آيا زنان كلاردشتي مي‌توانند در نرم كردن مواضع لطيف و ناصر مؤثر واقع شوند؟!

حسين عبيري گلپايگاني را مي‌شناسيم؛ همان صاحب عزيز تارنماي كوهستان سبز را مي‌گويم؛ از معدود فعالان حوزه محيط زيست را مي‌گويم كه – به صورتي كاملاً بي‌ادعا و چراغ خاموش – هم در حوزه‌ي مجازي و تئوري و هم در حوزه‌ي ميداني و اجرايي مي‌كوشد تا دست به ظرفيت‌سازي سبز زده و ايرانيان را با طبيعت هم‌آواتر و هم‌آغوش‌تر سازد … او در آخرين يادداشتش، رخدادي مسرت‌بخش را به نقل از خبرگزاري مهر يادمان انداخته است؛ از همان جنس رخدادهايي كه صحنه‌ي محيط زيست ايران سخت به آن نياز دارد و پيش‌تر ديده‌بان بيدار طبيعت بختياري هم به نمونه‌اي از آن در روستاي چين كوهرنگ اشاره كرده بود. يادتان هست؟
اغلب ما مي‌دانيم كه هميشه و در همه‌ي برنامه‌هاي محيط زيستي و توسعه‌ي سازمان ملل متحد –  UNEP و UNDP  – بر نقش زنان و آگاه‌سازي اين بخش از جامعه به منظور اطمينان از موفقيت‌هاي هر نوع طرح و برنامه‌اي كه به جلب مشاركت مردمي نياز دارد، تأكيد شده و مي‌شود. اما دست‌كم، بررسي كارنامه‌ي زنان ايراني – يا دست‌كم زنان در ايران! – در طول نيم قرن اخير داراي چندين و چند منتقد جدي از بين هم زنان و هم مردان بوده است كه شايد دو تن از مشهورترين منتقدين فعاليت‌هاي زنان – به ويژه در حوزه‌ي محيط زيست – دكتر ناصر كرمي و عبداللطيف عبادي باشند.

از ناصر كرمي، دست‌كم خلاصه يك سخنراني در وب وجود دارد كه تاحدودي گوياي مواضع اين روزنامه‌نگار باسابقه در تحليل چرايي مواضع انفعالي زنان و بي‌تفاوتي ايشان در مواجهه با تخريب‌هاي محيط زيست است. به ديگر سخن، ناصر كرمي بر اين باور است كه زنان به رغم آن كه انتظار مي‌رود با توجه به مأنوسيت و نزديكي بيشترشان به مام طبيعت، حساسيت‌هاي سزاوارانه‌تري را بروز دهند؛ امّا عملاً كارنامه‌ي محيط زيستي‌شان قابل دفاع نيست؛ نه كارنامه‌ي فردي و حقيقي‌شان و نه كارنامه‌ي صنفي و حقوقي‌شان. لطيف اما يك يا چندگام هم از ناصر جلوتر است (شايد به دليل آن كه ناصر بيشتر به فكر جانش است تا او! نه؟) و صراحتاً در مقاله‌ي بحث‌برانگيز اخيرش با عنوان: «فمینیست‌های ایران : تکیه بر زنانگی یا ضعیفگی؟» خشم بسياري از شهروندان مؤنث داخل و خارج از كشور را برافروخته است! نيافروخته است؟
فارغ از اين مدخل‌هاي لطيف! خواستم به سهم خود از هموطنان عزيزم، از زنان طبيعت‌خواه و شجاع كلاردشتي قدرداني كنم و بگويم: حركت‌هايي كه شمايان انجام مي‌دهيد مي‌تواند در صورت استمرار سبب بازمهندسي و تجديدنظر در بسياري از پندارينه‌هاي رايج در جامعه‌ي امروز را فراهم آورد.
درود بر پايمردي‌ها (بخوان پاي‌زناني‌ها) و سلحشوری هاي بي‌منتي كه براي نجات طبيعت ايران مبذول داشته و مي‌داريد.

273 فکر می‌کنند “آيا زنان كلاردشتي مي‌توانند در نرم كردن مواضع لطيف و ناصر مؤثر واقع شوند؟!

  1. بانو آنيموس

    عجب! بسيار برايم جالب بود، اما در برابر پاي‌زني‌هاي آن‌ها كه كسي نتوانسته چيزي بگويد… من هم جز تحسين گفتني‌اي ندارم…

    پاسخ:

    اتفاقاً هميشه هم آنگونه نبوده كه كسي چيزي نگويد! مثالش همين مقاله جناب عبادي است كه جامعه نسوان را به چالش كشيده است و ظاهراً شما مايل به همآوردي در اين جستار نيستيد! هستيد؟

  2. مهتا

    سلام
    من فکر می کنم خیلی کار تحقیقی صورت نگرفته تو این زمینه که به زنان آگاهی داده بشه.
    با این مقاله آقای عبادی خیلی موافقم به چند دلیل که مهم ترین دلیلم این هست که ما همیشه یک معنی ظاهری را از جریانات غربی یا حتی ابتکاراتشون می گیریم و نا بجا استفاده می کنیم . یعنی یاد نمی گیریم کجا و چطور باید استفاده کنیم. مثل تکنولوژی. فم ایرانی هم یه مدت تمام هم و غمش گذاشته بود رو مسائله حجاب و نظیر این. اگرچه مسلم هست که حجاب اجباری و برخی قوانین مردسالارانه مشکل برای جامعه زنان هست ولی آیا دغدغه واقعی همه زنان ایران این چیزا هست؟ تازه فم ایرانی عینکی گذاشته که فقط دغدغه های زنان بالای شهری و طبقه مرفه رو می بینه و خیلی کم به مسایل و دغدغه های بقیه زنان پرداخته که اصلا نمی دونن فمینسیت چی هست و چه بسا مخالف با آن هستند.. در هر حال واقعا رو نقش زنان روستایی و آگاه سازی شون در باره محیط زیست کم کار شده .. چه بسا زنان مهربانی که خودشون نمی دونن جزء منابع آلوده کننده محیط زيست هستند.

    پاسخ:

    قبول دارم كه زنان كمتر از مردان به طور متوسط اين اجازه و فرصت را داشته اند تا از امكانات و ابزارهاي برابر براي رشد فكري، فرهنگي و اجتماعي خود بهره مند شوند. اما به گمانم منظور جناب عبادي اين گروه از زنان عقب نگه داشته شده نيست. بلكه اتفاقاً نوك تيز حملات و انتقاداتش متوجه گروهي است كه اين محدوديت ها را نداشته اند؛ اما همچنان از حربه زنانگي يا ضعيفگي براي پيشبرد اهداف خويش بهره جسته و مي جويند تا خردمندي فراجنسيتي.
    ممنون كه در اين بحث به صورتي مؤثر مشاركت مي كنيد.
    درود …

  3. مهتا

    حالا جالب اینجاست که زنان پر افاده که سنگ فمنیست بر سینه می کوبند آشغالاشون از ماشین پرت می کنن تو خیابون یا کنار دریا یا تو سبزه ها . اصلا هم عیب نیست انگار !! ( با چشم خودم دیدم گروهشون که 30 – 40 نفر بودن اومده بودن یه اردوی زنونه )

    پاسخ:

    آخ گفتي … چقدر از ديدن چنين صحنه هايي حالم گرفته مي شود … البته اين كار فقط مختص زنان پرافاده نيست! هست؟

  4. شقایق

    راستش در آن وبلاگ دیگرتان هر جا سخنانِ این چنینی از ایشان که خون در رگ هر زنی ؛ به جوش می آورد , گفته شده؛سعی کرده ام عنان بر حسم بگذارم و چیزی نگویم وبه قول شما چراغ خاموش از کنارش رد شوم!

    پاسخ:

    خوشحالم كه در دل نوشته ها مي توانيد چراغ روشن حركت كنيد!
    درود …

  5. شقایق

    مطلبی که آقای عبادی قبل تر در فیس بوک نوشته بودند
    و شما هم لینکش را اینجا ذکر کرده اید؛ را قبلا خوانده بودم و با هر کامنت مخالفی که در ادامه اش از این نوشته می خواندم ، دوباره برمی گشتم و رفرنس را نگاه می کردم!من با کل ماجرا و نظر ایشان موافقم ؛ یعنی با این که جنبش های فمنیستی در ایران گاهی به اشتباه رفته و می روند و گاهی با حربه زنانگی خود مواضع خودشان را زیر پا می گذارند موافقم؛ ولی

  6. شقایق

    ولی با زیر سوال بردن زنان و به طور مداوم مثال زدن کمپین یک میلیون امضا و اضافه کردن چاشنی ِ طنز به نوشته که بتوان به نوعی به خورد غیر زنانش داد، کاملا مخالفم.

    پاسخ:

    منظورت از غير زنان چيست؟!

  7. بانو آنيموس

    وااااا؟ من كي گفتم 78 هم بله؟! شايد اشتباه لپاً لپا بوده!!!!
    واااااا؟!

    پاسخ:

    انگار هنوز عاشقي … يا عاشقي انگار هنوز … يا هنوز عاشقي انگار! نه؟

  8. بانو آنيموس

    والا همسن‌و سالاي من تو 18 سالگي دو تا بچه داشتن، منشاء اشتباه رو كشف كردم، بي‌زحمتا، زحمتي نباشه‌ها، اينقدر با دقت نخونيد، آدم شرمنده مي‌شه…
    حالا شما ببينيد چيزي عوض نشده؟!
    😉

    پاسخ:

    نخست آن كه دشمنت شرمنده باد!
    دوم اين كه چشم! ديگه با دقت نمي خونم! خوبه؟

  9. محمد درویش نویسنده

    علامت مورس مي فرستي روشنك؟ همين كارها رو مي كني كه مجبور مي شم دوباره بگم: تا حالا كجا بودي! نبودي؟ 😉

  10. شقایق

    اول مراتب سپاس خودم را از اینکه غیر زنان را تعبیر به فقط مردان نکردید اعلام می دارم ! و بعد هم توضیح بدهم که منظورم آدمهایی ؛ چه زنان و چه مردانی است که با یک لایه خامه ی تزئینی روی کیک می توان کیک فاسد به خوردشان داد!

    پاسخ:

    عجب تعبير ظريف، هوشمندانه و خطرناكي!
    با اين توصيف؛ دست كم 90 درصد مردم مملكت ول معطل تشريف دارند! ندارند؟

  11. شقایق

    راستی مرسی بابت چراغ روشن و روشن کردن چراغ!

    پاسخ:

    خواهش مي كنم …
    بالاخره بايد يه فرقي بين فضاي بياباني و فضاي دلي باشه! نه؟

  12. محمد درویش نویسنده

    بهترین کار در اینجور مواقع می تونه پوشیدن دوباره کتانی ها و دویدن تا انقلاب باشه! ورزش کردن بعضی وقتها خیلی خوبه … چون ورزشکار را آنقدر خسته می کنه که دیگه مجال پیدا نمی کنه به چیزهای دیگه فکر کنه.
    درود …

  13. شقایق

    ممنون …

    البته من اصلا قصد توهین به هیچ کس را ندارم ولی دلم می خواهد مرد هوشمند وطنم هوشیار هم باشند!

    پاسخ:

    جالبه كه به تفاوت “هوشمندي” و “هوشياري” پرداخته ايد؛ آن هم در جامعه اي كه بيشتر برد با آدمهاي زيرك است تا آدمهاي باهوش! نه؟

  14. شقایق

    و در ضمن 90 درصد که خیلی زیاده، لا اقل تا 63 درصد تقلیلش می دادین!

    پاسخ:

    حالا كو؟!

  15. شقایق

    اون کلمه مرد را من می خواستم بنویسم مردم ؛ اشتباه شد!ولی انگار خیلی هم بد نشد!نه؟

    پاسخ:

    آره! بخصوص كه فعل آخرش را هم جمع بسته بوديد! نه؟

  16. روشنک

    هه هه .. من معمولن نوشته هام تصویریه !.. اما از شوخی گذشته ..

    من هر دو تا لینک رو خوندم .. هم سخنرانی آقای کرمی و هم نوشته آقای عبادی .. در مورد سخنرانی آقای کرمی که شما خودتون بهترین توصیف رو ذکر کردید .. شوک آور .. بیشتر یک سخنرانی احساساتی بود و نه تنها دلایل محکمی برای اثبات حرفشون ارائه نداده بودند بلکه فعالیتهای زنان متخصص محیط زیست و سایر اقشار رو هم نادیده گرفتند .. شاید بسیاری از زنان متخصص محیط زیست از جمله بسیاری از دوستان خودم چندان علاقه ای به اجرای شوهای نمایشی و منم منم و داد و فریاد و ننه من غریبم در رسانه ها نداشته باشند و یا اصولن قدرت رسانه ای نداشته باشند .. معمولن توی ایران اونی بیشتر دیده میشه و فعالیتهاش بزرگ نمایی میشه که تریبون دستش باشه !..

    اگر کمکاری در این زمینه وجود داره همه در اون سهم دارن و این مسئله جنسیت نمیشناسه .. مسئله مهمتر تبعیض و باند بازی و تحت فشار قرار دادن همون تعداد اندکیه که در سازمانهای دولتی و شرکتهای بزرگ خصوصی دارن در مقابل بخور بخور ها مقاومت می کنن اما با روشهای ناجوانمردانه دیگه ای هم از طرف همکاران و مدیرانشون مواجه میشن و هم از طرف جامعه !.. آقای درویش عزیز من نمی دونم ما کی می خوایم به جای حمله به همدیگه ( یه روز به زنها .. یه روز به فمینیستها .. یه روز به زن و دختر و مادر و خواهر خودمون ! .. یه روز به وزیر زن و مدیر زن.. ) و به اصطلاح در مرکز سیبل قرار دادن ” دیگری ” مسئولیتی که خودمون در این خصوص بر دوشمون بوده رو فراموش کنیم .. چطور وقتی که پای معضلات و بحرانهای زیست محیطی به میون میاد .. وقتی پای تعیین سرنوشت مملکت و انتخابات به میون میاد ما تقسیم بندی جنسیتی رو فراموش می کنیم .. یادمون میره که با دختر و خواهرمون مثل پسر و برادرمون عادلانه رفتار نکردیم .. یادمون میره که حق فلان کارمند زن شهرستانی رو خوردیم چون دلمون می خواست فلان کارمند مرد تهرونی رو که از قضا نسبت فامیلی هم باهامون داشت با پارتی بازی جایی استخدام کنیم .. یادمون میره فلان جا چون طرف همشهری و همزبونمون بود تریجیح دادیم فلان حکم و فلان پست اداری رو دو دستی به ایشون تقدیم کنیم تا به کسی که لایق دریافتشه ؟.. اینجور موقع ها توی بوق و کرنا می کنیم که آره .. زن و مرد با هم برابرند .. جان زنانه جنبش و آفرین به زنان آزاده ایران و اینجور حرفها .. زنها رو توی هر موقعیتی می فرستیم جلو اما وقتی که آبها از آسیاب افتاد دوباره بر میگردیم به همون مواضع سنتی و مردسالارانه خودمون .. بعد میشینیم 3ساعت فکر می کنیم مقصر پیدا کنیم .. که به یکباره مثل ایکیوسان جرقه نبوغ طبع ژورنالیستیمون گل می کنه و دیواری کوتاه تر از زنهاو کمکاریشون پیدا نمی کنیم !.. زنها اینجور مواقع شوکه میشن و عکس العمل نشون میدن اما در عین حال احمق نیستن که تناقضهای رفتاری و گفتاری دوستان رو هم نادیده بگیرند !.. و همین باعث میشه که یه لبخندی گوشه لبهاشون گهگداری ظاهر بشه ..

    من اینجا روی سخنم با شخص خاصی نیست .. لطفن کسی بهش برنخوره !..

    و اما در مورد مقاله آقای عبادی .. آقای درویش عزیز من در عین حال که شعر میگم و می نویسم و عکاسی می کنم و خلاصه طبیعتن باید روح لطیفی داشته باشم و احساساتی بشم و با خوندن چنین مقاله ای به یکباره از خواب غفلت ادبیات و هنر بیرون بیام و واکنش احساساتی نشون بدم اما خوشبختانه یا متأسفانه اون روي سكه من بسيار آرام و منطقي و ژورناليستي عمل مي كنه !.. با شناخت دورادوري كه از طريق شونصد تا وبلاگي كه به نام آقاي عبادي اينور و اونور وبلاگستان ديده ميشن از ايشون پيدا كرده بودم ايشون رو فردي صادق و شجاع در بيان عقايدش ميدونم اما از اونطرف هم فردي به شدت احساساتي ، گاهي عصبي و غير منطقي مي دونم .. از يك شاعر يا عكاس يا نقاش يا كارتونيست نميشه اننتظار داشت كه
    دچار احساسات تند و غليظي كه عقل و انصاف رو كور مي كنه نشد و به وقت بحران و درگيري منطق و عدالت رو از ياد نبرد اما از يك فرد دانشمند كه با هنر و ادبيات هم بيگانه نيست ديگه نميشه چنين انتظاري نداشت !..

    مقاله ايشون رو يك مقاله احساساتي و سطحي و فاقد دقت و منطق لازم مي دونم .. حقه هاي ژورناليستي فقط به درد ژورناليستا مي خوره چون تخصص و دانش و مهارت لازم رو در به كرسي نشوندن حرفاشون ندارن اما يك فرد دانشمند و تحصيلكرده سلاحش علم و دانش و دلايليه كه براي درستي يا نادرستي يه پديده يا مسئله مطرح مي كنه ..

    با چهار تا متلك و بد و بيراه يا به رخ كشيدن كاستي ها و اشكالات رفتاري و گفتاري فمينيست ها نميشه نتيجه گيري هاي كلان كرد !.. گاهي بد نيست اين انگشت اشاره اي رو كه به سمت ديگري مي گيريم روبروي آينه بايستيم و نقش خودمون رو هم اين ميونه از ياد نبريم .. ( اصول اكولوژي يادتون نره .. در اين مورد هم صدق مي كنه !.. ) ..

    ماها همه آدم هستيم و متأثر از تربيت .. فرهنگ .. شرايط جامعه و اتفاقاتي كه توي زندگي شخصيمون برامون افتاده .. پس هيچ كس نمي تونه در تمام مراحل زندگيش مثل يه گاو يا كرگدن پيشرو و قدرتمند باشه !.. مخصوصن افرادي كه مظلوم واقع شدنشون پيش زمينه تاريخي و فرهنگي عميقي داره و با يك دوره و دو دوره اعطاي امتيازات سطحي و مسخره و ابتدايي مثل حق پوشش آزاد يا حقوق مسلمي مثل حق رأي نميشه تأثير فجايع تكان دهنده اي رو كه ريشه در تاريخ و فرهنگ و دين ( چه اسلام و چه زرتشتي و چه مسيحي و يهود ! ) اين كشور داره به يكباره محو و ناپديد كرد ..

    در مورد تك به تك جملات مقاله ايشون ميشه ساعتها بحث كرد اما محدوديتهاي زماني و نوشتاري در فضاي مجازي اين اجازه رو به من نميده ..

    فقط در انتها به يك جمله از مقاله ايشون در مورد فروغ فرخزاد ارجاعتون ميدم .. نوشتن كه فروغ فرخزاد نهايتاً به گريه و زاري هنري و ادبي پرداخته !..

    همين يه جمله با عرض معذرت غير عاقلانه و به شدت ضد زن مي تونه نشون دهنده نگرش كلان ايشون در مباحث فمينيستي باشه و قدرت استدلال و منطق ايشون رو در اين موارد نشون ميده !.. يعني نبايد روي حرفا و نوشته هاي ايشون در اينجور موارد حساب كرد حتي اگر قصد و نيت و هدفشون چيز ديگري باشه .. بهتره آقاي عبادي ياد بگيره چطور بايد احساسات و زندگي شخصي و تجربياتش رو از واقعيات عيني و تاريخي و فرهنگي جامعه اش جدا كنه !.. اينطوري كه داره پيش ميره حتي اگه حرف درستي هم بزنه چون يك باره ميزنه به صحراي كربلا و همه چي رو قاطي پاتي مي كنه نتيجه اي نمي گيره ..

    من فكر مي كنم به جاي هياهوهاي سطحي و بي منطق راه انداختن در هر موردي بهتره با آرامش و منطق با هم روبرو بشيم .. صداهاي بلند هميشه شوك آور هستند اما خودتون ديگه بهتر مي دونيد .. بعضي از صداهاي بلند مايه شرمساري و خجالتزدگي صاحبش رو فراهم مي كنند .. صداي زنگ ساعت شايد ساكنين يك خوابگاه عمومي رو از خواب ناز بيدار كنه اما يك ” صداي بلند ناهنجار معمولن غير ارادي ” هيچ بني بشري رو كه بيدار نمي كنه هيچي همه رو هم به جون هم ميندازه !..

    موفق باشيد ..

  17. محمد درویش نویسنده

    واي …
    نه به اون پيام مورس قبلي و نه به اين ديوان شمس تبريزي!
    اجازه دهيد تا مجدداً بپرسم: واقعاً شما تا حالا كجا بوديد؟!
    فارغ از اين ترجيع بند دلپذير!
    بايد بگويم كه رگه هايي از يك عبداللطيف عبادي مؤنث را مي شود در لايه هاي دروني روشنك هوشمند ديد! نمي شود؟

    در ضمن آن ايكيو سان را خوب اومدي … حس نوستالوژيكم را قلقلك داد.
    به نظرم زندگي فروغ فرخزاد را بايد به دو بخش كاملاً مجزا تقسيم كرد. عبارت توصيفي لطيف، بيشتر شامل حال فروغ قبل از بلوغ است و عبارت شما و اصولاً احترامي كه همه براي فروغ قايل هستند؛ برمي گردد به بعد از جدايي اش از شاپور قريب …
    در باره يادداشت شما بيشتر خواهم نوشت.
    ممنون كه سزاوارانه در اين بحث مشاركت مي كنيد.

  18. روشنک

    مشغول تغییر خانه و شهر .. نوشتن .. یادگیری عکاسی .. خواندن .. فکر کردن ! ( البته اگر فکر کردن را به عنوان یک کار به رسمیت بشناسید .. ) .. سفر .. رسیدگی به امور خانوادگی .. عزاداری ( درگذشت مادرم ! ) .. و و و ..

    نخیر ! به هیچ وجه !.. شدیدن و قوین تکذیب می کنم !.. لطفن انگ نچسبانید !..

    خواهش می کنم .. : ) ..

