بایگانی دسته: چالشگري

آقای رییس جمهور ؛ خانم جوادی! کتاب‌هایش پشت غبار جامانده‌اند؟!

بلند شو مهربان
آ‌ب رنگ بیاور
بهار امسال را هم گویی
ما باید سبز کنیم …

     چه باید کرد برای معلمی که دیدار از نمایشگاه کتاب تهران را بر دریافت سکه طلا ترجیح می‌دهد؟
    چه می‌توان گفت برای آن پدر و مادر فرهنگ ‌دوست  خوزستانی که در سالروز نکوداشت مقام معلم، برای آموزگار فرزندان‌شان بلیط هواپیما به مقصد نمایشگاه کتاب تهران هدیه می‌دهند؟
    و چه می‌توان کرد وقتی که به رغم چنین اراده و عشقی، باز هم دیدار از نمایشگاه محقق نمی‌شود و کادوی معلم زیر غبار می‌ماند …
   به خانه‌ی مجازی نیره سعادتی – مادر پویان و شایان عزیز – بروید و ببینید که او چگونه عالی‌ترین مقام‌های مسئول کشورش را نهیب می‌زند از این بلایی که دست از سر مردمان شریف دیار خوزستان برنمی‌دارد … هدیه‌ی شومی که صدام حسین پیش‌کشمان کرد و رفت …
و حالا ما مانده‌ایم و بهاری که – به قول مسعود سرحدی عزیز – هر سال باید خودمان آن را سبز کنیم! همان گونه که او می‌کوشد تا به فرزندانش بیاموزد …

فرزندان عزیز نیره سعادتی در مراسم درختکاری

دیروز ناصر کرمی همه را شوکه کرد!

ناصر کرمی در حال سخنرانی - 14 اسفند 87

     روز گذشته در نشستی که قرار بود با محوریت نقش تشکل‌های مردم‌نهاد در احیای دوباره‌ی منابع طبیعی کشور برگزار شود؛ دکتر ناصر کرمی – به عنوان یکی از سخنرانان مراسم – به روال معمول و انحصاری خود! ادامه داد و گفت: امروز می‌خواهم اندکی از بار گناه غیبت‌هایی که تاکنون در پشت سر تشکل‌های فمینیستی کشور کرده‌ام، بکاهم و در حضور برخی از نمایندگان نسوان در این تالار، همان انتقادها را دوباره طرح کنم تا بلکه از بارگناهانم کاسته شود! او گفت: حقیقت داستان این است که تشکل‌های زیست‌محیطی در این کشور، بسیار بیشتر از آن چیزی که استحقاق و ظرفیتش را داشتند از طرف رسانه‌ها – و به ویژه  همشهری – مورد توجه قرار گرفته‌اند، در حالی که خودشان بهتر از هر کسی می‌دانند که کمتر از آن چه که نشان داده‌اند، توانسته‌اند به حال محیط زیست و منابع طبیعی ما مفید واقع شوند. کرمی افزود: به راستی چند نفر از اعضای این تشکل‌ها را سراغ دارید که حاضر باشد یک شب را در کویر یا دیگر مناطق طبیعی که قرار است مورد تهاجم طبیعت‌ستیزان قرار گیرند، سرکند و از موجودیت محیط زیست عملاً دفاع کند؟ او گفت: من بارها از دوستانی که قصد برگزاری میتینگ‌های سبز به نشانه‌ی مخالفت با فلان اقدام یا توسعه‌ی ضد محیط زیستی را داشته‌اند، خواسته‌ام تا از این کار منصرف شوند! چرا که آنگاه مخالفان بحث‌های محیط زیستی درخواهند یافت که ما تا چه اندازه تنها و کم‌جمعیت و بی‌طرفدار هستیم.
    امّا ناصر کرمی به این هم اکتفا نکرد و ضمن انتقاد بی‌پرده از تشکل‌های مرتبط با زنان، نه‌تنها نقش آنها را در مباحث محیط زیستی بسیار کم‌اهمیت و کم‌رنگ برشمرد، بلکه حتا تأثیر آنها را در استیفای حقوق واقعی زنان هم با علامت سؤال جدی مواجه کرد! او گفت: این تشکل‌ها فکر می‌کنند همه مشکلات زنان ما، در خشونت همسرانشان بر علیه آنان و یا اعتراض به حکم اعدام چند زن خلاصه می‌شود. کرمی گفت: اتفاقاً من پرونده‌های برخی از این زنان در انتظار اعدام را مطالعه کردم و در کمال حیرت دیدم آنها با چه سنگدلی و قساوت کم‌نظیری نه‌تنها شوهران خود را کشته‌اند، بلکه اجسادشان را نیز مثله کرده بودند! – در این هنگام، الهه موسوی (سردبیر سبز پرس) به نشانه‌ی مخالفت با این سخن گفت: باید دید شوهران آنها چه بلایی بر سر ایشان آورده‌اند که آنها چنین تاوانی را بر شوهران‌شان حلال دانسته‌اند! – به هر حال، سخنان کرمی در انتقاد از عملکرد زنان – به قول او شبه روشنفکر – جامعه چنان بود که حتا آقای دکتر تقی‌فرور (همسر خانم دکتر خدیجه رضوی) را هم به پاسخگویی و دفاع از موضع زنان واداشت.

سردبیر دو خبرگزاری محیط زیستی ایران در کنار هم - الهه موسوی و ناصر کرمی

    در مجموع اگر بخواهم بین محتوای سخنان سخنران اول – آقای دکتر فرود شریفی، رییس سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور – و ناصر کرمی مقایسه‌ای بکنم. باید اعتراف کنم که هر چقدر حرف‌های فرود شریفی تکراری، ملا‌ل‌آور و خواب‌کننده‌ی حضار بود؛ کرمی توانست نه‌تنها چرت حاضران را بپراند، بلکه شورآفرین باشد! به قول تقی‌فرور، حرف‌های کرمی آدم را تحریک می‌کند تا به رغم میل باطنی خود از لاکش به درآمده و پاسخ بدهد!
    و این خصلت کرمی است … او یکه و تنها پرچم مخالفت با نظریه‌ی جهان‌گرمایی را به اهتزاز درآورده  و سال گذشته حاضر شد، در تالار انجمن جامعه‌ی مهندسین کشور در برابر همه‌ی موافقان این نظریه بایستد و از موضع‌اش کوتاه نیاید. یادم هست برای آن همایش به اتفاق گرگ خاکستری عزیز چقدر به دنبال یک مخالف گشتیم تا تنور مباحث را گرم کند و عاقبت هیچکس جز ناصر کرمی را نیافتیم. امروز هم به نظرم کرمی تنها روشنفکر انتلکتوال جامعه‌ی معاصر باشد که حاضر است به صراحت به انتقاد از نقش همتایان مؤنس خود در جامعه بپردازد!
    بیاییم همه برای بقای عمر و سلامت ناصر کرمی عزیز دعا کنیم!

تقی فرور - رزاقی و ...

    در حاشیه:
   – ادعای جناب فرود شریفی در این نشست با بی‌تفاوتی و سکوت کامل حاضران مواجه شد و هیچکس نپرسید که جناب معاون وزیر بر اساس کدام ارزیابی‌های دقیق علمی و پایش چه شاخص‌ها و پیراسنجه‌هایی به این نتیجه رسیدند که: پس از 40 سال، امسال برای نخستین بار توانستیم میزان تخریب منابع طبیعی کشور را با میزان احیاء آن به تعادل رسانده و در حقیقت تخریب را به صفر برسانیم!» اگر اینگونه است، چرا از نظر نرخ فرسایش آبی و بادی همچنان در خوشبینانه‌ترین حالت ممکن، فشاری بیش از شش برابر میانگین جهانی را تحمل می‌کنیم؟ چرا دو سوم از گونه‌های اندمیک ما در سیاهه‌ی گونه‌های در خطر انقراض قرار گرفته‌اند؟ چرا آلودگی هوا به یکی از مهم‌ترین قاتلان خاموش زیستمندان ایران بدل شده است؟ و چرا روند نابودی بوم‌سازگان‌های آبی کشور، هیچگاه تا به این حد نگران‌کننده و شتابناک نبوده است؟!
   – حضور جناب احمد‌پور عزیز که از گیلان خود را به مراسم رسانده بود، برایم بسیار دلگرم‌کننده بود. او به راستی نشان داد که حفظ محیط زیست برایش بیش از رفاه شخصی اهمیت دارد. در ضمن انتقاد گزنده‌ی وی از مدیریت برگزاری مراسم و نیز نوع نگاه حاکم بر دو سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور و سازمان حفاظت محیط زیست نیز با عکس‌العمل شدید برخی از مدافعان سازمان روبرو شد. ایشان این را هم اضافه کردند که چرا همچنان باید نام خانم دکتر توسلی به عنوان نماینده‌ی تشکل‌های زیست‌محیطی کشور مطرح باشد، در صورتی که ایشان دو سال است از این مقام برکنار شده‌اند!
    – اغلب خبرنگاران حاضر در نشست، پس از پایان سخنان دکتر شریفی جلسه را ترک کردند! چرا که خود دکتر شریفی هم چنین کرد و مطابق معمول آمد و حرف زد و بدون آن که بشنود، رفت … اما به باور من، عملکرد اغلب نمایندگان رسانه‌های گروهی حاضر در نشست که به هر حال ادعای سبز بودن دارند، بسیار غم‌انگیز‌تر و ناامید‌کننده‌تر بود و آدم را به یاد گفته‌های ناصر کرمی عزیز می‌انداخت!
   – متأسفانه از این نشست که قرار بود همه‌ی تشکل‌های مردم‌نهاد در آن حضور داشته باشند، استقبال درخور توجهی به عمل نیامد و در حقیقت بر خلاف تیتری که انتخاب کرده بودم، چهارشنبه بسیاری نیامدند! به خصوص از دکتر پرویز کردوانی هم خبری نشد.
   – و در نهایت، یک اعتراف تلخ! باید با شهامت اعلام کنم آنها که نتوانستند یا نخواستند خود را در چهاردهمین روز اسفند به تالار اجتماعات سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور برسانند، چیز زیادی را از دست ندادند!
    امید که نشست‌هاای آینده با برنامه‌تر و منسجم‌تر برگزار شوند.

در ستایش عنکبوت‌ها و مارمولک‌ها

در ستایش تارهایی که نرم تر از حریر و سخت تر از فولادند ...

    به گزارش تلویزیون علمی دیسکاوری، از هفته‌ی گذشته 4 عدد عنکبوت به عنوان مهمانانی ویژه در موزه مرکزی پاریس نگهداری می‌شوند تا همگان شیوه‌ی حیرت‌انگیز تار تنیدن این موجودات ارزشمند را از نزدیک ببینند. شیوه‌ای که قرار است با تقلید از سازوکار (مکانیسم) آن، دانشمندان فرانسوی بتوانند برای نخستین بار موفق به ساخت نوعی ابریشم مصنوعی شوند. ابریشمی به نرمی حریر و به استحکام الماس! جالب است بدانید مولكول‌های پـروتئين سازنده‌ی تار عنکبوت بسيار كشسان و قـوی هستند، تقريباً ۲۰ برابر از نايلون كشسان‌تر و ۹ برابر از فولاد در قطر مساوی قوی‌تر.

    در گزارشی دیگر به تلاش دانشمندان استرالیایی اشاره کرد که با دقت در ویژگی استثنایی مارمولک‌ها – یعنی توانایی ترمیم سریع اندام قطع شده‌ی خویش – توانسته‌اند برای نخستین بار به سمت تحقق یک آرزوی دیرینه‌ی بشر نزدیک‌تر از همیشه شوند. چرا که در صورت موفقیت این آزمایش‌ها، بشر خواهد توانست هدیه‌‌ای بزرگ به معلولان خود داده و آنها را دوباره از نعمت بهره‌مندی از اعضای قطع شده‌ی خویش بهره‌مند سازد.

    و این تنها دو نمونه از خدمات شگرفی است که زیستمندان عالم به ما و به صورتی مجانی ارایه می‌دهند. کافی است به آنها و به دانش خویش مجال دهیم؛ کافی است آدمی دریابد که اگر بتواند خود را از مصیبت رقابت برای ساخت ابزارهای مرگ و خون‌ریزی رها سازد، آنگاه با چه استعداد، فرصت و توان علمی بالایی برای آگاهی از ویژگی‌های ارزشمند جانداران بی‌ادعایی که در همین دور و برها زیست می‌کنند، مواجه است. یادمان باشد برای پیشی گرفتن آمریکا در مسابقه‌ی تسلیحاتی پس از جنگ جهانی دوم، بیش از 400 هزار دانشمند تراز بالا در آزمایشگاه‌های جنگ به کار گمارده شده بودند! فکر می‌کنید اگر رؤسای جمهور آن هنگام آمریکا (مانند ترومن، کندی و نیکسون) آن تعداد دانشمند را در آزمایشگاه‌های صلح، در تولید و استحصال انرژی‌های نو و در درمان بیماری‌های مهلک به کار مشغول می‌کردند، امروز باز هم  بشریت مجبور بود تا کابوس هولناک جهان‌گرمایی و تغییر اقلیم، پایان سوخت‌های فسیلی و آلودگی‌های ناشی از آن و شیوع دوباره‌ی بیماری‌های شرم‌آوری چون مالاریا و آنفولانزای مرغی و سارس و … را لمس کند؟
    غم‌انگیز‌تر آن که همچنان هم آن رقابت شرم‌آور و دمیدن در طبل جنگ و خون‌ریزی در جهان پسامدرن امروز! دست بالا را دارد و کماکان جنگ‌سالاران در کوبیدن طبل‌های کارزار، موفق‌تر از صلح‌باوران عالم در دمیدن شیپور زندگی عمل می‌کنند! چرا؟

     در همین باره و از همین نویسنده:

    – در ستایش یک شب‌پره‌ی گمنام در آمریکای لاتین!

    مؤخره:
    امروز پیامکی از یاسر انصاری کجور دریافت کردم که در آن این پرسش ظریف طرح شده بود:

قلاب‌ها علامت کدام سؤالند که ماهیان پاسخشان می‌شوند؟!

    به امید روزی که پیش از مرگ آخرین ماهی، قلاب‌های خون‌ریز بشری بتوانند پاسخ پرسش‌های خود را یافته و بر آزمندی‌های خویش افسار زنند.

چرا مثل امام جمعه كاشمر كم داريم؟

امام جمعه كاشمر

    سيد قاسم يعقوبي، امام جمعه كاشمر اخيراً در سخناني هنجارشكنانه به يكي از مصاديق بارز خرافه‌پرستي در كشور تاخته است؛ خرافه‌اي كه شوربختانه از طريق برخي از مردم، گروه‌هاي مذهبي و برنامه‌هاي تلويزيوني ترويج و تقويت هم مي‌شود. آقاي يعقوبي مي‌گويند: «اين عمل كه خون جلوي دسته‌هاي عزاداري يا عروس و داماد و… مي‌ريزند، هيچ منفعتي ندارد؛ اينكه گمان مي‌كنند رد شدن از روي خون باعث سلامتي و ايمني مي‌شود، در واقع خرافات و جاهلي است. حتا گاه ديده مي‌شود كه برخي افراد، خون قرباني را روي ديوار خانه مي‌ريزند يا به خودروي خود مي‌مالند كه اين هم از خرافات است؛ در دوره‌ي جاهلي، گوسفندي را مي‌كشتند و خون آن را به ديوار كعبه مي‌ريختند كه خداوند از آن‌ها قبول كند ولي اسلام، اين عقايد را رد كرد.»

آيا امام حسين (ع) از چنين كاري راضي است؟!!

    ضمن قدرداني از بيان چنين سخنان ارزشمندي، آرزو مي‌كنم كه امثال آقاي حجت‌الاسلام اشكوري‌ها – مديركل اوقاف استان گيلان – كه مصداق مبارزه با خرافه‌پرستي را در قطع درختان كهنسال – يا به قول ايشان درختان مقدس‌نما – مي‌دانند، هم در باورهاي خود تجديد نظر كرده و به سيد قاسم يعقوبي‌ها بپيوندند و اجازه ندهند تا هيچ جاندار بي‌گناهي براي تبرك و امنيت خانه و اتومبيل و ديگر متعلقات ما آدم‌هاي خودخواه خون‌شان بر كف آسفالت خيابان‌هاي شهر ريخته شود و منظري شرم‌آور را بيافريند.

واي بر ما ...

    به راستي كه چه زيبا در آيه‌ي 37 سوره حج آمده است: «خدا اين خون‌ها و اين گوشت‌ها را از شما نمي‌خواهد، بلكه خداوند از شما پاكي و تقوا مي‌خواهد
    آري، به جاي تظاهر به دينداري و ريخت‌و پاش‌هايي چنين، اگر راست مي‌گوييم، درختي بكاريم، كبوتري را سيراب كنيم، در راه مانده‌اي را دست گيريم و آب را گل نكنيم.

يك نفر با موبايل دارد لابد از فوايد احترام به زيستمندان طبيعت سخن مي گويد!!

    در همين باره:
   – سخنان امام جمعه کاشمر در نکوهش قربانی کردن
   – بازتاب سخنان سيد قاسم يعقوبي در تارنماي انجمن حمايت از حيوانات

آقاي رييس‌جمهور ، امروز باز 24 آبان ماه بود!

«اگر کسى دقت نکند، ممکن است خيال کند افرادى نشسته‏اند و انشاء نوشته‏اند؛ ولى نه، بدانيد انشاء نيست. کلمه کلمه‏ى اين چشم‏انداز – با تأکيد مى‏گويم – محاسبه شده است. اينکه ما گفتيم در بيست سال آينده مى‏خواهيم کشورِ اول منطقه در اين خصوصيات باشيم و اين شاخص‌ها را داشته باشيم – که در سند دو صفحه‌اىِ چشم‏انداز ذکر شده – کلمه کلمه‏ى اينها بررسى و محاسبه و کارشناسى شده است

آيت‌الله خامنه‌اي

سال گذشته در چنين روزي و خطاب به مقام نخست اجرايي كشور، يادآور شدم كه امروز نخستين روز از چهارمين سال ابلاغ سند چشم‌انداز 20 ساله‌ي كشور است؛ سندي كه توسط عالي‌ترين مقام نظام جمهوري اسلامي در پيش از ظهر 23 آبان ماه 1382، به رؤساي قواي سه‌گانه‌ي جمهوري اسلامي ايران ابلاغ گرديد.
در آن يادداشت پرسيدم چرا هنوز دولت متبوع شما – به عنوان مهم‌ترين ركن پيش‌برنده‌ي اهداف سند- هيچ گزارشي از چگونگي پيشرفت اين برنامه 20 ساله ارايه نداده است؟!
و امروز، درست يك سال از آن هشدار مي‌گذرد … و شگفتا كه كماكان دولت خدمتگذار محمود احمدي‌نژاد – ظاهراً – فرصتي براي ارايه گزارش از چگونگي پيشرفت سند را نيافته است!
چگونه چنين چيزي ممكن است؟ 5 سال گذشته است و دريغ از يك خط گزارش به مردم ايران! چرا؟
مگر قرار نبوده تا بر بنياد اين سند راهبردي، ايران عزيز در افق 1404 به كشور سرآمد منطقه بدل شود؟ مگر آن همه تأكيد از سوي عالي‌ترين رهبران و مديران و راهبردنويسان تراز اول كشور را نخوانده و نشنيده‌ايم كه جملگي بر عملي‌بودن آرمان‌هاي بلند سند تأكيد كرده‌اند؟ پس چرا سكوت و چرا بي‌تفاوتي؟!
در جايي خواندم كه حتا برخي از وزراي شما دقيقاً نمي‌دانند اين سند راهبردي چند صفحه است؟! چه برسد به اينكه بخواهند آن را اجرايي كنند! آيا حقيقت دارد؟
باورم اين است كه يكي از ضرورت‌هاي تدوين سند 20 ساله، رفع لكنت‌ها و آسيب‌هاي برنامه‌ريزي در دوران گذشته بوده است. اگر چنين است، چرا از بندها و برنامه‌ها و اهداف اين سند به عنوان خط‌كشي براي مديران خود سود نمي‌بريد؟ مگر نه اين است كه بايد – دست‌كم – یکي از معيارهاي اصلي بررسی صلاحیت همه مسئولان و مديران كشور، میزان پایبندی به سند چشم انداز باشد؟ پس چرا ما هنوز نشنيده يا نخوانده‌ايم كه فلان مسئول به دليل تخطي از برنامه‌هاي كلان و مصوب كشور، عزل شده و يا برعكس، به دليل تلاش ارزشمندش در هماهنگي سازمان متبوعش با اهداف برنامه، مورد تشويق قرار گرفته است؟


آقاي رييس جمهور!
مطابق اين سند، قرار بوده در پايان نخستين برنامه پنج‌ساله (يعني همين برنامه چهارم كه در سال انتهايي‌اش قرار داريم)، تورم و نرخ بيكاري را یک رقمی کرده، سرمایه‌گذاری را افزایش داده، ارتباط بودجه با نفت را به كمينه رسانده و کشور را به جای اداره توسط درآمدهای نفتی با درآمدهای مالیاتی اداره کنيم. شما براي ما بگوييد تا چه اندازه در اين مهم موفق بوده‌ايد؟
سند چشم‌انداز 20 ساله را قرار بوده كه در 240 ماه به پايان بريم (از آغاز سال 1384)، الآن، 60 ماه از ابلاغ سند و 42 ماه از آغاز عملي آن گذشته است (17.5 درصد راه سپري شده)؛ لطفاً يك مقام مسئول براي ما بگويد آيا ما 42 گام يا 18.5 درصد به تحقق اهداف سند نزديك‌تر شده‌ايم يا اينكه چند گام هم به عقب رفته‌ايم؟ آيا اين درخواست نامعقولي از سوي يك شهروند اين مملكت است؟

آقاي رييس‌جمهور!
اگر مجموعه‌ي كارگزاران حكومتي و معاون برنامه‌ريزي راهبردي جنابعالي قادر به ارايه چند خط گزارش به مردم ايران در خصوص فرصت‌ها، موفقيت‌ها، ناكامي‌ها و چالش‌هاي پيش روي سند 20 ساله نيست، پس چگونه است كه يكي از مشاوران و ياران نزديك‌تان مي‌گويد: «حالا زمان تدوین سند چشم انداز 50 ساله است
اين مملكت چقدر ديگر بايد هزينه‌ي شعار بدون پشتوانه را بدهد؟!


از قول نايب رييس مجلس شوراي اسلامي آمده است: «دولت حاضر به پذیرش تئوری اقتصادی برای کشور نبود و دو سال طول کشید تا دولت را قانع کنیم که اقتصاد کشور نیاز به تئوری دارد
نام اين چنين مقاومت‌هاي حيرت‌انگيزي را چه بايد نهاد و چه شخص يا ارگاني مي‌تواند از عهده پرداخت مافات اينچنين فرصت‌سوزي‌هايي برآيد؟!

بر بنياد سياست‌هاي فرابخشي محيط زيست (مصوب شوراي برنامه‌ريزي و بر اساس سند چشم‌انداز)، قرار بوده تا دولت خدمتگزار در راستاي عينيت‌بخشيدن به 10 رويكرد زير حركت كند:

* ۱- عزم ملي براي توسعه پايدار
* ۲- آمايش و مديريت بهينه سرزمين با رعايت ملاحظات زيست محيطي
* ۳- لحاظ كردن هزينه‌هاي زيست محيطي و ارزش منابع زيستي در اقتصاد خرد و كلان
* ۴- ممنوعيت هرگونه فعاليتي كه منجر به تخريب غيرقابل جبران محيط زيست گردد.
* ۵- پيش‌گيري و كاهش آلودگي‌ها و تخريب‌هاي قابل جبران
* ۶- حفاظت، احيا و توسعه محيط زيست و تنوع زيستي كشور
* ۷- بهره‌برداري پايدار از منابع پايه و بهينه‌سازي الگوي توليد و مصرف
* ۸- ايجاد نظام جامع مديريت زيست محيطي در تمامي نهادهاي دولتي و غيردولتي
* ۹- تنوير افكار و گسترش مشاركت عمومي براي حفظ محيط زيست
* ۱۰- ايفاي نقش مسؤولانه در مناسبات جهاني محيط زيستي

آقاي رييس‌جمهور، به دليل اشتغال تخصصي و وظيفه‌ي خدمتي‌ام، به عنوان يك عضو هيأت علمي شاغل در بزرگترين نهاد متولي تحقيقات منابع طبيعي كشور، مايلم بدانم چند درصد از اين برنامه‌ها روندي پيش‌برنده و رضايت‌بخش داشته است و چرا هنوز خبري از ارزشگذاري اقتصادي كاركردهاي غيرقابل تبادل منابع طبيعي كشور – كه قرار بوده تا پايان برنامه چهارم به اتمام رسد – نيست؟!


 

و كلام آخر :
آقاي احمدي‌نژاد!
آيا سال آينده در چنين روزي، باز هم ناچارم اين يادداشت را براي شما يا رييس‌جمهور بعدي تكرار كنم؟!

در همين باره:
متن كامل سند چشم‌انداز 20 ساله كشور
فراز و فرود سند چشم انداز از زبان دکتر رضایی
ترسيم سند چشم انداز ابتكار مقام معظم رهبري بود
از نردبام بیست پله‌ای سند چشم انداز، سه پله سقوط کرده‌ایم!
رهبري نظارت تفويض شده بر سند چشم انداز را پس گرفته‌اند!
الزامات عملیاتی و اجرایی سند چشم انداز 20 ساله کشور
نگاهی به ‌”ایران آینده”
متن کامل الزامات تحقق چشم‌انداز بيست‌ساله منتشر شد
پرونده‌اي براي سند چشم‌انداز 20 ساله – ايران 1404
با این وضع به افق 1404 نمی‌رسیم!
سندی که دیده نشده است!
سند چشم انداز ۲۰ ساله و محیط زیست
چشم‌انداز 2020 اتحادیه اروپا
چشم‌انداز 2020 مالزی
ژاپن 2025 سرزمینی جذاب برای مردم

روانشناسي صداي طبيعت!

درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند    جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند

روانشناسي صدا، يكي از حوزه‌هاي كليدي در دانش روانشناسي مدرن است؛ دانشي كه به باور اغلب انديشمندان، بشر زاده در هزاره‌ي سوم، در عصر فوران سيمان و دود و بوق! بيش از هر زمان ديگري به آن محتاج است. چنين است كه اگر اين «دانش واژه» را به زبان فارسي يا انگليسي – Psychoacoustics – در موتور‌هاي جستجوگر اينترنتي رديابي كنيد، آنگاه درخواهيد يافت كه بيش از 220 هزار سند، يادداشت و مقاله در مورد آن در فضاي وب، قابل دسترسي است.

بلندي صدا، خش‌دار بودن آن، كندي، نرمي، تند حرف زدن، كلام سكته‌دار، درجه‌ي زير و بمي تن صدا، صداي يكنواخت و بي‌حالت، صداي فخرفروشانه، صداي مخملي و ده‌ها رده‌بندي ديگر را مي‌توان در حوزه‌ي دانش روانشناسي صدا مورد بررسي و مداقه قرار داد و بر بنياد آن، به تشريح ويژگي‌هاي روحي، رفتاري و منش شخصيتي صاحب صدا پرداخت. به زباني ساده‌تر، در پيشگاه يك متخصص، فقط كافي است تا سخن بگوييد – هر سخني و در باره‌ي هر موضوعي – آنگاه مي‌شود دريافت كه صاحب آن كلام حال خوشي دارد يا ناخوش؟ مهربان است يا عصباني؟ مضطرب و نگران است يا اميدوار و مطمئن؟ عاشق است و پرخواهان يا منزوي است و ترشيده! و …

اين ها را گفتم تا توجه هموطنان عزيز را به صداي سرزمين مادري جلب كنم! آيا صدايش را مي‌شنويد؟ آخرين باري كه صدايش را شنيديد، كي بود؟! اصلاً آيا سكوتش را … سكوتش را شنيده‌ايد؟ مادر طبيعت چه مي‌خواهد به اهالي سرزميني كه امكان زندگي را برايشان به ارمغان آورده، بگويد؟
راست آن است كه صداي طبيعت ايران، سال‌هاست كه ناجور است؛ سال‌هاست كه خوب كوك نمي‌شود؛ سال‌هاست كه نظم ندارد و از تقارن و هارموني بايسته برخوردار نيست و سالهاست كه آن حس و حال و طراوت را به «گوش‌سپردگانش» منتقل نمي‌سازد …

كافي است سري به اشترانكوه بزنيد و صداي گهر را با صداي گهر در سال‌هاي نه چندان دور مقايسه كنيد؛

كافي است ترك‌ها و نمك‌هاي اطراف درياچه اروميه را ببينيد كه چگونه در حال گسترشي شتابناك هستند؛

كافي است به ولشت رفته و صداهاي مصنوعي امروز كلاردشت را با طنين اهورايي ديروزش قياس كنيد؛
كافي است در چشمه سفيدآب كوير لختي توقف كنيد تا دريابيد كه از صداي سم گورخران ايراني، طنين مخملي گله‌هاي جبير و آواي ناهمتاي گربه‌ي شني و يوز آسيايي ديگر حتا در حافظه‌ي كوير هم اثري نمانده است … حتا به دشواري مي‌تواني صداي پديدآمدن بلورهاي نمك را در ساحل رود شور لوت بشنوي و در زيبايي والس ناهمتاي آنها به رهبري نسيم سوزان گندم بريان شناور شوي …

صداي طبيعت ايران دارد فرياد برمي‌آورد كه
آي آدم‌ها!
تن من رنجور است، ريه‌هايم چركين؛ زخم‌هايم دردناك … و مرهمي نمي‌بينم! چرا صداي دردمند مرا نمي‌شنويد؟ چرا از نشنيدن صداي پرنده‌ها و زمزمه‌ي جويبارها و زوزه‌ي گرگ‌ها نگران نمي‌شويد؟ چرا ناقوس مرگ موسيقي طبيعت را جدي نمي‌گيريد … آي آدم‌ها كه در ساحل بساط دل‌گشا داريد … مگر صداي فروريختن مرا در همدان نمي‌شنويد؟ مگر صداي ترك خوردن مرا در ورامين و رفسنجان و كاشان و بختگان و … باور نمي‌داريد؟ اين همه بي‌خيالي و سبكسري براي چيست؟! مگر نمي‌بينيد كه در اين درياي تيره‌ي خودخواهي و آزمندي بشري دارم غرق مي‌شوم:

آي‌ آدم‌ها كه‌ بر ساحل‌ نشسته‌ شاد و خندانيد!
يك‌ نفر در آب‌ دارد مي‌سپارد جان.
يك‌ نفر دارد كه‌ دست‌ و پاي‌ دايم‌ مي‌زند
روي‌ اين‌ درياي‌ تند و تيره‌ و سنگين‌ كه‌ مي‌دانيد.
آن‌ زمان‌ كه‌ مست‌ هستيد از خيال‌ دست‌ يابيدن‌ به‌ دشمن،

در چه‌ هنگامي‌ بگويم‌ من؟
يك‌ نفر در آب‌ دارد مي‌كند بيهوده‌ جان‌ قربان!
آي‌ آدم‌ها كه‌ بر ساحل‌ بساط‌ دلگشا داريد!
نان‌ به‌ سفره، جامه‌تان‌ بر تن؛
يك‌ نفر در آب‌ مي‌خواند شما را.

آي‌ آدم‌ها!
او ز راه‌ دور اين‌ كهنه‌ جهان‌ را باز مي‌پايد،
مي‌زند فرياد و امّيد كمك‌ دارد
آي‌ آدم‌ها كه‌ روي‌ ساحل‌ آرام‌ در كار تماشاييد!
موج‌ مي‌كوبد به‌ روي‌ ساحل‌ خاموش‌
پخش‌ مي‌گردد چنان‌ مستي‌ به‌ جاي‌ افتاده‌ بس‌ مدهوش‌
مي‌رود نعره‌زنان، وين‌ بانگ‌ باز از دور مي‌آيد:
— <آي‌ آدم‌ها>…
و صداي‌ باد هر دم‌ دلگزاتر،
در صداي‌ باد بانگ‌ او رهاتر
از ميان‌ آب‌هاي‌ دور و نزديك‌
باز در گوش‌ اين‌ نداها:
— <آي‌ آدم‌ها>…

بياييم پيام اين صدا را درك كرده و دست نجات به سوي اين غريق در آب مانده دراز كنيم. بياييم از نهيب رعدآساي فرونشست زمين، نعره‌ي خروشان سيل‌هاي هيركاني، طنين بهت‌آور لغزش دامنه‌ها و سكوت عذاب‌‌آور پرنده‌ها و جويبارها عبرت گيريم و كاري نكنيم كه براي آموزش صداي طبيعت به فرزندان‌مان، مجبور به برپايي كلاس‌هاي مخصوص و بازپخش DVDهاي ضبط شده از صداي خوش طبيعت (از صداي پرندگان، جويبارها و …) در سنوات ماضي باشيم.

قرار گرفتن نام ايران در رده‌ي ناپايدارترين كشورهاي جهان از منظر شاخص‌هاي EPI و ESI؛ داشتن بيشترين نرخ فرسايش آبي، افزايش «غبارآلودگي» بسياري از سكونتگاه‌هاي كشور، كاهش 15 متر از سطح آب آبخوان‌ها در طول سه دهه‌ي گذشته، افزايش زمان توقف براي ديدن حيات وحش و شنيدن صدايش در طبيعت؛ مرگ تاغ‌زارهاي بياباني، نشست زمين، رشد شتابان شوري‌زايي و سله‌بستن خاك، همه و همه نشان مي‌دهد كه طبيعت دلفريب ديروز وطن، بدجوري چشم خورده و اگر ديربجنبيم، پيكر اين بيمار نحيف روي دست‌مان خواهد ماند …

آيا امروز بهترين روز آينده‌ي محيط زيست ايران نيست؟!

      اغلب خبرهايي كه از محيط زيست وطن مي‌رسد، خبرهاي خوشايندي نيست؛ ظاهراً نه مؤلفه‌هاي اقليمي و نه عوامل انساني هيچيك حاضر نيستند تا نوشخند خويش را به طبيعت ايران زمين بنمايانند. سرماي طاقت‌فرساي سال گذشته و خشكسالي كم‌سابقه‌ي 1387، امان طبيعت را بريده است. همزمان با آن، هجوم آفات، آتش‌سوزي، سيل و توفان همچنان بسياري از كارمايه‌هاي طبيعي را با تهديد و تحديد مواجه ساخته و مي‌سازد.
امّا … و امّا: راست اين است كه همه‌ي آنچه كه مي‌توان نامش را تنگناهاي طبيعي سرزمين نهاد، دربرابر نامهرباني‌هاي آدميان در حق آبادبوم وطن قابل صرف‌نظر كردن است! و اين حقيقتي است كه هر وجدان بيدار و بي‌طرفي بر درستي آن تأكيد و تأييد خواهد كرد.
اگر نام دو هزار گونه‌ي گياهي و جانوري ما در سياهه‌ي سرخ (گونه‌هاي در معرض خطر و انقراض) قرار گرفته؛ اگر بسياري از پارك‌هاي ملّي، مناطق حفاظت شده، زيستگاه‌هاي حيات وحش، مناطق شكار ممنوع و آثار طبيعي ملّي ما با ناپايداري‌هاي روزافزون دست به گريبان هستند؛ اگر حتا مرزهاي فيزيكي مناطق چهارگانه نيز از گزند متجاوزان درامان نمانده‌اند، اگر زباله‌ها دارند طبيعت ايران را – بخصوص در شمال كشور – در خود مي‌بلعند؛ اگر اندوخته‌هاي آبي زيرزميني همچنان به عقب‌نشيني و ژرف‌نشيني خود ادامه داده و در عين حال كيفيت‌شان را نيز از دست مي‌دهند؛ اگر توان زيست‌پالايي رودخانه‌ها و تالاب‌هاي ما به كمينه‌ي خود نزديك مي‌شود و اگر به قول ناصر كرمي: «در اغلب مناطق تحت حفاظت سازمان متولّي محيط زيست كشور، حتا يك شغال هم يافت مي نشود!» همه و همه گواه آن است كه ساكنان امروز ايران عمداً يا سهواً كمر به قتل مواهب سرزمين مادري بسته‌اند و چنان در انديشه‌ي چيدمان زمين بر اساس نيازهاي امروزين خويش هستند كه خواهش‌هاي بوم‌شناختي (اكولوژيك) سرزمين را كاملاً از ياد برده و به حاشيه رانده‌اند.
تصرف گاه به گاه زميني بكر به نام فلان تعاوني مسكن، تجاوز متوالي به پارك ملّي كوير و شهر افسانه‌اي لوت به بهانه‌ي توسعه ميدان‌هاي گازي يا انجام رزمايش‌هاي دوره‌اي؛ مجوز ساخت پالايشگاه و صنايع پتروشيمي در همان 5 درصد از خاك پهناور كشور كه قرار بوده مصون از توسعه صنعتي بماند؛ عدم توجه به زيرساخت‌هاي صنعت گردشگري طبيعي (اكوتوريسم) و تشديد ويراني‌ها در چشم‌اندازهاي ناب طبيعت، همه و همه گواه آن است كه ايرانيان امروز بي مهاباي فرداها، امانتي را كه به آنها رسيده، با شتابي دمادم افزاينده به تاراج مي‌برند.
و چنين است كه به پرسش ابتداي اين يادداشت مي‌رسيم و نجواكنان از خود سؤال مي‌كنيم: آيا – با چنين روند رو به قهقرايي – امروز، بهترين روز آينده‌ي محيط زيست ايران نيست؟!
فرزانه‌اي مي‌گفت: «مگر نه اين است كه زيباترين تصاوير از دل سياه‌ترين اتاق‌ها، به در مي‌آيند، پس شايد اگر در مقطع تاريكي از زندگي قرار گرفته‌اي، براي اين است كه خداوند مي‌خواهد تصويري زيبا از تو بيافريند و به جهان عرضه دارد.»
اميدم اين است كه چنين باشد و قرار گرفتن طبيعت وطن در چنين منجلاب تيره و تاري، سرانجام بتواند تلنگري محكم را به هموطنان و دولتي مردان و زنان صاحب منصب اين آب و خاك بزند و از پس اين تيره‌گي‌ها و ناپايداري‌ها، اراده‌اي استوار و عزمي پايدار براي پاسداري از مواهب ارزشمند سرزمين مادري شكل بگيرد.
از همين روست كه دو رخداد اخير را در صحنه‌ي قانون‌گذاري كشور به فال نيك مي‌گيرم و اميدوارم اين رويه به كمك مردم و مسئولين استمرار يافته و تقويت شود.
به سهم خويش از مصوبه‌ي اخير مجمع تشخيص مصلحت نظام مبني بر اصلاحيه ماده 33 قانون حفاظت و بهره‌برداري از جنگل‌ها و مراتع كشور و نيز راي تاريخي ديوان عدالت اداري در ابطال تبصره ماده 4 آيين‎نامه اجرايي ماده 180 قانون برنامه 5 ساله سوّم تشكر و قدرداني مي‌كنم. شناسه‌هايي كه نشان مي‌دهند: عزم پاسداري از طبيعت و حفظ كيان آن اينك چنان اهميت يافته و خطرِ از دست رفتن تماميت محيط زيست وطن چنان محسوس شده كه در بالاترين نهادهاي قانون‌گذاري كشور براي مقابله با متجاوزان به طبيعت، همه هم قسم شده‌اند.
اميد كه اين روحيه و اراده به تمامي اركان حكومت و مردم تسري يافته و آن تصوير زيبا را از دل تاريكي كنوني به جهانيان از طبيعت وطن عرضه داريم.