از آخرین یادداشتی که برای ستون نگاه سبز شرق نوشتم، دقیقاً 98 روز میگذرد . در آن یادداشت که در سومین روز مهر به چاپ رسید، پرسیده بودم: از لس آنجلس تا اشتوتگارت چقدر راه است؟ و در انتهای آن با خوشبینی کودکانهای نتیجه گرفته بودم: انگار این فاصله از مسافت بین تهران تا اشتوتگارت هم گاه بیشتر مینماید! اما به فاصلهی فقط 48 ساعت دانستم که این خوشبینی افراطی برای یک مرد 48 ساله تا چه اندازه سخرهبرانگیز است! چرا که خبر رسید: آفتاب مطبوعات ایران دیگر از شرق طلوع نمیکند و در نتیجه مستمرترین ستون ثابت محیط زیستی روزنامههای ایران که با عنوان نگاه سبز در 53 قسمت تاکنون منتشر شده بود هم بی هیچ گناهی محکوم به خاموشی شد! ستونی که کوشیده بود با زبانی ساده و در عین حال اثرگذار برای مردم، مدیران و تصمیمگیران حکومتی یادآوری کند که چرا هامون مهم است؟ چرا هورالعظیم در آن سوی مرز سیاسی که از دست برود، سیاستمداران در این سوی مرز سیاسی، در قلب پایتخت مجبورند تا فرمان تعطیلی تهران را صادر کنند؟ چرا نباید و نمیتوان به آن نوع از خودکفایی در کشاورزی دلخوش داشت که به بهای اُفت سالانهی 2 متر در سفرههای آب زیرزمینی و نشست زمین از آبیبیگلو در اردبیل تا خانمیرزا در لردگان تمام میشود؟ … و چرا تبدیل ارومیه از نگینی فیروزهای به پلاتینی نمکی، میتواند کابوس بزرگترین مهاجرت قرن را برای ایرانیان رقم زند؟
این سخنان و تحلیلها همه جملگی در راستای حمایت عملی از پنجاهمین اصل قانون اساسی ماست که صراحتاً میگوید: حفظ محیط زیست لازمه حیات اجتماعی روبه رشد مردم ایران است و باید با هر حرکتی که منجر به تخریب یا آلودگی این سرمایهی ملی شود، مقابله کرد. و این همان آموزهای است که عالیترین مقام در جمهوری اسلامی ایران، در مراسم آغاز به ساخت بوستان ولایت در بهار 1390 آشکارا بر آن تأکید کرده و فرمودند: « من خواهش ميكنم مسئولينى كه در بخشهاى مختلف هستند، به اين نكته توجه كنند كه نگاه به مسألهى غبار، نگاه به مسألهى هواى سالم، نگاه به مسألهى آب سالم، نگاه به محيط زيست سالم، نگاه به مسألهى جنگلها، نگاههاى اصلى است؛ اينها را در متن برنامهها، در مجارى همهى برنامههاى زندگى بگنجانند .»
اما به راستی آیا دولتمردان ما چنین کرده و میکنند؟ نگاه کنید به همین ماجرای غمانگیز و شگفتآور فرمان مسدودیت مهمترین و پرمخاطبترین پایگاه اطلاعرسانی محیط زیست کشور، سبزپرس؛ آن هم در پی شکایت رسمی سازمان حفاظت محیط زیست کشور! آیا این گونه میخواهیم مطابق گفتهی عالیترین مقام جمهور کشور در اجلاس کپنهاک، بر حساسیتهای مردم نسبت به مسایل محیط زیستی بیافزاییم؟ وقتی آستانه تحمل سازمانی که باید بیشترین تعامل و حمایت را از فعالان رسانهای در حوزه محیط زیست داشته باشد، اینگونه اندک و حقیر است، دیگر چه انتظاری از طبیعتستیزان مشهور و شناسنامهداری در وزارت راه و شهرسازی، نفت و نیرو داریم؟
حرف من این است که وقتی سخن از فرسایش 4 تا 5 میلیارد تن (و حتا بیشتر) در سال برای ایران میکنیم و هشدار میدهیم به عواقب بیتفاوتی نسبت به چنین روند مرگآوری؛ یعنی داریم به زبانی ساده میگوییم: سالانه زمینی حاصلخیز به مساحت حدود 2 میلیون هکتار را در اثر فرسایش خاک از دست میدهیم که این مقدار، 10 هزار برابر وسعت جزیره تنب کوچک است که همهی ایرانیها به درستی و سزاوارانه برای حفظ تمامیت این جزیره کوچک 210 هکتاری ، حاضران جانشان را بدهند تا شیخنشین زیادهخواه ساکن در جنوب خلیج فارس، متوجه هزینه گزاف لافها و عربدهکشیهای سیاسیاش باشد.
چگونه است که این 210 هکتار را میبینیم و آن دو میلیون هکتار را نه؟
بیاییم اجازه دهیم تا شرق همچنان آفتاب مطبوعات ایران بماند و سبزپرس از تداوم سبزینگی در وطن دفاع کند تا بتوانیم بر شمار مردمی که دلشان برای آب خوردن یک کبوتر و سیراب شدن یک سپیدار و شور نشدن آب کارون میتپد، بیافزاییم و بدینترتیب، عملاً نشان دهیم که پایبندی ما به اصل پنجاه قانون اساسی، یک پایبندی آرمانی و استراتژیک است و نه تاکتیکی و متأثر از مد روز.
در آن صورت ایمان دارم که دیگر امکان ندارد با مردم و مدیرانی مواجه باشیم که نسبت به روند نگرانکنندهی از دست رفتن خاک سطحی و مسدود شدن رسانههای سبزِ وطن، اینگونه بیتفاوت یا خاموش بمانند.
استاد، با سلام
1-البته که شکسته نفسی فرمودید
چون از مطلب روان و پرنغز شما لذت بردم
شعر نیما را – که حسب حال خودم است- به شما تقدیم می کنم:(ضمنا” اَنگاس، روستایی در کجور مازندران است).
سوی شهر آمد آن زن انگاس
سیر کردن گرفت از چپ و راست
دید آئینه ای فتاده به خاک
گفت : حقا که گوهری یکتاست
به تماشا چو بر گرفت و بدید
عکس خود را فکند و پوزش خواست
که : ” ببخشید خواهرم به خدا
من ندانستم این گهر زشماست !”
****
ما همان روستا زنیم درست
ساده بین، ساده فهم، بی کم و کاست
که در آئینه جهان برما
ازهمه ناشناس تر خود ماست
—–
2-امیدوارم صد گل بشکفد
دل خوش سیری چند؟
درود بر شما
ای کاش مسئولانی دلسوز مثل شما داشتیم
از صمیم قلب ازخواندن این مطلب ناراحت شدم. مدتهاست به این فکر می کنم که ما به کجا می رویم؟می خواهیم چه کاری انجام دهیم؟ ایران به کجا می رود؟ چرا مطالب ستون یک روزنامه یا حقایق یک سایت یا روشنگری یک خبرنگار انقدر برایمان گران می آید که تمام تلاش خود را برای مسدود کردن و دادگاهی کردنشان انجام می دهیم؟ چرا ایرانمان باید شاهد این بی برنامگی ها ، نامدیریتی ها، ضعف ها و … باشد؟ چرا گوش انتقاد شنیدنمان هنوز کر است؟ چرا چشممان برای دیدن حقایق ، خرابی ها، خشکی ها ، ویرانی ها و… کور است ؟ چرا نمی خواهیم واقعیت بدی نبود panthera leo , panthera tigris و کمبود
Equus onager را قبول کنیم ؟ چرا نمی خواهیم مسئولیت خشکی بختگان ، زاینده رود ، ارومیه ی زیبا و عزیز را قبول کنیم ؟ تا کی وضع این است؟ تا کی حقایق را با بستن روزنامه و سایت و … می پوشانیم ؟ چرا آزادی که ترک می خورد و سرستون تخت جمشید که زیر باران نابود می شود ساکت و بی تفاوت می مانیم ؟ واقعا ما که هستیم؟
خوشا كه شرق از غرب ِ تهران طلوع كرد ؛
باشد كه سبز پرس هم باز سبز شود …
آمین …
درود بر دوستان همراه و مهربانم …
شاهرخ، محمدی بیدهندی، هدا و مسعود عزیز …
از درج اين يادداشت در روزنامه شرق سپاسگزارم . اميدوارم زودتر سبزپرس هم برگردد.
همه امیدواریم و دعا می کنیم خانم جمشیدی عزیز …
مقايسه خاك فرسايش يافته با مساحت تنب كوچك…
اين عادت ديرينه محمد آقاي ماست كه هميشه از دريچهاي جديد به موضوعات مينگرد.
حيف كه براي زاويه ديدهاي نو حق مولف در نظر نميگيرند و اگر بگيرند هزينهاي بابتش نميدهند و گرنه …
به هر حال همزماني تقريبي زايش خورشيد در يلدا با طلوع دوباره شرق را به فال نيك بايد گرفت.
مخلصیم مجتبی جان …
می دانی که دوستت دارم … چه خورشید شرق از غرب طلوع کند و چه طلوع بدون خورشید، غروب کند!
ممنون آقای درویش عزیز از این مقاله و شور فراوان شما. من نیز از مسدود شدن سایت سبز پرس غمگینم و امیدوارم هر چه زودتر گشوده شود. موفق باشید
ممنون از این مقاله زیبا
متاسفانه مسئولان ما عادت کرده اند که فقط بگویند همه چیز خوب است وهیچکس در مورد هیچ اتفاقی صحبت نکند
امیدوارم که خود طبیعت آنها را سرعقل بیاورد
درود بر ماندانا و دکتر حمید طراوتی عزیز که جامعه محیط زیستی ایران بسیار به شما و تلاش تان برای ظرفیت سازی در این حوزه مدیون است.
سلام
طبق معمول بسيار موجز و نغز لپ كلام را نوشتي.به اميد فردايي بهتر
زنده باد مهندس درویش!
زنده باد سبز پرس!