انسان هنر را آفرید، زیرا به زیبایی نیاز داشت و نیازمند زیبایی بود، زیرا معنای خود و جهان را جست و جو میکرد.
رامین جهانبگلو
فقط کافی است یک لحظه چشمانتان را بربندید و دوباره زمین زیرپایتان را از منظر این طوطی پدرسوخته! نگاه کنید …
ببینید چه حس نابی دارد پهلو زدن به باد مخالف و پرواز کردن بر فراز آبیترین سیارهی منظومهی شمسی …
نگاه کنید که چه هارمونی شگفتآوری در برابر دیدگانتان به ثبت رسیده است … آیا رنگی از قلم افتاده است در این پرواز شکوهمند؟
اینجا آمازون است؛ قلب سبز و تپندهی کره زمین در کشور سامباهای لغزان …
آیا میتوان این ضیافت پرشکوه رنگها را خرید؟ چقدر باید هزینه کنیم تا بشود چنین بهشت مسحورکنندهای را به صورت دستساز دوباره آفرید؟
رقمی که در ذهن به آن میرسید، ارزش واقعی زیستن در سرزمینی است که طبیعتی شاد و رنگین دارد …
و تنها آن هنگام است که درک میکنیم: چرا باید از طبیعت حراست کرده و برای ماندگاریاش هزینه بپردازیم؟
طبیعتی که هر آیینه یادمان میاندازد، میشود سبز اندیشید، صورتی رفتار کرد، پرتقالی زندگی کرد و در آبی دریاها عشق را مزه مزه کرد …
و طبیعتی که تنها نگریستن ژرف به آن است که میتواند عطش سیریناپذیر آدمی برای جستجوی معنای خود و جهان را ارضاء کرده و او را وادارد تا مشتاقانه در افسون این دانستگی شناور گردد …
به درویش :
دلتون میاد .حداقل بهونه ای برای گاف هامون داریم .نداریم!
دو سه روز اول طبیعیه .بعد که موتورت گرم شد کسی جلو دارت نیست هیچ لایی هم می کشی .
دلم که نمی آد، ولی گاه آدم مجبور است به خاطر حفظ اتوریته اش هم که شده، پا روی دلش بگذارد! نه؟
اتوریته چیه درویش ؟
درویش و بی دلی .نگوووو!
من که دل خودم را نگفتم!
خیالم راحت شد .گفتم از شما بعیده
ما که از رو هوا همسایه انتخاب نکردیم .
کاش امسال توی سفره افطار و سحر همه یه چیز کم نباشه .چیزی که تو سفره عقد علی و بهناز موج می زد .
سادگی ، صفا و صمیمیت
آمین
یا رب العالمین …
الهی جلسات ور بیفتندکه اینقدر گرفتارم کردند… برای بحث خواهم آمد…………
به پدرسوخته ها نگویید: جلسه دارم!
به جلسه ها بگویید: پدرسوخته دارم!
ندارم؟
لایک !
پدرسوخته ها مقدمند !
درود بر نخستین کسی که اعلام حمایت کرد از تقدم پدرسوخته ها!
سلام به درویش عزیز
دوام من در جلسات طاقت فرسا به برکت همین پدرسوخته ها و پدرسوختگیهاست.. نیست؟!
چرا هست….
به نیما:
درود …
.
.
به نیره:
پدرسوخته را نمی دانم؛ اما پدرسوختگی را شاید!
یادداشت یک: آنقدر زیبا نوشتید که حس می کنم اگر چیزی برای این تصویر و متن دلنشین آن بنویسم، جسارتی کرده ام…ولی نمی شود که در برابرش بی تفاوت بود .. من، پیش از این به احترامش نگاه کرده ام و سکوت فرستاده ام… من به تقدیس بالهای رنگینش، بند دل بریده ام… من به عمق پروازش حسرت کشیده ام… من وان یکادم را خوانده ام… حال دیگر زبان و قلم و دستم بی تاب پرواز است…طیف تبدار رنگ در کشش بالهای پروازش رنگهای زندگی را تصویر کرده است… همان که از دستانمان به غفلت انسان می رود… زندگی را می گویم که با پرواز این شاهکار زیست از زمین …نه..بهشت زمین.. بهشت آسمان…بهشت خدا… بهشت من… بهشت تو… بهشت ما… لا به لای بالهای رنگین کمانی غوطه ور است… چشمها را باید شست… پروانه ای باید نشست… با درخت باید گفت… با شقایق،نسترن، با سپیدار بلند باید رقصید و با آن قاصدک باید گریخت… تا بهشت را باید نگاه داشت… بهشت را نمی دانم شاید باید آفرید! نه..! بهشت…چه می گویم… کاش می فهمیدیم این ناز فریبا را قدر باید دانست… در ساحت این عاشقانه زیست سخن از هزینه نبود… چه کردیم که هزینه برما بار می شود… کاش می دانستیم چه رایگان و عاشقانه رقصش را این طوطی به چشمان ما بخشیده است و زندگی را در لحظه ای ناب متبلور کرده است… کاش می دانستیم بهشت یعنی چه…
(مرا ببخشید. تقصی من نیست که چنین آشفته می نویسم.. تقصیر دلی است که بی تاب در قفس نعره می کشد به عشق درخت و آب و مادر زمین…مرا ببخشید)
پاسخ:
کاش از این نعره ها و از این دل ها در بین مردمان بیشتر تکثیر شود تا سلحشوران بیشتری برای پاسداری از طبیعت وطن اعلام موجودیت کنند.
درود و ممنون از لطفتان.
یادداشت دو: پدر سوخته! پدر ِپدر سوختگی بسوزه که اینقدر پدر همه رو می سوزونه…. ولی نه.. حیفه… دنیا به همین پدر سوختگی اش -به تعبیر شما_ رنگ گرفته و طنازی می کنه…
دنیا پر است از این مفهوم… پدر سوختگی لای پلک آدمهایی است که بی صدا نگاهت می کنند و از دور پشت پرده می ایستند و به صدایت گوش می دهند و تو هیچ نمی فهمی دلی برای تو می تپید .. پدر سوختگی در عطش پروانه ای است که از شهر و دیار ما سفر می کند تا در دوردستها گلی برای بوسیدن و چشیدن پیدا کند… پدر سوختگی در قلب دختری است که عاشقانه هایش را در صندوقچه حیا برای لحظه ناب وصال نگاه داشته است و تو بی پروای حرمت دلش، می روی و برنمی گردی نگاهی به اتاقش بیندازی… پدر سوختگی، در شعرهای شاعریست که تو به او خندیدی .. بی آنکه بفهمی او که نتوانست وزن و قافیه اش را به سمینارها برساند از وزن مهر تو لبریز بود و در قافیه نامت هنر می آفرید… پد رسوختگی روی برگهایی نشسته است که پاییز را برایت سلطان فصلها می کند تا تو هم دیوان حافظ را برداری و توی پارک برای خودت فال بگیری… پدر سوختگی از عکسهایی می چکد که انگشتان ظریفی از پشت چشم دوربین عاشقی لحظه تولد آسمان و غروب را ثبت کرده است… پدر سوختگی در وبلاگی می چرخد که عشق به طبیعت دیوانه اش کرده است… پدر سوختگی در یادداشت آنانی خفته است که به حکم دل دست به نوشتن برده اند تا با نفس شب بو . سپیدار و باران از محیط زیست نقشی دیگر بسازند و بر زندگی آوازی بودنی بخوانند… پدر سوختگی، امان از دل طوطی ای برده است که به هوایی برقصد و چشم ما را بنوازد… پد رسوختگی، عاشق کشی است برای زنده نگاه داشتن عشق… آه..که چه آشفته می نویسم… آخه پیرت بسوزه عاشقی.. تو که منو رسوا کردی…. و من زندگی را عاشقم.. و کوه را دچار و زمین را تبدار و آسمان را بیمار و گل را دلداده و پروانه را خواهان… پدری سوخته ام که مپرس …سوخته ام…
پاسخ:
روزگارت “پر پدرسوخته” باد …
و اما…سخن از عشق به میان آمد هاست و مذکر و مونث و اعتماد و ناغافلکیها و … بگم؟
بگو … بگو …
یادداشت سه:اگر چه که من با نظر شما در باره اظهار عشق به آ» دو بانوی در تصویر دادگاه موافقم… که نوشتید:”اگه یه بابایی به اون مامور پر هیبت (از نظر عرض) در دادگاه لاهه ابراز عشق کنه، آدم بیشتر می تونه عشقشو باور کنه تا کسی که به اون مانکن ثروتمند و پرهیبت (از نظر طول و عرض و ضخامت و …) ابراز عشق کنه! نه؟” ولی پیش از هر قضاوتی می خوام که درباره جملاتی که پیرامون عاشق بودن مونث و مذکر و اعتماد به آنها نوشتید توضیح بدید … ممکنه؟
درود
ضمن تبریک و قبولی طاعات و عبادات خدمت شما اقای درویش و خوانندگان گرامی
اقا کم پیدایین ؟
از دوستان عزیز و گرامی خواهشمندم که برای تمام مریضهای عالم دعا کنند و یادی هم از صبا کوچولو هم از یاد نبرید.
شاد و سلامت باشید
به ابوطالب ندری:
درود بر شما و ممنون از پیگیری های انسان دوستانه شما.
.
.
به نیره:
نه!
پس اون آمادگی برای دو کم و سه کم .. چی بود؟ یا اون: بگو… بگو…؟!!!
خُب معلومه که چی بود!
اون آمادگی برای “گوش دادن” یود!!
درود …
خیلی خوب.. گفتنمن سوال از شماست: دلیل شما برای اینکه عشق زنان(به تعبیر خودتان مونثها) را بی حساب و کتاب و ظاهرا غیرقابل اعتماد دانسته اید و عشق مردان(مذکرها به تعبیر خودتان) را قابل اعتماد و اعتنا… آای به خاطر اینکه خودتون مرد هستید؟!
اما من گفتم: احتمالاً. و در ضمن نگفتم: بی حساب و کتاب! گفتم: زیاد کاراشون حساب و کتاب نداره!
درود …
فرقی نمی کند. همین جملات شما را مبنا قرار می دهیم. “احتمالا”در یادداشت پیشین خود برای حمید گرامی لفظ”احتمالا” را برای آن به کار برده اید که بگویید شاید یا همان احتمالا عاشق ایشان یک مونث است.. تا این جا کاری نداریم، البته وقتی شما در همین پاسخ آخری که به من دادید تاکید بر این لفظ کرده اید در واقع دارید آن را وارد بحث می کنید پس من به آن توجه می کنم (و اگر غیر از این است، شما اصلاح بفرمایید. شما برای بانوان، احتمالا و برای مران با حکم قطعی صحبت کردید.. دلیلش چیست؟
حکم قطعی کجا بود؟
من و مرد متولد آبان ماه اندکی در بعدازظهر یک روز کاری با هم جملاتی طنازانه و البته شیطنت آمیز تبادل کردیم تا خستگی مان در رود.
وگرنه فکر نکنم در این دنیا بتوان هیچ قانون ثابتی را برای همه آدم ها لحاظ کرده و آنها را خط کشی کرد …
درود.
درود بر شما و مرد متولد ابان ماه و جملات طنازانه تان… پیام پنهان شما هم در این پاسخ دریافت شد. فقط یک نکته: با هوشمندی و زیرکی ای که شما دارید قطعا منظور من را از این جمله ام دریافت کردید و جنس سوالم مشخص است.خوب در همین جا تمامش می کنم. و البته با شما موافقم که هیچ قانون ثابتی برای همه آدمها وجود ندارد… و البته مرام مردان در شیطنت، پرداختن به موضوع… است .. چه کنیم…؟!! امیدوارم که خستگی تان خوب در رفته باشد .. شما و مرد متولد آبان ماه و طنازی هایتان عشوه به آرمش کند….
خداوند یک در دنیا و صد در آخرت به شما پاداش خیر دهند …
فکر می کنم بحث از پدرسوخته هاخیلی منحرف شده نه ؟
به هر حال می تونید به اینجا هم سر بزنید و این پدرسوخته رو که پدرشو سوزوندن ببینید.
می شود کاری کرد ؟
روحش شاد باد آن پدری که جسمش یاری نکرد روح بلندش را …
درود …
به نیره
نیره جان بخشش و کوتاه اومدن همیشه از جانب خانمهاست… البته نه هر خانمی ها…
آقایون که همگی حقیقت رو میدونن … بذار در عالم شوخی -و میخوام بگم حتی جدی- کمی هم با غیر حقایق خوش باشن… مهم اینه که کار ما درست باشه و درست پیش بره و حرف آخر رو ما بزنیم… انشاء اله شما هم در این زمینه تجربه ی لازم رو کسب خواهید نمود…
ایزابل آلنده میگه:
“در جامعه آینده ارزشهای زنانه نقش بسیار مهمتری خواهد داشت. من به این مساله کاملا ایمان دارم.
زنها اختلافها را با گفتگو بهتر حل میکنند تا با رویارویی! مردها خودشان را زیاد جدی میگیرند و فکر میکنند خیلی مهمند در حالی که ما زنها میدانیم که نیستیم!
این خود امتیاز بزرگی ست!”
البته ما ارادتمند هستیما آقای درویش
ما بیشتر …
شما راحت باشید، اینجا منزل خودتونه!
درود …
سلام درویش گرامی
ممنون که به خانه تنهایی من سر زدی
من یادم رفته بود که لینک آن پدرسوخته را بگذارم برای همین همه را دچار سوء تفاهم کردم. باور کنید که من پدر سوخته نه از نوعی که شما نوشته اید هستم نه جور دیگه !!!!!!!!!
فقط جوجه چشم نقره ایم داشت نق نق می کرد با عجله کامنت گذاشتم این شد که لینک زیر رو یادم رفت.
حالا بگید آیا می شه کاری کرد؟
http://gorbeh-irani.persianblog.ir/
من امیدوارم بشود … البته بهترین کار رها سازی این سیاه گوش در محیط طبیعی اش هست. زیرا ما واقعاً توان پذیرایی از چنین حیواناتی را در باغ وحش نداریم.
درود …
به فلورا:
فلورا جان! من این جا در مشهد یک تنه دارم جنبش زنان ….
دیگه کوتاه نیایم چی کار کنیم…؟! اقای درویش از خوده… کافیه اشاره کنی .. نیاز به بحث طولانی نیست. خوشبختانه ایشان در برابر سخن درست فروتنانه برخورد می کنند
(این را می گویند:مصادره به مطلوب..نه؟!)
آره!
یعنی شما دربرابرسخن درست،فروتنانه برخورد نمی کنی؟
نگوووووووو…!
چرا نمی کنیم؟ کجا گفته ایم که نمی کنیم؟!
اون “آره” که معنی اش “نمی کنیم” نیست! هست؟
حرف پر و بال رنگین طوطی اینه: زندگی زیباست ای زیبا پسند زیبه اندیشان به زیبایی رسند …………
نقش تمام زیبائیهای دنیا را در وجود هر موجودی میتوان یافت، به شرط داشتن چشمانی زیبا.
امید که خداوند آن چشمان نافذ و زیبا را به بندگان بیشتری اهدا کند …
درود …
زیباتر از پرواز اینها را ندیده ام .جدا قشنگند.
با سلام واحترام
خدمت دوستان عزیز و دکتر درویش
ضمن تشکر از دکتر درویش، من برای اولین بار صفحه وبلاگ رو مطالعه کردم و تمام مطالب این وبلاگ بی نظیر است. من برای اولین بار شمارو نشست علمی در زمینه منابع طبیعی… در موسسه تحقیقات دیدم و تا قبل از اون هیچ شناختی از شما نداشتم و از برگزاری و مدیریت و هدایت این نشست توسط شما به قدری عالی بود که …
تمام زیبایی هایی که خداوند متعال آفریده زبان از وصف و عظمتش قاصر است. کاش همه ما از درون این زیبایی ها را حس کنیم و وقتیکه حس می کنید چنان آرامشی به انسان میدهد این بزرگی و عظمت خدارو نشان میدهد.
کاش بتوانیم همه باهم این نعمتهای بزرگ خدادادی رو حفاظت کنیم و تمام انرژی و توانمان را برای حفظ این نعمتهای الهی بگذاریم.
ای کاش مثل پرنده بودم تو آسمون |آرزوهام…
ای کاش مثل ماهی بودم تو حوض دریا …
ای کاش مثل آهو بودم تو دشت تنهاییهام…