    پاسخ:

    نمی دانستم … شرمنده … خداوند روح مادر را قرین رحمت و آرامش سازد …

  19. Somi mamane Rosana

    سلام.خیلی تو فکرم. اگه خواستین حذفش کنید.

    پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۸
    رقص در جای خالی بودا

    بامیان افغانستان

    فروردین

    1385

    پاسخ:

    درود بر مامان روزانای عزیز و شرمنده از این که مجبور شدم این کامنت را حذف کنم. هر چه فکر کردم نتوانستم ربطش را با موضوع این یادداشت و حتا کل دل نوشته هایم دریابم.

  20. Montra

    سلام بر آقای درویش پدر،
    موضوع “زن”، نه فقط در کشور ما که در کل دنیا، همیشه قابل بحث بوده و حالا حالاها خواهد بود و بحث در این زمینه رو به اونایی واگذار می کنم که کار تحقیقاتی بیشتری انجام می دن تا من که اگه بخوام چیزی بگم یا به خاطر جریحه دار شدن احساسم نسبت به مولفه های جنسیتیمه یا تکرار جمله های قصار اندیش مندان و فلاسفه ای که در این زمینه حرف ها زده اند و کارها کرده اند- و باز هم به نوعی، مستقیم یا غیرمستقیم، در راستای مورد قبلیه. گاهی حرف ها زده شده، بحث ها، حتا جدل ها، به وجود اومده و… این طور وقت ها زمان عمله و آزمودن آن چه در توان داریم برای رسیدن به خواسته های به حق مون به عنوان یه انسان، نه صرفن جنسیتی در تقابل یا در تضاد با “مرد”! کوتاه این که درود و صد درود بر شما که می تونید از این زاویه به “زن”، و به طور کلی “انسان”، نگاه کنید و نیز درود بر زنان کلاردشتی و همه ی اونایی که توانایی هاشون رو دست کم نمی گیرن و در زنده گی، و نه صرفن زندگی، هستن.
    پ. ن.: زنده گی = حرکت و پویایی

    پاسخ:

    درود … راستش من بیشتر دوست دارم تا آدمها را در قالب “انسان” ها ببینم؛ نه در قالب زن ها و مردها … برای همین است که گمان میکنم به کار بردن “فمینیسم” همانقدر برای جنس زن نامحترم است که به کار بردن “بیابان زدایی” برای توصیف فرآیندهای کاهنده کارایی سرزمین.
    یعنی می شود روزی را دید که عیارمان برای محک زدن بر آدمها ربطی به جنسیت آنها نداشته باشد؟

  21. عبداللطیف عبادی

    من ممنونم از محمد درویش و سایر دوستانی که دربارهء نوشته ام نظر دادند. اول یک نکته را عرض کنم و آن این است که وبلاگ بنده ” تاریخ و جغرافیا ” بود که نوشتن در آن را متوقف کردم و چند روز بعد توسط بلاگفا کلا” حذف شد. یک وبلاگ بایگانی هم در بلاگفا داشتم (بنام بایگانی ها) که در واقع بایگانی همهء مطالب و حتی کامنتهایی بود که در طول سه سال خیر در عالم وبلاگستان نوشته بودم (بجز چند استثنا) که آن را هم بلاگفا کلا” حذفش کرد. بعد با استفاده از سیستم “کش گوگل” توانستم ده دوازده مطلبم را در بلاگ اسپات بایگانی کنم. دو مطلب از نوشته های قدیمی ام نیز در یک ساب دامین متعلق به سایت ” کیمیا ” بایگانی کردم که متاسفانه مدیر آن سایت مفقود شده! و قادر به ورود به آن نیستم . یک وبلاگ هم در بلاگفا به اسم “عبداللطیف عبادی ” هست که صرفا” برای کمک به کسانی هست که اسمم را در گوگل سرچ می کنند و در آن ایمیلهای تماسم را گذاشته ام . وبلاگ دیگری هم بیام “فمینسم لیبرال ” که دوستی درستش کرد و قرار بود نوشته های مربوط به حوزهء زنان و کودکان را در آن بگذاریم که البته سایر دوستان از مواجه شدن با برخی خانمهای فمنیست ترسیدند و نوشته هایشان را برداشتند ، منتها من نترسیدم و همچنان اگر مطلبی در این زمینه داشته باشم در آن می گذارم. این تمام وبلاگهایی هستند که میشود اثری از بنده را در آنها پیدا کرد و تصور نمی کنم تعدادشان به ” شونصد ” عدد برسد. اگر غیر از این جایی اسم بنده دیده شده قطعا” من نیستم و احتمالا” یک عبداللطیف عبادی دیگر است!
    یک خانمی هم بنام روشنک نوشته ام را خوانده اما بای آنکه دربارهأ آنچه نوشته بودم نظر بدهد یا دست کم یکی از جملاتم را نقل کند و زیرش بنویسد بنا به فلان دلیل نادرست است، ترجیح داده است دربارهء شخصیت بنده نظر بدهد . درست مثل این است که شما یک تابلوی نقاشی را ببینید و بگویید این تابلوی نقاشی از هنر بهره ای ندارد چرا که نقاشش خیلی آدم بی معرفتی است و همین یکسال پیش شیشصد هزار تومن از باجناقش پل دستی گرفت و قرار بود سر دو ماهه پس بدهد اما الان یکسال گذشته و نه پول باجناقش را می دهد و نه اصلا” حاضر شده یک تلفن خشک و خالی بزند و بگوید ببخشید!
    خب قربانت گردم ، اینها که دربارهء شخصیت و ضعیت روحی – روانی عبداللطیف عبادی کشف کرده اید و بیان فرموده اید درست ، اما چه ارتباطی با اصل نوشته اش دارد؟ جالب اینجاست که روشنک خانم بعد از آنهمه نظر دادن دربارهء شخصیت عبداللطیف عبادی ، وقتی به خود نوشتهء عبداللطیف عبادی می رسد هیچ حرفی برای گفتن ندارد جز اینکه از سر استیصال و در ماندگی یک گوشه ای بنشیند و باز ترجیع بند فمینیستهایی را تکرار کند که اصل مقاله ام را درباره ام نوشته بودم و با بافتن آسمان به ریسمان به این نتیجه برسد که ” این بابا ضد زنه! ” .
    نکته : چند روز پیش یکی از خانمهای خبرنگار – که اسم و رسمی هم در کرده – آمد که بطور آن لاین و مستقیم دربارهء عقایدم نسبت به خانمهای فمیسنیت شدهء ایرانی گفتگو کند . دیدم خیلی بی ادبانه حرف میزند. عرض کردم بنده با زن جماعت حرفی ندارم، اگه فرمایشی دارید تشریف ببرید آقاتون رو بیارید تا باهاش حرف بزنم! . این خانم هم اول کلی فحش بار ما کرد بعد رفت نوشت که فلانی واقعا” ضد زن بوده و من بار نمی کردم
    (:
    ضمنا” کامنت Somi mamane Rosana مصداق بارز اسپم نویسی هست . اینها کی می خواهند فرهنگ وبلاگ نویسی و کامنت نویسی را یاد بگیرند؟

    پاسخ:

    البته من خداییش در باره اصل نوشته ات نظر ندادم! دادم؟ من فقط خواستم تا از چالش بوجود آمده در این حوزه، سندی ارزشمند در دل نوشته هایم به یادگار باقی نهم و بر دانش اندکم در این حوزه ی مهم! بیافزایم.

  22. عبداللطیف عبادی

    ما هر جوری که بنویسیم باز صدتا اشتباه تایپی توی اون هست . ببخشید خلاصه. این قسمت رو لازم هست اصلاح کنم :
    .. وقتی به خود نوشتهء عبداللطیف عبادی می رسد هیچ حرفی برای گفتن ندارد جز اینکه از سر استیصال و درماندگی یک گوشه ای بنشیند و باز ترجیع بند فمینیستهایی را تکرار کند که اصل مقاله ام را ” درباره شان ” نوشته بودم و با بافتن آسمان به ریسمان به این نتیجه برسد که ” این بابا ضد زنه! ” .

    پاسخ:

    دشواری های تایپ تو را می دانم رفیق. یادم باشد این بار که آمدی ایران، یک هدیه به دردبخور برای نجات از این معضل بهت تقدیم کنم. درود …

  23. عبداللطیف عبادی

    ما رفتیم وبلاگ روشنک خانم را دیدیم و چشممان به جمال نوشته ها و مینی مالهای فمینیستی شان هم روشن شد. از جمله این پست مفید و مختصرشان که فقط نوشته بودند ” فمينيسم اسلامي يعني يك حقه كثيف .. نه يك كلمه زياد ! نه يك كلمه كم ! ” . حجم منطق و استدلال و توضیح و تعقل و تفکر در این مطلب چهارده کلمه ای فوران می کند . بقول درویش : نمی کند؟!

    پاسخ:

    این اصطلاح فمینیسم اسلامی را نخستین بار چه کسی به کار برده است؟ می دانی؟

  24. روشنک

    چرا مي كند !.. هه هه .. بپرس تا بگويم !.. اينجا نه !.. روشنك يك آدم مستقل است كه براي خودش خير سرش دفتر و دستكي به نام ” ديوارنوشته ” دارد !.. اگر سوالي در اين مورد داريد همانجا مطرح كنيد تا پاسخ بگويم .

    پاسخ:

    خوشحالم که می کند! اما چرا اینجا نه؟ روشنک جان: چرا خوانندگان درویش را می خواهی بربایی و وادرشان کنی تا روی دیوار تو یادگاری بنویسند؟ مگر دیوار ما اشکالی دارد؟
    درود …

  25. حسین عبیری گلپایگانی

    جناب درویش با سلام
    چون در این نوشته بنده را بسیار شرمنده کردید نمی خواستم مطلبی بنویسم ولی به علت دفاع از زنان مطلب ذیل را خدمتتان می نویسم :
    1- بنده یکی از شاگردان شما هستم و اگر درسی را خوب جواب می دهم به خاطر آموزش خوب شما اساتید عزیز می باشد .
    2- اگر مطلبی می نویسم و یا فعالیت می کنم به عشق وطن و عشق به فرزندان این آب خاک می باشد و برایم آقا اروند شما و پویا پسر خودم و میلیون ها کودک ایرانی هیچ فرقی ندارد .
    3- نسبت به فعالیت های اجتماعی خانم ها ؛معتقدم چیزی حدود هشتاد در صد فعالیت های زیست محیطی در ایران توسط زنان انجام می شود از جمله فعالیتهای که بنده از نقش خانمها به خوبی استفاده کردم در طرح حذف و ساماندهی ظروف یکبار مصرف بود که حدود 500 نفر خانم در این طرح فرهنگی مشارکت جدی داشتن ( از 600 نفر افرادی فعال در طرح )
    4-جناب درویش همیشه از دامن مادران ؛ مردان قوی و با اراده و موفق پرورش می یابند و ما باید دست مادران خود را ببوسیم که فرزندانی سالم را به جامعه تحویل دادند.
    5- جناب درویش من از این کلمات فمینیست و دیگر ایسم اطلاعاتی ندارم ولی لری وار می گوئیم در کشور ایران در فعالیتهای اجتماعی و کارهای مشارکتی زنان نسبت به مردان مشارکتی پذیرتر هستند. وسلام

    پاسخ:

    درود بر حسین عزیز … از دور و نزدیک فعالیت هایت را می بینم و همیشه تحسینت کرده ام. تو نمونه بارز یک آدم کم ادعا اما مؤثر در حوزه محیط زیست هستی که می دانم بسیار بیشتر از اغلب ما تجربه کار میدانی داری. بنابراین وقتی از ضریب بالای مشارکت زنان در حرکت های اجتماعی سخن می گویی، باید حرفت را مورد توجه جدی قرار داد.
    زنده باشی و همچنان پدری شایسته برای پویای عزیز و دیگر پویاهای پاکنهاد این بوم و بر.

  26. امير سررشته داري

    محمد جان چه خبره اينجا؟ حسابي كم آوردم. با عنايت به ارادت خاصي كه به بانوان محترمه دارم در حال حاضر اصلا حاضر به هيچ نوع نظردهي در اين قسمت نيستم. زمان آن رسيده در تعطيلات نزديك مجددا سري به خطه سبز و در حال نابودي تنكابن بزنم و دوباره گندكاريهاي موجود در مسير را به چالش بكشم. مي روم تا يك هفته بعد. اگر كاري داشتي موبايل را كه داري. ارادتمنديم دربست.

    پاسخ:

    درود بر امیر عزیز … امیدوارم تعطیلات و سفر خوبی را تجربه کنی و با دست پر بازگردی.
    در مورد اون ارادت خاص! محدودیت هایت را می دانم و دوست ندارم خدای ناکرده دوباره به آشپزخانه تبعید شوی! صدرای نازنین را ببوس و خدمت عیالات محترمه سلام مخصوص برسان تا بعد …

  27. عبداللطیف عبادی

    سوء تفاهم نشود ، تمام کامنت من خطاب به روشنک بود و نه شما . اول به روشنک گفته ام ” خب قربانت گردم ، اینها که دربارهء شخصیت و ضعیت روحی – روانی عبداللطیف عبادی کشف کرده اید و بیان فرموده اید درست ، اما چه ارتباطی با اصل نوشته اش دارد؟ ” بعد سعی کرده ام از موضع شخصی ثالث به نوشته های روشنک و عبداللطیف عبادی نگاه کنم . ضمنا” مطلبتان دربارهء ناصر کرمی را امروز برای اولین بار خواندم. کاش در همان موقع خوانده بودم . چرا؟ چون به ماجرای دفاع خانمهای فمنیست از چند زن قاتل و جنایتکار اشاره کرده بود که با پاسخ الله موسوی روبرو شده بود . سه خانم محترم تیمی را تشکیل داده بودند که با حمایت دوستانشان در روزنامهء فلان و فلان و فلان! آن زنهای آدمکش و بی رحم را در اذهان عمومی تبدیل به فرشتگانی بیگناه کنند. یکی از آن سه خانم در آن زمان با من نسبتی داشت که خوشبختانه دیگر ندارد ، اما در همان زمان من جزو کسانی بودم که قویا” با آن مظلوم سازی ها مخالفت کردم. البته با اعدام آنها هم شدیدا” مخالف بودم . حالا جالب اینجاست که همین خانمهایی که از آن زنان قاتل – که شوهران بی گناهشان را کشته بودند و سپس اجسادشان را قطعه قطعه کرده و هر قطعه شان را در جایی پرت کرده بودند – وقتی ماجرای حکم اعدام قاتلین یک جنگلبان بی گناه پیش آمد، با چه شور و حالی از اعدام آن انسانها دفاع کردند و در کامنت دانی وبلاگهایشان چه تبریکهای صمیمانه ای را که بهم رد و بدل نکردند . کاش من در آن جلسه می بودم تا این موارد را با ذکر جزئیات شرح میدادم. ممنونم که مطلبم در موردفمینیستهای جعلی را در اینجا منعکس کرده اید .

  28. محمد درویش نویسنده

    من متوجه هستم … سؤ تفاهم یا سؤ برداشتی هم نشده رفیق، نگران مباش. شما در ابتدای آن کامنت نوشته ای: “من ممنونم از محمد درویش و سایر دوستانی که دربارهء نوشته ام نظر دادند …”
    آن توضیح برای این بود.
    بگذریم …
    خوشحالم که با اعدام مخالف هستی …
    آرزویم این است که روزی شاهد برچیده شدن این حکم در روی زمین باشم. باورم این است که صدور حکم اعدام هرگز نتوانسته از شدت بزهکاری ها در هیچ جامعه ای کم کند.
    کاش می شد زندگی را از سر نوشت و آنگاه یه چیزایی رو برای همیشه در این مشق، قلم می گرفتیم!
    درود …

  29. روشنک

    آقای درویش عزیز ! من غلط بکنم همچین نیت ژورنالیستی بدجنسانه ای داشته باشم ..

    آخر ایشان به یکی از پستهای وبلاگ بنده اشاره فرمودند منم برای اینکه بحث وبلاگ بنده قاطی بحثهای تخصصی و وزین وبلاگ شما نشود پیشنهاد دادم زیر همان متن مربوطه کامنت بگذارند تا پاسخ دهم .

    من همچنان دوستدار نوشته های وبلاگ شما و طرح آیش 5 ساله هستم .

    پاسخ:

    آهان! به این می گویند: یک توضیح درست و درمون به قول نویسنده فیلمنامه های قیصر! نه؟

  30. روشنک

    ” آرزویم این است که روزی شاهد برچیده شدن این حکم در روی زمین باشم. باورم این است که صدور حکم اعدام هرگز نتوانسته از شدت بزهکاری ها در هیچ جامعه ای کم کند.
    کاش می شد زندگی را از سر نوشت و آنگاه یه چیزایی رو برای همیشه در این مشق، قلم می گرفتیم! ”

    مرسی !.. عالی بود این جمله !.. : )

    پاسخ:

    لطف دارید بانو …
    می دانی ترسم از چیست؟
    از این که :
    گُلی که باد را وسوسه می کرد
    تا عطرش را با خود ببرد
    بمیرد …

    و من شاهد آن مردن باشم.
    دوست دارم این وسوسه ها دست از سر سرزمین مقدس مادریم برندارد … دوست دارم آدمها همچنان با افتخار از عشقهاشان بگویند و به عشق هاشان ببالند و مرگ را به سخره بگیرند!
    شما ببخشید … دل است دیگر و
    اینجا هم دل نوشته ها است! نیست؟

  31. محمد درویش نویسنده

    خوشحالم که در این نیمه های شب، سبب ساز کیفور شدن یکی از همشهری های عزیز میرزا کوچک بزرگ را فراهم آورده ام و آورده ایم …
    درود …

  32. عبداللطیف عبادی

    دربارهء فمینیسم
    فمینیسم – برخلاف تصور خاله خانباجی های مدرن شده و فمینیست شدهء وطنی – فمینیسم یک مکتب فکری نیست بلکه صرفا” یک دیدگاه اجتماعی است. تنها دو مکتب در دنیا وجود دارند که به حقوق زنان از دیگاه فمینیسم نگاه می کنند . یکی مکتب لیبرالیسم است و دیگری مکتب مارکسیسم . لیبرالها جنس نگاه فمینیستی شان مبتنی بر معیارهای مکتب لیبرالیسم است و مارکسیستها هم طبیعتا” فمینیسم را با معیارهای خود تعریف می کنند. اما این دو نوع فمینیسم تفاوتهای بسیاری با هم دارند. از جمله اینکه فمینیسم لیبرال معتقد به بومی شدن هست . یعنی بر این باور است که با حفظ اصولهای مبتنی بر حقوق ابتدایی بشر ( از جمله برابری ارزش جان زن و مرد با یکدیگر ) می توان فمینیسم را با باورهای فرهنگی و دینی و قومی هر مردمی سازگار کرد . مثلا” اگر در ایران برای دفاع از ابتدایی ترین حقوق زنان جامعه بشود به اصول اسلامی و فقهی و شرعی مسلمانان تکیه کرد و حمایت علمای دینی را در چهارچوب مذهبی جلب نمود و شرایطی فراهم ساخت تا قوانین آن جامعهء مذهبی به گونه ای تغییر کنند که جان زن و مرد با هم برابر دانسته شوند و تحصیل و آموزش برای زنان هم آزاد شود و زمینهء بهبودی در سایر موارد برای زنها فراهم شود، هیچ اشکالی ندارد که از این طریق وارد شویم ، در عین حالی که به اصول و ارزشهای دین اسلام هم اعلام اعتقاد و وفاداری کنیم. چنین فمینیسم بومی شده ای میشود فمینیست اسلامی . آنوقت از نظر لیبرالها آیت الله منتظری یا آیت الله شیرازی میشوند یک فمینیست مسلمان. اما فمینیسم مارکسیست هیچگونه انعطافی ندارند و اصولا” به مسئله ای بنام بومی شدن فمینیسمشان اعتقادی ندارند و مرزبندی های فرهنگی و مذهبی و قومی و ملی را تحت هیچ شرایطی به رسمیت نمیشناسند. در نتیجه بر این باورند که همان فمینیسمی که در کوبا هست یا در شوروی سابق و کره شمالی فعلی هست، باید در ایران هم پیاده نشود، نه یک کلمه کم ، نه یک کلمه زیاد! . حالا جالب اینجاست که چون فمینیسمشان مبتنی بر اصول مارکسیستی هست – و حقوق بشر هم در نظر مارکسیستها پدیده ای متعلق به بورژوازی و بی ارتباط با طبقهء پرولتاریا هست ، – فمینیستهایشان به تنها چیزی که اعتقاد ندارند حفظ و رعایت اصول حقوق بشر است. آنها می گویند زن و مرد باید برابر باشند. اما لیبرالها می گویند خب این زن و مرد اگر در جامعه ای که دچار نکبت استبداد شده است – مانند کوبا یا کره شمالی – اساسا” چه حق و حقوقی دارند که بخواهند در آن برابر باشند؟ البته در کره شمالی و کوبا و لیبی و سوریه و روسیه سفید و برمه ، زن و مرد از حق قضاوت و شهادت در دادگاه و مزذ و امثال اینها – که مد نظر مارکسیتهای فمینیست هست – برخوردار هستند، اما وقتی کسی در چنین جامعه ای حق نفس کشیدن ندارد، آنوقت در عمل زن و مرد فقط در بدبختی و بیچارگی و ستم دیدگی و زندگی در نکبت استبداد با هم برابر هستند و نه چیز دیگر . البته تقریبا” صد در صد خانمهای ایرانی که تصور می کنند فمینیست شده اند همین چند جمله ای که دربارهء فمینیسم و انواع آن را گفتم را هم نمی دادند. جالب اینجاست که بسیاری از آنها از طریق مطالعهء وبسایتهای کمونیستی و یا خواندن کتاب نویسنده های کمونیستی مانند سیمون دوبوار احساس فمینیست بودن می کنند و خودشان هم نمی دانند که معتقد به فمینیسم مارکسیتی شده اند. ولی همینها در عمل مدافع بیانیهء محفل موسوم به کمپین یک میلیون امضا میشوند که طبق اصول فمینیسم لیبرال نوشته شده است. بعد با این تضادها و تناقضهایی که در گفتار و اعمال و عقاید خودشان و دوستانشان می بینند، گیج میشوند و دور خودشان می چرخند!
    ضمنا” من یک فمینیست لیبرال هستم.

