در یکی از سردترین روزهای زمستان، امروز – دوم بهمن 1390 – کامبیز بهرام سلطانی پیکرش را به همان خاکی سپرد که بیش از همه جای ایران بوی پدرش را میداد. او در پلاک شش از شصت و یکمین ردیف قطعهی 14 بهشت زهرا، واپسین منزل خود را درست 17 روز پیش از جشن شصت و سومین بهار زندگیش به ثبت رساند و در پناهش برای همیشه آرام گرفت؛ در حالی که بسیاری از مشایعتکنندگانش هنوز باور نمیکردند که کامبیز دیگر برنمیگردد.
چند روز پیش که برای آخرین بار به اتفاق دیدهبان شریف طبیعت بختیاری به دیدنش رفتم، از او اجازه گرفتم تا عکسی به یادگار بگیریم؛ وقتی در کنارش ایستادم، ناگهان دستم را محکم در دستانش فشرد؛ حرکتی که وجودم را لرزاند و من بسیار تلاش کردم تا چشمان بارانیام را نبیند …
اما همان هنگام با خود عهد بستم که کاری نکنم تا به قانون کامبیز بربخورد؛ کاری نکنم تا برای خشنودی قدرت، پا روی حقیقت نهم و کاری نکنم تا طبیعت وطنم رنجورتر از آنی شود که اینک هست.
بنا به وصیتش، قرار نیست هیچ مجلس ختمی برایش برگزار شود؛ اما دوستانش در روز شنبه آینده – هشتم بهمن – نکوداشتی را به یادش در تالار اجتماعات جامعهی مهندسین مشاور واقع در ولنجک، بلوار دانشجو، خیابان 26، نبش گلریزان از ساعت 16 الی 18 برگزار خواهند کرد؛ نکوداشتی که در آن بخشهایی از فیلمی نمایش داده خواهد شد که بهرام سلطانی خود شخصاً از میانکاله تهیه کرده و در آن سخن میگوید. همچنین برخی از دوستانش از خاطرات خویش با آن طبیعت مرد دوستداشتنی خواهند گفت و موسیقی ایرانی نیز به صورت زنده اجرا خواهد شد تا باور کنیم که روح کامبیز اینک آرامتر و شادمانهتر از هر زمان دیگری ترنمهای کهکشانی را رصد میکند که من و تو هرگز به درک آن راهی نداریم … دستکم تا زمانی که تجربهی او را تکرار کنیم.
خدايش بيامرزد
خداوند رفتگان شما را هم بیامرزد …
سلام جناب درویش. من خواهرزاده کامبیز عزیز هستم. در ابتدا مایلم سپاس فراوان عرض کنم هم از طرف خودم و هم از طرف خانوادهام. از بابت تمام محبتهای خالصانه و بزرگوارانه شما و سایر دوستان در طول بیماری کامبیز و همینطور از قبل از آن که نام شما را دورادور میشنیدم. بابت همه چیز سپاسگذارم و آرزوی سلامتی برای شما و خانواده محترم شما را از پروردگار بزرگ خواهانم.
برایم دردناک بود که نتوانستم در کنارش باشم. صدایش اما همچنان در گوشم و مهرش تا ابد در قلبم است چرا که امروز هر آنچه هستم بخاطر کامبیز و آموزههای اوست.
سلامت، سرافراز و پاینده باشید.
بابک
جناب درویش خسته نباشید . خدا قوت . میدانم روز بسیار سختی را پشت سر گذاشتید حدس زدم حال و احوال مساعدی ندارید که از صبح تا تقریبا اواخر شب سکوت اختیار کرده بودید . افسوس که چقدر زندگی آنهایی که بی انتها خوب هستند . کوتاه می باشد . یاد استاد بهرام سلطانی گرامی و روحش شاد باد که میدانم غم نبودنش برای بسیاری سنگین خواهد بود امشب قلب من هم در تنهایی بیاد او میگرید .
