اگر وبلاگستان فارسي دختر بود، امروز جشن تكليفش بود! نبود؟

زمان زيادي نيست كه وبلاگ متولد شده است. شايد با اندكي ارفاق بتوان اين زمان را تا سال 1994 به عقب برد كه مي‌شود 16 سال. اما حقيقت اين است كه تا پيش از آغاز سال 2000، مجموع وبلاگ‌هاي فعال در اينترنت از عدد 23 فزوني نگرفته بود. در صورتي كه اينك برخی آمارها می‌گویند: روزانه حدود 75 هزار وبلاگ جديد متولد مي‌شود و مجموع وبلاگ های موجود از مرز یکصد و بیست میلیون هم گذشته که دست کم دو میلیون از آنها را ایرانی ها می گردانند.
چنين است كه وقتي به آغاز وبلاگ‌نويسي فارسي، يعني 16 شهريور 1380 نگاه كنيم و تولد وبلاگ سلمان را آغاز حيات زبان فارسي در دنياي مجازي بدانيم؛ آنگاه درخواهيم يافت كه وبلاگ سلمان شايد يكي از هزار وبلاگ نخستيني است كه در جهان آفريده شد و در طول اين 9 سال فعاليت، زبان فارسي توانست با كسب رتبه چهارم (بعد از زبان‌هاي انگليسي، پرتقالي و لهستاني) نشان دهد كه ايراني‌ها بسيار بيشتر از ديگر هم نوعان پرشمارتر خويش تمايل به نوشتن و تبادل افكار و ديده شدن دارند.
اما حقيقتاً اين همه شور و شوق و اشتياق ايرانيان براي بهره بردن از اين تريبون مجازي از كجا مي‌آيد؟ آيا مي‌شود همه‌ي آن را به فضاي امنيتي و سانسور حاكم در رسانه‌هاي ديداري، شنيداري و نوشتاري داخل كشور مرتبط دانست يا چيزي فراتر را بايد مدنظر قرار داد؟ چيزي در حد تابوهاي غيررسمي و كليشه‌هاي مرسوم حاكم بر مناسبات فرهنگي و اجتماعي و مذهبي و …
نگارنده بر اين باور است كه براي يافتن پاسخي درخور به پرسش پيش‌گفته نياز است تا جامعه‌شناسان، روان‌شناسان و ديگر متخصصان مرتبط مطالعات و پژوهش‌هاي گسترده‌تري كرده و به آسيب‌شناسي شتاب حيرت‌انگيز رشد وبلاگستان فارسي در محيط نت بپردازند.
با اين وجود، محمّد درويش ترجيح مي‌دهد تا بهانه‌ي دلپذيرتري را براي ترسيم دلايل اين اشتياق باور كند؛ بهانه‌اي كه سبب شد تا مهاربيابان‌زايي‌اش هم از 12 فروردين 1384 كليد خورده و با انتشار 1989 يادداشت در طول 1986 روز فعاليت، به آنجا برسد كه در سال جاري، بتواند رتبه سوم را در بين محبوب‌ترين وبلاگ‌هاي محيط زيستي جهان كسب كند. وبلاگي كه دست كم در طول يك سال گذشته، هرگز كمتر از 7 هزار بار در روز صفحاتش باز نشده است.

اما آن بهانه‌ی دلپذیر چیست؟
آن بهانه، «جاذبه‌ي سرعت» و اشتياق دانستن است! سرعت ارتباط بين آنچه كه در ذهن داري با آگاهي از پندار مخاطبينت از محتواي آن؛ با كمترين واسطه و زمان ممكن.
كافي است نگاهي به روند فرساينده و اغلب وقت‌گير انتشار مقالات و يادداشت‌هاي علمي/ تحليلي در نشريات مرتبط بياندازيم تا متوجه كيمياي سرعت و سهولت ارتباط در وبلاگستان گرديم.

از اين منظر شايد بتوان، خدمتي را كه وبلاگ به غناي ظرفيت‌سازي فرهنگي در جامعه كرده است را بي‌رقيب با هر رسانه‌ي ديگري دانست؛ آن هم در حالي كه اين دخترك دل رباي مجازي تازه مي‌رود تا مرز 9 سالگي را سپري كرده و جشن تكليف بگيرد … و هنوز راه درازي دارد تا به يك زن كامل و مادري زايا بدل شود.

باشد که من و تو دست لطیفش را گرفته و با سعه‌ی صدری بیشتر اجازه دهیم تا طنازی‌های جوانی‌اش را کرده و جامعه را به شوق و شور و شعور برساند.

روز بلاگستان فارسی مبارک باد …

90 فکر می‌کنند “اگر وبلاگستان فارسي دختر بود، امروز جشن تكليفش بود! نبود؟

  1. اشکار

    بنظر من عنایت ایرانیان ( نه پارسی گویان ) به وبلاگ نگاری همانند علاقه به شعر و نظم است . در جایی که ابراز عقیده با برخورد هایی در طول تاریخ مواجه شده که ناگفتنی است ، بنا بر جبر تاریخی جریان اندیشه راه دیگری را می جوید و می یابد تعمقی در اشعار حافظ و شعرایی مانند عبید زاکانی نشان می دهد که حق گویی یا باید در غالب عرفان بیان شود و یا هجو و هزل .
    حالا هزار و یک کارشناس کارنشناس را بیاورند تا بخواهند واژه های محتصب و مال اوقاف و حرمت می و پیر مغان و شاهد سیمین بدن را به عنوان عرفان لاپوشانی کند فایده ای ندارد .
    دقت کرده اید وقتی حضرات می خواهند تفالی به دیوان رند شیراز بزنند اشعاری که از دورویی و ریاکاری نختصب و بلعیدن اوقاف دم زده اند هیچگاه خوانده نمی شوند …. 0 حاج آقا بفرمایید !! خوبی این شعر های بند تنبانی من این است که هیچ بو و رنگی ندارد و بی خطر است )

  2. اشکار

    «… عریضه مختصر در جواب می‌نوشتم. تا اواسط صفحه طوری باهم راه آمدیم، آنجا قلم سرکشی کرد، عنان از دستم گرفت، پیش افتادم، دیدم بی‌پیر از خامه سرکار «وقایع‌نگار» اقتباس کرده، زاغ است و زاغ را صفت کبک آرزوست… جلوش را کشیدم… راستی یعنی چه؟ درستی کجاست؟ بی‌پرده‌گویی چرا؟ پنهان خورید باده که تکفیر می‌کنند. مردی که اینجا بی‌پرده و حجاب حرف بزند نادرتر از آن است که زنی در فرنگ با چادر و نقاب راه برود!… کاغذت را مثل ابنای زمان دم‌بریده کردم، انشاالله ناجور نیست… نه هرکس حق تواند گفت گستاخ. بنده به‌اقتضای جبن و احتیاطی که بالذات دارم، به کنایه و رمز معتقدم تا از سعایه و غمز محترز باشم.

    عاجز و مسکین هرچه دشمن بدخواه دشمن و بدخواه هرچه عاجز و مسکین
    رو به خیار و کدو کنند چو رستم پشت به خیل عدو کنند چو گرگین…

    روزگار است آنکه گه عزت دهد، گه خوار دارد چرخ بازیگر از این بازیچه‌ها بسیار دارد
    مهر اگر آرد، بسی بی‌جا و بی‌هنگام آرد قهر اگر آرد، بسی ناساز و بی‌هنجار دارد
    گه به‌خود چون زرق‌کیشان تهمت اسلام بندد گه چو رُهبان و کشیشان جانب کفار دارد

  3. اشکار

    خدایا راست گویم فتنه از تست ولی از ترس نتوانم چخیدن
    لب و دندان ترکان ختا را بدین خوبی نبایست آفریدن
    که از دست لب و دندان ایشان به‌دندان دست و لب باید گزیدن

    اسب عربی بی‌اندازه جو نمی‌خورد و اختهٔ قزاقی اگر ده‌من یکجا بخورد بدمستی نمی‌کند، خلاف یابوهای دودرغه که تا قدری جو زیاد دید و در قوروق بی‌مانع چرید، اول لگد به مهتری که تیمارش می‌کند، می‌زند.
    ای گلبن تازه، خار جورت اول بر پای باغبان رفت

    گرچه هم‌طبعند هردو، به بود شادی ز غم ورچه از چوبند هردو، به بود منبر ز دار

  4. اشکار

    درویش خان به عنوان تشویق نمی خواهید برای علاقه مندان جایزه 100 ساعت اشتراک اینترنت در اقصی نقاط کشور بگذارید ؟

  5. اشکار

    تو و ملک وجاه سکندری، من و رسم و راه قلندری اگر آن خوش است تو در خوری، اگر این بد است ، مرا سزا

  6. آرش حبیبی

    سلام ای کاش وبلاگ های زیست محیطی دو دسته شوند یک دسته به انعکاس فجایعی که بر محیظ زیست می گذرد بپردازند و یک دسته به تشویق محافظت فکر می کنم الان تعادل کمی به نفع دسته اول به هم خورده است.
    روز وبلاگستان فارسی بر شما مبارک باد

  7. آنيمـــــــــوسي

    شايد نشود اسمش را “منافق” گذاشت، اما خيلي از ما از خودمان نفاق مي‌جوئيم.
    خيلي كارها را مي‌كنيم كه دلمان درست نقطه مقابلش را مي‌خواهد اما خيلي چيزها دست و پايمان را مي‌بندد، عرف و سنت و شرع…
    اصلاً جامعه ما “دو رو پروري” مي‌كند، اصلاً جامعه ما عادت دارد آدم‌هاي دوگانه بار بياورد، ادم‌ها را از خودشان دور كند و به جايي كه خودشان هم نمي‌دانند كجاست ببرد…
    شرح مدارس غيرانتفاعي مذهبي تهران، هم از اين قرار است…
    بچه‌ها و خانواده‌هايشان براي اينكه بتوانند از امكانات خوب اين مدرسه‌ها استفاده كنند، بايد خودشان را در چارچوب‌هاي منطقي و غيرمنطقي ‌آن‌ها بگنجانند، بدون اينكه حتي سر سوزن اعتقادي به مرام و مسلكشان داشته باشند.
    نتيجه اين مي‌شود كه يك دختر بچه‌ي 11ساله از يك خانواده متوسط و معمولي (از نظر مذهبي) كه تا به حال رنگ چادر حجاب سفت و سخت را به خود و مادرش نديده، وارد يك مدرسه دو آتشه (بازهم از نظر مذهبي) مي‌شود و مدرسه بچه را “تهديد” مي‌كند اگر بيرون از مدرسه بدون چادر ببينيمت اخراجت مي‌كنيم…
    ظاهر مدرسه و استخر و باشگاه ورزشي مستقل و كلاس‌هاي 12 نفره و معلم‌هاي آن‌چناني بچه را جذب مي‌كند و پايش را توي يك كفش مي‌كند كه من همين مدرسه را مي‌خواهم، غافل از اينكه پس فردا تناقض فاحش بين تربيت خانواده و تربيت مدرسه، چه شكاف وحشتناكي بين آن بچه كه حالا جوان 25 – 6 ساله مملكت است مي‌اندازد و آن آدم براي پر كردن آن شكاف كه بين خودش و خودش!!! پيش آمده شروع مي‌كند به تكاپو…
    هي دست و پا مي‌زند، هي خودش را پيدا نمي‌كند، گاهي به نعل مي‌زند و گاهي به ميخ…
    هر جا كه برود مي‌تواند همرنگ جماعت بشود، همين مي‌شود كه هميشه با خودش در مبارزه است، هر كاري كه مي كند بالاخره يك نيمه ديگر وجودش نهيبش مي‌زند كه نه! تو بدي!!!
    و مدام اين حس را يدك مي‌كشد…
    بعضي از ما سردرگم‌ها هم، راهي براي تخليه پيدا مي‌كنيم، براي اين‌كه به خودمان نزديك شويم، براي اينكه خودمان را پيدا كنيم…
    و اين است كه مي‌بيني وبلاگ‌ها مثل قارچ در ايران رشد مي‌كنند، با اسم مستعار چون شخصيت حقيقي بچه‌هاي ما را كسي دوست ندارد، جامعه ما شخصيت منافق و نقابدار بچه‌ها را دوست دارد…
    اين است كه وقتي وبلاگ بعضي‌ها را مي‌خواني و وقتي مي‌بينيشان، هيچ، هيچ، هيچ تشابهي بين نوشته‌هاشان و ظاهرشان پيدا نمي‌كني…

    جامعه ما ما را با سانسور، با نقاب، با شخصيت دو گانه مي‌خواهد…
    اين است كه وبلاگ براي ما راه فرار است، راه نفس كشيدن است.
    آيا هيچ جاي دنيا اين همه تناقض بين آدم‌ها و درونشان سراغ داريد كه در ايران؟!

  8. همسایه

    سلام
    روز وبلاگستان فارسی مبارک
    نوشتن یک نیاز است فکر آدمی گنجایش تلمبار کردن این همه را ندارد باید ببارد تا اندکی سبک شود .اما باید نم نمک بارید و هر جایی نبارید .
    حالا اینکه چرا داشتن وبلاگ برای نوشتن انتخاب می شود شاید دلیلش تایپ حروف باشه دیگه کسی لابلای خط های کج و کوله رقص قلم گیج نمی شه .
    یادش بخیر دوران تحصیل معلم به خط بچه ها هم نمره می دادند(برای راحتی خودشان)و معلم ها شده بودند استاد خط خوانی !!
    البته مثال نقض هم داریم تو دوران دانشگاه یکی از اساتید خیلی بد خط بود و ما نصف وقت امتحان را صرف خواندن سوالات می کردیم یکبار اتفاق جالبی افتاد استاد مورد نظر حین امتحان به یکی از دانشجویان نزدیک شد و پرسید : سوال ها چطورند؟ و دانشجوی مورد نظر با ذوق گفته بود: استاد فقط دستتان درد نکنه که سوالات را تایپ کرده اید؟!!
    شاید دلیل دیگش نیاز انسان به ارتباط باشه .یه چیزی می نویسی و بعد یه غریبه می یاد و یه رد پا از خودش به جا می ذاره .
    شاید شجاع تر شدیم دوست داریم نقد بشیم و نقد بکنیم و چه لذتی دارد درک اینکه همه آنچه می دانیم تمام حقیقت نیست

    اینکه هر روز بیای تو این اتاق آبی نظرتو بنویسی هم خیلی حال می ده!!

  9. فرشته

    سلام
    روز وبلاگستان فارسی مبارک
    با نوشته آنیموسی..خیلی موافقم!!!
    نوشتن راه فراریست برای رها شدن از خودت..خودی که در حصار هستی
    وشناخت این خود درونی…
    وبه اشتراک گذاشتن این حس..وجواب دادن به این پرسش..که من چگونه ام؟
    من حقیقی را پیدا کردن..
    وشاید به همین خاطره…که همه می نویسند..ودوست دارن خوانده شوند
    موفق باشید

  10. فرشته

    فکر کنم همه ی ما دوست داریم لحظه هایی برای خودمان ..وبرای دل خودمان بنویسم
    ….
    واین میشه بازم نوشتن
    بازم دنیایی که توش خوانده شوی
    خدا کند این دختر جوان به بالندگی برسد وکسی دست وپایش را به حصار نکشد
    امین

    پاسخ:

    جامعه ای که در آن دختران جوانش بی حصار رشده کرده و به بالندگی برسند؛ بی شک جامعه ای خواهد بود که “شخصیت” را از نو معنا می کند.
    درود …

  11. یک وبگرد

    استاد بایدم با فری در مورد خوشگلی و تابندگی کله من موافق باشین!
    خیلی ها موافقن 😀

  12. پارسا

    سلام دکتر
    ما شیرینی میخوایم ! تولد که همینجوری نمیشه

    داشتم فک میکردم چرا من یک وبلاگ ندارم !؟؟؟

    پاسخ:

    واقعاً چرا نداری پارسا جان؟
    البته برای شروع بهتر است از کله کچل آرش به عنوان لوگوی وبلاگت بهره بری تا مشتری هایت دوچندان شود!!

  13. آقای رگبار

    درویش عزیزنبودی خیلی وقت بود .
    شعار هفته :‌
    وبلاگ فقط وبلاگ درویش .
    البته راستش من با شما موافق نیستم که این رشد ولاگی ما در جهت دانستن است . سری به وبلاگهایی که روزمره نویسی و از شوهرو بچه و زن همسایه می نویسند بینداز . ببین آمار آنها از شما بسیار بیشتر است.

    پاسخ:

    اولا آنها هم یه جورایی دارند به دانستن کمک می کنند! نمی کنند؟
    دوما منظور من جاذبه سرعت در دانستن بود و نه فقط صرف “دانستن”
    وبلاگ نویسی یه جورایی مثل دوربین دیجیتال عمل کرد و زمان انتظار برای مشاهده دسته گل هایی که به عنوان عکس گرفتیم را کاهش داد. هر چند ممکن است دوربین دیجیتال، سبب کاهش سطح سلیقه در هنر عکاسی و مخاطبین جدی اش را فراهم کند! نه؟
    درود …

  14. صادق

    تشبیه زیبایی بود، شباهت وبلاگستان و دختر بودنش!
    باشد که بلاگستان هر روز پررونق‌تر شود و بر غنای فرهنگی جامعه‌ی ایرانی بیافزاید.

    پاسخ:

    یکی از بدبختی های ما این است که بلاگنوشت را هم نمی توانند تحمل کنند و صدای صادق را هم فیلتر می کنند! چرا؟

  15. فلورا

    تولد وبلاگستان فارسي بر وبلاگنويسان عزيز مبارك

    نميدونم چرا حالا كه شما وبلاگ رو به دختري كه زمان جشن تكليفش رسيده تشبيه كردين،يه هو اين مصرع به ذهنم اومد

    نو عروسيست كه در عقد ِ بسي داماد است!!!

    پاسخ:

    شاید برای همین است که خیلی ها می خواهند سر به تنش نباشد و حکم سنگسارش را مدتهاست که صادر کرده اند! نکرده اند؟

  16. مهتا

    همه موجودات زنده از این همه لطف و احترام شما به زمین و همه مخلفاتش باید سپاس گذار باشند.. من به نوبه خودم واقعا از محمد درویش که حیات را خوب می فهمد از صمیم قلب سپاس گذارم..
    روز وبلاگستان بر صاحب این وبلاگ بسیار موفق مبارک

    پاسخ:

    ممنون مهتا جان … امیدوارم داغی سلام تنوری درویش تا کرانه های خلیج فارس برسد؛ بدون آن که از دهان بیافتد …
    درود.

  17. علي

    سلام. روز جشن تكليف بلاگستان فارسي به قول حضرتعالي مبارك باشد. البته نماز وبلاگ شما تا حالاهم ترك نشده اما حالا كه به تكليف رسيده ايد وضعيت فرق مي كند . يا حق

    پاسخ:

    درود بر جناب مصلحی عزیز …
    امیدوارم در دوران تکلیف هم هوای درویش را داشته باشید!

  18. فرهنگی‌ - تاریخی‌ - صنعتی

    آقای درویش عزیز،
    بدیهی است که حضور فعالانه ایرانیان را در دنیای مجازی ( که در آینده شاید جای کتاب و روزنامه را براحتی بگیرد) در مجموع مثبت میبینم.

    ولی دو جای تامل نیز در نوشتارتان وجود دارد. یکی روزانه متولد شدن 75 هزار وبلاگ جدید از سوی ایرانیان میباشد که جای تامل دارد و دوم اینکه آیا بهمین اندازه نیز خواننده داریم و یا اینکه همگی میخواهیم که فقط بگوییم بدون اینکه میل به شنیدن و احیانا اندیشیدن داشته باشیم.

    موفق و پیروز باشید.

    فرهاد

    پاسخ:

    نکته ی خوبی را اشاره کردی … در این دوره زمونه گوش برای شنیدن به مراتب نایاب تر است تا زبان برای سخن گفتن!

  19. هومان خاکپور

    این روز به ‘وبلاگ مرد‘ بلاگستان فارسی – محمد درویش عزیز – و همه وبلاگ نویسان فارسی مبارک باشد
    عنوان جالبی برای این مطلب انتخاب کردید رفیق …

  20. محمد درویش نویسنده

    من فکر می کنم روح وبلاگ نمی تونه مذکر باشه … درست مثل روح طبیعت …
    برای همین است که می گوییم: سرزمین مادری؛ مادر طبیعت …
    و از همین رو حس می کنم اگر حرمت ها و محدودیت های دنیای مجازی را درک کنیم و به ابزاری به نام وبلاگ حرمت نهیم؛ همان گونه که دخترکان 9 ساله را حرمت نهاده و عزیز می داریم … آنگاه دخترک 9 ساله امروز می تواند در آینده همچون زنی کامل و زایا، فرهنگ و ادب و دانش ایرانیان را قوامی درخور بخشد …
    درود بر هومان عزیز …
    امید که علی آقا هم زودتر خوب شود.

  21. حسین عبیری گلپایگانی

    این روز بر شما استاد عزیز که در این چند سال از همه وجود خود ( چه مادی و چه معنوی )جهت اطلاع رسانی در مورد مشکلات زیست محیطی مایه گذاشتید و بقیه دوستان وبلاگ نویس زیست محیطی مبارک باد.

    پاسخ:

    درود بر حسين عزيز … تبريك مي گويم موفقيت اخيرت را …

  22. نیما

    روز وبلاگ و وبلاگ نویسی البته با اندکی تاخیر
    بر شما مبارک .
    شاد باشید و ماندگار

    پاسخ:

    درود بر مهندس اهل وب و ممنون. راستي چرا دوباره نشاني سابقت را مي نويسي؟!

  23. اشکار

    حالا بین خودمان باشد !
    خوب شد این طفل نوپا پسر نیست و گرنه باید زخم تیغ خونبار جناب دلاک باشی را بجان می خرید !!!
    …. بیاد دوستعلی خان و کارد آشپزخانه خانم عزیز السلطنه کتاب دایجان ناپلئون
    …. زنده باد اسدالله میرزا….. برقرار باد خط هوایی لوی آنجلس و سانفرانسیسکو

  24. محمد درویش نویسنده

    زياد هم مطمئن نباش اشكار جان!
    انگار اين خبر يا اين رسم را در ايران فراموش كرده اي! نكرده اي؟
    .
    و نكته جالب تر داستان اين است كه گاه همين بلا را بر سر وبلاگستان نوپاي فارسي هم مي آورند! نه؟

  25. غزاله

    بله ، مبارک باشه بر اهالی این دنیای مجازی ، ولی ای کاش همه ی ما درست استفاده کردن از اون رو هم یاد بگیریم ! جشن تکلیف رو هم خوب اومدین مهندس ، راستی چندسالگی سن تکلیفه ؟ 9 یا 10 ؟! 🙂

