بایگانی دسته: لحظه‌ها و نكته‌ها

کاغذپاره ای که زندگی می بخشد!

هان ای عقاب عشق

از اوج قله های مه آلود دور دست

پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من

آن جا ببر مرا که شرابم نمی برد …

                                                        فریدون مشیری

کاغذ پاره ای که می تواند هر پدری را به اوج برساند ...

     شما بگویید: وقتی بعد از یک روز پرازدحام و خسته‌کننده به منزل برمی‌گردی و چشمت به این تکه کاغذ نارنجی رنگ می‌افتد، چه حالی را باید تجربه ‌کنی؟

    تکه کاغذی که با خطوط کج و معوج یک کودک دوم دبستانی بر روی آن و خطاب به تو نوشته شده است: «پدر من با دوستم رفتم بیرون. نگران نباشد!»

 و تازه تو می‌توانی برای نخستین بار امضای فرزندت را هم ببینی …

وای که چقدر زود بچه‌ها بزرگ می‌شوند و اروند من چقدر زود دارد مرد می‌شود …

    کاش قدر لحظه لحظه‌های بزرگ شدن آدم کوچیک‌های دور و برمان را بیشتر بدانیم تا بتوانیم بیشتر کودکی کنیم؛ حتا زمانی که آدم بزرگ شده‌ایم! کاری که – به قول روانشاد فریدون مشیری عزیز – شراب هم نمی کند و نمی برد …

زيباتر از چشم‌انداز بهشتي چشمه بادآب سورت مازندران!

جمع كردن زباله ديگران به هدف استفاده بهتر طبيعت براي آنهايي كه هنوز نيامده اند ... آيا زيبا نيست؟

      آنهايي كه تاكنون آنقدر خداوند بخت‌يارشان بوده تا از چشمه آب معدني بادآب سورت مازندران ديدن كنند، مي‌دانند كه چه مي‌گويم و از كدام چشم‌انداز اهورايي و بهشت‌گونه سخن مي‌گويم.
      با اين وجود در اين يادداشت مي‌خواهم بگويم: در آن چشم‌انداز بي‌بديل مي‌توان چنين منظره‌هايي را هم ديد كه به مراتب براي صاحب اين قلم شيرين‌تر و جذاب‌ناك‌تر از خود چشمه و مناظر استثنايي اطرافش است .

چشمه آب معدني بادآب سورت مازندران

     آيا با محمّد درويش موافق هستيد كه اين عكس زيباتر از آن عكس است؟ عكسي كه نشان مي‌دهد هنوز ايرانيان شريفي وجود دارند كه براي لذت بردن ديگر هم‌نوعان خويش از طبيعت بكر وطن، حاضرند خود را به زحمت اندازند.

كدام زيباتر است؟! چقدر ايران ما زيباست و ما قدرش را نمي دانيم ...

درود بر آن دو زن و مرد طبيعت‌دوست وطن و اميد كه اين رويه در بين ايرانيان نهادينه شود …
تصاوير بيشتر از اين طبيعت ناهمتاي وطن به همراه اطلاعاتي كامل‌تر از اين جاذبه‌ي منحصر به فرد مازندران را در اينجا ببينيد و از لذتش سيراب شويد …

درس نابي كه اين عكس به من و تو مي‌دهد!

تقديم به تو كه امروز دوست داشتي دنيا را در آغوش بگيري …

رويش دوباره سبزينه بر گور درختان سوخته در استراليا - عكس از نشنال جيوگرافيك

     اين تصوير امروز بر روي درگاه تارنماي معتبر نشنال جيوگرافيك قرار گرفته و در شمار 5 تصوير برتر هفته جاي دارد. تصويري كه روزگار 17 ارديبهشت (7 مي) 1388 سرزمين سوخته‌اي را در استراليا نشان مي‌دهد كه كمتر از سه ماه پيش (9 فوريه 2009) اينچنين در آتش سوخت و با خود جان 173 انسان را هم گرفت و بيش از دو هزار خانه را سوزاند … اما امروز دوباره دارد مي‌رويد و تو مي‌تواني شوق رويش دوباره و برق آن رنگ سبز دوست‌داشتني را باز هم بر خاكستر آن زمين نفرين شده ببيني و اوج بكشي … اگر كه يادت باشد، زندگي همواره و در سخت‌ترين شرايط كوره‌راه‌هايي از اميد دارد تا به آدم‌هاي مثبت‌انديشش ارايه دهد …
       و البته اين تصوير مي‌تواند همچنان حامل پيام‌هاي بيشتري هم باشد:
اين كه هرگز گمان مبريد كه به انتها رسيده‌ايد؛ حتا اگر در تيره‌‌ترين يا كسل‌كننده‌ترين دوران زندگي‌تان قرار گرفته‌ايد …
اين كه زندگي بسيار مهربان‌تر از آن چيزي است كه گمان مي‌كنيد؛ به شرط آن كه آن مهرباني را باور كنيد …
اين كه هميشه مي‌توان از دل سياه‌ترين و سوزان‌ترين رخدادها، ترترين احساسات انساني را درك كرد و آفريد …
اين كه مزه‌ي گس و استثنايي حيات را نمي‌توان و نبايد با هيچ مزه‌ي ديگري برابر دانست …
اين كه رويش دوباره‌ي عشق مي‌تواند در هر سرزمين خاكستري و در پس هر آتش سوزاندني شكل بگيرد …
     فقط كافي است نگاه‌مان را عادت ندهيم به بد ديدن!

و يادمان بماند كه:
مردي كه كوه را از ميان برداشت، همان مردي بود كه شروع به برداشتن سنگريزه‌ها كرده بود!
همين.

دو عکس و دو نگاه از سید مهدی مصباحی!

آیا دوربین لحظه را شکار کرده است یا برعکس؟!

    عکس نخست آزارم می دهد، نگرانم می‌کند و پژمرده‌ام می‌سازد … اما دوّمی روشنم می‌دارد، بال و پرم می‌کشد، امیدم می‌بخشد …

زندگی زیباست ... نه؟!

    راستی چرا عکس‌هایی را نگیریم که زندگی را نشان دهند نه این که حبس کنند؟
قفسی می‌سازم از رنگ
می‌فروشم به شما
که به آواز قناری که در آن زندانی است
دل تنهایی تان تازه شود …

                                     سهراب سپهری

در ستایش عنکبوت‌ها و مارمولک‌ها

در ستایش تارهایی که نرم تر از حریر و سخت تر از فولادند ...

    به گزارش تلویزیون علمی دیسکاوری، از هفته‌ی گذشته 4 عدد عنکبوت به عنوان مهمانانی ویژه در موزه مرکزی پاریس نگهداری می‌شوند تا همگان شیوه‌ی حیرت‌انگیز تار تنیدن این موجودات ارزشمند را از نزدیک ببینند. شیوه‌ای که قرار است با تقلید از سازوکار (مکانیسم) آن، دانشمندان فرانسوی بتوانند برای نخستین بار موفق به ساخت نوعی ابریشم مصنوعی شوند. ابریشمی به نرمی حریر و به استحکام الماس! جالب است بدانید مولكول‌های پـروتئين سازنده‌ی تار عنکبوت بسيار كشسان و قـوی هستند، تقريباً ۲۰ برابر از نايلون كشسان‌تر و ۹ برابر از فولاد در قطر مساوی قوی‌تر.

    در گزارشی دیگر به تلاش دانشمندان استرالیایی اشاره کرد که با دقت در ویژگی استثنایی مارمولک‌ها – یعنی توانایی ترمیم سریع اندام قطع شده‌ی خویش – توانسته‌اند برای نخستین بار به سمت تحقق یک آرزوی دیرینه‌ی بشر نزدیک‌تر از همیشه شوند. چرا که در صورت موفقیت این آزمایش‌ها، بشر خواهد توانست هدیه‌‌ای بزرگ به معلولان خود داده و آنها را دوباره از نعمت بهره‌مندی از اعضای قطع شده‌ی خویش بهره‌مند سازد.

    و این تنها دو نمونه از خدمات شگرفی است که زیستمندان عالم به ما و به صورتی مجانی ارایه می‌دهند. کافی است به آنها و به دانش خویش مجال دهیم؛ کافی است آدمی دریابد که اگر بتواند خود را از مصیبت رقابت برای ساخت ابزارهای مرگ و خون‌ریزی رها سازد، آنگاه با چه استعداد، فرصت و توان علمی بالایی برای آگاهی از ویژگی‌های ارزشمند جانداران بی‌ادعایی که در همین دور و برها زیست می‌کنند، مواجه است. یادمان باشد برای پیشی گرفتن آمریکا در مسابقه‌ی تسلیحاتی پس از جنگ جهانی دوم، بیش از 400 هزار دانشمند تراز بالا در آزمایشگاه‌های جنگ به کار گمارده شده بودند! فکر می‌کنید اگر رؤسای جمهور آن هنگام آمریکا (مانند ترومن، کندی و نیکسون) آن تعداد دانشمند را در آزمایشگاه‌های صلح، در تولید و استحصال انرژی‌های نو و در درمان بیماری‌های مهلک به کار مشغول می‌کردند، امروز باز هم  بشریت مجبور بود تا کابوس هولناک جهان‌گرمایی و تغییر اقلیم، پایان سوخت‌های فسیلی و آلودگی‌های ناشی از آن و شیوع دوباره‌ی بیماری‌های شرم‌آوری چون مالاریا و آنفولانزای مرغی و سارس و … را لمس کند؟
    غم‌انگیز‌تر آن که همچنان هم آن رقابت شرم‌آور و دمیدن در طبل جنگ و خون‌ریزی در جهان پسامدرن امروز! دست بالا را دارد و کماکان جنگ‌سالاران در کوبیدن طبل‌های کارزار، موفق‌تر از صلح‌باوران عالم در دمیدن شیپور زندگی عمل می‌کنند! چرا؟

     در همین باره و از همین نویسنده:

    – در ستایش یک شب‌پره‌ی گمنام در آمریکای لاتین!

    مؤخره:
    امروز پیامکی از یاسر انصاری کجور دریافت کردم که در آن این پرسش ظریف طرح شده بود:

قلاب‌ها علامت کدام سؤالند که ماهیان پاسخشان می‌شوند؟!

    به امید روزی که پیش از مرگ آخرین ماهی، قلاب‌های خون‌ریز بشری بتوانند پاسخ پرسش‌های خود را یافته و بر آزمندی‌های خویش افسار زنند.

در ستايش عكاسي كه بيابان را زيبا مي‌بيند!

صحراي موريتاني به روايت برتراند

يان آرتوس برتراند (Yann Arthus-Bertrand) از جمله‌ي عكاسان هنرمندي است كه قبل از آن كه يك عكاس باشد، يك مديحه‌سراي ناب طبيعت است. برتراند در سيزدهمين روز مارس 1946 ميلادي در شهر پاريس به دنيا آمده است. او استاد موزاييك است! در حقيقت از دريچه‌ي چشم برتراند، همه چيز را مي‌شود در قابي موزاييكي به تماشا نشست و لذت برد، از آدم‌ها گرفته تا مزارع كشاورزي و هنرهاي سنتي و حتا اين چشم‌انداز انسان‌ساخت! همه چيز در مقابل دوربين برتراند در ضيافتي از نور و رنگ و تقارن _ آن هم در عين بي‌نظمي! –  خود را به زيباترين شكل ممكن عرضه مي‌دارند. از اين رو، معلوم است كه وقتي قرار باشد برتراند به ثبت بيابان بپردازد، چه آثار ماندگار و ناهمتايي را خلق خواهد كرد.

يان آرتوس برتراند

 تصاوير او از صحراي موريتاني در آفريقا – بي ترديد – در شمار شاهكارهاي بي بديل صنعت عكاسي است كه براي هر چشم غير حرفه‌اي و نامأنوس با بيابان هم سخت دل‌فريب و افسون‌گر مي‌نمايد، چه برسد براي صاحب اين قلم و خوانندگان گرامي مهار بيابان‌زايي كه مي‌دانم آنها نيز از ديدن چندباره‌ي اين تصاوير لذت برده و خواهند برد. گفتنی آن که برتراند تاکنون جوایز متعدد معتبری را ربوده و نمایشگاه های او بسیار پربیننده هستند. 

صحراي موريتاني و گذر كارواني از شتر ...

    در این دو تصویر و با مقایسه چاه های نفت و توربین های بادی می توان پی به نگاه سبز او برد.

    مؤخره:
   از همسر عزيزم كه به بهانه‌ي سالروز تولدم يكي از آثار زيباي برتراند را به من پيش‌كش كرد، صميمانه قدردانم.

چرا مثل امام جمعه كاشمر كم داريم؟

امام جمعه كاشمر

    سيد قاسم يعقوبي، امام جمعه كاشمر اخيراً در سخناني هنجارشكنانه به يكي از مصاديق بارز خرافه‌پرستي در كشور تاخته است؛ خرافه‌اي كه شوربختانه از طريق برخي از مردم، گروه‌هاي مذهبي و برنامه‌هاي تلويزيوني ترويج و تقويت هم مي‌شود. آقاي يعقوبي مي‌گويند: «اين عمل كه خون جلوي دسته‌هاي عزاداري يا عروس و داماد و… مي‌ريزند، هيچ منفعتي ندارد؛ اينكه گمان مي‌كنند رد شدن از روي خون باعث سلامتي و ايمني مي‌شود، در واقع خرافات و جاهلي است. حتا گاه ديده مي‌شود كه برخي افراد، خون قرباني را روي ديوار خانه مي‌ريزند يا به خودروي خود مي‌مالند كه اين هم از خرافات است؛ در دوره‌ي جاهلي، گوسفندي را مي‌كشتند و خون آن را به ديوار كعبه مي‌ريختند كه خداوند از آن‌ها قبول كند ولي اسلام، اين عقايد را رد كرد.»

آيا امام حسين (ع) از چنين كاري راضي است؟!!

    ضمن قدرداني از بيان چنين سخنان ارزشمندي، آرزو مي‌كنم كه امثال آقاي حجت‌الاسلام اشكوري‌ها – مديركل اوقاف استان گيلان – كه مصداق مبارزه با خرافه‌پرستي را در قطع درختان كهنسال – يا به قول ايشان درختان مقدس‌نما – مي‌دانند، هم در باورهاي خود تجديد نظر كرده و به سيد قاسم يعقوبي‌ها بپيوندند و اجازه ندهند تا هيچ جاندار بي‌گناهي براي تبرك و امنيت خانه و اتومبيل و ديگر متعلقات ما آدم‌هاي خودخواه خون‌شان بر كف آسفالت خيابان‌هاي شهر ريخته شود و منظري شرم‌آور را بيافريند.

واي بر ما ...

    به راستي كه چه زيبا در آيه‌ي 37 سوره حج آمده است: «خدا اين خون‌ها و اين گوشت‌ها را از شما نمي‌خواهد، بلكه خداوند از شما پاكي و تقوا مي‌خواهد
    آري، به جاي تظاهر به دينداري و ريخت‌و پاش‌هايي چنين، اگر راست مي‌گوييم، درختي بكاريم، كبوتري را سيراب كنيم، در راه مانده‌اي را دست گيريم و آب را گل نكنيم.

يك نفر با موبايل دارد لابد از فوايد احترام به زيستمندان طبيعت سخن مي گويد!!

    در همين باره:
   – سخنان امام جمعه کاشمر در نکوهش قربانی کردن
   – بازتاب سخنان سيد قاسم يعقوبي در تارنماي انجمن حمايت از حيوانات