یادم میآید در زمان بازی تیم باشگاهی کاوازاکی ژاپن و سپاهان اصفهان، تماشاگران اندک طرفدار تیم ژاپنی، پس از پایان بازی درس بزرگی به طرفداران پرشمار تیم اصفهانی دادند و شروع کردند به جمعآوری زبالههایی که در اطراف صندلیهاشان پراکنده شده بود؛ درسی که همچنان ادامه یافت تا همین سهشنبه گذشته و در جریان بازی بین دو تیم ایران و کره جنوبی؛ آن هم در شرایطی که طرفداران کرهای شاهد شکست تیم محبوبشان بودند؛ اما باز هم تلاش کردند تا زبالهای از خود باقی ننهند. در صورتی که تماشاگران ایرانی، کمترین کاری که اغلب میکنند؛ اگر ناسزاگویی نکنند، صندلی ها را نشکنند؛ مواد منفجره پرتاب نکنند و شیشههای اتوبوسهای شرکت واحد را خرد نکنند؛ آن است که محل ورزشگاه را به دپوی زباله بدل میسازند و میروند! چرا؟
چندین سال پیش در مورد این ناهنجاری اخلاقی بزرگ در وبلاگ اروند صحبت کرده بودم. نکتهای که به نظرم نباید فراموش شود؛ آن است که اگر کرهایها و ژاپنیها چنین میکنند، به دلیل آسمانی بودنشان نیست، بلکه ناشی از دریافت آموزشی است که از کودکستان شروع شده و بیش از نیم قرن قدمت دارد. ما برای کودکانمان چه کردهایم؟ چرا آموزشهای محیط زیستی هنوز در مقطع پیش دبستانی و ابتدایی اجباری نشده است؟ نگاه کنید به نوع دیالوگی که بین سیاستمداران کشور در دو سوی مخالف و منتقد در جریان است و نگاه کنید به ادبیات به کار رفته در ماجرای مناظرههای تلویزیونی در بین کاندیداهای ریاست جمهوری سال 1388. آیا سزاوار است تا متهم شماره یک در ترویج فرهنگ ناسزاگویی را محیط های ورزشی و جوانانی بدانیم که اموزشهاشان را از ما گرفتهاند؟
آیا شایسته است که فقط آن جوانان فوتبال دوست هموطن را مورد حمله قرار دهیم یا باید آن کلاننگران و سیاستمدارانی را خطاب دهیم که در این زمینه بسیار کم کاری کردند! نکردند؟