در ستایش تک درختان چنار درکه و مردمان پاکنهادش

ما شاخه‌ی درخت خداییم
چون برگ و بار ماست ز یک ریشه و تبار
هریک تبر به دست چراییم؟

                                                              فریدون مشیری

یک کوچه رؤیایی در تهران! باورتان می شود؟به نظر شما کدامیک به دیگری هویت می دهند؟ کوچه به درخت یا درخت به کوچه؟! - درکه؛ تیر 1388

 

      کوه‌دره‌ی «درکه» را اگر نگویم که همه‌ی ایرانیان، بی شک همه‌ی تهرانیان و یا دست‌کم تمامی کوهنوردان می‌شناسند و بخشی از شیرین‌ترین یا پرشورترین، سرخ‌ترین یا رنگین‌ترین خاطراتشان را در این مسیر جادویی و طرب‌انگیز و از لابلای زمزمه‌ی کوهساران پلنگ‌چال – جایی که هوش درختان را هنوز می‌شود شنید – گذرانده‌اند. افزون بر آن تقریباً اغلب نویسندگان و هنرمندان و سیاستمداران وطنی؛ از علی‌اکبر ولایتی تا مصطفی میرسلیم و هوشنگ مرادی کرمانی و علیرضا خمسه و حسین زمان و … را می‌شود در این مسیر شناسایی کرد؛ مسیری که از هفت حوض تا دو راهی کارا، همه جور آدمی را می‌بینی؛ از کارا تا آزغال‌چال، قدیمی‌ترها را می‌بینی؛ از آنجا تا پلنگ‌چال، حرفه‌ای‌ها رو می‌بینی و از پلنگ‌چال به بالا، تک و توک آدم‌های ماجراجویی را می‌بینی که به دنبال یه جای پرت یا یه نشونه از یه جای بکر یا ایستادن بر بام تهران یا … می‌گردند.

کوچه ای که صدای هوش درختان به گوش می رسد!

      امّا در این یادداشت نمی‌خواهم به اون بالاها بپردازم! دوست دارم کف مسیر درکه یا همان ابتدای آن را بررسی کنم؛ جایی که سرعت ساخت و ساز در آن شتابان است؛ امّا به طرز غریبی احساس می‌شود که معماران می‌کوشند تا در این ساخت و سازها، کمترین آسیب هم به تک درختان کهنسال و مسیرهای تنگ و خیال‌انگیز کوچه پس‌کوچه‌هایش وارد نیاید.

از این تلاطم رنگین چرا کنار روم؟خیال پشت خیال آِد از کرانه دور ...

     همین است که ستایشم را برمی‌انگیزد … این که هنوز هستند آدم‌هایی که حاضرند به خاطر حفظ سبزینه و حرمت معماری کهن این محله‌ی رؤیایی، اندکی از منافع مادی‌شان را چشم‌پوشی کنند.

درختی در محاصره سیمان و آهن! معجزه است قطع نشدن این درخت! نه؟

    امید که بتوانیم با این رویکرد، کاری کنیم که درکه و سامانه‌ی هوش‌ربایش را به نسل آینده برسانیم؛ اگر یادمان بماند که زباله‌هایمان را این گونه رها نسازیم و حرمت خاطره‌ها را پاس داریم …

28 فکر می‌کنند “در ستایش تک درختان چنار درکه و مردمان پاکنهادش

  1. اشکار

    درویش خان
    …افزون بر آن تقریباً اغلب سیاستمداران وطنی….
    ….مسیرکوه پیمایشان متفاوت از بقیه است…
    ..درویش خان دوستت دارم ولی اگر باز حرف سیاسی بزنی به آقا فرود می گم درادارتان یک مجتمع عظیم آپارتمانی در کنار اکوسیستم خزری درست کند با تمتم امکانات شمال…(ویلا! ویلا!)
    درویش خان می گیرن شما رو

    پاسخ:
    اما من بسياري از ايشان را تاكنون در همين مسير ديده ام!

  2. شقایق

    دیدن عکس این درخت زیبای کهنسال در این کوچه باغ رویایی درکه و شنیدن صدای زمزمه آب زلال پای درخت از ورای همین عکس روزم را ساخت…

    به امید روزی که همه مان منافعمان را فدای تاریخ کهنمان نکنیم!

    پاسخ:
    خوشحالم كه سبب ساز ساختن روزتان شدم … گواراي وجود.

  3. محمد

    سلام بر استاد درویش عزیز ما
    واقعا ادم خوشحال می شه می بینه توی ایران ما هنوز مردمانی با این فرهنگ غنی زندگی می کنند. البته من نظرم اینه که بقیه نیز دارای فرهنگ غنی توی اون سرشت خودشون هستند باید اونا را بیدارشون کرد. وظیفه من و شما دقیقا همینه. باور کن می دونی همینجا را می شه یه پاتوق دنجی ساخت باسه همسایه ها. باسه در کنار هم بودن و لذت بردن. هر جا درختی هست بدون چراغ دوستی هنوز داره کورسو می زنه. اینا مطمئنم. چراغ انسانیت ما ادما تا زمانی روشن باقی می مونه که گونه های مختلف جانوری و گیاهیمون باقی بمونه.اگه اونا رفتن بدونید ما هم خیلی دوام نخواهیم اورد.
    در ضمن منم به روزم.
    یا هو

    پاسخ:
    درست مي گوييد محمد جان: كمك به حفظ، احياء و تدوام سبزينه و گونه هاي جانوري؛ در حقيقت كمك به استمرار باكيفيت زيست انساني است.

