سعید پرهام هم رفت؛ او تا این لحظه آخرین شهید محیط زیست ایران است. امّا چه کسی میتواند تضمین کند که همچنان سعید آخرین شهید باقی میماند؟ یک حقیقت تلخ این است که هر چه به پیش میرویم از ضرباهنگ جان باختن سلحشوران طبیعت ایران کاسته نشده است! شده است؟ و از آن تلختر آن که این خونهای ریخته شده و جراحات وارد شده بر تمامی حدود پنج هزار جنگلبان و محیط بانی که در طول سه دههی اخیر شهید شده یا آسیب جانی و مالی دیدهاند؛ هرگز نتوانسته تا از شتاب ناپایداری بومشناختی سرزمین مقدسمان بکاهد. آیا اینگونه میخواهیم پاسدار خونهای به ناحق ریخته شده در راه حراست از زیستبوم وطن باشیم؟
چرا باید کار طبیعت ایران به جایی رسد که امروز را بهترین روز آیندهی محیط زیست ایران بنامیم؟!
ما کجای راه را اشتباه رفتیم و داریم عقوبت کدامین اشتباه را پس میدهیم؟
یحیی شاکوهمحلی، ناصر پیروی، میرداوود مؤمنی، اسماعیل خانزاده، رشید غفاری، غلامرضا جعفری، بهرام حنیفی، سعید پرهام و دهها سلحشور دیگر مردانه در پای دفاع از تمامیت طبیعت ایران ایستادند و جان دادند تا طبیعتستیزان گمان نبرند که مواهب طبیعی ایرانزمین عاشق جان بر کف ندارد.
اما پرسش این است که چرا این خونهای ریخته شده برای آبیاری دشت سبز وطن کافی نبوده است؟
اگر رییس اداره محیط زیست در آستارا به فرمان شهردار شهر تهدید به مرگ میشود؛ اگر سلطان بیمنازع طبیعت ایران باید تابوتش را بر روی دکلهای برق بجوید و اگر تلفات یگانهای حافظ طبیعت ایران، سالهاست که سه رقمی شده است؛ باید دریافته باشیم که راه را اشتباه رفتهایم! نرفتهایم؟
و یادمان باشد:
وقتی میدانیم که راه را اشتباه میرویم، کاستن از سرعت، هرگز ما را به هدف نزدیکتر نمیکند؛ زیرا باید نخست دور زده و در مسیر درست قرار بگیریم!
اما مسیر درست کدام است؟ چرا پیوسته به نظر میرسد که ما از هدف حفاظت و حراست دور میشویم؟ چگونه باید تلفات وارد شده بر حافظان بی ادعای طبیعت را کاهش داد؟ چرا همهی تلفات رنجرهای آمریکایی در مناطق حفاظت شده پهناورشان از 1927 تاکنون به یک چهارم تلفات و شهدای محیط بان ما هم نمیرسد؟ چگونه میتوان آن گروه از ایرانیانی که در صف شکارچی و شکارکش جای گرفتهاند را سوار بر قطار سبز پاسداری از طبیعت وطن کرد؟ چگونه باید وزن ملاحظات محیط زیستی را در عالیترین سطح از گفتگوهای مملکتی در صحن بهارستان، پاستور و حسینیهی امام خمینی (ره) افزایش داد؟
آیا چنین دغدغهها و گرایههایی ارزش یک فراخوان و همافزایی در بین همهی دوستداران محیط زیست ایران را ندارد؟
آیا نباید سازمان حفاظت محیط زیست کشور در تدارک همایشی برآید که نامش نجات طبیعت ایران است؟
ما طرفداران محیط زیست باید نشان دهیم که به راستی سلوکی متأثر از طبیعت داریم؛ طبیعتی که بر بنیاد داد و دهش آفریده شده است، در این نظام اهورایی هرگز نباید سخن از انتقام و خون در برابر خون کرد؛ خون سعید پرهام هنگامی حرمت نهاده شده و مؤثر خواهد افتاد که ثمرهاش آشتی مردم شیروان با محیط زیست زادبومشان باشد؛ ما باید به آموزش و پرورش مردمی بیاندیشیم که برایشان آب خوردن یک سار، سیراب شدن یک سپیدار و سوختن شاخههای جنگلهای گلستان و زاگرس و ارسبارانش مانند حراست از جان و مال عزیزترین کسانشان، مهم باشد؛ ما باید مردمی را در وطن به جا آوریم که از میلیاردها دلار سرمایهگذاری در سکونتگاهشان میگذرند تا 300 اصله درخت قطع نشود، ما باید بکوشیم تا نظیر آن شهروندی که میکوشد تا شهرش زیباتر شود، بیشتر گردد؛ نظیر آن روستانشینان طبیعت دوستی که در چین و اشترانکوه تومار تهیه میکنند که برایشان جاده نسازند تا درختها و طبیعتشان حفظ شود و نظیر آن مردمی که در تالاب کانیبرازان، دیگر هرگز پرندهها را شکار نکرده و تالاب را خشک نمیکنند و یا روستانشینانی که در سرخ چشمه یوز را روی چشم خود می گذارند و …
ما نیاز به تقویت دوستی و عشق و محبت داریم … بس است خون و انتقام و قصاص.
همین و تمام.
بنده خدا محمدی زاده
یک وقتی والی خراسان بود
ناسلامتی شاه عیاس هم در طفولیت والی ایالت خراسان بود
حالا هی یک عده مرفه بیکار می ایند برای 4 تا حیوان و درخت آب در آسیاب دشمن می ریزند
چند تا درخت کج که مال دوران طاغوت بود چه ارزشی دارد.
این همه طرح طوبی ایجاد کردیم نهال گردو و زیتون کاشتیم
چیه هی یک عده می گویند گور های …. صدوق کجا بود ؟
پوران ؟ بوران ؟؟ آها توران! را فروختند
حالا خوبه که در کشور این همه خر داریم حالا چه فرقی داره بعضی شون گور باشه بعضی خر خالی
این همه مردم را تصادف میکشه کسی گفت چرا ماشین ها مشکل داره حالا به خاطر یک مامور … صدوق به اینها که پوتین پاشونه چی میگند ؟آها محیط بان …شلوغش کردید.
حرف های خوب خوب بزنید
خبرهای خوب خوب بدید
اگه بچه های خوبی باشید میگم یک سی ان جی … ها صدوق؟ آها 1 ان جی او بزنید به شما پروژه های پولی بدند.
طفلک ملکشاه و بنده خدا دکتر پرهمت که می خواست شرعا دست متجاوزان به باغ نوشهر را قطع کند.
یاد نابغه بزرگ فرود کبیر به خیر که فرموده بود مساحت های جنگل های شمال بالا رفته است .
البته دکتر دانش آموخته استرالیا محق می باشند چون با در نظر گرفتن میزان تجاوز و تعرض گسترده سازمان های مختلف باید هم یک شبه جنگل ها مانند خرگوش چند قلو زائیده و زیاد شوند .
البته جناب ملکشاه سلجوقی و مشاور اعظم چون بسیار متشرع بوده و راضی به افزایش و تورم جنگل ها به آن شیوه غیر شرعی نیستند ، دعا نمودند که این جنگل های بدبد و طاغوتی خودشان ، خود خودشان ! ، هرچه زودتر آتش بگیرند.
انشالله که پس از آتش گرفتن و سوختن تمام این جنگل های بی ارزش و مستکبر ، دکتر ملکشاه وزیر کشاورزی ( نه مهندس کشاورزی ) شده و همه را به زیر کشت ببرند .
حالا چرا به زحمتکشان روستا زحمت بدهیم ؟
گندم و برنج و پرتقال را وارد می کنیم ، روستائیان عزیز می توانند با خیال راحت ویلا بسازند.
این چند روزه هی به دکتر ملکشاه سلجوقی قوتوو که همان قائوت کرمان است نی دهند تا بیشتر قوت بگیرند و حساب این جنگل های مستکیر را ……
انشالله با هم یک روغن جوش و کاکائو با هل و گلاب (؟) و شکر فراوان بر یر خاکستر مزار جنگل سیسنگان می خوریم و پس از ان با خوردن کلمپه افتتاح مجتمع تفریحی ، تجاری سیسنگان را جشن می گیریم .
سلام . پرسیده اید که “ما کجای راه را اشتباه رفتیم و داریم عقوبت کدامین اشتباه را پس میدهیم?” جواب من در یک جمله کوتاه این است: ما وجدان اجتماعی نداریم. زیرا اگر داشتیم ،نه پر هام ، نه ان محیط بان دیگر ،نه ان پلنگ بالای دکل برق. نه هزاران حیوان دیگر کشته نمی شدند و هزا ران درخت عمدی یا غیر عمدی طعمه حریق نمیشدند .و نه قتلی در میدان کاج و نه مثل دیروز در کرج مردی با ضربات چاقو در روز روشن به هلاکت نمیرسید. و مردم و پلیس فقط نظاره گر باشند.ارزو میکنم روزی این وجدان اجتماعی در همه ما .متولد شود. و برای ان شکارچی نه تنها یک وجدان اجتماعی،بلکه وجدان انسانی هم ارزو میکنم.
تا به آخر مطلب برسم صورتم خيس اشك شد آگاهي و عقل و منطق و احساس ازش ميجوشيد اونهم براي حفظ يك موهبت موهبت حيات از هرنوعش حتي براي كسانيكه حياتي گرفته اند وجاني ستانده اند
براستي چقدر از بودجه سازمان عريض و طويل محيط زيست صرف فرهنگ سازي ميشه?
باور كنيد مردم ما در اينگونه مسائل بسيار فرهنگ پذيرن!
هركدوم ازما از محل كارمون اگر شروع كنيم نتيجه شگفت انگيز خواهد بود, من امتحان كردم شما هم امتحان كنيد!
سلام
این پست شما چنان عقده ای در دلم گذاشت که سنگینی آنرا در سینه ام حس می کنم.
سینه ای که این روزها به خاطر آلودگی هوای تهران روزگار خوشی ندارد و مدام در حال سرفه کردن است.
امیدوارم که برای حفظ خودمان هم که شده کمی به فکر محیط زیستمان باشیم. فقط کمی
بدرود.
درود…
وقتی کارهای بزرگ به آدم های کوچک داده می شود، خودبخود راه اشتباهی می رود!!!
و تا وقتیکه این راه اشتیاهی یرود خون ریخته شدن طبیعیست!!!
اشک همه را در آوردید!
نباید یکی از درس های کتاب کودکان دبستانی ما در مورد محیط بانان فداکار باشد؟
این حکایت جان را به درد می آورد
و صدتا چرا در ذهن می کارد .
خدا رحمتش کند و برای خانواده محترمش صبر و عزت امید دارم .
قابل توجه اعضای محترم شوراها و نمایندگان مجلس گلستان
آیا احساس مسئولیت در قبال ثروت های این سرزمین ندارید ؟
بخوانید در پیدا و پنهان متن سخنان عضو شورای شهر شیروان را !!!
مشکل اینجا است که اگر شکارچی و محیط بان در یکی از مناطق محافظت شده با یکدیگر درگیر شوند دو حالت بیشتر ندارد. یا شکارچی محیط بان را می کشد و او را شهید می کند. و یا اینکه محیط بان شکارچی را می کشد که باز هم محیط بان به حکم قصاص اعدام می شود و می میرد. مثل دو محیط بانی که هم اکنون حکم اعدام خود را دریافت کرده اند و منتظر اجرای آن هستند.
یعنی اینکه ما تفنگ به دست محیط بانان خود داده و آنها را در بیابان و جنگل رها می کنیم و سپس به آنها می گوییم که یا توسط گلوله کشته می شوی و یا اینکه خودمان طناب دار را به گردنت می اندازیم.
استاد قلبم درد گرفت
درود…
یه روز خوب فرا میرسه؟
:(
سلام و درود
چه خبره اینجا دکتر!؟ من شوکه شدم اومدم دیدم تو دلنوشته ها چیزی ننوشتین دیدم واسه اینه که همه حرفای دلی اینوره :(
همه خبرا که خبر بده دکتر !
واقعا”متاثر شدم .. اشکم در آمد.
چرا خدا به داد این سرزمین نمیرسد ؟!
بنام خالق بی همتا
خبر بسیار حزن انگیزی بود . ضمن عرض تسلیت به خانواده محترم این محیطبان وظیفه شناس وکلیه حافظان و دوستداران طبیعت و حیات وحش کشوربدینوسیله تقاضای عاجزانه خود راازقوه قضائیه جهت احقاق حقوق همه کسانیکه مظلومانه و ناجوانمردانه درراه صیانت از انفال به شهادت میرسند اعلام مینمایم.
آقای درویش مهربان، نیک می دانید اگر مدتیست یادداشتی برای شما و دیگر عزیزان نمی گذارم، نه از سر بی خبری و بی تفاوتی نسبت به حال طبیعت آزرده وطن، بلکه آزردگی وجودم است از انبوه بی مهری ها به طبیعتی که عاشق آن هستم و محیطی است برای زیستن فرزندانم. بعید می دانم کهاین روزها آتش دلم سوزانتر از آتش جنگل گلستان نباشد. در این اوضاع مونسم نوای ناله مرغ سحر است و وجودم سرشار از عزم و تلاش برای حفظ آخرین گنجینه های طبیعت زیبای ایران عزیزم در راهی که به آن باور دارم، توسعه اصولی اکوتوریسم. حقیقت امر اینستکه آنگونه که خود شما در یک گفتگوی تلفنی فرمودید باید به طریقی از ظرفیتهای موجود در میان علاقمندان به طبیعت برای حفظ آن بهره برد و این یعنی آغاز راه توسعه اصولی و ماندگار اکوتوریسم. در اینصورت است که غلامرضای عزیز و دیگر سلحشورانی که از آنها یاد کردید، انبوهی از انسانهای عاشق را در کنار و همراه خود خواهند دید. فقط می توانتم بگویم به حرمت خون پاک غلامرضایی که در راه همین توسعه با او آشنا شدم و به حرمت خون دیگر عزیزانی که از آنها یاد کردید، از جمله سعید پرهام قهرمان، اگر اندک توانی در وجودم دارم، آنرا در این راه صرف خواهم کرد، باشد که روزی غارتگران طبیعت ایران عزیز هزاران سعید پرهام سد راه خود ببینند، اینقدر که شلیک تمامی گلوله هایشان توان کشتن اندکی از این انبوه عاشقان را نداشته باشد. ایمان دارم که آنروز طبیعت ایران عزیز از گزند نامردان آسوده خواهد بود و تا آنزمان، کوشش، کوشش و کوشش برای افزودن بر شمار این جمع عاشق در سایه توسعه اکوتوریسم…
هییییییییییییییییس
جناب آقای پورنگ !
صحبت از اکوتوریسم را نفرمائید که الان همه به عنوان توسعه گردشگری به جان مناطق افتاده اند .
با طرح طوبی لقمه های چرب منابع طبیعی را نوش کردند ، حالا زمان آن است که محیط زیست بدهی های خود را صاف نماید.
منطقه گلول آنگونه مورد هجوم واقع شده که حتی صدای عشایر محلی هم درآمده است .
در مناطقی چون سرانی همه چند و چون زندگی یکدیگر را می شناسند و دارندگان سلاح جنگی بر آن کسانی که باید مطلع باشند ، آشکار است اما بقول مرحوم ملا نصرالدین کو فرصت؟
اصلا کی حالشو داره!
قاتل اکنون با خیال سیر مشغول آماده سازی بساط منقل عصر خود با دوستان می باشد.
خوب است حداقل برای گرفتن پول چایی هم که شده از متخلفان شکار تست اعتیاد به عمل آید و درباره سیخ و سنگ و آن گرز گران دسته کهور تاج چینی برسر ( نازنین وافور ناصرالدین شاهی ) تحقیقی به عمل آید .
هر وقت ندانشگاه ( نه محل علم و عمل ) صحبت از یرخورد قاطع نه با فلان نهاد و ارگان زمین خوار و جاده صاف کن بلکه با فلان متخلف می کردیم ، حضرات دکاتر با قر و غمزه و هزاران ناز و اطفار ، برحورد را نهی می نمودند و اصلا از خشونت بیزار بودند….
این هم نتیجه اش!!!
می گویند نازنین نگاری با دخترکی چون گل به جایی رفته بود . سبیل بناگوش در رفته ای ان گونه که معمول است متلکی به زید گفت . آن نازنین ابرو برداشته گفت : بد ، بد ، بد
زید گفت : کامی جون بسشه ! کشتیش !!!
البته حالا امثال این کامی جون ها در دانشگاه ها زیاد شده است .
سلام
همیشه مطالب این تارنما را دنبال می کنم ولی نظر نمی دهم. این بار احساساتم جریحه دار شد و نظر این حقیر را می نگارم.خدا کند که با خطاب دادن این استاد بر من خرده نگیرید و هدفم فراتر از نام هاست. نمی دانم نام شما بدست چه کسی بزرگ شده است(هر چند می دانم که شما خود ذاتاانسان بزرگی هستید)ولی خیلی از نام ها توی این کشور بر سر زبان ها افتاده است. فقط حرف می زنیم همین. آدم های خوش بیان در دل همه جای دارند و انسانهای کم حرف و علارغم علم فراوان تا زمان مرگشان گمنام می مانند. سهراب سپهری بزرگ مرد ایران زمین کسی که شاید همانندی در دوران معاصر ندارد همیشه ساکت بود. عوام دیوانه خطابش می کردند و خواص او را به می خوارگی متهم. کسی که بخاطر نکشتن ملخ از کارش استعفا می دهد و می گوید حاضر نیستم هیچ جانوری به خواست من کشته شود.حال ما دنبال نشان هایی از این مرد بزرگ می گردیم. آقای درویش مشکل ما نداشتن آدم های ذاتا بزرگ است و یا کشتن بزرگی ادمهای بزرگ. شما 30 سال حداقل فعال توی محیط زیست ایران بوده اید و من تنها 2 سال. ولی چه چیزها که ندیدم. باید نردبان یکسری ادم ها شد فقط همین. ادم هایی که اگر اسمشان را ببرم شما حاضرید سرش قسم بخورید و ….بزرگی کم شده استاد عزیز. ایران سرزمین ادم های کوچک شده است. سرزمین رستم و اسفندیار و مصدق و سهراب و هدایت…توی قصه هاست.توی کشوری که شرافت انسانها به نشانه رفته است از بین بردن تن ادم ها چه باک. کاش همین چهار تا ادم بزرگ باقی مانده در کشور رفته بودند تا لجن کشور را فرا بگیرد. تا کی خبر شنیدن خشکسالی فلان دریاچه و کشتن فلان و فلان و فلان. خبر خوش کجاست. هر روز صبح با چه امیدی باید از خواب برخاست.از شهادت این دوست عزیز خوشحال شدم. چه افتخار بزرگی. او حتما به ارزویش رسیده است وای به حال ما. روح پرهام بزرگ در این جسمش بی تابی می کرده است. مطمئنم از من بزرگ منش تر و شرافتمند بوده است اگرچه نامی برای خویش دست و پا نکرده است.او نمی خواسته هر روز را با خبر بد شروع و به پایان برساند. او راهش را خود انتخاب نموده بود. فقط برای همسرش و ایران عزیزم نگرانم که چرا این مردان واقعا بزرگ را به راحتی از دست می دهد.مردا بزرگ در قالب نام هایی کوچک.دیگر حالم از اسم رییس فلان جا بر هم می خورد. از واژه رییس بی زارم.بی ادبی اینجانب را حمل بر جسارت نگیرید و بر من خرده نگیرید استاد عزیز که دلی پر خون دارم.
یا حق
جناب آقای محمد
جای تعجب است که بیشتر این نام های بزرگ محیط زیست ما که اکنون اینگونه مخرب شده اند در عهد فیروز مثمر و با کفایت بوده اند .
جهان را جهاندار خواهد خراب
بهانست رستم و افراسیاب
افسوس
پی این کهنه اوریال ها و فیلد من های طبیعت ایران به قبای من هم خورده است .
به اشکار:
وقتی سیستم مخرب و ناکارآمد گردد؛ همه ی اجزای آن هم به تدریج کارایی و کیفیت خود را از دست خواهند داد.
این قانون نانوشته خلقت در کهکشان راه شیری است! نیست؟
به محمد عزیز:
کامنت از دل برآمده ات بر دلم سخت نشست … امیدوارم دل پرخونت روزی آرام گیرد و آه زیستمندان مظلوم این دیار بتواند مرحمی جانبخش برایت فراهم آورد … اما آن دل که می فهمد؛ چاره ای ندارد که بیشتر بسوزد هموطن دل سوخته من …
.
.
گاندی بزرگ سالها پیش گفته بود باید برای جامعه ای تاسف خورد و نگران آینده اش بود اگر در آن:
1-ثروت، بدون زحمت
2-لذت، بدون وجدان
3-دانش، بدون شخصیت
4-تجارت، بدون اخلاق
5-علم، بدون انسانیت
6-عبادت، بدون ایثار
و 7-سیاست، بدون شرافت
بدست آید …
می دانم که حرفم را می فهمی …
سرفراز باشی.
به پورنگ پورحسینی:
من هم آرزو می کنم بتوانیم روزی را ببینیم که در آن مردم خود حافظ طبیعت باشند و منافع شان با حفظ طبیعت گره خورده باشد … باشد که دوباره به اصل مان بازگردیم و پند فردوسی بزرگ را هیچگاه از یاد مبریم:
همه خاک دارند بالین و خشت
خنک آنکه جز تخم نیکی نکشت
تو پند پدر همچنین یاددار
به نیکی گرای و بدی باد دار
بیا تا همه دست نیکی بریم
جهان جهان را به بد نسپریم
به ابراهیم افخمی شیخانی:
امید که این رخداد تلخ بتواند خیلی از به خواب رفته ها را خواب بیدار کند …
تاريخ اين سرزمين را انگاري با خون و انتقام و قصاص نوشته اند .. اين روزها دلم گرفته .. دوست ندارم خبر بخوانم .. خبر بشنوم .. خبر ببينم .. دلم حرف خوب و تازه مي خواهد .. هواي تازه .. هواي آزاد !.. اما تا وقتي كه جلوي اين بيرحمي ها و ظلمها و بي عدالتي ها نايستيم چگونه مي توانيم خبر خوب بخوانيم ؟.. يا هواي تازه تنفس كنيم ؟.. بدون آزادي ،عدالتي هم وجود نخواهد داشت و بدون قانون عادلانه هيچ موجود زنده اي رنگ آزادي و خوشبختي را نخواهد ديد .. متأسفم !.. : ( ..
من می خواهم بگویم: حتا آزادی تمام و کمال هم ممکن است از منظر ملاحظات محیط زیستی یک فاجعه به بار آورد. مردم ساکن در کشورهای 8 را شاید بتوان آزادترین مردم جهان درنظر گرفت؛ اما کیست که نداند عملکرد ایشان در طول 100 سال اخیر، برای کره زمین مصیبت بار تر از هر ملت و دولت دیگر بوده است.
گمان برم باید در مفهوم زیست سالاری (بیودموکراسی) بیشتر دقت کنیم.
درود …
به ژاله فتوره چی:
فکر کنم خدا به داد سرزمینی می رسد که مردمش به قوانین طبیعتش احترام نهند و گردن کشی نکنند …
درود …
به پارسا:
آدم نباید افراط یا تفریط کنه پارسا جان! وقتی معابر ورودی را می بندی، باید هم که بپرسی: چه خبره اینجا؟!
یادت باشد که بهترین صدا از تار هنگامی درمی آید که تارزن بداند نه تار را زیاد و نه کم کوک کند!
درود …
به مرد خاکی:
چرا که نه؟
به یک وبگرد:
تصور کن اگر 10 درصد ایرانیان در مواجهه با رخدادهای تلخ محیط زیست حقیقتاً احساس قلب درد می کردند؛ بی شک مسئولین محیط زیست بوشهر جرأت نمی کردند تا از قربانی شدن ملاحظات محیط زیستی در پای عسلویه دفاع کنند و یا رییس سازمان حفاظت محیط زیست به دفاع از اهدای مجوز برای اکتشاف نفت در پارک ملی کویر برآید …
درود.
قانون گریزی و گستاخی طبیعت ستیزان ریشه در رخدادهای تلخ اجتماعی و … دارد.
درود
به آرش (rs232):
خوشبختانه تاکنون هیچ محیط بانی به دلیل انجام وظیفه اعدام نشده است, هرچند که پای چوبه دار رفته است.
درود …
به هومان خاکپور:
و البته ریشه در نادانی …
به الهه موسوی:
درود بر شجاعت و صداقت آن عضو دانای شورای شهر شیروان …
پیشنهاد بسیار خوبی است که باید آن را پیگیری کرد.
درود …
به خوارزمی:
بله یکی از دلایل اشتباهی رفتن، همانی است که تو نوشتی. اما همه ی حقیقت نیست! هست؟
به ابوحنانه:
شرمنده که صبح نفس گیرت را نفس گیرتر کردم …
به فلورا:
خوشحالم که جان سخن مرا در این یادداشت گرفتی و با آن همراه هستی …
من هم امیدم به همان نتایج شگفت انگیزی است که اشاره کرده ای …
درود.
به میری:
ماجرای کرج ظاهراً مربوط به دی ماه سال 1388 بوده است!
درود …
اشکار عزیز، در پاسخ به فرمایشات شما به ذکر همین نکته بسنده می کنم که اکوتوریسم طبق تعریف “سفری مسئولانه به مناطق بکر طبیعی است که به حفظ محیط زیست و رفاه جامعه میزبان منجر شود”، و البته هر فعالیت مرتبط با گردشگری که جز این باشد از حوزه بحث ما خارج است. همچنین در عجبم از فرمایشات شما که دست کم در همایش بزرگ اکوتوریسم و تنوع زیستی قدرشناسی خانواده بزرگ اکوتوریسم ایران را نسبت به محیط بان شهیدی که حتی فعال ترین فعالان حفاظت محیط زیست ایران طی 5 سالی که از شهادتش می گذرد او را از یاد برده بودند، دیدید. با استناد به تجربیات و مستندات موجود قویا بر این باورم که اکوتوریستها بهترین حامیان و دوستان قهرمان ما در گارد حفاظت از محیط زیست هستند و با اندکی برنامه ریزی و مدیریت، با تمامی وجود به صورت داوطلبانه به ایشان خواهند پیوست…
با سلام
حالا وظیفه ما است که به دیدار خانواده پرهام برویم و از انها دلجوئی کنیم تا فکر نکنند فرزندشان بیهوده از بین رفته است.همچنین از بیمه گذار دیه محیط بانان بخواهیم پیگیر مسئله باشند و به راحتی از کنار ان نگذرند.شاید از تکرار چنین حوادثی جلوگیری شود.
اقای حسین قجر محیط بان بندر گزی تعریف می کرد در یک غروب افتاب با خبر شدم شکارچیان متخلف با اسلحه وارد منطقه شده اند .از اداره ماموریت گرفتم وبه همراه 2 نفر دیگر در منطقه در کمین انها نشستیم.ساعت 12 شب صدای شلیک گلو لهای را شنیدیم. محل اختفای انها را پیدا کردیم و همانجا صورت جلسه نوشتیم و اسلحه شان را ضبط کردیم وقرار شد روز بعد خودرا به اداره معرفی کنند.اما هنگام بازگشت به علت تاریکی به گودالی پرتاب شدم و مهره هایم شکست.هر چقدر بی سیم زدیم کسی به فریادمان نرسید .همراهانمان با چوب های درخت برانکارد درست کردندو تا ساعت 4 صبح یک نیسان گرفتند و مرا پشت ان خواباندند…
حالا او فلج است .همسرش هم به افسردگی شدید مبتلا شده است و 3 دخترش از انچه بر سر خانواده امده در رنجند.و حسین قجر هم شرمنده انها است که چنین گرفتاری برایشان به وجود اورده است. وظیفه ما چیست؟؟؟؟؟
درود بر مهلقا كاشفي عزيز:
ماجراي حسين قجر را نمي دانستم … شايد اگر به قجرها بهتر رسيدگي شود، طبيعت وطن هم بهتر بيمه مي گردد و انگيزه حافظان آن بيشتر خواهد شد.
به پورنگ پورحسيني:
بايد از همه ظرفيتهاي موجود براي دوام بخشيدن به پايداري طبيعت وطن سود جست و به نظرم اكوتوريسم يكي از آن ظرفيت هايي است كه اگر درست مديريت شود؛ مي تواند بيشترين خدمت را به محيط زيست ارايه داده و البته دريافت دارد.
درود …
“به پارسا:
آدم نباید افراط یا تفریط کنه پارسا جان! وقتی معابر ورودی را می بندی، باید هم که بپرسی: چه خبره اینجا؟!
یادت باشد که بهترین صدا از تار هنگامی درمی آید که تارزن بداند نه تار را زیاد و نه کم کوک کند!
درود … ”
تقصیر شماس دکتر!منو زیااااااااااااد کوک کردین :D
تا وقتی ما منتظر هستیم خدا به داد مملکت و مردممون برسه همینه
به امید آزادی عقیده دست از تلاش بر نمیداریم
درود …
موافقم: انتظار خوب است … اما نه براي رسيدن خدا به دادمان!
به پارسا:
اما من تو را سفت يا شول كوك نكردم! كردم؟
درود …
دکتر جان شما کارتون درسته منو میزون کوک کردین ولی تارش که من باشم چینی از آب دراومد :D
نخست آن كه هر چيز چيني كه بد نيست! هست؟
نگاه كن كه چگونه چيني ها به دومين قدرت اقتصادي جهان بدل شده اند …
بايد نترسيد و دلاوري پيشه كرد! آنگاه از تار چيني هم مي توان زيباترين و موزون ترين نغمه ها را شنيد! نه؟