگر طلع خوانده شود بقرائت علي عليه السّلام) و روايتى كه از امام صادق عليه السّلام رسيده است يعنى درختى كه شاخههاى آن جاى خالى ندارد و تمام پر از ميوه است.
و درخت موزى كه ميوهاش بر يكديگر چيدهشده،
و درخت موزى كه ميوههايش متراكم است
و درخت موز بهم پيچيده
و درختان موزى كه ميوههايش خوشه خوشه روى هم چيده شده است،
و درختان موز پر خوشه
موز پر بار،
و موزى كه ميوههايش رويهم چيده شده
و موزهاى تو بر تو.
و درخت موز كه بارش از ساق تا سر شاخهها مانند مهره بهم پيوسته است،
.. و درختان موز برهم پيوسته
و درخت بزرگ (سبز موز با برگها و ميوههاى) لايه لايه، (
– و درخت «موز» بر هم انباشته.
و موز روى هم چيده شده
و با درختهاى موز رويهم واقع شده
و در زير درخت موزند كه ميوههاى آن بر هم پيچيده است
و درختان موز با خوشههاى بر هم نشسته،
و درخت موز كه ميوه آن درهم نشسته و روى هم چيده است هستند.
و درختهاى موز كه ميوهاش خوشه خوشه روى هم چيده است.
و داراى درخت موز كه ميوههاى آن درهم چيده و سر بهم آورده
و، زير درختان موز پر بار.
و (درخت) موز (با ميوههاى) بر هم چيده.
و موزى كه ميوههايش روى هم چيده شده
و درخت موزى كه ميوهاش بر هم چيده باشد،
و (درخت) موز كه ميوههايش روى هم نشسته.
و موزى به هم پيچيده
و از موزهاى پرميوه (از اصل ساق تا به سر شاخها).
و درختان موز تو بر تو
و موزى اندر بافته
و درختان موز تو بر تو ثمره آن
و موز بر انبار.
و موزى بر هم نشانده.
دو ترجمه انگلیسی آیه “و طلح منضود”
And banana trees) with fruits (one above another
and bananas piled bunch on bunc
ترجمه الميزان، ج19، ص: 212
[وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ]
و اين جمله استفهامى خبر است براى جمله اول يعنى” وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ”.
” فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ”” سدر” نام درختى است كه بارش را عرب نبق و فارس كنار مىنامد و” مخضود” هر شاخهاى است كه تيغش بريده شده باشد، و ديگر خار در آن نباشد.
” وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ” كلمه” طلح” نام درخت موز است.
بعضى «1» گفتهاند: طلح، موز نيست، بلكه درختى است كه سايهاى خنك و مرطوب دارد.
بعضى «2» ديگر گفتهاند: درخت ام غيلان است، كه شكوفههايى خوشبو دارد.
و كلمه” منضود” اسم مفعول از مصدر نضد” چيدن به رديف” است، پس منضود از هر چيز، رويهم چيده شده آن است.
و معناى آيه مورد بحث اين است كه: اصحاب يمين در درختان موز هستند كه ميوههايش روى هم چيده شده از پايين درخت تا بالاى آن.
” وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ” بعضى «3» از مفسرين گفتهاند:” ممدود از سايهها” آن سايهاى است كه: هميشگى باشد و نور خورشيد آن را از بين نبرد و” ماء مسكوب” آبى است كه دائما در جريان باشد و هرگز قطع نگردد.
” وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ” يعنى درختانى كه ميوههايش فصلى نيست و مانند درختان دنيا نيست كه در زمستان بار نداشته باشد، ممنوعه هم نيست نه از ناحيه خود بهشتيان، كه مثلا از آن سير و خسته شده باشند، و نه از ناحيه خارج از خودشان، كه مثلا دورى محل و يا وجود خارهاى شاخه كه نگذارد ميوه آن را بچينند و يا مانعى ديگر.
چه اشکالی دارد در این گلخانه ها و داخل آپارتمانها بجای درختچه های گرمسیری موز پرورش داده می شد و ما هم می خریدیم و داخل خانه ها پرورش می دادیم
چه اشکالی دارد در کاشت موز در شهرهای گرمسیری بیشتر کار شود تا حدی که در خیابان و پارک انواع درختان موز را در این شهرهای گرمسیر مانند بوشهر و بندرعباس ببینیم
کمی دیر زیر این لینک رسیدم. اما انتقادات محمد بسیار زیبا و تاثیر گذار بود.