  4. فرزان اسدي(ابوحنانه)

    سلام
    آري درود بر مردماني اينچنين كه به خاطر راحتي و رفاه تيشه به ريشه زندگي نمي زنند.
    بدرود.

    پاسخ:

    البته به گمانم سياست هاي شوراي محل هم به اين برآيند هوشمندانه كمك كرده است.

  5. مرضیه ناظری

    سلام به دوست بزرگوارم
    ارزش اقتصادی تالاب گاوخونی را آقای لاهیجان زاده رییس اداره محیط زیست اصفهان اعلام کرده بود. در همایش حامیان تالاب گاوخونی_ بهمن 87
    http://www.khabarfarsi.com/news-504023.htm
    http://www.iraneia.ir/modules/news/article.php?storyid=32
    سبز باشید

    پاسخ:
    سپاسگزارم خانم ناظري عزيز.

  6. ع.ت

    هوای خنکش از توی مانیتور زد بیرون و آمد توی دفتر کارم و الان اینجاســـــــــت

  7. محمد درویش نویسنده

    خوشحالم كه دل نوشته هاي درويش مي تواند صفاي دفتر كار علي تجدد عزيز را دوچندان كند؛ فرزانه اي كه خود با طنازي هايش، صفاي فراواني به فضاي وبلاگستان فارسي تزريق كرده و مي كند.

  8. شقایق

    یاد رفت بگم
    این تکه اش خدا بود:
    “و بخشی از شیرین‌ترین یا پرشورترین، سرخ‌ترین یا رنگین‌ترین خاطراتشان را در این مسیر جادویی و طرب‌انگیز و از لابلای زمزمه‌ی کوهساران پلنگ‌چال – جایی که هوش درختان را هنوز می‌شود شنید – گذرانده‌اند”

    پاسخ:
    ممنون …

  9. آنا

    وقتی با دیدن عکس درخت و آب زلال ،‌اینهمه آرامش بهمون منتقل می شه و را در خلسه ای لذت بخش فرو می بره ،‌ می شه دلیل آرامش و صبر و حوصله و احیانا”‌ خلق نیک گذشتگانمونو که در جوار چنین نعماتی زندگی می کردند ،‌ بهتر فهمید . اون آرامشی که ما آپارتمان نشینان محصور شده در آهن و دود کمتر حسش می کنیم و باید به ضرب و زور یوگا و مدیتیشن و روان درمانی و چه و چه برش گردونیم .

  10. محمد درویش نویسنده

    همين طوره … حتا مي شود ردپاي اين صبوري و آرامش را هنوز در سلوك و رفتار و زندگي آدمهايي كه بيشتر وقتشان را در طبيعت و فارغ از هياهوي شهر مي گذراند، به عينه مشاهده كرد. اميد كه قدر كوچه باغ هاي ناهمتاي شهر و ديارمان را بيشتر بدانيم و در حفظش بيشتر بكوشيم.

  11. ژاله

    جادوگر پیر

    همه ی درختان را طلسم کرده بود

    باغدار جوان

    تبرش را به دوش انداخت !

    بوی گریه ی درخت می آمد …

    پاسخ:
    و بوی گریه درخت که بیاید؛ یعنی زندگی می خواهد پیاده شود، زمین نگه دار!

  12. محمود رضا پولادی

    سلا استاد درویش عزیز
    برایم جالب بود که به قول شما هنوز انسانهایی هستند که اینچنین سبز می اندیشند بقای طبیعت را بر ساخت و ساز منافع شخصی ترجیح می دهند
    سالم وکوهنورد و ورزشکار بمانید

    پاسخ:
    ممنون از آرزوهای قشنگت رفیق کازرونی من.

  13. مهتا

    کاش ما هم به این باور برسیم که دین احترام به زمین و گیاه و آب و درخت و همه موجودات هست..

    پاسخ:
    آمین.

  14. گیچ منگولی

    مهندس درویش عزیز دوست قدیمی چه خوب که هنوز سبز می نویسید بارها صدا و تصویرتان را از برنامه روزی از نو دیده و شنیده و با افتخار به ملیکا روزهای شاد وبلاگ نویسی را که حالا فقط با عنوان -ان روزها -ازش یاد می کنم مرور کرده ام. گیچ منگولی قطعا با دانایی که مورد نظر دایی های شهیدش بود سالها و قرنها فاصله دارد. بویژه این روزها که بچز بغضی قدیمی چیزی برای گفتن ندارد. این نوشته بهانه ای بود برای دوباره نوشتن و یاداوری روزهایی که در سالهای دور سخت گذشته بود آنقدر که گیچ منگولی را سالها با درد هم زیست کرد. خوشحالم که به من سر زدید و خوشحالم که می نویسید. اروند خوبم را ببوسید.

  15. پيمان زنده بودي

    درود و هزار آفرین…جناب آقای درویش عزیز خیلی اتفاقی با وب سایت وزینت آشنا شدم…با حضور شما عزیزان دل به ایرانی بودنم افنخار میکنم …جسارتا” اگر اجازه بدهید لینکتان کنم ….ماسبزیم تا بهار آید…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *