بایگانی دسته: ايران

زيباتر از چشم‌انداز بهشتي چشمه بادآب سورت مازندران!

جمع كردن زباله ديگران به هدف استفاده بهتر طبيعت براي آنهايي كه هنوز نيامده اند ... آيا زيبا نيست؟

      آنهايي كه تاكنون آنقدر خداوند بخت‌يارشان بوده تا از چشمه آب معدني بادآب سورت مازندران ديدن كنند، مي‌دانند كه چه مي‌گويم و از كدام چشم‌انداز اهورايي و بهشت‌گونه سخن مي‌گويم.
      با اين وجود در اين يادداشت مي‌خواهم بگويم: در آن چشم‌انداز بي‌بديل مي‌توان چنين منظره‌هايي را هم ديد كه به مراتب براي صاحب اين قلم شيرين‌تر و جذاب‌ناك‌تر از خود چشمه و مناظر استثنايي اطرافش است .

چشمه آب معدني بادآب سورت مازندران

     آيا با محمّد درويش موافق هستيد كه اين عكس زيباتر از آن عكس است؟ عكسي كه نشان مي‌دهد هنوز ايرانيان شريفي وجود دارند كه براي لذت بردن ديگر هم‌نوعان خويش از طبيعت بكر وطن، حاضرند خود را به زحمت اندازند.

كدام زيباتر است؟! چقدر ايران ما زيباست و ما قدرش را نمي دانيم ...

درود بر آن دو زن و مرد طبيعت‌دوست وطن و اميد كه اين رويه در بين ايرانيان نهادينه شود …
تصاوير بيشتر از اين طبيعت ناهمتاي وطن به همراه اطلاعاتي كامل‌تر از اين جاذبه‌ي منحصر به فرد مازندران را در اينجا ببينيد و از لذتش سيراب شويد …

آقای رییس جمهور ؛ خانم جوادی! کتاب‌هایش پشت غبار جامانده‌اند؟!

بلند شو مهربان
آ‌ب رنگ بیاور
بهار امسال را هم گویی
ما باید سبز کنیم …

     چه باید کرد برای معلمی که دیدار از نمایشگاه کتاب تهران را بر دریافت سکه طلا ترجیح می‌دهد؟
    چه می‌توان گفت برای آن پدر و مادر فرهنگ ‌دوست  خوزستانی که در سالروز نکوداشت مقام معلم، برای آموزگار فرزندان‌شان بلیط هواپیما به مقصد نمایشگاه کتاب تهران هدیه می‌دهند؟
    و چه می‌توان کرد وقتی که به رغم چنین اراده و عشقی، باز هم دیدار از نمایشگاه محقق نمی‌شود و کادوی معلم زیر غبار می‌ماند …
   به خانه‌ی مجازی نیره سعادتی – مادر پویان و شایان عزیز – بروید و ببینید که او چگونه عالی‌ترین مقام‌های مسئول کشورش را نهیب می‌زند از این بلایی که دست از سر مردمان شریف دیار خوزستان برنمی‌دارد … هدیه‌ی شومی که صدام حسین پیش‌کشمان کرد و رفت …
و حالا ما مانده‌ایم و بهاری که – به قول مسعود سرحدی عزیز – هر سال باید خودمان آن را سبز کنیم! همان گونه که او می‌کوشد تا به فرزندانش بیاموزد …

فرزندان عزیز نیره سعادتی در مراسم درختکاری

زمستان رفته‌ای … نوروزه حالا!

سه روزه رفته‌ای
سی روزه حالا
زمستان رفته‌ای
نوروزه حالا …
خودت گفتی سر وعده می‌آیم
شماره کن ببین چند روزه حالا …

    خطابم با توست … با تو که همه‌ی موجودیت و همه‌ی هویت و همه‌ی هستی‌ام را شکل داده‌ای … با تو که اگر نبودی، امروز نبودم یا نمی‌توانستم اینگونه با تو سخن بگویم …

    ایران من!
   دوستت دارم و می‌دانم که نتوانسته‌ام برای مصون ماندن تو از تخریب و ناپایداری کار چندانی انجام دهم … آیا شرمساری من می‌تواند اندکی از آلام تو کم کند؟!
   می‌دانم که رودخانه‌هایت یکی پس از دیگری در حال خشکیدن است و آنها که هنوز خشک نشده‌اند، از فرط آلودگی و تعفن دیگر نمی‌توانند پذیرای هیچ جانداری باشند …
   می‌دانم که آیه‌های وقارت – درختان کهنسالت – را به جرم مقدس بودن و به بهانه‌ی خرافه زدایی ایستاده اعدام می‌کنند …
    می‌دانم که تالاب‌های زیبا و روح‌نوازت به تلی از نمک و شن بدل گشته و می‌شوند …
   می‌دانم که شهر افسانه‌ای لوتت را با میدان کارزار اشتباه گرفته و به خمپاره و آرپی جی هفت بسته‌اند …
   می‌دانم که روزانه شمار بیشتری از گونه‌های گیاهی و جانوری‌ات در سیاهه‌ی سرخ موجودات در خطر انقراض جای می‌گیرند …
   می‌دانم که خلیج فارست دیگر نیلگون نیست و کشند قرمز، نفسش را بند آورده است …
   می‌دانم که مرجان‌های پری‌پیکرت در سواحل کیش از همیشه پژمان‌ترند …
   می‌دانم که رویشگاه‌های جنگلی‌ات را در بلوچستان به بهانه‌ی اشتغال‌زایی برای زنان معدوم می‌سازند …
   می‌دانم که درختان شناورت (مانگرو) را در نایبند مسموم ساخته‌اند …
   می‌دانم که هیچگاه تصور نمی‌کردی روزی دریاچه ارومیه به چنین حالی بیافتد …
   می‌دانم که زنده رودت – در سکوت و خموشی و بی‌تفاوتی ما – به مرده رود بدل شده است …
   می‌دانم که ساحل پرآب‌ترین رودت را با بیابان اشتباه گرفتند …
   می‌دانم که بسیاری از لاک‌پشت‌های قشم راه خود را گم کرده‌اند و بسیاری از لاک‌پشت‌های پریشان در پریشان‌حالی از جهنمی که برایشان ساخته‌ایم رها شدند و به آسمان‌ها پرکشیدند …
   می‌دانم که چندسالی است نتوانستی میزبان خوبی برای میلیون‌ها پرنده‌ی مهاجری باشی که هزاران سال است به میزبانی تو افتخار می‌کردند و از سیبری به سوی تو بال می‌گشودند …
   و می‌دانم که از این همه غفلت، از این همه بی‌مهری و از این همه نابخردی دلت به درد آمده است …

    حق داری ایران من!
   اما به همین ساعات مقدس و به همین لحظه‌های ناب قسمت می‌دهم که از گناهان ما درگذری … به همین ارزشمندترین و دیرینه‌ترین روز ایرانیان، نوروز باستانی از تو می‌خواهم تا یکبار دیگر نوشخند مهرآمیزت را به ما نشان دهی … زنده‌رودت را به خروشانی … کاکل سپید دماوند را به درخشانی … نیلی آب‌های خلیج فارس را به او بازگردانی و پرندگان مهاجر را در خود بپذیری …

باور کن نوروزه حالا …
خودت گفتی سر وعده می‌آیی
شماره کن ببین
چند روزه حالا …

نوروز - دیرینه ترین شادمانه ایرانی - مبارک ...

    در واپسین لحظه‌های سال کهنه، برای ایران و ایرانی و برای زمین و زمینیان … بهترین‌ها را آرزو دارم و امیدوارم که سال آینده شاهد جلوس آن کاندیدایی بر کرسی ریاست جمهوری ایران عزیز باشیم که در عمل و با برنامه‌هایش نشان دهد که می‌خواهد سرسبزی و شکوفایی و نشاط از دست رفته‌ی طبیعت این کهن بوم و بر مقدس را به او بازگرداند.

نوروز 1388 گوارای وجود …

سد اکباتان به روایت تصویر از آغاز تا پایان تابستان 1387

سد اکباتان - عکسها از رسول کریمی

    هموطن عزیزم، جناب رسول کریمی بر نگارنده منت نهاده و چندین عکس از مناظر طبیعی و برخی سازه‌های موجود در استان همدان را برایم ارسال کرده‌اند. از جمله ماجرای خشکیدگی دریاچه سد اکباتان؛ سدی که در سال جاری بیش از 45 میلیارد تومان برای مرمت و افزایش ارتفاع آن هزینه شد، امّا عملاً نتوانست برای مردم همدان مؤثر واقع شود.

سد اکباتان در ۱۴ تیر ۱۳۸۷

سد اکباتان در اول مهر ۱۳۸۷

دریاچه خشکیده سد اکباتان در نخستین روز پاییز ۱۳۸۷

 

    ضمن سپاس از ایشان، برخی دیگر از تصاویر ارسالی از سوی رسول عزیز را با هم می‌بینیم. به نظر می‌رسد، برخی از این مناظر می‌تواند مقصد یک روز طبیعت‌گردی بیادماندنی در نوروز 1388 را فراهم آورد.

منظره طلوع آفتاب همدان در از میدان میشان
جمعه 11 مردادماه 1387 ساعت 06:25

مسیر روستای سنگی و زیبای ورکانه در همدان
جمعه 14 تیرماه 1387

درختی در حوالی روستای آبشینه – ۱۰ کیلومتری همدان

منطقه پیست اسکی تاریک دره همدان
یکشنبه 20 مردادماه 1387

 

دشت میدان میشان در دامنه کوه الوند همدان
جمعه 11 مردادماه 1387 ساعت 06:52

 

پیست اسکی همدان
یکشنبه 20 مردادماه 1387

 

پیست اسکی همدان

روستای آبشینه

میدان امام خمینی همدان

آقاي رييس‌جمهور ، امروز باز 24 آبان ماه بود!

«اگر کسى دقت نکند، ممکن است خيال کند افرادى نشسته‏اند و انشاء نوشته‏اند؛ ولى نه، بدانيد انشاء نيست. کلمه کلمه‏ى اين چشم‏انداز – با تأکيد مى‏گويم – محاسبه شده است. اينکه ما گفتيم در بيست سال آينده مى‏خواهيم کشورِ اول منطقه در اين خصوصيات باشيم و اين شاخص‌ها را داشته باشيم – که در سند دو صفحه‌اىِ چشم‏انداز ذکر شده – کلمه کلمه‏ى اينها بررسى و محاسبه و کارشناسى شده است

آيت‌الله خامنه‌اي

سال گذشته در چنين روزي و خطاب به مقام نخست اجرايي كشور، يادآور شدم كه امروز نخستين روز از چهارمين سال ابلاغ سند چشم‌انداز 20 ساله‌ي كشور است؛ سندي كه توسط عالي‌ترين مقام نظام جمهوري اسلامي در پيش از ظهر 23 آبان ماه 1382، به رؤساي قواي سه‌گانه‌ي جمهوري اسلامي ايران ابلاغ گرديد.
در آن يادداشت پرسيدم چرا هنوز دولت متبوع شما – به عنوان مهم‌ترين ركن پيش‌برنده‌ي اهداف سند- هيچ گزارشي از چگونگي پيشرفت اين برنامه 20 ساله ارايه نداده است؟!
و امروز، درست يك سال از آن هشدار مي‌گذرد … و شگفتا كه كماكان دولت خدمتگذار محمود احمدي‌نژاد – ظاهراً – فرصتي براي ارايه گزارش از چگونگي پيشرفت سند را نيافته است!
چگونه چنين چيزي ممكن است؟ 5 سال گذشته است و دريغ از يك خط گزارش به مردم ايران! چرا؟
مگر قرار نبوده تا بر بنياد اين سند راهبردي، ايران عزيز در افق 1404 به كشور سرآمد منطقه بدل شود؟ مگر آن همه تأكيد از سوي عالي‌ترين رهبران و مديران و راهبردنويسان تراز اول كشور را نخوانده و نشنيده‌ايم كه جملگي بر عملي‌بودن آرمان‌هاي بلند سند تأكيد كرده‌اند؟ پس چرا سكوت و چرا بي‌تفاوتي؟!
در جايي خواندم كه حتا برخي از وزراي شما دقيقاً نمي‌دانند اين سند راهبردي چند صفحه است؟! چه برسد به اينكه بخواهند آن را اجرايي كنند! آيا حقيقت دارد؟
باورم اين است كه يكي از ضرورت‌هاي تدوين سند 20 ساله، رفع لكنت‌ها و آسيب‌هاي برنامه‌ريزي در دوران گذشته بوده است. اگر چنين است، چرا از بندها و برنامه‌ها و اهداف اين سند به عنوان خط‌كشي براي مديران خود سود نمي‌بريد؟ مگر نه اين است كه بايد – دست‌كم – یکي از معيارهاي اصلي بررسی صلاحیت همه مسئولان و مديران كشور، میزان پایبندی به سند چشم انداز باشد؟ پس چرا ما هنوز نشنيده يا نخوانده‌ايم كه فلان مسئول به دليل تخطي از برنامه‌هاي كلان و مصوب كشور، عزل شده و يا برعكس، به دليل تلاش ارزشمندش در هماهنگي سازمان متبوعش با اهداف برنامه، مورد تشويق قرار گرفته است؟


آقاي رييس جمهور!
مطابق اين سند، قرار بوده در پايان نخستين برنامه پنج‌ساله (يعني همين برنامه چهارم كه در سال انتهايي‌اش قرار داريم)، تورم و نرخ بيكاري را یک رقمی کرده، سرمایه‌گذاری را افزایش داده، ارتباط بودجه با نفت را به كمينه رسانده و کشور را به جای اداره توسط درآمدهای نفتی با درآمدهای مالیاتی اداره کنيم. شما براي ما بگوييد تا چه اندازه در اين مهم موفق بوده‌ايد؟
سند چشم‌انداز 20 ساله را قرار بوده كه در 240 ماه به پايان بريم (از آغاز سال 1384)، الآن، 60 ماه از ابلاغ سند و 42 ماه از آغاز عملي آن گذشته است (17.5 درصد راه سپري شده)؛ لطفاً يك مقام مسئول براي ما بگويد آيا ما 42 گام يا 18.5 درصد به تحقق اهداف سند نزديك‌تر شده‌ايم يا اينكه چند گام هم به عقب رفته‌ايم؟ آيا اين درخواست نامعقولي از سوي يك شهروند اين مملكت است؟

آقاي رييس‌جمهور!
اگر مجموعه‌ي كارگزاران حكومتي و معاون برنامه‌ريزي راهبردي جنابعالي قادر به ارايه چند خط گزارش به مردم ايران در خصوص فرصت‌ها، موفقيت‌ها، ناكامي‌ها و چالش‌هاي پيش روي سند 20 ساله نيست، پس چگونه است كه يكي از مشاوران و ياران نزديك‌تان مي‌گويد: «حالا زمان تدوین سند چشم انداز 50 ساله است
اين مملكت چقدر ديگر بايد هزينه‌ي شعار بدون پشتوانه را بدهد؟!


از قول نايب رييس مجلس شوراي اسلامي آمده است: «دولت حاضر به پذیرش تئوری اقتصادی برای کشور نبود و دو سال طول کشید تا دولت را قانع کنیم که اقتصاد کشور نیاز به تئوری دارد
نام اين چنين مقاومت‌هاي حيرت‌انگيزي را چه بايد نهاد و چه شخص يا ارگاني مي‌تواند از عهده پرداخت مافات اينچنين فرصت‌سوزي‌هايي برآيد؟!

بر بنياد سياست‌هاي فرابخشي محيط زيست (مصوب شوراي برنامه‌ريزي و بر اساس سند چشم‌انداز)، قرار بوده تا دولت خدمتگزار در راستاي عينيت‌بخشيدن به 10 رويكرد زير حركت كند:

* ۱- عزم ملي براي توسعه پايدار
* ۲- آمايش و مديريت بهينه سرزمين با رعايت ملاحظات زيست محيطي
* ۳- لحاظ كردن هزينه‌هاي زيست محيطي و ارزش منابع زيستي در اقتصاد خرد و كلان
* ۴- ممنوعيت هرگونه فعاليتي كه منجر به تخريب غيرقابل جبران محيط زيست گردد.
* ۵- پيش‌گيري و كاهش آلودگي‌ها و تخريب‌هاي قابل جبران
* ۶- حفاظت، احيا و توسعه محيط زيست و تنوع زيستي كشور
* ۷- بهره‌برداري پايدار از منابع پايه و بهينه‌سازي الگوي توليد و مصرف
* ۸- ايجاد نظام جامع مديريت زيست محيطي در تمامي نهادهاي دولتي و غيردولتي
* ۹- تنوير افكار و گسترش مشاركت عمومي براي حفظ محيط زيست
* ۱۰- ايفاي نقش مسؤولانه در مناسبات جهاني محيط زيستي

آقاي رييس‌جمهور، به دليل اشتغال تخصصي و وظيفه‌ي خدمتي‌ام، به عنوان يك عضو هيأت علمي شاغل در بزرگترين نهاد متولي تحقيقات منابع طبيعي كشور، مايلم بدانم چند درصد از اين برنامه‌ها روندي پيش‌برنده و رضايت‌بخش داشته است و چرا هنوز خبري از ارزشگذاري اقتصادي كاركردهاي غيرقابل تبادل منابع طبيعي كشور – كه قرار بوده تا پايان برنامه چهارم به اتمام رسد – نيست؟!


 

و كلام آخر :
آقاي احمدي‌نژاد!
آيا سال آينده در چنين روزي، باز هم ناچارم اين يادداشت را براي شما يا رييس‌جمهور بعدي تكرار كنم؟!

در همين باره:
متن كامل سند چشم‌انداز 20 ساله كشور
فراز و فرود سند چشم انداز از زبان دکتر رضایی
ترسيم سند چشم انداز ابتكار مقام معظم رهبري بود
از نردبام بیست پله‌ای سند چشم انداز، سه پله سقوط کرده‌ایم!
رهبري نظارت تفويض شده بر سند چشم انداز را پس گرفته‌اند!
الزامات عملیاتی و اجرایی سند چشم انداز 20 ساله کشور
نگاهی به ‌”ایران آینده”
متن کامل الزامات تحقق چشم‌انداز بيست‌ساله منتشر شد
پرونده‌اي براي سند چشم‌انداز 20 ساله – ايران 1404
با این وضع به افق 1404 نمی‌رسیم!
سندی که دیده نشده است!
سند چشم انداز ۲۰ ساله و محیط زیست
چشم‌انداز 2020 اتحادیه اروپا
چشم‌انداز 2020 مالزی
ژاپن 2025 سرزمینی جذاب برای مردم

روانشناسي صداي طبيعت!

درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند    جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند

روانشناسي صدا، يكي از حوزه‌هاي كليدي در دانش روانشناسي مدرن است؛ دانشي كه به باور اغلب انديشمندان، بشر زاده در هزاره‌ي سوم، در عصر فوران سيمان و دود و بوق! بيش از هر زمان ديگري به آن محتاج است. چنين است كه اگر اين «دانش واژه» را به زبان فارسي يا انگليسي – Psychoacoustics – در موتور‌هاي جستجوگر اينترنتي رديابي كنيد، آنگاه درخواهيد يافت كه بيش از 220 هزار سند، يادداشت و مقاله در مورد آن در فضاي وب، قابل دسترسي است.

بلندي صدا، خش‌دار بودن آن، كندي، نرمي، تند حرف زدن، كلام سكته‌دار، درجه‌ي زير و بمي تن صدا، صداي يكنواخت و بي‌حالت، صداي فخرفروشانه، صداي مخملي و ده‌ها رده‌بندي ديگر را مي‌توان در حوزه‌ي دانش روانشناسي صدا مورد بررسي و مداقه قرار داد و بر بنياد آن، به تشريح ويژگي‌هاي روحي، رفتاري و منش شخصيتي صاحب صدا پرداخت. به زباني ساده‌تر، در پيشگاه يك متخصص، فقط كافي است تا سخن بگوييد – هر سخني و در باره‌ي هر موضوعي – آنگاه مي‌شود دريافت كه صاحب آن كلام حال خوشي دارد يا ناخوش؟ مهربان است يا عصباني؟ مضطرب و نگران است يا اميدوار و مطمئن؟ عاشق است و پرخواهان يا منزوي است و ترشيده! و …

اين ها را گفتم تا توجه هموطنان عزيز را به صداي سرزمين مادري جلب كنم! آيا صدايش را مي‌شنويد؟ آخرين باري كه صدايش را شنيديد، كي بود؟! اصلاً آيا سكوتش را … سكوتش را شنيده‌ايد؟ مادر طبيعت چه مي‌خواهد به اهالي سرزميني كه امكان زندگي را برايشان به ارمغان آورده، بگويد؟
راست آن است كه صداي طبيعت ايران، سال‌هاست كه ناجور است؛ سال‌هاست كه خوب كوك نمي‌شود؛ سال‌هاست كه نظم ندارد و از تقارن و هارموني بايسته برخوردار نيست و سالهاست كه آن حس و حال و طراوت را به «گوش‌سپردگانش» منتقل نمي‌سازد …

كافي است سري به اشترانكوه بزنيد و صداي گهر را با صداي گهر در سال‌هاي نه چندان دور مقايسه كنيد؛

كافي است ترك‌ها و نمك‌هاي اطراف درياچه اروميه را ببينيد كه چگونه در حال گسترشي شتابناك هستند؛

كافي است به ولشت رفته و صداهاي مصنوعي امروز كلاردشت را با طنين اهورايي ديروزش قياس كنيد؛
كافي است در چشمه سفيدآب كوير لختي توقف كنيد تا دريابيد كه از صداي سم گورخران ايراني، طنين مخملي گله‌هاي جبير و آواي ناهمتاي گربه‌ي شني و يوز آسيايي ديگر حتا در حافظه‌ي كوير هم اثري نمانده است … حتا به دشواري مي‌تواني صداي پديدآمدن بلورهاي نمك را در ساحل رود شور لوت بشنوي و در زيبايي والس ناهمتاي آنها به رهبري نسيم سوزان گندم بريان شناور شوي …

صداي طبيعت ايران دارد فرياد برمي‌آورد كه
آي آدم‌ها!
تن من رنجور است، ريه‌هايم چركين؛ زخم‌هايم دردناك … و مرهمي نمي‌بينم! چرا صداي دردمند مرا نمي‌شنويد؟ چرا از نشنيدن صداي پرنده‌ها و زمزمه‌ي جويبارها و زوزه‌ي گرگ‌ها نگران نمي‌شويد؟ چرا ناقوس مرگ موسيقي طبيعت را جدي نمي‌گيريد … آي آدم‌ها كه در ساحل بساط دل‌گشا داريد … مگر صداي فروريختن مرا در همدان نمي‌شنويد؟ مگر صداي ترك خوردن مرا در ورامين و رفسنجان و كاشان و بختگان و … باور نمي‌داريد؟ اين همه بي‌خيالي و سبكسري براي چيست؟! مگر نمي‌بينيد كه در اين درياي تيره‌ي خودخواهي و آزمندي بشري دارم غرق مي‌شوم:

آي‌ آدم‌ها كه‌ بر ساحل‌ نشسته‌ شاد و خندانيد!
يك‌ نفر در آب‌ دارد مي‌سپارد جان.
يك‌ نفر دارد كه‌ دست‌ و پاي‌ دايم‌ مي‌زند
روي‌ اين‌ درياي‌ تند و تيره‌ و سنگين‌ كه‌ مي‌دانيد.
آن‌ زمان‌ كه‌ مست‌ هستيد از خيال‌ دست‌ يابيدن‌ به‌ دشمن،

در چه‌ هنگامي‌ بگويم‌ من؟
يك‌ نفر در آب‌ دارد مي‌كند بيهوده‌ جان‌ قربان!
آي‌ آدم‌ها كه‌ بر ساحل‌ بساط‌ دلگشا داريد!
نان‌ به‌ سفره، جامه‌تان‌ بر تن؛
يك‌ نفر در آب‌ مي‌خواند شما را.

آي‌ آدم‌ها!
او ز راه‌ دور اين‌ كهنه‌ جهان‌ را باز مي‌پايد،
مي‌زند فرياد و امّيد كمك‌ دارد
آي‌ آدم‌ها كه‌ روي‌ ساحل‌ آرام‌ در كار تماشاييد!
موج‌ مي‌كوبد به‌ روي‌ ساحل‌ خاموش‌
پخش‌ مي‌گردد چنان‌ مستي‌ به‌ جاي‌ افتاده‌ بس‌ مدهوش‌
مي‌رود نعره‌زنان، وين‌ بانگ‌ باز از دور مي‌آيد:
— <آي‌ آدم‌ها>…
و صداي‌ باد هر دم‌ دلگزاتر،
در صداي‌ باد بانگ‌ او رهاتر
از ميان‌ آب‌هاي‌ دور و نزديك‌
باز در گوش‌ اين‌ نداها:
— <آي‌ آدم‌ها>…

بياييم پيام اين صدا را درك كرده و دست نجات به سوي اين غريق در آب مانده دراز كنيم. بياييم از نهيب رعدآساي فرونشست زمين، نعره‌ي خروشان سيل‌هاي هيركاني، طنين بهت‌آور لغزش دامنه‌ها و سكوت عذاب‌‌آور پرنده‌ها و جويبارها عبرت گيريم و كاري نكنيم كه براي آموزش صداي طبيعت به فرزندان‌مان، مجبور به برپايي كلاس‌هاي مخصوص و بازپخش DVDهاي ضبط شده از صداي خوش طبيعت (از صداي پرندگان، جويبارها و …) در سنوات ماضي باشيم.

قرار گرفتن نام ايران در رده‌ي ناپايدارترين كشورهاي جهان از منظر شاخص‌هاي EPI و ESI؛ داشتن بيشترين نرخ فرسايش آبي، افزايش «غبارآلودگي» بسياري از سكونتگاه‌هاي كشور، كاهش 15 متر از سطح آب آبخوان‌ها در طول سه دهه‌ي گذشته، افزايش زمان توقف براي ديدن حيات وحش و شنيدن صدايش در طبيعت؛ مرگ تاغ‌زارهاي بياباني، نشست زمين، رشد شتابان شوري‌زايي و سله‌بستن خاك، همه و همه نشان مي‌دهد كه طبيعت دلفريب ديروز وطن، بدجوري چشم خورده و اگر ديربجنبيم، پيكر اين بيمار نحيف روي دست‌مان خواهد ماند …

آيا امروز بهترين روز آينده‌ي محيط زيست ايران نيست؟!

      اغلب خبرهايي كه از محيط زيست وطن مي‌رسد، خبرهاي خوشايندي نيست؛ ظاهراً نه مؤلفه‌هاي اقليمي و نه عوامل انساني هيچيك حاضر نيستند تا نوشخند خويش را به طبيعت ايران زمين بنمايانند. سرماي طاقت‌فرساي سال گذشته و خشكسالي كم‌سابقه‌ي 1387، امان طبيعت را بريده است. همزمان با آن، هجوم آفات، آتش‌سوزي، سيل و توفان همچنان بسياري از كارمايه‌هاي طبيعي را با تهديد و تحديد مواجه ساخته و مي‌سازد.
امّا … و امّا: راست اين است كه همه‌ي آنچه كه مي‌توان نامش را تنگناهاي طبيعي سرزمين نهاد، دربرابر نامهرباني‌هاي آدميان در حق آبادبوم وطن قابل صرف‌نظر كردن است! و اين حقيقتي است كه هر وجدان بيدار و بي‌طرفي بر درستي آن تأكيد و تأييد خواهد كرد.
اگر نام دو هزار گونه‌ي گياهي و جانوري ما در سياهه‌ي سرخ (گونه‌هاي در معرض خطر و انقراض) قرار گرفته؛ اگر بسياري از پارك‌هاي ملّي، مناطق حفاظت شده، زيستگاه‌هاي حيات وحش، مناطق شكار ممنوع و آثار طبيعي ملّي ما با ناپايداري‌هاي روزافزون دست به گريبان هستند؛ اگر حتا مرزهاي فيزيكي مناطق چهارگانه نيز از گزند متجاوزان درامان نمانده‌اند، اگر زباله‌ها دارند طبيعت ايران را – بخصوص در شمال كشور – در خود مي‌بلعند؛ اگر اندوخته‌هاي آبي زيرزميني همچنان به عقب‌نشيني و ژرف‌نشيني خود ادامه داده و در عين حال كيفيت‌شان را نيز از دست مي‌دهند؛ اگر توان زيست‌پالايي رودخانه‌ها و تالاب‌هاي ما به كمينه‌ي خود نزديك مي‌شود و اگر به قول ناصر كرمي: «در اغلب مناطق تحت حفاظت سازمان متولّي محيط زيست كشور، حتا يك شغال هم يافت مي نشود!» همه و همه گواه آن است كه ساكنان امروز ايران عمداً يا سهواً كمر به قتل مواهب سرزمين مادري بسته‌اند و چنان در انديشه‌ي چيدمان زمين بر اساس نيازهاي امروزين خويش هستند كه خواهش‌هاي بوم‌شناختي (اكولوژيك) سرزمين را كاملاً از ياد برده و به حاشيه رانده‌اند.
تصرف گاه به گاه زميني بكر به نام فلان تعاوني مسكن، تجاوز متوالي به پارك ملّي كوير و شهر افسانه‌اي لوت به بهانه‌ي توسعه ميدان‌هاي گازي يا انجام رزمايش‌هاي دوره‌اي؛ مجوز ساخت پالايشگاه و صنايع پتروشيمي در همان 5 درصد از خاك پهناور كشور كه قرار بوده مصون از توسعه صنعتي بماند؛ عدم توجه به زيرساخت‌هاي صنعت گردشگري طبيعي (اكوتوريسم) و تشديد ويراني‌ها در چشم‌اندازهاي ناب طبيعت، همه و همه گواه آن است كه ايرانيان امروز بي مهاباي فرداها، امانتي را كه به آنها رسيده، با شتابي دمادم افزاينده به تاراج مي‌برند.
و چنين است كه به پرسش ابتداي اين يادداشت مي‌رسيم و نجواكنان از خود سؤال مي‌كنيم: آيا – با چنين روند رو به قهقرايي – امروز، بهترين روز آينده‌ي محيط زيست ايران نيست؟!
فرزانه‌اي مي‌گفت: «مگر نه اين است كه زيباترين تصاوير از دل سياه‌ترين اتاق‌ها، به در مي‌آيند، پس شايد اگر در مقطع تاريكي از زندگي قرار گرفته‌اي، براي اين است كه خداوند مي‌خواهد تصويري زيبا از تو بيافريند و به جهان عرضه دارد.»
اميدم اين است كه چنين باشد و قرار گرفتن طبيعت وطن در چنين منجلاب تيره و تاري، سرانجام بتواند تلنگري محكم را به هموطنان و دولتي مردان و زنان صاحب منصب اين آب و خاك بزند و از پس اين تيره‌گي‌ها و ناپايداري‌ها، اراده‌اي استوار و عزمي پايدار براي پاسداري از مواهب ارزشمند سرزمين مادري شكل بگيرد.
از همين روست كه دو رخداد اخير را در صحنه‌ي قانون‌گذاري كشور به فال نيك مي‌گيرم و اميدوارم اين رويه به كمك مردم و مسئولين استمرار يافته و تقويت شود.
به سهم خويش از مصوبه‌ي اخير مجمع تشخيص مصلحت نظام مبني بر اصلاحيه ماده 33 قانون حفاظت و بهره‌برداري از جنگل‌ها و مراتع كشور و نيز راي تاريخي ديوان عدالت اداري در ابطال تبصره ماده 4 آيين‎نامه اجرايي ماده 180 قانون برنامه 5 ساله سوّم تشكر و قدرداني مي‌كنم. شناسه‌هايي كه نشان مي‌دهند: عزم پاسداري از طبيعت و حفظ كيان آن اينك چنان اهميت يافته و خطرِ از دست رفتن تماميت محيط زيست وطن چنان محسوس شده كه در بالاترين نهادهاي قانون‌گذاري كشور براي مقابله با متجاوزان به طبيعت، همه هم قسم شده‌اند.
اميد كه اين روحيه و اراده به تمامي اركان حكومت و مردم تسري يافته و آن تصوير زيبا را از دل تاريكي كنوني به جهانيان از طبيعت وطن عرضه داريم.