دنیای شگفت انگیزی دارند زنبورها و آدمها! ندارند؟ یکی را نگه میدارند و پرورش میدهند تا از شیرینیاش بهره برند و دیگری را برای این که روی شیرینی میپرد با روزنامهای لوله شده میکشند و نابود میکنند! برای یکی کندو میسازند و جلوی کندویش قندآب میگذارند تا دور نپرد، امّا آشیان دومی را که دور میپرد و بر اثر پریدن از این گل به روی گل دیگر، گرده افشانی میکند، اگر نزدیک باشد ویران میکنند و ویران کردن لانهاش را بچه ها جشن میگیرند و بزرگترها هم تماشا میکنند و میخندند! چرا؟
اینجا صحبت از زنبورهاست که تعریف با هوده بودن یا بیهوده بودن و ارزش گذاری روی گونههای مختلفشان بر بنیاد خودخواهیهای ما آدمزمینیها و بر اساس منافعمان معنا مییابد. در حالی که مادر طبیعت خود چنین تبعیضی را در حقشان هیچگاه روا نداشته و نخواهد داشت؛ حتا اگر ترجیح دهند که ایستاده بمیرند!
با این وجود و فارغ از این تبعیض آزاردهنده، اینک زنبورها دغدغهی مهمتری برای نگرانی دارند؛ دغدغهای به نام کک! موجود کوچولویی که ظاهراً به صورتی ناخوانده از جنوب شرقی آسیا روان شدهاند و جان زنبورها را به طور دسته جمعی نشانه رفتهاند؛ تهدیدی که میتواند نسل این زحمتکشترین و مفیدترین زیستمند برای آدمها را برای همیشه از جهان برکنده و ما را از موهبت شهد شیرینشان – عسل – تا همیشهی تاریخ محروم نگه دارد!
البته برای مبارزه با این مهمانان ناخوانده در اروپا و آمریکا، کارهایی هم میتوان کرد؛ مثلاً به گزارش درگاه مجازی zeit ، زنبورداران برای مبارزه با این ککها از آب ریواس و یا جوهر مورچه (اسید فرمیک) که در زمستان به غذای زنبورهای اضافه میکنند، بهره میبرند (گفتنی آن که نام درست کک، کیک Kayk است و نه کک. در گذشته نیز به دلیل شباهت جسمانی کیک و سوسک و نیز به خاطر بزرگی جثهی سوسک به آنها مادر کیکان میگفتند؛ نامی که هنوز در خاور ایران رواج دارد).
اما از این پرانتز دلپذیر که بگذریم، بر خلاف آدمها، پژوهشگران دریافتهاند که زنبورهای عسلی که در شهرها زندگی میکنند، به نوعی جان سختتر از همنوعان خود هستند که در روستاها زندگی میکنند! زیرا گونهگونی گیاهان و گلهای موجود در شهرها، اغلب بیشتر از نواحی روستایی است. امروز در مزارع بسیار بزرگ و پهناور تنها یک محصول را میکارند، یعنی کشاورز تنها گندم میکارد و یا تنها باغ سیب دارد تا بتواند با محدود ساختن تعداد لوازمی که برای کاشت، درو و انبار کردن محصولات، نیاز دارد مخارج خویش را به کمینهی ممکن برساند. اگر کشاورز فرضاً نیمی از زمین خود را گندم بکارد و نیم دیگر را مثلا انگور، به دستگاههای بیشتر و انبارهای مختلف بیشتری نیازمند خواهد شد. از این رو مزارع امروزه در اروپا وسیع و تک محصولی هستند؛ رخدادی که البته برای زنبورها ناگوار است و آسیبپذیری آنها را افزایش داده است.
در نتیجه، زنبورهایی که در خارج از شهرها زندگی میکنند و تعداد کندوهایشان نیز به مراتب بیشتر است، تغذیه یکسانی دارند.
در حقیقت تعدد گونههای گیاهی در شهرها که غالباً نیز تزئینی هستند (قابل توجه خانم مجتهد نجفی!) سبب فراهم شدن زمینهی تنوع غذایی زنبورهای عسل در شهرها (که از نظر تعداد قاعدتاً کمتر از گونههای مشابه در خارج از شهر نیز هستند) را ایجاد کرده و از نظر جسمانی قویترشان میسازد.
حالا شما بگویید: ترجیح میدهید همچنان عسلی را تناول کنید که حاصل دسترنج زنبورهای روستایی است؛ یا بدتان نمیآید که شهریها را هم محکی بزنید؟!
مؤخره:
ممنون از فرهاد عزیز که همچنان منابع دست اوّل آلمانی را به فارسی برگردان کرده و در اختیار نگارنده قرار میدهد تا در لذت دانستگیهاشان، خوانندگان ارجمند کلبه مجازی درویش را هم به اشتراک فراخواند.
رد پای زنبورها در این تارنما:
– لطفاً به زنبورها دقت کنید ؛ شاید آنها هم ایستاده میمیرند!
– آقایون، خانومها: لطفاً زنبورها را وارد انتقامگیریهای شخصیتان نکنید!
– وقتی زنبورها در بهار شناور میشوند؛ ما چرا نشویم؟
صادقانه بگم ، خیلی وقت ها به عکس اون زنبور و شکوه مرگش فکر می کنم.