روح کامبیز اینک آرامتر و شادمانهتر از هر زمان دیگری ترنمهای کهکشانی را رصد میکند که من و تو هرگز به درک آن راهی نداریم …
به مسعود: ممنون که با دقت می خوانی ام و فرازهای کلامم را برمی گزینی … ایمان دارم که روح کامبیز امروز آرام تر از هر زمان دیگری به من و ما می نگرد …
.
به میم پ: درود بر قلب پاک تان و متاسفم که چشمان تان را بارانی کردم …
.
به بابک اشتری: درود بر یکی از اعضای خانواده عزیز استاد بهرام سلطانی. درویش کاری نکرده و کاش می توانست مؤثرتر باشد … دیروز همسر ایشان اشک ریزان به من می گفت: ممنون که فراخوان دعا برای نجات همسرم دادید، اما چه سود؟ کامبیز رفت …
و خواهرشان با سوز و گداز می گفتند: چرا کامبیز را در دل این خاک سرد می گذارید؟ جای کامبیز … جای این مرد سبز طبیعت در میانکاله است نه در بهشت زهرا …
.
درود …
همینطور است جناب درویش. کامبیز به آن هیاهو تعلق نداشت. آرزویش در میان طبیعت بودن بود حتی پس از مرگ. اما خب، حداقل در کنار پدرش آرمید.
جناب درویش میتوانم خواهش کنم عکسهای خاکسپاری و مراسم یادبود را برایم ایمیل کنید؟
سپاسگذار خواهم شد.
پاینده باشید.
من عکس چندانی نگرفتم و همینی بود که می بینید؛ آن هم با تلفن همراهم است. اما آقای مهندس زرعکانی و شرکت مهندسین مشاور رویان با دوربین حرفه ای می دیدم که عکس می گرفتند.
ممنونم. به هر حال باز هم از الطاف شما متشکرم.
سلام معذرت می خوام که دوباره مزاحمتون شدم . جناب درویش من خیلی وقت گذاشتم تا این فیلم مورد اشاره جنابعالی ( در باره میانکاله که توسط زنده یاد آقای بهرام سلطانی تهیه شده ) را در روی وب و You Tube
پیدا کنم . ولی هر چه بیشتر می گردم ، کمتر پیدا می کنم . آیا لینکی وجود دارد که من با مراجعه به آن این فیلم را مشاهده کنم . البته در روی وب یادداشتی از ایشان بنام ” میانکاله در گذر زمان ” وجود دارد . اما من مطمئن نبودم این همان باشد . میدانم نباید زیاد مزاحم شما شد . چون معمولا در این شرایط انسان بیشتر میل به تنها بودن و خلوت با خود و خاطرات دوست از دست داده را دارد . برای من حال شما قابل درک هست . ولی هرزمان ، وقت کردید شاید در طول چند روزیا هفته های آینده ، لطفا مرا راهنمایی کنید . سپاسگزارم .
درود مجدد. تا آنجا که می دانم، هنوز فیلم استاد پخش عمومی نشده است و شنبه آینده بخش هایی از آن در مراسم بزرگداشت شان نمایش داده می شود.
راستی! آن یادداشت را خواندید؟
بله جناب درویش آن را خواندم . و با هر جمله اش اشک ریختم . نه آنکه فکر کنید برای مرگ آقای بهرام سلطانی ! نه ، برای خودمان برای ملتی که روی گنج های طبیعی و انسانی این چنین بزرگی نشسته . ولی قدر آنها را نمی داند . مطلب ” میانکاله در گذر زمان ” را برای دوستی آلمانی که بدلیل ازدواج با یک همسر ایرانی ؛ زبان فارسی یاد گرفته . با ایمیل ارسال کردم . بعد از مطالعه مطلب به من گفت : من واقعا تعجب می کنم . که چرا یک چنین فردی پس از اتمام تحصیل به ایران بازگشت ! در صورتیکه اگر همینجا می ماند . از نظر مادی کاملا تامین بود . البته من به او نگفتم که یک چنین استعدادی در یک آپارتمان شصت و چند متری زندگی می کرده ! بقول حافظ : ( ترا زکنگره عرش می زنند صفیر ، ندانمت که در این خاکدان چه افتادست ! )
راستی یک سوال : زنده یاد در قسمتی از این مطلب می گوید : ” در آینده به نظریات اِوانس و گروه محققان اتریشی بیشتر پرداخته خواهد شد . ” آیا اجل به ایشان فرصت داد که در این مورد بیشتر بنویسند ؟ آیا مقاله ای در این بابت از ایشان بجا مانده ؟ و در نهایت یک یادآوری مجدد جملاتی از همین مطلب ” میانکاله در گذر زمان ” برای خودم ، شما و برای هر کسی که دوستدار کامبیز بهرام سلطانی بوده و هست . میتواند کمی تسلی دهنده این غم بزرگ باشد .
” هرگز نباید فراموش كرد كه، طبیعت حتی اگر بارها به آتش كشیده شده، رویش طبیعی و حیات وحش آن نیز نابود شود، باز هم راه حلی برای تداوم بقای خود مییابد؛ شكلگیری بیابانها و ساوانهها از جمله این راه حلها میباشند. در نهایت این طبیعت نیست كه به انسان نیاز دارد، بلكه قضیه معكوس است؛ انسان برای ادامه زندگی خود به طبیعت احتیاج دارد .”
درود بر شما … دقیقا نمی دانم. اما می دانم که دو کتاب منتشر نشده از ایشان باقی مانده که یکی قرار است در آمریکا منتشر شود و دیگری به صورت رایگان در اختیار علاقه مندان قرار خواهد گرفت.
امیدوارم که تا دیر نشده بفهمیم که این ما هستیم که محتاج طبیعتیم و نه برعکس.
آقای درویش سلام من امروز از روزنامه خواندم که استاد پیش خدا رفت و خیلی دلم سوخت که هیچ کدام از دوستان فعال مرا یاد نداشتند ویک پیامک به من نزدند صد حیف و صد افسوس که یکی از گلهای طبیعت ایران از پیش ما زمینی ها به نزد خدا رفت جای او در این وانفسای محیط زیست خالی خواهد ماند اما در دل ما همیشه جاودان خواهد ماند اگر پایم خوب شود و بتوانم دوباره به کوه بروم مگر میشود بالای دنا بروم و یاد استاد تباشم؟ تا دنا و گل گل و شاه علمدار ها هستند ،تا تک تک بلوط های زاگرس از سردشت تا اردهال هستند استاد کامبیز بهرام سلطانی زنده و جاوید است خداوند به بازماندگانش صبر دهد.بابت تمام زحمت هایی که خانم مهربان استاد کشیدند من سر تعظیم فرود می اورم و از ایشان تشکر میکنم و ما را هم در این غم همراه خودشان بدانند.
سلام استاد درویش
استاد عزیز پیشنهادی داشتم
با توجه به اینکه در مراسم خاکسپاری دیروز هیچ نماینده ای از طرف سازمان حفاظت محیط زیست وجود نداشت سازمان به همین مناسبت بنده پیشنهاد دارم که انجام آن خیلی هزینه بر نیست و همچنین بدعتی می شود که اگر شخصیتی برای محیط زیست کشور در زمان حیات زحمتی کشید بداند که آیندگان تلاشهای او را بی پاسخ نمی گذارند لذا حال که پیکر و جسد “زنده یاد مرحوم کامبیز بهرام سلطانی” در میانکاله آرام نگرفت (ولی با توجه به شناختی که از ایشان دارم روح ایشان همیشه در میانکاله خواهد بود) به همین جهت یک مجسمه یا لوح یادبودی از “زنده یاد مرحوم کامبیز بهرام سلطانی” توسط سازمان حفاظت محیط زیست و یا فعالان محیط زیست به یاد ده ها سال تلاش صادقانه کامبیز بهرام سلطانی برای محیط زیست و حیات وحش کشور عزیزمان ایران تهیه شود و در میانکاله نصب شود تا شاید پاداشی اندک از زحمات بیشمار این استاد محیط زیست پاس بداریم.