    پاسخ:

    ممنون از توضیحت در باره “فمینیست اسلامی”. نمی دانستم می شود به آیت الله هم پیشوند فمینیست داد؟!
    می گویم: اینگونه که همه چیز دارد شتابان یک پسوند “اسلامی” می گیرد؛ ممکن است روزی “رقص” هم بگیرد؟

  33. عبداللطیف عبادی

    طبق معمول، اصلاح تایپی : ” فمینستهای مارکسیست .. در نتیجه بر این باورند که همان فمینیسمی که در کوبا هست یا در شوروی سابق بوده و یا کره شمالی فعلی هست، باید در ایران هم پیاده ” بشود” ، نه یک کلمه کم ، نه یک کلمه زیاد!

    پاسخ:

    تازه من هم شش تا از غلط های تایپی ات را درست کردم رفیق!

  34. عبداللطیف عبادی

    به روشنک
    من تجربهء بسیار بدی از بحث و گفتگو با زنهای فمینست ایرانی دارم . در نتیجه علیرغم میل باطنی ام نمی توانم با شما گفتگو کنم. برای نمونه ، مثلا” فرض کنید بنده به فمینیسم اسلامی اعتقاد دارد – که بنا به دلایلی که در کامنت بالا گفتم، چون لیبرال هستم واقعا” هم به کاربرد آن در جامعهء ایران اعتقاد دارم – اما شما آمده اید و نگذاشته اید و نه برداشته اید ، صاف و مستقیم گفته اید ” فمینیسم اسلامی یک حقهء کثیف است “. بعد هم برای اینکه قال قضیه را بکیند و در هر نوع گفتگو و استدلال و دلیل آوری و منطق و مذاکرهء معقولانه و علمی را ببندید ، اضافه کرده اید ” نه یک کلمه کم ، نه یک کلمه زیاد! ” . خب . من بیایم در دفتر و دستک شما ببابت چه چیزی نظر بدهم؟ بابت اینکه اعتقادات احتماعی بنده و امثال بنده را یک ” حقهء کثیف ” دانسته اید” ؟ یا بابت اینکه بنده و امثال بنده را یک ” حقه باز کثیف ” نامیده اید؟ اساسا” در فضایی که شما با این نوع گفتار و نوشتار و منطقتان درست کرده اید مگر جایی برای چیز دیگری هم باقی گذاشته اید جز دعوا و تبادل تهمت و تحقیر و اتهام؟ شما همین توضیح بسیار بلند و بالایی را که درباره ام نوشته اید – و من هم همه را از دم نادیده گرفتم – بخوانید . ببینید خداوکیلی آیا برچسب دیگری هم بوده است که بنده نزده باشید؟ حالا اگر لااقل دو جمله از نوشته هایم را می نوشتید و زیرشان توضیح میدادید که کجایشان نادرست است و بعد آن صد من برچسب را بارم میکردید باز اشکالی نداشت . ولی وقتی نوشته هایتان – هر قدر هم مفصل و طولانی باشند – عاری از استدلال علمی و عقلانی باشند، خب بنده بیایم در دفتر و دستک شما چه کنم؟ چه جوابی میتوانم به شما بدهم؟

  35. عبداللطیف عبادی

    به محمد درویش
    ممنونم از اصلاحات تایپی
    یکی از ویژگی های مکتب لیبرالیسم انعطاف پذیری اش هست، در عین حالی که به اصولش وفادار است. به این ترتیب دایرهء دوستانش گسترده میشود و هر کس وارد آن شود خودبخود اهل مدارا میشود. در نتیجه میشود مثلا” یک مسلمان لیبرال. یا یک آیت الله لیبرال . وقتی چنین شد، آن مسلمان یا آن حتی ایت الله به ” سقف و به حداکثر مدارا در اسلام” معتقد میشود . آنچه که ما در ایران می بینیم سقف مدارای اسلام نیست . پیش از انقلاب هم مردم ایران مسلمان بودند و اتفاقا” خیلی هم مسلمانتر از الان بودند . صدها آیت الله العظمی و فقیه عالیقدر هم داشتیم که همچون علمای مصر و ترکیه و سایر ممالک اسلامی به سقف آزادی های فردی در اسلام اعتقاد داشتند . در نتیجه از نظرشان ” رقصی که شهوانی نباشند ” منعی نداشت . همین دیروز عکسی در بالاترین منتشر شد که روحانیونی را در حال بوسیدن دست شهبانو فرح نشان میداد . یعنی بوسیدن دست زن هم اگر حالت شهوانی نداشته باشد حلال است. علمای شیعهء عراق و بحرین و لبنان همچنان معتقد هستند که زن در مقابل محارم خود و نیز ” کسی که به آنها به دیدهء شوانی نگاه نکند” نیازی به داشتن حجاب ندارد و تشخیص موقعیتش نیز بر عهدهء خود زن است . عربها به این می گویند ” بی حجابی اسلامی! ” . اصولا” انقلاب مشروطه – که مبتنی بر اصول لیبرالیسم و آزادی انسان بود – زمانی پیروز شد که ایت الله طباطبایی و آیت الله بهبهانی لیبرال شدند و به آن پیوستند . وقتی لیبرالیسم اسلامی حاکم شود، خیلی چیزهایی که الان مذموم هستند، مباح میشوند، البته از نوع اسلامی اش! . به همین دلیل است که افراطیون و کسانی که به ” کف مدارای اسلام ” اعتقاد دارند از لیبرالیسم و لیبرالها نفرت دارند. هر چند که ما متاسفانه در ایران دیگر لیبرال نداریم . چه از نوع آمریکایی اش – که من باشم! – و چه از نوع اسلامی اش – که مرحوم طالقانی بود .

    پاسخ:

    چرا لطیف هنوز هم لیبرال داریم! کار به جایی رسیده که نومحافظه کاران دیروز چون سلیمی نمین و محسن رضایی و هاشمی رفسنجانی و باهنر و لاریجانی و توکلی و خوش چهره و … حالا از دید حاکمیت در دولت دهم با پسوند “لیبرال” خطاب می شوند! نمی شوند؟

  36. روشنک

    من برای مطلب آقای درویش کامنت گذاشتم که مربوط به نوشته شما میشد و گرنه من نیازی به گفت و گو با شما در مورد مطالب وبلاگم را ندارم . از این جهت اشاره کردم که زیر متن من نظرتان را بنویسید که به مطلب وبلاگ من مستقیماً اشاره کرده بودید و ربطی به مطالب آقای درویش نداشت .

    بهتر است شما مطلب خودتان را یک بار دیگر بخوانید و به اشارات مستقیمی که به مطالب شما داشته ام برسید ! من که نباید مطالب شما را اینجا عیناً دوباره ذکر کنم ..

    در مورد آن متن وبلاگم هم اینجا چیزی نمی نویسم . اگر دریافت شما از این جمله من همین است که اینجا نوشته اید دیگر لزومی به توضیح نمی بینم . شما پیش فرضهایی در ذهن دارید که همیشه به نتیجه گیری هایی دلخواه شما منجر می شوند . این بدترین نوع گفت و گوست که جایی برای ادامه بحث نمی گذارد .

    من به هیچ ایسمی تعصب و پایبندی ندارم . فمینیسم یکی از مکاتب مورد علاقه من است و بس !.. من رها از ایسم ها و اسم ها فکر و عمل می کنم . لطفن مغلطه نکنید !

    بهتر است بنویسید اصولن با جنس مخالف خود نمی توانید یک گفت و گوی بدون توهین و متلک و مغلطه کاری داشته باشید .

    وقتی که دوستان متفکر و صاحب ادعای ما از برقراری یک ارتباط نوشتاری ساده بدون توهین و متلک و سطحی نگری با جنس مخالف خود آن هم در سنینی بالای 30 سال آن هم در حالیکه در دنیایی پیشرو و مدرن یعنی جایی غیر از ایران زندگی می کنند عاجز هستند دیگر حرفی نمی ماند به جز وای بر ما و مخاطبان غیر متفکر و ایران نشین خودمان ..

    نوشته اید که : شما همین توضیح بسیار بلند و بالایی را که درباره ام نوشته اید – و من هم همه را از دم نادیده گرفتم – بخوانید .

    چه چیزی را نادیده گرفته اید ؟ اگر نادیده گرفته اید پس برای چه این همه توضیح نوشته اید ؟ اگر نادیده نگرفته بودید دیگر چقدر می خواستید بنویسید ؟
    من با کسی که مطلب مرا ندیده و نخوانده برایش پاسخ می نویسد صحبتی ندارم .

    موفق باشید .

  37. روشنک

    ” می گویم: اینگونه که همه چیز دارد شتابان یک پسوند “اسلامی” می گیرد؛ ممکن است روزی “رقص” هم بگیرد؟ ”

    هه هه .. آقاي درويش ! .. شما هم شليك كردنتان حرف ندارد .. و چقدر هم به موقع و درست به هدف مي زنيد ..

    به نظر من هم اينطوري كه پيش مي رود فكر مي كنم كم كم شاهد كاباره هاي اسلامي .. ويسكي و كنياك و ودكاي اسلامي .. گوشت سگ و خوك اسلامي .. لواط اسلامي و قمار اسلامي هم باشيم !.. اگر اينطور است پس ديگر واژه اسلامي چه لزومي دارد ؟.. نمي شود به جاي اينكه 200 سال مردم را عذاب بدهيم و در جا بزنيم و خودمان را مسخره كنيم و براي چند هزارمين بار دور خودمان بچرخيم تا از پشت كلمات وارداتي غير اسلامي حذفش كنيم همين الان اين كار را بكنيم ؟..

    : )) ..

    پاسخ:

    ممنون که از تیراندازی ام تعریف کرده اید … مرا یاد سرگروهبانم در گروه 11 توپخانه انداختید … ماه های میانی سال 1364 … چقدر به دلیل آن که در قلب سیبل می زدم تشویقی از او می گرفتم و با مرخصی هایش به همراه پدر در شهرهای کردستان و آذربایجان غربی خوش می گذراندیم …

  38. کالیراد

    ویژگی زنان در سایه بودن است
    هر جنگ و صلحی را گرداننده ی اصلی زنان بوده اند و خواهند بود
    زنان پایه های محکم دنیا هستند و اجازه میدهند مردان گمان کنند برترند
    در ساده بودن مردان و زیرکی زنان شک نکنید
    تا حیات باقیست تصور کنید که زنان ضعیفه اند
    خیلی بد نیست
    خیلی سخت نباید گرفت
    و آنجا که زنان احساس کنند مردان ناتوانند
    پر و بالشان میدهند تا باورشان دوباره تجدید شود
    حس برتری در برابر احساسات ناب زنانه
    آش دهن سوزی نیست که برایش سینه چاک کرد
    اصولا ارزش های انسانی را نباید درگیر جنسیت نمود
    کاش میدانستی برای برتری جستن یک احساس کافیست
    و آن حس”خوب بودن” است
    پاینده باشید و سربلند

    پاسخ:

    نخست آن که رسیدن به خیر!
    دوم این که باز که نشانی وبلاگتان را ننوشتید!
    سوم اینکه کامنت شما مرا یاد جمله مشهور طنزپرداز اسکاتلندی، برنارد شاو انداخت که می گوید:
    در طول تاریخ، این زنان بوده اند که جنگ ها را آغاز کرده اند و این مردان بوده اند که آن را ادامه داده اند.”

    البته محمد درویش اگر جای برنارد شاو بود، یه فکری هم به حال پایان جنگها می کرد! زیرا این کودکان بودند که معمولاً سبب پایان یافتن جنگها را فراهم کرده اند! نکرده اند؟
    خوشحالم که دوباره آمدید عهدیه کالیراد عزیز …

  39. شقایق

    باید اعتراف کنم که
    من با وجود تمام شعله های کوچک و گاه به شدت مشتعلی که در وجودم پس از خواندن نوشته های آقای عبادی حس می کردم ؛

    از این سری نوشته های ایشان بسیار خوشم اومد!

    و واقعا آقای عبادی عزیز اگر همین طور مستدل بدون کلماتی که گاه مخاطب را عاصی می کند بنویسند ؛ چقدر مخاطب خواهند داشت …

    پاسخ:

    قابل توجه لطیف!

  40. Somi mamane Rosana

    سلام. ربطش با اسم وبلاگتون بود. دلنوشته ها یعنی هر چیزی که مربوط به دل هست حتی اگر غمگین باشد.
    موفق باشید.

    پاسخ:

    درود بر شما … اما چیزهای بار ربط تری هم می شود نوشت که این دل نوشته ها را به فیل سواری اجباری هم نبرند! متوجه که هستید بانو! نه؟

  41. شقایق

    “و آنجا که زنان احساس کنند مردان ناتوانند
    پر و بالشان میدهند تا باورشان دوباره تجدید شود”

    چقدر درست نوشتید خانم کالیراد عزیزم که دلم هم براتون تنگ شده بود!

    پاسخ:

    آره خُب … احساس برتری جویی و پیروزی بر این کودکانی که فکر می کنند خیلی حالیشونه و اسمشونو گذاشتند: مرد، باید هم حال بده! می گی نه؟ برو از آنیموس بپرس!

  42. غزاله

    سلام جناب مهندس
    امید که خوب و شاد باشید

    متشکر از اینکه در این آشفته بازار کمی به فکر هم جنسانم بوده و هستید !
    براستی باید بر دستان پینه بسته همه زحمتکشان و بخصوص این شیرزنان که از خیلی از مردان روزگارشان هم شیرترند بوسه زد و به آنها دست مریزاد گفت .
    البته این روزها همجنسان من در همه عرصه ها خیلی فعالند از جمله در همین داستانهای اخیر …
    راستی جناب درویش با توجه به همکاری شما با رادیو و … نظر شما در مورد حوادث اخیر و نقش سازمان صدا و سیمای کشور چیه ؟
    راستش رو بخواهید من و خیلی از دوستان که دیگه بهش اعتماد و اطمینان نداریم و به نوعی تحریمش کردیم !!!
    از آنجائی که تحریمش کردم متاسفانه سعادت شنیدن صدای گرمتان را هم از دست داده ام و …
    البته این را هم میدانم که ظاهراً برنامه شما خیلی ربط به سیاست و …ندارد ، با همه این تفاسیر امید که شما در هر کجا که هستید و صد البته در سازمان مذکور مثمر ثمر بوده و باشید البته شکی نیست که حتماً همینطور هم است .
    شاد باشید و شادی بخش … با احترام : غزال

    پاسخ:

    شما چرا اینبار اینقدر رسمی شدید؟ من همون درویش یه لا قبا که بودم، هستم به خدا … البته قبول دارم که هر کسی یه عیبی داره! من هم، هم! ندارم؟
    در ضمن خیلی بی معرفتی! من کجا “کمی” به فکر همجنسانت بودم؟!
    درود …
    راستی! نظرتان را در باره فمینیست، زنانگی و ضعیفگی چرا سانسور کردید؟!

  43. شقایق

    این رقص اسلامی رو خوب اومدید آقای درویش!

    اتفاقا دیروز در یکی از این کتابچه های تبلیغات شهرک غرب ؛ یک تبلیغی زده بود که:
    “آموزش حرکات موزون:باله، هیپ هاپ و حرکات(!)ایرانی ؛
    آموزش با پارنتر به صورت خصوصی هم امکان پذیر است(!!)”

    ما قبلا شنیده بودیم,
    مکان مهدیه تهران!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *