بنویسید نخلستان ؛ بخوانید گورستان!

در گورستان اروند کنار ده ها هزار نفر نخل تاکنون ایستاده مرده اند و همچنان دارد بر شمار این قتل عام بی صدا و مظلومانه افزوده میشود! می دانید چرا؟
برایتان می گویم …

ماه گذشته و در جریان سفری به منظور ارزشیابی طرح های تحقیقاتی استان خوزستان در حوزه منابع طبیعی، فرصتی دست داد تا به همراه همکارانم از نزدیک در جریان مرگ غم انگیز هزاران نفر از نخل های پایاب جلگه خوزستان در حوالی چویبده قرار گیرم.

تصاویری را که ملاحظه می کنید، رهاورد مشاهدات نگارنده از این رخداد شور اما تلخ است که پیش تر هم به آن اشاره کرده بودم.
متأسفانه به دلیل کاهش محسوس دبی رودخانه های کارون، بهمن شیر و اروند رود، فشار وارد در مواقع مد از سوی خلیج فارس چنان افزایش یافته که سبب می شود، اغلب کشتزارها و نخلستان های منطقه به جای آن که با آب شیرین و گوارای سرشاخه های منتج از زاگرس آبیاری شوند، از آب شور و آلوده خلیج فارس، متأثر شده و درحقیقت ایستاده بمیرند و گورستانی از نخل های سوخته یا شاید بهتر است بگویم: نخل شوریده! را به نمایش نهند که بی شک مشاهده این مناظر چشم هر رهگذری را نمناک خواهد کرد! نخواهد کرد؟

گفتنی آن که یکی از طرح هایی که برای مبارزه با این روند و کاهش ورود آب شور خلیج فارس مطرح است، احداث سدهایی در خروجی اروند و بهمن شیر است تا از بازگشت آب شور در مواقع مد جلوگیری کنند. منتها نکته این است که همواره این فشار حاصل از مد بوده که سبب می شده تا آب شیرین رودخانه های خوزستان وارد کرت ها و نخلستان ها شود!

یک رخداد دیگر که به شدت برزادآوری و شادابی نخلستان های جلگه خوزستان اثر گذار بوده، پدیده ریزگرد و تشدید توفان های منطقه ای است که هر دو ریشه در عوامل انسانی و عدم لحاظ حق آبه طبیعی رودخانه ها در پایاب آبخیز دارد.
در همین باره: “شریف مسعودی” نخل دار ۳۸ ساله خرمشهری می گوید: نخل در بدترین شرایط آب و هوایی هم مقاوم است و به راحتی کم آبی و بی آبی را هم تحمل می کند، اما در دو سال اخیر واقعا نمی دانیم که چه اتفاقی رخ داده که نخل ها از درون می پوسند و عملا می میرند و یا پس از گرده افشانی خرماهای ریز وغیرقابل استفاده ای تولید می شود که قابلیت برداشت ندارد.

وی ادامه می دهد: آب اروند در سال های اخیر هم کم شده و هم شور و مکاتبات زیادی از سوی نخل داران و جهاد (کشاورزی) صورت گرفته که اکثر آن ها بی جواب مانده است و توجهی به هشدار نخل داران نشده است تا این که امسال نخل داران واقعا با فاجعه مواجه شدند و اکنون بسیاری از باغ ها در شرف نابودی است.
آقای مهندس ادریس پور، مدیر جهاد کشاورزی آبادان هم از کاهش ۵۰ درصدی برداشت خرما نسبت به سال زراعی گذشته خبر می دهد و می گوید: سال گذشته از نخلستان های آبادان و اروندکنار حدود ۶۰ هزار تن خارک، رطب و خرما برداشت شد، ولی امسال پیش بینی می کنیم که این مقدار به ۳۰ هزار تن برسد.

