حدود هفت سال پیش، شاید وقتی که برای نخستین بار گزارش برنامهي محيط زيست سازمان ملل متحد با عنوان: «وضع جهاني بيابانها» منتشر شد، نگاه صاحبان قدرت و سرمایه به بیابانها و کویرها دچار تحولی ساختاری و بنیادی شد. چرا که در فرازی ماندگار از آن گزارش آمده بود: «عرصهای به طول و عرض 800 کیلومتر در صحرای آفریقا، چنانچه به سلولهای فتوولتائیک مجهز شود، ميتواند نهتنها برق همهي آفريقا كه نياز سالانهی همهي مردم جهان را تأمين كند.» واقعیتی که سبب شد تا فرصتهای موجود در دستکم یک چهارم از گسترهی خشکیهای جهان بسیار بیشتر از هزینههایی باشد که تاکنون برای آبادکردنش متصور شده بود. آنگونه که اینک در آغازین روزهای سال 2013 میلادی، توانمندی فناورانهی ما در حوزهی استحصال انرژی خورشیدی به جایی رسیده که میتوان در عرصهای به مساحت نصف آنچه که نویسندگان گزارش سال 2006 سازمان ملل متحد درج کرده بودند هم، همانقدر انرژی تولید کرد، آن هم فقط با یک سوم هزینههایی که برایش در آن زمان متصور شده بودیم!
با این وجود، این همهی ماجرا یا آنچه که از آن با عنوان هزینهی فرصت – Opportunity costs – در پهنههای کویری و بیابانی یاد میشود، نیست! چه، محيطی که در آن زيست میکنيم، منبعی است کمياب که نشاط، تفريح و شادی را در بخش مصرف عرضه میکند. دليل برخورداری محيطزيست از صفت «کميابی» را بايد در کيفيت منحصر به فرد و درجهي خلوص تمامی منابع موجود در آن دانست. آب و هوای پاک، چشماندازهای ناهمتا، آبشارهای ديدنی، گردشگاههای طبيعی، طنينهای شنيداری هوشرُبا، چالابها و درياچههای منحصربهفرد ميان¬کوهی، عرصههاي مواج و درخشان ماسههای روان، دالانهای بیانتهای بادساختهی لوت، دشتهاي هموار و خاموش كويري، کلوت (یاردانگ)ها، کلوتکها، گلدانهای پهن پیکر بیابانی (نبکا) و … در شمارِ کالاهای -محيط زیستی جای میگيرند که منبع اصلی تأمين و عرضهي نشاط، شادابی و آرامش موجودات زنده، به ويژه انسان محسوب شده و کيفيت برخورداری از آنها، شناسهای است که عيارِ رفاه جامعه را نشان داده و محک میزند؛ شناسهای که در هنگام محدوديت منابع و رشد مصرف، اثر خود را به خوبی آشکار میکند. چه، در جهانی با منابع نامحدود میتوان به درستی انتظار داشت انتخابی که يک فرد يا جامعه انجام میدهد، کاملاً عاری از مشکل و بازخوردهای دردسرآفرين باشد؛ امّا مشکل دقيقاً از آنجا آغاز میشود که چنين جهانی تنها در عالم خيال است که عينيت میيابد و به مجرد گامنهادن در سرای واقعی، محدوديت منابع، نخستين حقيقتی است که ناگزیر از پذيرش آن هستيم. از اين رو، هر انتخابی، هزينهي خاص خود را طلب میکند؛ هزينهای که در علم اقتصاد از آن با عنوان «هزينهي فرصت» ياد میکنند.
