چقدر حس خوبی است که بدانی در نزدیکیهای جایی که زندگی میکنی، به رغم فوران دود و بوق و گرد و غبار … هنوز هستند شهروندانی که عاشقانه به دلآویزترین بخش زیستبوم چسبیده و دوست ندارند به هیچ قیمتی، روزگار زیستگاهشان را بدون گل ببینند …
با تمام وجودم برای چنین همسایههای طبیعتدوست و گلبازی دعا میکنم و از رفیق آسمونیام میخواهم که هوای چنین شهروندان مسئولیتپذیر و زیبامحوری را دوقبضه داشته باشه …
به امید روزی که همهی محلههای شهرمان، اینگونه از انفجار گلهای صورتی و سرخ و زرد، آکنده شود …
دست خودم نیست … اما در این سراب، شطی از شراب میخواهم!
تو اگر در این بیابان
غزلی چو آب خواهی
عجبا که از سرابی
شطی از شراب خواهی
محمود کیانوش (متولد 1313)
در همین باره:
– برای روح بلندی که در پشت این گلدان کوچک پنهان شده است!
بعد از تحریر:
ممنون از آنای عزیز که دل ما را با این تصویر رؤیایی از دیوار مقابل پنجره آشپزخانه منزلش سوزاند! (کاش همیشه اینگونه دل ها بسوزد …) خدا به همه چنین همسایه هایی را عطا فرماید و این نهضت گل بازی و سبزمحوری ادامه یافته و در همه ی شهر و دیار و آبادبوم های وطن گسترش یابد.
سلام
دیدن عشق به این شکل آینده رو برای من ترسیم میکنه-
درویش عزیز 28 اردیبهشت اولین گردهمایی همیاران طبیعت دانشجویی لرستان را برگزار کردیم- اخبار این گردهمایی رو در دیده بان لرستان ببینید-
درود
خسته نباشی و خوشحالم که آینده رو اینگونه می بینی مجید جان.
درود …
پس من خيلي خوشبختم كه اين روزها از پنجره آشپزخونه ، يك ديوار تمام سبز از خونه ويلايي روبرو مي بينم و فصلها رو با تغيير رنگ اون ديوار لمس مي كنم .
معلومه که خیلی خوشبختی …
کاش برای ادای دین به داشتن چنین دیواری، تصویرش را در وبلاگت بازانتشار می دادی و انرژی مثبت خویش را به سوی آنانی که این دیوار را صبورانه حفظ کرده و می کنند، می فرستادی تا چنین حرکتهایی در شهرمان تکثیر شود.
درود …
درویش عزیز مطلب پیشین به تاریخ 21 اردیبهشت است و از خبری بودنش به واسطه نگارش آن با خبرم !!!
همین حالا متن صحبت دکتر ویسانلو و آقای بازگیر مدیر کل محیط زیست لرستان را میتوانید مشاهده بفرمایید . اما من کوچکتر از آن هستم که در مقام تحلیل باشم پس تحلیل را به عهده شما میگذارم !!
ممنون مجید جان.
درود بر سرعت انتقال بالایت.
در ضمن خودت را هرگز کوچک مشمار رفیق لرستانی و عزیز من.
🙂
زیبا بود . درویش عزیز
زنده باشی نیما جان …
زنده اندیشان به زیبایی رسند …
مثل یک خواننده خوب و حرف گوش کن عکس را برایتان فرستادم .
درود بر چنین خواننده های خوب و حرف گوش کنی.
حتمن انتشارش خواهم داد …
خوشحالم که خبرنگاران افتخاری درویش پرس در حال افزایش هستند …
این عکس در ساعات غبارآلود امروز و از پشت پنجره گرفته شده . باید تصویر بعد از باران این دیوار را دید . و نکته جالب اینکه این سبزی و سبزینگی ، سخاوتمندانه ، طبقات آپارتمان مجاور را نیز در آغوش گرفته و با حرکت رو به بالایش ، دیری نیست که بالکن تمام طبقات را دربربگیرد .
اما خودمانیم این خبرنگاری هم کار پراسترسی است ها . امروز درحین تهیه عکس ، هر لحظه بیم ان داشتم که خانم نه چندان نحیف!!! همسایه سربرسد و مرا به جرم عکاسی بدون مجوز گوشمالی داده و دوربینم را توقیف کند که البته حق هم داشت .
پاسخ:
موافقم … استرس خبرنگار بودن را می گویم! به خصوص اگه افتخاری هم باشه!! یعنی آش نخورده و دهن سوخته!
