در بیست و چهارمین روز از خردادماه 1389 بود که به دعوت دبیر گروه دانش رادیو ایران، آقای اکبر جاهد برخی از فعالان حوزه محیط زیست گردهم آمدند تا خبر خوشی را بشنوند! این که توجه به محیط زیست چنان جدی شده است که رادیو ایران میخواهد در پرشنوندهترین ساعت خود، یک برنامه زنده با رویکرد گفتگو محور را به طرح چالشی و باز مسایل محیط زیستی اختصاص دهد.
نگارنده هم از این طرح و ابتکار استقبال کرده و آرزو کرد که شاهد متولد شدن یک 90 محیط زیستی در رادیو ایران باشیم؛ به ویژه آن که قرار بود چهره نامآشنا و دوستداشتنیای چون دکتر اسماعیل میرفخرایی مجری این برنامه باشد.
اما میدانید چه شد؟
فقط 5 بخش از این برنامه پخش شد و با آغاز ماه مبارک رمضان برنامه به محاق رفت! با این نوید که بعد از ماه رمضان، پرتوان تر بازمیگردیم!
خواستم از مسئولین رادیو ایران بپرسم: آیا میدانید که چند ماهی از پایان ماه رمضان گذشته است؟
و آیا میدانید وقتی مردم اعتمادشان را به شما و گفتهها و وعدههاتان از دست دهند، این یک خسران جدی برای شما و رسانه متبوعتان خواهد بود؟!
کمینهی کاری که میتوانستید انجام دهید، آن بود که صادقانه دلایل عدم پخش این برنامه را با مخاطبینتان مطرح میکردید و یا دستکم اعلام میکردید که این برنامه دیگر پخش نخواهد شد.
به نظرم اما توهینآمیزترین روش را انتخاب کردید! نکردید؟
شگفت آورتر از همه این که همین برنامه نیم بند و در نطفه خفه شده، امسال برنده جایزه نخست از جشنواره رسانه و محیط زیست هم شد و رییس رادیو – شیخ محمدی – به بهانه کسب این افتخار! فرمودند: گذشته از جنبه هاي تشريفاتي، ازنظر واقعي نيز محيط زيست در معرض نابودي و خطر قرار دارد و جريان توسعه و پيشرفت بشري آسيب هاي جدي به محيط زيست وارد کرده که رسانه ها بايستي وظايف خود را در اين باره انجام دهند.
در همین باره، مصاحبه نگارنده با رادیو دویچه وله صدای آلمان را میتوانید در این نشانی بخوانید و گوش دهید (البته اگر فیلسواریتان خوب باشد)!
آقاي ميرفخرايي يكي از معدود مجريان با سواد و قديمي خوش صحبتي هستند كه معمولن طي مصاحبه و گفت و گو ” تحت تأثير ” هيچ كس و هيچ چيز قرار نمي گيرند و اين حسن بزرگيست كه بايد قدرش را دانست .
كاش مسئولان راديو به وعده هاي خود عمل كنند و اين برنامه دوباره شنيده شود .
و راستي چقدر لطف دارند به محيط زيست و زيست محيطي ها اين آقاي شيخ محمدي !.. بعد از اين همه سال ويراني و آلوده گي و نابودي از طرف ايشان تأييد مي شويم آن هم نه تشريفاتي بلكه رسمي ! .. هه هه ..
میرفخرایی از سرمایه های رادیو و تلویزیون ماست؛ او عاشقانه ایران و طبیعتش را دوست دارد. اما افسوس که از این سرمایه بزرگ انسانی در این رسانه به خوبی استفاده نمی شود.