البته من همچنان ترجیح می دم از عسل روستاها استفاده کنم ، روحم شاد می شه وقتی فکر می کنم که زنبورها روی گل های تر و تمیز روستا با آب و هوای خوبش نشستند .
و …
یعنی می خواهید پای برخی دوستان رو به این جا هم باز کنید؟
فلوراااااااااااااااا کجایی؟
البته ماجرای ترجیح عسل شهری بر روستایی، مربوط می شود به دنیای صنعتی و فرامدرن و مکانیزه غرب. در ایران، هنوز هم بهترین عسل را باید از شهد زنبورهایی مطالبه کرد که در دامنه های البرز و زاگرس و بینالود و تفتان و سبلان روزگار می گذرانند و از تنوع گیاهی 8 هزار گونه ای مام وطن تناول می فرمایند.
.
در ضمن: چه بخواهیم یا نخواهیم پای دوستان باز شده! نشده؟
نکته ای که برایم در مورد خانم نجفی جالب است، خونسردی تحسین برانگیز و پیگیری کم نظیرش است. داشتم فکر می کردم که از نظر حجم، در بین حدود 52 هزار کامنتی که تاکنون در خانه مجازی درویش انتشار یافته است؛ هیچ صاحب کامنتی به گرد خانم نجفی هم نمی رسد! می رسد؟
درود …
بله إ
من واقعن از ادب ایشون خوشم میاد و همین طور به قول شما پیگیری شون.
ایشون یه دونه می باشند ؛ نمی باشند؟
راستی اگه دوباره دعوام نمی کنید می خوام یه چیزی بپرسم ،
امروز تو اخبار در مورد وضعیت آب تهران و اظهار نظرهای وزیر بهداشت و تبعات اون شنیدم ، نمی خواید در این مورد مطلبی بنویسید؟
حرف بیشتری در باره آب تهران نمانده است. او که دکتر شایگان باشد و رییس شاخه محیط زیست فرهنگستان علوم و استاد داشگاه صنعتی شریف و متخصص در پساب؛ صراحتاً از وجود TOC در آب تهران یاد کرده و آن را نتیجه آزمایش های خودش معرفی کرده نه شنیده ها.
مسئولین وزارت نیرو بهتر است به جای فرافکنی موضوع، بکوشند تا خطر را برطرف کنند.
درود… آخ از زنبور و عسل گفتيد… چقدر زنبورها دوست داشتني اند.. من اصلا نمي فهمم چرا بعضيها كه متاسفانه عمدتا از خانمها هستند اينقدر با ديدن زنبور هراسان مي شن؟!!! صداي آوازش رو در سكوت خودتون گوش دادين؟ و چرخش قشنگش رو در اطراف سرتون به شكر نشستيد؟
حدود سه هفته پيش يكي از همين خوشگلا “زنبور عسل” ناغافل اومده بود زير كف پاي من … وقتي نيشم زد فهميدم كه ديگه اون موجود دوست داشتني با نيش زدن من به زندگي اش پايان داد… غصه ام گرفت… خدا نكنه زنبورها برندو تموم شن و .. نه .. خدا نكنه!
پاسخ:
برخی پژواک های شما مرا به شدت تحت تأثیر قرار می دهد.
این که آدم درد نیش زنبور را تحمل کند و اینگونه در موردش سخن بگوید، شگفت آور و در عین حال تحسین برانگیز است … انگار با طبیعت یکی شده اید! نشده اید؟
راستي ظاهرا د ركامنتهاي پست پيشين پرسيديد كه چرا “نيره “و “به نيره” راستش خودم بعد از آخرين نظري كه د رپست قبلي نوشتم متوجه شدم اين اشتباه رخ داده.. علتش اينه كه من يكي، دو بار از محل كارم يادداشت گذاشتم براتون كه نمي دونم چرا درسيستم اونجا د رمحل درج نام “به نيره” نوشته شده؟!!! و بقيه يادداشتها رو از خونه و با رايانه خودم كار كردم و همان “نيره” درج شده…
پاسخ:
ممنون از توضیح تان. خداوند رایانه اداره تان را شفا دهد!
یه بار یه کتاب خوندم در مورد زنبورا از جلال آل احمد که خیلی بهم چسبید اما این ردپای سوم شما بیشتر چسبید یک جورهایی!!
پاسخ:
شما لطف دارید.
ممنون.
چه زیبا و لطیف
عجب نکاتی 🙂
زنده باشی نیما جان.
کامنت دونی وبلاگت بر روی من گشوده نشد. پس همینجا از پرودگار مهربان می خواهم تا سایه پدر را بر سر تو خانواده عزیزت همچنان سبز نگه دارد …
خواندنی بود…
چه دنیای شگفت انگیزی دارند انسان ها با سایر مخلوقات …
هر چه بیشتر بدانیم؛ بیشتر شگفت زده می شویم! زیرا درمی یابیم که تا چه اندازه غافل بودیم و هنوز چه رازهای بزرگی از جهانی بزرگ تر را درنیافته ایم. واقعیتی که البته در نوع خودش می تواند امیدبخش و آرام کننده دل ها هم باشد! نه؟
درود بر مسعود عزیز.
نيش زنبور عسل خيلي مفيداست… او با پايان دادن به زندگي خودش در جان من خواصي از وجودش را وارد كرد… مگر مي شود اين سخاوت خداگونه را به درد نشست؟ وقتي درد شديدرا در پاي خودم احساس كردم و پايم را كمي بالا گرفتم او را ديدم كه انگار تمام آنچه در توان داشته جمع كرده و نيشش را عاشقانه در پاي من فرو برده… مگر مي شود اين بوسه جانبخش را ناديده گرفت؟ راست مي گوييد او ايستاده بود… به زحمت از كف پايم جدايش كردم… مگر مي شود اين بودن زندگي ساز را به ستايش نگرفت؟
مگر مي شود…؟!
دقیقن همین طور است !
باید اعتراف کنم از حس ِ این راز به ناگاه حالم گرفته ام ، خوب شد !
متشکرم
به نیره:
و “قشنگ” یعنی، تعبیر عاشقانه ی بوسه مرگ! بوسه مرگ یک زنبور عسل …
امید که مادر طبیعت همواره نگهدارتان باشد …
.
به مسعود:
چه خوب …خوشحالم کردی رفیق.
ویرایش:
حالم گرفته ام = حال گرفته ام !!
لایک برای خوی عاشقانه ی نیره عزیز
موافقم … این هموطن گرامی زاده در دیار فردوسی بزرگ، انگار دلش واقعاً گره گیر چشم نجیب گیاه است.
پاسخ دوستانه به لايك مسعود گرامي … طبيعت و موجودات پاكش آنقدر عاشق اند كه نمي توان در برابر نگاه مست و ژرفاي دل وخمار رودخانه هايش به رقص نيامد و بي پروا نچرخيد … يعني كه نمي توان عاشق نشد… مي توان؟
درويش گرامي! شماكه مي دانيد من توان پاسخ گويي اين مهرباني ها را ندارم… و راست گفتيد… دل گرفتار در چشمهاي نجيب رسوايي به بار مي آورد… چنان كه شما.. چنان كه همه عاشقان…
می گم حالا خوبه توانایی ندارید … وگرنه دیگر چه شود! نشود؟
درود …
لایک به این همه عدم توانایی !!! 😀
و خیلی لایک به پاسخ ِ استاد
بايد با حداكثر توانايي اگر چه اندك باشد در پيشگاه طبيعت كرنش كرد… و چه كنم اين كم بضاعت را نه قلم رساتري است و نه بياني گوياتر و نه گنجايشي شايسته براي آنكه كه زبان سپاسش در برابر طبيعت انديشان در خور آنها گشوده شود…
كرنشي بيش از اين در اين سراي مجازي بلد نيستم… بد دردي است بي هنري… بد دردي است…
به مسعود:
این عدم توانایی رو خوووب اومدی! نیومدی؟
استاد ما کلن در جوار شما خوب می آییم!
می بینم که جناب مسعود خان هم کم کم نمی آرن ها! می آرن؟
ای بابا، دو روز آخر برج نبودم اینجا چه خبر شده؟!
دو پست در دو روز، کاش هر رو زنباشیم آقای درویش!
اتفاقا دیروز طرفای غروب با همکارانم رفته بودیم به یه باغ چند هزارمتری پرتقال که از کندوهای صاحب باغش عسل بخریم. از شب قبل دوربین گذاشته بودم تو کیفم اما من وقتی تو طبیعت هستم اینقدر جو گیر میشم که به یاد عکس گرفتن نمیفتم.
آرزو کردم که تا وقتی زنده هستم این باغ همیشه سبز باشه و دچار ساخت و ساز و ویلا سازی نشه… هیچ بعید نیست که آرزوم برآورده نشه آقای درویش!
اجازه میخوام که با شما مخالفت کنم آقای درویش.
کمیت کامنتهای خانم مجتهدنجفی اگر از کیفیت وب سایت شما کم نکرده باشه، به جرات میشه گفت چیزی هم به کیفیتش نیفزوده.
از شما بعیده که تنها از روی کمیت کامنتها حضور کسی رو توجیه کنین!
خونسردی و پی گیری خانم مجتهد نجفی هم دلیلی جز جهل مرکب ایشون نداره که البته امیدوارم ابد الدهر در این جهل نمانند!
شما چند کتاب معتبر در حوزه ی دین میشناسین که تیراژ وسیع داشته باشن؟
چند شخصیت بلند مرتبه ی دینی ایرانی میشناسین که شخصیت جهانی داشته باشن؟ به تعداد انگشتهای دو دست نمیکشه!
اما چند میلیون شخصیت ناموجه دینی میشناسیم که به تعداد نفس کشیدنهاشون آبروی دین و مذهب رو تو این مملکت و تو دنیا میبرن؟
میتونین اون کمیت- تعداد شخصیتهای نا موجه دینی- رو به رخ این شخصیتهای موجه انگشت شمار در حوزه دین بکشین و بدینوسیله حضورشون و نظراتشون رو قابل توجیه شدن بدونین؟
اگر یه نگاه گذرا به همه ی کامنتهای خانم نجفی داشته باشین، میبینین که ایشون به سخیف ترین وجه ممکن از دین برای جعلیاتی که در 16سال حضورشون در حوزه علمیه آموختن مایه گذاشتن.
به سخیف ترین وجه ممکن آبروی دین اسلام رو بردن
به شنیع ترین وجه ممکن ضد تبلیغ هرچند ناخواسته برای دین کردن.
