خانم شهناز موسویان را خوانندگان پیگیر مهار بیابانزایی میشناسند. ایشان که در شهر استکهلم، پایتخت سوئد زندگی میکنند؛ به صورت داوطلبانه پذیرفتهاند کار ویرایش ادبی برگردان انگلیسی مهار بیابانزایی را انجام دهند. موسویان که ظاهراً «زبان باز (بخوان دوستدار زبان) » بوده و دستی در ادبیات فارسی هم دارند، اخیراً در ذیل یکی از یادداشتهایم در بارهی مرگ شتابناک خفاشها در آمریکا، نوشتهاند: «من قدردان واژه “زیستمند” هستم و اینکه میببنم طوری استفاده میشود، گویی همیشه وجود داشته است.»
یادم هست نخستین باری که زیست مند را به کار بردم، به سال 1371 در مقالهای با عنوان “مردم و آبخیزداری” بازمیگردد … و البته از آن زمان تاکنون، این واژه هر روز بیشتر از روز قبل مورد استفاده قرار گرفت …
و این نه فقط صفت، که خاصیت زبان فارسی است …
خاصیتی که سبب آفرینش پاسخ پیش رو به ایشان را فراهم کرد؛ پاسخی در ستایش زبان مادری …
خانم موسویان عزیز که میدانم در شمار دردمندانی هستید که علاقهمند زندگی در جامعهای قانونمند و ضابطهمند، به صورتی آبرومند بوده و همواره گلایهمند شرایطی هستید که در آن دانشمندان، هنرمندان، فرهمندان و اندیشمندان جامعه نسبتی با ثروتمندان، توانمندان و قدرتمندان آن جامعه ندارند؛ خواستم بگویم، جامعهای که سامانههای مدیریتیاش، قانونمند، هوشمند، ضابطهمند، روشمند و هدفمند شکل نگرفته باشد، هرگز نخواهد توانست به جایی برسد که در آن هیچ یک از زیستمندانش، عزتمند زندگی کنند.
و در چنان شرایطی که قاعدهمند بودن یک آرزوست، آشکار است که رابطهمندی، بیشتر از ارزشمندی میتواند کارها را به پیش برده و کارمند نیازمند و همواره گلهمند را بهرهمند سازد. با این وجود، من هنوز میپندارم که میتوان آیندهای سعادتمند را برای طبیعت و زیستمندانی که دوستشان داریم، رقم زد؛ اگر همچنان گرایهمند یا دغدغهمند باقی مانده؛ عایلهمندی را افسار زده و سودمندی را در ذبح منافع بخشی در پای منافع ملّی و همگرایی فرامنطقهای جستجو کرد.
خیلی خوبه این یادداشت ؛
مرسی که آوردین اش اینجا 🙂
گیرایی و پدر سوخته بودن پرنده ی تصویر کم از متن ندارد استاد !
درود بر شقایق و مسعود عزیز و ممنون از توجه تان.
پدرسوختگی را خوب اومدی مسعود خان ها …
آقا داستان اين پرنده چيه
بسيار زيبا سهم خودش رو از روزمره گي هاش گرفته
بسيار زرنگ و تيزبين
سلام مهندس
حالتون چطوره ؟ اروند جان خوبن ؟
اینجا مثل همیشه جامع و کامل و به قول فرنگی ها perfect هست .
چند باری خواستم بیام ولی پهنای باند اجازه نمیداد !!!!
راستی شما هم یه تبریک بدهکارینا 🙂
خوب باشین
شاید ربط ِ این تصویر به نوشته ؛
هوشمندی ِ این زیستمند است که قانونمند و در عین حال زیرکانه از هستی لذت می برد …
چه عجب یک نفر در باره دلیل ارتباط این تصویر و یادداشت مرتبط با آن نظرش را نوشت. ممنون شقایق جان و درود بر آقا نیما که پرسید ماجرا چیست؟
و سلام بر مسعود و غزال عزیز … از یاران دیرینه ی دل نوشته ها …
در ضمن خیلی مبارک باشه قدم نورسیده …
امیدوارم آن کودک از وجود مادری که عاشقانه دوستش دارد و قدرش را می داند، سزاوارانه بهره مند گردد …
🙂
حالا تاویل خودتون برای آوردن این تصویر در کنار نوشته چیست ؟
دیدی حالا اومدی نسازی!!