درود …
سلام. در اخرین بخش از مصاحبه خود با ” دویچه وله ” شما به مسئله خطر ” طبیعت ستیزان ” اشاره کرده اید. چند درصد احتمال میدهید که قطع این برنامه تحت فشار انها انجام شده باشد? و ایا قبل از این برنامه ،برنامه هایی از این دست یعنی مسائل زیست محیطی در صدا و سیما وجود داشته است،مانند ” حال زمین خوب نیست ” و ” صدای طبیعت ” به سرنوشت ” 90 زیست محیطی ” دچار شدند یا هنوز م پخش میشوند ? امید وار هستم،پخش این برنامه ، یا برنامه هایی از این حوزه دوباره از سر گرفته شود.
درود بر میری عزیز …
ممنون که پیگیرانه و دقیق محتوای مهار بیابان زایی را رصد می کنید.
به نکته درستی اشاره کرده اید. به نظرم می رسد که احتمالا این برنامه هم تحت فشار افرادی که مایل نیستند تا حقایق محیط زیست برای مردم فاش شود، قطع شده و به سرنوشت دو برنامه دیگری که اشاره کرده اید، دچار شده باشد.
البته یک فرض بدبینانه تر هم دارم که فعلا ترجیح می دهم آن را بر زبان نرانم!
سرفراز باشید.
اتفاقاً همین دیشب یاد دکتر میرفخرایی و نود محیط زیستی بودم و می خواستم ازتون در موردش بپرسم .
در ضمن ؛
پای فیل مان در اداره در بند است ! بماند تا شب …
طفلکی فیل …
مگر شما در سیرک کار می کنید که فیل ها را در بند کرده اید؟!
ما در سیرک “زندگی” می کنیم ،
که تردد ساده مان هم با فیل است !
پس مواظب باش زیر دست و پای این فیل، لیف نشده و پهنِ زمین نگردی رفیق!
البته حمل به بی نزاکتی نباشد.
معمولا وقتی ما کاری را انجام میدهیم و در اواسط کار از فعالیت ما تشکر میکنند. میگوییم خوب دیگه عکسمونم که گرفتیم و بای بای.
فکر کنم برای 90 محیط زیستی یه همچین اتفاقاتی افتاده باشد.
البته منتظر دیدگاه دوم استاد عزیزم آقای درویش میمانیم.
راستش از خدا که پنهان نیست؛ از شما چه پنهان که دیدگاه دوم من هم بی شباهت به نظر تو نیست محمد جان!
من آن عشق و پیگیری و علاقه ای که باید در دوام چنین برنامه ای ببینم، متاسفانه در اغلب دست اندرکاران این برنامه و عوامل تولیدی اش ندیدم. به هر حال من در دوقسمت از پنج قسمت برنامه حضور فیزیکی داشتم و حس می کردم برای اغلب آنهایی که در اتاق فرمان ایستاده اند، فرقی نمی کند که داریم از زخم های طبیعت سخن می گوییم یا از گلایه فلان مربی و سرپرست لیگ فوتبال از رقیبش! و حتا شاید این دومی برایشان جذاب تر هم بود! نبود؟
به نظرم یکی از دلایل موفقیت برنامه 90، اعتقاد و عشق و تسلط عادل فردوسی پور و گروهش به موضوعی است که به آن می پردازند.
افسوس که چنین ویژگی هایی را من در گروه برنامه ساز 90 محیط زیستی ندیدم.
حتا در آخرین قسمت برنامه که پیش از ماه رمضان پخش شد، از آنها خواستم تا به شنوندگان خود اعلام کنند به دلیل ماه رمضان، این برنامه پخش نخواهد شد؛ اما آنها این کار را هم نکردند!!
چرا؟
این همه بی تفاوتی و بی مسئولیتی حقیقتاً عذاب آور و ناامیدکننده است! نیست؟
درویش عزیز
بی تفاوتی و بی مسئولیتی یکی از وظایف این مدیران شده است.
