حسين عبيري گلپايگاني را ميشناسيم؛ همان صاحب عزيز تارنماي كوهستان سبز را ميگويم؛ از معدود فعالان حوزه محيط زيست را ميگويم كه – به صورتي كاملاً بيادعا و چراغ خاموش – هم در حوزهي مجازي و تئوري و هم در حوزهي ميداني و اجرايي ميكوشد تا دست به ظرفيتسازي سبز زده و ايرانيان را با طبيعت همآواتر و همآغوشتر سازد … او در آخرين يادداشتش، رخدادي مسرتبخش را به نقل از خبرگزاري مهر يادمان انداخته است؛ از همان جنس رخدادهايي كه صحنهي محيط زيست ايران سخت به آن نياز دارد و پيشتر ديدهبان بيدار طبيعت بختياري هم به نمونهاي از آن در روستاي چين كوهرنگ اشاره كرده بود. يادتان هست؟
اغلب ما ميدانيم كه هميشه و در همهي برنامههاي محيط زيستي و توسعهي سازمان ملل متحد – UNEP و UNDP – بر نقش زنان و آگاهسازي اين بخش از جامعه به منظور اطمينان از موفقيتهاي هر نوع طرح و برنامهاي كه به جلب مشاركت مردمي نياز دارد، تأكيد شده و ميشود. اما دستكم، بررسي كارنامهي زنان ايراني – يا دستكم زنان در ايران! – در طول نيم قرن اخير داراي چندين و چند منتقد جدي از بين هم زنان و هم مردان بوده است كه شايد دو تن از مشهورترين منتقدين فعاليتهاي زنان – به ويژه در حوزهي محيط زيست – دكتر ناصر كرمي و عبداللطيف عبادي باشند.
از ناصر كرمي، دستكم خلاصه يك سخنراني در وب وجود دارد كه تاحدودي گوياي مواضع اين روزنامهنگار باسابقه در تحليل چرايي مواضع انفعالي زنان و بيتفاوتي ايشان در مواجهه با تخريبهاي محيط زيست است. به ديگر سخن، ناصر كرمي بر اين باور است كه زنان به رغم آن كه انتظار ميرود با توجه به مأنوسيت و نزديكي بيشترشان به مام طبيعت، حساسيتهاي سزاوارانهتري را بروز دهند؛ امّا عملاً كارنامهي محيط زيستيشان قابل دفاع نيست؛ نه كارنامهي فردي و حقيقيشان و نه كارنامهي صنفي و حقوقيشان. لطيف اما يك يا چندگام هم از ناصر جلوتر است (شايد به دليل آن كه ناصر بيشتر به فكر جانش است تا او! نه؟) و صراحتاً در مقالهي بحثبرانگيز اخيرش با عنوان: «فمینیستهای ایران : تکیه بر زنانگی یا ضعیفگی؟» خشم بسياري از شهروندان مؤنث داخل و خارج از كشور را برافروخته است! نيافروخته است؟
فارغ از اين مدخلهاي لطيف! خواستم به سهم خود از هموطنان عزيزم، از زنان طبيعتخواه و شجاع كلاردشتي قدرداني كنم و بگويم: حركتهايي كه شمايان انجام ميدهيد ميتواند در صورت استمرار سبب بازمهندسي و تجديدنظر در بسياري از پندارينههاي رايج در جامعهي امروز را فراهم آورد.
درود بر پايمرديها (بخوان پايزنانيها) و سلحشوری هاي بيمنتي كه براي نجات طبيعت ايران مبذول داشته و ميداريد.
چقدر مؤدبانه توي سر و كله هم زديم ها .. چقدر با دندون قروچه و چشم غره قربون صدقه همديگه رفتيم ها .. چقدر خان باجي و دائي جان ناپلئون شديم ها.. چقدر رگ غيرتمون زد بالا و سيبيلامون رو تاب داديم ها .. چقدر زديم به صحراي كربلا و دوباره بر گشتيم سر خونه اولمون !..
روي هم رفته بحث و جدل باحالي بود .. مهمتر از همه اينكه با وجود تنوع زيستي قابل توجهش به شدت ايروني بود !.. نبود ؟..
خدا رو شكر همه چي ختم به خير شد و صلواتها ختم شد و همه به روبوسي و ديده بوسي مشغولن .. دل كسي نشكست .. كسي قهر نكرد .. من هم خوشحالم .. حيف !.. مهموني ايروني تموم شد !.. بايد بريم خونه هامون .. هه هه ..
لطفن درويش خان يه مهموني ديگه ترتيب بدن حالا كه صلح و صفا و آرامش برقرار شده به اميد خدا و به حق پنج تن !..
من تازه از اينجا خوشم اومده به شرط اينكه نزنين خاموشم كنين .. ( الآن درويش خان لبخند زنان داره دندون قروچه مي كنه با خودش عهد مي بنده كه ديگه هرگز از كساني كه با علائم مورس حرف مي زنن نخواد كه منظورشون رو توضيح بدن !.. ) .. هه هه ..
دوستان همه موفق باشيد .. حتي لطيف كه احساس مي كنه همه دنيا دارن به نتيجه اختلاط دو قوم لر و عرب توهين مي كنن و چقدر مظلوم واقع شده ..
به پروانه هوشمند
در راستای تلنگرهایش … دلگرمیم که زیبایی های کم همتای سرزمین زیبای کمی خشن بختیاری؛ کمی از کاستی هایمان در میهمان نوازی را خواهد کاست و اما در دفاع از زنان در گفت و گوی فمینیستی(که داشت به کفت و کو در گویش بختیاری شبیه می شد!) حق با درویش عزیز البته در آخرین قسمت از پاسخش در ذیل نظر شماست! ما تا همین حدش هم با احتیاط اومدیم که یه وقت از این بیشتر متهم به زن زلیلی نشیم! آن هم در دیار بختیاری! میگید نه از درویش بپرسید … درود
به محمد درویش
یکی از خطاهای بزرگ زندگی من این بود که همزمان و با هم وارد چند و بلکه چندین شاخهء مطالعاتی و فعالیتی شدم. تا مدتها خوشحال بودم که در زمینه های مختلف کار می کنم ، می خوانم ومی نویسم . از زمین شناسی بگیر تا زبان شناسی و از جانورشناسی بگیر تا علوم دینی . بعد متوجه شدم اشتباه می کردم. هر کدام از این زمینه ها روحیهء خاص خودش را می طلبد و نمی توان همهء این روحیات را با هم در خود جمع زد . برای مثال من مدافع حقوق انسانها هستم اما در عین حال در علوم و فنون رزمی و جنگی و تسلیحات نظامی هم تخصص و تجربه دارم و برای به روز نگه داشتن این معلومات لازم است که دائما” در حال مطالعه و پیگیری آنها باشم . نتیجه این شده است که درگیر بسیاری از مباحث و مسائلی هستم که قلبا” هیچ علاقه ای به آنها ندارم . گاهی باید در نقش یک آدم بسیار جدی و پرخاشگر بنویسم و گاهی هم می روم توی لاک خودم . از بین تمام حوزه هایی که در آنها کار کرده ام و می کنم فقط و فقط عاشق حافظ شناسی هستم . یعنی اینکه خودم باشم و یک قوری چایی و یک دهات دور و یک دیوان حافظ . با همان باغ و بیل و بزی که قبلا” گفتم و چند مرغ و خروس . و دیگر هیچ! نه بهشت و حوری آن دنیا را میخواهم و نه مال و شهرت و مکنت این دنیا را .
پاسخ:
لطیف عزیز:
همیشه به این می اندیشم که چرا آدمها آنی را که دوست دارند باشند، نیستند؟ و هر بار بیشتر بر این پاسخ ایمان می آورم که:
اتفاقاً هستند!
