این که ایرانیان در شمار مردم 10 کشوری در جهان قرار دارند که بیشترین تخریب را بر سرزمینشان روا میدارند، البته واقعیت خوشایندی نیست؛ اما این که بتوانی این حرف را از زبان فردی بشنوی که جانشین بیخاصیتترین رییس سازمان حفاظت محیط زیست در همهی دوران 50 سالهاش شده است، میتواند امیدبخش باشد و نشان دهد که اینک سکان مدیریت محیط زیست در دستان گروهی قرار گرفته که نمیخواهند واقعیتها را انکار و صرفاً ویترین را بزک کنند. حضور محمّدباقر صدوق و علی محمّد نوریان به عنوان دوبازوی اصلی سازمان در معاونتهای طبیعی و انسانی را میتوان در این راستا ترجمه کرد و امیدوار بود که میدان برای این دو عزیز کاربلد آنقدر باز خواهد بود تا بتوانند آموزههای محیط زیستی را در قلمرو تحت اختیار خویش عینیت بخشند و در پای این عینیتبخشی، از هیاهوی طبیعتستیزان قدرقدرت و پولسالار هراسی به دل راه ندهند.
اینک به بهانهی پایان 88 و آغاز 89، میکوشم تا مروری فشرده به برخی از فرودها و فرازهای سال کهنه در حوزهی محیط زیست و منابع طبیعی کشور انداخته تا از پی مرور و بازخوانی آنها بتوانیم مسیر خویش را در افق پیش رو، نورانیتر و فروزانتر سازیم. از مردمک که این یادداشت را منتشر کرده است، قدردانم.
روزگار سپری شده طبیعت ایران در سال 1388
به جرأت میتوان گفت: طبیعت ایران کمتر سالی را در حافظهی دیرینهی خود میتواند به جا آورد که مانند سال 1388 اینگونه آماج تجاوز و تخریب انسانی و قهر اقلیمی بوده باشد. شاید اوج عقوبتی که ایرانیان در سال 88 از عدم توجه به ملاحظات محیط زیستی درک کردند را بتوان در تصرف بی سابقهی آسمان 18 استان کشور توسط ریزگردهای عربی دانست؛ ریزگردهایی که یکی از مهمترین دلایل افزایش چشمگیرشان برمیگردد به خشک شدن بسیاری از تالابهای منطقه در ایران، عراق و سوریه. اتفاقی که اگر در ساخت سدهای بالادست، حقآبهی طبیعی این تالابها رعایت میشد و در دشتهای ممنوعه از حفر چاه غیرمجاز ممانعت به عمل میآمد، هرگز با چنین وخامتی رخ نمیداد. اما سال 88 فقط سال طغیان ریزگردها نبود! زیرا کشند قرمز هم حیات زیستمندان بسیاری را در سواحل خلیج فارس، دریای عمان و دریای مازندران به یغما برد. افزون بر آن، حدود 30 هزار هکتار از نابترین عرصههای منابع طبیعی امسال هم مورد تجاوز قرار گرفته و به تصرف طبیعتستیزان درآمد، اتفاقی که سالهاست تکرار شده و پروندههای متعدد و پرشمار قضاییاش در محافل دادگستری خاک میخورد و قطورتر میشود؛ دهها هکتار دیگر هم به بهانهی طرح مسکن مهر از قلمرو سبز وطن خارج شد و کاربریاش برای همیشه تغییر یافت؛ صدها هزار مترمکعب از اندوختههای چوبی کشور هم کماکان در کورههای ذغالگیری غیرقانونی نابود شد و یا به مصرف تأمین نیازهای گرمایشی مردمان بومنشین در سرزمینی رسید که دارای بالاترین میزان کارمایههای فسیلی و خورشیدی و بادی است! رخداد سیلهای حادثهخیز هم، همچنان در سال 1388 ادامه یافت که شاید یکی از شگفتانگیزترین آنها، سیل قم بود؛ سیلی که میتوانست برای طبیعت خشک این استان نعمت باشد، اما به دلیل موانعی که در بستر رودخانه بوجود آورده بودیم، آن را به نقمت بدل ساختیم و میلیاردها تومان به اقتصاد ملی ضربه زده و جان و مال تعدادی از هموطنان بیگناه را نابود ساختیم. اُفت کمسابقهی سطح آب زیرزمینی و فرونشست زمین، یکی دیگر از بحرانهای سال 88 بود که ابعاد و دامنهی پیشروی آن، علاوه بر خراسان جنوبی و شمالی و رضوی و فارس و اصفهان و کرمان و همدان و … به دروازههای پایتخت هم رسید؛ پایتختی که همچنان شهروندانش 200 میلیارد دقیقهی دیگر از وقتشان را در خیابانها و به بهانهی ترافیک از دست دادند. معضل بحران دفن زباله در شهرهای ساحلی نوار شمالی کشور، همچنان دست بالا را داشت و افزون بر آن، ساخت و سازهای پرشتاب در این نوار باریک هیرکانی، نفس اغلب رودخانهها را به شماره انداخت، به نحوی که میزان برداشت شن و ماسه از بستر برخی از رودخانههای استان مازندران – به ویژه منطقهی تنکابن – به بیش از 25 متر رسید؛ آن هم در حالی که هنوز خبری از افتتاح آزادراه تهران شمال نیست! هست؟ سال 88 سال خداحافظی غمبار با درختان 400 ساله و خاطرهانگیز باغ تاریخی فین کاشان هم بود، اتفاقی که اگر درست مدیریت میشد، میتوانست هرگز رخ ندهد. درست مانند فاجعهی خشک شدن زایندهرود و تالاب گاوخونی در فلات مرکزی کشور که میتوانست هرگز اتفاق نیافتد و درست مانند آتش سوزی شرمآور تالاب گندمان که میتوانست به جای 45 روز در یکی دو روز مهار شود و درست مانند …
و البته همهی خبرها در سال 88 بد نبود …
طرفداران محیط زیست نگذاشتند تا آسفالت به قلهی دماوند برسد؛ آنها پایمردی کردند و نگذاشتند تا مجلسیان قانونی را وارد بودجه سال 89 کنند که به موجب آن، هر فردی که زمینی را به تصرف درآورده، جایزه گرفته و مالکش شود؛ آنها در برابر متجاوزین به پارک ملی گلستان و جنگل زیبای ابر در شاهرود ایستادند، آنها کوشیدند تا توجه مردم را به بهانهی ورود به سال جهانی گونهگونی زیستی (2010) برانگیزند و پیشنهاد آیش 5 ساله طبیعت ایران را مطرح کردند، برای نخستین بار در برنامههای تبلیغاتی چند تن از داوطلبین ورود به ساختمان پاستور، رگههای نسبتاً پررنگی از توجه به محیط زیست دیده شد؛ یکی از خنثیترین رؤسای سازمان حفاظت محیط زیست در طول 3 دههی گذشته از کار کنار گذاشته شد و محمدیزاده با شعارها و برنامههایی سبز وارد میدان شد. همچنین کوشش برای انحلال سازمان حفاظت محیط زیست و ادغامش در وزارت جهاد کشاورزی به ثمر ننشست و همچنان دو خبرگزاری محیط زیستی به رغم تنگناهای مالی به حیات خود ادامه داده و به ظرفیتسازی در این حوزه پرداختند.
اینک امیدی که برای سال 1389 در دل میپرورانیم و زنده نگه میداریم، آن است که بخشی از حرفهای زیبای محمود احمدینژاد در اجلاس کپنهاگ جامهی عمل پوشیده و عملاً در سال جدید شاهد آن باشیم که گردن نهادن به ملاحظات محیط زیستی از شعار به شعور بدل شده و شاهد تکرار فجایع خودساخته، مشابه آنچه که در سال 88 و سنوات پیش از آن رخ داد، نباشیم، یا کمتر باشیم؛ دستاوردی که یکی از مهمترین ابزارهای تحققش به نقش رسانههای گروهی و روشنگریهای صادقانه و جسورانهی رکن چهارم دموکراسی – نظیر مردمک – در حوزهی محیط زیست بازمیگردد. رسانهها باید پیگیر جدی سخنان و وعدههای مسئولین باشند و بر کورهراهها و لکنتها نور بتابانند.
کزارش جامعی بود از افسوس ها ، مصیبتها ، موفقیتها و امیدهایی که هنوز هم می توان داشت
نکتهء قابل تامل اینجاست که ” مردم ” ایران جزو ده ملت مخرب طبیعت در دنیا هستند و ادعای فرهنگ دو سه هزار ساله مان هم دارد خفه مان می کند. نمی دانم اگر اگر مردمان هخامنشی امروز زنده می شدند و روح تهاجم و تجاوزگری و غارتگری مردم کنونی ایران نسبت به محیط زیست را می دیدند ، دچار چه حالی می شدند . کافیست در همین ایام بهاری نگاهی به کنار جاده ها و آثار باقی مانده از لشگری چندین میلیون نفری در طبیعت کنید که فرق طبیعت گردی را با رفتن به چلوکبابی و یا بساط پختن شام و نهار عروسی نمی فهمند . اگر این مردم را به حال خودشان رها کنی در همین سیزده روز اول سال سراسر مملکت را تبدیل به یک زبالهء عظیم می کنند و طبیعت و دشت و دمن و کوه و جنگلش را هم به شکل مخروبه ای در حد هیروشیمای بعد از بمب اتم و چنگ جهانی دوم تحویلتان می دهند .
می دانی لطیف جان:
مردم ایران مجموعه ای کم نظیر از ناسازه ها و تضادها و پارادوکسها هستند.
یعنی درست در جایی که از آنها کاملن ناامید می شوی، می توانی مردم روستای چین را ببینی یا تاج آباد پایین را در همدان و یا سرخ چشمه را در خراسان شمالی …
و وقتی می خواهی به آنها امید ببندی، ناگهان چشمت به جمال محور مرزن آباد تا چالوس گشوده می شود که پر از زباله شده است!
درود …
بادرودواحترام فراوان
باآرزوي سالي سرشارازسرسبزي وشنيدن خبرهاي خوش ازمحيط زيست وآرزوي سلامتي وبهروزي ، سال نو رابه شماوخانواده محترمتان تبريك عرض مي نمايم.
باآرزوي بهترين ها.
متين فر.
ممنونم خانم متین فر عزیز.
برای شما هم سالی پر خیر و با ترانه آرزو دارم.
نوشخند زندگی ارزانی تان باد.
جالب بود ! با سپاس از سایت خوب تان !
از سایت خوب تان ممنونم ! جالب بود !