هموطن عزیزم، جناب عباس پالاش، روز گذشته دیدگاههای مشروح خویش را در بارهی یکی از یادداشتهای اخیر نگارنده در دلنوشتهها با عنوان: « آیا زنان کلاردشتی میتوانند در نرم کردن مواضع لطیف و ناصر مؤثر واقع شوند؟!» برایم ارسال داشتند که دریغم آمد به دلیل اهمیت بحثی که لطیف عزیز آغاز کرده است، آن را در اینجا بازانتشار ندهم.
پیشاپیش از عباس و دیگر هموطنانی که سزاوارانه در این بحث مشارکت کرده و خواهند کرد، سپاسگزاری میکنم.
و اما نامهی عباس پالاش:
سلام
مطلب شما درباره نوشته آقای عبادی و نظرات خوانندگان مانند خانم روشنک و همچنین نوشته آقای عبادی را خواندم. اما چند مطلب.
یک، حرکتهای نوپای اجتماعی به همان اندازه که نیاز به حامی و پشتیبان دارند، نیازمند منتقد نیز هستند. نحوه برخورد با انتقاد، نشانگر بلوغ آن حرکت است. به شخصه با وجود انتقادهایی که ذکر خواهم کرد، از آقای عبادی بابت نقدشان تشکر میکنم. توضیح غیر ضروری این که، دلیل این تشکر و اینکه یک مرد، علاقمند به فهم انتقاد مرد دیگری از جنبش و حرکت خانمهاست، این است که در حال سوار شدن به مترو یا اتوبوس نیستیم و قصدمان بحثی فکری است.
نوشته ی – به نظر من کمی شتاب زده – آقای عبادی، سعی در بیان و اثبات این نکته از طریق ارایه شواهد دارد که راه و روش و افق فکری آنچه آن را فمنیسم ایرانی مینامد، اثباتی و بر پایه ویژگیهای سازنده زنانه نیست، بلکه دارای یک تناقض آشکار یا پنهان در مبارزه با چیزی است که هنوز زیر سلطه فضای فکری آن است. یعنی با استفاده از ابزارها و قدرت مانورهای موجود در نظامی که زن را ضعیفه میداند، سعی در مبارزه با تفکر و نظامی دارد که زن را ضعیفه میداند. این تذکر، تذکری ارزشمند است ولی آنچه باعث میشود آنرا شتاب زده بدانم، ندیدن گرفتن بعضی مسایل و برخی شواهد نامناسب برای بیان این حرف است. در ادامه نوشته، سعی میکنم نوشته آقای عبادی را بخوانم و درک کنم.
“فمینیسم در جهان غرب پدیدهای است با ریشهای عمیق و تاریخی که بنا به اقتضای شرایط زمانی، مکانی، اجتماعی، سیاسی و نیازهای واقعی مردم آن دیار به وجود آمده و به تدریج شکل گرفته و در هر بخشی از جغرافیای آن نیز حالتی بومی و منحصر به خود گرفته است. اما همین واژه در کشور ما پدیدهای کاملا وارداتی، جدید و از آن مهمتر تعریف نشده است”.
بازگویی سخن آقای عبادی:
فمنیسم، پدیدهای است غربی یا پدیدهای ست در غرب.
فمنیسم غربی، دارای ریشهای عمیق و تاریخیست.
فمنیسم غربی بر اساس نیازهای زمانی، مکانی، اجتماعی و سیاسی مردم غرب بوجود آمده است.
فمنیسم غربی بر اساس نیازهای واقعی مردم آن دیار بوجود آمده است.
فمنیسم غربی، پدیدهای است تدریجی.
فمنیسم غربی که بر اساس نیازهای عمیق و واقعی و در نتیجه مشترک مردم غرب پدید آمده است، در عین خاستگاه یکسان به دلیل نیازهای عمیق یکسان، بسته به جغرافیا، حالتی بومی و منحصر بفرد دارد.
فمنیسم ایرانی، وارداتیست.
فمنیسم ایرانی، جدید است.
مهمترین اشکال یا اشکال مهمتر فمنیسم ایرانی، تعریف نشده بودن آن است.
حال بررسی :
در این که فمنیسم پدیدهای است غربی بحث چندانی نیست. تنها تذکر این مطلب، تفکیک غرب جغرافیایی و غرب فکریست. اما تصور میکنم در پشت عبارت، غربی بودن فمنیسم، یک نکته مبهم مانده است. چرا غرب خاستگاه فمنیسم شد؟ وقتی میگویم غرب، منظورمان غرب جغرافیاییست؟ ظاهرا با نظر به اینکه آقای عبادی بعدتر در جایی اشاره به رویکرد کمونیستی به فمنیسم دارد، برداشت من، غرب جغرافیایی نیست. اما آیا همیشه غرب، دارای ریشههای فمنیستی بوده است؟
در باره پیدایش فمنیسم و تاریخچه آنان، ظاهرا معقولترین و به واقعیت تاریخی نزدیکترین نظر، شروع آن در قرن نوزدهم و اوج گیری و ظهور اجتماعی موثر در قرن بیستم است.
“همین واژه در کشور ما پدیدهای کاملا وارداتی، جدید و از آن مهمتر تعریف نشده است”.
این سخن درست اما به نظر من ناقص است. وارداتی بودن واژه، یک پدیده را وارداتی نمیکند. یا قایل به این هستیم که اقتضائات زمانی، مکانی(؟)، اجتماعی، سیاسی و نیازهایی واقعی مشابه با فمنیسم در غرب در مردم دیار ما وجود دارد یا قایل به این اقتضائات نیستیم. اگر قایل به این اقتضائات- کدام اقتضائات؟- نباشیم، و این نیاز غیرواقعی و کاذب باشد، موضوع تفننی کم ارزش میشود. اما اگر قایل به این نکته باشیم که نیازها و خواستهایی مشابه آنچه باعث بروز فمنیسم در غرب شد، در دیار ما زمینه ساز و باعث بروز فمنیسم شده است، اشکال آقای عبادی این میتواند باشد که برای نیازی نو، بومی و نسبتا متفاوت، راهکاری نامناسب و غیر منطبق با آن برگزیده شده است. فمنیسم برای پاسخگویی به مشکلاتی آمده که مشکل ما نیست. شرایط زمانی، مکانی، اجتماعی، سیاسی و نیازهای واقعی مردم ما در رویکرد فمنیستهای ایرانی، لحاظ نشده است. با توجه به تقسیمبندی که بعدتر آقای عبادی در پاسخ به نظرات انجام دادهاند و رویکرد به فمنیسم را به کمونیستی و لیبرالیستی تقسیمبندی کردهاند، سخن آقای عبادی به بیان دیگر این میشود که رویکرد فمنیستهای ایرانی، کمونیستی است، به این معنا که اقتضائات زمانی، مکانی، فرهنگی، سیاسی را نادیده گرفته یا کم اهمیت میدانند و به آن توجه عمیق ندارند و در صدد الگوبرداری یا پیادهسازی پدیدهای تاریخی بدون داشتن ریشه و زمینه مناسب در جغرافیا و تاریخی دیگرند.
وارداتی بودن فمنیسم را صحیح نمیدانم. حتا اگر رهروان اولیه آن در ایران، با دیدن جوامع غربی به فکر آن افتاده باشند، به معنای وارداتی بودن نیست. شروع فمنیسم، مثلا از کشف حجاب نیست که شروع آنرا از دستور رضا شاه بدانیم. یا باور داریم که جنبش اجتماعی خودجوش است یا نداریم. مثال کمیربط اینکه فلسفه اسلامی هم با ترجمه دستوری مامون ریشه گرفت اما هویت مستقل پیدا کرد.
اما چه چیز باعث شروع فمنیسم در قرن نوزده و بیست و نه مثلا در قرن هفدهم و یازدهم شد؟ اگر مطابق نظر آقای عبادی، فمنیسم غربی را اصیل و دارای ریشه و مکان مناسب بدانیم، باید اتفاقی در قرن نوزده و بیست افتاده باشد که در قرون قبلی نیفتاده است.
به نظر من، ریشه گرفتن و مطرح شدن فمنیسم در سالهای اخیر در کشور، ارتباط بسیار زیادی به افزایش سطح سواد، آگاهی و دسترسی به اطلاعات و مشاهده نحوه زندگی جوامع دیگر، رفاه شهرنشینی و فرصتهای فراغتی که از آن بدست میآید، ظهور و پررنگ شدن طبقه رسمی کارگران و کارمندان زن، استقلال نسبی مادی و برخورداری از فرصتهای اجتماعی بیشتر ناشی از مدرن شدن زندگی شهری و … دارد.
بحث دیگر آقای عبادی، تعریف نشده بودن فمنیسم ایرانیست. تذکر و انتقاد خوب است اما پرسش به موقع هم ارزش خاص خود را دارد. مقایسه دوران شروع و ریشه گرفتن یک پدیده با بلوغ و پختگی پدیده مشابه، چندان مقایسه درستی نیست که از آن انتظار نتایج درست داشته باشیم. در قرن نوزدهم هم میشد گفت، فمنیسم پدیده تعریف نشدهای است. تا ریشههای این حرکت اجتماعی نو شکل نگرفته بود میشد گفت این پدیده، بیریشه است.
“بطور کلی برداشتی که از فمینیسم میشود این است که آنرا تفکر و جریانی اجتماعی و سیاسی برای دفاع از حقوق زنان میدانند. اما اینکه این حقوق به دست نیامده یا از دست رفتهی زنان چه هستند و به چه شیوهای باید به دست بیایند، مبحثی است که از جامعهای به جامعهای دیگر و از ذهنی به ذهن دیگر متفاوت است.”
برداشتی که آقای عبادی از فمنیسم ذکر میکنند، به نظر من هم برداشت درستی است. با نهضتی سیاسی بودن فمنیسم البته موافق نیستم و نمیتوانم ارتباط جنبش اجتماعی با بحث سیاسی آن را درک کنم. با ادامه فرمایش ایشان در مورد اینکه فهم یکسانی از حقوق بدست نیامده یا از دست رفته و شیوههای احقاق آن وجود ندارد هم موافقم با چند تذکر.
در اینکه ممکن است نظر من درباره بعضی از حقوق زنان با دیگری متفاوت باشد، حرفی نیست اما معنای آن این نیست که توافق حداقلی هم در این زمینه وجود ندارد. عامیانه و کوچه بازاری اگر حرف بزنیم، اینکه یک زن حتا در کلان شهر تهران، در هر سن و هر لباس و هر منطقهای، بدون شنیدن متلک و مزاحمتهای زبانی و رفتاری، نمیتواند به خیابان برود و حق دارد که بدون این آزارها، زندگی کند که مورد مناقشه نیست. حق تحصیل، حق تعیین سرنوشت، حق انتخاب همسر، حق رای، حق استقلال مالی و حق داشتن امنیت و آرامش و … و بسیاری از حقوق اولیه که حقوق بشری محسوب میشوند و حقوق عامی مانند حق کرامتی که مورد تایید اسلام در مورد بنی آدم است، حقوق حداقلی است. البته در مورد کار کردن همسران خانه دار فرزند دار بحث است و کسی منکر عدم توافق نیست. اما بیشتر این موارد اختلاف بدلیل تصادم این حقوق با حقوق دیگر است. تصادم حق آزادی فرد با حق فرزند. تصادم حق همسر با قایل بودن به حق چند همسری مرد. خلاصه سخنم اینکه توافق در حال گسترش و تاییدی هست که اولا حقوق زنان بطور مکرر و گاه سیستماتیک و در بسیاری از موارد حتا ناخودآگاه بر اساس الگوهای رفتاری جامعه، نقض میشود. اینکه چه حقوقی نقض میشود بخش اندکی از ظلمهای رایج در جامعه هم به زن و هم به مرد است. شاید تا بیست و چند سال پیش، توجه عمومی به مسالهای مانند آلودگی و اثرات آن بر زندگی نبود و کسی حق داشتن هوای سالم را جزو حقوق خود نمیدانست. تصور من این است که اولا نداشتن توافق بدلیل نشناختن همه حقوق و عوارض نقض آن و درک اهمیت آن است و دوم اینکه ما در حال کشف حقوق خود هستیم. فمنیسم ایرانی هم در مرحله کشف حقوق است، رسیدن به توافق بدون گذر از این مرحله نه ممکن است و نه مطلوب. اما درک عمومی در مورد نقض گسترده حقوق درک نادرستی نیست.
اینکه شیوههای احقاق حق در جامعهای با جامعه دیگر متفاوت است هم حرف درستی است. باید الگوی و راهکار متناسب با جامعه ایرانی انتخاب شود. اما آیا معنای آن استفاده نکردن از تجارب جوامع دیگر است؟ از یک سوی آقای عبادی معتقد است باید راهکار بومی و منطبق بر جامعه بومی باشد و از سوی دیگر ایراد آقای عبادی به فمنیستهای ایرانی این است که چرا از ظرفیتهای ضعیفگی استفاده میکنید. پس منطقا حرف آقای عبادی این میشود که درست است از ظرفیتهای جامعه استفاده میکنید اما این روش درست نیست. وظیفه هیچ منتقدی نیست که لزوما راه حل ارایه بدهد اما ایکاش دلسوزی و نقد آقای عبادی همراه میشد با چند راهکار در چارچوب جامعه ایرانی فعلی.
تصور من این است که رسیدن بخشهایی از جامعه به حقوق خود مانند زنان یا اقوام یا گروههای اقلیت دینی، حتا زندانیان اعم از سیاسی و غیر سیاسی، گروههای محیط زیستی، زیرمجموعه رسیدن جامعه به حقوق انسانی و بشری است و رابطه تعاملی دارد. یعنی هر چه جامعه بیشتر به سمت رعایت حقوق بشری برود، زیرگروهها به هدف خود نزدیکتر میشوند و تلاش زیرگروهها برای رسیدن به حقوق خود، باعث آگاهی کلی جامعه به حقوق بشری و شهروندی خود میشود. از همین رو، با اینکه به عنوان یک مرد، فمنیسم اثر خاصی بر زندگی و کارم ندارد و با آن بیگانهام و شاید حتا شبیه بعضی برخوردهای خشنی که آقای عبادی در کامنتها ذکر کردهاند با من هم شده باشد، اما همانند بحث حقوق اقوام، حقوق شهروندی، حقوق زندانیان و … آگاهی به حقوق بخشی و منطقهای را زمینه ساز آگاهی عمومی میدانم و از آن استقبال میکنم.
“این ناهمگونی در خواستههای سیال و شیوههای تلاش برای رسیدن به آنها شامل فعالیتهای فمینیستی نوپا در ایران نیز میشود” با فرمایش آقای عبادی موافقم با تکرار این نکته که اشکال آقای عبادی وارد است اما به معنای آن نیست که هیچ خواسته مشترک و هیچ روش صحیح بومی برای احقاق آن نداریم. کافیست به تلاش قابل تحسین کمپین یک میلیون امضا و تلاش بعضی فعالان جنبش در باسواد کردن زنان روستایی و برقراری رابطه و ایجاد کتابخانه نگاه کنیم. آقای عبادی نیز قبول دارند که فمنیسم ایرانی نوپاست.
“در طول تاریخ ایران هیچ جنبشی و هیچ حرکتی که توسط زنان صورت گرفته باشد یا زنان در آن نقشی اصلی را ایفا کرده باشند و یا حداقل اینکه خواستار تامین ابتداییترین حقوق انسانی برابر برای زن و مرد بوده باشد، وجود نداشته است و زنان همواره تابعی از متغیرهای جنبشهایی مردانه بودهاند.”
برای این فرمایش آقای عبادی، سوادی چنین دراز و بلند ندارم که چیزی بگویم، هر چند تجارب قبلی میگوید کمی احتیاط باید کرد. اینکه چرا هیچ جنبشی در ایران از طرف زنان برای احقاق خود مردان صورت نگرفته است، به نظر من ایراد درستی نیست و در ثانی خیر بودن نیت فعالان فمنیستی را زیر سوال نمیبرد. در ثانی ما چند جنبش زنانه داشتهایم که از آنها سوال میکنیم چرا در این همه جنبشی که داشتهاید به فکر حقوق ما مردان نبودهاید. اینکه زنان همواره تابعی از متغیرهای جنبشهایی مردانه بودهاند نیز از جملاتی است که من کمی پرهیز دارم از بیان و پذیرش آنها بدلیل کلی بودنشان، البته. راستش چنین سواد طویلی و آگاهی طولانی از همه جنبشها ندارم. کمی از مشروطه میدانم و نهضت ملی شدن صنعت نفت و انقلاب 57 و دوم خرداد و جنبش سبز.
“در تاریخ معاصر ایران اگر وجود نام پروین اعتصامی را در میان شاعرانمان استثنا کنیم، به این نتیجه غم انگیز میرسیم که ما حتی یک زن بزرگ که در سطحی ملی تاثیر گذار بوده باشد نداشتهایم.”
اینجاهای متن آقای عبادی کمی من را اذیت میکند. با این استدلال حتا استثنا کردن پروین اعتصامی هم درست نیست. خانم اعتصامی چه تاثیرگذاری ملی داشته است؟ شهریار چه طور؟ ندیدن فروغ و خانم بهبهانی و ژاله به چه دلیلی است؟ تاثیرگذاری در سطح ملی یعنی چه؟ منظور از شاعران تاثیرگذار نیما و اخوان و شاملو هستند؟ سایه چطور؟ سهراب سپهری؟ مقایسه میزان تاثیر شاعران زن با سابقه و تعداد بسیار کمتر با شاعران مرد، اصلا مقایسه معقولی نیست. تازه اگر بخواهیم به همین شیوه مقایسه کنیم، باید بگویم اثر شاعران زن تقسیم بر تعدادشان از اثر شاعران مرد تقسیم بر تعدادشان بیشتر است.
“حتی انبوه آزادیهای فردی و اجتماعی و فرهنگی نیز که در دوران دو پادشاه پهلوی به زنان ایران داده شد و فرصتهای بیشماری که برای شکوفایی استعدادها و ظهور زنانی همسنگ با مردان بزرگ به بانوان ایران داده شد نیز چارهساز نشد و در میان زنان ایران نه جنبشی فکری یا اجتماعی یا فرهنگی و یا حتی علمی و هنری پدید آمد و نه در میان آنها شخصیتی عمیق و بزرگ و خودساخته از میان برخاست.”
پیشاپیش عرض کنم نظرات آقای عبادی در این بخشها، اذیتم میکند. نمیتوانم بپذیرم اختناق عمومی زمان رضاشاه را میتوان فرصت شکوفایی استعداد زنها دانست. برخوردهایی که با مثلا بازیگر زن فیلم دختر لر شده است، از سوی جامعه سنتی صورت گرفته و نه حاکمیت. البته کشف حجاب و تاسیس مدرسه و بازیگری و خوانندگی رادیو بوده است. اما 57 سال زمان حتا اگر بپذیریم آزادیهای فردی و اجتماعی و فرهنگی انبوه بوده است، زمان اندکی برای رشد شخصیتهای بزرگ و عمیق و خودساخته است. ندیدن نقش پررنگ اعتقادات مذهبی، طردها و برخوردهای شدید خانوادگی و قبیلهای و قومی در محدود کردن زنان و پررنگ کردن یکطرفه آزادیهای حکومتی که در بسیاری از موارد مورد بدبینی جامعه بوده است، بررسی عادلانه و علمی نیست.
“نامهای بانوان فعال در عرصههای سیاسی و اجتماعی پیش از انقلاب را که بررسی کنیم به سادگی در مییابیم که آنها یا از سوی قدرت فائقهی جامعهی خود (یعنی مردان) صرفا نقشهایی تزئینی را بر عهده گرفته بودند (مانند فرح پهلوی و فرخ رو پارسا) و یا آنکه نتیجه کارشان جز مقداری گریه وزاریهای ادبی و هنری چیز دیگری نبوده است (مانند فروغ فرخزاد)”
با عرض معذرت، آقای عبادی در مورد فروغ فرخزاد، به شدت بیسوادی میکنند. ندیدن نویسندگان و شاعرانی مانند غزاله علیزاده، شهرنوش پارسی پور، ژاله، سیمین بهبهانی، سیمین دانشور حتا فعالیتهای پررنگ چریکی بعضی از زنانی که نام نمیبرم، چه وجهی دارد؟ نظر آقای عبادی در مورد تزیینی بودن اثر فرح پهلوی هم درست نیست و با چشمپوشی حداقل از آثار معماری است که در آن نقش مستقیم داشته. از خود نمیپرسیم چه شده بود که این تزیین ضروری شده بود؟ این چه کاریست که به قصد اثبات بیاثری زنان، نظر مضحک در مورد فروغ بدهیم؟ چون اعتقاد داریم، زنان حتا در صورت مساعد بودن انبوه شرایط مانند دو دوره پهلوی، استعداد رویش ندارند، دیگرانی را نبینیم و دیگرانی را بیخاصیت بدانیم.
“وجود و حضور خنثای زنان ایرانی در عرصه تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی علمی و تفاوت نکردن بود و نبودشان در صحنههای تصمیمگیریهای کلان مملکتی یا رخدادهای مهم کشور، پیش از هر چیز و بیش از هر چیز نشانه اعتماد به نفس نداشتن آنها و باور نداشتنشان به داشتن تواناییهای یکسان عقلی، فکری، روحی، شخصیتی و مدیریتی با مردانشان بوده است.”
در اینجا آقای عبادی ریشه مشکل، یعنی بی اثر بودن زنان در جامعه را نداشتن اعتماد به نفس و باور نداشتن به تواناییهای یکسان با مردان میداند. من و آقای عبادی یک تفاوت مبنایی داریم و آن در مورد شروع یا دقیقتر بگویم قوت گرفتن و جنبش اجتماعی شدن فمنیسم در ایران است، من دوران اخیر یعنی حداکثر بیست سال اخیر را در نظر میگیرم و تصورم این است که آقای عبادی از شروع دوران پهلوی. همین تفاوت باعث نتیجهگیریهای مختلف میشود. گزاره آقای عبادی را باور ندارم زیرا در مقدمات آن، اشکال میبینم. اینکه مثلا بیشتر وزرا مرد بودهاند یا اکثریت نمایندگان مرد، یا همه نخست وزیران مرد بودهاند و منطقا چون زنی در آنجا نبوده یا بسیار کمتر بوده، پس اثری نداشته و برای داشتن اثر باید حضور فیزیکی داشت، چندان از نظر من محکم نیست. مثالهای نقض را میتوان در مثلا مجلسهای فعلی دید که حتا بعضی از نمایندگان زن، برای حقوق زنان تلاشی نمیکنند. خلاصه سخنم اینکه، نبودن فیزیکی دلیل اثرگذار نبودن نیست و بودن لزوما اثرگذار. اما آقای عبادی سوالی را بدون پاسخ میگذارد و آن اینکه اگر زنان خنثا و بیاثر بودهاند انبوه آزادیها از کجا آمده بود و چرا آمده بود؟ چه نیازی به دادن نقشهای نمایشی و تزیینی به زنان بود. اینکه با تکیه مثلا به الگوهای غربی به زنان آزادی داده شد اما زنان رشد نکردند، آیا نقضی بر اشکال آقای عبادی به فمنیسم ایرانی نیست که میفرمایند بومی نیست و چون روشهای غربی را استفاده میکند، جواب نمیگیرد؟ اگر انبوه آزادیهای دو دوره پهلوی، زن بزرگی تربیت نکرد به این دلیل نبود که بومی نبود؟ بدون در نظر گرفتن شرایط زمان و مکان اجتماعی ما بود؟ خنثا بودن زنان با وجود آزادیهای غیر بومی در گذشته با اشکال اخیرتان به فمنیسم ایرانی در مورد روشها و دغدغههای غیر بومیشان، تناقض دارد.
“یک چنین حس رقتانگیزی که در وجود زنان ایرانی ریشه دوانده است آنها را عملا به گونهای تاریخی و سنتی در مقابل مردانشان تبدیل به ضعیفه کرده است.”
خلاصه جملات بالا و این جمله میشود اینکه، ضعیفه بودن زنان به دلیل حس رقتانگیز نداشتن اعتماد به نفس و باور نداشتن تواناییهای یکسان با مردان است. اول اینکه این جمله هم اذیتم میکند. اصرار آقای عبادی برای تعیین تکلیف با مقدمات ناکافی و نادرست، اذیتم میکند. زنان از سپیدهدم تاریخ ضعیفه نبودهاند و اگر بودهاند بنده اطلاعی ندارم. خیلی منطقیتر به نظر میآید که ضعیفه بودن به دلیل نظام مسلط مردسالارانه تصور شود تا برعکس آن. نفوذ تاریخی و اجتماعی و فرهنگی نگاهی که زن را ناقصالعقل میداند در خانواده، نحوه تربیت، آزادیهای فردی، قوانین، احکام، ساختارهای اجتماعی، دستورات دینی و هنجارهای قبیلهای و قومی، زن را ضعیفه میکند و نه بر عکس.
“ضعیفههایی که هیچگاه قادر به دفاع از حقوق اولیه خود نیز نبودهاند چه رسد به اینکه بخواهند برای کل مملکت و جامعه ایران کاری کنند.”
با عرض معذرت، این حرف را حرف بیربطی میدانم. چه از زمان مشروطه حساب کنیم چه از زمان 57، بعد از 150 سال یا 30 سال، مردان توانمند مبارز در جامعه مردسالار با ریشههای دینی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی هنوز به خواسته عدالت نرسیدهاند، هنوز به آزادیهای محدود هم نرسیدهاند، جوری حرف میزنید که انگار مردان در ایران شقالقمر کردهاند و زنان عجوزه ضعیفه بودهاند و نتوانستهاند. بعد این همه سال هنوز حق اعتراض و برگزاری تجمع نداریم. چه شاخ و شانه کشیدن بیربطی میکنید آقای عبادی.
“در سالهای پس از انقلاب و گریز و مهاجرت بسیاری از نیروهای روشنفکر کشورمان به سرزمینهای اروپایی و آمریکایی و نیز آشنایی آنها با مفاهیم جدید سیاسی و اجتماعی در جهان غرب ، واژه فمینیسم نیز به ادبیات سیاسی ایرانیان راه یافت بی آنکه کسی معنا و مفهومش را به درستی بداند.”
به نظر من، آقای عبادی توجه دقیقی به الزامات سخنان قبلی خود ندارد. آیا معنای این جمله اخیر، این است که فمنیسم ایرانی بعد از انقلاب و مثلا حدود حداکثر بیست سال عمر دارد؟ پس آن فرمایشها در مورد دوران پهلوی چه بود؟ واژه فمنیسم حتا اگر محصول برخورد نزدیک با جوامع دیگر بوده باشد، نه بد است و نه وارداتی و نه به این معناست که کسی نمیفهمد یعنی چه. اگر درک عمومی برای احقاق حقوق زنان نبود که این واژه وارداتی مثلا واژههای دیگر مثل لیبرالسم کماثر بود و پیوندی چه عمیق بدانیم چه سطحی با جامعه برقرار نمیکرد. اگر کشش و طلبی در این سو نبود که این بازی ادامه پیدا نمیکرد.
“در جوامع مترقی غرب (و بخصوص در سده های اخیر) زنان و مردان اروپایی و آمریکایی همواره در حقوق اولیه و انسانی خود با یکدیگر برابر بودهاند” سواد چندانی برای بررسی سدههای اخیر در اروپا و آمریکا و برابری حقوق آنان با یکدیگر ندارم.
“فمینیسمی که در آنجا بوجود آمد و گسترش یافت صرفا تلاشی برای به دستآوری حقوقی مانند حق رای یا حق مزد برابر با مردان بود که دهها و صدها سال بعد به موضوعاتی مانند حق سقط جنین و یا حق همجنسگرایی و ازدواج زن با زن هم گسترش یافت.” باز هم سواد تاریخی چندانی در این زمینه ندارم.
“اما آنچه که زنان ایرانی از آن رنج میبرند با مشکلاتی که فمینیسم در جهان غرب خواستار برچیدن آنها بود اصلا شباهتی ندارد. زن ایرانی نه از حق رای یا مزد برابر بلکه از حق حیات و زندگی و نفس کشیدن برابر با مردان محروم است.” خب کمکم میتوان ریشههای اشکال آقای عبادی را دید. سطح خواستههای فمنیست غربی بسیار بالاتر از خواستههای فمنیسم ایرانی است و باید فمنیسم ایرانی در عوض تلاش برای موضوعاتی مانند حق رای و حق مزد برابر، به دنبال احقاق حق حیات و نفس کشیدن برابر و بدیهیات حقوق زنان باشد. خب، پس آقای عبادی نقض حقوق زنان در ایران را نه تنها باور دارد که آنرا بسیار عمیقتر از نقض مشابه در جوامع اروپایی و آمریکایی میداند.
“محرومیت و فلاکتی که زن ایرانی از آن رنج میبرد این نیست که چرا حق ازدواج با همجنس خودش را ندارد یا اصلا چرا اختیاری بر بدن و ماتحت خودش ندارد. استیصال زن ایرانی در این است که از سوی عموم جامعه خود به عنوان یک انسان کامل به رسمیت شناخته نمیشود. جان یک زن ایرانی در باور تفکر و فرهنگ و دید یک ایرانی (که تبدیل به قانون هم شده است) ارزشی معادل بیضه یک نوزاد مذکر دارد”
پس اشکال این میتواند باشد که در عوض طرح موضوعاتی مانند حق ازدواج با همجنس و آزادی جنسی، به دنبال تغییر نگاه جامعه در نیمانسان دانستن زن باشید. نمیدانم ولی گمان نمیکنم بدنه فعالان فمنیسم ایرانی به دنبال قانون ازدواج با همجنس باشند. آزادی پوشش را معادل آزادی جنسی نمیدانم ولی باز هم طرح آن در جامعه سنتی را بیوجه میدانم.
“زن ایرانی در محیط اجتماعی و خانوادگی و حتی عاطفی خود ناتوان، هراسان، بی پناه و در یک کلام ضعیفه هست. همین احساس ضعیفگی بوده است که زن ایرانی را تا این حد حقیر و زمینگیر نگه داشته است” خلاصه سخنان آقای عبادی اینکه جامعه، زن را نیمانسان میداند و زنان خود این را باور کردهاند.
“غالب زنانی که اخیرا در کشورمان و یا در گروههای اجتماعی و سیاسی ایرانی در خارج از کشورمان نام فمینیست را بر خودشان نهادهاند هنوز خودشان هم قادر به تعریف معنا و مفهوم کلمه فمینست نیستند. بسیاری از آنها (بویژه خارجه نشینهایشان) که در گروههای کمونیستی عضویت دارند جملاتی را در نشریات سازمانی خود درباره تلقیهای مکتب مارکسیسم از نقش زنان در انقلابهای کارگری خواندهاند و احساس فمینست بودن به آنها دست داده است.” خلاصه اینکه فمنیستهای اخیر خارج از کشور، درک درستی از فمنیسم ندارند، بسیاری از خارج نشینها فکر میکنند تلقی مارکسیستی از نقش زنان در انقلاب کارگری همان فمنیسم است. آقای عبادی برپایه برخوردها و مشاهدات خود احکامی را صادر میکنند که حتا اگر با مقدمات حکم ایشان موافق باشم، به حکم صادره و مخصوصا نتیجه بعد از آن اعتراض دارم. جملات بعد را بشنوید تا اعتراضم را بیان کنم.
“فمینستهای درون کشورمان از آنها وضعی بدتر دارند و غالبا از طریق خواندن مطالبی سطحی و احساساتی در وبلاگها و وب سایتهای مربوط به محفل کمپین یک میلیون امضا و یا نهایتا از طریق جمع کردن چند امضا برای آن محفل در تفریحگاههای درکه و توچال تهران و یا تفرجگاههای اصفهان و شیراز احساس فمینیست بودن کردهاند. برخیها که پیشرفتهتر شدهاند کتاب جنس دوم (نوشته کمونیست معروف سیمون دوبووار که عقاید هولناکش بنیاد خانواده را در اروپا بر باد داد) را نیز خواندهاند و تلقیهای سست و مارکسیستی وی را با اصل باورهای فمینیسم معادل گرفتهاند. اخیرا یکی از سایتهای مربوط به محفل کمپین یک میلیون امضا مصاحبهای با دختر نوجوانی (که متاسفانه اکنون در بند است) را منتشر کرد که در آن گفته بود اول فمینیست شده، بعد به عنوان یک فمینیست معروف شده و سپس در تلاش برآمده تا اگر بشود کتابی یا جزوهای یا نوشتهای را در زمینه معنا و مفهوم فمینیسم بخواند که بداند اصلا فمینیسم و فمینیست یعنی چه؟! (نقل به مضمون). با داشتن یک چنین فمینیستهایی در کشورمان، هیچ امیدی به خروج زنانمان از مرداب احساس ضعیفگیشان نیست”
قبل تر گفتهام اینکه کسی جنس دوم نخوانده، فمنیست بشود با مبنای آقای عبادی قابل اعتراض نیست. خود عنوان جنس دوم در کتاب سیمون دوبووار یعنی اینکه فرمایش آقای عبادی در مورد اینکه زن در غرب، جنس دوم نبوده و عمده مشکلش حق رای و دستمزد بوده، نادرست است. حس نیمانسان بودن در اینجا، معادل جنس دوم بودن در غرب بوده است. گزارههای شدیدی هم در این میانه صادر شدهاند مانند تلقی مارکسیستی دوبووار از فمنیسم، سست بودن این تلقی و ریز احکام دیگری که مورد بحث من نیست. اعتراضی که قبلتر بیان کردم، به حکم خارج نشدن زن ایرانی از گرداب ضعیفگی است. آقای عبادی عزیز، بنده به مثالهای شما نمیتازم و بسیاری را رد نمیکنم. بعله، تلقی بسیاری چه بسا خود من نادرست و سطحیست، امضا جمع کردن در توچال، آگاهی به ریشههای فمنیسم نیست، قبول. اما چه بخواهیم و چه نخواهیم، همین فمنیستها را داریم. برای شما خندهدار است کسی اول فمنیست بشود و بعد معروف و بعد دنبال کتاب برود، اما برای من جالب است و تا حدودی طبیعی، چون من فمنیسم را وارداتی نمیدانم و شما میدانید. برای من حس ظلم به زنان و حس اینکه باید کاری کرد، روح فمنیسم است. حال در ابتدا نمیدانیم چه ظلمهایی میشود و چه کارهایی باید کرد و از تجارب جهانی چیزی نمیدانیم و بعد به دنبال یافتن سوال و دغدغه، آشنا میشویم، چه اشکالی در این هست؟ من کمپین یک میلیون امضا را سطحی نمیدانم حتا اگر در امضا گرفتن در درکه اشکالی ببینم. اشکالاتی که گرفتهاید را رد نمیکنم، به نوع نگاهتان اعتراض دارم و به حکمتان. من به این جنبش خوشبینم و بخصوص پیوند پنهانی میان آن و جنبشهای اجتماعی اخیر میبینم و ظرفیت یادگیری آنرا بالا میدانم. اگر از اشکالات امروز این جنبش میپرسید، نه من دفاع چندانی ندارم و نه وظیفهای برای دفاع. اما بعضی اشکالاتی که ذکر کردهاید، اساسا خاصیت جنبشهای اجتماعی همهگیرست. تصور شیکتان از فمنیسم غربی منطبق بر واقعیت نیست. شما به ساختمان آماده دو قرن بعد نگاه میکنید بیآنکه در زمان ساخت و تخریب و بازسازی مجدد و اشتباهات و امضا گرفتنها در توچال لندن بوده باشید. مگر نمیگویید دوبووار تلقی سست دارد، همین جمله یعنی فمنیسم غربی یک مسیر مشخص مهندسی شده را طی نکرده. به در و دیوار زده و اشتباهات بسیاری داشته و افرادی مانند دختر خانم ذکر شده، داشته است. به خدا آقای عبادی همه ما بشر هستیم، حتا زنان اروپایی، چرا تصور میکنید موجودات عجیب غریبتری از ما هستند. ما ممکن است آشفتهتر به نظر برسیم، اما دلیل آن گذر طولانی و ناقص از سنت به مدرنیته در این کشور است. بلاتکلیفی ذهنی عموم جامعه همراه با نابسامانیهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را هم اضافه کنید به این بلبشو، انصاف بدهید که فمنیستهای ایرانی با همه اشکالاتشان بد کار نکردهاند. بازهم تکرار میکنم اشکالاتتان را مهم و مفید میدانم و رد نمیکنم.
“احساس ضعیفه بودن تنها مختص به تفکرات و روحیات عموم زنان ایرانی نمیشود. در طول دو سه سال اخیر و در تمام مواردی که دستگاههای قضایی و امنیتی حکومت با زنانی که خود را از خواص و فعال حقوق زنان و فمینیست میدانند برخورد کردهاند -بدون استثنا- واکنشهایی که از سوی زنان دستگیر شده یا به زندان افتاده و نیز محافل دوستان و همفکرانشان نشان داده شده است عمیقا با تکیه بر قابل ترحم بودن زن دستگیر شده و در جهت جلب ترحم مخاطب خود بودهاند.” خلاصه اینکه علاوه بر تفکر و روحیه عموم زنان ایرانی، خواص و فمنیستها نیز زن را قابل ترحم میدانند.
“کافیست با یک سرچ مختصر در گوگل نام زنان به زندان افتاده و نیز مطالبی را که پس از دستگیر شدن آنها ( بخصوص اعضای محفل کمپین یک میلیون امضا) توسط دوستانشان نوشته شدهاند و یا نامههایی که خود آنها از درون زندان به مقامات قضایی نوشتهاند و نیز مصاحبهها و اظهارات خانواده آنها درباره همسر یا دختر یا دوست زندانی شدهشان بیان شدهاند را بخوانید تا متوجه لایههای عمیق احساس ضعیفگی و قابل ترحم بودن زن یا دختر بازداشت شده در این مطالب بشوید. از یتیم بودن و برادر از دست داده بودن و دم بخت بودن و نامزد بودن و مادر مبتلا به سرطان داشتن گرفته تا طفل شیرخواره داشتن و سنگ کلیه داشتن و مادر مرده بودن را می توان به عنوان تکیه اصلی این مویهها در ادبیات فمینیستهای ایران دید.”
با تشکر از مثالهای گردآوری شده توسط آقای عبادی، عرض میکنم استدلال ایشان را صحیح نمیدانم. بیشتر موارد مانند ذکر خاطرات و یتیم بودن و بیمار بودن و قابل ترحم نشان دادن لزوما به زن بودن و دختر بودن ربطی ندارند. کافیست اسامی فعالان سیاسی به زندان افتاده را سرچ کنید تا متوجه مطالب مشابه شوید مانند فرزند شهید بودن، یتیم بودن، تنها نانآور خانه بودن و …البته غلظت مویههای زنان بیشتر است بدون تردید. مچگیری از عکسالعملهایی که ترکیبی از طبیعی و توصیه وکلا و توجه به فرهنگ حاکم و ذهنیت قضات است، زمان خوبی برای اظهار نظر و اظهار فضل نیست.
تصور نمیکنم برخوردهای قضایی که در ایران صورت میگیرد نظیری در کشورهای دیگر داشته باشد تا بتوان مقایسهای کرد و عجالتا با تسامح آنرا از عوارض و موانع خاص ایرانی سر راه فمنیسم میشود در نظر گرفت. اینجا هم که اتفاقا باز یک ویژگی بومی است آقای عبادی نه تنها راهحلی ارایه نمیدهد که وظیفهای در قبالش ندارد بلکه روش ایرانی زنان فمنیست را صحیح نمیداند و شاید به ضرب و زور بشود حرف در دهان آقای عبادی گذاشت که با سکوتش در مورد روش، تلویحا روش غربی را برای پدیدهای ایرانی میپسندد.
“گذاشتن نامهایی چندباره بر خود (و از جمله مادران صلح، مادران عزادار، مادران چشم انتظار، مادران پیر و عصا به دست و غیره) و جلو انداختن عدهای پیرزن در مقابل خود و التماس از حکومت برای رحم کردن بر این زنان بدبخت و دختران ناتوان و پختن آش رشتهی نذری برای آزادی زنان دستگیر شده و تلاش در جهت برانگیختن رقت آقای بازجو و احساسات مردانه قاضی محترم شیوههایی هستند که فمینیستهای ناآشنا به مکتب فمینیسم ایرانی در پیش گرفتهاند.”
بطور خلاصه اشکالهای آقای عبادی که به نظر میرسد در ادامه بررسی ضعیفگی به مثال هایی از روشهای برخورد با پدیده ایرانی اشکال دارند را وارد نمیدانم. نحوه برخورد با مصیبتهای سنگین، لزوما زمان خوبی برای نظریه پردازی نیست. آقای عبادی جوری حرف میزنند که گویی احکام اعدام صادره در این مملکت را نشنیدهاند. دستپاچگی و پناه بردن به روشهای جواب داده شده و متعارف اولا نه مخصوصا فمنیستهاست- آش نذری این شبها هم در مقابل اوین پخته میشود- و نه اشکال و اشتباه است. خلاصهتر اینکه مثالهای آقای عبادی را مچگیری ناصحیح میدانم.
“این اواخر، کار به جایی رسیده است که تلویزیون و سایت خبری فارسی بیبیسی نیز مطالبی مفصل در سرزنش برخورد با فمینیستهایی که در پوشش مادران صلح و مادران عزا و مادران آش رشتهپز فعالیت میکنند مینویسد و آنرا مغایر با فرهنگ ایرانی ترحم در حق زنان میداند.”
فمنیست دانستن مادران عزادار هم از آن حرفهاست.
“به این ترتیب فمینیستهای ایرانی (عموما بی اطلاع از معنا و مفهوم فمینیسم و غالبا کمونیست و یا وابسته به محفل کمپین یک میلیون امضا) همچنان در پشت فرهنگ مردسالارانه و ناموسپرستانه ایرانی پناه گرفتهاند و بجای باور داشتن و تاکید بر تواناییهای زنانهشان و برابر دانستن خود با مردانشان، عملا وقت مواجه شدن با سختیها و مشکلات که میرسد، ناگهان تبدیل به همان زنان سنتی و مظلوم و بدبخت و قابل ترحمی میشوند که هزاران سال است در جامعه خود خنثی و زمینگیرند و باز به برانگیختن حس دلسوزی و احساسات عاطفی همسرانه و فرزندانه مردان روی میآورند و عملا بر ضعیفگی خود تکیه میکنند.”
خب آقای عبادی چند حکم نهایی صادر میکنند و متن تمام میشود.
1. فمنیستهای ایرانی عموما بی اطلاع از معنا و مفهوم فمنیست هستند.
2. غالبا کمونیست یا وابسته به محفل یک میلیون امضا هستند.
3. پشت فرهنگ مردسالارانه پناه گرفتهاند
4. به تواناییهای زنانه باور ندارند، و خود را با مردان برابر نمیدانند.
5. چون وقت اسارت تبدیل به زن سنتی و مظلوم و ضعیفه میشوند پس هنوز ضعیفه هستند.
در مورد یک- بهتر نیست آقای عبادی یک بار معنا و مفهوم فمنیست را معنا کنند و نشان بدهند فعالیت فمنیستها چه تناقضی با همان تعریف مختصرشان در مورد جریان دفاع از حقوق زنان دارد؟ البته که جنبش در حال شکل گیری نواقصی دارد.
در مورد دو- هیچ عدد و آماری ندارم و وابسته بودن به محفل یک میلیون امضا را ننگ نمیدانم.
مورد سه و چهار- استفاده از ظرفیت های جامعه را معادل باور نداشتن نمیدانم، هر چند تا خودباوری راه زیادی مانده است. البته امیدوارم از روشهای بهتری استفاده شود، اما چیزی به ذهنم نمیرسد تا توصیه کنم.
مورد پنج- را ناجوانمردانه میدانم و بدون ارزش علمی. هر چند ظاهرا عمده استدلال آقای عبادی بر مثالهایی از اسارت و گرفتاری در دستگاه قضایی است.
موفق باشید.
عباس پالاش
درسته عمو محسن عزیزم …
سهراب عزیزم می گوید : یاد من باشد کاری نکنم که به قانون ِ زمین بربخورد…
و من عمیقا معتقدم که اگر قوانین را بدانیم می توانیم بر شرایط حکمرانی کنیم!
مثل قانون ِ تفاوت هایمان…
خانم کالیراد عزیزم
صورتم رنگ به رنگ شد…ممنون
بحثهای فمنیستی را حقیقتاً دوست ندارم، به همین دلیل است که زیاد بازی نمیکنم… از نظر من تفاوت زن و مرد پذیرفتهست و من این تفاوت رو دوست دارم و نسبت به زن بودن خودم بسیار احساس خوبی دارم، آیا وقتی آدم احساس زیبایی میکنه یا خوشحالی نیازی به دفاع از احساس مثبتش داره عمو؟!
اگر کسی هم دوست داره ضد این رو بگه، من باهاش مقابلهای نمیکنم، چون در نهایت هیچ اتفاقی نمیافته.
صلح و آرامش و دوستی و نوع دوستی رو البته، با هیچ چیز توو دینا عوض نمیکنم.
بانو آنیموس عزیز
من از گفتگو های جاری در این فضا ،
برداشتی این چنین نداشته ام که :
گفتگو ها بر سر تفاوت ها باشد .
گفتگو بر سر جایگاه ” زن”ان بوده است .
جایگاهی که تلاشی را میطلبد .
اصولن چنین تلاشی بوده است ؟
و بعد در مورد چگونگی آن گفتگو شده است ،
گفتگوئی که حاشیه های کمی هم نداشته ،
اما روشن مان کرده است با:
نگاه ذهن های گوناگونی که از بستر های مختلف بر خواسته اند ،
حضور شما نیز مغتنم خواهد بود .
شاید که این حضور ها ،
بدنبال آدرس همان جمله پایانی شما ست .
فیلم صمد به مدرسه می رود را دیده اید؟ حیف که سرعت اینترنت در ایران پایین است و گرنه لینک جند ایپیزد آن در یوتیوب را می گذاشتم تا ببینید . صمدآقا را مبصر کلاس کرده بودند . وقتی کلاس شلوغ میشد ، صمدآقا کلاس را تعطیل می کرد. علتش را که می پرسیدند میگفت هرکی هرکی شده!
کامنتها را که می خوانم می بینم بحث هرکی هرکی شده! یعنی هر کی در هر زمینه ای که دلش میخواهد دارد می نویسد . البته خوبی کامنت دانی دلنوشته های محمد درویش خوبی اش به همین احساس راحتی کردن در آن است .
در جواب به شقایق
از نظر عقلی و منطقی ، همیشه اصل بر برائت است جز آنکه عکسش ثابت شود . وقتی شما می پرسید منبع این حرف کجاست که هیچ ملتی دخترانشان را زنده به گور نمی کردند ، یا اینکه می پرسید منبع این حرف کجاست که عربها تا پیش از اسلام مردمی انسانگرا ،معتقد به شخصیت زن ، سازشگر ، مهربان ، صلح طلب و اهل ادب و فضیلت بودند ، عملا” معنی اش این است که شما اصل را بر محکومیت عربهای پیش از اسلام در زنده به گور کردن دخترانشان و ویژگی هایی غیر از آنچه که گفته ام گذاشته اید . خب . حالا به نظر شما چه کسی باید سند و مدرک و منبع – ولو یک منبع بی اعتبار! – بیاورد که نشان بدهد عربها آن خصوصیات را داشته اند؟ منی که معتقدم عربها آدمهای درست و شریفی بوده اند یا آنهایی که می گویند عربها اسنانهای بدی بوده اند؟
برخلاف فارسها – که تنها در دوران کوتاهی از هخامنشیان – هرگز از ثبت تاریخ خوششان نمی آمده و سرگذشتشان را در جایی نمی نوشتند، عربها به دلیل علاقه شان به علم رجال و افتخارشان به اجدادشان همواره بر نگارش سرگذشتها ثبت تاریخشان علاقه داشتند . اگر بخواهیم تاریخ را به استناد آیات و روایات مقدس بررسی کنیم البته باید همین اتهامات تکراری و باور شده را علیه عربهای پیش از اسلام باور کنیم . اما اگر بخواهیم از یک منظر بی طرف و با دیدی تاریخی مستند به تاریخ عربهای پیش از اسلام نگاه کنیم ، حقیقت به گونهء دیگری دیده میشود . تمام تاریخی که از عربهای پیش از اسلام نقل میشود صرفا” محدود به مقاومت بزرگان قریش در مقابل دعوت حضرت محمد به دین اسلام است . اینکه تاریخ نمی شود . ابوطالب – پدر حضرت علی – که از بزرگان و فضلای عرب بود هرگز حاضر نشد مسلمان بشود . تاریخ طبری می نویسد که حضرت رسول بر بالین ابیطالب نشسته بود و تا آخرین لحظه ای که حیات داشتند اصرار می کرد مسلمان شود اما ابوطالب زیر بار نرفت . جملاتی بین آنها رد بدل شد که در تاریخ طبری هست که میتوانید بخوانید و من الان می ترسم آنها را اینجا بنویسم!
گروههای ایرانی در فیس بوک بزرگ میشوند ولی خاصیتی ندارند . الان گروه دفاع از حقوق کودکان ایران – که من تشکیلش دام – بیش از پنج هزار نفر ضو دارد و بزرگترین گره ایرانی در زمینهء دفاع از حقوق کودکان ایران است . اما اعضایش در این زمینه نه فعال هستند ، نه مطلبی می نویسند ، نه بحثی می کنند ، نه لینکی می گذارند . مثل لشگر بی خاصیتی که علیرغم نیاز به تلاششان ، درازکش آفتاب خوابیده باشند و جم نخورند!
در مقابل این جمله هم کلاه از سرم بر می دارم ولی به شرطی که برایم توضیح بدهید منظورتان چه بوده است؟
من از اساس با فمنیسم مخالف نیستم ، ولی با اساس ِ فمنیسم مخالفم!
———————–
در میدان ” سنت آن ” منچستر که میدان هنرمندان این شهر محسوب میشود (و روزهای آخر هفته به دلیل اینکه معمولا” هر کسی هنری دارد در آنجا عرضه می کند خیلی دیدن دارد) قدیمی ترین کلیسای این شهر – که متعلق به کاتولیک هاست – هم واقع شده که حالت توریستی دارد و داخلش خیلی قشنگ است . یکبار با مادرم و پدر خدابیامرزم واردش شدیم تا داخلش را که پر از مجسمه های زیبای مذهبی هست را ببینیم. کشیش جوانی که دم در ایستاده بود به پدرم اشاره کرد تا کلاهش را به احترام کلیسا بردارد . پدرم هم گیر داده بود که اگر به احترام هست باید کفشایمان را در بیاوریم نه اینکه کلاهمان را برداریم! از کشیش اصرار از پدر عرب من انکار! پدر خدابیامرزم با عصبانیت می گفت به این آقا – یعنی کشیش جوان – بگو این کفشها طاهر نیستند و شما در اینجا عبادت می کنید ، در نتیجه این دعاهایتان باطل می شوند ، ضمنا” من میخواهم دعا بخوانم و حدیث داریم که مرد به هنگام دعا بهتر است سرش با کلاه یا چفیه یا عرقچین پوشیده باشد . در نتیجه من به احترام کلیسا کفشهایم را در می آورم و کلاهم را بر نمی دارم!
یادش بخیر .
لطيف جان با ماجراي صمد آقا موافقم! مش قاسم كجايي؟
اوه اوه … اینجا چه خبره!
من یه نصف روز نبودم فقط…
به آقای عبادی عزیز:
هنوز به من نگفتید در دوره ای که به قول شما ایرانی ها “وحشی” بودند ، در سایر جاهای دنیا چه اتافقاتی می افتاده؟
این بدبینی شما نسبت به مردم کشورمان خیلی جالب است … شاید بتوانید به من بگویید آنچه “دیگران” را برتر از ما ایرانی ها می کند چیست؟
در جایی از کامنت های قبلی گفتید که جنبش های فیمینیستی در غرب زمانی توانستند موفق شوند که مردان به آن جنبش ها راه پیدا کردند و رهبری آنها را به عهده گرفتند ( نقل به مضمون) ، پس زنان کشورهای دیگر هم مثل زنان ما بدون کمک مردان نتوانستند از حقوقشان دفاع کنند .
باز هم گلی به گوشه ی جمال مردان ممالک دیگر که از زنانشان حمایت کردند ، نه مثل مردان نازنین کشور مظلومم که چوب لای چرخ هر حرکت و جنبش زنانه می گذارند .
به شقایق:
درست می گویی ، به نظر من هم فیمینیسم ایراد های اساسی دارد . بنیان های فکری که در شکل گیری آن در ایران نقش داشته اند ضعیف بوده اند .
این نظر من شخصی من است:
در ایران ، فیمینسم بر اساس “ضعیفگی” بوجود آمد … چون راه دیگری برایش نمانده بود … چون در جامعه ی مردسالار ما ، راه دیگری برایش نمانده بود …(البته من از اساس با این کار مخالفم …. منظورم استفاده از ضعیفگی برای گرفتن حق) … هدف وسیله را توجیح نمی کند.
راستی شقایق جان ، من فکر می کنم اختصاص یک روز برای بزرگداشت زنان ( یا دیگران) نشانده ی کاستی های آن قشر نیست . بلکه نشانده ی جایگاه تاثیر گذار آن قشر است … هر چقدر هم که غالب جامعه بخواهد آن نقش را انکار کند . البته همه ی این بزرگداشت ها به شرطی خوب است که ظاهری نباشد.
به سروی
من به مردم ایران بدبین نیستم . آنچه را که می بینم می گویم . اگر کسی بنده را نسبت به مردم ایران بدبین بداند ف من او را نه خشبین بلکه خیالپرداز می دانم . انگلیسی ها به خیالپرداز می گویند دریمر . یعنی کسی که غرق در رویاهای خوش و شیرین است . می بینید که نسبت دادن چنین تعبیراتی به یکدیگر کار خیلی سختی نیست .
بنده برای شصت و هفت هزارمین بار عرض می کنم که : از 1400 سال پیش تا 400 سال پیش کشور و ملتی بنام ایران وجود نداشت! . در این دوران سرزمین کنونی ما بخشی از خلافت امویان و سپس عباسیان بود . با حملهء مغول نیز خلافت عباسیان برچیده شد و ایران تبدیل به قلمرو تاخت و تاز اقوام مختلف گردید همزمان در هر گوشه ای از آن یک مملکت و دولت و حکومت مستقل وجود داشت . این ماجرا تا زمان صفویان ادامه داشت که مجددا” کشور و ملتی بنام ایران و ایرانیان بوجود آمدند . دوران صفویه و بویژه در سالهای پایانی آن مردم ایران وارد یک قهقرای فکری و فرهنگی اخلاقی شدند . نمونهء نکبتشان هم شاه اسماعیل صفوی بود . جهل ، ناآگاهی ، بی سوادی و در عین حال عیاشی و هرزگی در این دوران به اوج خودش رسید .
برای آشنایی با احطاط ایرانیان در زمان صفوی ، مطالعه کن
شاهدبازی در ادبیات فارسی
تالیف خسرو شمیسا
انتشارات فردوس
تهران 1381
————————
نکبت بزرگتر ایران در زمان قاجاریه رخ داد و عموم مردم ایران غرق در چهالت ، بی سوادی ، خرافات ، دزدی ، غارتگری ؛ قتل ، چپاول ، تجاوز ، زورگیری ، دروغگویی ، و سایر خصوصیات یک قوم وحشی و خطرناک بودند .
برای آشنایی دقیق و اضح و اشکار با میزان و حجم توحش ایران در زمان قاجاریه ، مطالعه کن
وقایع اتفاقیه
به کوشش علی اکبر سعیدی سیرجانی
نشر آسیم
تهران 1383
———————–
این دو کتاب را بخوان . اگر از بوی گندی که از تاریخ توحش و احطاط و فساد و نکبت مردم ایران حالت بهم خورد و تجاور تهوع شدی که هیچ ، اگر نه ، بگو تا دو کتاب دیگر معرفی کنم . معرفی این کتابهای مستند و مستدل و موجود در بازار ایران را آنقدر ادامه میدهم تا ببینم که بعد از یکی دو ماه مطالعه بالاخره به همان نتیجه ای که بنده قریب به بیست سال پیش رسیدم می رسید یا نه؟
به مردم ایران بدبین نیستم. خوشبین هم نیستم. خوب را خوب می بینم ، بد را هم بد می بینم . حقیقت را نمی توانم بخاطر ملیتم یا چشم و ابروی هموطنان عزیزم نادیده بگیرم. کج بروند ، داد میزنم که دارید کج می روید . اگر راست بروند ، تشویشقشان نمی کنم . وظیفه دارند که راست بروند .
بزرگترین خدمتی که به جریاننهای برابری خواهاننهء زنان میشود کرد ، نقد آنهاست . اگر صداقت و شجاعت داشتند و نقدهای بی طرفانه و خیرخواهانه و مسئولانه پذیرفتند ، به خودشان کمک کرده اند و متکامل می شوند . اگر نپذیرفتند ، در حال طی کردن کژراهه هستند و محکوم به شکست خواهند بود که البته در اینصورت حقشان است .
اصلاح خطای تایپی : اگر از بوی گندی که از تاریخ توحش و انحطاط و فساد و نکبت مردم ایران حالت بهم خورد و دچار تهوع شدی که هیچ …
می خوانمشان ، قول میدهم …
و .. من سرم برود قولم نمی رود …
اما تا آن موقع به من بگویید اگر “ما” ایرانی ها فقط 400 سال است که در جغرافیای دنیا ظاهر شده ایم (بنابر حرف های خودتان ) ، فکر نمی کنید کشور جوانی هستیم؟
فکر نمی کنید انتظاری که از این کودک نوپا دارید خیلی زیاد است؟
نمی توانم در مورد درست بودن این 400 سال با شما بحث کنم چون سوادم تاریخی ام قد نمی دهد.
اما با خواندن مطلب شما ، این سوال مثل خوره افتاده به جانم که اگر ما فقط 400 سال است که زیر یک پرچم و قانون واحد زندگی می کنیم ، فکر نمی کنید زمان کمی است برای ایجاد و تثبیت سنت های راست و درست؟
“دیگران” چقدر زمان داشته اند؟
لطيف عزيز به آنچه از تاريخ ايران گفتي واقفم. ولي به جامعه ايراني در همين 400 سال القا شده كه خود را فرزند كوروش بدانند. ادعايشان زمين و زمان را به هم بريزد و آنقدر خودخواه شوند كه ديگر خيلي چيزها را نبينند. مثل ماجراي اينكه ايرانيها را نبايد غير هوشمند جلوه داد و هميشه ادعاي 2500 سال تمدن را بكنند و اگر غير از اين كنند كافرند، درست مثل سوسك شدن آدم در اثر زدن ريش در ماه محرم. از بدترين عادات در اسلام سياه پوشيدن است ولي بعد از صفويه چنان به مردم القا كردند كه سياه بپوشند كه همينجوري آدمي مسلمان و مومن محسوب مي شود كه در تمام طول سال تيره بپوشد. صفويه براي مقابله با عثمانيهاي سني، تشيع را علم كرد وگرنه شاه عباس كجا و كلب آستان علي كجا؟ بيش از اين تحليل تاريخي كردن براي اينكه ناآگاهي مفرط را براي ايرانيان ثابت كنيم حداقل در خود ايران و حتي در كشورهاي ديگر كمترين اتهام الحاد و كفرگويي و براي ناسيوناليستها عدم وطن پرستي (يا به قول من خاك پرستي در محدوده مشخص) را به دنبال دارد. علاوه بر كتابهايي كه گفتي يك كتاب هم هست كه با كمي امروزي تر نوشتن خوب مي تواند وضعيت تاريخي – جامعه شناسي ايران را نشان دهد و آن كتاب “جامعه شناسي نخبه كشي” است كه فكر مي كنم الان بايد چاپ بيستمش راخريد! البته اگر سانسورهايش زياد نشده باشد. درود
کشور جوان کشوری هست که دو سه سال است بوجود آمده است . مثل جمهوری کزوو یا مونته نگرو .
برای ایجاد و تثبیت سنتهای درست معمولا” ده تا بیست سال لازم است. دیگران زمان زیادی لازم نداشتند تا کشورشان و جامعه شان را مترقی کنند. کیت ده سال . امارات متحدهء عربی 5 سال . بحرین حدود سه سال . مالزی بیست سال . کرواسی شش ماه . اسلونی حدود یکسال
من وقتی بار اول به اسلوونی رفتم تازه مستقل شده بود و ساختاری کمونیستی و به شدت عقب مانده داشت . سه سال بعدش باز به آنجا رفتم . کپی ایتالیا شده بود!
به ترقی ایران امیدی ندارم. شریعتی می گفت کشورها یا در حال جلو رفتن هستند، یا در حال عقب رفتن. ما به سرعت و با شدت در حا عقب رفتن هستیم . کاری به برخی ظواهر و مظاهر نداشته باش و عمیقا” نگاه کن. کافیست مناسبات اجتماعی ، خانوادگی ، دوستانه ، شغلی و فرهنگی مردم شهرتان و اطرافیان خودت را مقایسه کنی با 20 سال پیش . نتیجه اش تاسف بار است . روز بروز داریم بدتر میشویم .
من از جناب درویش و کلیه عزیزان پوزش میطلبم که بحث مطرح شده در کامنتهای من ارتباط مستقیمی با فمینیست ندارد ولی چون بعضی از نکات مطرح شده است بر خود لازم میدانم که پاسخ دهم. در صورتی که جناب درویش صلاح بدانند بحث را مختومه خواهم کرد.
جناب عبادی عزیز
در ارتباط با متروی تهران تا آنجا که من بخاطر دارم هیچ نقطه ای از مترو تهران پس از بهره براری نشست نکرده است. البته در مراحل ساخت چندین منطقه مانند خیابان شریعتی دچار ریزش شد که البته این قضیه در حین عملیات حفر تونل بوده و ارتباطی با تونل های بتن ریزی شده ندارد. اگر نقطه ای از تونل پس از بهره برداری دچار ریزش شده است بفرمایید تا بنده هم مطلع شوم.
در ارتباط با بحث تخصصی مقاومت مترو تهران در برابر زلزله 8 ریشتری بنده صلاحیت اظهار نظر ندارم و فکر هم نمیکنم که با 2 ساعت بازدید از مترو بدون در نظر گرفتن سازه های بتنی و طراحی انجام شده در ساخت آن بتوان نظری ارایه داد. شما در کامنتی در رابطه با خانم انوشه انصاری که بدون داشتن تخصص در زمینه علوم فضایی نظری داده بودند ایشان را مورد حمله قرار دادید. چگونه است که در بحث تخصصی سازه های بتنی مترو خود را صاحب نظر میدانید؟ آیا 2 ساعت بازدید از مترو آن هم از قطارهای مترو و نه تونل های آن میتواند توجیه مناسبی برای ارایه تحلیلی در ناکارامدی آن در برابر زلزله باشد؟ اگر شهر تهران هر 100 سال یک بار زلزله را تجربه کرده ژاپن هر روز آنرا تجربه میکند و برای متروی آن هم هیچ اتفاقی نمیافتد. اگر سند یا دلیلی بر اینکه طراحی مترو تهران خارج از استانداردهای لازم برای مقاومت در برابر زلزله هست ارایه فرمایید.
در ارتباط با موضوع جستجوی اینترنتی که فرموده بودید 40 میلیون ایرانی در اینترنت فقط مسایل پورنو را جستجو میکنند بنده لینک جستجوی کاربران ایرانی در سایت گوگل را قرار میدهم تفاوت چندانی با نمونه آمریکاییش که قبلا قرار داده بودم ندارد!
http://www.google.com/insights/search/#geo=IR&cmpt=q
در کامنت قبلی تان به این که لغات جستجو شده در تقسیم بندی پورنو نمیگنجند بسنده کردید ولی هیچ اشاره ای نفرمودید که لغات جستجو شده در کدام حیطه تولید علم گنجانده میشوند؟
و در آخر و مقوله اعراب جاهلیت که به گفته شما بسیار مردمان فرهیخته، ادیب و … بوده اند.
به گمانم شما قرائت جدیدی از تاریخ ارایه کرده اید که در نوع خودش بی نظیر است. از یک سو ایرانیان را مردمانی متوحش و مفلوک و از طرفی اعراب بادیه نشین را که بزرگترین افتخارشان جنگها و خونریزی هایی بوده که با یکدیگر داشته اند و بزرگترین احترامی که برای جنس زن قائل بوده اند زنده بگور کردن دخترانشان بوده است ملتی مترقی میدانید. توجیه مطلبتان هم اشاره به اصل برائت است. جناب عبادی واقعیت چیزی است که هست و نه چیزی که گمان می کنیم باید باشد.
ببخشيد مجبورم يك توضيح كوچك را هم اضافه كنم و آن اين است كه وضعيت خانمها را هم بايد در همين منظومه ديد. و با توجه به ساختارهاي تفكري مردگرايانه در طول تاريخ البته به طور قطع با شدت بيشتري در بعد از اسلام صفوي مورد مداقه قرار داد. ارادتمند
به امیر یرشته داری
من الان یک نسخه از جامعه شناسی نخبه کشی را هم اینجا دارم. چاپ اولش هم هست و خود علی رضا قلی حدود بیست سال پیش (که آن موقع با من دوست بود و در دفتر تحقیقات اجتماعی وزارت پست تگراف و تلفن کار می کرد) امضا کرد و به عنوان هدیه به من داد . اتفاقا” تصمیم داشتم در کتابهای بعدی ام به سروی پیشنهادش کنم. منتها چون تکیهء این کتاب بر ابیات و داستانهای شاهنامه است ، تصور کردم درک مفاهیم کلیدی اش برایش مشکل باشد . بهرحال عالی است . رضا قلی را 18 سال است که ندیده ام. نمی دانم چه شد؟ کجا رفت؟ با هم توی جمع مجلهء ایران فردا بودیم . عکس جدید عزت الله سحابی را دیدم. خیلی پیر عصا به دست شده است . البته من هم پیر شده ام .
400 سال پیش کسی کورش را نمی شناخت. اولین بار اسم هخامنشیان در دوران مشروطه بود که بر سر زبانها افتاد . آن موقع به کوروش می گفتند سیروس . تا زمان مظفرالدین شاه قاجار کسی نمی دانست تخت جمشید جریانش چه بوده است؟ به خط میخی می گفتند زبان اجنه! به پاسارگاد می گفتند مقبرهء مادر حضرت سلیمان! اینها را فرانسوی ها بودند که به ما معرفی کردند .
صفوی ها خودشان سنی بودند. اول شیعه شدند و بعد اداعای سیدی هم کردند . نمونهء جالبشان : شاه سید سلطان خسین صفوی .
به محسن ادیب
ایرانیان عصر هخامنشی – بخصوص در دوران داریوش بزرگ – انسانهای مدرن و بسیار مترقی بودند . در بخشهایی هم از دوران ساسانیان – بخصص در زمان انوشیروان عادل – و همچنین بخشهای کتاهی از اشکانیان ، ایرانیان مردمان بسیار روشن و خردمندی بودند . ولی بهرحال بعدها دوران انحظاط شان شروع شد و به جای بسیار بدی رسید.
برخی مطالب علمی هستند که متواتر می شوند و بیانشان نیازی به پاورقی زدن زیر کامنت ندارد . وقتی کسی می گوید استعمال دخانیات می تواند منجر به سرطان ریه شود ، کسی یقه اش را می گیرد که ” مگر تو پزشکی که این را می گویی؟ ” یا اینکه ” تو با چه سندی و با چه مدرکی می گویی که دود سیگار چنین می کنند؟ ” . در عصر تکنولوژی ارتباطات بسیاری از مطالبی را که تا سی سال پیش فقط متخصصین می دانستند امروز هر دانش آموزی هم می داند .
تاکنون متروی تهران دو بار ارزیابی کارشناسی شده است . یکبار حدود شال 67 یا 68 بود که تیمی از اولین شرکت طرف قرارداد مترو از فرانسه به تهران آمد ، و بار دیگر حدود سال 1380 یا 81 بود که تیم دیگری از ژاپن برای ارزیابی زیر ساختهای تهران در مقابل زلزله به تهران آمده بود . دکتر بهرام عکاشه چندین بار در نوشته ها و مصاحبه هایشان تاکید داشت که متری تهران در مقابل زلزله ای با قدرت هفت تا هشت ریشتر هم به شدت ضعیف است و فرو می ریزد . در زمینهء فروریختن متری حفر شده گفته اید چون هنوز بتون ریزی نشده بودند ، فرو ریختند . یعنی از نظر شما اگر تونلی مترو یا تنلی در کوه ، قبل از عملیات بتون ریزی فرو بریزد هیچ اشکالی ندارد و یک مسئلهء عادی تلقی میشود .
حفر تونل زیر زمینی یا تنل در کوه نیاز به مطالعه ای بسیار عمیق و فنی دارد . جنس خاک ، استحکام آن ، قدرت تحمل فشار آن ، رطوبت آن ، نفوذ پذیری آب در آن ، مقاومتش در برابر لرزشهای متفاوت ، و چندین عامل علمی دیگر باید بررسی شود . تونلی که بدون بتون ریزی همینجوری خودبخود می ریزد ، اگر بتون ریزی اش بکیند با یک زلزلهء سه ریشتری می ریزد!
انوشه انصاری فضانورد نبود بلکه یک توریستی بود که برای چند ساعت دور زمین چرخیده بود و خودش را میخواست به عنوان یک فضانورد قالب کند .
من قصد ندارم خودم را به عنوان کسی که از علم زمین شناسی سررشته دارد قالب کنم . ولی بهرحال چند سالی را در دانشگاه منچستر بریتانیا در رشتهء زمین شناسی و تحت تعلیم برخی از بزرگترین دانشمندان زمین شناس – اگر نگویم دنیا – لااقل اروپا ، گذرانده ام و عضو انجمن زمین شانسی بریتانیا و همچنین انجمن زمین شناسان آمریکا هم هستم . تصور می کنم با این شرایط بالاخره معنی اصطلاحاتی از قبیل زلزله یا گسلهای زلزله و تونل و امثال اینها را می فهمم. ضمن اینکه اینجا قصد بحث علمی ندارم . وبلاگم که راه افتاد ، یک بخش دانش هم دارد که به این میائل می پردازم. آنچا نظرات علمی ات را روی سر می گذارم .
خسته شدم از اینکه هی تکرار می کنی ” در ارتباط با موضوع جستجوی اینترنتی که فرموده بودید ۴۰ میلیون ایرانی در اینترنت فقط مسایل پورنو را جستجو میکنند ” . عزیز من ، آن مطلب را من نگفته ام. مراجع و منابع رسمی و مستقل و معتبر دیگری گفته بودند و بنده هم لینکش را برایتان زیر کامنتم گذاشتم تا نگویید نظر شخصی ام را گفته بودم.
جاهلیت یک اصطلاح دینی و اسلامی هست . مسلمانها که در نجد و حجاز پیروز شدند ، به دران قبل از ظهور خودشان گفتند عصر جاهلیت و به دوران بعد از اسلام گفتند عصر عالمیت . یعنی از دوران جهل به دوران علم وارد شدند . ابوجهل بیچاره هم اسمش ابوعلم بود یعنی دانای دانایان . پیغمبر فرمودند به او بگویید ابوجهل یعنی نادانترین نادانان . حالا چون شما ظارها” یک مسلمان معتقد و به شدت عرب زده و عاشق دین عربها هستید ، با نگاهی دینی به تاریخ نگاه می کنی و به عربهای قبل از اسلام می گویید جاهل . اشکالی هم ندارد . من هم اعتراضی ندارم .
بنده عرض کردم اصل بر برائت است مگر آنکه عکسش و خلافش ثابت شود .شما می فرمایید که عربها قبل از سلام دخترانشان را زنده به گور می کردند ( و لابد زنانشان و مادران آن بچه ها که نیمی از مردمشان را تشکیل می دانند را از چین و سنگاپور و مکزیک وارد می کردند) . بنده هم اعتراضی ندارم منتها عرض می کنم شما که یک چنین اتهامی را می زنید بالاخره اسم یک مورخی یا تاریخ نگاری یا کتابی یا مرجعی – ولو بی اعتبار! – را هم بدهید . نمی شود که هیمنجوری قومی را به آدمکشی و دخترکشی متهم کنیم بعد هم بگوییم همینی که هست . سروی به ما گفت برای اثبات ادعایت منبع بده ، گفتیم چشم، بفرما! . حالا شما هم بالاخره یک ارجاعی به به این اتهامتی که به عربها میزنی بده .
دوازده سال پیش وزارت دفاع اعلام کرد هلی کوپتری بنام شباویز را ساخته و به پرواز دزآورده است . من فورا” مطلبی نوشتم و گفتم این هلی کوپتر در واقع هلی کوپتر کلاس ” بل ” امریکایی هست و شما فقط رنگ آمیزی اش کرده اید! بعد هم گفتم این هلی کوپترها به دلیل فرسودگی شان نیازی به شلیک دشمن ندارند و اگر دویست مایل پرواز ممتد کنند ، خودبخود سقوط می کنند!
اگر اشتباه نکنم مقاله ام را با امضای ع.ع خوزستانی چاپ کرده بودم. وزارت دفاع هم به روزنامهء آریا گفت یا مستندات علمی ات را رو می کنی یا با ما وقوهء قضائیه طرف هستید . آن موقع آریا را تیم حشمت الله طبرزدی اداره میکرد . خیلی ترسیدیم. سردبیرش نوشت حالا ایشان بچه بوده یه حرفی زده و خلاصه شما ببخشینیش . نظرات علمی ما گاهی مشکل ساز میشوند .
عقوبی مورخ مشهور می نویسد: عبدالمطلب در زمان جاهلیت سنت هائی داشت که در اسلام نیز تثبیت شد; مانند حرام دانستن شراب، و زنا و حد زدن زناکار، و بریدن دست دزد و تبعید زنان بدنام از مکه، و جلوگیری از زنده به گور کردن دختران و ازدواج با محارم، و سرزده وارد خانه شدن، و عریان طواف کردن، و حکم به وجوب وفای بنذر، و احترام چهار ماه محترم(رجب، ذی القعده، ذی الحجه و محرم) و مباهله کردن (یعنی برای اثبات حقانیت نفرین کردن و حق یکدیگر) (1) بنابر این شخصی این چنین، هرگز نذری آن چنان نمی کند.
———
جان اسپوزیتو محمد را مصلحی میبیند که آداب و رسومی مانند زنده بگور کردن کودکان، چپاول فقرا، قراردادهای غلط، ربا، قتل، فاحشه گری، زنا و دزدی را در جامعه عرب آن زمان محکوم کرد.
John Esposito, Islam: The Straight Path p. 79
——–
جاناتان بروکپ، استاد تاریخ و مطالعات مذهبی،
en:Encyclopedia of the Qur’an, Slaves and Slavery
——-
عبد المطلب، سنتهای را بنا نهاد که در اسلام هم پذیرفته شده بود: وفای بنذر. صد شتر در دیه پرداختن. حرمت نکاح محارم. موقوف کردن، در آمدن بخانه ها از پشت آنها. بریدن دست دزد. نهی از زنده بگور کردن دختران. مباهله ( نفرین کردن یکدیگر ). حرمت میگساری. حرمت زنا. حد زدن زناکار. قرعه زدن. عریان طواف نکردن. پذیرای از مهمان. هزینه حج فقط از اموال پاک. بزرگ داشتن ماههای حرام. تبیعد زنان مشهور زنا کار. ( تاریخ یعقوبی. ج2.ص11)
———–
Glenn Hausfater details how Qais Bin Assem, a leader of the Tamim tribe, killed every daughter he had for fear of their capture (and his disgrace) in the inter-tribal wars that dominated Arabian society at that time.
“the Rights of Women in Islam”, C. Hurst and company, London, 1992, p.21.
سلام
تشکر از نظرات دوستان گرامی
و تشکر از انتخاب تصاویر زیبا و آقای درویش عزیز که لطفش دایم است
عذر میخوام بابت تاخیر
و کمی فرصت تا بفهمم چه خبره
و کدوم نظرها را باید پاسخ بدم
سلام ، مثل اینکه من هم مجبورم یک به یک جواب بدهم.
1-آقای عبادی متعجبم از شما که به نظر میرسد خدا را شکر وقت آزاد زیادی برای بحث کردن ، خواندن و جواب دادن دارید ،چرا همان چند خط نوشته مرا اینگونه پاسخ دادید؟ من کجا گفتم مباحث مطروحه در این وبلاگ را یک بازی میدانم؟ من که در اکثر بحث های موضوع وبلاگ شرکت دارم و حتی یک بار هم گفتم که گاهی به اینجا بیشتر از وبلاگ خودم سر میزنم، منظورم از وارد بازی شدن صرفا وارد این بحث خاص شدن است گاهی اوقات و بعضی بحث ها حتی فارغ از موضوع به گونه ای کششی در آدم به وجود می آورند که در آن شرکت کند . به هر حال این بحث برای من پس از خواندن کلیِ نظرات در حد همان چند خط انگیزه داشت شاید به دلیل اینکه همه زیادی از موضوع خارج شده اند و هر کس در باره موضوع پیشنهادی خودش صحبت میکند . ضمنا اگر بخواهم مصداق برایتان بیاورم میشود چیزی در حد نوشته های شما!! که معذورم. ضمنا بنده گفتم خاطره خوشی از اینگونه بحث ها ندارم و کلمه” اینجا ” را نمیدانم چرا شما اضافه کرده اید؟! پس یادتان باشد که در دو خط جواب دو برداشت اشتباه داشتید.
2-جناب درویش شرمنده ولی هرچه خواندم و فکر کردم متوجه گاف مورد اشاره شما نشدم ! اگر واضح بفرمائید این گاف بابت چه بوده و اشاره شما به کدام یادداشت من است ممنون میشوم. نکند دچار فراموشی شده ام؟
3-جناب سررشته داری ظاهرن شما کمی دقیق تر از سایر دوستان آن چند خط نوشته مرا خوانده اید و حق هم دارید معترض شوید چون چیزی که من نوشتم مطلقا خوش ایند مردها نیست ولی از نحوه برخورد و اعتراض تان ممنونم، بی غرض بود، شاید هم که شما بی غرضی مرا در در یادداشتم دریافته اید. دوست عریز داستان به قول شما “زن ذلیلی ” کاملن جدا از این بحث می باشد ، اینجا بحث بر سر حضور زن در جامعه و پذیرش آن از طرف مردها می باشد . مردان بسیاری را میشناسم که (از اصطلاح خودتان استفاده می کنم ) در خانه و خانواده زن ذلیل هستند ولی همین مردها در جامعه تاب تحمل یک زن را به عنوان مافوق خود ندارند ( این تجربه شخصی خودم است و اعتراف آقائی از همکاران که در بدو ورود وقتی متوجه شد مافوقش یک زن است علنا مخالفتش را ابراز کرد.) کما اینکه همین آقا شاید در خانواده ” زن ذلیل ” باشد.
4-در آخر اضافه میکنم که با وجود آنکه همیشه زن بودنم مایه مباهاتم است ولی این را نیز باید بگویم زن بودن در این جامعه بسیار دشوار است. ما زن ها مشکلاتی داریم که شما مردها حتی تصورش را نمی کنید. اگر شما به عنوان یک مرد با حسن نیت میخواهید کاری برای زنان انجام بدهید اولین قدم شناختِ زن و آگاهی به مشکلاتش در جامعه امروز است، آنهم با حسن نیت ، نه با منفی نگری
به نظرم جمله بانو آنیموس، بیان احساس مهمی از یک خانم است، “بعضی از این عکسها، یادآور غرور زنانه است”. گمان میکنم از توجه به این جمله، در تحلیل جایگاه خانم انصاری غفلت شده است. همچنین واژه زنانه در عبارت غرور زنانه، شاید تلنگری برای مردان باشد که لزوما درک و واکنش در برابر بعضی مفاهیم ظاهرا مشابه و مشترک لفظی، در دو جنس یکی نیست. توجه کنیم تحت تاثیر مطلق ذهنیت مردانه، درباره جهان آنان قضاوت نکنیم. تصور میکنم بسیاری از ما که قایل به تفاوت های ذاتی زن و مرد و نتایج مترتب بر آن مانند جایگاه و مسئولیت و حقوق هستیم، به بخش ذهنیت و دید و نگاه به دنیا و پدیده که میرسیم، آن را فراموش میکنیم.
1- ممنون از عباس پالاش که سرانجام آمد و در بحثی که خودش مهم ترین عامل در ادامه اش بود، مشارکت مؤثرترش را آغاز کرد.
2- عسل مهر عزیز: اگر لطیف یا هر فرد دیگری مثل پالاش و ادیب و …در این موضوع وقت گذاشته و تحلیل نوشته یا پاسخ می دهد، دلیل بر این نیست که به قول شما: “وقت زیادی برای بحث کردن دارد” بلکه دقیقن به دلیل آن است که احساس مسئولیت و پاسخگویی بیشتر و نیز علاقه مندی افزون تری نسبت به آنچیزی دارد که علی القاعده باید برای شما قابل احترام و شوق آمیز و شورانگیز باشد و نه تمسخرکننده! بنابراین، دوست دارم شما نیز نظرتان را در باره ماهیت فمنیسم و ضرورتهای تاریخی و اجتماعی آن در ایران و جهان بیان کنید و این که اصولن این نوع نگاه به زن را نگاهی خردمندانه می دانید یا خیر؟
3- ممنون از جناب ادیب و لطیف عزیز که گام به گام دارند با بیان مصداق ها و رفرنس های خود، به دانش مخاطبین این خانه مجازی می افزایند و نمونه ی درست یک بحث چالشی را با حفظ اصول به همه آموزش می دهند.
4- از آنیموس و کالیراد عزیز که به این بحث اضافه شده و دیدگاه های خویش را با بقیه به اشتراک نهادند، سپاسگزارم.
5- لطیف جان بابت آن “کلاه” ممنونم و امیدوارم شقایق پاسخت را بدهد!
6- امیرجان نه فقط من که فکر کنم خودت هم تصور نمی کردی روزی در چنین بحثی اینگونه مؤثر مشارکت کنی. درود …
7- از این که دیگر ته کلاس شلوغ نیست، بسیار خوشحال و قدردان همه دوستان هستم.
ادامه می دهیم …
مهتا خانم، قبل از اظهار نظر یا جواب ابتدا سعی میکنم نظرتان را بطور خلاصه بازنویسی کنم.
” خاستگاه فمنیزم اهمیت اساسی ندارد، مهم ظرفیت پذیرش اندیشه در زمینی دیگر و ریشه های مشترک شاخه غربی و ایرانی در عین توجه به اختلاف های کتمان ناپذیر ناشی از فرهنگ شرقی و اسلامی ست. فمنیزم غربی قابل(باید؟) پرداخت و بومی کردن و بکار گرفتن است. پایه فمنیزم ایرانی فعلی بر انکار و تقلید و بی توجهی به ظرافتهای زندگی و فرهنگ شرق است.
فمنیزم اندیشه است پس نمی تواند کاملا وارداتی باشد و اگر زمینه نداشت، شکل نمی گرفت. فمنیزم (باید؟) بدنبال کار سخت دگرگونی ساختار جامعه ایران است (باشد).
اعتلای حقوق زنان که امری فراتر از فمنیسم غربی ست.”
تصور می کنم به تعداد دوستان (شاید بیشتر!)، تصور درباره فمنیزم در ذهنها داریم. بدون تلاش برای اینکه بدانیم درباره چه حرف میزنیم، گفتگوی پر فایده ای نصیبمان نخواهد شد. نگاهی آنرا تلاش برای رفع تبعیض و ظلم به زنان میداند، حال این نگاه می تواند نیم نگاه یا خیره خیره یا بی اعتنا به سابقه غربی یا حتا ایرانی آن داشته باشد. نگاهی می گوید فمنیزم همانی است که در دو قرن گذشته در غرب به ظهور و فعلیت رسیده ولاغیر و دو تقسیم بندی عمده دارد که یکی خطا و دیگری درست است و هر چیزی دیگری غیر از آن، فمنیزم نیست و نشناختن فمنیزم و تاریخ آن است. نگاه اول خود متکثر است. تصور می کنم نگاهی مثلا مشابه آقای دوریش، عبارت ظلم به زنان را شایسته ندانسته و ترجیح میدهد آنرا ظلم به انسان ببیند و شاید حتا باور داشته باشد که یکی از ریشه های باقی ماندن مشکل تبعیض علیرغم تلاش برای رفع آن، همین بی توجهی و نگاه جنسیتی یا بخشی نگر است و آگاهانه و از سر اکراه و پرهیز واژه فمنیزم را استفاده می کند. امر دیگری که می تواند باعث تکثر نگاه اول شود، تعیین عامل ظلم و تبعیض و نمادها و نشانههای آن باشد. مثلا اگر به این تحلیل برسیم که سنتهای جامعه عامل تبعیض هستند، گرایش به رفع آنها می تواند یک شاخه ایجاد کند. اگر عامل ظلم را مردان بدانیم، فرهنگ بدانیم، مذهب و اخلاق مذهبی، طبقات اجتماعی و … هر یک ما را به سمتی می برد. البته می شود نوعی دیگر هم نگاه کرد و تصور یا تقسیم بندیهای دیگر هم داشت. این نگاه که برای تلاش برای رفع ظلم و تبعیض ارزش قایل است، درباره واقعیتی تاریخی، اجتماعی، فکری، سیاسی به نام فمنیزم، موضعگیری های مختلفی ممکن است بکند. همه آنرا صد در صد درست نمی داند و گاهی در آن نقض غرض می بیند و از همه مهمتر خود را در آن درگیر نمی کند. تصور می کنم بیشتر دوستان حاضر، حتا اگر درگیری مستقیم یا غیر مستقیم با این فمنیزم خارجی-واقعیت بیرونی- داشته باشند، تعلق خاطری به آن ندارند. کاش این نگاه را می شد با واژه های مختلف نام برد تا این سوءتفاهم ها کمتر شود، شاید به شوخی-یا جدی- حتا بشود نامهایی مانند نگاه درویشی-با اجازه آقای درویش عزیز- یا نگاه مهتایی یا … به آنها داد تا زیر بار سوءتفاهم های واژه فمنیزم، خسته از بحث نشویم. اگر این اختلاف در تفسیر واژه ها نبود، گمان نمی کنم کسی با تلاش برای اعتلای حقوق زنان مخالف باشد. کسی آگاهانه با روشهای غیر منطبق بر ساختار ما موافقت کند، شاید حتا به اغراق بشود گفت حتا اگر چند سال زمان برای ساختن واژگان مناسب صرف شود ارزشش را دارد.
می دانی عباس جان!
چون به نگاه من اشاره کردی، شاید بد نباشد تا همین نیمه های شب این “نگاه” را بیشتر بشکافم …
ما یک اصلی داریم در محیط زیست که آن را مدیون الکسیس کارل هستیم. او می گوید: “برای حکومت بر طبیعت، باید از قوانین آن تبعیت کرد.”
دوست دارم از منظر این اصل به موضوع فمنیسم بپردازم. باورم این است که تفاوت بین زن و مرد در قانون طبیعت حضوری پررنگ و انکارناپذیر داشته و همین تفاوت است که استمرار و پویایی حیات را امکان پذیر ساخته است. من فکر می کنم اگر قرار بود همه مرد باشیم یا زن باشیم؛ هرگز چنین خلاقیتت، تحرک و پویایی را در جامعه انسانی شاهد نبودیم. آفرینش آثار هنری و ادبی، بیش از هر چیز مدیون حضور جنس مخالف است. یعنی همان چیزی که در طول تاریخ بشریت به عنوان گنجینه از آن یاد کرده و همواره سبب ساز افتخار ملتها و دولتها را فراهم ساخته، برمی گردد به حضور پررنگ دوجنسیتی آدمی بر کره خاک.
بنابراین، به نظرم هر نوع کوششی برای یکسان سازی و همانند نگری این دو جنس راه به خطا برده و سبب کاهش کیفیت زیست در جهان می شود. از این منظر، نگاه افراطی برخی از طرفداران فمنیسم در ایران و جهان را نمونه بارز گردنکشی و هماوردی در برابر قوانین طبیعی می دانم که سرنوشتی جز شکست ندارد. درست مثل خانه ها و سازه هایی که قوی ترین مهندسان و معماران عالم در کنار می سی سی پی (در حریم بستر رودخانه) می سازند و آن رودخانه نیز هر گاه با سیلی خروشان همه ی آن سازه های فرامدرن را با خود می برد! نمی برد؟ کافی است بدانیم که سیل اخیر در می سی سی پی بیش از 3 میلیارد دلار خسارت وارد کرد!
زنان آمده اند، تا زندگی را تلطیف سازند، آن را شاعرانه تر به پیش برند و بکوشند تا با مهربانی و مهرورزی بی دریغ خویش به فرزندان شان، جامعه ای عاری از خشم و کینه بسازند. مردان هستند تا به مدد عشقی که از زنان می گیرند، چکادهای صعب العبور زندگی را یکی یکی فتح کرده و به پاس این کشورگشایی ها، آفرینش هایی ماندگار در صحنه ادب و هنر و معماری و … بیافرینند. دیروز هومان به من می گفت: وقتی در دامنه های اردل، زنی از عشایر را می بینم که چگونه مشغول دوشیدن شیر است و مستانه از حضورش در کنار خانواده و نزدیکانش لذت می برد، با خود می گویم: مگر خوشبختی چیزی جز این است؟
به قول سهراب:
انديشه كاهي بود،
در آخور ما كردند
تنهايي: آبشخور ما كردند
اين آب روان،
ما ساده تريم
اين سايه، افتاده تريم …
گاه با خود می اندیشم که تفکر افراطی فمنیسم – چیزی که شاید شقایق و کالیراد هم به همین دلیل با اساسش مشکل داشته باشند – همان کاهی نبود که در آخور ما کردند! نکردند؟
درود …
به محسن ادیب
من متوجه منظور نقل قول شما از آن جملات دربارهء ابوطالب نشدم . بنده عرضم این بود که ابوطالب هرگز حاضر نشد مسلمان از این دنیا برود . اصلا” نمی دانم چرا به ابوطالب پرداخته اید؟
دربارهء تهمت زنده به گور کردن دختران در زمان قبل از اسلام هم گفتم این یک اتهام مذهبی است که مومنین و معتقدین به دین اسلام نسبت به عربهای قبل از اسلام عنوان می کنند و هیج استناد تاریخی ندارد . شما گفتید استناد تاریخی دارد ، من هم گفتم پس قیدش کن . حالا به نقل از شخصی بنام جان اسپینوزا – که قرار بود مورخ باشد – نوشته اید عربهای قبل از اسلام چنین کاری را می کردند . بعد که پاورقی اش را می بینیم متوجه میشویم که این بزرگوار نه نه به عنوان مورخ بلکه به عنوان یکی از معتقدین به اسلام حرف میزند حرفش را هم نه در کتابی تاریخی بلکه در کتابی بنام ” اسلام ، صراط مستقیم ” گفته است . چنین کتابی مذهبی است جانم . شما همچنان دارید به عنوان کسی که دین عربها را پذیرفته و از موضع یک عرب مسلمان با من گفتگو می کنید . بنده نیز همچنان می خواهم یک استناد تاریخی – ولو بی اعتبار! – برای من اسم ببر که گفته باشد عربهای قبل از اسلام دخترانشان را زنده به گور می کردند .
———————————
به عسل مهر
من هم اگر قرار باشد به شما جاب بدهم ارزش نوشته هایم میشود چیزی در حد نوشته های شما .
ادامه
حالا بر اساس صحبتهای بالا، اگر صحبت بر سر نگاه دوم باشد، موضوع نه به من مربوط است و نه علاقه ای به آن دارم و تصور می کنم بعضی از دوستان هم همین تصور را داشته باشند. اینکه دو قرن قبل چه اتفاقی در غرب و به تبع آن با تاخیر در ایران افتاده چه ارتباط مستقیمی با من دارد که بخواهم در آن مشارکت داشته باشم. اما اگر بحث بر سر نگاه اول (رفع ظلم و تبعیض) است، برایم ملموس و قابل درک است. کافیست پای درددل یک خانم در هر سن و موقعیت و سطح سواد و درآمد و … بنشینید تا ظلمهای خاصی که به زنان میشود را لمس کنید. در اینجا می شود گفت که خوب بشود، مگر به من یا ما نمی شود؟ چرا باید برای احقاق حق دیگری وقت بگذارم یا حداقل اشتیاق و همراهی نشان بدهم؟ یک مرد ممکن است تصور کند چه بهتر که زنم هر چه سختی است تحمل می کند و من آزادم و خاک بر سر مردی که اینگونه نیست. اگر گروهی بالاشهری راه افتاده اند تا چشم و گوش زنان را باز کنند و از فردا دیگر غذا نپزند و لباس نشورند، سنگ روی سنگ بند نمی شود و باید مقابله کرد. جامعه مذهبی ممکن است تصور کند قرار است از فردا، زنها سرلخت بیرون بیایند و دخترها، دوست پسر داشته باشند و دوره آخرالزمون شود. عده ای ممکن است ردپای استکبار جهانی را در آن ببینند و بدنبال ردپای سیا در جوایز و تشویق ها باشند. پتانسیل سوتفاهم بشدت زیاد است.
گاه فراموش می شود، زنان نه به دلیل نسبت جمعیتی یا خدماتی که به جامعه یا مردان می دهند که در ذات هستی، نیمی از جامعه انسانی هستند و مردان هم نیمی دیگر. چه بخواهیم و چه نخواهیم، خزانه داری آفرینش انسانی به زنان سپرده شده است. تربیت نسل و تسلسل و دوام سلسله انسانی بر عهده آنان است و حتا اگر خودخواهانه خواستار دوام نسل مردانه خود باشیم، به زنان سالم، عاقل، رشد یافته و متعادل محتاجیم. اگر به دنبال آرامش هستیم، آرامش روانی پایدار مردان بدون وجود زنانی که روان آشفته نداشته باشند و مایه آرامش باشند، قابل تصور نیست. حتا اگر مردان بدنبال زندگی بهتر برای خویش باشند، نیازمند همراهی زنان رشد یافته هستند. ظلم و تبعیض باعث بهم خوردن تعادل در نیمی از جامعه و منطقا نامتعادل شدن کل جامعه خواهد شد. حال این نگاه می تواند با بعضی حرکتهای فمنیزم غربی یا ایرانی موافق باشد و با برخی مخالف. می تواند بر آن داوری کند و نه ذیل آن. می تواند نگاه یک مرد باشد یا نگاه یک زن. تلاش برای انسانی تر کردن زندگی زنان، لزوما نباید توسط زنان صورت بگیرد هر چند صاحب حق به احقاق آن نزدیک تر است. اگر جامعه باور کند و بداند که زندگی انسانی تر برای زنان، نه تنها خطری برایش ندارد که به حالش مفید است و برای بقا و تداوم و تعادلش ضروریست، راه برای اصلاح وضعیت باز می شود. رفع موانع رشد زن نمی تواند با رشد مرد و جامعه انسانی تصادم داشته باشد و اگر داشت خبر از اشتباه می دهد.
به درویش
آنچه که به آن اشاره کرده اید و فمینیسم افراطی می دانید در واقع فمینیسم افراطی نیست بلکه فمینیسم مارکسیست است . متاسفانه به دلیل رواج این نوع فمینیسم توسط خانمهای فمینیست کنونی در ایران و خارج از ایران ، همه کم کم دارند تصور می کنند که با فمینیسمی افراطی روبرو هستند . ما هم هر چه داد سعی می کنیم بگوییم فمینیسم واقعی که بوجود آمد و شکل گرفت و بسیار هم معقول و منطقی هست فمینیسم لیبرال هست . اصولا” نگرش فمینیسم در لیبرالیسم بجود آمد و بعد اسمش توسط مارکسیستها ربوده شد .
در حال حاضر پیغمبر فمینیسم مارکسیست شخصی هست بنام سیمون دوبووار . حرف اصلی این خانم این بود که ” کسی زن به دنیا نمی آید ، بله زن میشود ” بعد هم نظریات شگفت انگیزی می دهد که اساس فمینیسم مارکسیست شد و در دهه های شصت و هفتاد میلادی چنان ضربات مهلکی به بنیان ارزشهای فرهنگی ، اخلاقی ، خانوادگی و اجتماعی زد که اثرات ویرانگرش همچنان در غرب وجود دارند . سیمون دوبووار معتقد بود که انسانها با سک. س (یعنی جنسیت) مختلف زن و مرد به دنیا می آیند اما هویت جنسی (جندر) شان با مرد هیچ تفاوتی ندارد و در نتیجه زنانگی را به زور به زن تحمیل می کنند . طبق این اظهارات که به عنوان اصول فمینیسم مارکسیست تلقی میشوند ، زنان برای اثبات برابری خود با مردان ، هویت جنسی (جندر) شان را به کناری پرت کنند و مثل مردها شوند . در مقبال مردها گردنکشی کنند ، مثل مردها بپوشند ، لباس زنانه را دور بیندازند ، به هیچ عنوان ازدواج نکنند ، بجای یکی ، دوست پسرهای متعددی داشته باشند (خودش همزمان سه شوهر داشت از جمله ژان پل سارتر! ) ، کارهایی مانند آشپزی کردن ، نظافت کردن و خانه داری را رها کنند ، به هیچ عنوان زیر بار بچه دار شدن نروند و اگر هم بچه خواستند برای بچه دار شدن ازدواج نکنند و در رابطه ای آزاد و از هر مردی که عشقشان کشید حامله شوند ، حتی مدل موهایشان را کوتاه و شکل مردان کنند ، سعی کنند مشاغلی مانند بنایی و مکانیکی و رانندگی کامیون را شروع کنند ، سیگار بکشند ، عرق سنگین بخورند تا مردها بفهمند این کارها مختص آنها نیست ، به سمت کارگر شدن بروند و کارهای اداری را دور از شان خودشان بدانند ، و … سایر موارد
الان بسیاری از فمینیستهای ما دقیقا” همین شیوه ها را در پیش گرفته اند
بعد مقایسه کنید این عقاید را با مران فمینیستهای لیبرال
پاسخ:
درود بر لطیف عزیز و ممنون از روشنگری های بی پایانت.
من البته بیشتر فکر می کنم که سیمون دوبوار، تحت تاثیر ژان پل سارتر، بیشتر یک اگزیستانسیالیسم بوده تا مارکسیست. دوبوار البته برخی از نظریاتش را نمی شود به راحتی رد کرد. او می گوید: آن چیزی که پیشرفت زنان و تکامل ایشان را در جامعه مردسالار امروز سد کرده، ریشه در تفکری دارد که زن را نوعی ناهنجاری و انحراف در برابر مرد برمی شمرد. همه ی تلاش دوبوار آن بوده که زن را “جنس دوم” معرفی نکنند که البته من آن را می پسندم. و فکر کنم تو هم قبول نداشته باشی که مرد جنس اول باشد! نه؟
آقای درویش عزیز
به قول قدما، خدا عمرتان را زیاد کند
دقیقا برای بخشهای بعدی میخواستم از تناسب آن با نگاه محیط زیستی بگویم که زیباتر گفتید و از قانون زمینی که یکی از دوستان نام برده بود
زنده باشی عباس جان …
خوشحالم که به صورتی ناخودآگاه منظر دیدمان هارمونی دارد.
درود …
اگزستانسیالیسم به معنی نسبی گرایی هست و بینشی محدود به اختیارات انسان و ارزشهای جامعه به شمار می رود تا یک مکتب فکری خاص. شعنی شما می توانید یک لیبرال اگزستانسیالیست باشید یا یک مارکشسیست اینچنینی . سیمن دوبووار یک مارکسیست فمینیست اگزستانسیالیست بود که وقتی هر سه را روی هم بگذاریم مساوی میشود با آنارشسزم اخلاقی . در واقع سیمون دوبووار فورمولی از ترکیب عناصر بودی که نتیجه اش میشود همان انفجاری که در سالهای آخر دههء شصت و ابتدای دههء هفتاد در اروپا رخ داد .
کتاب جنس دو سیمون دوببوار چیزی بیشتر از شرح کسالت بار تئوری های اجتماعی مارکسیسم و انبوهی از آما رو ارقام گزارشها و شرح حالهای زنان در مناسبات تولیدی آن سالهای اروپا و بویژه فرانسه نبود . اصرارش هم این بود که ما دو جنس ( به مفهوم جندر) نداریم و زنان را به زور میخواهند تبدیل به یک جنس دیگر (دوم) کنند . میگفت ” شما از بچگی عروسک را به دست دختر می دهید و یادش هم می دهید که بدنش را پوشیده نگه دارد . اگر بجای عروسک بیل به دستش بدیهد و در عوض عروسک به دست پسر بدهید ، مردها زن میشود و زنها مرد . بنابراین ما یک جنس داریم که بنا به تربیتی که میشو ، تبدیل به زن یا مرد میشود ” .
فمینیسم لیبرال می گوید ” حقوق زن با مرد برابر است ” اما از دو جنس مختلفند
فمینیسم مارکسیست می گوید ” زن با مرد برابر است ” و چیزی هم بنام تفاوت جنسی یا جنس اول یا جنس دوم نداریم .
ضمنا” این جنس اول و دومی که می گویند منظورشان رتبه بندی نیست ، منظور دسته بندی هست . مثل جنس الف و جنس ب . دوبوار اساسا” اعتقادی به تفاوت رفتار و روحیات جنسی (جندر) ذاتی نداشت . می گفت اینها اکتسابی هستند .
شما کافیست یک شب در جمع فعالین عمده و سرشناس کمپین یک میلیون امضا بنشینید . هر چقدر هم که روشنفکر و مدرن و اروپا رفته و آمریکا رفته و تحصیلکرده و آزادیخواه و فمینیست (لیبرال) و آسان گیر و راحت باشید ، اخلاق و اعمال و جملات و اداها جو حاکم بر جمعشان را بیشتر از بیست دقیقه نمی توانید تحمل کنید . متاسفانه اصلی ترین مدافعان این تیپ خانمها در اینترنت کسانی هستند که حتی یک دقیقه با این فمینیستهای بی اطلاع از فمینیسم ( و حتی بی اطلاع از فمینیسم مارکسیست) ننشسته اند . محال است کسی که که بهرحال مقید به اصولی اخلاقی و فرهنگی و ملی ،و انسانی باشد و فرد مطلع و شریفی هم باشد و بتواند فضا و جو حاکم بر محافل اینها را تحمل کند . البته یک جمعی هم از آقاین جوان بوجد آمده اند که قاطی این جریان شده اند و اسم خدشان را هم گذاشته اند ” مردان کمپین یک میلیون امضا ” . قریب به دوازده نفر بودند . رفتار و حرکات و سکناتشان را مدتی زیر نظر داشتم و بعد از یکی دو ماه متوجه شدم این آقایان فمینیست به همه چیز زنان فکر می نند بجز حقوقشان . از آن دسته جوانهایی بودند که حبس کشیده ها اطلاح خاصی درباره شان دارند . پسرهایی وقیح ، لوس ، لمپن ، بدون هیچگونه اعتقادی به هیچ مرامی و معیاری ، مطلقا” بی سواد ، گارسون ، پاچه خوار ، بال بال زن ، و متصدی تهیه و تولید عرق و سیگار برای جلسات! فمینیستی و کارشناس امور راه انداختن پارتی مختلط و رقص عشوه گرانهء مردانه!
یک جنین خصوصیاتی داشته باشند ، اگزستاسیالیت هم بشوند . نور علی نور میشود . اینها مخالفین تفاوت جنسیتی زن و مرد ، و رهبران فمینیسم مارکسیست و معتقدین به کتاب جنس دوم سیمون دوبوار در ایران هستند.
من تصور می کنم بیش از حد زیر پست مطلب نوشتم . امیدارم دوستانی که دیدگاه هایم را خوانده اند در لابه لایشان انبوه کامنتهایم نکتهء جدید را هم دیده باشند یا بخشهایی از آنها تلنگری به گوشه ای ذهنشان زده باشد . از همهء کسانی که در مقابل نظراتم نظر دادند ( چه موافق و چه مخالف) تشکر می کنم. از جناب محمد درویش تشکر مخصوص می کنم
————————————
پایان کامنت نویسی من زیر این پست
اما من با نظرت مخالفم لطیف جان … تازه دارد بحث ها جهت پیدا می کند و نور بیشتری بر تاریکی ها و لکنتها تابیده می شود …
امیدوارم بعد از استراحتی کوتاه دوباره برگردی …
درود.
درویش عزیز
در این فضای ” دل نوشته ها ” گفتگو ئی جریان یافته ،
برخی مسقیمن زیر عنوان مشخص آن ، نظرات خود را مستند یا شخصی بیان داشته اند ،
و گاه با بزرگواری پاسخ به حاشیه ها را نیز از نظر دور نداشتند،
اگرچه گقتگو در زیر چنین عنوان هائی نمی باید این اندازه حاشیه با خود داشته باشد .
اما موضوع گفتگو ، موضوعی همه گیر است و فضا ، فضای خاص .
بد نیست بغض های فرو خفته همچون “من ” هائی هم جاری شود که حاشیه هائی با خود دارد ،
تمرینی است برای دانستن بیشتر و یافتن راه های دانستن ،
اگر برای آنان که مستقم به ادامه گفتگو می پردازند خسته کننده و اتلاف وقت نباشد .
تصور من این است که :
قرار نیست در انتهای این بحث قطع نامه ای صادر شود ،
اینگونه که پیش رفته ،
تلنگرهائی بر ذهن هازده که تا آن دور ها اثرش بر ذهن هاخواهد ماند .
در این میان ” عبادی عزیز” وقت بسیار گذاشته و گاه خشمگین هم شده است !
اما حضورش برایمان بسیار مغتنم بوده و خواهد بود .
پاسخ:
درست مي گويي … اينجا كسي در پي صدور قطعنامه نيست … همه داريم تمرين “دانستن” مي كنيم بدون شلوغ كردن كلاس البته!
دیروز فرموده بودین مباحث مطرح شده در کامنت های بالاترین را اینجا بیاوریم
من کامنت ها را خواندم و به نظرم ،متاسفانه بیشتر از روی حب و بغض به نویسنده ی مقاله اصلی یا نقاد مقاله بود و بحث دنداگیری پیرامون ِ خود موضوع نشده است.
با اجازه تون ؛ کامنت ها را در اینجا پیست نمی کنم!
این لینک بالاترین به همین پست:
http://balatarin.com/permlink/2010/3/6/1973883
پاسخ:
ممنون از وقتي كه گذاشتيد … حيف شد! چرا بالاترين به اين روز افتاده؟!
یادم باشه
این واسطه ی قرب ِ الی الله – ببخشین! الی آنور ِ دیوار ِ فیل سواران –
را تقدیم کنم!
پاسخ:
آي گفتي … بابا يه عبورنورد خوب در دنياي مجازي هم براي ما بفرستيد تا بفهميم آن سوي خط چه خبر است آخه؟!
یک توضیح
———–
شخصی که با اسم مدیار ایران در بالاترین زیر این مطلب لینک گذاشته است “مجتبی سمیع نژاد ، معروف به مدیار سمیعی ” هست. ایشان با حفظ سمت “متاهل بودن” ، بوی فرند فعلی نامزد سابق من هم هست . دربارهء ایشان و گرل فرندش که وی را تشیق به این امور کرده است قبلا” برای همگان ماجرا را شرح داده ام و اینهم لینکش
http://liberalfeminists.blogspot.com/2009/10/blog-post.html
———————
من نمی دانستم که این مطلب در بالاترین لینک شده است ، آنهم توسط موجودی مستعار نویس و عضو محفل عده ای فاسد . بهرحال از خشم امثال آن جوانک بی سر و پا – که شرح فسادش را در لینک بالا داده ام – پیداست که نوشته ام تا دور دستها رفته است و اثرات خودش را هم گذاشته است . سعی موجوداتی مانند شبح موسوم به هایدگر! نیز هر چه بود ، کارشان به نفع من تمام شد. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد . این مفلوکهای بیچاره و افشا شده چاره ای جز به رسمیت شناختن من نداشتند. این زوزه های بعد از آن هم که می کشند برای بنده قابل درک است . اگرچه قرار نبود دلنوشته های ما در بالاترین منعکس شوند . یا لااقل اینکه بهتر بود به من هم اطلاع داده میشد .
به تعبیر حضرت حافظ
زين خوش رقم که بر گل رخسار میکشی
خط بر صحيفه گل و گلزار میکشی
اشک حرم نشين نهانخانه مرا
زان سوی هفت پرده به بازار میکشی
پاسخ:
خوشحالم كه دوباره نوشتن را آغاز كردي … منتها متوجه نشدم منظورت از اين جمله چه بود؟
“اگرچه قرار نبود دلنوشته های ما در بالاترین منعکس شوند . یا لااقل اینکه بهتر بود به من هم اطلاع داده میشد .”
چه كسي مخاطب تو در اين جمله است لطيف جان؟
نظرتون راجع به قانون طبیعت و بسط آن
در کلیه ی قوانین زمینی و گاه آسمانی (!)بسیار قابل تامل بود ؛
پیش تر هم گفتم ،
من عمیقا معتقدم که اگر قوانین را بدانیم می توانیم بر شرایط حکمرانی کنیم!
پاسخ:
يكبار ديگر بايد كلاه از سر بردارم:
اگر قوانین را بدانیم می توانیم بر شرایط حکمرانی کنیم!
البته آقای عبادی عزیز ؛ یک توضیح لازم است ؛
من اصلا عضو بالاترین نیستم و این مطلب را فقط در آن جا سرچ کردم
و به همین دلیل که کامنت ها بیشتر حواشی ِ آن چه قبلا بوده است ؛ بود!
آن را سزاوار گنجیدن در دلنوشته هایمان ندیدم.
در مورد گروه های فیس بوک با نظرتون خیلی موافق نیستم!
همون گروه ِ دوست داشتنی ِ کودکان ایران (که خودتان ادمین آن هستید)، سبب آشنایی من و دیگر همکارانم با راه هایی برای رسیدن درست به آنچه کودک نیازمند (جسمی ، وحی ،مالی ، حمایت عاطفی و…) می خواهند شد و آنچه در توانمان بود را دریغ نکردیم که گفتن ندارد!
در مورد آن جمله ای که استاد محترم و عزیز این کلاس بولدش کردند و
شما هم به رسم پدر گرامی(یادشان سبز) کفش هایتان را در آوردید ؛
توضیح دیگری ندارم
فکر می کنم را آنچه باید می گفتم را گفتم!
تکالیفت را که نوشتی به دشت دوستی سرک بکش
به قاصدک بگو که نامه هایت را و نام هایت را به باد بسپارد
خورشید وقتی می خندد آسمان صاف صاف است
آب تنی در دنیای مجازی راه دریا را نشانت می دهد
غرق نمی شوی
پنجره را باز کن
اینجا هوا بهاری است
ستاره می خندد و مهتاب طنازی می کند
عبادی عزیز گذر در سرزمین درویش
سفر به اعماق است
سرکشی به تجربه هاست
اینجا تلاش برای دانستن است
بیشتر از آنچه می دانیم و یا آنچه هیچ نمی دانیم
برای به حج رفتن همه عاشقیم
حج را تو معنا کن
پاسخ:
درود بر عهديه عزيز … سرزمين درويش را شمايان رونق بخشيده ايد بانو …
زنده باشي و هميشه آماده براي حج!
بابت ِ را اضافی ِ بعد “فکر می کنم” ؛ شرمنده!
پاسخ:
پيغامي از سوي استاد محترم و عزيز كلاس!
دشمنت شرمنده باد بانو …
در عين حالي كه مسير با حاشيه بود،ولي خوب پيشرفتيم و مسائل خوبي عنوان شد. اميدوارم همانگونه ادامه يابد. از لطيف عزيز مي خواهم كمي خونسردي خودش را حفظ كند و قضايا را بر اساس نظرات دوستان ادامه دهد. اگر معتقدي كه اينها همه جا از اين كارها مي كنند و حساب تو هم كه مشخص است، پس به نظر من كار خودتو بكن و در جمع خراباتي ما خماري ما را مستدام دار.
پاسخ:
خماري رو خوب اومدي امير جان … راستش اين لطيف هم مي داند با چه حربه اي بچه هاي كلاس را سر جايشان بنشاند!
همی چشم دوخته ایم به کنفرانس هم کلاسی ها و همی می آموزیم روش نقد و نقادی را. همی خوانیم و همی مسرور شویم… 🙂
البته باورم نمي شود دختري كه مادربزرگ و رؤياهايش را آن گونه استادانه در وبلاگش به تصوير مي كشد؛ حالا فقط همي روش نقادي را تماشا كند و از دور دستي بر آتش نگه دارد! خودت باورت مي شود مونترا جان؟!
کامنت آقای پالاش (که مسرورم از پذیرش دعوتمان) ؛ برایم دلگرم کننده بود که مردان ِ جوان سرزمینمان دید تازه ای یا فته اند و بر خلاف نظرِ عسل مهر عزیزم ، من پیشرفت را در بینش مردان نسبت به زنان و زنان نسبت به خودشان به وضوح می بینم.
امروز در جایی خواندم که : روز ِ نیمه ای از بشریت بر تمام بشریت مبارک!
چه تبريك زيبايي …
راستي! از كجا مي داني كه پالاش بايد جوان باشد؟!
راستش حس می کنم نگاه/ احساس من به فمینیست از جنس دیگری ست، اما به خاطر شما هم که شده وارد گود می شم. البته الان نه، فرصت نیست. شب می آیم…
اگه با این حرکت ناامیدتون کردم، عذرخواهی می کنم. هرچند می دونم آقای درویش عزیز اصلن اهل ناامیدی و این حرف ها نیست.
چه خوب كه احساست از جنس ديگري است … منتظر خواندن و درك اين احساس مي مانم.
در ضمن:
نااميدي را با كدام “نون” مي نويسند دختر؟!