شقايق جان! ربط زيست مند و هوش مند را نوشتي، ربطش به كارمند چي؟
آقاي درويش! چرا سوالات سخت سخت مي كنيد؟ (به قول بابااتي قهوه تلخ!) چرا ما رو تو اين وضعيت قرار مي ديد؟!
جوابش را به جلیل داده ام … می تونی بری و تقلب کنی سیمین خانم!
اما یادت باشد که جوابش را می دانستی ها …
پس ، به هم بگین بعدش سیمین جان ! 😀
می بینم که …
ولش کن! شاید خوووب نمی بینم! می بینم؟
آقاي درويش ، مي دونيد چرا كسي در مورد ربط تصوير نظر نميده ؟
چون شما اينجا پرسشي در اين زمينه نكرده ايد و فقط در درويش نامه اين پرسش را نوشته ايد و ممكنه بعضي ها يا درويش نامه را دريافت نكرده باشند و يا هنوز نخوانده باشند!
آقای درویش عزیز
نوشته مَند مَند آن هنرمند را که در بند زبان توانمند فارسی، به مانند یک ترفند هدفمند و جهت مندِ هوشمندانه و هشیارانه به قلم یک دانشمند، نواخته و بر صفحهی مجازی رانده شده بود را از نگاه یک علاقه مندِ دردمند خواندم.
جناب استاد، اما شهروند ایرانی را چه سود از این چند بند همچون ترجیع بند، که او آزمند و نا بهره مند از هرند تا مرند و از پرند تا دربند، آرزو مند زیستن بی چشم بند است، ولی دولتمردِ دولتمندِ توانمند، گذار او را به این مهم روا نمی دارد؟
به سیمین: مهم نیست پرسشی طرح شده باشد یا نشده باشد؛ مهم این است که چرا این پرسش در ذهن خواننده پیگیر دلنوشته ها شکل نگرفته است؟!!!
.
به آقا یا خانم س. ب: لذت بردم از پاسخ هوشمند، زیرکانه و فاتحانهتان … هرچند حالا حالاها باید به چرخی تا به چرخیم!
راستش شکل گرفته بود ولی به روی خودم نیاوردم چون نمی خواستم کسی را تو این وضعیت! قرار بدم!
آخه ربط عکس با زیستمند و هوشمند را میشه فهمید ولی چیزی که نمیشه فهمید ربط کارمند و هوشمند است!
به هر حال اگر کارمندان هوشمندانه و اندیشمندانه در حوزه های کاری خود علاوه بر زیستمندان تحت حمایت خود (خانواده) به دیگر زیستمندان دنیا هم بیندیشند و عائله خود را از 3، 4 یا 5 نفر به 7 میلیارد انسان و میلیاردها گونه جانوری و گیاهی افزایش دهند اونوقت هر چی بخورند نوش جونشون!
مثل این زیستمند زیبا که کارمندانه حق عائله مندی خود را از طبیعت گرفته ولی نه نسل این ماهی را منقرض می کنه نه مشکلی برای حق عائله مندی دیگر زیستمندان ایجاد می کنه، تازه سخاوتمندانه زیبایی اش را در اختیار شکارچیان هوشمند لحظه ها قرار می دهد!
راستی کاش همه شکارچیان، شکارچی لحظه ها بودند نه!
ضمنا بدینوسیله اعتراف می کنم که هیچگونه تخصصی در مند مند کردن نداشته و فقط از مند های دیگران استفاده شده است!
شقایق جان، این روزها جلیل خان کسی را تحویل نمیگیرند سرش شلوغ است و ظاهراً فقط درویش را تحویل می گیرند!
به هر حال سعی خود را خواهم کرد ببینم فردا می تونم اطلاعاتی کسب کنم یا نه! اگر گرفتم بهت می رسونم!
بعد از چند روز رفتم فیس بوک را چک کردم دیدم چقدر از مرحله پرت هستم. موضوع حسابی مورد بحث و بررسی قرار گرفته بود من خبر نداشتم!
درود بر محمد عزیز
گذشته از پرکار بودن و بجا نوشتن هایت که بسیار می پسندم شان، من شیفته ی آیین نگارش و درست نویسی ات هستم. نمی دانستم که واژه ی “زیستمند” را تو معرفی کرده ای؛ دست مریزاد!
اما، آن زیستمند در تصویر این یادداشت، به نظر من کمی هم آزمند است؛ چرا که سه قطعه ماهی را یکجا قاپیده است!
آقای درویش!
به نظر من فرهنگستان ادب فارسی باید شما را ساعتی استخدام کند!
یادم باشه یک نامه (که چند سال پیش به دستم رسیده بود) را اسکن کنم براتون بفرستم فکر کنم براتون جالب باشه!
اینجا یادداشت کردم که یادم بمونه.
سیمین خانم عزیز:
حالا که داری برای مان کاری جور می کنی، لطفاً تمام وقت باشد که تمرکزمان در دو جا به هدر نرود! برود؟
در ضمن نمی توانم شوق و شادمانی و شعف و نشاط خود را با اندکی شیطنت ابراز ندارم، زمانی که می شنوم جلیل خان، درویش را بیشتر تحویل می گیرد!!
.
عباس جان:
نخست آنکه مخلص صفا و مرامت هستم.
دوم این که نگاه کن به ماهی های کوچکی که صید کرده رفیق! باور کن، سه تاش به اندازه یک لقمه اشکار هم نمی شود! می شود؟
جناب درویش
چرخ گردشها نماید کان نیاید در خیال دهر بازیها برون آرد که ناید در گمان
اشاره به جواب حضرت عالی و تصویر مرغ گینگ فیشر
و این ندیدن ها؛ این نفهمیدن ها؛ این نشنیدن ها و این درک نکردن ها برای این است که ما نمی دانیم که چقدر نمی دانیم! می دانیم س. ب جان؟
.
چه کسی فکر میکرد، نهری که در سال 1982 در عراق احداث می شود؛ ممکن است 30 سال بعد، یقه ی باغداران تنکابنی را در مازندران بگیرد؟!
جناب درویش
نی حقیقتاً نمی دانیم و نمی خواهیم و از نادانی خود نمی کاهیم و یک دم از حرص زر و زیور نیاساییم و همانطور که پیش تر گفتم و گفتید دمی نمی گذاریم. می گذاریم؟
و سرانجام البته از کرده ی خویش پشیمان خواهیم شد؛ همانگونه که حکیم توس وعده اش را بیش از هزار سال پیش داده بود:
کسی کو خرد را ندارد به پیش
دلش گردد از کرده خویش، ریش
بله خوووب می بینید جناب درویش
پدیده هوشمندی است به نام “شبکه مندی” خانم ها
(you see, women networking going on here, clever)
در ضمن شما سکه زیستمند را زدید, یا آنکه فقط سبب گسترش آن شدید؟
?was the word coined by you
الا گر بخت مند و هوشیاری
به قول هوشمندان گوش داری
سعدی
بخت مندم از اینکه در اینجا میشود به خانه آمد و به سخنان هوشمندان دل و گوش سپرد
پاینده باشید
سپاسگزارم / شین
درود بر شما شهناز خانم …
و ممنون که خود را بختمند میبینید در مواجهه با کلبه مجازی درویش.
.
در مورد واژه زیستمند، حقیقتن نمیدانم. آن زمان که زیستمند را به کار بردم، مثل واژه زوهمند، آبادبوم، پری دار و … آن را جایی ندیده بودم و خودم در یادداشتها و مقالاتم به کار بردم و یادم هست که مجبور به توضیح معانی آنها برای سردبیران مربوطه بودم. اما اینک کاربرد این واژهها بسیار زیاد شده است و حتا میبینم که در فرهنگ دهخدا هم “زیستمند” وجود دارد:
http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-af942f87debc45839aafdc3ce549d126-fa.html
و حتا معادل انگلیسیاش هم اینجا آمده است:
http://www.aftabir.com/dictionaries/word/153195/%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%85%D9%86%D8%AF-Bion
روزگارتان همانی باد که خواهانش هستید …
ممنون ا م برای پاسخ
و اما این تصویر – برای من نمایانگر کمال است و همراه با نوشته تان بیانگر خود شماست. یک ویژگی شما را که در دل این کلام هم هست یادآور شوم, توانایی شما در خواندن فاصله بین دو خط است. در خواندن نانوشته ها
کارمند – چرا که نه – نه به مفهوم فرد پشت میز نشین است بلکه از این رو که زیستمند “می داند” تنها بر نیروی کار و پشتکار می شود راه به هدف برد.
شین
شین
…
فکر میکنید اینجا (اروپا) چقدر در متون عادی و محاوره روزمره از bion یا حتی organism استفاده می شود بویژه پس از این عقب گردهای سالهای اخیر هنوز راه ما دراز است / شین
جناب درویش و شهناز عزیز،
گمانم این است که آنچه به ازای معادل انگلیسی کلمه معرفی شده قدری نا مأنوس به نظر می رسد و فکر می کنم دوستان گافی دیگر مرتکب شده و ما ایرانیان را بار دیگر سرافراز فرموده اند. Bion یک کلمه با ریشه یونانی است که در شکل دهی کلماتی مانند bionics به عنوان نمونه کاربرد دارد، اما معنی این کلمه به استثناء آنکه به موجودات زنده مربوط است ارتباط دیگری با زیستمند ندارد چرا که زیستمند یعنی موجودی که در جایی می زیَد. ما به ازای این کلمه در زبان انگلیسی کلمه رایج Inhabitant است که در فارسی هیچ معادل مأنوس دیگری ندارد.
با سپاس
البته کلمه “درزیستگر” نیز در متونی به کار رفته ولی البته هردو شیرینند ام این کجا و آن کجا
درود بر شهناز عزیز …
اعتراف می کنم که نمی توانم خوشحالی و شعف خود را از داشتن چنین خواننده ژرف اندیشی پنهان کنم؛ معلومه که خیلی شاد شدم وقتی که دیدم این یادبرگ و تصویر همراه آن شما را یاد کمال می اندازد و به درویش منتهی میکند!
و آنگاه برگ برنده را با توصیف کارمند بر زمین زدید …
هرگز این کامنت را فراموش نمی کنم … هرگز …
.
آقا یا خانم س.ب عزیز: من در این باره صاحب نظر نیستم. فکر کنم آقای سلامت بخش یا خانم موسویان بتوانند به شما پاسخی درخور بدهند.
با این وجود، قدردان توجه و حساسیت سزاوارانه شما هستم.
درود …
درود به همگی،
در خصوص سئوال شما آقای درویش عرض مکنم جواب آق یا خانوم س.ب منطقی به نظر می رسد.
سرکار س.ب.
ممنون از همراهی شما که ضمنا سبب شد این ص را کشف کنم
http://www.farsi123.com/?word=inhabitant
درمورد Bion با ریشه یونانی داشتن و نا مأنوس بودن ان موافقم – تعجبی هم ندارد به گوش نامانوس باشد وقتی بدانید که به زنده به منظور واحد فیزیولوژیکی اطلاق می شود ( که به گمان من کاردبرد فلسفی علمی دارد) شاید بتوان گفت معادل مفهوم دیگری از واژه زیستمند است.
Inhabitant کا ملا واژه متفاوتی است معادل با نشیمند و درزیستگر همانطور که شما فرمودید –
با سپاس / شهناز موسویان
سرکار خانم شهناز،
کلمه inhabitant در زبان فارسی به معنی هر موجود زنده ایست که در جایی در حال زیستن است. به عنوان مثال موجودات زنده کوهستان البرز=
Alborz inhabitants که به تعبیر من و فکر می کنم خود آقای درویش معنی کلمه زیستمند جز این نباشد.
در ضمن عرض می کنم که دو کلمه نشیمند و درزیستگر جز اینکه برخواسته از ذهن نویسنده دیکشنری انگلیسی فارسی آریانپور باشد منشاء دیگری نمی تواند داشته باشد و لینکی که شما به آن اشاره فرمودید مشخصاً از سورس یاد شده بهره گرفته است. بنده که تا کنون هرکز این دو کلمه را ندیده و به کار نبرده ام. شما چطور؟ آقای درویش از شما و دوستان دیگر هم ممنون می شوم که در خصوص دو کلمه یاد شده نظر خود را به بنده بفرمایید تا مرا از این اشتباه احتمالی برهانید.
با سپاس
سلام دوباره
همه این واژه ها را قبلا یک بار هم نشنیده بودم هیچ, تازه مطلب شما را هم اشتباه فهمیدم . راستی این که فرض کردم که “سرکار” برای خطاب به هر دو جنس است چطور ؟ شاید نیست؟
چه بحث خوبی شده … آدم یاد میگیرد تا با حساسیت بیشتری از کلمات بهره گیرد. درود بر شما دوستان همراه و زبان دان من …
در مورد دانش واژه inhabitant، سخن س.ب درست است و یکی از معانی اصلی اش اشاره به موجودات زندهای (اعم از گیاهی و جانوری) دارد که در یک بوم سازگان (اکوسیستم) زندگی میکنند که دقیقن همان معنای زیستمند است. هرچند inhabitant را عادت کردهایم بیشتر در مورد اهالی غیر گیاهی به کار بریم.
درود …
با درود،
همین طور است که می فرمایید که البته نشان از استطاعت ذهنی دوستان دارد جناب درویش. در خصوص کلمه سرکار، سرکار خانم شهناز، باید عارض شوم که این واژه از جمله اغلاط مرسوم زبان فارسی به شمار می آید که این روزها البته به مجرد ارتباطات گسترده تر و روز افزون تر تعدادشان هم رو به فزونی گزارده. از این دست می توان واژه ای چون مشروع را برشمرد که ترجمه LEGITIMATE به فارسی است، البته اگر LEGITIMATE CHILD یا حلال زاده مد نظر باشد از مشروع می توان استفاده نمود اما نه با معنی مقبول، به حق، حـَقه یا درست که این روزها نقل هر مجلسی است. کلمه سرکار تنها به صورت محترمانه به درستی به جنس مؤنث اطلاق شده و در مقابل کلمه جناب که بهترین واژه برای خواندن آقایان است قرار می گیرد. همین طور از جناب عالی برای مذکر و سرکار علیه برای مؤنث می توان استفاده نمود.
با سپاس
ماجرای “مشروع” جالب بود.
ممنون س.ب جان!
… یادمان باشد زبان اقیانوس است, غول پیکر – مواج – زنده
(نه ابزاری بی جان در دست انسان ناطق) و همچنان که آن را بی خلل و آلودگی می خواهیم می شود (درویش وار) تن به آبی آن زد با امواجش به رقص در آمد و موسیقی اش را هم شنید و هم شنواند –
شین
سرکار خانم شهناز عزیز،
همچنان که نمی توانم در برابر دیدگاه شما زبان به تحسین نگشایم و سر تسلیم فرود نیاورم، می بایست به آنچه بیان شد این نکته را اضافه کنم که همیشه در ساختار زبانها ستونهای اصلی شکل دهنده ای(corner stones) وجود دارند که با حذف یا تغییر آنها به بدنه زبان لطمه می خورد و زبان ما هویت خود را از دست می دهد. این نکته همیشه بر دوش فرهنگستانهاست که با حفظ بنیان یک زبان از پوپایی آ ن زبان نکاهند.
سپاس
… و همین است که آن را به چنین پدیده ای , بهت آور و هوش بر (-mind blowing, یکی دیگر از سکه های محمد درویش) بدل می کند, بودن همزمان این دو جنبه یا دو بعد در کنار هم!
سپاس دوست عزیز س ب, از این بهتر نمی شد گفت.
سکه های محمد درویش، نشان از اعتبار و پشتوانه بانک مرکزی اش دارد و آن پشتوانه چیزی نیست، جز وجود نازنین شما خوبانی که رصد می کنید یادداشت هایش را و گاه می نوازیدش …
درود …
سلام، زیسمند معادل چیست؟ اگر جانور یا جاندار باشد که پیشتر بوده است و چه نیازی به واژه جدید!؟