پرسش اصلي اين است كه آيا تاكنون آنگونه كه بايسته بوده است، كوششي جدي و علمي براي تعيين هزينهي فرصت عرصههاي ناهمتاي كويري و بياباني كشور انجام شده است؟ و يا آنكه اين زايدهي بيمصرف! را لايق چنين كاوش و پژوهشي نيافتهاند؟ سرزميني كه بيشينهي تكاپو براي ماندن و بقا را به تصوير ميكشد؛ پهنهاي كه در آن آب را با هيچ تجمّلي نميتوان عيار زد؛ آنجا كه سكوت، موسيقي مداوم است و مملو از پردههاي پر رمز و راز؛ بزنگاهی كه سايهها تنها همراه رهنورد است و فارغ از مزاحمتها و هياهوهاي دودآلود شهر، ميتواني افق را، مرز طولاني آسمان و زمين را، مأواي خورشيد را و نهايت معني براي يك نگاه جستجوگر را با تمام وجود به تماشا بنشيني و دست آخر زمانی که در این آرامکده، شب فرا میرسد، تازه درمییابی که جنس این تاریکی متمایز و متفاوت از هر تاریکی دیگری در هر بومسازگانی (اکوسیستم) است. چرا که شبِ كوير نگاهت را با خود ميبرد تا آستانهي عروج، محو ميشوي در نقطه و نور، ضربانت را در كم و زياد شدن نور ستارگان هم آوا ميبيني و ميتواني براي يكبار هم كه شده مزهي يكي شدن با طبيعت، از جنس طبيعت شدن و حل شدن در واقعيت را بچشي و در این ضیافت درخشان با رقص نورهایی آسمانی، سبکبالانه به ترنم درآمده و شناور شوی …
اين مسأله به ويژه از آنجا اهميت بيشتري مييابد كه به قول پرز دكوئيار: « ما ميدانيم چگونه ميتوان از چرم كفش ساخت و از نيروي آب يا باد كارمايه گرفت و چگونه ميتوان اعماق فضا را شكافت و از كارمايههاي خطرناک و مهيبِ فلزاتي سنگين در اعماق اقيانوسها بهره برد؛ امّا از اينكه چگونه ميتوان به زندگي كيفيت بخشيد و مواهب طبيعي، خدمات اجتماعي، غذاي كافي و پارهاي از روابط نهادي را دقيقاً به زندگي مشترك درازمدّت، سالم، بارآور، خلاّق و رضايتبخش مبدل كرد، چندان اطلاعي نداريم.»
و این عدم اطلاع، در حوزهی بیابان و کویر شاید بیشتر از هر حوزهی طبیعی دیگری باشد.
این خلاء اطلاعاتی و این ريشهي نگاه تحقيري به بيابان و كوير از كجا آمده است؟
به نظر ميرسد پندار غالبی كه در جامعه وجود دارد و كوير و بیابان را مترادف با دشنام پست آفرينش ميشمرد، در حاكميت تاريخي ارزشها و فرهنگ زراعي و دامداری بر ايرانزمين ریشه دارد. چه، در گذشته اصليترين راه تأمين معيشت مردم كشاورزي بود و به همين دليل طبيعي است كه انتظار داشته باشيم از كوير به عنوان نوعی محدودیت، مايهي بدبختي و سرزميني شوم و نفرين شده ياد شود. امّا راست آن است كه هر كوششي براي تغيير کاربری یا شرايط طبيعي كويرها و بيابانهاي واقعي ايران ناممكن و بيحاصل است و نبايد چشم اميد داشته باشيم كه روزي اين خشكستانها به كار كشت و زرع بيايند. به عبارت ديگر و در شرايط كنوني، دستكم در يك پنجم از مساحت ايران امكان فعاليت انساني وجود ندارد و به اغلب كويرها و برخی بیابانهای مرکزی کشور نيز همچون جنوبگان، يا ستيغهاي مرتفعتر از ۴ هزار متر، بايد به منزلهي سرزميني خالي از سكنه – و نه حیات – نگاه كرد. در عين حال نبايد بر اين باور غلط و ديرينهي خويش اصرار ورزيم كه هر سرزميني كه توان روياندن ندارد، بيارزش است.
اما آيا اين پايان راه و نهايت چشمداشت ما از كويرها و بیابانهای ایران بايد باشد؟
نه! اين پايان راه و نهايت انتظار ما از كوير نيست! چه، اگر بتوانيم وابستگي معيشتي به سرزمين را كاهش داده و سهم بخش خدمات و صنعت را در توليد ناخالص ملّي بيافزاييم، آنگاه درخواهيم يافت كه چگونه بيابانها و كويرهاي ما از سرزميني نفرين شده به پهنهاي جذاب و درآمدزا بدل خواهند شد. به سخني ديگر، حتا اگر امكان سبزكردن تمامي كويرها و بيابانهاي كشور را نيز ميداشتيم كه نداريم، باز هم بيگمان از منظر ملاحظات اقتصادي، بهترين، سزاوارانهترين، خردمندانهترين و پايدارترين شيوهي درآمدزايي از اين زيستبومهاي طبيعي كمك به معرفي جاذبههاي فراوان و متنوّع آنها از حوزههاي گردشگري و طبيعتگردي گرفته تا استحصال انرژیهای نو، کاوش برخی کانیها، ترکیبات و فلزات کمیاب و پژوهشهاي علمي فرهنگي است .
اهميت اين دريافت در زيست محيط ايران از آنجا بيشتر آشكار ميشود كه اصولاً جاذبهها و مزيتهاي مناطق بياباني و كويري ايران به دليل مشكلات و محدوديتهاي بيشمار، تاكنون كمتر معرفي شده و به نسبت زيستاقليمهاي مشابه در ديگر كشورهاي جهان از بكري و دستنخوردگي بيشتري برخوردار است و به راحتي ميتوان اغلب آنها را در شمار مناطق «نارام » (wilderness) جهان جاي داد.
به همين علّت در سالهاي اخير در بيشتر كشورهاي توسعه يافته به اين مناطق كه داراي جاذبههاي طبيعي و انساني فراوان و درآمدزايي كلان است، توجه ويژهاي ميشود. البته نبايد فراموش كرد كه در بعضي از مناطق كويري و بياباني مرطوب، امكان رويش گياهان غير زراعي و مقاوم در برابر شوري مثل گز، خارشتر و اشنان هم وجود دارد و اين مراتع زیستگاهی ایدهآل برای گروهی از زیستمندان مانند شتر هستند. همچنين مبحث سازگاري، شناخت و معرفي گونههاي مقاومتر با خواهشهاي بومشناختي كمتر در اين مناطق همچنان ميتواند يكي از موضوعات اصلي پژوهشي در اين حوزه محسوب شود. امّا گرانيگاه سخن نگارنده اين است كه براي اثبات حقانيت كوير نيازي به كشف راههاي سبز كردنش، آن هم به هر قيمتي نيست. به عنوان مثال، تنوّع كويرهاي ايران به همراه املاح متنوّع موجود در قريب به 50 كفهي نمكي اصلي كشور در زمينههاي رطوبتگيري، صنايع پتروشيمي، شيشه، كاغذسازي و موادشوينده، كاربردهاي فراواني دارد. نكتهي حايز اهميت ديگر آن است كه اغلب كويرها زاينده هستند؛ يعني، املاح آنها هر ساله يا يك سال در ميان قابل برداشت است. از اين نظر كويرها را ميتوان همچون جنگلها و مراتع، منابع طبيعي قابل تجديد به شمار آورد، مزیتی که اغلب به آن توجهی درخور نشده و نمیشود.
فرازناي كلام آنكه درباره بیابانها و كويرهاي ايران شايد اين پند حكيمانهي كهن وافي معنا باشد كه: «هرگز نخواه چيز ديگري باشي، پس بكوش در كمال آنچه كه هستي باشي.»
واقعيت اين است كه هر تلاشي براي تغيير شرايط طبيعي كويرها و بيابانهاي واقعي ايران ناممكن و بيحاصل است و بايد اين گسترهها را همانگونه كه هستند به عنوان چشماندازهايي خاص در طبيعت ايران پذيرفت. پهنههایی که تا مدتها میپنداشتیم هرچند فراختر از همهی مزارع موجود در فرانسه، آلمان، ایتالیا و اسپانیاست که غذای همهی اروپا را تأمین میکنند؛ اما حجم تولید زیستتودهی سالانهی آنها شاید به یک دهم اراضی موجود در کشور کوچک لوکزامبورگ هم نرسد! با این وجود، اگر نوع نگاه ما به آنها تغییر کند، شاید ثروتی بیشتر و ماندگارتر از کاربری کشاورزی در کشورهای یادشده برای ایرانیان به ارمغان آورده و به صندوق ارزی پایدار ما بدل شوند.
چنين است كه كماكان بر اين باور قلبي پاميفشارم: «بي هيچ ترديدي بيابانها و كويرها، بينظيرترين چشماندازهاي طبيعي كشور ما را تشكيل ميدهند. چرا كه بسياري از مناطق جهان، داراي جنگل و كوه و دريا هستند كه شبيه جنگل و كوه و درياي كشور ماست، امّا در هيچ كجاي اين كرهي خاكي، كويرهايي مشابه كويرهاي ايران نخواهيم يافت و عوارض خاص جغرافيايي چون کلوتها، کلوتکها، نبکاها، آبشارهای نمکی و ماسههای پهنپیکر و لغزان لوت، ريگ جن، محمدآباد ريگان، چوپانان و کال جنی يا سازهها و كهنزادبومهاي تاريخي مانند دهها كاروانسراي كوچك و بزرگ و تمّدن كويري ايران در شهرهايي همچون يزد، كرمان، طبس و كاشان و سرانجام زيستمنداني منحصر به فرد، تنها و تنها در ايران قابل مشاهده و دسترسي هستند»؛ واقعيتي كه اين توانايي را دارد تا کویرها و بيابانهاي ايران را به گرانیگاه بیرقیب بيابانيِ جهان تبديل كند.
نبايد فراموش كرد كه اگر قواعد بازي خود را روشن نسازيم، محكوميم تا تن به قواعد بازي ديگران دهيم. به بياني روشنتر، كشوري كه نتواند در پاي مهمترين ملاحظات راهبردي ملّي خويش اجماع نخبگانش را جلب كند، چارهاي نخواهد داشت جز آنكه متأثر از راهبردهاي كشورهاي رقيب به بازي ادامه دهد و در آن صورت، ممكن است هر فرصتي بيارزش بنمايد؛ چرا كه به قول لئوپولد سدار سنگور:« براي ناخدايي كه نميداند كشتياش به سوي كدام بندر رهسپار است، هر بادي نامساعد است.»
این یادداشت، امروز – 18 دی ماه 1391 – در روزنامه همشهری هم منتشر شد.
peace4khakpour.persianblog.ir/
peace23khakpour.persianblog.ir/
طرح در وبلاک من باید که اجرایی شود .
و انتقال مستقیم آب ( انتقال آب دریای خزر به خلیج فارس و بالعکس ) و به دریاچه ها . و بدون تصفیه . که هم نیاز به این کار نیست و هم انتقال آب سریعتر انجام می شود و هم هزینه خیلی کمتری دارد .
و با استفاده از این لوله ها فاضلآب ها را به خلیج فارس بفرستیم .
و دریاچه ها و تالاب های کم آب و خشک شده را پر آب کنیم . از هر آبی .دریا یا رود .
و آب شیرین شرب و کشاورزی کل ایران را از رود ها و سد ها تامین کنیم .
راه دیگری وجود ندارد ؟!
سلام جناب آقاي درويش ! ايميل هاي شما براي من ارسال ميشود بسيار زيباست
ميخواهم با اجازه شما از مطالب سايت شما در صفحه خودم در شبكه اجتماعي فيس نما استفاده كنم و چه خوب ميشود كه خود شما يك صفحه در اين شبكه ايجاد كنيد