جناب آقای درویش
با سلام
من داریوش خواهرزاده کامبیز هستم. از شما و تمامی دوستانی که در طول بیماری در کنارش بودید سپاسگزارم و از دور دست همه را میفشارم. خواهشمندم ترتیبی اتخاذ فرمائید که از مراسم یادبود کامبیز فیلمی تهیه و برای بنده به هر شیوه ای که صلاح میدانید ارسال فرمائید تا در یوتیوب قرار دهم. هر فیلم دیگری هم از کارهای کامبیز اگر موجود میباشد میتوانید ارسال فرمائید. تمامی را تحت یک کانال اختصاصی بنام کامبیز بهرام سلطانی در یوتیوب قرار خواهم داد تا همگان با جستجوی نام کامبیز بتوانند به آنها دسترسی داشته باشند.
با تشکر مجدد
داریوش اشتری
تقدیر این بود! … ولی وقتش این نبود.
استاد کامبیز بهرام سلطانی عاشق طبیعت بود و با دلی پر درد, از جفایی مینوشت که طبیعت ستییزان نفهم و بیسواد در حق این آب و خاک روا میداشتند, او از اینکه عملا” نمیتوانست در مقابل تخریب کنندگان محیط زیستمان کاری انجام دهد, زجر میکشید. آرزویش این بود که بتواند دوباره شادابی و طراوت طبیعت زخمی و زنجورمان را ببیند, ولی افسوس که بیش از این طاقت نیاورد و به سوی همان خاکی شتافت که در این سی و چند سال, هر روز دغدغه اش را داشت. او الآن در جایی آرمیده است که لبریز از سکوت و آرامش است. آرامشی که واقعا” به آن نیاز داشت و بر ماست که راهش را ادامه دهیم. روحش شاد و یادش گرامی باد.
باورش سخت بود خدایش بیامرزد روحش شاد.
سلام. من از مرحوم شدن استاد اطلاع نداشتم. مطلب مربوط به دریاچه ارومیه رو خوندم و بعد به دنبال مطالب دیگر بودم که با این خبر مواجه شدم و در پی احساساتی که هنوز از خوندن مطلب مربوط به دریاچه فروکش نکرده بود… با شنیدن این خبر بی اختیار اشک ریختم…
روحشون شاد…
و دوباره اشک مرا هم درآوردی …
سلام من از رحلت استادخبری نداشتم .این واقعه تاسف بار رابه شما, خانواده مرحوم و جامعه محیط زیست ایران تسلیت میگویم.
خدایش بیامرزد.
آمین …
جناب آقای درویش
با سلام. من از دانشجویان مقطع دکتری رشته خاکشناسی هستم. برای تحقیق درباره موضوع تز خود در اینترنت به دنبال مطلب بودم که به مصاحبه ای که خبرگزاری مستقل محیط زیست با استاد درباره تأثیر نشست غبار بر گیاهان” که دقیقاً موضوع تز بنده نیز هست” برخوردم و با اینکه از قبل ایشان را نمیشناختم متوجه شدم که این موضوع یکی از دغدغه های ایشان نیز بوده است، لذا احساس کردم روزنه امیدی برای دسترسی به اطلاعات بیشتر در این زمینه به رویم باز شده است. اما بعد از دیدن این مطلب جداً متأسف و متأثر شدم. خواهشی که از شما دارم این است که در صورت امکان، بنده را با یکی از شاگردان این استاد گرانقدر آشنا سازید تا بتوانم به تحقیقات خود در زمینه ریزگرد ادامه دهم. باشد که بتوانیم ادامه دهنده راه اساتید گرانقدری چون استاد باشیم…
قبلاً از عنایت شما بسیار سپاسگزارم
پریسا ملکی
[email protected]