امیدوارم اینطور فکر نکنید که تمام کسانیکه گذرشون به این بحث افتاده لزوما دین اسلام رو میشناسن، و یا اینکه اگر لیچاری بار دین اسلام کردن به خودشون مربوطه!! و یا اینکه اثر پروانه ای د رحوزه ی فکر دینی نخواهد داشت؟
تعداد اساتید و بزرگانی از این قوم که ناخواسته در تبعید یا گوشه انزوا هستن و مجالی برای ابراز نظر در حوزه دین پیدا نمیکنن بسیار زیاده. باید اینطور توجیه کنیم که پی گیری خانم مجتهد نجفی با عث میشه که نظراتشون مطرح باشه و اونها چون پی گیر نیستن در گوشه انزوا دارن عمر طی میکنن؟؟
من نوعی اگر با سربرگ محل کارم یک نامه بدون اجازه به کتابخونه محل زندگیم بنویسم و تقاضای عضویت کنم زیر سوال میرم ، تصدیق میفرمایید که ایشون با چه جراتی از سربرگ شورای عالی انقلاب فرهنگی استفاده کردن؟
و لابد جرات شون رو هم تحسین می فرمایید؟؟!!
من توجیه بدترین کارها حتی کارهایی رو که به نخریب محیط زیست می انجامه رو شاید البته شاید بتونم بپذیرم. اما سر مساله دین و اعتقادات مذهبی که نمیتونیم شوخی کنیم. میتونیم؟
البته اینجا وب سایت شماست و مختارین که حضور مفید و نامفید هرکسی رو توجیه کنین ولی من به شخصه یک کامنت خانم “پروانه” که در دفاع از فردوسی نوشته بودن رو به تمام کامنتهای خانم نامجتهد نجفی و تمام مطالعات جعلیات 16 ساله شون و همه ی عمر و حیات شون ترجیح میدم!
درود بر فلورا:
نخست آن که اجازه دارید! ندارید؟
دوم این که امیدوارم آرزویت برآورده بشه و آن باغ پرتقال به همراه اهالی شیرین نیش شان همواره برقرار باشند.
سوم این که فراموش کردن عکاسی در طبیعت و جوگیر شدن در زیبایی هایش، مرا یاد فرازی ماندگار از کیمیاگر کوییلو می اندازد … آنجا که پسرک با ظرف پر از روغن به داخل باغ می رود و آنچنان محو زیبایی های باغ می شود که همه ی روغن ها فرو می ریزد! نمی ریزد؟
چهارم این که اینجا دل نوشته هاست و بنابراین همه چیزش ناغافلکی است، یه موقع هایی چند بار در روز به روز می شه و یه موقع هایی چند ماه هم به روز نمی شه!
پنجم این که من در باره کمیت کامنتها و حجم انتشار یافته آن سخن گفتم و نه کیفیت آنها. به آرای شما احترام می نهم. اما همچنان بر این باورم که خانم نجفی، هر اشکالی که داشته باشد، یک مزیت بزرگ هم دارد و آن این که ناامید نمی شود! این خصلت نا امید شدن بدجوری داره پدر ما و پدر اغلب طرفداران محیط زیست را درمی آره و همه را به انفعال کشانده! نکشانده؟
فلورای عزیز:
ما اغلب فراموش می کنیم که هیچ گاه نباید از مشکلات زندگی ناراحت شویم، اگر باور داشته باشیم که کارگردان همیشه سخت ترین نقش ها را به بهترین بازیگر می دهد! نمی دهد؟
درود …
ممنونم درویش عزیز
متشکر از آرزوهای خوبت
خدا همه مریض ها من جمله پدر من رو شفا بده
آمین …
این قسمت :
“هیچ گاه نباید از مشکلات زندگی ناراحت شویم، اگر باور داشته باشیم که کارگردان همیشه سخت ترین نقش ها را به بهترین بازیگر می دهد! نمی دهد؟ ”
محشر بود !
بازم خوبه!
فکر کردم الآن دوباره می خوای “لایک” بدی!
درود بر مسعود نکته سنج و گرامی.
آقاي درويش تمامي اميد ديكتاتورها بر تمامي نااميدي ملتشون بنا شده!
تمامي اميد خانم نجفي بر تمامي نااميدي دوستداران محيط زيست و دوستداران دين و آيين ملت ما بنا شده:
نا اميدي از حفظ محيط زيست
نااميدي از حفظ دوستداران محيط زيست در ايران
نااميدي از نشان دادن دين واقعي مون به تمام دنيا; نه اين دين سرتاسر خرافات و سراسر مرگ وسراسر خشم و سراسر دروغ و تعصب و پوچي!
حبيب چه قشنگ شعر محمد علي بهمني رو خونده:
در اين زمانه ي بي هاي و هوي لال پرست
خوشا به حال كلاغان قيل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه ي خود را
براي اينهمه ناباور خيال پرست
به شب نشيني خرچنگ هاي مردابي
چگونه رقص كند ماهي زلال پرست
رسيده ها چه غريب و نچيده مي افتند
به پاي هرزه علفهاي باغ كال پرست
هنوز زنده ام و زنده بودنم خاري ست
به چشم تنگي نامردم زوال پرست!!
قبول … پس باید نشان دهیم که می توان امید دیکتاتورها را ناامید کرد و می توان بی ترس از خرچنگ های مردابی، همچون ماهی های زلال پرست در افسون رسیدن به دریا شناور شد و شناور ماند …
کسی چه می داند! شاید برخی از خرچنگ ها را هم همراه کردیم! نه؟
.
.
به قول احمد شاملو:
نه! هرگز شب را باور نکردم
چرا که در فراسوی دهلیزش
به امید دریچه ای
دل بسته بودم.
.
.
درود …
متاسفانه خرچنگ مورد نظر به فسیل تبدیل شدن و قادر به همراهی نخواهند بود!
البته امیدواری شما قابل تحسینه!
امروز تو صفحه ی هنر شرق خوندم که از قول پرویز کلانتری نوشته بود:
فقر فرهنگی تهران به مرحله هشدار رسیده است
یاد تیتر شما افتادم تو مهار بیابان زایی : کسری اکولوژیکی تهران بسیار خطرناکتر از کسری بودجه آن است
راستی اگر از نقاشی هایی که نشانه های بومی و سرزمینی توش فراوونه خوشتون میاد نمایشگاه پرویز کلانتری رو از دست ندین تو گالری ساربان برپاست.
آقای کلانتری اینقدر از وضعیت فرهنگی تهران گلایه داشتن که حاضر نشدن در مورد نقاشی هاشون صحبت کنن یک صفحه تمام از وضعیت پایتخت گفتن.
تهران، شهری که 85 درصد نخبگان ایران را در خود جای داده؛ و قرار بوده به ام القرای جهان اسلام بدل شود؛ حالا دارد از اوج گرفتن شناسه های فساد، از درون فرو می ریزد … جالب است که یکی از دلایل افزایش این شتاب هم برمی گردد به کسری اکولوژیکی این شهر. زیرا اینک ثابت شده، سرزمین مردمان شاد، سرزمینی است که در آن محیط زیست در وضعیت پایدار قرار داشته و آموزه های بیودموکراسی بر آن حاکم است.
سلام
درویش عزیز. معیشت روستاییان به شدت در حال تغییر – یا شاید بهتره بگم: اضمحلال – است. قالیبافیمان تعطیل. دامداریمان تعطیل. زراعتمان در حال تعطیل شدن و درختهامان هم. آیا باز هم برای زنبورها غصه بخوریم یا مردم روستا؟ یا هر دو یا مثل الان برای هیچکدام!؟
درود بر قباد عزیز …
به نظرم باید برای آن مدیریتی غصه خورد که چنین فرجامی را برای روستائیان و کشاورزی و دامداری و زنبورداری و درختان رقم زده است … و باید برای آن مردمی غصه خورد که چشمان شان را بسته اند و مرگ زنبورها را باور نمی کنند!
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز روز میلاد است میلاد منجی عالم بشریت میلاد گل محمدی ص از نرجس خاتون بر همگان مبارک باد
#
فلورا گفته است :
جمعه ۱م مرداد ۱۳۸۹ در ۰۸:۳۱
اجازه میخوام که با شما مخالفت کنم آقای درویش.
کمیت کامنتهای خانم مجتهدنجفی اگر از کیفیت وب سایت شما کم نکرده باشه، به جرات میشه گفت چیزی هم به کیفیتش نیفزوده.
از شما بعیده که تنها از روی کمیت کامنتها حضور کسی رو توجیه کنین!
جواب:
حق با خواهر محترم مان است کمیت نشانه ای بر افزایش کیفیت نیست
خونسردی و پی گیری خانم مجتهد نجفی هم دلیلی جز جهل مرکب ایشون نداره که البته امیدوارم ابد الدهر در این جهل نمانند!
جواب:
1-کاشت گیاهان و درختان میوه در طول حیات بشر همواره بوده
و حدود یکی دو قرن در ایران و سایر کشورها برعکس شده و فقط گونه ها یبی ثمر کاشته می شود
2- هم اکنون حتی در شهرهایی که از کاشت گیاهان و درختان “غیرمثمر” در انها منحصر به فرد است قویا این تفکر چند سالی است آغاز شده است
و مردم مقامات و انجمن های مردم نهاد فراوانی در سراسر جهان خواهان کاشت درختان و گیاهان با ثمر در پارکها و خیابانها و بلوارها و زمین های شهری هستند و روز بروز بر تعداد پارکهای میوه و باغ شهر ها افزایش می یابد
اتفاقا این انکار از سوی برخی علاقمندان محیط زیست نمی تواند جهل مرکب باشد؟
نوشته اید:
شما چند کتاب معتبر در حوزه ی دین میشناسین که تیراژ وسیع داشته باشن؟
چند شخصیت بلند مرتبه ی دینی ایرانی میشناسین که شخصیت جهانی داشته باشن؟ به تعداد انگشتهای دو دست نمیکشه!
جواب:
علاوه بر شخصیت جهانی پیامبر اعظم صلوات الله علیه و اله و حضرت علی علیه السلام و امامان معصوم که علاوه بر معروفیت اکثریت پیروان سایر مذاهب شیفته شخصیتشان هستند
تا قبل از اسلام ما شخصیتهای علمی نامدار ایرانی معروف در جهان کمتر می بینیم که شاید بخاطر محدودیت علم اموزی به قشر بسیار محدود بود که شاهان ایرانی متاسفانه نه تنها وسیله دانش آموختگی ایرانیان را فراهم نمی کردند که حتی هیچیک از مردم حتی حق سواد اموزی در پایین ترین سطح را نداشتد
اما با گسترش اسلام در ایران ناگهان می بینم ایرانی تشنه علم به سرعت سرسام آوری از همان قرون اولیه کرسی های علم و دانش جهان را تسخیر می کنند چرا انگشت شمار صدها و هزاران دانشمند مسلمان ایرانی در تاریخ داریم که نامشان در همه جهان می درخشد حیان ها رازیها بوعلی ها خوارزمی ها و……..
خودتان فرمودید که کمیت نشانه کیفیت نیست و حرف درستی است
نوشته اید:
اما چند میلیون شخصیت ناموجه دینی میشناسیم که به تعداد نفس کشیدنهاشون آبروی دین و مذهب رو تو این مملکت و تو دنیا میبرن؟
میتونین اون کمیت- تعداد شخصیتهای نا موجه دینی- رو به رخ این شخصیتهای موجه انگشت شمار در حوزه دین بکشین و بدینوسیله حضورشون و نظراتشون رو قابل توجیه شدن بدونین؟
جواب:
در این هم شکی نیست که افرادی با شخصیتهای ناموجه علمی هستند که دانسته یا ندانسته در حال خراب کردن وجهه دین هستند شاید بنده هم یکی از آنها باشم از خداوند متعال می خواهم اگر قلمم حرفم نظرم سخنم اگر در راه گسترش دین نباشد هرگز برعکس نباشد این چیزی است که همیشه از خداوند و ائمه اطهار علهم السلام درخواست دارم که هرجا حرفم قلمم خواست نفی شود موفق به بیان نشوم
2- اگر بنده شخصیت ناموجه دینی هستم در این نزدیک دو سال با شخصیتهای ناموجه دینی فراوان برخورد کردم از آقای کنشلو که با روایات سراسر غلط و با برداشتهای واژگونه http://www.karimeqom.com/mosmer/53–4.html
و
http://www.karimeqom.com/mosmer/92–63-6.html
و
http://www.karimeqom.com/mosmer/93–63-6.html
و
http://www.karimeqom.com/mosmer/54–5.html
و
http://www.karimeqom.com/mosmer/89–6.html
و
http://www.karimeqom.com/mosmer/90–8.html
و
http://www.karimeqom.com/mosmer/96–13.html
و
http://www.karimeqom.com/mosmer/55–6.html
و آقای عبادی که ابتدا معتقد شد مطلقا بادنجان در صدر اسلام نبوده و اواخر دوره عباسیان (حدود قرن 13 میلادی و قرن 7 هجری) به جزیره العرب آمده در حالیکه در اوایل قرون وسطی یعنی همان حدود قرن دوم بادنجان مسلمین بادنجان را وارد اروپا کردند و نیز قبل از اسلام نزد اعراب قدیم بادنجان حدود 14 اسم عربی قدیمی داشته است و از این نتیجه گرفتند 10 ها کتاب روایی جعلی و دروغ است و نیز از وجود “یزید فی ماءالصلب ” در روایت جعلی بودن آن را نتیجه گرفتند در حالیکه این خاصیت جزو آخرین یافته های دانشگاه میشگان آمریکا است که صرو صدای زیادی در دنیا ایجاد کرده برعکس اگر هیچ دلیلی بر حقانیت اسلام و اهل بیت علیهم السلام نبود همین روایات بادنجان میتواند یک معجزه و یک دلیل محکمی بر حقانیت اسلام و روایات باشد که 1400 سال امام جعفر صادق علیه السلام خاصیتی برای بادجان بیان می فرمایند که در قرن 20 تازه دانشمندان به این خاصیت می رسند
جالب است بدانید با اینکه مسلمانان از اوایل قرون وسطی یعنی قرن 7 و 8 میلادی بادنجان راوارد اروپا کرده بودند اما اروپاییان با این گیاه بد بودند و نام سیب دیوانه و… آن می دادند با اینکه در اروپا وجود داشت اما اروپاییان مصرف نمی کردند از قرن 15 تازه متوجه نشدند این گیاه مناسب خوردن است و از آن ببعد گسترش یافت تا جاییکه همین اواخر خاصیتی که امام جعفر صادق علیه السلام 1400 سال قبل فرموده اند کشف کرده اند و آن خاصیت ترشح غدد جنسی و خاصیت ضد پیری در بادنجان است
خودتان هم حدیث ضعیف قدسی “کنت کنزا….) را آیه قران معرفی کردید و نیز از آن معنایی استخراج کردید که بر فرض صحیح بودن آن روایت هیچ معنایی که شما گفتید نمی داد
نمی دانم شاید شما و آقای کنشلو و آقای عبادی از جمله شخصیتهای موجه دینی انگشت شمار معروف دنیا باشید که به خودتان اجازه اظهار نظر در دین را می دهید اما به دیگران اجازه اظهار نظر نمی دهید
نوشته اید:
اگر یه نگاه گذرا به همه ی کامنتهای خانم نجفی داشته باشین، میبینین که ایشون به سخیف ترین وجه ممکن از دین برای جعلیاتی که در ۱۶سال حضورشون در حوزه علمیه آموختن مایه گذاشتن.
به سخیف ترین وجه ممکن آبروی دین اسلام رو بردن
به شنیع ترین وجه ممکن ضد تبلیغ هرچند ناخواسته برای دین کردن.
جواب:
ای کاش چند مورد از سخیف ترین موارد بردن آبروی دین و شنیع ترین وجه ممکن ضد تبلیغ موارد را ذکر می کردید
البته اگر ناخواسته باعث این کار شده باشم نمی دانم اگر این بوده به خدا پناه می برم اما تشخیص این مطلب را فکر نمی کنید باید شخصیتهای موجه انگشت شمار دینی بدهند؟ شاید خودتان را از جمله شخصیتهای موجه انگشت شمار دینی می دانید
نوشته اید:
امیدوارم اینطور فکر نکنید که تمام کسانیکه گذرشون به این بحث افتاده لزوما دین اسلام رو میشناسن، و یا اینکه اگر لیچاری بار دین اسلام کردن به خودشون مربوطه!! و یا اینکه اثر پروانه ای د رحوزه ی فکر دینی نخواهد داشت؟
جواب:
این را باید متاسفانه و متاسفانه گفت که مگر من چه چیزی را می
گویم جز یک پیشنهادی دادم که انجمنها و مفامات و افراد زیادی در دنیا همین پیشنهاد را داده اندو حتی اجرا هم کرده اند و آن ایجاد کشاورزی و باغبانی شهری است مگر این حرف چه عیبی دارد که هرکس باید لیچار و دشنام به بنده بدهد و علاوه بر آن چرا باید شخصیتهای علاقه مندان به طبیعت طوری باشد که بخاطر حرف اشتباه ولو اشتباه من به اسلام دین لیچار بگویند؟
نوشته اید:
1- تعداد اساتید و بزرگانی از این قوم که ناخواسته در تبعید یا گوشه انزوا هستن و مجالی برای ابراز نظر در حوزه دین پیدا نمیکنن بسیار زیاده. باید اینطور توجیه کنیم که پی گیری خانم مجتهد نجفی با عث میشه که نظراتشون مطرح باشه و اونها چون پی گیر نیستن در گوشه انزوا دارن عمر طی میکنن؟؟
جواب:
در باره چه چیزی؟
اینکه من مقداری بخاطر علاقه شخصی و مطالعات علاقه مند موضوع گیاهان شده ام؟
مگر راه اظهار نظر را برای بقیه بسته اند همان شخصیتهایی که فرمودید کسی مانع اظهار نظرشان در باره گیاهان شده حالا که تمام علاقه مندان محیط زیست می گویند متنخصصین دین اصلا نباید وارد بحث گیاهان بشوند و باید موضوع گیاهان را به کارششناسان بسپارند و کسی از علمای دینی حق اظهار نظر در باره گیاهان را ندارند حال چه شد شما می فرمایید من حق اظهار نظر ندارم اما شخصیتهای دینی دیگر حق اظهار نظر دارند؟
2- من بیچاره که نمی خواستم مطرح بشوم ناخواسته وارد این فضای مجازی شدم حتی تا یک سال بعد از اینکه این سه نفر آقایان مرا وارد فضای مجازی کردند تحمل کردم و جوابی ندادم
بهرحال اگر مطرح شدن عقاید بنده در باره گیاهان بد بوده باعثش این چند نفر آقایان بودند
نوشته اید:
من نوعی اگر با سربرگ محل کارم یک نامه بدون اجازه به کتابخونه محل زندگیم بنویسم و تقاضای عضویت کنم زیر سوال میرم ، تصدیق میفرمایید که ایشون با چه جراتی از سربرگ شورای عالی انقلاب فرهنگی استفاده کردن؟
حواب:
خواهر عزیزم درست می فرمایید کسی حق ندارد با سربرگ ادارات چیزی بنویسد اما این که م یبینید فرم است نه سربرگ
جهت اطلاع شما و بقیه دوستانی که برایشان سئوال ایجاد شده عرض می کنم
ادارات دو نوع برگه و فرم و …. همراه با آرم و سربرگ بقول خودتان چاپ می کنند:
1- سربرگ هایی برای کارکنان و مسئولین خود ان اداره که پس از نوشته شدن توسط مسئولین . امضای مسئول مربوطه و مهر اداره و وارد کردن شماره نامه آن را در اختیار ارباب رجوع قرار می دهند
هیچ اداره ای معمولا این سربرگ ها را سفید در اختیار ارباب رجوع نباید قرار دهد مگر پر شده و با مهر و امضا چون امکان جعل هست و حتی اگر کاغذ در دسترس نداشته باشند و بخواهند حتی یادداشتی در این سربرگ ها بنویسند و در اختیار ارباب رجوع قرار بدهند سربرگ آن برگه ها را برش می دهند و در بقیه کاغذ مطلبشان را می نویسند
2- برگه ها و یا جزوه هایی همراه با ارم اداره اما به اینها سر برگ نمی گویند بلکه فرم و نظر سنجی ها و… می گویند
این فرم ها و برگه ها را ولو همراه با ارم اداره برای ارباب رجوع آماده می کنند و فرم های خالی را در اختیار مردم قرار می دهند که مردم نظرات و یا پروپوزالها و یا مشخصاتشان را در آن بنویسند مانند دفترچه های کنکور ووووو
ارباب رجوع این فرمهای خالی را می برند و مطالب مورد نظر را می نویسند و به مراکز مختلف می برند و به کارشناسان نشان می دهند و در اختیار دوستانشان قرار می دهند و…..
بنده هم که این مطالب را در این فرم ها نوشتم برای راهنمایی کسانی بود که احیانا علاقه مند به پر کردن این پروپوزالها بودند که بندانند می شود اینگونه نوشت تا در صورت علاقه پروپوزالها را کال کنند و به شورای انقلاب یا هر اداره مرتبط ببرند تا در صورت تایید این تحقیقات را کامل کنند
ادارات مختلف فرم های خالی دارای آرم خودشان را حتی براحتی در اینترنت قرار می دهند تا افراد دانلود کنند و پر کنند
این فرم ها فراوان هستند از نظر سنجی ها
فرم های اینچنینی که خابی هستند و حاوی آرم ادارات هستند و در اختیار مردم قرار داده می شود پروپوزال ها و فرم های ثبت سازمانهای مردم نهاد که ارشاد بر اینترنت قرار داده
به عبارت دیگر سربرگ ها مخصوص کارکنان است و از ادارات باید نوشته شده و امضا شده خارج شود
اما فرمها هرچند دارای ارم اداره است اما باید خالی از نوشته در اخیتار ارباب رجوع قرار گیرد
علاوه بر آن بنده که این فرم دارای آرم را انتشار نداده ام بلکه انتشار آن از جانب آقای درویش بوده که با وجود تذکر بنده انتشار داده اند که هرچند فکر نمی کنم حتی انتشار آنها به این طریق هم مشکلی باشد
من واقعا از این اشتباه شما و آقای عبادی تعجب می کنم
نوشته اید:
و لابد جرات شون رو هم تحسین می فرمایید؟؟!!
حواب:
من فقط جرات کردم دوسال قبل یک جزوه پیشنهادی برای کاشت گیاهان و درختان با ثمر در فضاهای شهری و خارج از شهر ها برای مطالعه ارائه دادم
نوشته اید:
من توجیه بدترین کارها حتی کارهایی رو که به نخریب محیط زیست می انجامه رو شاید البته شاید بتونم بپذیرم. اما سر مساله دین و اعتقادات مذهبی که نمیتونیم شوخی کنیم. میتونیم؟
جواب:
خواهر عزیزم دلسوزی شمارا برای شوخی گرفته شندن دین می ستایم بنده هرگز قصد شوخی با دین ندارم؟ العیاذبالله اما چکنم ناخواسته اینگونه شده و من هم نمی توانم در باره نظرات نا درستی که به دین وارد می شود سکوت کنم و مجبورم توضیح بدهم
نوشته اید:
البته اینجا وب سایت شماست و مختارین که حضور مفید و نامفید هرکسی رو توجیه کنین ولی من به شخصه یک کامنت خانم “پروانه” که در دفاع از فردوسی نوشته بودن رو به تمام کامنتهای خانم نامجتهد نجفی و تمام مطالعات جعلیات ۱۶ ساله شون و همه ی عمر و حیات شون ترجیح میدم!
جواب:
این نظر شما است اما خواهش می کنم چند نمونه از جعلیات مرا ذکر کنید
بازهم می گویم مثلا چگونه نقل روایات بادنجان با ان فراوانی و کثرتی که دارند همراه با سند
انهم بدون هیچ اظهار نظری
با انکه در معتبر ترین و قدیمی ترین کتابهای روایی مانند کتاب کافی در قرن های اولیه ذکر شده جعلیات محسوب شود
http://www.karimeqom.com/151-%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86.html
اما نقل ذکر حدیث “کنت کنزا مخفیا…. که اصلا سند ندارد و از قرن چهارم در کتابها بدون سند ذکر شده و یک حدیث هم بیشتر نیست برخلاف احادیث بادنجان که فراوان هستند
آنهم به نام آیه قران انهم با برداشتی که اصلا در این حدیث نیست جعلیات حساب نشود؟
خواهر عزیزم سعی کنید با افراد هرچند مخالف مستند و مودبانه گفتگو کنید
اون بالا فضا زنبوری بود حرف عسل بود و شهد و شیرینی پاییتن تر که اومد یاد نیش زنبور اوفتادم و پایین تر فقط جای درد بود وزوز زنبور …
…….. این سه نقطه همیشه به معنی ادامه سخن نیست . می تونه رد نقاشی شده یک بچه از حرکت رنبور عسل باشه که معمولا مسیر اسپیرالی رو طی می کنه .
آخ یادمه تو 18 سالگی یه زنبوره دقیقا وسط سرمو نیش زد .هر کی می ئرسید کجا رو نیش زده با شنیدن پاسخ می زد زیر خنده …
اما حالا با زنبورا میونه خوبی دارم و به بچه ها می گم تا کارش نداشته باشی کارت نداره ،در وپنجره نزدیکی رو باز می کنم و با احترام ایشون را از محل دور می کنم. بعضی ترس ها را نباید به بچه ها یاد داد.
حالا وسط سر كه اشكالي نداره … جاهاي خيلي خنده دارتري براي نيش زدن وجود داره! نداره؟
.
.
باهات موافقم … بعضي ترس ها را نبايد به بچه ها انتقال داد … شايد هم همه ي اونارو …
درود.