آدمها دقیقاً همانی هستند که در ضمیر ناخودآگاه خویش جستجو می کنند. پارادوکس ها و ناسازه های شخصیتی ما به سبب آن است که ما واقعاً تردید داریم که کدام روی سکه برای مان بهتر است؟ وگرنه هیچ نیرویی نمی تواند آدمی را از رسیدن به آرزوهایش بازدارد، اگر واقعاً آن آرزوها را “آرمان های” خود قرار داده باشد.
درود …
…اعتراف به خطا!
…خیلی خوب بابا زن رشتی نمی خواهم یکی می خواهم با دماغ عمل کرده صورت سبزه با مو های مش کرده با هزار من فیس و افاده لاغر تکیده با 55 کیلو گرم وزن و 160 سانت قد به اضافه 10 سانتیمتر باشنه کفش با یک گوشی موبایل گندهاز آشبزی و کدبانو گری هیچ سررشته نداسته باشد مدام برود حمام آفتاب بگیرد(صورت سبزه و ریش و سبیل کز داده با موهای زرد رنگ)مدام بیرون از خانه با الی جون و قی فی جون باشد…این هم شد زندگی نه شما بگویید ذرویش خان این اسمش زن زندگی است ؟اصلا می توان آن را تحمل کرد؟
زن باید آرامش جان باشد نه مسبب فرسایش روان
بابا جان من سلیقه شخصی خودم را گفتم که بیشتر مرد های ایرانی هم اینگونه فکر می کنند می گویید نه بروید از جهانگیر خان شیر شکار ببرسید بس برای چه این همه طلاق در این روز ها رخ می دهد ؟چرا؟
خوب هیچ کس بری از اشتباه نیست ولی اگر بانوان یا دوشیزگان معترض به من اگر مرد می بودند (البته اینروزها یافتن مرد واقعی که ویژگی های یک انسان را داشته باشد نگوییم نا ممکن بلکه بسیار دشوار است) اچه انتظاری داشتند؟ها! اگر جوراب سوراخ و بیراهن چروک اتو نشده و خورشتی که همه اش آب و بدون روغن و لعاب باشد با یک کته بلایبدون نمک جلویشان می گذاشتند آیا نباید خشم ناک می شدند؟
در کل مرد باید خشن باشه کچل و بد اخلاق
اینجا نوشتاری هست و نمی توان لحن و چهره و ژست روشنک را هنگام “هه هه” گفتن به تماشا نشست.پس باید برای خودم به شکل های گوناگون می ساختم .
بهترین حالت نیم بیتی از فردوسی در داستان نبرد رستم و اشکبوس است، هنگامی که اشکبوس نام رستم را می پرسد ( شاهنامه خوان هم زن است:پاها در حال یک قدم به جلو گردن بر افراشته یک دست به سوی حریف بلند شده دست دیگر به عقب،چشم ها تنگ، لبخندی بر لب و محکم بلند فریاد می زند) رستم پاسخ می دهد:
مرا مام نام «مرگ تو» کرد
پاسخ:
با خواندن این کامنت دریافتم که چه روح جوان و شاداب و شیطووونی در پس نام پروانه اساطیری قصه ما نهفته است! … و اصلاً چرا که نباشد؟
تبریک می گویم فیروز خان!!
متهم به زن زلیلی نشیم! آن هم در دیار بختیاری! میگید نه از درویش بپرسید
….نه خان شما هیچوقت متهم به زن ذلیلی نخواهید شد فقط کافی است بانوان نیم نگاهی به صولت با عظمت و هژبر گونه شما بیافکنند تا هرگونه فمنیستی از یادشان رفته و سریع یک چای خوشرنگ با حبه های درشت قند را برای شما فراهم نمایند
من اصلا نمی دانم چرا می گویند برخی از آقایان از همسرانشان می ترسند
مگر ممکن اشت یک نره شیر اوژن از همسرانش بهراسد.یک غرش شیرانه کافی است تا قورمه سبزی جاافتاده با بیاز با یک چای دبش بعد از نهار بفوریت آماده گردد
آقای اشکار آشپز خوبی بودن و مرتب و منظم بودن صفت مردانه و زنانه نیست. هر انسانی میتواند مرتب و منظم باشد. به آشپزی علاقمند باشد یا نباشد. دیدگاه جنسیتی به کارها داشتن بد است. این که بگوییم چون زن است باید اینگونه باشد.
شکلی که شما از زن گیلک کشیده بودید ضعیفه بود. نه یه خانم کدبانو.
آدم هم میتونه از حقوق خودش دفاع کنه, هم یه مادر خوب باشه,هم آشپزی اش خوب باشه.اشتباه میگم؟ یا به قول رشتی ها. نه مگه؟
در انتها جورابتان سوراخ است یکی دیگر بخرید. لباستان هم چروک هست خدا رو شکر , خشک شویی است و اگر نگران هزینه ها هستید که اطو بردارید و دست به کار شوید
اما در مورد خروشتی که آب روغنش جدا باشد روی شعله کم بگذارید که جا بیفتد.
خانم متین حرف های شما از نظر برابر بودن زن و مرد به عنوان انسان درست است ولی اگر شما مرد بودید باز هم از برابری دفاع می کردید؟
اگر لباس شما اتو نداشت و غذای شما آبکی بود عصبانی نمی شدید؟
بیایید به جای اینکه عصبانی شوید یک وابیشکا درست کنید با یک کته نرم ترشی هفته بیجار هم کنارش کمی هم ماهی شور را در نعلبکی بگذارید روی کته تا آرام آرام دم بکشد بعد از شام هم گشتی در بارک شهرداری رشت بزنید ولی حیف که رودخانه زرجوب با آن آلودگی در کنارش است و درختان کهن سال آزاد را هم بیشترش را قطع کرده اند
همه چیز مردمان رشت خوب است بویژه کتاب فروشی ها و رستوران هایش ولی رانندگی بدی دارند
بیایید با این تصویری که ساخته ام به قضیه نگاه کنید.
من: یک زن خانه دار
همسر من: شاغل
صبح که میخواهد برود سر کار لباسش چروک بود. چون من از مجموعه وظایف یه زندگی مشترک رسیدگی به کارهای داخل منزل( بنا به انتخاب خودم) را انتخاب کرده ام. در اینجا کم کاری کرده ام./ ناهار امروز هم آبکی شده. همسر بنده عصبانی شده و غرو لند کرده است.
چند وقت بعدش: همسرم نتوانسته مخارج زندگی را درست تامین کند و در زندگی به مشکل برخورده ایم. من باید عصبانی شوم و غرو لند کنم. زیرا همسرم هم به وظیفه خود( بنا به تصمیم و انتخاب خودمان من وظیفه ام انجام کارهای منزل و وظیفه او تامین مخارج بود) عمل نکرده است.
در تصویر بالا اگر عصبانی شده حق هر دو شریک زندگی است که جای بحث نیست
اما به نظر من هیچ کدام حق عصبانی شدن ندارند. کسی کلفت دیگری یا مسئول تامین مخارج دیگری نیست. دو نفر با هم ازدواج کرده اند تا یک زندگی جدید ایجاد کنند. هر دو اشتباه میکنند. هر دو کامل نیستند. هر دو انسان هستند. هر دو جایی کم می آورند. جایی اشتباه میکنند. باید به هم کمک کنند. اگر لباس چروک هست. اطو هم هست. اگر غذا آبکی است هم باید کمک شود تا بهتر شود . اگر مخارج و درآمد با هم نمیخونه باید یه جور مدیریت کنند هر دو که بخونه. با عصبانی شدن نه به هم کمک میکنند نه مشکل حل میشه. هر دو ناراحت میشن . فقط همین
به آقای درویش عزیز :
البته از خیلی چیزها می ترسم ، اما از این یکی … نه
مطمئن باشید .
پاسخ:
مطمئن که چه عرض کنم … ایمان دارم! ندارم؟
البته فرمایش شما درست است اما من به عنوان یک مرد ایرانی!!!!(البته اگر مردی هم یافت بشود)مایل به ازدواج با یک بانوی شاغل هستم چون در اصطلاح مرد سالاران ایرانی زن شاغل مثل مرغ تخم طلاست!
بخصوص اگر خانم شاغل در بانک باشد چون هم حقوق خوبی می گیرد و هم اینکه بانک ها وام خوبی می دهند
دبیر زبان و فیزیک هم که کلاس خصوصی می گذارد خوب است
البته الان خانم هایی که در بانک های خصوصی کار می کنند در بهترین شرایط برای ازدواج هستند
پروانه جونم .. من كه حاليم نشد چي نوشتي .. فقط حس كردم خيلي دوسم داري .. من كه دوسِت دارم و مطمئنم كه كندن پوسِت ندارم .. به خدااااااااااا راس ميگم اين دفه .. جووون خودم .. جووووون خودت .. اينم نشونه اش :
بوس هزارتا .. هه هه دوهزار تا .. گل و از اين هله هوله هاي ترش و شور و شيرين كه من عاشقشونم هم سه هزارتا .. يه روز بيا پيشم اينجا واسم شاهنامه بخون بلكم منم يه چيزي ياد گرفتم .. آقا فيروز رو هم بيار .. قول ميدم اذيتش نكنم .. ; )) ..
پاسخ:
یک عمر
در انتظاری تا بیابی آن را که
درکت کند و تو را
همان گونه که هستی بپذیرد
و عاقبت
در می یابی که او
از همان آغازخودت بوده ای
می دانی چه چیز تو را تحسین می کنم روشنک؟
همین که از این که خودت باشی، نمی هراسی!
مواظب خودت باش رفیق.
محمد جان کجایی … به نظر می رسه بهتره یه کاری بکنی تا دل نوشته هات به چت کده! تبدیل نشده رفیق.
پاسخ:
من همین جام! تو کجایی رفیق؟ قرار بود از دلیری های زنان بختیاری برایمان بنویسی … یادت که نرفته؟
لاف ز برتری کم زن،
سنگ برابرت هستیم
تیر به ما چه می باری؟
نیمه دیگرت هستیم
خالق این جهان ما را
واسطه کرد در خلقت
حرمت ما نگه می دار
خالق و مادرت هستیم
نظم جهان فردا را
همت و همدلی باید
دست به دست ما بسپار ،
یار دلاورت هستیم
عزت و امن و آسایش
جمله ز لطف ما داری
از دل خود اگر پرسی ،
همدل و همسرت هستیم.
حق طلبان همراهیم ،
زنده و شاد و برپاییم
گام بزن، بیا با ما:
ما همه یاورت هستیم .
حق حیات کامل تر ،
گرچه به کام شیر اندر
مطلب ماست، باور کن ،
طالب باورت هستیم.
سیمین بهبهانی
به مناسبت سپندارمذگان روز گرامیداشت زن در ایران کهن
پاسخ:
ممنون از یادآوری این روز فرخنده …
درود.
به آقای اشکار:صحیح می فرمایید. حتماً انتظار دارید بانوی شاغل شما لباس هایتان را هم اطو بزند. بعدش عصبانی هم شوید؟ چیز دیگری نمیخواهید؟
بقیه این بحث را در وبلاگ من ادامه دهید آقای اشکار چون دوستان گویا معترض شده اند.
معذرت میخوام از بقیه دوستان
پاسخ:
نه متین جان! گمان نبرم نیاز به معذرت خواهی باشد … اینجا دل نوشته ها است و قرار است در آن بتوان به احساس اجازه داد تا هوایی بخورد.
درود بر تو و دیگر دوستان همراه.
سوراخی در کاغذ ساختی
باد از آن به درون آمد
و شعر آورد …
ممنون از این همه شعر؛ این همه شور؛ این همه جوانی و این همه سرمستی …
یه کلام از مادر عروس: والا من اگه مرد بودم، عمرن زنی مثل خودم نمی گرفتم!
نه که کور باشم یا کچل! اتفاقاً خدا داده گیسوی کمند و دو چشم آهو! (به قول خودم هاها!) ولی الانه هنوزم مشغول کارم! حالا که دیدگاهم رو بفرستم می بینید ساعت چنده!
بعدشم که می رسم ور ِ دل مادر جان در منزل، یا غر می زنم ایراد می گیرم از خستگی یا فرتی می رم توو جام و کات می شم که فردا صبح ساعت 5 که پا می شم احساس می کنم یه دیقه ست که خوابیدم!
خدایی همچین زنی به درد من یکی که نمی خوره، حالا ماهوش چهر و کمون ابرو و شکسته گیسو و رعنا قد هم اگر باشه!
پاسخ:
خسته نباشی آنیموس عزیز …
حالا که بیشترک فکر می کنم می بین، خیلی هم دلش بخواد! والا!
دقیقاً …
سلامت باشید عمو درویش عزیز. ممنون از حمایتتان. (:
پاسخ:
حمایت نبود … بیان واقعیت بود … اون هم فقط بخشی از واقعیت که می شه دید! نمی شه؟
چه جالب! ورد پرس لبخند اینوَرکی را تشخیص می دهد ولی لبخند آنوَرکی را نه!
این شکلی:
🙂 یا این شکلی؟ (:
اینورکی یا آنورکی اش زیاد مهم نیست!
مهم این است که لبخند بزنیم و یادمان باشد که:
هر چهره ای با لبخند زیباتر است! نیست؟
آقا تعریف از خود نباشه، بله. اینجانب کمی از خود راضی می باشد.
مرسی.
ما باید یاد بگیریم که:
اگر زمستان در راه است
و اگر من پاپوشی ندارم …
این دلیل نمی شود تا
پاپوشت را نیاورم!
درود بر دوست “از خود راضی” اما صادق و زلال من.
محمدجان خود آقا لطیف هم دیگه بی خیال شده پس بزن بریم؛ نه؟ بمانیم؟
کجا با این عجله؟ هنوز ساعتی تا تولد مجتبی باقی مانده! نمانده؟
میگم عجب دل نوشته هاییه دل نوشته های آقای درویش . آدم همش میخواد توش بنویسه. انگار نه انگار خودش اتاق داره. خودش واسه خودش یه اتاق داره این دختره اما میاد تو دیوار خونه مردم مینویسه. فکر کنم بخاطر صفای دل صاحبخونه است که بی منت میذاره بنویسی. تازه تشویق هم میکنه.
پاسخ:
دیوار خونه مردم چیه دختر؟
دفتر من در وسط
باغ ورق می زند
برگی از آن می کند
نام تو … نام او … نام ما
در باغ ها
ورد زبان می شود
دل نوشته های درویش متعلق به همه آدم بزرگایی است که “آدم کوچیک” درون شان را نه تنها انکار نمی کنند، که دوستش هم دارند و گاه می گذارند تا سبکبالانه هوایی تازه کند …
درود …
تولدت مبارک؛ تولد مجتبی پاک پرور را میگم ها …
پاسخ:
یه خورده عجله کردی … در این لحظه ای که تبریک فرستادی، هنوز نیامده بود به دنیا!
متین گرامی
این آقای درویش هم دلش عجبه! هم پیوند زدنش؛ خدائیش ببین چطور رفتار زنان شمالی و جنوبی(بختیاری) کشور رو با ناصر و لطیف پیوند زده اون هم یه پیوند سه پیچ! نه؟ …
خداوند دلت را از بزرگی کم نکنه رفیق! بکنه؟
یادت که نرفته … مهندس کشاورزی پیور باید بلد باشه پیوند بزنه! نه؟
اتفاقاً متین هم مهندس کشاورزیه! منتها فکر نکنم مثل ما دولتی خونده باشه!
جوکش را که شنیدی! نشنیدی؟
مرسی درویش خان .. : ) ..
زنده باشی سلطان بانوی هوشمند …
به آقای خاکپور:آقای درویش فقط پیوند زدن بلد نیست. مهم تریت تخصص ایشان اهلی کردن است. ببینید چه جوری همه ما را اهلی اینجا کرده است. یه مهندس کشاورزی تمام عیار است.
به آقای درویش: فکر کنم نشنیده باشم. در ضمن خیلی خیلی ممنون. شما برای کودک درونم به قول پسر بچه ها زورو شدین. ما دخترا بهش میگیم فرشته مهربون توی کارتون سیندرلا
پاسخ:
آخ متین اگه بدونی من چقدر اون سریال زورو و گروهبان گارسیا را دوس داشتم … فکر نکنم هیشکی بتونه ادعا کنه که بیشتر از من نگرا زورو در زندگش بوده …
هه هه .. با متين موافقم .. : ) ..
پاسخ:
تبريك به متين!
اصلاح شود:
مهم تریت= مهمترین
راستی جوکشو میگین؟
حتماً … منتها فعلاً امکانات نیست! هست؟
بازتاب: دل نوشته ها » در پاسخ به عبداللطیف عبادی: وارداتی بودن واژه، یک پدیده را وارداتی نمیکند! میکند؟
بازتاب: مهار بیابان زایی » بایگانی » عباس پالاش: تأثیرگذارترین یادداشت، رسوایی سد سیوند بود و فریادتان چقدر گرمیبخش
احتمالا این اشکار جزو اخراجی های دانشگاه رودهن است که انقدر به دانشگاه رودهن تکه می اندازد. حالا اخراجت کردن گریه نکن ( در یک جا دیگم تکه انداخته بود)
اما تا آنجا كه من مي دانم ايشان مشغول دفاع از پايان نامه كارشناسي ارشد خود هستند! نيستند؟
نمي دونم چه جوري اينجا سرو كله ام پيدا شد شايد شما لينكي چيزي داده بوديد نمي دونم
ولي عجب جنجالي بود اينجا! شما هم كه ماشالله آتيش بيار معركه!
ولي كلي به نوشته هاي آقاي اشكار خنديدم، بعضي هاش خيلي خنده دار بودند
واي اين وبلاگ شما چقدر كشش داره، از كار وز ندگي آدم رو مي ندازه!
من می دونم! اما نمی گم!! بگم؟ … بگم؟
به هر حال من از طرف وبلاگ پرکششم از شما عذر می خواهم!
حالا کدوم شونو باید بیشتر تنبیه کنم؟!
شاید یکی از لینک هائی بوده که در متن اون دختره بالای درخت نوشتید
تنبیه برای چی؟
راستی فکر نمی کردم این نوشته منو ببینید اینجا.
ولی در آخرین دیدگاه ها فکر کنم می بینید.
نه اشتباه حدس زدید!
هر دو مورد را …
فکر کنم یک لینکی به وبلاگ آقای خاکپور گذاشته بودید و اونجا اولین لینکش توجهم رو جلب کرد که همین صفحه بود احتمالا”
تنبیه چه کسی؟
آفرین!
.
تنبیه دو تا وبلاگهایم که وقت تان را گرفته دیگه!
پرسیدم کدامیکی کشش شان بیشتر است برای شما؟