بایگانی دسته: توسعه افسارگسيخته

صادرات يونجه، آن هم در اوج بحران خشكسالي! چرا؟

      لطفاً به اين سه تصوير نگاه كنيد؛ چه مي‌بينيد؟ اينجا خيابان منتهي به سازمان بنادر و كشتيراني بوشهر است و اين كاميون‌ها كه در صف انتظار مي‌كشند، پر از يونجه و علوفه هستند؛ علوفه‌هايي كه از همدان بار زده شده‌اند و قرار است به وسيله‌ي كشتي به ابوظبي برسند تا گاو‌هاي محترم و نازپروده‌ي اماراتي در گاوداري‌هاي تمام مكانيزه‌ي امارات متحده‌ي عربي نوش جان كنند!

صف يونجه در خيابان‌هاي بوشهر! تيرماه ۱۳۸۷

     راستي ما را چه مي‌شود؟!
     من فقط چند پرسش مطرح مي‌كنم و باقي ماجرا را به وجدان‌هاي بيدار و قضاوت خوانندگان آگاه «مهار بيابان‌زايي» مي‌سپارم:
1- مگر امسال نمي‌گوييم كه بحران خشكسالي در حدي بي‌سابقه كشور را فراگرفته و حتا ممكن است در تأمين آب شرب هم با مشكل مواجه شويم؟ مگر از كاهش ريزش‌هاي آسماني تا حد 40 درصد ميانگين درازمدت 30 ساله سخن نمي‌گوييم و آمار نمي‌دهيم؟ پس چگونه است كه هنوز آنقدر آب مازاد داريم تا آن را به مصرف توليد علوفه و يونجه رسانده و صادر كنيم؟!
2- مگر يادمان رفته كه همين استان همدان در طول چند سال اخير و به ويژه سال جاري، با چه فاجعه‌اي در آبخوان‌هاي خود مواجه شده و تراز آبخوان به طرز كم‌سابقه‌اي منفي شده است. اصلاً مگر آثار فرونشست زمين و پديدار شدن فروچاله‌هايي عميق را در دشت قهاوند همدان از ياد برده‌ايم؟
3- اصلاً اگر قرار بر رونق اشتغال‌زايي و توليد گوشت قرمز است، چرا اين يونجه‌ي مرغوب را به مصرف دامداري‌هاي صنعتي داخلي نرسانيم كه اغلب آنها از عدم دريافت تسهيلات مناسب و گران شدن علوفه در آستانه‌ي ورشكستگي قرار گرفته‌اند.
4- اصولاً وقتي دولت اعلام مي‌كند كه قيمت يك كيلووات برق براي مصارف كشاورزي، فقط 15 ريال است و درحقيقت يارانه‌اي سنگين را به اين بخش و از سهم بيت‌المال تزريق مي‌كند، چه كسي به خود اين اجازه را مي‌دهد تا اين سرمايه‌ي ملّي را اينگونه به تاراج برده و پايداري بوم‌شناختي (اكولوژيك) سرزمين مقدس مادري را بيش از پيش تضعيف كند؟! اگر مي‌خواهيد علوفه صادر كنيد، دست‌كم قيمت واقعي هر كيلووات برق، يعني 78 تومان (هر چند برخي از كارشناسان وزارت نيرو بر اين باورند كه قيمت تمام شده‌ي هر كيلو وات برق حتا از مرز 100 تومان هم مي‌گذرد) و هر متر مكعب آب (يك دلار) را محاسبه كنيد تا آنگاه قيمت واقعي هر كيلو يونجه به بالاي 20 هزارتومان برسد تا ببينيم باز هم مي‌توانيد براي اين يونجه، حتا در بين شيخ‌هاي ثروتمند حاشيه‌ي خليج فارس مشتري پيدا كنيد يا نه!
5- يك سؤال: اين تصاوير حدود يك ماه پيش برداشت شده است، چرا هيچيك از مقامات محلي استان سخني نمي‌گويند و اعتراضي نمي‌كنند؟ چرا مسئولين وزارت جهاد كشاورزي و بازرگاني پاسخ نمي‌دهند؟ چرا خبرنگاران و اصحاب رسانه خاموش مانده‌اند و به رسالت خود عمل نمي‌كنند؟! چرا تشكل‌هاي مردم‌نهاد هيچ واكنشي نشان نمي‌دهند؟ راستي! اين همه بي‌تفاوتي براي چيست؟

بر روي عكسها كليك كنيد تا آنها را در ابعادي بزرگتر ببينيدdsc۰۴۰۳۶.jpg

     كلام آخر آن كه:

     اگر قرار است ميزان صادرات غير نفتي كشور را با چنين شيوه‌هاي ناپايداركننده‌اي افزايش دهيم، باور كنيد وابستگي صددرصد كشور به منابع نفتي و سوخت‌هاي فسيلي همچنان شرف دارد به چنين صادرات نابخردانه‌اي كه تنها سودش به جيب عده‌اي دلال خليج فارس و امتيازش براي گروهي مدير از ما بهتران اختصاص مي‌يابد و بس!
     باور كنيد صادرات يونجه آن هم در چنين حجم عظيمي، مصداق بارز تشديد شتاب بيابان‌زايي در كشور است و به شيوه‌اي جبران‌ناپذير از كارايي سرزمين مي‌كاهد و بر نرخ فرسايش خاك مي‌افزايد.

بعد از دكل‌هاي 15 متري، حالا نوبت به دكل‌هاي 35 متري ايرانسل رسيد!

      ماجراي غم‌بار و حيرت‌انگيز احداث دكل‌هاي برق در حريم شهر تاريخي توس، آرامگاه شاعر بزرگ پارسي‌زبان را كه به ياد داريد؟ ماجرايي كه پس از 2 سال اعتراض و نامه‌نگاري و تحصن، هنوز به جايي نرسيده و دكل‌ها همچنان به خودنمايي خويش ادامه مي‌دهند.
     گويا اين خودنمايي چنان به مذاق ايرانسلي‌ها خوش آمده كه تصميم گرفتند آنها هم دكل‌هاي 35 متري خود را در حريم آرامگاه اين شاعر بزرگ برپا دارند تا بلكه بشود ميزان مداراي مسئولين سازمان ميراث فرهنگي را دريافت!
     البته خوشبختانه به روايت خبرگزاري ميراث فرهنگي، اينبار مسئولين بهتر عمل كرده‌اند و در حين كارگذاري دكل‌هاي ايرانسل، مانع از ادامه‌ي عمليات شده‌اند. هر چند جاي اين پرسش باقي است كه اصولاً چگونه اين دوستان توانستند تا اين مرحله پيش رفته و مجوزهاي لازم را تهيه كنند؟
     به هر حال، ماجراي دكل‌هاي 35 متري ايرانسل، دوباره داغ مرا در باره‌ي آن زخم كهنه زنده كرد؛ زخمي كه باور ندارم به اين زودي‌ها مرهمي برايش يافت شود!

بي‌كارترين مشاوران يك رييس جمهور!

دوشنبه‌ شب گذشته، 24 تيرماه 1387، رييس جمهور ايران، محمود احمدي‌نژاد در گفتگوي زنده با دو تن از خبرنگاران رسانه‌ي ملّي، كوشيد تا ابهامات موجود در طرح تحول اقتصادي خويش را برطرف كند. مشروح اين گفتگو را مي‌توانيد در همشهري آن لاين ببينيد و بخوانيد.

گفتگوي رييس جمهور با دو تن از خبرنگاران رسانه ملي - ۲۴ تير ۱۳۸۷ - عكس از همشهري


امّا آنچه كه به نظر نگارنده حيرت‌انگيز رسيد، بخش پاياني اين گفتگو بود، آنجا كه آقاي حيدري از رييس جمهور پرسيد: «با توجه به پرداخت يارانه مستقيم به 6 نفر از هر خانواده آيا اين طرح موجب افزايش جمعيت نخواهد شد؟» و رييس‌جمهور با حالتي كه يعني از شما انتظار چنين پرسش اشتباهي را نداشتم! گفت:  «بايد اين موضوع را هم در نظر داشت که جمعيت بسياري از خانوارها بيش از 6 نفر است و  ما در حقيقت تسهيلات آنها را حذف كرده‌ايم!»
راستش از آن روز خيلي با خودم كلنجار رفتم كه چگونه ممكن است يك رييس جمهور، چنين اشتباه فاحشي بكند و نداند كه چيزي كمتر از 20 درصد از خانوارهاي كشور ممكن است هنوز جمعيتي بيشتر از 6 نفر داشته باشند. حتا براي اينكه مطمئن شوم، موضوع را ساعتي پيش با دكتر محمّد عليزاده، جمعيت‌شناس نامي ايران و از كارشناسان پيشكسوت و عالي‌رتبه سازمان سابق مديريت و برنامه‌ريزي كشور در ميان نهادم و ايشان نيز چون من از اين اظهار نظر رييس جمهور اظهار شگفتي كردند. در حقيقت وقتي مي‌دانيم كه ميانگين بعد خانوار در ايران، اندكي بيش از 4 نفر است (حتا ميانگين بعد خانوار در استان خوزستان كه يكي از بزرگترين ابعاد را از اين نظر دارد، به 5 نفر نمي‌رسد و 4.93 است)، چگونه مي‌پنداريم كه با ارايه‌ي چنين تسهيلاتي تا شش نفر بر طبل افزايش جمعيت نمي‌كوبيم (گفتني آنكه يكي از شناسه‌هاي فرهنگي هر جامعه‌اي بعد خانوار در آن جامعه بوده كه عبارت است از تعداد افرادي كه در يك خانواده در كنار يكديگر زندگي مي‌كنند).

دكتر محمد عليزاده

در حقيقت، تحولات بعد خانوار در كشور – حدفاصل سرشماري 1375 تا 85 – نيز روند كاهشي داشته و متوسط تعداد نفر در خانوار از ‪ ۴/۸۸‬ در سال ‪ ۱۳۷۵‬به ‪ ۴/۰۳‬ در سال ‪ ۱۳۸۵‬ كاهش يافته است.
يادمان باشد، توان آب قابل استحصال كشور، هيچگاه از 140 ميليارد متر مكعب بالاتر نخواهد رفت. اين به آن معني است كه در آستانه‌ي پيروزي انقلاب اسلامي، سرانه‌ي آب در دسترس 35 ميليون ايراني به حدود 4 هزار متر مكعب در سال مي‌رسيد و در سال 1385، به دو هزار متر مكعب براي 70 ميليون ايراني كاهش يافت. يعني به فرض آنكه مديريت آب و توسعه‌ي كشور كاملاً علمي و كارآمد باشد – كه نيست! – افزايش جمعيت به تنهايي كافي است تا كشور را با يك بحران جدي مواجه كند. همان گونه كه در دو سال اخير عملاً رخ داده و از زبان مسئولين مركز آمار ايران مي‌شنويم كه شتاب نرخ رشد جمعيت در كشور دوباره فزوني گرفته و از مرز خطرناك 2 درصد در سال هم عبور كرده است.
خوانندگان قديمي اين تارنما مي‌دانند كه وقتي دو سال پيش – براي نخستين بار – رييس جمهور آشكارا از سياست بمب جمعيتي خويش سخن گفت و حتا مردم مازندران غربي را تشويق به افزايش زاد و ولد كرد تا پاداش استان شدن را نصيبشان كند، به صراحت با اين بينش خطرناك مقابله كرده و هشدار دادم كه اعمال چنين سياستي تا چه اندازه مي‌تواند بر ناپايداري سرزمين بيافزايد.
امروز امّا به گمانم، خطر بسيار جدي‌تر است، چرا كه عملاً سياست پاداش به خانواده‌هاي پرجمعيت در دستور كار دولت مهرورزي قرار گرفته و نهادينه شده است و اين مشابه همان نابخردي بزرگي بود كه آقاي مهدي كروبي نيز در آستانه انتخابات رياست جمهوري گذشته بر طبل آن كوبيد و به ايرانيان وعده داد تا 50 هزار تومان در ماه دستخوش بگيرند!
به راستي جاي اين پرسش خالي است كه نقش لشكر مشاوران يك رييس جمهور چيست؟! آن همه تخصص و آن همه مدرك دكترا به چه درد مي‌خورد؟ چرا هيچكس رييس جمهور را خوراك نمي‌دهد؟!
ديروز آقاي احمدي‌نژاد از منابع طبيعي با عنوان سد راه توسعه سخن گفت … آنگاه مردم مازندران را به زادوولد بيشتر فراخواند … و اينك در طرح تحول اقتصادي‌اش آشكارا مي‌خواهد «هر خانواده = چهار فرزند» را به استاندارد برساند! آن هم در شرايطي كه هنوز ده‌ها هزار مدارس دوشيفته و سه شيفته و استيجاري در كشور وجود دارد و هنوز چادرهاي كپري، واقعيت غيرقابل انكار نظام آموزش متوسطه‌ي ماست و به شهادت آمارهاي رسمي، بيش از 3 ميليون از جمعيت فعال كشور، بيكار هستند و همچنان به ازاي هر 110 خانوار، فقط 100 واحد مسكوني وجود دارد و …

آقاي رييس جمهور عزيز:
شما بگوييد، بهترين درمان براي شهروندان جامعه‌اي كه سالي 8 ميليون پرونده جديد در محافل دادگستري بر عليه هم مي‌گشايند (يعني از هر سه خانواده، دو خانواده درگير دادگستري است)، چيست؟ چرا نمي‌خواهيد قبول كنيد كه بر مردمي بيمار حكم مي‌رانيد؛ مردمي كه كابوس وحشتناك فقر مطلق، گريبان 35 درصد از آنها را گرفته و رها نمي‌كند؟! لطفاً به اين مردم تحت فشار رحم كنيد و فشاري ديگر را بر آنان تحميل نسازيد؛ فشاري كه دودش بي هيچ ترديدي گريبان محيط زيست را هم خواهد گرفت. اگر بيابان‌زايي همچنان شتابان از كارايي سرزمين مي‌كاهد؛ اگر ميزان افت سفره‌هاي آب زيرزميني به آستانه‌اي بحراني در اغلب استان‌هاي كشور رسيده است؛ اگر تعداد گونه‌هاي در معرض خطر هيچگاه چون امروز نبوده است؛ اگر نرخ مرگ تالاب‌ها چنين محسوس و چشمگير شده است؛ اگر نشست زمين تا جنوب پايتخت به پيش آمده است؛ اگر بيش از 120 رودخانه‌ي كشور از آلودگي شديد كيفيتش را از دست داده؛ اگر درياي خزر و خليج فارس به آلوده‌ترين زيستگاه‌ها براي موجودات آبزي بدل شده‌اند؛ اگر نرخ فرسايش خاك به 5 ميليارد تن در سال رسيده؛ اگر آلودگي هوا جان ده‌ها هزارتن از شهروندان ايراني را مي‌گيرد؛ و اگر مهاجرت و متروكه شدن نيمي از 15 هزار آبادبوم كشور را در طول يك دهه‌ي اخير شاهد بوده‌ايم، همه و همه نشان مي‌دهد كه توان مديريتي ايران امروز، استعداد پذيرش 70 ميليون جمعيت را هم ندارد، چه رسد به 95 ميليون نفري كه مي‌خواهيد تا پايان سند چشم‌انداز بر اين سرزمين پيشكش كنيد.

    در باره بمب جمعيتي رييس‌جمهور:
– تازه‌ترين پاسخ به : چگونه مي‌توان استان شد؟!
– دوزخ دانته!
– وهن‌آميزترين سنگ‌نبشته‌ي خلقت ، چگونه آفريده شد؟!
– شوخي در شوخي!

اين فقط نامش جنايت است و بس!

باور كنيد اين نامش توسعه نيست!

خبرهاي رسيده از منطقه‌ي شهرستان سراب، واقع در شرق استان آذربايجان شرقي حكايت از آن دارد كه صبح امروز – ظاهراً – بولدوزرهاي وزارت راه و ترابري به جان مراتع آباد و درجه‌ي يك منطقه در حاشيه روستاي «گلدباخان» (gald bakhan) واقع در شمال كوه «بزگوش» افتاده‌اند و مشغول پاكسازي منطقه از هرگونه سبزينه و گياه مرتعي هستند. غم‌انگيز‌تر آنكه وقتي همكارم، دكتر امرعلي شاهمرادي كه در منطقه حضور داشته و شاهد حركت لودرها در مسيرهاي مختلف بوده است، معترض شده و به راننده‌ي يكي از لودرها مي‌گويد: مگر نمي‌خواهيد جاده بكشيد؟ پس چرا داريد همه جا را شخم مي‌زنيد؟! آن راننده نيز در كمال آرامش مي‌گويد: آقاي دكتر! چون دقيقاً به ما نگفته‌اند كه كجا را پاكسازي كنيم و صاف نماييم، مجبوريم محكم‌كاري كرده و جايي را از قلم نياندازيم تا دوباره كاري نشود!

mb-۲.jpgبه راستي اين است بهاي توسعه؟! - شمال كوه بزگوشالبته اين تخريبها و خاكبرداري ها براي احداث خط آهن ميانه به بستان آباد در حال رخ دادن در همان منطقه كوه بزگوش است!


و اين همان جنايت بزرگ است كه امروز به نام توسعه در جاي جاي اين بوم و بر مقدس در حال تكرار است. ديروز خجير و گلستان و سرخه‌حصار و نايبند و دنا و … امروز سرسبزترين و غني‌ترين مراتع ما در گلدباخان و يا تالا‌ب‌هاي استثنايي‌مان در انزلي و گاوخوني، ميانكاله و فردا … اصلاً كدام فردا؟ مگر براي محيط زيست وطن فردايي هم – با اين روند شتابناك تخريب – متصور است؟!

مؤخره:
از محمّد فياض، رييس بخش تحقيقات مرتع كه اين اطلاعات را در اختيار نگارنده قرار داد، متشكرم. گفتني آنكه نهايت تلاشم را كردم تا با مسئولين منطقه، از جمله رييس مركز تحقيقات كشاورزي و منابع طبيعي استان آذربايجان شرقي تماس بگيرم، امّا دوستان اظهار بي‌اطلاعي كرده و مرا به سازمان حفاظت محيط زيست پاس دادند! حتا كوشيدم تا با احد بصيري، رييس اداره منابع طبيعي شهرستان سراب ارتباط برقرار كنم، امّا متأسفانه هر دو شماره تلفن آن اداره، بيش از 2 ساعت است كه اشغال مي‌زند!
باز هم تذكر مي‌دهم كه كسي با راه‌سازي و توسعه مخالفتي ندارد، آنچه كه نگران‌كننده است، نداشتن هيچ الگوي علمي و مستند به ارزيابي براي توسعه‌ي افسارگسيخته و بدون برنامه‌ي كنوني است.

   راست اين است كه سالهاست در اين ديار مي‌نويسيم: «توسعه»، امّا مي‌خوانيم: «جنايت»! بس است ديگر.