شاید باورتان نشود، امّا به فاصلهی تنها 24 ساعت از انتشار تصاویر ابوطالب ندری، عکاس هنرمند و شریف خبرگزاری مهر از ماجرای یک مدرسهی عشایری در استان گلستان که کلاسهایش با تراکتور حمل میشدند، معجزه رخ داد و به سرعت برق و باد، آن دو دستگاه اتوبوس مستعمل و فرسوده، جایشان را به کانکسهایی سفید و خوشقواره دادند و حالا دانشآموزان مدرسه خرد در چالقرب بخش داشلی برون گنبدکاووس، نهتنها کلاسهای ترو تمیز و سرویس بهداشتی استاندارد دارند؛ بلکه رایانه و چاپگرهم دارند! یعنی تقریباً همان آروزیی (شاید هم بهتر) که من چند ساعت پیشتر از آن و در پاسخ به پیشنهاد کمک محمّد کماسی عزیز در دلنوشتههایم ثبت کرده بودم!
اینجاست که باید گفت: کاش یه آرزوی بهتری برای این کودکان پاکنهاد دشت ترکمن صحرا میکردم!
امّا … امّا مگر آرزوی بهتری هم وجود دارد؟ نگاه کنید که چگونه آب و آیینه و مهر دست در دست هم میدهند تا خندههای مستانهی این کودکان امتداد یافته و پایدار بماند … و چی از این بهتر؟
درود بر ابوطالب عزیز و خبرگزاری مهر که همت کردند و عکس گرفتند و منتشر کردند.
و درود بر آن مدیران آموزش و پرورش محل که به سرعت، نوشخند روزگار را به اهالی پاکنهاد مدرسه خرد باوراندند.
این همان نقش واقعی و مؤثر رکن چهارم دموکراسی میتواند باشد؛ کاش مدیریت حاکم بر جامعه این نقش را درک میکرد و به سلحشوران جامعهی مطبوعاتی کشور، بیش از پیش بها میداد.
و حالا شاید مفهوم پست پیشین دل نوشته ها و آن دعای شکر جادویی بهتر درک شود …
مهم نیست که کسی هوای ما را ندارد، مهم این است که ” او ” هست و هوای همه ی عاشقان را دارد.
خواستم بگویم: ابوطالب امروز پیامبر کودکان عاشق داشلی برون و محمد درویش بود؛
و خواستم بگویم: «عشق همان خداست».
میتوان همانند پیامبر نور در سجده آنان را به دوش گرفت
میتوان همبازی آنان شد و راه ورود به دنیای زیبایشان را آموخت
میتوان کودک درون را به عرصه کشاند
و میتوان از دیدنشان شاد شد خندید خنداند گریست ولی هرگز نگریاند
اگر خواستی با پیامبران رحمت هم خانه شوی بیاد داشته باش
آنان همیشه یاسند همیشه دریایی
یادش بخیر درویش جان سالها قبل من در ده دوردستی در بلوچستان تدریس می کردم و همین دوتا اتوبوس فرسوده را هم نداشتیم
نه محمد جان تاب بر نداشته! كلا كج شده با عوضش كنم. ارادتمند
خواهش بود قربان . اینقدر بنده را شرمنده نفرمائید با این بازی الفاظ 🙂
متشکر از حضور سبز و همراه هیشگی شما
از آنجائیکه چهارشنبه ها آخرین روز کاری بنده در شرکت است بنابراین آخر هفته خوبی داشته باشید …
سلام
من هم بسیار خوشحال شدم واشک شوق در چشمانم حلقه زده فقط می خوام بگم دست مریزاد درویش جان تو از همین الآن برنده ای و شادی این کودکان معصوم برای تو و ما که ایرانی هستیم بهترین جایزه می تواند باشد به موفقیت روز افزون شما.پیروز باشید.
درود بر شما و سپاس از اقای درویش
خودم رو لایق این تعریفها نمی دونم .
این کار و عکاسی رو مدیون کسانی هستم که اونها هیچ موقع دیده نمی شوند و نمی خواهند دیده شوند. زحمت و تلاش کسانی بود که سوزه رو معرفی کردن و اقای رضایی دبیر محترم عکس خبرگزاری مهر که همیشه و در همه حال فکر و ذکرشون به شکلعای مختلف بر طرف کردن مشکلات مردم با زبان عکس هست.
پیشنهاد می دهم که اقای درویش و ان دسته از دوستانی که مایلند روزی را با بچه های مدرسه و مردم منطقه بگذرانند و برای دیدن منطقه و سفر به خالد نبی که در این روزها بهترین اب و هوا و سر سبزی و لاله های خوشکل و قرمز رنگ در دل کوه و دشت چشم را می نوازد همسفر شویم .
لطفا در صورت قبول پیشنهاد اعلام بفرمایید
گزارش تصویری منطقه خالد نبی در کلاله
http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=684013
پیشنهاد از من و جواب از شما
درود بر ابوطالب عزيز و درود بر همه ي آن عزيزاني كه تو را در اين راه خير ياري دادند. به ويژه جناب رضايي.
پيشنهادت را هم با كمال ميل مي پذيرم و به اميد خدا هفته آينده سرت خراب مي شويم!
تعارف اومد نيومد داره ديگه! نداره ديگه؟
سراسر دشت ترکمن صحرا گویی در سکوتی بزرگ رفته است.
.
.
با سپاس که مرا به تماشای تار نگار عکاسی هنرمند بردید.
درود خدا بر تمام كساني كه در راه خير قدم بر مي دارند.
ممدآقا
گفتم اينا شكر گذار سلامتي خودشون هستند.حال كانكس هم گيرشون اومد بهتر .شايد هيچ شادي را با شادماني اين كودكان نشه مقايسه كرد.بگذريم ما از غافله اين پست عقب مونديم هيچ از ارسال اصل مقاله واسه همايش ايلام هم جا مونديم كه با عجله دو تا از سه تا مقاله پذيرفته شده را فرستادم اون يكي هم فدا سرت.بنظر من بجاي پست گذاشتن تو اين چند روزه يه مقداد برو بالا سر دوستان وهمكاران وهلشون بده تا اين امجد كاظم نچسب به ما نچسبه.
بله آقای درویش عزیز !.. می دانم که سکنی گزینی برای عشایر سم است اما سم مهلک تر را نادانی و محروم بودن از حداقل امکانات می دانم .. کاش یک سرشماری شناسنامه دار هم از همه زباله گردهای تهران و شهرهای بزرگ و حاشیه نشینان بیکار انجام می شد تا معلوم شود چند درصد این بچه ها وقتی که بزرگ می شوند هنوز دام ها و زندگی عشایری خود را به شهر نشینی ترجیح می دهند .. کار سختی نیست .. از این گذشته اشاره ای که کردم ورای یک مثال کوچک از هزار مثال بچه های بی مدرسه ای بود که اینجا به آن پرداخته اید .. کودکان بی مدرسه همه جزو عشایر و کوچ نشینان نیستند .
امیدوارم یک روزی برسد که همه بچه های ایرانی مدرسه داشته باشند .
راستی چقدر همه اینجا احساساتی میشن !.. الآنه که سیل محبت راه بیفته فقط امیدوارم سمت دشت ترکمن صحرا و اطراف گنبد راه نیفته که این بچه ها طفلکی ها تازه مدرسه دار شدن و همونطور که می بنیید کانکس دارن که با یه سیل کوچولو از جاش بلند میشه و راه میفته می رسه تهران !.. لطفن سیل محبت رو به سمت دریای خزر یا تالاب در حال مرگ گاو خونی هدایت کنید !.. : )) .. بگذریم ..
درویش خان ! تا کی میشه رأی داد راستی ؟.. یعنی تا کی وقت هست اول بشیم ؟.. هه هه می بینید ؟.. وبلاگ شما که اول بشه انگاری همه محیط زیستی ها اول شدن !.. حس جالبیه ..
پاسخ:
تا 25 فروردین می شه رای داد و خوشحالم از این “حسی” که ازش یاد می کنید.
راستی! از همه احساساتی تر خودم هستم.
من حتا موقع دیدن کارتون پاندا گونگ فو هم گریه ام می گیره و اروند همیشه کلی به ریش سفید پدرش می خنده!
از کی تا حالا ترکمن ها عشایر شده اند؟! داشلی برون روستایی است در دشت ترکمن . ترکمن ها همه یک جا نشین هستند.
باید بروید و گشتی در آنجا بزنید . فکر نمی کنم باورتان بشود اینجا گوشه ای از میهن ماست! انسان هایی بسیار خوب، مهربان، مهمان نواز بسیار درستکار و قانع با کمترین امکانات که در مغزتان نمی گنجد.
پاسخ:
پروانه عزیز آنجا رفته ام و حتا در چادر آنها شیر شتر هم خورده ام.
ترکمن صحرا و مردمانش را بسیار دوست دارم و مهمان نوازی شان را عمیقن باور دارم.
و البته برخی از این مردم دامدار در سراسر این دشت چند بار در مقیاسی محدود جابجا می شوند مثل همین بخش چالقرد.
درود …
” از کی تا حالا ترکمن ها عشایر شده اند؟! داشلی برون روستایی است در دشت ترکمن . ترکمن ها همه یک جا نشین هستند. “
این را پروانه عزیز نوشته که اگر درست باشد عشایری خواندن این روستائیان از جانب درویش خان و سایر دوستان اشتباهیست که باید تصحیح شود . من که نمی دانم چون هرگز به این روستا سر نکرده ام . لطفن آنهایی که می دانند تکلیف را روشن کنند .
از پروانه عزیز سپاسگزارم .
پاسخ:
می بینم که روشنک خانم همچی بدشون نمی آد تا یه سوتی چیزی از درویش بگیره! نه؟
البته مژده بدم که درویش اصولن نافش را با سوتی بریدند! می گی نه، برو از اروند بپرس! منتها استثنائاً این یک دفعه رو نه! چون مردمان دشت چالقرد – همان طور که پیشتر توضیح دادم، در طول سال دوبار در این دشت جابه جا می شوند. منتها کوچ این افراد در مقیاسی کوچ بوده و در داخل ترکمن صحرا رخ می دهد و قابل قیاس با کوچ بزرگ عشایر فارس و بختیاری و … نیست. و حداکثر 10 کیلومتر جا به جا می شوند. به همین دلیل مدرسه خرد هم اغلب در جایی مستقر می شود که حداکثر 5 کیلومتر با دورترین خانواده عشایری منطقه فاصله نداشته باشد.
درود.
سلام
میدونین من چطور رسیدم اینجا؟
دلم میخواد درویش باشم، صوفی، به معنی درست کلمه، رها، آزاد،درعین حال دل در گرو معبود، دست بکشم از همهی تعلقات.
کلمه رو جستجو کردم و اون وسطها رسیدم اینجا.
از خوندن این چندتا پست کلی لذت بردم و احساس دوستی با همه تون دارم
خیلی خوشحالم
خدا قوت درویش
پاسخ:
من هم از این رخداد اتفاقی بسیار خوشحالم و امیدوارم فلورا به خوانندگان همیشگی دل نوشته ها بدل شود.
می گویند : حوادث اتفاقی را باید همیشه جدی گرفت!
امیدوارم فلورای عزیز که ناغافلکی پرت شده در این سرای مجازی، با هیچ نیروی غافلکی هم اینجارو هیچوقت ترک نکنه.
درود
و ممنون از لطفتان
هه هه .. البته از سوتی گرفتن بدم نمیاد ولی خودم بیشتر سوتی میدم.. نمونه اش هم این همه سوتی املایی و انشایی کامنتام !.. دارم سعی می کنم کمترشون کنم .. اگه یه روزی بخوام داستانی چیزی منتشر کنم قبلش باید دست کم 10 15 نفر بشینن غلط غولوطامو تصحیح کنن !..
از سوتی و شوخی گذشته ممنون برای اطلاعات !.. کی بشه خودم به همه این مناطق سفر کنم .. باید یه ماشین جور کنم که فعلن پول ندارم !..
شما که نفستون حقه یه دعا هم واسه ما بکنید ماشین دار بشیم هرچه زودتر .. معجزه ای چیزی .. قول میدم شیرینی بدم به همه .. : ) ..
یه مشکل کوچولو وجود داره آخه روشنک خانوم!
” معجزه ای چیزی” که می گویی، معمولن واسه اونایی اتفاق می افته که بهش باور دارند!
.
.
در ضمن من هستم!
واسه تصحیح غلط غولوطای دختری که می خواهد “داستانی چیزی” منتشر کند!
درود …
.
.
و البته به امید خوردن شیرینی از دست روشنک عزیز؛ حالا با معجزه یا بی معجزه!
اشکار جان پاسخت را نوشته ام و لینک مطلب را هم گذاشته ام … در ضمن اگر زودتر درویش را راهی کنی از نزدیک می بینیم این لاله های سرنگون زاگرس را.
پاسخ:
درود بر هومان عزیز …
منتها درویش که دیگه متعلق به خودش نیست! هست؟
من به خاطر ماشین دار شدن هم که شده قول میدم به معجزه ایمان بیارم !..
آخ جون !.. یعنی نمی خواد دیگه واسه ویرایش و این چیزا به ویراستار پول بدم ؟.. از حالا ممنون .. : ) ..
پاسخ:
تحت تأثیر انگیزه مقدس تان و از اون مهم تر
صداقت
مثال زدنی تان
قرار گرفتم!
روشنک جان
بیا بریم گرگان مهمون من.
می دونی گرگانی هستم و ماشین هم دارم
خواستی فمنیستی میریم
ترکمن صحرا رو دور می زنیم
میریم اینچه برون و داشلی برون و دریاچه های آلاگل و بی بی گل و آلما گل و… وای این دریاچه ها وقتی پرنده های مهاجر هستند مثل فیلم راز بقاست. و یه روز هم میریم تماشای سنگ قبرهای خالد نبی
من یه پیشنهاد بهتر دارم. ابوطالب هم که دعوتمان کرده است؛ بیایید همه با هم برویم … شما هم که منطقه را می شناسید و هرگز گم نخواهیم شد.
اتفاقن الان بهترین فصل است و ابوطالب گفته بشتابیسد!
به هر حال، من و اروند که حتمن می خواهیم برویم … شاید پنج شنبه دیگر …
درویش گرامی
چهارشنبه آینده در فرهنگسرای ابن سینا ساعت 4 تا 6 سخنرانی دکتر ماحوزی و شاهنامه خوانی استاد صادقی.
استاد ماحوزی دکتر جوانیست که مانند ندارد.
___
ترکمن ها:
شما اطلاعات بسیار بالایی از همه ی نقاط ایران دارید اطلاعات من مانند شما علمی نیست. تا وقتی گرگان بودم (پیش از دانشگاه) رفت و آمدهای زیادی با ترکمن ها داشته ایم … خاطرات من از آنجا زیاد است که در اینجا نمی گنجد.
ممنون که خبر دادید. حتمن خدمت می رسم. باید سخنرانی نابی باشد.
اروند از آن روز همش – به شیوه استاد صادقی – می گوید:
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن
فریدون تویی
به به !.. پروانه جان که دعوت کنه مگه میشه رد کرد ؟.. زیاد برای من فمینیستی غیر فمینیستی رفتن فرقی نمی کنه .. من عاشق سفرم !.. مخصوصن جاهایی که بشه عکاسی کرد .. من تا آخر فروردین اهوازم .. کار دارم اینجا .. وقتی برگشتم حتمن یه روز بهتون سر میزنم و اگه حوصله داشتین باهم میریم ..
و اما آقای درویش !.. خواهش می کنم .. ; “)) ..
و اما روشنک خانوم:
مسیح، مرد شادمانی ها بود
و در مسیر شادمانی بود
که
اندوه همه ی آدمیان را دیدار کرد!
جبران خلیل جبران
نوشته شما و تصاویر آقای ندری را برای دوستان ارسال کردم. یادم می ماند هر روز برای افرادی که از دیدنشون قلب آدم به درد میاد، آرزو کنم تا حتا بدون ثبت دوربین خبرنگاران، مشکلات شان حل شود. خوشحالم.
آنقدر خوشحال هستم که نپرسم تا بحال کجا بودند
می فهمم عباس جان …
اما ما باید یاد بگیریم که از دیدن خارهایی که گل دارند، ذوق کنیم!
درود …
چه حالی می کند درویش چشمان سحرخیزت / تو مولانای ما خواهی شد و ما شمس تبریزت
.
.
(البته مصرع دوم بر عکس باید باشه، ولی کاریش نمیشه کرد، شاعرش در دست نیست اصلاح کنه)
درک می کنم محدودیت های زمانی شاعر را رفیق!
.
.
.
اما خداییش دارم حال می کنم عباس جان …
انگار واقعن
آسمان، پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین
مال من است!
مال من نیست؟
با لهجه خفن انگلیسی
ابسولوتلی
با طنین عمیق خودم:
زنده باد …
من الان اين پست رو ديدم، روي اتوبوس كهنهي سابق نوشته: “خدايا براي اين همه نعمت از تو سپاسگزاريم”…
آدم يادش ميافتد، براي اين صدهزار بار بيشتر نعمتي كه خودمان داريم، روزي چند بار شكرگزاري ميكنيم…
چقدر خوشحال شدم، خوشحال ِ خوشحال…
پاسخ:
می بینم که اروند، دل نوشته ها رو از یاد آنیموس برده!
باشه … ما هم خدایی داریم! و یه موقعی مثل اروند بودیم به خدا! نبودیم به خدا؟
بسیار شاد شدم .
خدایا شکرت کاش همیشه دعاهای خیر ماکه از سر خیر خواهی و انسان دوستی از وجودمان سر برمی اورد اینچنین سریع براورده شود .
ولی نمی شود که اگر می شد این چنین ذوق نمی کردیم برای این یکبار
شاد باشی و زنده
درود بر نیمای عزیز …
باورم این است که هر چه از دل بخواهیم، برآورده می شود و میزان برآورده شدنش با ضریب خلوص دل هامان ارتباط تنگاتنگ دارد.
محمد درویش عزیز
مطمئنید که صورت مساله را درست فهمیده اید؟
خیلی به خودتان فشار نیاورید شما اولین نیستید که حرفهای مرا درست متوجه نمی شوید. پیش از شما خوانندگان دیگری هم داشتم که دقیقا با همین روش شما پست های مرا نقد می کردند. با تمام احترامی که برای شما به عنوان خواننده وبلاگم قائلم خواهش می کنم این بحث بی ثمر را همینجا تمام کنید چون نه شما حرف مرا می فهمید نه من حرف شما را و من واقعا حوصله بحث کردن ندارم.
پیشاپیش از شما متشکرم
آقای درویش, این چه حسابی است که عکسهای آقای ندری اینقدر زود مدیران دولتی را تحت تا’ثیر قرار داده و آنها را به واکنش واداشته بطوریکه اوامر آنها بلافاصله به مرحله ی اجرایی رسیده است, ولی عکسهای شما که وضعیت بشدت آسیب دیده ی محیط زیست را نشان میدهند, حتی قادر نیستند تلنگری به مدیران مربوطه بزنند.
بنابراین من پیشنهاد میکنم از آقای ندری بخواهیم از فجایع زیست محیطی هم عکسهایی تهیه کند و در خبرگزاری مهر انتشار دهد, شاید فرجی حاصل شود, یا به قول شما معجزه ای اتفاق بیفتد و طبیعت سبز ما بیشتر از این آسیب نبیند.
اتفاقن پریروز که با هم صحبت می کردیم، همین پیشنهاد را ابوطالب به من داد! و گفت می توانم فجایع برداشت شن و ماسه را در لردگان در خبرگزاری مهر ثبت کرده و منتشر کنم.
تصاویر او از تخریب در پارک ملی گلستان هم بسیار اثر گذار بود.
اینجاست که معلوم می شود هنر عکاسی نزد ابوطالب است و نه درویش!
درود …
واقعا متاسفم برا کشور ، دولت و سایتی که یک کانکس دستشویی دار رو چیزی شبیه معجزه میدونه
واقعا ما داریم به کجا میرسیم ، این همه ادعای کمک به فقرا شده یک کانکس ، البته خوبه به هر حال کاچی به از هیچی اما این همه سر و صدا نداره ، این همه تو بوق کردن نداره ، و بدتر از همه اون رو معجزه خوندید واقعا غیر از تاسف خوردن کار دیگه ای نمیتونم بکنم و گرنه حتما انجام میدادم
درود بر شما …
باخ می گوید:
حقیقت را
با ظواهر و کوته نگری ِ تو
کاری نیست
حقیقت، ابراز عشق است
عشق ِ ناب
نیالوده به فضا و زمان.
.
.
.
کاش گاه می توانستیم در رگ یک حرف، یک خبر، یک تصویر خیمه زنیم و به جای آن که فقط آن را ببینیم و بشنویم؛ بخوانیم و گوش دهیم …
بسیار متاسفم.
مولانا می گوید:
از درون خویش این آوازها
منع کن تا کشف گردد رازها
.
رنگها بینی به جز این رنگها
گوهران بینی به جای سنگها
توی این مملکت بی در و پیکر و بی صاحاب یعنی کسی قبلا به این مسئولان خبر نداده بود که وضعیت این بچه ها این جوریه که حالا بدوان بیان گند رو شده رو ماست مالی کنند و با افتخار مراسم افتتاحیه برگزار کنند؟!
پس سیستم نظارتی کجاست؟ اون معلم مدرسه رو همین آموزش و پرورش خراب شده ی استان مگه نفرستاده بوده؟!
آقای درویش بدون شناخت قبلی از شما و دوستانتان که در اینجا نظر داده اند و بدون قضاوت در مورد خط فکری شما توصیه می کنم که کمی مسائل رو زیر ساختی تر ببینید و ساده اندیشی نکنید و فریب ظاهر سازی و کار موقتی را نخورید و آن را با الطاف خدادای و امور غیر مترقبه اشتباه نگیرید!
برای همین است که از نقش رکن چهارم دموکراسی سخن گفته ام و به ستایش ابوطالب پرداخته ام. چرا آن روی سکه را نمی بینید مهدخت گرامی؟
چرا عادت کرده ایم تا از ترک های لیوان ایراد بگیریم؟ آب گوارا را بنوشید و اطلسی ها را بو کنید.
درود.
نقش و معجزه ی اصل چهارم دموکراسی نیست آقای درویش عزیز،
دوباره همان تفکر روی کثافت را پوشاندن است اما از این طریق:
انقدر به این مردم و نیازهایشان توجه نشد که وضعیتی بعد از انتخابات در این مملکت درست شد، بعد از آن هم چه دانشجویی در دانشگاه سر یک مسأله ی آموزشی صدایش بلند شود، چه اعتراض به یک از هزاران مورد فقر و بی توجهی و چه اعتراض به رواج خرافه و بینش های غلط … کار مسئولان شده که فقط به دو بیایند و هر چه سریع تر آن نقطه ی حساسیت زا و اعتراض انگیز که ممکن است بر دید انتقادی و اعتراضی عمومی بیافزاید و بحران مملکت را افزایش دهد را به صورت مسخره و دروغین درست کنند. کار این فرد عکاس بسیار پسندیده است و جای قدر دانی دارد. اما همین مسأله زیرساختی دیدن این است که چه می شود که این مسائل وجود دارند و مسئولان توجه نمی کنند و باید عکاسی جرأت کند و یک از هزاران را گزارش دهد و بعد چنین مضحک قضیه جمع و جور شود؟ اطلسی ای نمی بینم در این قضیه که بو کنم وقتی سراپایش نقص است …!
به نظرتان احترام مي نهم و قصد تحميل ديدگاه خويش را هم ندارم. باورم اين است كه همانگونه كه اشاره كرديد بايد قدردان شهامت و مسئوليت شناسي ابوطالب ها بود و يادمان باشد كه تكرار چنين حركتهاي ارزشمندي مي تواند مسئولين را پاسخگوتر سازد.
زنده باشيد و سرفراز.
این بار با نظرتان کاملًا موافقم که تکرار انتقاد (در هر مملکتی) که در نتیجه ی افزایش آگاهی جامعه است مسئولین را “مسئول تر” و پاسخ گو تر می سازد و حرکت دوست شما آقای ابوطالب بسیار ارزشمند بوده است. بهروز و پیروز باشید.
خوشحالم مهدخت گرامی …
به امید روزی که ایران عزیز دارای چنان مدیرانی باشد که برای بیدار شدن از خواب، نیازمند تلنگر زدن ابوطالب ها نداشته باشند.
درود بر شما و به امید دیدار مجددتان در سرای مجازی درویش.
آقای درویش ما به توافق رسیدیم سر این قضیه اما این هم نظر دوستی است در یک صفحه ی شخصی که ارزش در نظر گرفتن را دارد:
محض اطلاع آقای درویش که احتمالا زندگی در این کانکس ها رو تجربه نکردن
مرداد و بهمن که شد سری به این بچه ها بزنید
کنترل دمای این کانکس ها غیر ممکنه
دل خوشی داری آقا کدوم لیوان
صحبت از حقوق شهروندی و خدمات عمومیه
البته خوشبختانه در مرداد که مدارس تعطیل است و در بهمن هم به دلیل ایام دهه فجر، تق و لق!
.
.
.
در ضمن من در گروه یازده توپخانه و پشتیبانی منطقه 3 – سالهای 1364 تا 1366 – خدمت کرده ام و کانکس هایی را تجربه کرده ام که آن اتوبوس ها در برابرش هتل هیلتون بودند! نبودند؟
درود …
شما از چی دفاع می کنید آقای درویش؟
من منکر تاثیر رسانه نیستم
قطعا تاثیر رسانه و بزرگ نمایی شما باعث شده برای دوتا کانکس ناقابل مراسم افتتاحیه برگزار شود
این بچه ها باید خیلی قبل از این صاحب مدرسه می شدند
اگر ترس آموزش و پرورش منطقه از یک جنجال رسانه ای نبود، کانکسی فرستاده نمی شد که شما در حد معجزه برایش ارزش قائل شوید
راضی کردن مردم به حداقل سیاست این حکومت است
دولتی ها یک پل زیرگذر ساده را در حد یک پروژه ملی بالا می برند
شما چرا؟
شما که به نیروی رسانه اعتقاد دارید می توانستید آموزش و پرورش منطقه را راضی (وادار) به ساخت مدرسه کنید
برای بچه ها شاید این کانکس ها معجزه باشد
برای شما چطور؟
این نمایش مضحک را باور کردید؟