اروند تکلیف چند نسل آینده درویش را روشن کرد!

توافقاتی مهم در باره آینده خاندان درویش که در یک آرایشگاه رخ داد!

      چند وقت پیش در آرایشگاه محل توانستم یقه‌ی پدر را گرفته و یک توافق اصولی در باره‌ی نام فرزندان خویش و فرزندان فرزندان خویش و نیز فرزندان اون یکی خویش و … به انجام رسانیم که البته آقا شهرام (سلمانی محل که فقط می‌تواند گوش کند و حرف نمی‌تواند بزند) هم شاهد ماجرا بود!
ریز تصمیم‌ها از این قرار شد:
1- اسم پسرم را می‌گذارم «سام»
2- پسرم هم اسم پسرانش را می‌گذارد: «فرهاد» و «محمّد»
3- پسران آنها هم فقط اسم پسرشان را می‌گذارند: «اروند» و تمام!
    پدر: خب اومدیم و پسردار نشدی! اونوقت چی؟
   اروند: در اون مورد هنوز خوب فکر نکردم! اگه پیش اومد در موردش بعداً تصمیم می‌گیرم!!

   نتیجه گیری اخلاقی:

  آهای آدم بزرگ ها! از ما آدم کوچیکا یاد بگیرید؛ نگران آینده نمی خواد باشید؛ ولی به فکرش نه! باشید!!

77 دیدگاه دربارهٔ «اروند تکلیف چند نسل آینده درویش را روشن کرد!;

  1. اروند خان باید پیش از انتخاب نام برای فرزندانت بفکر انتخاب همسران(نه همسر)مناسب باشی
    من کارمند بانک را پیشنهاد می کنم
    راستی اروند شما که با درویش خان سر در ستاره های آسمان داری من متولد ۱۴ اسفند ۱۳۵۳ هستن فالم چیه؟بختم کی باز میشه؟
    غذا که در خونه می خوری درویش خان رو که اذیت نمی کنی؟
    اگه می خواهی اذیتش کنی جلوی مهمونها اینکارو بکن که تو رودرواسی گیر کنه دعوات نکنه
    دست بزن که نداره؟داره؟

    پاسخ:
    چه جالب! شما دقیقاً در روز تولد مادرجون و یک روز قبل از تولد بابابزرگ جمال به دنیا آمدید. بنابراین احتمالاً با یک خانم معلم ازدواج کرده صاحب یک دختر و دو پسر شده و فقط خداوکیلی اسم نوه ات را اروند نگذار! باشه؟

    پاسخ
  2. ببینم بیف استروگانف چطور بود ؟دوست داشتی بگو برایت درست کنند

    پاسخ:
    من اصولاً اون گوشتهایی را می خورم که در غذا نبینم!

    پاسخ
  3. اروند نازنین ،
    من هنوز ندانسته ام از آدم کوچیکا هستم یا آدم بزرگا .
    میدونی که : این درویش ( پدر را میگویم ) آنقدر کوچکم کرده و بعد آنقدر بزرگم کرده و بعد…….. که پاک گیج شده ام .
    اما با آن ذهن خوش نقش خود بسیار زیبا اندیشیده ای.
    گذشته مال پدران و مادران “ما ” است،
    آینده مال فرزندان ” ما ” است ،
    ” ما “باید که حال را دریابیم.
    و خرد ورزانه از فلسفه هائی که ” نور های خیره کننده بر چشمان مان میتابانند که…………….. ” کمی فاصله بگیر یم .
    بیاندیشیم و هوشمندانه زندگی زیبا و زرد را قدردان باشیم . به توافق که رسیده بودیم؟ نرسیده بودیم ؟ زندگی پر از رنگ است .رنگ هایش را به ذهن نقش ت به پاش ، حتمن پاشیده ای که در فضای حضورت طراوت جاری میشود.

    پاسخ
    • آره خب … ما توافق کرده ایم که در اکنون، زندگی را حرام دیروز یا فدای فردا نسازیم … خوشحالم که خانه مجازی من می پاشد طراوت به سر روی خوانندگانش … دوستت دارم عمو محسن! چه آدم بزرگ باشی چه کوچک! مهم این است که کودکت را هرگز از یاد نمی بری و همیشه هوایش را داری! نداری؟

      پاسخ
  4. باید اعتراف کنم که نوشته های عمو محسن شما مرا در لذتی ناب غرق می کند و بارها می خوانمشان؛
    زنده باشند و سرزنده.

    می بینی اروند عزیزم،
    یه وقتایی فکر می کنم زندگی همین
    “هم بسامدی “ضربان قلب آدم با کسانی است که شاید هرگز افتخار از نزدیک دیدنشان را نیابد ولی از صمیم قلب براشون نور وشور وعشق می خواهد… .

    پاسخ
  5. پدرم که نیازی به سلمانی رفتن ندارد! دارد؟ اما خودم تلافی می کنم و هر بار شش هزار چوق ناقابل پیادش می کنم. در ضمن نمی دانم آقا شهرام کجایی است؟ فالتان را هم که گرفتم. نگرفتم؟ سریال ویکتوریا را هم یه موقع هایی که پدر حواسش نباشه، یواشکی صبح ها نگاه می کنم!

    پاسخ
  6. ا!اروند!من می خوام اسم پسرمو بذارم سامیار!
    اگه دخمل بود ایراندخت(هرچند مخالف جدی داره!!!)

    پاسخ:
    در مورد اسم ها شب نظرمو می دم! باید بررسی کنم!! به سارا خانوم سلام برسانید.

    پاسخ
  7. راستی خیال ما هم راحته!!!!!!!!!
    🙂

    پاسخ:
    چقدر خوب که من این همه دوست دارم که همه خیالشون راحته! آدم هایی که خیالشون راحته، بیشتر وقت دارند تا به کودک درون شان اجازه شیطونی بدن و خلاصه باهاش راه بیان!

    پاسخ
  8. مرد جوان! محمد و فرهاد رو می دونم به چه علتی انتخاب کردی اما سام چرا؟ در ضمن از سه سال پیش که دیدمت خیلی بزرگ شدی. هیچ حواست هست؟

    پاسخ
    • سلام … راستش قیافه تونو یادم نمی آد؟ اما من هم فکر کنم شما در طول این سه سال خیلی بزرگ تر شدید! نشدید؟ در مورد اسم سام هم زرنگی؟! پدر هم هر کاری کرد بهش نگفتم چرا؟ فوتینا!!

      پاسخ
  9. اگه سارا بفهمه شما تحویلش گرفتی آقا اروند که دیگه ما رو تحویل نمی گیره!
    سامیار به سارا می آدا ،نه؟

    پاسخ
    • می گیره … نگران مباش! خوش هیکل نیستی که هستی؟ سر و زبون نداری که داری؟ دست و دلباز نیستی که هستی؟ در حرکات ریتمیک رودست داری که نداری؟ مهندس غیر کشاورزی هم نیستی که هستی! دیگه کی از تو بهتر؟!

      پاسخ
  10. اومدم یه چیزی بگم!چون گفتین خموش دیگه نمی گم!ولی مهم اینه که شما خودت می فهمی!من چی می خواستم بگم!!!!@

    پاسخ
    • آره مهم اینه! و چقدر خوبه که نمی دونی من تا کجاشو می فهمم! و اصولاً چقدر خوبه که آدمها نمی دونند که آدمها در فکرشون چی می گذره! نه؟

      پاسخ
  11. به وبگرد: امروز صبح با پدر قبل از صبحانه صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که اسم “سامیار” خیلی خوبه. ولی اسم ایراندخت به هر فامیلی نمی آد. باید بدونم که اسم فامیل تون چیه تا بتونم نظر قطعی بدم.

    پاسخ
  12. به عمو اشکار: در مورد سریال ویکتوریا هم صبح با پدر صحبت کردم و بهش گفتم تا براتون بنویسه: سریال “مونس و مونس” بهتره!

    پاسخ
  13. اروند خان این سریال مونس و مونس چیه؟مونس مانند ویکتوریا استخوان دار و بازاری پسنده یا اینکه لاغر و سبزه و سبیلو و قد کوتاه با کله مش زده است؟

    پاسخ
  14. خب اروند جان سعی می کنم پسر باشه که اسمش خوب باشه!!!
    موافقم!که چقدر خوبه که آدما نمی دونن آدمای دیگه چه فکرایی تو سرشونه!وگرنه عمرا دیگه جواب منو نمی دادی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!@

    شوخی بود البته!

    پاسخ
  15. بابا جون حالا دیگه چه فایده ای واسه پدرم داره! اون که کشکولشو مدتهاست آویزون کرده! نکرده؟ الان مساله منم که به دنبال سام می گردم! نمی گردم؟

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید