بایگانی دسته: ايران
کیسههای پلاستیکی که در جنگلهای تالش نازایی را از بین میبرند!
اینجا در امامزاده 9 ساله، گهوارههایی پلاستیکی بر شمشادهای در حال انقراض هیرکانی آویزان هستند که نذردهندگان را به آرزویشان میرسانند! چگونه؟ این 9 تصویر را ببینید تا پاسخ پرسشتان را دریابید …
از عقاب گوزنخور در روسیه تا عقاب زبالهخور در ارتفاعات شهرکرد!
صبح دیروز – 21 مهر 1392 – پیامی از یک هموطن طبیعت دوست و فرزانه به نام دکتر محمد حکیم آذر دریافت کردم که برایم از مشاهدات شگفتانگیزش به هنگام کوهنوردی در ارتفاعات مشرف به شهرستان شهرکرد نوشته بود. چرا که تعداد فراوانی پرندههای بزرگ شبیه به عقاب را دیده بود که مشغول یافتن غذا در محل دفن متعفن زبالههای شهرکرد موسوم به دوتوی رحمتیه بودند. او چنین رفتاری را از عقاب باور نمیکرد، چرا که پیشتر قصهی شادروان پرویز ناتل خانلری را در منظومهی فراموشنشدنی «عقاب» خوانده بود و میدانست که این شاهنشه آسمانها در پاسخ به دعوت زاغ برای رفتن به گندزار و خوردن غذای متعفن، چنین شکوهمندانه گفته بود:
سال ها باش و بدین عیش بناز ؛ تو و مردار، تو و عمر دراز
من نیَم در خور این مهمانی ؛ گند و مردار تو را ارزانی
گر در اوج فلکم باید مُرد ؛ عمر در گند به سر نتوان برد…!
به هر حال بلافاصله موضوع را با دکتر سعید یوسفپور، مدیرکل سختکوش اداره کل محیط زیست استان چهارمحال و بختیاری در میان نهادم و از ایشان درخواست کردم تا مسأله را پیگیری کنند. خوشبختانه ایشان در جریان ماجرا بودند و حتی برای پیشگیری موقت از این رخداد (خوردن زبالههای آلوده که در بین آنها متأسفانه زبالههای خطرناک بیمارستانی هم ممکن است یافت شود) به شهرداری شهرکرد دستور داده بود تا بلافاصله بر روی زبالهها لایهای از خاک بریزند تا توجه عقابها کمتر جلب شود. در ضمن برخلاف باور دکتر حکیم آذر، متأسفانه اغلب پرندهها هم از نوع عقاب طلایی، عقاب صحرایی و سارگپه هستند. گفتنی آنکه سارگپه، شاید تنها پرندهی شکاری آسمانها باشد که فقط به انتخاب یک همسر برای تمام عمر خود اکتفا میکند و تا زمانی که زنده باشد، او را رها نمیسازد. اما آن پرندهی لوطی و بامرام و خانواده دوست هم حالا انگار چارهای نیافته تا مانند همتای قدرتمندترش، عقاب که جملگی در شمار پرندگان در معرض خطر انقراض و تحت حمایت قرار دارند، روزگاری زبون و زاغوار را تجربه کند! چرا؟
یک زمان بود که افلاطون بزرگ هشدار میداد: کاری نکنید و بلایی بر سر زمینهاتان نیاورید که غذا برای زنبورها هم به ندرت یافت شود! اینک سه هزار سال پس از آن تاریخ، با شگفتی میبینیم در استانی که هرگز نباید دچار محدودیت منابع آب یا کمبود غذا در زیستگاههای سبز و پرنشاطش در بام زاگرس باشد، کار را به چنان نابسامانی رساندیم که عقاب هم تن به هر خفتی برای یافتن غذا میدهد و جایش را با لاشخورها عوض کرده است! این در حالی است که این پرندهی قدرتمند حتی میتواند یک گوزن غولپیکر را هم از پا درآورده و از زمین جدا کند!
چه سندی از این گویاتر تا دوباره یادمان بیافتد که شدت روند و پیشروی بیابانزایی و شتاب جریانهای کاهندهی کارایی سرزمین در ایران به مرزهایی بسیار خطرناک رسیده است. اگر پیشتر از مرگ گونها و بلوطها وبنهها برایتان نوشتم و هشدار دادم که اگر آنها بروند، ما هم باید برویم، حال با این عاقبت غمانگیز برای پادشاه آسمانها بیشتر درک خواهیم کرد که اگر دیربجنبیم و نقشهی توسعهی کشور و نرخ زادو ولد را بر اساس توان بومشناختی آن از نو طراحی و تعریف نکنیم، دیگر نهتنها باید عقاب را با لاشخور اشتباه بگیریم، بلکه شاید مجبور باشیم تا ارزشها و فضیلتهای بیشتری را در جامعه ذبح شده بیابیم.
بار دیگر تأکید میکنم که کشور ما نباید با فشار بیش از حد بر زمین و توسعه کشاورزی و دامداری ناپایدار به هر قیمتی، روزگار بگذراند. ما باید با دنیا آشتی کنیم و بدانیم که مزیت نسبی سرزمینی که در عرض 35 درجه شمالی موسوم به کمربند خشک جهان واقع شده، استحصال پول از رونق کسب و کارهای سبز و تقویت بخش خدمات است.
واپسین نکته هم برمیگردد به محل دپوی زباله در ارتفاعات مشرف به شهرکرد. چگونه به چنین جانمایی خطرناکی تن دادهایم؟ مگر نمیدانیم که استان چهارمحال و بختیاری سرچشمهی راهبردیترین رودخانههای کشور از جمله کارون و زایندهرود است؟ آیا شیرابهی این زبالهها منابع آب و خاک را برای همیشه از حیز انتفاع خارج نمیکند؟ اصولاً چرا نباید سامانه بازیافت زباله در این استان راه بیافتد؟ آن هم استانی که بیش از 90 درصد زبالههای آن تر و یا غیر خطرناک بوده و قابل بازیافت است و بقیه زباله را هم باید تبدیل به انرژی کرد و به هیچ عنوان بایسته نیست تا زبالهای در سرچشمهی رودهای اصلی وطن دفن شود.
باشد که هر چه زودتر سعید یوسفپور خبرهای خوشی از آن دیار برایمان به ارمغان آورد. در عین حال، از او قدردانی میکنم که بلافاصله به همراه مأمورینش به منطقه رفت و تصاویری را که میبینید برایم ارسال کرد.
با یکی از عجیبترین قاتلین مردان در جنگلهای شمال ایران آشنا شوید!
نگاه اشک آلود درختی که سرش را بریدهاند!
این روزها دوباره به دلیل قطع چند درخت چنار در تهران و سخنان حیرت انگیز یک مقام مسئول در شهرداری تهران، یاد این تابلوی هنرمندانه افتادم. ادامهی خواندن
آنها هم عشق را میفهمند! مگر این بوسه را نمیبینید؟
خواهر خوبم – خاطره حجازی – شاعرهی فرزانه و طبیعت دوست ایرانی که این روزها عمرش را برای نجات امپراتور دره شهبازان (سمندر لرستانی) مصروف میدارد، قطعه شعری سروده و آن را به شما خوبان روزگار، خوانندگان عزیز یادداشتهای محمّد درویش تقدیم کرده است.
به همین بهانه و با کمک شکار استثنایی یک هنرمند عکاس به نام حسن مقیمی، کوشیدهام تا در تازهترین یادداشتم در خبرآن لاین، ارزش شکار را به یک ضد ارزش بدل سازم.
گزارش ملاقات گروهی از فعالان محیط زیست با محمّدرضا عارف
این دومین بار بود که در طول دو ماه گذشته، مرد مهجور دیار یزد را میدیدم و دستش را به گرمی میفشردم. در نخستین دیدار، هنوز رقابتهای انتخاباتی داغ نشده بود و یادم هست که به دکتر توفیقی (رییس ستاد تبلیغات ریاست جمهوریاش) گفتم که چرا اولویت شعارهای سه گانه محمد رضا عارف را باید از چپ به راست خواند و نه از راست به چپ!
این بار اما ماجرای رقابت یازدهم به پایان رسیده بود و اینک نگارنده به همراه تنی چند از نمایندگان تشکلهای مردمنهاد در حوزه محیط زیست و نیز شهرام کیادلیری (رییس شجاع باغ گیاه شناسی نوشهر) به دیدن مردی میرفتند که با دادن پاس طلایی منجر به زدن گل در دقیقه 90 توسط حسن روحانی شد تا بازی به وقت اضافی هم کشیده نشود …
و البته چه کسی است که پاس دهندهها را دوست نداشته باشد؟ آنها به واقع الگوی بازی جوانمردانه هستند چه در صحنه مستطیل سبز و چه در صحنه سیاست خاکستری! نه؟
شرح مفصل و مصور این دیدار یک ساعته را میتوانید در خبرآن لاین بخوانید …
فقط تنها نکتهای را که آنجا نمیتوانید بخوانید، پاسخ دکتر محمّد رضا عارف به پرسشی بود که مطرح کردم! آن را هم اینجا برای کسانی که دوست داشته باشند و از من بپرسند، خواهم گفت!