دوستی دارم که در صنایع اسختراج نفت جنوب کار میگرد به دلیل سواد و تجربه بالای کاری از انگلستان نامه ای جهت تحصیل و کار در یکی از شرکتهای معتبر برایش آمد. او رفت، وقتی برگشت این جمله اش برایم بسیار جالب و سخت بود:
برای اولین بار در عمرم جای کار میکردم که بالا دستی من از من بیشتر میدانست. و مدیریت را بر اساس علم و تجربه انجام میداد. همان چیزی که در ایران برعکس بود.
اگر به بقیه مسایل کشور نگاه کنیم متاسفانه این بلا دامن گیر شده.
حضرت علی در نامه ای به یکی از حاکمانش میگویند اگر در جای که تو حاکمی کسی باشد دانا تر و بهتر از تو حق حکومت بر تو نیست و حقوقت حرام است.
حال با دیدگاه حضرت علی به دولت مردان چندین سال گذشته ما نگاه کنید میتوانید عمق فاجعه را بفهمید.
اگر درد دل مان را برای سنگ صبور بگوییم. از ان جزی خاک و خاشاکی بیش باقی نمیماند.
آن جمله حضرت علی اشکم را دوباره درآورد … “اگر در جایی که تو حاکمی ، کسی باشد دانا تر و بهتر از تو. حق حکومت بر تو نیست و حقوقت حرام است.”
.
چقدر فاصله داریم با عدل علی … چقدر …
.
تو مر دیو را مردم بد شمر / کسی کو ندارد ز یزدان خبر
هر آن کو نپوید ره مردمی / ز دیوان شمر مشمرش آدمی
.
درود بر حکیم بزرگ توس …
فاصله ما با عدل علی بسیار نزدیک است یعنی نزدیکتر از هر چیزی که فکرش را میکنیم.
ولی فاصله مهم نیست بلکه وجود انسانهاست که مهمه.
چطور امکان داره کسی که در بدنش ترکش داره و جانباز جنگ و در زمان جنگ مردانه جنگیده الان به عنوان مجرم و مفسد اقتصادی معرفی میشه.
واقعا به جای گریه کردن به حال امام حسین و یارانش باید به حال خودمون گریه کنیم که 1400 سال پیش مردی مردانه ایستاد و زنی مردانه تر پایبند ماند که به ما امروزی ها بفهمونن که عدالت باید اتفاق بیافتد و اولین راه رسید به عدالت امر به معروف و نهی از منکر است. نه این دفترهای امربه معروف و نهی از منکر گشت ارشادی بلکه دفترهای امر به معروف های که در قلب هر آدمی نقش بسته است.
موافقم … باید به حال خودمان اشک بریزیم که شاهد بزرگترین تراژدی قرن در سرزمین مان هستیم و دم بر نمی آوریم!
سال ها پیش خلیل جبران گفته بود:
«دريغ بر ملتي كه سياستمدارش روباه است، فيلسوفش شعبدهباز و هنرش، هنر وصلهكاري و تقليد؛ و دريغ بر ملتي كه فرزانگانش در اثر پيري، زباني گُنگ و الكن يافته و مردان و زنان شجاعش هنوز در گهواره هستند.»
.
تا کی باید به نسل فردا دل خوش کنیم؟ مگر پدران ما چنین نکردند؟ آیا امروز بهتر از دیروز است؟!
درود بر محمد سوزنچی عزیز و نکته سنج.
ای کاش متوجه می شدیم که انسان همان چیزی را به دست می آورد که به دنبال آن است حتی اگر از روی نادانی باشد. آیا در الگوهای ما در جهت سعادت بشری, شایسته سالاری برای رهبری جامعه مقدم بوده است یا اینکه قوم و خویشی و نسبت های خونی و فامیلی و قبیله ای حرف اول را می زده است؟ آیا در الگوهای ما تسامح و تعامل و هم زیستی با مخالف مرسوم بوده است و یا بریدن گلوی معاند همچون بریدن پنیر تبریزی افتخار ما بوده است؟ آیا الگوی ما عشق و زندگی و طبیعت و گل بوده است و یا جنگ و خونریزی و کشورگشایی؟ آیا در الگوی ما بین زن و مرد عدالت برقرار می شده است و یا اینکه فقط زن به چشم مایملک مرد دیده شده است؟ من برخلاف شما عزیزان اعتقاد دارم که اگر ما به دنبال نوع خاصی از عدل بوده ایم تا حد بسیار زیادی به آن دست یافته ایم ولی خودمان خبر نداریم. در عدلی که ما داریم امامت و ولایت ارثی است. گردن معاند بریده می شود. دختران شاه مغلوب به آقازاده ها می رسد. شمع بیت المال خاموش می شود ولی در عوض سرمایه کلانی در جهت قشون کشی و جنگ مصرف می شود. نان شبانه هم بین مردم مظلوم و فقیر فلسطین پخش می شود. دیگر به دنبال چه بخشی از این نوع عدل هستیم که تاکنون به آن نرسیده ایم؟ می شود کسی به من بگوید که آن انگشتر نگین بسیار با ارزشی که در نماز به گدا بخشیده می شود از چه راهی بدست آمده بود؟ آیا غنیمت جنگی نبوده است؟ پس اگر من هم یک آدم ظالم و بد و کافر و معاند را بکشم و اموال او را صاحب شوم باید همین قدر مورد ستایش و قدردانی قرار بگیرم؟ من را ببخشید چون اصلا قصد بی احترامی ندارم و فقط می خواستم حرفم را بزنم و بگویم که تا زمانی که ما خیار می کاریم نباید انتظار داشته باشیم که هندوانه برداشت کنیم.
ارادتمند
هندوانه پیش کش! گاه کار به جایی می رسد که خیار می کاری و برگ چغندر هم درو نمی کنی!! آن وقت باید به کجا نگریست و آه کشید و فریاد زد؟
به rs232
تحلیل شما از مطالبی که گفتید برایم بسیار عجیب است من تعدادی از گفته هایتونو در این جا خونده ام برایم عجیب است که انقدر گذرا به اسلام نگاه کرده اید. و آن انگشتر را سندی بر نبود عدل و افکار جنگ طلبانه گذاشته اید.
اینها که من گفتم از درون خود آدمی منشا میگیرد. البته از نظر من دین مسیر را مشخص میکند مهم راه رفتن در آن است.
منظور من از آن گفته ها این است که راه را داریم روندگان در این راه آماده اند ولی عده ای…. راه بندان کرده اند و میخواهند که ما راه آنان را برویم.
وگرنه آن عدلی را که شما نگاشته اید در هیچ جای دنیا نیست البته در ظاهر هست ولی در باطن. نمیدانم
محمد عزیز:
به نظرم ورود به چنین مباحثاتی، آن هم در چنین جامعه توهم زده و تعصب گرایانه ای که همه چیز و همه کس را از منظر قرابت با مرام و مسلک ما و گروه ما و عقیده ما و حزب ما و … محک می زنند؛ بسیار دشوار و پیچیده است.
شوربختانه باید بپذیریم که فضای مجازی ای که بتواند آزادانه در داخل کشور در دسترس همه و بدون فیل سواری باشد! اجازه ورود جدی به این مباحث را نمی دهد.
و آدم یا باید همه چیز را با ایما و اشاره گفته و خودسانسوری کند و یا داغ کرده و به سیم آخر زده و جناب فیل را احضار کند!
درود …
کنجکاوی نگذاشت بعد از تماس با آن مقام ، لمیده در بستر استراحت بمانم ، و افتان و خیزان راهی کافی نت گشتم.
کار کردن در زمینه های سیاسی یا ورزشی در رسانه ی ملی آب و نان اگر نداشته باشد ، اقلا نام دارد و دردسر زیادی هم ندارد. چرا بیایند و وقتشان را با موضوعاتی دم دستی و مضحک و بی و آب و نان و نامی مانند محیط زیست ، هدر بدهند؟ تازه همه ی اینها در حالی است که کلیت امر ، بی دردسر باشد، که محیط زست نیست.
جایزه هم نوش جانشان. خودشان هم داور بودند و هم ناظر و هم بازیکن. خود گویی و خود خندی…. کلا سخت نگیر. گفتگوی داغ سبز خودمان را عشق است عجالتا.
چشم سخت نمی گیرم احمد جان! هر چند اگر قرار بود سخت بگیرم که 4 ماه منتظر واکنش و پاسخگویی دوستان نمی ماندم و سکوت نمی کردم! می کردم؟
درود …
چشمت بی بلا. سخت نگیر را به تو گفتم که خودم بشنوم ;)
درود
دوست باید آینه باشد و بتواند پرتاب کند پژواک ها را دیگر! نه؟
.
سرفراز و برفراز باشی …
به محمد
درست میگویید میترسم این فیل که میگویید بیاید بخوابد دم خونمون نقش شتره را ایفا کند البته یه ذره خشن تر
درووووووووود
یه ذره که چه عرض کنم! ممکنه کار به زمزم هم بکشه! نمی کشه؟
درود …
در خانه ی ما رونق اگر نیست ، صفا هست!!
این را برای برنامه ی خودمان نوشتم. اگرچه به عریض و طویلی رادیو سراسری ( با این اسم پر طمطراقش) نیستیم، اگرچه مجری برنامه از نظر اجرا انگشت کوچک میرفخرایی هم نمی شود، اگر چه این پسره احمد پازوکی ( به عنوان سردبیر برنامه) گیج و عاشق تشریف دارد و یک حرف را باید هزار بار به او بزنی، اگرچه تنها متخصص محیط زیست و منابع طبیعی در کل اکیپ برنامه سازی ، فقط خود شما هستی ، اگرچه…. و صدها اگرچه ی دیگر، اما لااقل به امید تشویق یا چیزهای دیگر به میدان نیامده ایم و حرفمان حرف دلمان است.
همان اولی که می خواستیم برنامه را شروع کنیم یکی از تهیه کننده ها رسما و روشن به من گفت چرا محیط زیست؟ این که جای لابی گری ندارد!
با وجود شرکت نفت و ایران خودرو و سایپا و شهرداری و وزارت نیرو و …. برنامه سازی برای محیط زیست ، می شود : صفای خودمان را عشق است.
پ.ن. چقدر از خودمان تعریف کردم :دی
امیدوارم بتوانیم به کمک هم گفتگوی داغ سبز را همچنان به عنوان پرمخاطب ترین برنامه ایران صدا حفظ کنیم.
درود …
محمد سوزنچی عزیز, من را به خاطر مطلبی که در خواب و بیداری نوشتم ببخشید. من خوب می دانم که روایتی که از دین در دل مردم ما وجود دارد چیزی نیست جز عشق و راستی و پاکی و دوستی با انسان و طبیعت که بسیار گرانمایه و دوست داشتنی است.
آقای درویش عزیز, از شما هم عذرخواهی می کنم که مطلب نامربوطی را در این وبلاگ دوست داشتنی نوشتم. دیشب خواب دیدم که شما در حال دوچرخه سواری هستید و کارهای آکروباتیک جالبی با آن انجام می دهید. چند نفر هم سعی کردند که کارهای شما را تکرار کنند ولی هی زمین می خوردند.
RS232 گرامی ما شما را دوست داریم به خصوص این آقای درویش عزیز که اولین تلنگر را در بحث رسانه از ایشون دارم و همه جا از ایشون و خوانندگان وبلاگشون تعریف کرده ام.
مخلصیم محمد جان … زنده باشی.
به آرش (RS232):
می گم اگه تو خواب و بیداری اینگونه تامل برانگیز و بر لبه تیغ نوشته و بندبازی می کنی، وقتی تمرکز داری و کاملاً هشیار و بیداری، چه می کنی؟