در چند روز گذشته ماجرای آخرین پرواز فضاپیمای اندیور – space shuttle Endeavour – از پایگاه فضایی کندی تا موزه علوم کالیفرنیا واقع در لس آنجلس، یکی از خبرهای داغ و پرمخاطب، به ویژه برای دوستداران فضا بود. برای انجام این سفر، اندیور بر پشت یک بوئینگ 747 ویژه قرار گرفت و به همراه این بوئینگ، در حالی که توسط دو جنگنده آمریکایی اسکورت میشد، ضمن گذشتن از آسمان چند شهر آمریکا در نهایت در فرودگاه لسآنجلس بر زمین نشست و بدین ترتیب در مجموع پس از پیمایش حدود 200 میلیون کیلومتر در طول 20 سال حیاتش، برای همیشه در آشیانی مخصوص در مرکز علوم ایالت کالیفرنیا آرام گرفت تا از این پس مورد بازدید دانشآموزان و دانشجویان و دیگر علاقهمندان از سراسر جهان قرار گیرد تا همچنان لاشهاش هم بتواند برای سازندگانش پول بسازد. اما آنچه که در حاشیهی این مراسم برای نگارنده به عنوان یک فعال محیط زیست، تأملبرانگیز بود؛ قطع 400 درخت در مسیر حرکت این فضاپیمای غولپیکر تا محل استقرارش در موزه علوم کالیفرنیا بود . البته آنچه که برایم جالبتر بود و مشتاق بودم تا از آن آگاهی یابم، دانستن پژواک مردم و به ویژه فعالان محیط زیست آمریکا در مواجهه با خبر قطع 400 درخت بود. این مسأله از آنجا اهمیت داشت که اخیراً و در ماجرایی جنجالی موسوم به اشتوتگارت 21، مردم این شهر در جمهوری فدرال آلمان، سالها از فعالیت یک پروژه توسعه قطار شهری به ارزش حدود 7 میلیارد یورو ممانعت کردند . چرا که اعتقاد داشتند، با اجرای این طرح عظیم و احداث ایستگاه مرکزی مترو در جانمایی پیشبینیشدهاش، احتمال دارد که 300 درخت در یکی از پارکهای این شهر قطع شود و به همین دلیل، بیش از 18 سال از اجرای آن جلوگیری کردند و در این راه، چند صد نفر مجروح و بازداشت شده و حتا یکی از فعالان محیط زیستی آلمانی در درگیری با پلیس، از ناحیه چشم آسیب دیده و برای همیشه بینایی خود را از دست داد.
از همین رو، بسیار مشتاق بودم تا بدانم، در مورد مشابه اخیر در لسآنجلس، طرفداران محیط زیست آمریکایی چه عکسالعملی نشان دادهاند که با شگفتی دریافتم که هیچ! بله دقیقن هیچ واکنشی از برخوردهای احتمالی یا مخالفت فعالان محیط زیست آمریکا در مواجهه با خبر قطع این 400 درخت تاکنون گزارش نشده است؛ رخدادی که آشکارا نشان میدهد چه فاصلهی ژرفی بین دیدگاهها و سلوک رفتاری مردم ساکن در آنچه که اصطلاحاً از آن با عنوان بلوک غرب یاد میشود، وجود دارد. در موردی دیگر، فعالان محیط زیست در آلمان، حتا بر علیه ساخت یک سد در ترکیه به نام ایلی سو چنان موضع سختی گرفتند که دولتشان مجبور شد تا مشارکت فنی خود را در ساخت این سد عظیم قطع کرده و از آن خارج شود؛ چرا که طرفداران محیط زیست در آلمان اعتقاد داشتند با ساخت سد ایلی سو بر روی یکی از سرشاخههای رودخانه دجله، وضعیت ناپایداری محیطی در میانرودان (بینالنهرین) افزایش خواهد یافت و بدین ترتیب، زیستمندان و مردم منطقه از جمله ایرانیان از تشدید بحران ریزگردها، آسیب بیشتری خواهند دید. به عبارت دیگر، در آلمان گروههای محیط زیستی نه فقط به فکر حراست از طبیعت کشور خود هستند، بلکه در شکلی آرمانی خواهان حفظ محیط زیست کره زمین بوده و در این راه، هزینههای مالی و جانی گزافی را هم داوطلبانه میپردازند. در صورتی که در ایالات متحده آمریکا، نام فردی بر روی پایگاه فضایی ناسا (جان اف کندی) قرار دارد که در یکی از بزرگترین جنایتهای محیط زیستی جهان موسوم به عامل نارنجی در جنگلهای سه کشور ویتنام، لائوس و کامبوج نقشی کلیدی برعهده داشته و در طول نیم قرن اخیر سبب مرگ و معلولیت میلیونها زیستمند ساکن در این رویشگاه جنگلی، اعم از انسان، حیوان و گیاه شده است ؛ اما تاکنون هیچ فعال آمریکایی در حوزه محیط زیست حاضر نشده تا به این نامگذاری اعتراض کرده و چنین اقدامهای طبیعتستیزانهای را محکوم کند! چرا؟
به راستی شما فکر میکنید چرا فاصله اشتوتگارت تا لسآنجلس اینقدر زیاد است؟! شاید حتا گاه بیشتر از فاصله اشتوتگارت تا تهران! نه؟
در همین باره:
از اشتوتگارت تا لس آنجلس ؛ از اشتوتگارت تا تهران ؛
از آدم تا آدم ؛ از دغدغه تا دغدغه …
چقدر راه زياد است .
و تا اینجا چقدر؟! مردمی که برای فرار از وضعیت نابسامان زندگی در آبادی هایشان به استقبال سدسازان می روند و حاضرند به مبلغی اندک تمامی داشته های تاریخی و هویتی خود را به حراج گذارند و با همین پول ناچیز به حاشیه شهری پناه برند!
قلم در دستتان مبهوت مانده.سربلند باشید
محمد جان یک چیزی بگم کلا از من ناامید بشی؟ خب معلومه توی لس آنجلس ایرانی زیاده!
خیر باشد درویش خان
چگوارایی شده اید!
با وجود جهانی شدن هنوز تفاوت های بسیاری در فرهنگ ها ی رایج در کشورهای غربی وجود دارد.
در مورد آمریکا یک نکته اینکه رودخانه مرزی ریوگرانده بدل به مکان تخلیه پساب کارخانه های آمریکایی شده و به دلیل موقعیت مرزی بین تگزاس آمریکا و مکزیک و سعی بر کنترل مرز برای مبارزه با قاچاقچیان انسان و مواد مخدر چندان توجهی به وضعین ریوگرانده نمی شده است.
ولی درویش خان ای یار باوفای فیدل و همراه خستگی ناپذیر کوه های سیرامادرا
همین ملت فرهیخته و با فرهنگ آلمان با سکوت خود را نشان ار رضایت باطنی داشت راه را بر اوج گیری جریان نازیسم باز نمودند.
در آمریکای اواخر دهه 1960 هم تظاهرات دانشجویان و مخالفان جنگ نقش بی همتایی در روشنگری افکار عمومی برای هاتمه جنگ و خروج از باتلاق ویتمان را داشت.
مهربانا
فیدل پناها
یک پرسش:
چرا رفقای سبیل بناگوش در رفته و دم حط یک وجبی و پاچه گشاد جوجه چپی نوکر بولشویک وطنی بجای سفر به دیا عمو فیدل و یا بلشویکستان همگی به آلمان و سوئد تاخته و بدون هیچ کار مثبتی برای کشور پذیرای خود با گرفتن پول توجیبی ماهیانه به نفرت پراکنی درباره ایران و ایرانی و مشق وطن فروشی مشغولند؟
راستی تا یادم نرفته
چرا عمو فیدل این آخری ها دایی چگوارا را از کوبا فراری داد؟
فایده نداره امیر جان! تلاش مذبوحانه نکن که امکان نداره موفق بشی و بتونی منو از خودت ناامید کنی!! حتا اگه هنوز چهار روز پس از پایان سال آبی، گزارش خشکسالی سال آبی قبل را منتشر نکرده باشید!!
درود …
شرمنده محمد جان که دیگه بحث خشکسالی از دست من خارج است. من در هر جلسه ای قضیه نیاز به ارائه اطلاعات خشکسالی را به صورت آنلاین به دوستان مسئول می دهم. بابا مسئولش همان دکتر فاتحی است. تا جایی که من می دانم گزارشهای ماهانه هنوز تهیه می شود که تا زمانی که آن وب فتوی عتیقه کار می کرد آنها را بر روی وبلاگ خودم میگذاشتم، ولی در خصوص گزارش سالیانه چشم این پیغام را به منزله اطاعت امر بپندار. من پیگیری خواهم کرد.
درود
ممنون امیر جان.
مطلب جالبی بود.
قطع درختان دیگه ایرانی و خارجی نمی شناسه.جهان گیر شده.
بازتاب: چهارشنبه سوری در لس آنجلس | روزانه