با اینکه از نقاشی های دیواری تهران بسیار خومشم می آید و این کار را می پسندم و البته امیدوارم که شهرداری با استفاده از رزین های پوششی و حفاظتی، فکری برای جلوگیری از فرسایش این نقاشی ها در برابر باران و آفتاب کرده باشد، ولی ……..
اگر شهرداری فقط در تهران درخت بکارد. و درختان موجود را تیمار نماید، برایم خوشایندتر خواهد بود.
نمی دانم چرا اقای نوروزی به انتقادات محمد ایراد گرفته اند. انتقادات به این شیوایی را عوامانه خواندن از انصاف بدور است.
مطمئنم لطیف عزیز داره میگه: بابا تو دیگه کی هستی؟ نمیگه؟
اونو که سه روز پیش گفت!
الآن داره دنبال یک کلمه مناسب تر می گرده که حق مطلب را بتونه شایسته تر ادا کنه!
درود …
به مهدی م:
راستش یکی از مشکلات ما این است که راه گفتگو بدون کشمکش را بلد نیستیم مهدی جان … به خصوص اگر قرار باشد گفتگوهامان، چالشی هم باشد! در کسری از ثانیه، چالش به کشمکش تبدیل می شود! یاد امیر سررشته داری به خیر …
درود …
بسم الله الرحمن الرحیم
انگار کسی از موز های زیبا خوشش نیامد
حتی خود اقای عبادی که فرمودند:
“مثلا” بجای بادمجان یک چیزی دربارهء موز می نوشتم! بنده به همان اندازه که از رنگ سیاه بیزارم ، عاشق رنگ رنگ زرد لذت هستم . بخصوص اینکه رنگ سیاه در اسلام مکروه است و حضرت پیغمبر علاقهء زیادی به رنگ زرد داشتند . ایشان همیشه به حضرت عایشه می فرمودند که رنگ زرد بپوشید . به همین دلیل هم علمای ما پوشیدن نعلین زرد را خیلی ثواب می دانند . در نتیجه حالا که رنگ سیاه در اسلام مکروه است و رنگ زرد خیلی اسلامی هست ، بنده به نرگس خانم پیشنهاد می کنم بجای گفتگو دربارهء بادمجان سیاه و تلخ و پر از تخم ، دربارهء موز بحث کنیم که هم میوه هست و هم شیرین هست و هم رنگش زرد و مستحب است . حتی شکل موزه هم خیلی زیبترا و رومانتیک تر از بادمجان است”
1- مگر بادنجان زیبا نیست؟
یک نگاهی به تصاویر زیبای بادنجان بیندازید تصور کنید بوته سبز با گلهای بنفش زیبا با بادنجانهای بنفش تند که بر بوته آویزان هستند
جالب است اگر من یک حرفی در باره “غیر مثمر” بگویم می گویند کفران نعمت کردی و نعمتهای خدا را انکار کردی اما اگر یکی از رنگ سیاه بادنجان بدگویی کند هیچ کسی نیست از بادنجان بیچاره دفاع کند که اینقدر رنگ سیاهش به رخش کشیده نشود
و جالب تر اینکه خاصیت ضد پیری بادنجان در همین پوست سیاهش نهفته است
به جدید ترین کشف محققان دانشگاه میشیگان آمریکا در باره پوست سیاه بادنجان توجه کنید:
http://www.google.com/webhp?hl=ar#hl=ar&q=%D9%BE%D9%88%D8%B3%D8%AA+%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87+%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%86+%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87+%D9%85%DB%8C%D8%B4%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86+%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7&lr=&aq=&aqi=&aql=&oq=%D9%BE%D9%88%D8%B3%D8%AA+%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87+%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%86+%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87+%D9%85%DB%8C%D8%B4%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86+%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7&gs_rfai=&fp=daf9b116bbb65672
با این حال ما موز را مطرح کردیم اما انگار موز زرد هم طرفدار نداره
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
از کاربران محترم تقاضا دارم جوابیه آقای خوشنویس را به اطلاع دوستان مخصوصا جناب آقای خوشنویس و جناب آقای “مجتبی” برسانند
این آدرس:
http://mohammaddarvish.com/desert/archives/5871
توفیق و عزت و سربلندی و شادمانی و شادکامی همه عزیزان را از درگاه خداوند در این ایام عید و شادی از درگاه خداوند مسئلت دارم
Thanks for your post. After reading through it, I was able to get some bloging ideas from your blog. I hope you don’t mind if I use it on my blog. I’ve bookmarked your site. Thanks.