انسان هنر را آفرید، زیرا به زیبایی نیاز داشت و نیازمند زیبایی بود، زیرا معنای خود و جهان را جست و جو میکرد.
رامین جهانبگلو
فقط کافی است یک لحظه چشمانتان را بربندید و دوباره زمین زیرپایتان را از منظر این طوطی پدرسوخته! نگاه کنید …
ببینید چه حس نابی دارد پهلو زدن به باد مخالف و پرواز کردن بر فراز آبیترین سیارهی منظومهی شمسی …
نگاه کنید که چه هارمونی شگفتآوری در برابر دیدگانتان به ثبت رسیده است … آیا رنگی از قلم افتاده است در این پرواز شکوهمند؟
اینجا آمازون است؛ قلب سبز و تپندهی کره زمین در کشور سامباهای لغزان …
آیا میتوان این ضیافت پرشکوه رنگها را خرید؟ چقدر باید هزینه کنیم تا بشود چنین بهشت مسحورکنندهای را به صورت دستساز دوباره آفرید؟
رقمی که در ذهن به آن میرسید، ارزش واقعی زیستن در سرزمینی است که طبیعتی شاد و رنگین دارد …
و تنها آن هنگام است که درک میکنیم: چرا باید از طبیعت حراست کرده و برای ماندگاریاش هزینه بپردازیم؟
طبیعتی که هر آیینه یادمان میاندازد، میشود سبز اندیشید، صورتی رفتار کرد، پرتقالی زندگی کرد و در آبی دریاها عشق را مزه مزه کرد …
و طبیعتی که تنها نگریستن ژرف به آن است که میتواند عطش سیریناپذیر آدمی برای جستجوی معنای خود و جهان را ارضاء کرده و او را وادارد تا مشتاقانه در افسون این دانستگی شناور گردد …
مشکل آمازون مانند مشکل آدم کشی های تیلور در لیبریا است
قاچاقچیان الماس و چوب های گرانبهای استوایی به کمک تجار اسلحه مترسک هایی چون تیلور را همواره در آب نمک در آفریقا خوابانیده اند.کشوری سرشار از منابع طبیعی آفتاب آب شیرین و بدتر از همه الماس محکوم شده است بدینگونه در فقر و هولناک تر از آن جهالت غوطه ورباشد…در برزیل هم یکی از دلایل مهم نابودی جنگل ها سوزاندن جنگل برای ایجاد چراگاه برای پرورش گاو است گفتم سوزاندن بله!!! حتی درخت ارزشمند را قطع نمی نمایند برای اینکه فضای جنگل باز گردد و علفزار ایجاد شود جنگل را می سوزانند البته خاک منطفه استوایی تنها برای کمتر از ده سال قابلیت باروری دارد و پس از مدتی این بیابان سبز رها شده و منطقه دیگری طعمه آتش می گردد.مشکل دیگر برزیل فقر شدید مردم است که دولت بناچار برای ساکت کردن مردم اراضی جنگلی را به عنوان کشاورزی به مردم واگذار می کند و پس از مدتی زمین ها بدست بزرگ مالکان و دلالان شرکت های چند ملیتی می افتند.حیات پرندگان بجز این از طریق قاچاق به کشورهای دیگر و شکار و زنده گیری هم شدیدا در معرض تهدید قرار دارد و عملا در بسیاری از فرودگاه ها در جهان غرب یا دست همه دوستان گمرک چی در یک کاسه است و یا عملا جریمه بقدری نازل است که به عنوان نوعی مالیات تلقی می گردد تنها کشوری که قرم های اساسی برای حفظ و پایداشت و همه تر از همه احیای منابع طبیعی خود برداشته کشور کوچک کاستاریکا است جایی که قرار است دو نفری ( بدون اروند ) به آنجا برویم..البته ورود مهندسان کشاورزی به آمریکای لاتین ممنوع است
نود درصد جنگل های ساحلی برزیل از بین رفته است.همراه با نابودی جنگل بومیان جنگل نشین نیز در معرض هجوم گله داران و معدن کاوان طلا قرار گرفته و کشته می شوند همان بلایی که قرار است دکتر سلجوقی نازنین بر سر گالش های شمال دربیاورد تا راحت شرکت های بهره بردار جنگل را غارت کنند البته حتم دارم دوستان همواره بیاد دکتر فرود هستند که هر زمان که لازم بود مانند بند تنبان سطح جنگل ها را به میزان لازم کش می آورد
درویش خان بنظر شما یانگوم ملوس تر بود یا این خانم سیاه خوش هیکله؟ یانگوم که یا نبض می گرفت و یا غذای بی نمک و روغن درست می کرد
ببین درویش خان لااقل از این صحبت ها بکنیم تا درد خشک شدن ارومیه از یادم برود…کجاهستند آقایان دکتر نمایی که صرف وجود 4 فلامینگو را در ارومیه به باد تمسخر گرفته و برای فهم صحبتشان نیاز به مترجم بود؟چ
آن مقاله های به اصطلاخ علمی در مجامع بین المللی کجا رفت؟
وای که چقدر زیباست ! حتما این پرده ی متحرک رنگ پشت میله های قفس یک تکه خمیر رنگ بیشتر نیست .
می گم آمار پدر سوخته ها هم داره بالا می ره .می شه کم کم تو دسته بندی اضافش کنید!
سلام
به قدري در اين توصيف زيبا و اين عكس زيبا تر غرق شدم كه گويي در بال همين طوطي در حال چرخيدن بر فراز جنگل هاي سرسبز آمازون هستم.
و چه مغرور است انسان كه براي حفظ خود و زيبايي خود ديگر زيبايي ها را از بين مي برد.
بدرود.
واقعا زیباست..
جالب نیست که رنگهایست زندگی ماست
آبی آسمان و سبزی روی زمین و سرخی آتش دل زمین
جالب نیست. آبی هایش مرا می برد به آسمان به رویا
سبز گرده اش مرا به یاد پاهایم می اندازد در چمن زار یا گندم زار بر گرده زمین
و سرخی اش دشت شقایق یا شاید گدازه های داغ دل زمین. آتش است
خیلی زیباست
آقای درویش عزیز،
برای ماندگاری این بهشت هزینه ای نباید داد.
باید از هزینه ها کاست.
اگر سطح مصرف بی منطق خود را به حد مصرفی منطقی برسانیم، دیگر لازم نیست که از بهشت بیرون رویم. آیا همه چیزهایی که ما امروزه مصرف میکنیم به این صورتی که عرضه میشوند و در هر شرایطی مورد نیاز ما هستند و بدون آنها نمیشود زندگی کرد؟
موفق و پیروز باشید.
فرهنگی – تاریخی – صنعتی
آره اين طوطي از اون “نازنين” هايي هست كه “پا رو از حد پيش گذاشته”
تازه داره مفهوم “پدر سوختگي” از ديد شما برام جا ميفته!
هر چند اصلا اين كلمه -پدرسوختگي- رو دوست ندارم.
البته سليقه شما محترمه
راستي، آقاي درويش خانم “پروانه” پستي گذاشتن در باب بررسي شاهنامه كه قراره ادامه داشته باشه و هفتگي پيش بره.
خوبه كه شما هم شركت كنيدها!!
سپاس آقای درویش عزیز به خاطر این پذیرایی بی نظیرتان!
به راستی چنین شکوه و همگونی رنگها هرگز به دست ناسپاس بشر ساخته یا تجدید نخواهد شد و تنها بایستی به حفظ این زیباییهای بی بدیل طبیعت پرداخت.هزینه آن هم چیزی نیست جز نخوت و غرور بشر دوپا که بایستی در راه حفظ این شاهکارهای الهه طبیعت دور ریخته شود!
به امید سرزمینی رنگین و شاداب!
بسیار زیباست این تصویر , ممنون از شما
ولی به این فکر می کنم که در مقابل غرور وزیاده خواهی بشر چه باید کرد؟ سیاست گذاریهای نابخردانه دولتها کی پایان می گیرد؟
گمونم اين هزينه رو هيچ جوره نميشه محاسبه كردحتي با حسابگرهاي بسيار پيش رفته و با محاسبه گرهاي بسيار خبره، مهندس!
البته متاسفانه:(
درود
به اشکار:
افسوس! پس تو جا می مونی!!
.
.
به همسایه:
درسته … آمار پدرسوخته ها بالاست، اشکال از ماست که گاه آنها را نمی بینیم!
.
.
به ابوحنانه:
خوشحالم که همسفرم بودی رفیق!
.
.
به مهتا:
زیبا و البته متقارن! نه؟
.
.
به شقایق:
موافقم …
.
.
به تمامت تنهایی:
توصیفت محشر بود …
.
.
به فرهاد:
آری … باید از هزینه ها و جنون مصرف و زاد و ولد کاست!
.
.
به فلورا:
خوشحالم که داره جا می افته … هرچند می دونم داری شکسته نفسی می کنی! نمی کنی؟
.
.
به ساسان تاری:
قابلی نداشت!
.
.
به ندا هوشنگ:
پرسش سختی است، جوابش را یافتی خبرمان کن!
.
.
به آنیموسی:
اوامر اطاعت شد و ممنون. البته بهتر است کل مطلب را یکجا بیاوری تا دو شقه نشود.
.
.
به غزاله:
دقیقاً درست می گویید. به این جور خدمات طبیعت می گویند: پرایس لس (یعنی غیر قابل ارزشگذاری).
درود …
جناب مهندس
تصور دیدن این زیبایی با چشم و نه از پشت لنز دوربین دیوانه کننده است !
پس خوب شد من یک آمازونی نیستم !
جناب مهندس
تصور دیدن این زیبایی با چشم و نه از پشت لنز دوربین دیوانه کننده است !
پس خوب شد من یک آمازونی نیستم !
× نمیدانم چرا کامنتم نمیرسد !!
درود بر حميد رضاي عزيز
اصولاً تصور ديدن هر “پدرسوخته اي” (البته از نزديك و نه از پشت لنز دوربين) مي تواند نه تنها ديوانه كننده باشد؛ بلكه برباددهنده هم باشد! نه؟
سرفراز باشيد كه سرفرازمان مي كنيد گاه به گاه رفيق ناديده ي عزيز …
اما قبول کنید که بربادرفتن شایسته ای است!
بربادرفتن ام آرزوست
آره … مگه آدم چند بار مي آد به دنيا …
.
بايد پارو نزد
واداد
بايد دل رو به دريا داد
.
و بر باد داد …
درود …
با شما هم اندیش هستم
هم انديش بودن گاه مي تواند هزينه هاي زيادي به بار آورد، اگر تبديل به عمل شود!
و البته گاه مي تواند آدم را به انفعال و ناتواني سوق دهد، اگر هرگز جرأت نكند از انديشه به عمل درآيد!
.
.
مي بيني رفيق!
فرق اين بهشت با آن بهشت، شايد همين باشد! آنجا ديگر براي آن كه خودت باشي، نيازي به جنگيدن نداري! داري؟
.
.
فقط كافي است تا نسيم عطش در بن برگي بدود …
آنگاه خواهي ديد كه چه به نرمي و ظرافت:
زنگ باران به صدا در مي آيد …
.
.
روزگارت پر از طنين خوشايند زنگ باران باد …
سحرانگیز مینویسید جناب مهندس و نثر پر لکنت من به گردش نمیرسد
هم اندیشی وقتی درست است که اساسش اندیشه مستقل باشد و من از از اندیشه مستقل خودم به هم اندیشی با شما رسیده ام .پس عمل تازه پله اولش است .
چه عالی گفتید برای آن که خودت باشی نیاز به جنگ نداری…
روزگار شما هم
شما لطف داريد مرد متولد آبان ماه!
اما شكسته نفسي نفرماييد.
.
.
بله:
من بهشت را جايي مي دانم كه براي خود بودن، نبايد هزينه داد.
.
.
و راستي چنين جايي وجود دارد؟
یعنی من ناخودآگاه هوشمندی ای نشان دادم که برچسب آبانی بودن را باز به پیشانی ما چسبانید ؟و البته عجب لیبل خوشایندی هم هست !
بله هست .
درکنار کسی که تو را به خاطر عناوین و ظاهرت میخواهد و نه به خاطر عیوبت نمیخواهد . تو را میخواهد خود تو را فقط.
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم
آقای درویش به من که اینجا خوش می گذره . از کار که خسته می شم .تو فضای کاری دومم وب شما بازه .خستگی در می کنم .
ما بدون هزینه بهشت مجازی داریم!.نداریم؟
این سوالات استفهامی به منم سرایت کرده !نکرده ؟
پاسخ:
چرا کرده! و خوشحالم هستم که کرده!
درود …
اشتباه نوشتم درست :
بله هست .
درکنار کسی که تو را “نه” به خاطر عناوین و ظاهرت میخواهد و
نه به خاطر عیوبت نمیخواهد . تو را میخواهد خود تو را فقط.
پاسخ:
درست مثل غم پنهانی که آن مانکن خوش تراش در پست قبلی همیشه با خود یدک می کشد و گاه شاید به آن کارمند دادگاه لاهه هم حسودی اش شود!
زیرا اگر کسی عاشق این مانکن ثروتمند شود، خیلی سخت است که باور کنیم واقعاً عاشق خود او شده است. در صورتی که در مورد دوم به راحتی باور خواهیم کرد! نه؟
داشتیم از مصاحبت شما لذت میبردیم .
لذتمون نقض شد .
شرمنده حمید رضای گرامی …
مجبور بودم که دنیای مجازی را ترک کنم …
درست مثل زندگی که گاه در بزنگاه هایی که داره مزه می ده این پدرسوخته، زنگ پایان به صدا در می آید! نمی آید؟
درود …
oh , yes ,I Agree with U : priceless !!! Regard
خيلي چيزها مي تونه پرايس لس باشه …
همه ي اون ابزارها، كلام ها، نگاره ها و مكان ها كه حال آدم را خوش مي كند … حتا تماشاي نوشخند ناغافلكي يك رهگذر كه ناگهان به سوي تو پرتاب مي شود! نه؟
درود …
جناب مهندس پس زنگ پایانش هم پدرسوخته است .
پس من میتوانم به کسی که عاشقم است اطمینان کنم چون دلیل محکمه پسندی ندارد!
و چقدر خوبه كه آدم اين زندگي را با شنيدن يك صداي زنگ “پدرسوخته” ترك كنه!
.
.
راستش نه! نمي تواني همچنان اعتماد كني!! چون طرفي كه عاشق تو است، احتمالاً بايد مؤنث باشه و اصولاً آدم هاي مؤنث در چنين مقولاتي يا چنان مقولاتي زياد كاراشون حساب و كتاب نداره! داره؟ ولي اگر جا به جايي رخ مي داد و يك مؤنث داراي يك عاشق مذكر بود كه دليل محكمه پسندي براي عشقش نداشت، آنگاه مي توانست خيالش راحت باشد كه تا ابد كبكش خروس بخواند …
درود …
چنآن مقولات و چنین مقولات همه تابعند جناب مهندس .
تابع عشقند یعنی .
عشق هم که نه قانون میشناسد و نه محکمه
پس من ترجیح میدم اطمینان کنم .بهتر نیست؟
پاسخ:
چرا خيلي بهتره … منتها مواظب چيزهاي ناغافلكي هم باش! چون اونم بهتر تر تره!
درود بر شما… خیلی سرم شلوغه.. کاش این پست بمونه.. به خاطر همه زیبایی هایش و من هنوز حسم داره فوران می کنه تو قفس … باید بیام اینجا و پروازش بدم
آقای درویش این پاسخ آخری که گذاشتید برای حمیدرضای گرامی.. یکم باید روش حرف بزنم … نه؟! چرا.باید حرف بزنیم…
حالا چرا يه كم؟
من براي دو كم و سه كمش هم آماده ام!
بعدش هم … اينجا پست ها هميشه مي ماند … خيالت راحت!
درود …
منم با نیره جان موافقم باید روش حرف بزنیم
1.از کجا می دانید طرف عاشق شماست ؟
2.شما چقدر از او شناخت دارید؟
3. عشق یک طرفه تنها شرط لازم و کافی نیست؟
بله غافلگیرانه شایسته تر است .
بیش از این مزاحم اوقات نمیشوم
خوش گذشت با آن که بستنی نخوردیم !
بحث را نگهدارید تا من برگردم! جواب برای خانم نیره زیاد دارم
به حميدرضا:
چشم نگه مي داريم تا بستني هم برسد!
.
.
به همسايه:
1- راستش نمي دانم! حالا چرا مي زني؟
2- بهتر است بپرسي چقدر از خود شناخت داري تا برايت بگويم: چيزي در حد هيچ! مي گويي نه؟ سري به نزديك ترين كلينيك روانشناسي بزنيم! نزنيم؟
3- مگه كسي گفت هست؟
.
.
اما بعد … اين موضوع بيشتر طنزناك است؛ البته درسته كه آدم ها 98 درصد تا 99 درصد حرف ها و انتقادهاي خود را در قالب طنز و شوخي مي زنند؛ اما باور بفرماييد اينجا اصلاً از اين درصدها خبري نيست كه نيست! هست؟
موضوع اين است كه اگه يه بابايي به اون مامور پر هيبت (از نظر عرض) در دادگاه لاهه ابراز عشق كنه، آدم بيشتر مي تونه عشقشو باور كنه تا كسي كه به اون مانكن ثروتمند و پرهيبت (از نظر طول و عرض و ضخامت و …) ابراز عشق كنه! نه؟
درود …
می خواستم یه چیزی بگم یادم اومد روزه هستم .غیبت تو دنیای مجازی هم روزه را باطل می کنه؟
ذهن مجتهد انه خودم :خیر چون طرف بعد می آد و همه رو می بینه …
وجدانیاتم : خودخواه نباش .بحث رو نگه می داریم .
کودک درونم : فکر کنم رفته ناهار !خوش به حالش !یا رفت یکی رو بپیچونه !
نتیجه : بحث رو نگه می داریم تا تشریف فرماییشون
با كودك درونت موافقم بدفرم!
is there any body here?
ooh ،my God ،I’m hungry too!
پيشباز رفتن و هزار دردسر!
شوخی کردم .طیف گرسنگی مثل یه موجه .جزر و مد داره .من الان تو جزرم .
جاتون خالی بچه ها تمشک آوردن من چون روزه بودم بجای دو تا هفت تا ذخیره افطار کردم .
من فکر می کنم خانم /آقای همسایه در چیزی با خانم نیره اظهار توافق کردند که اصلا منظور خانم نیره اون نبود !!
فکر میکنم خانم نیره می خواستن در مورد آن قسمت فرمایشات جناب مهندس تذکر بدهند که خوی عاشقان مونث و مذکر را از هم متفاوت دانسته اند
درسته خانم نیره ؟
+++++++++++
1- من از آنجا میفهمم که من را به خودش ترجیح میدهد و از نگاهش!یعنی شما نمیفهمید طرف عاشق شماست یا نیست یا عاشق کس دیگریست ؟
2-با جواب جناب مهندس موافقم
3-با جواب جناب مهندس موافقم
به حمید رضا:
نگوووو.
انگار گلوکز خونم پایین افتاده.ببخشید.
به فرموده ، روی عکس کلیک کردم ؛ ماندم …
همان جا روبه روی عکس … ماندم …
ممنون بابت نشان دادن این پدرسوختهها!
سرِ تاریخ ،گرم آدم ساختن است مدتی،ورنه معکوس شده در قاب(رنگین جورِ مایل به جناب درویش)، رب النوع بوده آنهم در انبوه جان دارانِ جن گل.البته بشر میدان نباخته در حال ساختن تاریخ اجتماع است.مگوییم گم شدیم که انگار میلمان به برقراری خداست ،امیدی که خوب است و تاخیری.پیامد نبودن طوطی ندیدنش بود -بفرض بودِ ما-اما بدستوری که شد ،دیگر بینا به قوارۀ مدعی شناختش.
از پرّوپرواز معرکه پایین میایی سطور منظمی می بینی ،نهر اندیشه گرامی، به شماره نیفتاده این ذهن چون منی ناقص ،به قلم دراختیار شما مفتخر میشوم.
بر فراز پرواز آن پدر سوخته زندگی میکنید شما انسانهای ناب ، باز مفتخر میشود ،این مجسمه مور ،این اینِ او . دستی اگر پیدا کنم از همین کف ،همه شما +پرنده را به خدا نشان میدهم.
صفحه پیش رو شراب قبلِ شناست ؟نَشناست؟
به همسایه:
پیشنهاد جدی! بی خیال ماه رمضون شی بهتره!! وگرنه ممکنه گاف های پیش از افطارت، کار بده دستت ها …
.
.
به حمید رضا:
موافقم … خیلی سخته که چشم ها به آدم دروغ بگویند … منتها به شرط آن که دارای لنزهای رنگی نباشند ها!
.
.
به سروی:
قابلی نداشت.
.
.
به حسین هیچکاش:
یادت باشد قول دادی ها!