به هر حال امیدوارم دعای خیر اهالی دل نوشته های درویش بدرقه راه شما و همسایه سبزمحور و طبیعت دوستتان باشد.
باز هم ممنون.
چه لکه های امیدبخش ِ خوش آیندی!
امیدوارم کل محله تون پر بشه از این لکه ها.
خونه یما ویلاییه و حیاط نه چندان بزرگمون پر از گل و درخت و سبزی هایی که مامان کاشته ،
این روزها ، مخصوصن این روزها ، حیاطمون سبز ِ سبز ِ
می تونم درک کنم، وسط اون همه سیمان و آهن و خونه های قد بلند ، داشتن چند تا گلدون چقدر لذت بخش می تونه باشه.
امیدوارم زندگیتون سرشار از این لذت های رنگی و معطر باشه.
دست انای مهربون هم درد نکنه با این عکس قشنگشون …
مرسی ، بانو …
درود بر سروی عزیز و مادر طبیعت دوستش … خوش به حالتون که در میان سبزی ها زندگی می کنید …
ما با اينكه تو منطقه سر سبز ايران زندگي ميكنيم و حياطها پر از گُل و مُل و سبزه ست، باز تو هال و پذيرايي و اتاق خواب حتما گلهاي آپارتماني و طبيعي هم داريم. بسيار ديدم كه خونه ي اقوام و دوستان تو تهران براي تزئين منزل از گلهاي مصنوعي استفاده ميكنن كه اصلا روح نداره، انگاري به آدم دهن كجي ميكنن. حالا آدمهايي هم پيدا شدن با روحهاي زنده كه تو همون شرايط باز گل طبيعي پرورش ميدن.
اما آقاي درويش، آدم چشماش به سرسبزي عادت ميكنه، سرسبزي تو تهران بيشتر به دل ميشينه، همينطور هواي باروني و ابري!
درسته. برای همین است که باغ های ایرانی از قدیم برای طرحان فضای سبز در اروپا هم بسیار جاذبه داشته و دارد.
ظهر تابستان است
سایه ها می دانند که چه تابستانی است
.
درود …
کاش می دانستی پشت هر پنجره ای، پشت هر لبخندی
باغبانی است بزرگ
دشت هایی است پر از زیبایی
دشت هايي که فقط، لبخند است
کاش مي دانستي
زندگي شاخه ي ياسي است سپيد
گلسرخي است پر از شادابي
زندگي بستن آن پنجره نيست
باز کن پنجره را که بهاري اينجاست
با تمام وجودم باور دارم كه چنين است … پشت پنجره هايي كه اينگونه با گلها و سبزينه ها به زندگي لبخند مي زنند …
پشت پنجره هايي كه صاحبان شان مي كوشند تا شهري زيباتر بيافرينند …
و پشت پنجره هايي كه دوست دارند نوشخندي را بي منت به شهروندي كه شايد هرگز نبينند و نشناسند، هديه دهند؛
بي شك قلبي بزرگ و باغباني مهربان و دريادل حضور دارد.
كاش همه اين را بدانيم ….
درود بر كاليراد عزيز.
قدمتون روي چشم . تشريف بياريد . مي شينيم پشت ميز آشپزخونه ، زل مي زنيم به ديوار روبرو . اگر هوا خيلي آلوده نباشه ، پس زمينه كوه را هم در دوردست ها خواهيم داشت و نسيم ملايمي كه از پنجره ، علاوه بر صورت ، روح را هم نوازش مي ده . يك كيك و چاي هم مي زنيم تنگش … ديگه چه شود ؟
مي شه كيكش را از “بي بي” سفارش دهيد؟
اونهم از نوع شكلاتي لطفن!
درود بر درويش گرامي
حتمن نام مثلث حيات را در مورد مكانهاي امني كه پناه بردن به آنها امكان نجات از آسيبهاي زلزله را بيشتر ميكند، شنيدهايد. من هم اسم اين سه نقطه رو ميذارم مثلث اميد با كاربري متفاوت ولي سودمندي در همان حد… اميدوارم هر روز شاهد اضافه شدن وجههاي اين مثلث در گوشه و كنار شهرمان و … باشيم.
با اجازهي آقاي درويش گرامي سخني هم با آناي عزيز:
اول از همه سپاس از اين تصوير رويايي كه ما را مهمان كرديد و بعد هم اطمينان دارم همسايهاي با اين همه احساس طبيعت دوستي، دوست دارد همه را به تماشاي اين چشمانداز زيبا مهمان كند و چه لذتي ميبرد كه ببيند مهربانياش با طبيعت چه نتايج زيبايي به همراه داشته
سلام،
چه عکس هایی. چه آدم هایی و چه نگاهی به این دو. 🙂
درود بر مونتراي كم پيدا!