    من مکلف شدم یا نه ؟! 🙂

    دورد و خوب باشین

  26. محمد درویش نویسنده

    – 9 سالگي
    – فكر كنم شما 5 سالي باشه كه به سن تكليف رسيده ايد! نرسيده ايد؟
    – ممنون از لطفتون و موفق باشيد … در ضمن گمان برم آنها كه نتوانند از اين ابزار درست استفاده كنند، بنابر يك قانون طبيعي، حذف خواهند شد.
    .
    درود …

  27. اشکار

    ترانه سرا: فرهنگ قاسمی» آهنگساز: ( فریدون فروغی

    آآآآ مشتی ماشاالله
    آآآآ حقه ای والله
    حقه ای والله می کشی بالا
    مال و منالا می کنی حاشا
    بارت می لنگه الاغه لنگه
    شیشه و سنگه مشتی ماشاالله
    آآآآ مشتی ماشاالله
    آآآآ حقه ای والله

    دستات که روشه خون که بجوشه
    خلق بخروشه داره تماشا
    حاضر و غایب صادق و کاذب
    شحنه و نایب جملگی رسوا
    آآآآ مشتی ماشاالله
    آآآآ حقه ای والله

    حق پیشه رنجه مار سر گنجه
    پنجه به پنجه گشنه و دارا
    اونکه بیداره دستاش به کاره
    حقو می گیره آخر دعوا
    آآآآ مشتی ماشاالله
    آآآآ حقه ای والله

  28. غزاله

    كاملاً درسته مهندس عزيز يعني حذفشان مي كنيم !

    با اين حساب يه كوچولو كمتر از 5 ساله 🙂

    شاد باشيد و شادي بخش

  29. RS232

    یکی از خوبی های وبلاگ این است که انسان ها را از جاهایی به یکدیگر پیوند می دهد که تصور آن هم در دنیای واقعی دشوار است. مثلا من فقط اسم سازمان محیط زیست را چند بار در طول عمرم شنیده بودم و گمان می کردم که کار آن هم فقط این است که وجه منابع طبیعی را قبل از تخریب وصول نماید و اصلا روحم خبر نداشت که عده زیادی از انسانهای شریف هم هستند که در این راه با تمام وجود تلاش می کنند و با مشکلات فراوان نیز مبارزه می کنند.
    من از وبلاگ شما و نظرات خوانندگان شما چیزهای زیادی یاد گرفتم و حتی اشعار بند تنبانی اشکار هم برای من بسیار جذاب بود و آنها را در یک فایل برای خودم ذخیره کردم. با اینکه وبلاگ یک ساله من به جای اینکه مادری زایا شود نویسنده آن پدری زایا شده است ولی لااقل وجود آن باعث شد که من به جاهایی سرک بکشم که اصلا عقلم هم به آن قد نمی داد.
    از شما بابت آگاه سازی خوانندگان سپاسگزارم و برای شما آرزوی بهروزی دارم.

  30. محمد درویش نویسنده

    بله آرش جان …
    تو درست می گویی … یکی از عجایب وبلاگستان شاید همین باشد که تو بیش از 90 درصد از عمرت را در ایران بودی و نه درویش را شناختی و نه محیط زیست ایران برایت چون امروز دغدغه بود! و حالا که هزاران کیلومتر دور شده ای از وطنت، این مجال را یافته ای که به طبیعت ایران و آنانی که برای پایداری اش می کوشند، فکر کنی و همراهی نمایی …
    برای همین است که وبلاگستان را دوست دارم … هرچند همیشه این دنیای مجازی هم به من لبخند نزده است!
    درود و به امید دیدار …

  31. نیما

    سلام درویش عزیز
    دنیای مجازی با تمام مجازی بودنش
    بعضی مواقع دریچه ایی به سوی رهایی برای من هست .
    این رو کسانی که وبلاگی دارند به خوبی حس کرده اند .
    وبلاگ داری و نوشتن لذتی است که هیچ گاه برای من کهنه نشده .شاید بشه از اون به یک نوع عشق برای من تعبیرش کرد .
    شاد باشی درویش عزیز
    عید فطر رو هم به شما مبارک باد میگم
    درود

  32. نیما

    سلام درویش عزیز
    دنیای مجازی با تمام مجازی بودنش
    بعضی مواقع دریچه ایی به سوی رهایی برای من هست .
    این رو کسانی که وبلاگی دارند به خوبی حس کرده اند .
    وبلاگ داری و نوشتن لذتی است که هیچ گاه برای من کهنه نشده .شاید بشه از اون به یک نوع عشق برای من تعبیرش کرد .
    شاد باشی درویش عزیز
    عید فطر رو هم به شما مبارک باد میگم
    درود
    درویش عزیز کامنت بالایی رو پاک کن
    اشتباهن با آدرس قبلی وبلاگم ارسال شد

  33. محمد درویش نویسنده

    درود بر نیمای عزیز:
    همه ی آنهایی که وبلاگ نویسی را با هر کیفیت و مرارتی در طول همه ی این سالها ادامه داده اند؛ بی شک رنگ و بوی عشق را باید در این استمرار و ماندگاری شان ردیابی و ره گیری کرد …
    سرفراز باشی دوست عزیز من .

  34. روشنك

    کاش تولد 9 سالگی وبلاگستان را با فاجعه ای به نام جشن تکلیف دخترها در ايران مقایسه نمی کردید .. جدن جشن تکلیف برای یک دختر ایرانی یک خاطره خوش و سرشار از امید و شور و شعف برای آغاز جوانیست ؟.. من که اینطور فکر نمی کنم .. جشن تکلیف 9 سالگی برای دختر ایرانی یعنی آغاز افتادن یوغ اسارت و محدودیت و شرمندگی بابت زن شدن !.. زن شدن فقط زاییدن نیست .. زن شدن یعنی آدم بودن !.. کامل شدن !.. و گرنه یک مادیان شايد بهتر از یک زن کامل زاییدن بداند .. ; ) ..

    هه هه .. سلاااااااام .. همانطور كه مي بينيد مثل هميشه زبان دراز و جسور و خوش خنده آمدم .. دلم براي شما و اينجا تنگ شده بود .. خوش باشيد و اگر روزه گرفتيد عيدتان مبارك !.. من به همه عقايد احترام مي گذارم هرچند شايد با خيليهايشان موافق نباشم و به طرز وحشتناكي نقدشان كنم ..

  35. محمد درویش نویسنده

    درود بر دوست قدیمی، روشنک عزیز … رسیدن به خیر
    می بینم که فرقی نکرده ای! کرده ای؟
    بخصوص که آن “هه هه” معروف هنوز سر جاش باقی مانده …
    .
    البته در مورد این که یک مادیان بهتر از یک زن کامل زاییدن بداند یا نداند، نمی توانم نظر دهم! اما تقریباً مطمئن هستم که تشبیه وبلاگستان فارسی به زن و درخواست برای کمک به بالندگی روح لطیف آن، حرمت نهادن به دنیای مجازی و عملکرد غیرقابل انکارش در جامعه امروز است؛ جامعه ای که حضور زنان کامل و آزاداندیش می تواند به نشاط و پویایی اش کمک کند؛ همانگونه که یک وبلاگستان پویا و هنجارشکن می تواند چنین کند.
    سرفراز باشید.

  36. نیما

    دلتنگت شدم درویش
    ندیده !!!!
    باور می کنی
    اومدم فقط همین ها رو بنویسم و به قولی یادی بکنم ازت و برم
    شاد باشی و ماندگار

  37. محمد درویش نویسنده

    دلتنگی از اون دردهای دوست داشتنی زندگی آدم زمینی هاست … همون دردهایی که مسافر کوچولوی اگزوپری را پابند زمین کرد و یه جورایی عادتش داد به اشک ریختن واسه دلتنگی هاش …
    خوشحالم که به دل نوشته های درویش اونقدر عادت کردی که دلتنگ صاحبش بشی مسافر نادیده و پراحساس من …
    .

    .

    درود …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *