وقتي اين كاميون را در حين تماشاي اين فيلم ديدم، دريغم آمد تا خوانندگان گرامي اين سطور را از تماشايش محروم كنم …
منتها پيش از آن كه حس و حال خودم را از تماشاي اين كاميون برايتان بگويم، ترجيح ميدهم كه خوانندهي نظرات شمايان باشم.
ممنون از جليل نوذري عزيز كه اين فيلم را برايم فرستاد.
کاش می شد دایره های روی محل قطع شدن رو خوند
مطمئن هستم اگر می شد اون کسی که اون درخت رو برید می نشست و اونها را می خوند . شاید هزارسال داستان باشد . هزار سال گردش روزگار
فکر می کنم آنوقت دیگر هیچ کس درختی را نمی برید!
ماشین نعش کش
یک عمر زندگی بر روی تابوت محقر سوار است حیف که ما هیچوقت قدر زندگی را نمی دانیم حتی اگر با مرگ موجودی دیگر همراه باشد
به اين فكر ميكردم كه ارتفاع اين درخت چقدر بوده؟ از روي قطرش ميشه حدسي زد؟
بعد كم كم حس مرگ توي وجودم پيچيد كه واقعا چه محصولي توي دنيا اينقدر ميتونه ارزشمند باشه كه به خاطرش مرگ و كشتن درخت اون هم چنين شاهدرختي شدني باشه؟
عجب!
دیدن این ماشین به همراه تنه عظیم درخت بر روی آن مرا یاد تلخی هایی که به واسطه وجود ما انسانها در این جهان رخ می دهد می اندازد .
زمین خشک و بی درخت اطراف این ماشین خود شاهدی دیگر بر این تلخی است
ممد جان مرا بیاد داستان فیلمی انداختی با بازیگری ریچارد دوگلاس که برای قطع درختان سرخ ایالت کالیفرنیای آمریکا اعزام شده بود و با زور هفتتیر، آن درختان تنومند چندهزارساله را قطع کرد. مدتها روی کندهی باقیمانده از آن درخت کهنسال، رستورانی برپا داشته بودند. امروز اثر این خرابکاری بشری را در پارک معروف Yosemite حفظ شده است.
جنگل درو می کنیم
دریاچه می خشکانیم
تالاب به آتش می کشیم
بیابان می سازیم !!
و چه موزیکی …
سالیان ِ سال تاریخ ِ سبز ، بر محمل نابخردی .
حسی بد و ریش ریش کننده دل مثل حس دیدن تابوت و مرگ کسانی که دوست شان داری …
قطع کردن تنه درختی اینچنین درست مثل سوزاندن کتابهای تاریخ می ماند .. فراموشی و نکبت و بدبختی به بار می آورد .. و تکرار و تکرار و تکرار ..
……..
خارج از موضوع : لطفن فردی که با آدرس زیر برای من ای میل می فرستد از ادامه این کار خودداری کند . علاقه ای به دریافت ای میل از ایشان تحت هر عنوانی ندارم . فکر می کنم ابتدایی ترین نشانه شعور و ادب و رعایت آداب اجتماعی خودداری از برقراری ارتباط با افرادی باشد که تمایلی به ارتباط با شما ندارند حتی به صورت مجازی و ای میل !..
[email protected]
آهی از نهادم برامد که تاکنون کمتر از خودم سراغ داشتم…!
کاش پیش از این، اهالی ، با بستن دخیل های سبز شان بر ان مقدسش کرده بودند…. تا بدین گونه خرافات رقیق اما بی پیرایه شان ، درخت را از مرگ نجات می داد … البته اگر اوقافی در ان حوالی نبود!
البته ظاهراً این ماجرا ربطی به خرافه پرستی و اوقاف بازی ندارد!
درود …
به روشنک:
کوروش بزرگ در منشور پارسوماش می گوید:
هر کس درختی را بکند؛ بی اجاق خواهد مرد …
.
اما ماجرای ایمیل را نفهمیدم! چه ربطی آن ایمیل به دل نوشته های درویش دارد؟!
به هومان خاکپور:
تابوت را که می بینی، وقتی بیشتر ریش ریش می شوی که بدانی آن عزیز خفته در تابوت، می توانست حالا حالا زنده باشد و به زندگی نوشخند زند …
به شقایق:
کاش فقط نابخردی باشد … گاه آزمندی هم هست! نیست؟
به مسعود:
ترسیدم بگویی پیرزن هم خفه می کنیم!!
به عمو اروند:
بسیاری از فیلم های تاریخ سینما که زمانی با تمجید از آنها یاد شده است, در حقیقت از منظر زیرپانهادن ارزش های محیط زیستی شرم آور هستند.
درود …
به نیما:
خیلی نزدیک شدی نیما جان!
وای !!! چهار ستون بدنم داره می لرزه
درویش خان این درخت در کجا قطع شده است ؟
این درخت چرا سرجاش نیست؟
سلام
آخ چه خونه درختی بزرگی می شد بالای آن ساخت .افسوس
دلم برای آدم های که قدرت درک زیبایی را ندارند می سوزد!
می گم شهرداری برای قطع این درخت غرامت نمی گیره؟؟!!
درود
می نویسم اولین احساسم را:
شب با گلوی خونین
خوانده ست دیرگاه
دریا
نشسته سرد
یک شاخه در سیاهی جنگل به سوی نور
فریاد می کشد….
اما انگار این فقط شب نیست که با گلوی خونین دارد جان می دهد بیداد جان!
درود …
به همسایه:
خونه درختی؟! چرا باید معیار ما برای مفید بودن دیگر زیستمندان رابطه مستقیمی داشته باشد با نفعی که به ما می رسانند یا نمی رسانند؟!
به آسیه:
پرسش خوبیه!
اشکار جان حدس خودت چیست؟
آیا فیلم را دیدی؟
.
در مورد لرزش چهار ستون بدن، به شما البته حق می دهم برادر!
به ابوالفضل:
اون محصول فقط می تونه نابخردی باشه رفیق …
به مهدی :
و شاید عمری معادل ده ها زندگی …
به سیمین:
نعش کش را برای انسان به کار می برند و شما جان درخت را معادل انسان فرض کرده اید … درست مثل بتهوون …
.
.
درود …
به تمامت تنهایی:
من هم مطمئن هستم …
درود.
سلام
وقتی صفحه رو باز کردم…اولین چیزی که به ذهنم رسید پیش از اینکه متن رو بخوانم..این بود..زندگی بر باد رفته؟….آن هم به بدترین شکل…!!بدون اعتراض..چون باید سر خم میکردی!! باید فرمان می بردی…از سرنوشت گریزی نیست!!!مثل خیلی از زندگی های ما انسانها..که باید زندگی کرد..وتسلیم بود…!یک ده دقیقه ای روی عکس مکث کردم…بعدش یادم آمد حتما نوشته ای..توضیحی داره…دیدم شما هم اول دوست داشتید بقیه نظرشون رو بنویسند…وچه نظرهایی همه یک جورهایی هم عقیده هستند در این حس…این حس انسان دوستانه ی!!!!بعضی از بشر دوستان!!!ولی به دور از تمام ..این نوشته ها..فکر می کنید داریم به کجا می رویم؟
به کجا چنین شتابان!!!!
…..
🙁
وچه فیلمی..!!
🙁
سلام به آقای درویش.با مطلبی بروز و منتظر هستیم.
در مورد ترجمه نوشته های منشور کورش بحث و اختلاف نظر زیاد هست .. شنیده اید یا خوانده اید در این مورد ؟ اما هر چه هست نوشته دلنشینیست که به اهمیت طبیعت و درخت در تاریخ ایران باستان اشاره می کند .
ای میل ربطی به موضوع پست شما نداشت و به همین خاطر جلویش نوشتم ” خارج از موضوع ” .. ظاهرن یکی از خواننده گان وبلاگ شما این ای میل را می فرستد . اینجا نوشتم تا بخواند . در هر صورت ببخشید که از وبلاگ شما استفاده ای به سود خود کردم . چون ایشان وبلاگی از خود ندارد این راه انتخاب کردم .
آقای درویش عزیز،
مسلما با حدسی که میتوان زد و مثبت نیز نمیباشد، چندان حس جالبی به انسان دست نمیدهد.
ضرب المثلی آلمانی به فروشنده فقیری که در واقع باید دکان خود را باز نگاه داشته و مردمداری نماید تا مشتری بدست آورد و امورات خود را بگذراند اما در عوض دیر به سر کار آمده و با قیافه ای عبوس در مغازه خود مینشیند به کنایه میگوید، بخاطر ثروت زیاد فعلا تعطیل هستیم.
wegen Reichtum geschlossen.
حال در مملکتی خشک که گیاهان با بدبختی دوام میآورند و شرایط نیز هر روز بدتر از روز پیش میشود، انداختن درختی که از تناوریش میتوان به سالهای عمرش پی برد، هنر نبایست محسوب شود. همانطور که جریان نوشهر را نمیتوان هنرمندی و درایت خواند.
موفق و پیروز باشید.
خانه درختی را ازآن جهت بکار بردم که بروی بالای آن روی تن یک موجود زنده بنشینی و زندگی کنی دلت به ریشه های تا عمق فرو رفته آن قرص باشد دمی هم تراز پرندگان و برگ هایش شوی و دردل درخت بخوابی
بنظرم آمد بخاطر سال خورده بودن قطعش کرده اند یا پشت قطع کردنش اندیشه ای نبوده
چرا بشر نباید از طبیعت آن گونه که هست استفاده کند و در آن دست ببرد؟
درود
جناب درویش التزاما در شعر نوشته شده تنها شب مورد خطاب نمی باشد می تواند شب استعاره ای باشد …
سپاس
درود…
عبور می کنم از وهم جاودانه ی خود
و پیر می شوم امروز در جوانه ی خود
تمام عمر اسیرم، اسیر شایدها
و غرق در دل دریای بی کرانه ی خود
امید رویش فریاد در گلویی نیست
فضای حنجره خالی شد از ترانه ی خود
میان موج مشیت همیشه در چرخم
گرفته قایق تنهایی ام بهانه ی خود
ببین که از من تنها، فقط تنی مانده
تمام روح مرا برده ای به خانه ی خود
ببین که فال تو در انتهای فنجان است
و ماجرای تو را برده تا دهانه ی خود
اگرچه راه غریب است و بار سنگین است
خیال خوب تو را می کشم به شانه ی خود
بذار دور شود از نگاه تشنه ی ما
پرنده ای که غریب است توی لانه ی خود
سید فواد توحیدی
صحبت از خشکیدن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان می کنند
تیشه به ریشه زندگی بخشی به قدمت تاریخ.
غمم گرفت.درخت رو باید ایستاده دید.مثل سردار فاتحی که شکست خورده برمیگرده.ولی حس مرگ نداشتم.تنه درخت به نظرم زنده امد.ولی در هم شکسته و حقیر با یادگاری از دوران پرشکوه و پرعظمت.اهان!چقدر شبیه فرهنگ خودمان
درویش جان سلام
شاید اینجا جایی خوبی برای مطرح کردن اینجور مسائل نباشه
در پست قبلی نوشته بودید که این هفته دوباره می روید خوزستان و من به عنوان خوزستانی از اینکه برای محیط زیست آنجا تلاش می کنید از شما تشکر کردم و به شوخی از اینکه سوار هواپیماهای بسیار اعلای خط هوایی تهران اهواز می شوید گفتم مواظب خودتان باشید گویا یکی از خواننده های گرامی شما به نام پویا از این سخن من ناراحت شده اند و کامنتی با این مضمون برای من ارسال کرده اند :
“سرکار خانم دیگه نگران آقای درویش نیستین ؟ امروز با هواپیما سفر کردن چون دیدم انگار هیچ مشکل و دغدغهای جز نگرانی برای درویش ندارین که با هواپیما سفر میکنن اتفاقی براشون نیافته عرض کردم شما که اینقدر بیکاری میتونی بشینی تا برگشتنش براش دعا کنی”
امیدوارم حرفهایی را که اینجا یا در هر بلاگ دیگری می زنیم سوء برداشت نشود.
من برای همه کسانی که برای محیط زیست ایران تلاش می کنند ارزش قائل هستم و همگی را سپاس می گویم. امیدوارم که خداوند آنها را در این راه سخت و دشوار یاری نماید
باور کنید من آنقدرها هم بیکار نیستم و سر زدن به وبلاگهای دوستان جز زنگ تفریح های من است. مخصوصا سایتهای مهاربیایان زائی و دل نوشته درویش در آنها اخبار مهم مربوط به محیط زیست را دنبال می کنم.و فکر نمی کنم که اینکار ربطی به بیکاری و یا باکاری داشته باشد. و باز هم فکر نمی کنم دعا کردن برای کسی نشان از اینکه نگران دیگران نیستم داشته باشد.
امیدوارم خداوند همه را در راه راست نگه دارد و شک و ظن را از دل مومنین بزداید
متشکرم
درویش جان امیدوارم به سلامت برگردید!!!!!!
البته این را یادم رفت بگم که در نوشته ایشان به وضوح می شود علاقه شان را به درویش دید. اینطور نیست؟
حالا هی Dislike کن!!!
می دونم چند روزی هست که پیگر کامنت های من هستی و همه رو Dislike می کنی
تو از من بیکار تر نیستی ؟!!
موفق باشی
از همه خواننده های گرامی عذر خواهی می کنم
سلام عمو…
اگه اينجا نميام دليل بر اين نيست كه اينجا رو نميخونم، ولي تا حالا خيالم راحت بود، كه يانجا يعني اين وبلاگاي شما فضاي امنيه، فضايي مختص آدمهاي روشنبين و خوش فكر، مثبتانديش…
كه هست البته، ولي نميدونم چرا حتي چنين محيطي كه براي من كاملاً فرهنگي محسوب ميشه هم، از حرفهاي خالهزنكي و عمومردكي!!!! (ببخشيد با اين الفاظ قبيح نوشتم) در امان نيست!!!!
واقعاً تاسف ميخورم كه ما حتي اينجا در اين فضاي مهربان و صميمي كه چيزي جز دوستي و حسن نيت ديده نميشه هم آلودگي وجود داره و بايد پالايش كرد!!!!
واقعاً متاسفم كه ما كه به دنبال پاكسازي و نگهداري محيط زيست هستيم و نقطه مشترك همه ما كه اينجا كامنت ميديم همينه، چرا محيط دورنمون رو عاري نميكنيم از خصوصيات نادرست!!!!
عمو… عمو درويش، يه موقعهايي فكر ميكنم يه جاهايي كار داره خوب پيش ميره، كلي ذوق ميكنم، كلي حس خوب ميگيرم، مثل اينجا، مثل خونه نوشتههاي شما،مثل دلنوشتهها يا مثل اروند…
بعد يهو ميخوره توو پرم…
ميبينم يكي اومده يه كامنتي داده كه خلاف قوانين نانوشتهي اين خانه و خانه آبيه…
ميبينم يكي اومده و يك كامنتي توو بلاگ من داده كه به ريخت من نميخوره، از همون هجويات خاله زنكي…
عمو… عموو… پس ما كي درست ميشيم؟!!
گاهي دلم ميسوزد از باغي كه ميسوزد…
ببخشيد كه كامنت من غلط غولوط زياد داره، چون وسط كاري نوشتم، اما مفهوم حرفم ميرسونه…
چرا فرهنگ بعضي از ماها مورد داره؟!
تعارف كه نيست، بعضيامون، دور از جون شما، ايراد داريم! نه؟!
از آنیموسی متشکرم
واقعا نمی دونم چرا فرهنگ ما درست شدنی نیست ؟!!
یکی به من بگه آرزوی سلامتی کردن برای کسی که از محیط زیست و بر ضد بیابان زایی خبر رسانی می کنه و در محیطی کاملا فرهنگی خیلی بده ؟
من نمی دونستم!!!
ممنون اما نمیدونم چرا از دیدنش دلم گرفت
سلام آقای درویش
فیلم آواتار رو دیده اید؟
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%88%D8%A7%D8%AA%D8%A7%D8%B1_(%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85_%DB%B2%DB%B0%DB%B0%DB%B9)
بی نظیره
اگه ندیده اید حتما” ببینید. به پیشنهاد یکی از دوستان دو روز پیش دیدمش.
البته شما و علاقمندان محیط زیست حتما” تا حالا اونو دیده اید. محصول 2009است.
ماجرای فیلم در یک سياره خيالي بنام پندورا مي گذره، مردم اون سیاره الفت عجيبي با طبيعت دارند و همه موجودات در این سیاره (انسان و درخت و جانداران دیگر) همه از طریق یک سری رشته های عصبی با هم ارتباط برقرار می کنند. در این سیاره يك درخت مقدس وجود دارد كه خالق و كنترل كننده تعادل در سياره است به اين درخت ايوا مي گويند كه عبري كلمه ي حوا است.
و در واقع مثل اینکه مادرشان است. (مثل زمین برای رئیس جوزف آقای عبادی)
فیلم در مورد ستیز بین طمع و حرص بشر با طبیعت است که انسان های حریص با استفاده از تکنولوژی های مخرب برای بدست آوردن عنصری کمیاب با طبیعت می جنگند.
موقعی که درخت تنومند در این فیلم قطع شد و افتاد یادم به همین یادداشت شما و درخت تنومند قطع شده روی کامیون افتاد.
از قرار معلوم برای همه کامنت گذاشته شده تا شاید به هدف بخوره ؟!!
فکر نمی کنم این راه حل مناسبی باشه
خانم يا آقاي تمامت تنهايي،
اتفاقاً من معتقدم، مطرح كردن اين نوع كامنتها كه شما ميفرماييد ايراد دارد و در مقابل آن بازخورد دادنش اينجا هم يك ايراد ديگر است…
منظورم دقيقاً اين بود كه اينجا نبايد خيلي چيزها را بيان كنيم يا حداقل كوتاه و كنايهوار بايد بگوييم و بگذريم…
خيلي كش آمده مطلبي كه نبايد…