آرامستان واقعي اينجاست!

رودخانه كرج در بالادست سد اميركبير - 8/8/88

لابد شنيده‌ايد يا شايد هم ديده‌ايد كه اخيراً به جاي واژه‌ي مأنوس و غمبار «گورستان» يا «قبرستان» از واژه دلپذير و مشكوك «آرامستان» استفاده مي‌كنند.
البته زياد هم بيراه نيست؛ استفاده از كلمه آرامستان را مي‌گويم! به هر حال بعد از چند ده سال دويدن و دولا راست شدن و به اوج هيجان آمدن و … آنجا جايي است كه مي‌توان بند كفش را به انگشت‌هاي نرم فراغت گشود و براي هميشه آرام گرفت.
امّا كاش مي‌شد جايي هم باشد كه وقتي آدم‌ها هنوز ساكن زنده‌ي كره زمين هستند، بتوانند اندكي آرام گيرند و آرامستان را در زنده بودن‌شان درك كنند.

كيلومتر 25 محور كرج به چالوس و ضيافت رنگها ...

به همين خاطر، از خوانندگان عزيز اين سطور مي‌خواهم تا ظرف امروز و فردا … حتماً سري به جاده‌ي كرج / چالوس بزنند تا با ديدن تصاوير هوش‌ربايي كه مادر طبيعت در هنگامه‌ي پادشاه بي‌بديل فصل‌ها آفريده است؛ اندكي از عطر دل‌انگيز اين آرامستان ناهمتا استشمام كرده و خود را در برابر هجمه‌ي دود و بوق و سيمان رويين‌تن سازند.

چه هارموني نازك تب داري!

پس اين شما و اين هم حماسه‌ي بي‌بديل رنگ‌ها در ضيافت روح‌نواز و خيس پادشاه فصل‌ها … (البته من به ضيافت نرفته بودم؛ رفته بودم تا به سهم خود ضيافت ساز باشم!)

از اين آرامستان هم آرامستان تر سراغ داريد؟!

از اين آرامستان هم آرامستان تر سراغ داريد؟

مارپيچ هاي خاطره انگيزي كه حالا از هميشه الوان تر است! نيست؟

مارپيچ هاي خاطره انگيزي كه حالا مي تواند خاطره انگيزتر هم باشد! نه؟

جاده چالوس: 8 آبان 88 - پايين دست سد كرج

نزديك پل دوآب - سيرا

دهكده فرونرفته در آب واريان!

بخشي از روستاي واريان كه زير آب نرفت و بكرتر ماند!

پل سيراچال

هر كه نرود و نبيند ... از دستش رفته ها!


26 فکر می‌کنند “آرامستان واقعي اينجاست!

  1. شقایق

    دیگه از دل سوختن گذشت!هیمه بر پا شد که!!!!

    پاسخ:
    به خیمه ها خبر کنید …

  2. شقایق

    در ضمن من با اجازه عکس ها را سیو کردم!
    از ورای عکس ها می توان خنکی و خیسی این برگ ها را حس کرد

    پاسخ:
    دیدن کی بود مانند لمس کردن؟! باید آنجا بود و آن هوای سحرانگیز را به درون ریه ها فرستاد تا دریافت که خیسی چیست و رنگها چرا آنجا آنقدر تر و تازه و شفاف و تمیز هستند؟

  3. مهتا

    خیلی قشنگ هستند.. واقعا پاییزی هست.. دستتون درد نکنه.. دلم می خواست زیر درختاش قدم می زدم

    پاسخ:
    به زودی این اتفاق خواهد افتاد … منظورم قدم زدن در زیر آن درختان الوان و خیس است!

  4. نفیسه ب.

    سلام آقای درویش
    با یک صورت آفتاب سوخته که نتیجه ی آفتاب جنوب است عکس های زیبای طبیعت پاییز را می بینم و از اینکه فرصت دیدن این بوم رنگارنگ را یافتم هیجان زده هستم. راستی قرار است بچه های ورودی ما جشن یکسالگی بگیرند… در این مراسم قصد داریم یک نهال یک ساله هم بکاریم ( و شاید این کار را به سنت دانشکده داروسازی تبدیل کنیم)! اطراف دانشکده ی ما جای مناسبی برای برپایی ضیافت های سبز است! اما نمی دانم که چه نوع نهالی بکاریم. خیلی دوست دارم نظر شما را بدانم.

    با یک دنیا سپاس
    نفیسه ب.

  5. محمد درویش نویسنده

    درود بر نفیسه عزیز. خوشحالم که می خواهید چنین رسم دلنشینی از خود در دانشکده داروسازی به یادگار نهید. در آن مناطق می توانید گونه های مختلفی از سوزنی برگ یا آیلان و اقاقیا و بادام کوهی و سنجد تلخ و بنه و … را بکارید. برای آگاهی دقیق تر بهتر است با مهندس خوشنویس هماهنگ کنی:
    09123607256
    درود و بدرود.

  6. محمد درویش نویسنده

    نگران نباش دختر! روباه ها هوایت را دارند … بزن به کوه و بیابان و کشف کن معدن صبح را در خنکای یک روز نمدار پاییزی …

  7. کالیراد

    وقتي سياه و سفيد زندگي رو هم رنگي ديدي و الوان
    بدان و يقين بدان که زنده اي و سرو قامت
    بدان و يقين بدان که”ياس سر ديواري که فقط مي خندد”

    همکار گرامي درويش محترم

    زندگي تابلوي نقاشي است
    بوم خود را بردار
    رنگ در رنگ،بکش فردا را
    کودکي الوان است،کودکي پائيزي است
    کودکي خاطره ي ديروز است
    نبريدش از ياد
    او بهاري است به رنگ پائيز
    بوم خود را بردار
    و بهارت را در همهمه ي پائيزي به تماشا بنشين

  8. محمد درویش نویسنده

    خانم كاليراد عزيز: فكر كنم ديگه وقتشه … بايد كتاب اشعارت را منتشر كني. ممنون كه در دل نوشته ها، آنها را ثبت مي كني.

  9. کالیراد

    درویش گرامی

    دفتر دل نوشته هاتان همیشه پر برگ باد و همیشه الوان
    سپاسگزارم

  10. آنا

    در اینکه پاییز زیباست و اوج زیبائیش هم در آبان است شکی نیست . اما چرا هی دل ما را با وصف دیدنی هایی که شما می بینید و ما نمی بینیم آب می کنید ؟

  11. محمد درویش نویسنده

    من كه نگفتم براي ديدن اين آرامستان بايد مانند انوشه انصاري دل به دريا — ببخشيد! كره ماه بزنيد! نشاني اين آرامستان همينجاست … نرسيده به درخت؛ در پيچ اول … بالادست همين تهرون دودگرفته خودمان! معطل چي هستيد؟ دست آهو و همسر بزرگوار را بگيريد و بگيرند! و برويد در دل آرامستان … گور باباي رييس …

  12. محبوبی

    من اولین باری که به شیراز سفر کردم به صورت تفریحی توریستی و از سمت زاگرس بود و استانهای سرسبز و کوههای بلند و زیبا در ایلام و کهکیلویه بویراحمد و …

    واقعا احساس بازگشت به خویشتن داشتم و واقعا خدا رو با تمام وجود حس می کردم که به من می گفت کوهها و جنگلها و درختان و سرسبزی و آبشارها و چشم اندازهایش را ببینم و کمی از دنیای کوچکی که برای خودم ساخته ام بیایم بیرون و در دنیای بزرگش سیر کنم و لذت ببرم از لحظه لحظه زندگی

    ممنون به خاطر تلنگر دوباره ای که به مازدی

  13. عمو اروند

    محمد جان گر تو دیدی سلام مابرسان!
    که می‌دانی:
    دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.
    اما بسیاری از مردگان از دست “سربازان گمنام امام زمان” علی‌رغم حرمت نبش قبر در اسلام، در آرامستان هم، آرامشی ندارند.

  14. محمد درویش

    عمو جان آنها آرامش دارند … مردگان را می گویم! و هرگز از تلاطم های بالای گور، هیجانی به دل راه نخواهند داد و آرامستانشان برقرار خواهد ماند …
    امآ … بگذریم!

  15. بازتاب: مهار بیابان زایی » بایگانی » شاخه‌ی کوهستانی باغ گیاه‌شناسی ملّی ایران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *