برای پژمان که بی سر و صدا دارد برای آقایی سال 2010 ؛ سال جهانی گونه‌گونی زیستی می‌کوشد!

    پژمان و پژمان‌ها را باید تحسین کرد، آنهایی که بی‌هیاهو می‌کوشند تا با آنچه در توان دارند، سال جهانی گونه‌گونی زیستی را رنگ و بویی ایرانی دهند و به جهانیان ثابت کنند که در ایران هم هستند آدم‌هایی که دلشان برای طبیعت و موهبت‌های ناهمتایش می‌سوزد.
    آدم‌هایی که حاضرند به حرمت زیستمندان رو به انقراض سرزمین مادری، دست‌کم برای 5 سال دست به تفنگ شکاری نبرند و حریم مناطق چهارگانه را از هر نوع توسعه‌ی آزاردهنده‌ای و به هر بهانه‌ای (جاده‌کشی، معدن کاوی، عبور خطوط لوله، گسترش صنایع آلوده‌کننده و …) پاس دارند.

        به کلبه‌ی مجازی دکتر محمّدرضا نوروزی عزیز روید و دست‌مریزادی نثارش کنید، بابت کارهای قشنگ فرهنگی که انجام داده است و یا دارد انجام می‌دهد.
        من رفتم و احساس کردم که او امروز پیامبر من بود … شاید پیامبر شما هم باشد …

37 فکر می‌کنند “برای پژمان که بی سر و صدا دارد برای آقایی سال 2010 ؛ سال جهانی گونه‌گونی زیستی می‌کوشد!

  1. محمد درویش نویسنده

    كار ارزشمندي را بي سر و صدا و چشمداشت انجام داده است. كاري كه بايد سازمان حفاظت محيط زيست انجام مي داد … اما متاسفانه آنها در خواب هستند و انگار نه انگار كه وارد سال 2010 شده ايم.
    درود …

  2. محمد درویش نویسنده

    دقيقاً همين طور است ابوحنانه عزيز … براي همين است كه سام را تحسين مي كنم كه مرد و مردانه از نظرش دفاع مي كند. هر چند با نظرش موافق نيستم. اما حاضرم هر كاري بكنم تا او بتواند ديدگاه هايش را آزادانه در وبلاگستان به چالش كشد.
    درود …

  3. ناصرکرمی

    زمانی یکی از دوستان میگفت بعد از رفتن تیم شهیدی فر برنامه روز از نو دیگر رونق نخواهد یافت. همان زمان من با اطمینان گفتم حضور پژمان نوروزی برای رونق و اعتبار این برنامه کافی است. مضاف بر آنکه تصور میکنم پژمان به این برنامه شرافتی کم نظیر در دیگر برنامه های تلویزیون را هم اعطا کرده است. پژمان از معدود چهره های تلویزیونی است که صمیمانه دوستش دارم و برای او احترام قائلم.

  4. محمد درویش نویسنده

    درود بر ناصر عزيز … بايد باشي و تعصبش را و پافشاري اش را در پشت صحنه ببيني كه البته نگفتني است. ولي واقعاً با نظرت موافقم. پژمان هرگز حاضر نمي شود تا براي رضاي بالادستي ها، حرمت و فهم بينندگان برنامه را خدشه دار كند.
    خدا او و آدمهايي مثل او را در تلويزيون تكثير كند تا شايد روزي دوباره سيما را بشود با پسوند “ملي” خطاب كرد.

  5. اشکار

    علامت تعجب به معنی تایید حسن سلیقه ایشان بود
    آیا ایشان در برنامه آسمان شب بودند؟

  6. محمد درویش نویسنده

    پس به نظر مي رسه در استفاده از ابزار و ايهام ادبي دچار لكنت ويرايشي هستي اشكار جان!
    در مورد آسمان شب درست نمي دانم. شايد!

  7. روشنک

    کار مناسب و قشنگی بود .. دستشون درد نکنه .. به پست جدید منم که بی ارتباط نیست یه سری بزنید .. ضرر نمی کنید ..

  8. رضا

    آقای درویش شما چه مشکلی با زبان عربی که زبان اول جهان اسلام است دارید؟ قسمت اعظم شیرینی زبان فارسی ناشی از لغات عربی است که در طی روند طبیعی از زبان شیوای عربی وارد زبان دری شده است.
    میتونید بجای محمد ستوده و بجای درویش … بکار ببرید تا به کمال مطلوبتان دست بیابید.

    پاسخ:
    درود بر آقا رضا … من مشکلی با زبان عربی ندارم؛ اما شما ظاهراً با زبان فارسی مشکل دارید! ندارید؟ وقتی قرار است یک عبارت از زبانی به زبان دیگر برگردان شود، باید این رخداد به مفهوم واقعی کلمه رخ دهد. نمی شود “وات ایز یور نیم” را به فارسی نوشت: ” چه هست نیم شما! می شود؟ بنابراین، پیشنهادم این بود که به جای بین المللی بنویسیم: “جهانی” و به جای تنوع هم بنویسیم: “گونه گونی”.
    به همین سادگی!
    من نمی دانم چرا ما از هر چیز ساده ای، می خواهیم یک چالش و بحران بیافرینیم و از منظر توهم توطئه به آن بنگریم؟ شما می دانید آقا رضا؟

  9. اشکار

    بجای درویش …
    ….آقای رضا بهتر است انسان درویش باشد تا اینکه………….. باشد
    کسی منکر شیوایی زبان عربی نیست ولی تعجب می کنم چطور زبان قبطی مصر و سریانی سوریه از بین رفتند ولی زبان فارسی و آئین نوروز هنوز پابرجاست؟
    ….چه اشکالی دارد شما هم برای اینکه به کمال مطلوبتان برسید زین پس عربی صحبت کنید و دشداشه پوشیده و رنامه قوشبازی شیوخ عرب را فراهم کنید

    پاسخ:

    می بینم که در غیابم وکیل مدافع هم پیدا کردم! نکردم؟

  10. اشکار

    با این حساب خون و اموال مسلمانان مالزی مباح است چون به زبان مالایایی صحبت می کنند!!!

  11. عبداللطیف عبادی

    تصور می کنم هم به دلیل تعلقم به زبان عربی و هم علاقه ام به زبان فارسی (بخصوص اینکه نویسندهء ” نگاهی گذرا به تاریخ زبان فارسی” هم هستم) می توانم چند جمله ای در این باب بگویم. اول اینکه استفاده از کلمات و اصطلاحات هز زبانی در زبانی دیگر مانند استفاده از نمک در غذاست. اگر اندازه اش به قاعده و معقول باشد غذا لذیذ و دلچسب میشود و اگر بیش از حد باشد غذا را تبدیل به سم می کند. فارسی زبانی بسیار شکننده است و هجوم هولناک و بی قاعدهء زبان عربی به آن در سالهای پس از انقلاب ، بنیان فارسی را به لرزه در آورده است و اگر این وضعیت به همین شکل ادامه پیدا کند ، فارسی تا سی سال دیگر احتمالا” تبدیل به یکی از شاخه های زبان عربی خواهد شد. در این باره مطالب مفصلی را دوازده سال پیش (و بخصوص در مقدمهء کتاب ” فرهنگ واژه های لری” نوشته ام که تصور می کنم هنوز هم خواندنی باشند. امیدوارم بزودی و بتدریج منتشرشان کنم
    دیگر اینکه پیش از پیدایش اسلام و حملهء عربهای شبه جزیرهء عربستان به نقاط مختلف دنیا، زبان مردم شام آنروز (یعنی سوریهء امروز) عربی بود. اصولا” از قریب به دویست سال پیش از اسلام ما سه سرزمین عرب در دنیا داشتیم. شام (به شمول سوریه، اردن ، فلسطین و لبنان) ، نجد (شرق عربستان کنونی)، حجاز (غرب عربستان کنونی) ، سواحل جنوبی خلیج فارس ، جنوب عراق کنونی و یمن کنونی. زبان سریانی نیز از حدود دویست سال پیش از ظهور اسلام شروع به مردن کرد. اساسا” زبانهای سریانی و آرامی و عبرانی پدران زبان عربی هستند و عربی فرزند آنها محسوب میشود نه ریشه کن کنندهء آنها
    دیگر اینکه در وقت حملهء عربها به مصر البته زبان قبطی زبان رسمی مصریان بود اما عربها کاری به کار این زبان نداشتند. قبطی اولا” زبان بسیار جدیدی بود و تقریبا” از دویست – سیصد سال قبل از استیلای عربها بر مصر پدیدار شده بود و ثانیا” زبان دینی کاهنان مصر بود. مصریان آن دوران در هر منطقه ای به زبان بومی خود حرف میزدند که تعدادشان از صد فزون بودو قبطی ها یکی از اقوام مصری بودند. با تغییر دین اکثریت مردم مصر، دیگر لزومی به خواندن و نوشتن به زبان دینی کاهنان قبطی نبود و طبیعتا” این زبان ضعیف شد. اما تا حدود پانصد سال بعد از حاکمیت عربها بر مصر بسیاری از مردم همچنان ترجیح می دادند به این زبان بنویسند و حتی حرف بزنند و کسی مانعشان نشد. کما اینکه انگلیسی ها نیز هزگز مانع از سخن گفتن یا نوشتن به هندی نشدند و خود مردم هند به تدریج انگلیسی را مهم تلقی کردند
    و دیگر اینکه برخلاف تصور خیلی ها (و تقریبا” همه!) وقتی عربها به ایران حمله کردند مردم ایران به فارسی سخن نمی گفتند. زبان رسمی و فراگیر و ملی و نیز رسمی ایرانیان در آن زمان “پهلوی” بود. زبان پهلوی یکی از شاخه های زبان فارسی باستان هست اما هیچ شباهتی به زبان فارسی امروزی ما ندارد. پس از حملهء عربها به ایران، ایرانیان هم زبان رسمی شان عربی شد، هم در دست کم در سه چهارم خاک آنروز ایران زبان ملی و روزمره شان عربی شد ، هم دینشان عربی شد ، هم پوششان عربی شد و هم نامهایشان عربی شد، هم بخشهای بزرگی از فرهنگشان عربی شد . یعنی در واقع چیزی از ایرانیان آنروز نماند که عربی نشد! در نتیجه اینکه می گویند عربها نتوانستند زبان ایرانیان را عوض کنند استناد تاریخی ندارد. جالب اینجاست که این تغییر هویت نیز مطلقا” اجباری نبود. اساسا” عربها از خدایشان بود که ایرانیان بر همان دین و آیینشان بمانند و هر ساله بیست سکهء طلا به خلفای عرب جزیه بدهند (که قدرت پرداختش را هم به سادگی داشتند)
    دیگر آنکه تا قریب به سیصد سال بعد از استیلای عرب بر ایران، مردم ایران همچنان “عرب کامل” باقی ماندند و اسم ایران کاملا” از بین رفت . کمتر کسی هست که علاقه داشته باشد بداند که از هزار و چهار صد سال پیش تا چهار صد سال پیش (یعنی به مدت یکهزار سال) ما در نقشهء کشورهای جهان چیزی بنام “ایران” نداشتیم! ایران فقط یک نام بود که در کتابهای افسانه مانند شاهنامه باقی مانده بود. ما حتی تا چهارصد سال بعد از ورود اسلام به ایران هیچ نامی از استان فارس هم در نقشه ها نمی بینیم.
    تا اینکه در حدود سیصد بعد از استیلای عرب یعقوب لیث پیدا شد. زبان یعقوب “دری” بود که آنزمان زبان بومی مردم شمال افغانستان و جنوب تاجیکستان کنونی محسوب میشد و هیچ ربط و شباهتی هم به زبان پهلوی که ایرانیان در زمان ساسانیان به آن سخن میگفتند نداشت (هر چند که از نظر زبان شناسی یک ریشهء تاریخی دارند). یعقوب دستور داد که از آن پس بجای زبان عربی (که زبان ملی و رسمی عموم مردم ساکن در ایران کنونی شده بود) بجای عربی به زبان بومی خودش (که در بخشهایی مانند کابلستان و سیستان و غزنین به آن تکلم میشد) بگویند و بنویسند. این زبان در آن زمان برای مردم ایران کنونی زبان جدید و ناشناخته ای بود. جالب است بدانید که اولین شعر در زبان فارسی چهارصد سال بعد از ورود عربها به ایران سروده شد. بعد از یعقوب باز این سامانیان بودند که در تاجیکستان کنونی همین زبان را حفظ کرده و تقویت نمودند. بنابراین فارسی همچنان زبان ایرانیان نبود. اساسا” در آنزمانی دیگر کشوری بنام ایران در کار نبود. این پادشاهان صفوی بودند که کشور ایران را بعد از یکهزار سال دوباره تشکیل دادند. فردوسی زمانی شاهنامه را سرود که سرزمین کنونی ایران بخشی از کشوری بنام “خلافت اسلامی” بود و در یک سوی آن زبان عربی و در سوی دیگرش زبان ترکی رواج داشت و فارسی که زبانی محلی در شرق آن سرزمین – و بسیار ضیف – بود باز می رفت تا همچون نام ایران به فراموشی سپرده شود. اصلا” اینکه فردوسی را نجات دهندهء زبان فارسی می دانند به این علت بود که کسی دیگر به این زبان سخن نمی گفت و داشت فراموش میشد.
    و آخر آنکه در طول دو هزار و پانصد سال پادشاهی ایرانیان تنها سه پادشاه بودند که زبانشان فارسی بود. کریم خان زند ، رضا شاه پهلوی و محمد رضاشاه پهلوی. از نظر من نجات دهندهء و حافظ واقعی زبان فارسی و نیز اصل کشور کنونی ایران رضا شاه پهلوی است. در ” نگاهی گذرا به تاریخ زبان فارسی” در این باره مفصلا” توضیح داده ام. روحش شاد
    بهرصورت این بود داستان عربها و ایرانیان

  12. محمد درویش نویسنده

    درود بر لطیف عزیز و بی نهایت ممنون از توضیح مفصل، عالمانه و عدالت محورانه ات. با این وجود همه باید بیش از پیش برای حکیم جاودان دیار توس حرمت قایل شده و او را به پاس آن سی سال از عمرش که برای سرودن شاهنامه مصروف داشت، ستایش کنیم.
    همچنین امیدوارم آقا رضا هم راضی نباشد که غذای فارسی ما بیش از حد شور شود!
    باز هم سپاس از این که بی منت صواب زکات دانش خود را با خوانندگان عزیز مهار بیابان زایی به اشتراک می نهی.

  13. سروی

    چه لوگوی قشنگی درست کردن . واقعا دستشون درد نکنه . تلاششون قابل تحسینه .
    یه کم طول کشید تا نوع اجرای ایشون برام جا بیفته. اوائل قبول اون همه انرژی برام سخت بود . فکر می کردم داره جلوی دوربین فیلم بازی می کنه . اما کم کم دیدم نه ، مثل اینکه این آدم همین قدر انرژی تو وجودش هست و خیلی دلش می خواد اون رو به دیگران هم انتقال بده .

    حالااجراش رو دوست دارم… امیدوارم سلامت و شاد و پرانرژی تر باشه … همیشه

  14. محمد درویش نویسنده

    درود بر سروی عزیز … مثلاً همین هفته پیش که با هم اجرا داشتیم، می گفت: شب قبل از مسافرت آمده و تا صبح داشته روی چند پروژه کار می کرده و الان هم بدون آ« که بخوابد در برابر من نشسته تا برنامه اش را اجرا کند.
    انرژی پژمان کم نظیر است. خدا حفظش کند.

  15. پژمان

    از همه ي دوستان كه با ابراز احساساتشان شادم كردند بي نهايت ممنون هستم.به خصوص مهندس درويش و دكتر كرمي عزيز. اما چند نكته را بد نيست اعلام كنم:
    1- من فقط به برگردان فارسي اين نشان(لوگو) دست زدم و اصل نشانه از آن من نيست.
    2- در باره ي تنوع و گونه گوني با نظر درويش عزيز موافقم.اما حيف و صد افسوس كه از پيش با او مشورت نكردم و به گمانم كار از كار گدشت…
    3- در باره ي جهاني و بين المللي با درويش عزيز مخالفم. اين دو كمي با هم متفاوت هستند. درست همچون تفاوت International و world. دقت كرده ايد كه تا كنون كسي نگفته international cup و همواره مي گويند world cup . و حتما توجه داريد كه در مواردي برعكس اين است. به عبارتي اين دو واژه كاركرد هاي متفاوتي دارند.
    4-در نهايت اين كه چرا من هموني هستم كه در آسمان شب هم بودم. من بيش از اينها در نجوم كار كرده ام. هم آموزش و هم ترويج و هم برنامه هاي راديو تلويزيوني.

  16. محمد درویش نویسنده

    درود بر پژمان عزیز …
    ممنون از توضیحت در باره دو واژه international و world .
    قبول دارم که در برخی موارد این دو واژه کارکردهایی متفاوت دارند (مثل بانک جهانی یا عفو بین الملل) اما در برخی موارد هم اینگونه نیست! هست؟ مثل سال جهانی بیابان یا روز جهانی مقابله با بیابان زایی یا اغلب همایش ها یا کنفرانسهای جهانی و حتا همین سال جهانی نجوم.
    البته من دیدم که فرهنگستان برای “بین النهرین” از معادل “میان رودان” استفاده کرده است. اما هر چه گشتم، معادلی برای “بین الملل” نیافتم.
    لطیف کجایی که به کمکت نیاز داریم! نداریم؟
    درود …

  17. عبداللطیف عبادی

    ورلد مفهوم فراگیری جغرافیایی دارد و اینترنشال مفهوم فراگیری انسانی دارد .
    نشنال به فارسی می شود مردمی . هر سازمانی که نماینده یا ساخته و پرداختهء مردم باشد هم به سادگی میشود “مردمی” . ترجمهء ان. جی . او هم میشود گروه مردمی (خیلی برایم عجیب است که می گویند تشکلات غیر دولتی)
    از نظر لغوی ترجمهء بین المللی میشود و اینترنشنال به فارسی میشود “میان مردمی” اما از نظر معنایی درست ترین و بهترین و در عین حال زیباترین معادل برای اصطلاحات اینترنشنال و بین المللی در زبان فارسی به نظر من تعبیر “جهان مردمی” هست. به این ترتیب تمام سازمانهای و همکاری هایی که معطوف به فراگیری جغرافیایی در دنیا باشند میشودند “جهاتی” ( مانند جام جهانی ، سازمان چهانی خوار و بار ، سازمان جهانی هواشناسی و غیره) . اما سازمانها و فعالیتهایی بر همهء مردم دنیا فراگیری دارند میشوند جهان مردمی . مانند سازمان جهان مردمی مبارزه با فقر . بنیاد جهان مردمی صلح و دوستی .
    سازمان عفو بین الملل ترجمهء بسیار نادرستی از “امنستی اینترنشنال” هست. امنستی در انگلیسی به این معنای عفوی که ما در زبان فارسی می گوییم نیست بلکه به معنی ” به دور از گزند” بودن است یعنی اینکه از سوی ستمگران بر هیچ یک از مردمان جهان ظلمی و آسیبی وارد نشود. “عفو” مختص بخشیدن مجرمان و گناهکاران است . اساسا” تلاش سازمان امنستی اینترنشنال این است که بگوید افرادی که با آنها برخورد شده مجرم و گناهکار نیستند! انگلیسی زبانها این سازمان را به اختصار “امنستی” می گویند و ما هم میتوانیم بجای گفتن “سازمان عفو بین الملل” به آن بگوییم ” به دور از گزند” . فردوسی می گوید ” بنا کردم از نظم کاخی بلند – که از باد و باران نیابد گزند” این گزند نیافتن در زبان انگلیسی دقیقا” میشود همان امنستی.

    نکتهء جالب این است که بدانید هشتاد درصد از واژه ها ، افعال و اصطلاحاتی که ما اکنون در نوشته های روزمره مان بکار می بریم ساخته شده و یا یافته شدهء بیست و نه نفری هستند که عضو فرهنگستان زبان دوران رضا شاه بودند . و از همه جالبتر اینکه پرکارترین و دانشمندترین این واژه سازان یک نظامی بود(تیمسار احمد نجوان).

  18. محمد درویش نویسنده

    ممنون لطیف جان … مانند همیشه بهره بردم. به نظرم نمی توان البته در فارسی – فعلاً – نوشت: سال جهان مردمی گونه گونی زیستی!
    قبول داری؟
    ماجرای عفو بین الملل هم برایم شنیدنی بود.
    درود …

  19. عبداللطیف عبادی

    البته قرار نیست سره نویسی کنیم. اصلا”امکان سره نویسی در هیچ زبانی وجود ندارد و عربی که از نظر ساختاری و قورت واژه سازی در دنیا بی رقیب هست نیز نمی تواند سره شود (انگلیسی سالیانه چهار هزار – بله چهار هزار! – واژه و اصطلاح جدید را از زبانهای مختلف وارد می کند) . فارسی هم استثنا نیست و نمی توان آنرا سره کرد. در اصطلاح “سال جهانمردمی تنوع زیستی” اشکالی ندارد توع عربی را بکار برد. بخصوص اینکه تنوع فارسی شده است و همین اصطلاح در عربی می شود “منوعات! ” (عام المنوعات العالیمه الوحوشیه)
    دربارهء سختی واژه های ساختهء شدهء جدید هم بد نیست بدانید که وقتی فرهنگستان زبان فارسی در دوران رضاشاه پهلوی واژه یا اصطلاح جدیدی را می ساخت بلافاصله طی بخشنامه به مطبوعات و دوائر دولتی و وزارت معارف آن زمان (فرهنگ بعدی و آموزش و پرورش بعدتری!) فرستاده میشد تا بطور اجباری از آن استفاده کنند. من کتابچه ای کامل از تمام آن واژه ها را دارم (چاپ سنگی 1323) . در آن زمان مردم و محصلین و معلمین و شاغلین دولتی با خواندن آن کلمات و اصطلاحات می مردند از خنده! و ضمنا” آنقدر برایشان سخت بود که حتی قادر به تلفظش هم نبودند. یکی از آن واژه های خنده دار “درآمد” بود. یعنی مردم مجبور بودند بجای نوشتن “دخل” بنویسند “درآمد” . اما امروزه می بینید که کسی با شنیدن درآمد نمی خندد. البته متضاد آن که “در رفت” بود جا نیفتاد چرا که با “در رفتن” و فرار کردن عامیانه شباهت داشت. کلا” حدود سی درصد از آن واژه ها جا نیفتند و بتدریج از زبان فارسی حذف شدند مانند سیخکی بجای مستقیم). اما ارتش کوتاه نیامد و به همان ادبیاتی می نوشت که تیمسار نخجوان و تیمسار بهارمست ( با ابوی مهسا خانم اشتباه نشود) رواج داده بودند . من نسخه هایی از مجلهء ماهانهء “ستاد بزرگ ارتشتاران ایران” را داشتم و لذت می بردم از واژه ها و اصطلاحاتش . حیف که همراه با تمام دار و ندارم شانزده سال پیش در یورش سربازان گمنام امام زمان به منزلمان به یغما رفتند.

  20. محمد درویش نویسنده

    قبول دارم … سره نویسی کار بسیار دشواری است … در حقیقت تنها آدمی را که می شناسم که فارسی را پارسی می نویسد و سخن می گوید، استاد کزازی است که او را هم سال گذشته به افتخار بازنشستگی پیش از موعد رساندند!
    ماجرای “درآمد” مرا یاد اصطلاح “پژوهش” انداخت که پروفسور هشترودی از شاگردانش می خواست تا به جای “تحقیق” از آن استفاده کنند! آن زمان بسیار نامانوس بود، مثل استفاده از گزارشگر به جای ریپورتچی. اما حالا به خوبی جا افتاده است. چنین است، معادل هایی چون : پیامک، دورنگار، رایانه، یارانه، آموزه، راهبرد، پیکرشناسی که به مرور دارد جا می افتد.
    به نظرم در بسیاری موارد، معادل سازی برای یک شی مثل هلیکوپتر (چرخبال)، جواب نمی دهد؛ اما برای مفاهیم عمومی باید حتما این کار صورت گیرد، وگرنه چیزی از زبان بومی باقی نخواهد ماند.
    درود …

  21. عبداللطیف عبادی

    معادل سازی برای هلی کوپتر جواب نداد چون اولا” چهل سال بعد از ورد هلی کوپتر به ایران خاستند برایش معادل بسازند و دیگر اینکه معادلهای ساخته شده نیز کاملا” بی معنی بودند . اول گفتند چرخبال و نمی فهمیدند که چرخ بال (مانند چرخ گوشتی) یادآور عمل چرخ کردن است تا چرخیدن . بعد گذاشتند بالگردو باز نفهمیدند که بالگرد مانند شبگرد تداعی کنندهء راه رفتن و قدم زدن است تا پرواز . تاجیکها گذاشته اند بالپر که به نظرم بسیار درست می اید اما در ایران کسی از آن استفاده نمی کند. حالا که صحبت از هلی کوپتر شد بد نیست یادی از هواپیما کنیم. این وسیله در ایران ابتدا به نام فرانسوی اش (آئرو پلان) و سپس عربی اش (طیاره) شناخته میشد. فرهنگستان زبان چند جلسهء پی در پی گرفت که این وسیله را به فارسی چه بنامیم؟ معادلهای زیاد و البته عجیب و غریبی پیشنهاد شدند. تا اینک تیمسار نخجوان (که عمیقا” اهل علم و ادب و تاریخ بود) کشف بزرگی کرد! او متنی کهن را یافت که در آن به قالیچهء پرندهء حضرت سلیمان گفته شده بود ” قالیچهء هواپیما ” . و اینگونه بود که هواپیما جانشین طیاره و آئروپلان شد.
    فکر می کنم زیر این لینک بیش از حد در این زمینه ها ( و بی ارتباط با موضوع مطلب اصلی) حرف زدم.

    پاسخ:

    من كه فكر نمي كنم. همه استفاده كرده و كرديم. باز هم ممنون لطيف جان.

  22. سروی

    به آقای عبادی :
    لطفا همچنان به این کامنت های به ظاهر بی ربط ادامه بدید . فوق العاده هستند . من خیلی چیزها یاد گرفتم . ممنون .

    پاسخ:

    بنده هم می خواستم همین را عرض کنم.

  23. عبداللطیف عبادی

    به سروی
    خواهش می کنم . راستش مدتی بود که گرین بلاگ سوت و کور شده بود. محمد درویش نوشت که کاری کنید. من هم به سهم خودم آمدم تا چند روزی در وبلاگهای مختلف از هر دری سخنی بگویم بلکه یک مقدار بیشتر رنگ و رویی بگیرند و کامنت دانی هایشان هم با نظرات دوستان جنب و جوشی بگیرند . کامنت نویسی ام را تا چند روز دیگر در وبلاگ برخی از رفقا ادامه می دهم و امیدوارم سایرین هم وارد بحثها (و دعواها!) بشوند تا برگهای پژمردهء گرین بلاگ دوباره سبز شوند

  24. محمد درویش نویسنده

    به سهم خود از تو و سلحشوری های قلمی ات در این چند روزه سپاسگزاری می کنم و امیدوارم سایه ات بر سر وبلاگستان سبز مستدام باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تائید دیدگاه فعال است. دیدگاه شما ممکن است کمی طول بکشد تا ظاهر شود.