پس تا من چايو دم بكنم ، شما هم سرراه كيكو بگيرين و بياين . دير نكنيدها . چاي ، تازه دمش خوبه . كيكش هم تازه باشه لطفا” .
به سروي نازنين و شهرزاد عزيز : خواهش مي كنم . قابلي نداشت .
شنيده بودم آبان ماهي ها سياستمدار هستند؛ اما نمي دانستم اقتصاد دان و ماكياول هم هستند!
.
.
جسارتن آن كه پاسخ شهرزاد مي طلبد كه آن همسايه سبزپوش را هم روزي دعوت كني …
البته مي توني بگي چايي شو خودش بياره!!
درود …
اي بااابااااا! منظره چشم نواز ، نسيم دلپذير ، چاي لب سوز ، گپ و گفتي دوستانه… يعني اينها ارزش يك كيك شكلاتي كوچولو را نداره ؟ اشكالي نداره . اون هم با من
اون چيزي كه من نوشتم ، درجواب سپاس شهرزاد عزيز بود .
با خانوم همسايه كه از قضا هربار كه ما ايشونو رصد كرديم قرمزپوش بودند ، هم يك جوري خودمون كنار ميايم . شما نگران نباشيد .
پاسخ:
تازه مهمترين بخش را از نظر انداختي! نيانداختي؟
من عاشق گل هستم
خصوصا شمعدونی
همسایه هاتون حتما عاشقن!کسی که عاشق نیس نمیتونه این همه انرژی خوب به بقیه بده!@
پاسخ:
درسته آرش جان …
حتا همسايه آنا هم هميشه قرمز مي پوشه …
گریه م گرفت مهندس @ یاد مامانم افتادم و اون اسپری ش که برگ گلا رو چه با سلیقه پاک میکرد و من از پشت که ماچش میکردم بهم آب میپاشید@
پاسخ:
قربون احساس پاكت برم پسر …
خدا ربوبي ترين جايگاه را به مادر ارزاني كنه …
بله كاملن درست حدس زديد …
آرش پسر اهل دلي است …
و از همه دنيا همين يك مادر را داشت كه او هم رفت …
.
.
.
خدا را شكر كه حالا شيرين را دارد …
مخلصيم رفيق …
زیر تن پوش همان دیواری که تو را شاد نمود
میتوان قلبی یافت
میتوان چشمی دید
میتوان قصه ی فردا را دید
کاش ما عاشق دریا باشیم
حتمن هستيم …
وگرنه آن گلدانها و آن گلها و آن ديوارهاي سبز را نمي ديديم! مي ديديم؟
” شيرين ” شان و شيريني اش پاينده باد .
یقین دارم که اینگونه بوده، خواهد بود و خواهد ماند …
حالا که طبیعت نه گل را دریغ کرده از ما نه کفتر را
به نظر من هم گل بازی قشنگه هم کفتر بازی
و بازی با طبیعت به هر نحو زیباست
فقط کافیه کودک بشی برای این بازی.
اصولن هر بازی ای قشنگی و طراوت و هیجان خاص خودش را دارد.
تازه می تونی کودک هم نشی برای هر بازی!
درود بر شیمای عزیز …
تحملش رو دارم عمو بگيد لطفاً.
به چشم …
پس خودت را آماده کن!
اوامر اطاعت شد!
مهمترین بخش ،یک جورهایی در سایر بخشها مستتر هست
دقیقن همین طوره … ردشو می شه همه جا دید … حتا در آن دخترک چشم بادامی! نه؟
درود …
درود
تا باشه از همین لکه های امید مهندس عزیز ، البته خدا رحم کنه تا برخی از گلدانهای بی حفاظ بر سر رهگذران بی چاره نیفتند 🙂
به هر حال در این آشفته بازار همین هم غنیمت است !
من هم به گلدانهای گل راه پله آپارتمانمان رسیدگی میکنم و باغچه کوچک خوشبختی حیاط هم توسط شوهر جان رسیدگی می شود تا شاید کمی طراوت گلها از تیرگیهای اطراف بکاهد و …
شادباشید و شادی بخش
به غزاله: آفرین به تو که گلدانهای راه پله را فراموش نمی کنی و درود بر شوهر جان سبزاندیش و سبزمدار …
.
به آنیموس: قابلی نداشت … بیش از اینها سزاوارش هستی.
بازتاب: مهار بیابان زایی » بایگانی » وقتی پرهامها در خون میغلتند و پلنگها به دکلهای برق پناه میبرند!