براي آنها كه هنوز حس بوسيدن لاله‌هاي سرخ را مي‌فهمند!

امروز وقتي اين نامه‌ي دردمندانه را كه از سر شور و شعور به رشته‌ي تحرير درآمده بود، خواندم؛ دلم لرزيد و احساسي دوگانه را تجربه كردم …
خواهش مي‌كنم شما هم اين يادبرگ شورآفرين را كه به بهانه‌ي پريشان‌حالي پريشان از پريشاني محيط زيست وطن ياد كرده و خواستار اقدامي سزاوارانه شده است، بخوانيد و برايم بنويسيد كه براي مهار اين پريشان‌حالي چه بايد كرد و چه مي‌توان كرد؟
اين را هم خالصانه و با تمام وجودم بگويم كه درويش حاضر است در هر جا و به هر مدت كه لازم بود بيايد و همراه با شما از پريشان عزيز وطن دفاع كند.

اينك شما خواننده‌ي عزيز مهار بيابان‌زايي را دعوت مي‌كنم تا نامه‌ي اين هموطن دردمند را از ديار حكيم جاودانه‌ي توس بخوانيد و بگوييد كه شما چه فكر مي‌كنيد؟

سلام آقای درویش
حدود سال‌های 71 دکتر دره شوری به خبرنگار روزنامه همشهری گفت: «ما آخرین نسلی هستیم که می‌توانیم بخشی از طبیعت کشورمان را نجات دهیم.» این جمله گاهی خیلی ناامیدم می‌کند، ولی همیشه فکر می‌کنم و امیدوارم حیات وحش این سرزمین یک گوشه  کنارهايی برای زیست خودش پیدا کند و زنده بماند. همیشه فکر می‌کنم – و دل خوش مي‌دارم كه –  محیط زیست و حیات وحش ایران هنوز نفس می‌کشد و هنوز باقی است؛ هر چند خیلی ناجوان مردانه زیر لگدهای توسعه ناپایدار دارد خرد و نابود و کوچک می‌شود.

آقای درویش:
مطمئنم شما هم به این اعتقاد دارید که سکوت ما و همه کسانی که خودشان را دوست‌دار محیط زیست و طبیعت این سرزمین می‌دانند، در مقابل این  تخریب‌ها و دست‌اندازی‌ها و بی‌عدالتی‌ها کم از خیانت دولت‌مردان و دولت‌زنانی نیست که راحت تصمیم می‌گیرند برای نابود ساختن طبیعت‌مان. بدون این که به آینده مردم این کشور و نسل‌های بعد فکر کنند. بدون این که حس کنند بوئیدن درمنه‌ها و بابونه‌ها و کاکوتی‌ها و بوسیدن لاله‌های سرخ چه حسی داره. پشت میز می شینن و سند نابودی دریاچه‌های سرزمین من، سند مرگ آهوها و جبیرها و به منجلاب کشیدن تالاب‌های کشورم را امضاء می‌کنند … خب اون‌ها هیچی از از این همه زیبایی حس نکرده‌اند، ولی من و شما و تمام دوستداران محیط زیست می‌دونیم تولد یک بره میش لای سبزی تپه ماهورهای امن یعنی چی؟ می‌دونیم مرگ پریشان و انزلی و گمیشان و بختگان یعنی چی و اگر سکوت کنیم شاید جرم‌مان بیشتر از اوناست…

عادت کرده‌ایم با شنیدن هر خبر تلخ از تخریب محیط زیست آه بکشیم و غر بزنیم و مسئولان رو زیر سؤال ببریم … ولی هر چقدر هم دلسوزی و انتقاد کنیم، فایده‌ای ندارده … چرا به جای آه کشیدن و افسوس خوردن فریاد نزنیم؟ چرا همه فریادهامونو یکی نکنیم؟ تا کی گزارش‌های تک و توک توی چند تا روزنامه؟ تا کی انتقادهای بی پاسخ؟ تا کی صدور بیانیه و اعتراض و نامه به سکانداران محیط زیست ایران؟ آیا تا حالا یکیش هم جواب داده؟ آیا تونسته گلستان – اين عزیردردانه طبیعت ایران – رو از جاده و مجتمع پتروشیمی و تفرجگاه و شکارهای غیرمجاز و چرای بی رویه نجات بده؟

به قول خود شما اوضاع محیط زیست ایران مثل درختیه که شاخه‌هاش آتش گرفته و ما داریم پای درخت را آبیاری می کنیم.

آقای درویش
پریشان سوخت … شاید سوختنش جرقه‌ای بشه برای همه ما محیط زیستی‌ها تا کاری برای حفاظتش بکنیم … من از اینجا – مشهد – شما از تهران، آقای تاجران توی اصفهان و تمام مردم شیراز – اصلاً همه ایرانی‌ها – چرا باید پریشان به این وضعیت بیافتد؟ در حالی که تعداد زیادی آدم عاشق مخالف این کارند و فقط وزير راه نابوی دریاچه رو می‌خواد. آیا عشق همه‌ي ما قادرنیست قدرت یک نفر آدم مسئول – نه صد نفر آدم مسئول – رو زیر سؤال ببره و مانع یک کار نابخردانه غیراصولی بشه؟ به خدا که اگر همه‌ي ما فریادمونو یکی کنیم و  با تمام وجودمون بخوایم، می‌تونیم پریشان رو نجات بدیم. آیا ما کم آدم دوست‌دار محیط زیست داریم که حاضرند برای حفظ طبيعت وطن هر کاری بکنن؟ آیا وقتش نیست به جای انتقاد یه کار عملی انجام بدیم؟ یه اعتراض بزرگ، یه تجمع پرشور توی شهرهای مهمی مثل مشهد، تهران، اصفهان و شیراز آیا قادر نیست در اولین قدم پریشان رو نجات بده؟ بیاین نذاریم اونجا جاده بزنن و قشگ‌ترین دریاچه آب شیرین جهان را نابود کنن. صرفاً به این دلیل که یه مسئول می تونه تصمیم بگیره و ما بنشینیم و نگاه کنیم به این دلیل که اسممون “آقای مسئول” نیست …

آقای درویش
به پیشنهاد من فکر کنین … آیا امکان این نیست که دوستداران محیط زیست مشهد، تهران، اصفهان و شیراز توی یک زمان یکسان نسبت به وضعیت پریشان محیط زیست ایران اعتراض کنن و تو یه تجمع بزرگ بخوان که جاده از پریشان عبور نکند و تا جواب نگیرن کوتاه نیان و روزنامه و خبرگزاری‌ها هم این کارو پوشش بدن؟ به نظر شما این اتحاد و هم‌صدایی تأثیری داره؟ و آیا کار دیگه‌ای می‌شه کرد؟

فکر می‌کنین همه کسانی که تا حالا دم از بی کفایتی مسولین می‌زدن و برای طبیعت دل می‌سوزاندن، حاضرند حالا به خاطرش دست به یه اعتراض بزرگ ملی بزنن؟

ممنونم به خاطر تلاش‌های پاکی که برای حفظ محیط زیست می کنین … سبز و موفق باشین

مرضیه ناظری

خبرنگار محیط زیست ایسنا_ مشهد

3 فکر می‌کنند “براي آنها كه هنوز حس بوسيدن لاله‌هاي سرخ را مي‌فهمند!

  1. مصطفي خوشنويس

    هموطن خوبم سلام
    از پريشانه حالي تالاب پريشان واقعاً پريشان شدم.
    ولي خوشحالم كه روز به روز به افرادي كه دلسوخته محيط زيست مغموم شده خود هستند و دست به قلم مي‌آورند افزوده مي‌شود. وقتي به گذشته مي‌نگرم در دهه‌هاي 50 تا 70 كمتر دست توانا و قلب پر جرأتي مي‌ديدم كه بدون واهمه از برخورد‌هاي احتمالي، اين شهامت را داشته باشد كه مسئولي را بخاطر مسائل زيست محيطي زير سوال ببرد. امروزه مردم جهان به اين باور رسيده‌اند كه آلودگي محيط زيست و يا تخريب آن و اثرات سوء آن تنها متوجه كشور تخريب كننده نيست، از اين رو در بسياري موارد كشورهايي را كه محيط زيست خود رو به تخريبي داشته باشندزير سوال مي‌برند و شايد در آينده براي اين گونه كشورها جرايمي نيز در نظر بگيرند. به هرحال اين مي‌تواند يك اميد باشد.
    ولي در مورد اين كه فعلاً چه كاري مي‌توانيم انجام دهيم پيشنهاد من اين است.
    اول: انعكاس گسترده موضوع توسط رسانه‌هاي همگاني.
    دوم: پيگيري موضوع از طريق تنظيم دادخواست و ارجاع آن به دادگاه
    به يك مسئول كه جز تا نك دماغ خود رابيشتر نمي‌بيند بايد تفهيم شود كه تالاب، جنگل و يا يك اثر طبيعي در قانون اساسي و قوانين مدني (شايد جزايي) جزء انفال بوده و حفاظت از آنها مورد تأكيد قرار گرفته‌است. اين شرايط براي ما كه از شكسته شدن بال يك پرنده تا قطع شدن شاخه‌اي از يك درخت رنجيده خاطر مي‌گرديم اين امكان را پديد آورده تا دست به دست هم دهيم و با تخريب هر زيست بومي، دادخواستي تنظيم و از مسئولي كه با بي‌مسئوليتي آن را مورد تجاوز و تخريب قرار داده شكايت كنيم و پيگير آن شويم. اگر چند مخرب منابع طبيعي را تحت تعقيب قانوني قرار دهيم ديگر مسئولان با احتياط بيشتر قدم بر مي‌دارند.
    چندي پيش در يكي از استانهاي كشور به منظور مبارزه با خرافه پرستي دستور قطع 40 درخت كهنسال صادر شد و پي آمد آن دو درخت آزاد قطع شد. انعكاس موضوع در رسانه‌هاي همگاني و تنظيم دادخواست عليه مسئول اين فرمان موجب شد تا به دستور دادستان كل كشور نه تنها در آن استان بلكه در تمام كشور قطع درختان كهنسال ممنوع اعلام شود و حتي پرونده عامل قطع آن دو درخت كه يك روحاني بود به دادگاه ويژه روحانيت كشيده شود.
    سخنم آخرم اينكه نبايد كوتاه آمد. بلوا نيز نبايد بپا كرد چون ضرر آن بيشتر از منفعت آن خواهد بود. رسانه‌هاي همگاني برنده‌ترين اهرم بوده و بعد از آن پيگيري موضوع از طريق دادگاه‌ را پيشنهاد مي‌نمايم

  2. محمد درویش نویسنده

    درود بر آقا مصطفي عزيز. فكر كنم با توجه به تجربيات ممتدي كه در اين خصوص داري، بتوان بيشتر در اين باره از نظراتت استفاده كرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تائید دیدگاه فعال است. دیدگاه شما ممکن است کمی طول بکشد تا ظاهر شود.