وی بالا رفتن EC آب (شوری) بهمنشیر را دلیل اصلی افت کیفیت و کمیت نخل های آبادان می داند و اضافه می کند: نخلستان های ما درجه ۲ و ۳ هستند و تولید در هکتار حدود ۳ تن است و این رقم بسیار کم است.

کلام آخر آن که:
ماجرای گورستان برجای مانده از نخل هایی که محصولات ارزشمندشان در سال 2008 ایران را بدل به دومین کشور تولیدکننده خرما در جهان کرده بودند؛ ماجرایی بس عبرت آموز است برای آنها که نمی دانند راه حکومت بر طبیعت، پیروی از قوانین آن و درک حرمتش است و نه گردنکشی و عناد و بی حرمتی در برابر آن.

شما به من بگویید: ساختن بزرگترین پارک آبی خاورمیانه در شهری که آبش را از صدها کیلومتر آن سوتر میخواهند تأمین کنند، آیا جز گردنکشی و عناد با طبیعت، معنای دیگری هم می دهد؟!

– در همین باره بخوانید ماجرای “پرآب‌ترین جلگه ایران کلافه از پیامدهای‌سدسازی” را.

– و باز بخوانید مرگ نخلستان‌ها اولين پيامد انتقال آب کارون را.

– و بخوانید روشنگری های دکتر حسین آخانی را با عنوان: پنیر خرما و سد سازی

71 فکر می‌کنند “بنویسید نخلستان ؛ بخوانید گورستان!

  1. محمد درویش نویسنده

    به سیمین:
    یکی از کارهایی که می خواهند بکنند، زدن سد در پایاب بهمن شیر است که البته گمان نبرم جواب دهد.
    کار دیگر تهدید به استعفای نمایندگان خوزستان است اگر دولت آب تامین نکند که این یکی هم هم!
    آخرین کار هم شاید دعای باران باشد …
    که البته احتمال این که جواب دهد بیشتر از دو عامل قبلی است! نیست؟

  2. سیمین

    آفرین! وقتی نوشتم 18 بعدش متوجه شدم که 17 است ولی به روی خودم نیاوردم. ولی چقدر تیزبین هستید ماشالله! بزنم به تخته!

  3. محمد درویش نویسنده

    در برابر تيزبين ها بايد تيزبين بود تا حرمت چنين خوانندگاني را سزاوارانه تر به جا آورد!
    درود …

  4. پورنگ پورحسینی

    عمو درویش مهربان به نظرم تسیولکوفسکی (دانشمند روس پیشگام فضا) سخنی با این مضمون گفته که: “زمین گهواره بشر است اما انسان نمی تواند تا ابد در گهواره باقی بماند.” حال امروزمان را به کودکی می بینم که با نادانی و شیطنت های خود عملا نه تنها فرصت ترک گهواره را نخواهد یافت که به زودی با نابودی محیط زیست خود به کام مرگ و فراموشی فرو خواهد رفت. قویا بر این باورم انسانی توان کشف رازهای کیهان را دارد که ابتدا طبیعت پیرامون خود را شناخته و با قوانین آن هماهنگ شده باشد. بنا بر این شاید نگران سرانجام سپهر و ستاره ام باشم و نیز اروند عزیزم اما برای آرامش سپهر و حتی طبیعت سیاره مان پس از نابودی انسان نادان خیر… به قول عباث: “بیابان بی کران تر از آن است که تو بخواهی اشغالش کنی! باد به ردت جارویی کشیده و باران نیز اثرت را شسته است! بویت را بلعیده است و های و هویت را… تو را نیز بلعیده است خود نمی دانی…” فقط نگرانم از سرنوشت انسانی که با وجود کودکی خود تصور می کند داناست و توانا و گرنه بر این باورم طبیعت در مقیاسی فراتر از عمر کوتاه ما توانا تر از آنست که ما بتوانیم ویرانش کنیم…

  5. محمد درویش نویسنده

    ممنون كه دوباره ياد عباث جعفري عزيز را زنده كردي …
    دعا مي كنم كه پيش از سقوط كامل، بشر بتواند به اين فراست برسد كه رمز ماندگاري اش در گيتي، حرمت نهادن به مادر زمين است.
    درود بر پورنگ عزيز كه كلماتش به دل مي نشيند.

  6. پورنگ پورحسینی

    جناب سوزنچی گرامی، از لطف شما سپاسگذارم! به نظرم این جملات زیبا تنها بازتابی بودند از دیدگاههای بزرگان و عزیزانی چون استادم، عباث…

  7. ماندانا

    درست نمیدانم این گفته تا چه حد درست است که زلزله های مکرر پارسال یعنی سال ۸۸ در دزفول و اندیمشک به علت همین سد های زیادی است که در این منطقه است و فشاری که به گسل ها وارد می اید و تولید زلزله های القایی

  8. سیمرغ ایران

    درود بر درویش
    هماره با خود می اندیشیدم که درویشی چنین در این سرا نه یک ،بل بسیار است . آن سخن امروز به حق دیدم. درویبش تورا چه به ناله ی دلشکستگی است این همه از اوست به خیر …و مگر نه آن که فرمود :
    لاف عشق گله از یار زهی لاف خلاف…

    درویش تو که مستحق هجران نئی…
    درویش را خواهم سخنی گفتن از سر تدبیر به ترغیب گشودن دوباره ی چشم درویشی و این بار زین کردن اسب ایمان و غرق سلیح: نه مگر یک بسیار است ، نه مگر هزار درویش در یکی خانه بگنجند و هزار خونریز نه در ملکی؟ نه مگر هر چه از دوست رسد نیکو ست مر درویشان را ؟ نه مگر یک درویش بسیار است و این را تو به همه نشان دادی؟
    نه مگر غیر از این می توانستندمان این گونه تکثیر کنند : که آوای هیچ مرغی در قفس مگر حبس توانسته اند ؟ این نادانی ایشان را نیز به فال نیک گیریم و شاد و همه خوش باشیم : چگونه اعتراف می توانستند کردن که حتی
    حتی با ذره ذره ی خاک و آب و گیاه و جانداران این سرزمین ورجاوند نیز دشمن اند ؟ چگونه می توانستند که فریاد برآورند که هیچ « سبزی » حتی
    حتی « تحفه ی درویش » را نیز بر نمی تابند؟
    چگونه به همه عاشقان بی ریای این آب و خاک اعلام جنگ می کردند؟ چگونه به چه زبان بی زبان نفهمیدنی خبر می دادند که ما را در کسوت هزاران درویش می خواهند ؟
    چگونه می توانستندی گفتن و پیامی چنین مهم را به همه عاشقان و درویشان ، چنین یک جا و گسترده ابلاغ کردن که حتی
    حتی برای دنبال خبری سبز گشتن نیز به شکننده ی دیوار های پوشالی شان باید مجهز شدن ؟
    امروز روز پیروزی ماست : همه ی دوستان طبیعت این سرزمین « باید » به ابزار گذر از سد ها و دیوار های پوشالی شان مجهز شوند و به هم بپیوندند و و هزاران درویش شوند .
    مگر فردوسی در دل نیاکان مان جز خرد و ورج و در کف پهلوانان جوانمرداش به غیر از تیغ و سنان چیز دیگر داده بود برایپ یروزی بر نادانان و شکافتن کلاه دشمنان؟
    درویش تو هزارانی با تیغ دانایی و توانایی در دست :
    گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
    هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است
    ایران زمین به فر ایزدی و با خرد مزدایی و بازوان جوانمردان و دعای درویشان از همه گرفتاری های بس پر خطر تر از این ها نیز بر گذشته است و ویرانی اگر دیده است ناامیدی و شکست دل درویشان هرگز ندیده است : تو شیر این بیشه ای تو هزارانی
    برخیز
    از سر تدبیر چاره ی این کفتاران کن اینان شیران نیندو پلنگان :
    “هجوم غوغا”

    آیــــینه ای نماند میــــان غــــبارها

    خون شد در این میان دل آیینه دارها

    طوفانی از تبر به تن سروها و بعد

    رنگ خــــــــزان گرفت تمام بهارها

    ضحاک مرگ باز نشسته است بر سریر

    از دوش و قلب و دیده بر آورده مارها

    مردان مرد بر سر پیمان سرخ خویش

    سر را سپــــرده اند به آغوش دارها

    چون دور ، دور بی خردان است و ناکسان

    در هم شکسته است همه اعتبارها

    این نابرادران برادر ، “شقـــاد” را

    کردند رو سفیـــــد همـــه روزگارها

    دوران ندیده است چنین روزها که ما

    دیدیم در اسارت تنــــــگ حصارها

    در این هجوم وحشی غوغا و خون و مرگ

    می آید این ندا ز همـــــه کوهسارها

    هشدار روبهان و سگان گرسنه را !

    شیران نرفته اند از این بیشه زارها
    درویش لبخند برآور و اسب ایمان را دوباره زین کن :
    سیف فرغانی شاعر قرن هفتم و هشتم هجری در دوره سلطه مغولان و ایلخانان بر ایران با این شعر ناب جاودان شده است سرود ه ی اورا بر لبان آور و فریاد کن:

    هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد

    وین بوم ِ مِحنَت از پیِ آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

    باد خزان نکبت ایّام ناگهان بر باغ و بوستان ِ شما نیز بگذرد

    آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

    ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز این تیزی سنان شما نیز بگذرد

    چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

    در مملکت چو غُرّش ِ شیران گذشت و رفت این عوعو سگان ِ شما نیز بگذرد

    بادی که در زمانه بسی شمع ها بکُشت هم بر چراغدان ِ شما نیز بگذرد

    زین کاروان سرای بسی کاروان گذشت ناچار کاروان ِ شما نیز بگذرد

    ای مُفتَخَر به طالع ِ مَسعود ِ خویشتن تاثیر ِ اختران ِ شما نیز بگذرد

    این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید نوبت ز ناکسان ِ شما نیز بگذرد

    بیش از دو روز بود از آن ِ دگر کسان بعد از دو روز از آن ِ شما نیز بگذرد

    بر تیر ِ جَورتان ز تحمّل سپر کنیم تا سختی ِ کمان ِ شما نیز بگذرد

    در باغ ِ دولت ِ دگران بود مدّتی این گُل، ز گُلسِتان ِ شما نیز بگذرد

    آبی ست ایستاده در این خانه مال و جاه این آب ِ نارَوان ِ شما نیز بگذرد

    ای تو رَمِه سپرده به چوپان گُرگ طبع این گُرگی شُبان شما نیز بگذرد

    پیلِ فَنا که شاه بَقا مات حُکمِ اوست هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
    ——
    حق نگهدارتان

  9. زهرا غلامی

    راستی چرا نخلها را با نفر میشمارند ؟!پس بخوانیم کشتار هراران نفر نخل که ارمغان وحاصل ساخت بزرگترین پارک آبی خاورمیانه در قم شده است آیا میدانند در مقابلش چه چیزهائی را ازدست داده ایم ؟صادرات خرما..زندگی و بیکاری عظیم مردم منطقه و پیامد های منفی آن …افزایش تغییرات جوی که در تخصص من نیست و بهتر است سخن دراین مقوله را به بزرگان واگذار نمایم .

  10. محمد درویش نویسنده

    خانم غلامی: حتا اگر با واحد نفر هم درختان را شمارش نکنیم، باز هم اعتقاد دارم که کشتار درختان، یک جنایت است؛ چه نخل باشد چه چنار و یا کاج.
    درود بر شما، ماندانا و سیمرغ ایران.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تائید دیدگاه فعال است. دیدگاه شما ممکن است کمی طول بکشد تا ظاهر شود.