بایگانی نویسنده: محمد درویش

درباره محمد درویش

در دل‌نوشته‌ها كوشيده‌ام كه نسبت معني‌دارتري با خودم داشته باشم! براي همين ممكن است در مورد هر چيز جور و ناجوري، دست‌نوشته‌اي «درويشي» ببينيد!!

هشدار! طبيعت ايران مجالی برای خودترميمي خویش ندارد

ايران در كمربند خشك جهان واقع در حوالی عرض 35 درجه شمالی قرار گرفته است؛ هر سرزميني كه در چنين كمربندي جاي گيرد، بايد بداند كه اگر خواهان پاسداری مطلوب از اندوخته‌هاي ژنتيكي و سرمايه‌هاي گياهي و جانوري‌اش است؛ نیاز به توجه و حساسیتی بيشتر از ميانگين جهاني دارد. مردمان ايران زمین بايد بدانند كه طبيعت کشورشان به آنها امكان جبران اشتباه را مانند مردمان ساكن در عرض 60 درجه شمالي و جنوبي نداده است.
پرسش اين است كه چند درصد از ايرانيان به اين دانستگي رسيده‌اند و مهم‌تر آن كه چند درصد از آنها كه به فهم آب رسيده‌اند، حرمتش را پاس داشته‌اند؟
نقشه‌هاي مربوط به پراكنش خطر بيابان‌زايي در جهان، پاسخي مأيوس كننده به ما مي‌دهد، زيرا به گواه اين نقشه‌ها، خطر بيابان‌زايي در 80 درصد خاك ايران بسيار شديد است و در آن 20 درصد ديگر هم كه عمدتاً اشاره به كويرهاي مركزي كشور دارد، اصولاً توان توليدي وجود ندارد كه بخواهد كاهش يابد! به دیگر سخن، ما در کشوری زندگی می کنیم که از منظر خطر بیابان زایی در صدر جدول قرار گرفته است.
اين ها را گفتم تا يادآوري كنم، اگر امروز به داد اين طبيعت خسته و بيمار و مجروح نرسيم، فردا ممكن است بسيار دير باشد.
ما اجازه نداريم به هيچ بهانه‌اي تن رنجور اين طبيعت را باز هم بخراشيم و خونش را بمكيم. طبيعت ما به هواي تازه نياز دارد، اين طبيعت در شرايط كنوني تحمل پذيرايي از 74 ميليون و 849 هزار ايراني را ندارد؛ آن هم ايرانياني كه هر يك 17 برابر ثروتمندترين مردمان جهان پرت انرژي دارند!
بحران سوختن بی‌سابقه‌ی جنگل‌ها، شمارش معکوس برای بدرودی تلخ با دریاچه ارومیه، نشست زمین در اردبیل، کمیابی ماهیان خاویاری در دریای مازندران، قرار گرفتن در شرایط بحران آب،  مرگ فله‌ای ماهی‌ها و لاک‌پشت‌ها در خلیج فارس، نهمین کشور آلوده کننده محیط زیست و سقوط آزاد در دیگر شاخص های محیط زیستی و سرانجام نفس‌تنگی کم‌سابقه در پایتخت ایران و چند شهر بزرگ دیگر کشور تازه‌ترین شواهدی است که نشان می‌دهد: طبیعت ایران دچار بیماری و فرسودگی شدید شده و اگر دستش را نگیریم، دیگر تحمل ایستادن و ماندن را ندارد.

و اگر زمین بخورد و روح درختان و دیگر زیستمندانش برای همیشه به آسمان پربکشد، اگر پلنگهایش مجبور شوند به دکلهای برق پناهنده گردند تا بمیرند، اگر بهشت آبادش را جهنم آباد کردیم، و اگر پرهام هایش چاره ای نداشته باشند تا در خون خود بغلتند تا ندای مظلومیت طبیعت را سردهند؛ شک نکنید که این گناه نابخشودنی نسلی است که اینک در فضای سرزمینی به نام ایران نفس می کشد؛ همان سرزمینی که دارد شادابی خود و مردمانش را گام به گام به قهقرا می برد … زنهاری که افزون بر یک هزار سال پیش، فردوسی بزرگ به ما داده بود! نداده بود؟

که گردون نگردد بجز بر بهی ؛ به ما بازگردد کلاه مهی

در همین باره، گفتگوی نگارنده را با مونا قاسمیان در سبزپرس بخوانید.

عربستان هم غرامتش را از عراق گرفت!

امروز در اغلب بخش‌های خبری صدا و سیمای جمهوری اسلامی، بارها این خبر تکرار شد که عربستان سعودی به خاطر آسيب‌هاي وارد آمده به محيط زيست سواحل شرقي خود در جريان جنگ خليج فارس (1991)، مبلغ یک ميليارد و 200 ميليون دلار غرامت گرفته است. شاهزاده ترکی بن ناصر بن عبدالعزیز، رییس سازمان حفاظت محیط زیست عربستان گفت: مبلغ یادشده توسط سازمان ملل متحد از دولت عراق گرفته و به دولت سعودی پرداخت شده است.

جالب است که عربستان بابت جنگی که اصولاً راهی به خاک آن کشور نیافت و بیش از چند روز به طول نیانجامید، توانسته است، چنین مبلغی را به عنوان غرامت از یک کشور عربی بگیرد. البته پیش‌تر هم کویتی‌ها چنین کاری را اجرایی کرده بودند.
منتها پرسش اصلی این است که اگر خسارت وارد آمده بر محیط زیست عربستان بابت چند روز جنگ از مرز یک میلیارد دلار می‌گذرد، خسارت جنگ هشت ساله عراق بر علیه ایران به همراه تبعات جنگ‌های نخست و دوم خلیج فارس بر ایران چقدر خواهد شد و چرا با وجود آن که سازمان ملل متحد رسماً عراق را آغازگر جنگ و تجاوزگر واقعی معرفی کرده است، هنوز هیچ غرامتی به ایران پرداخت نشده است؟!
فکر می‌کنم، فقط خسارت ریزگردهایی که از سرزمین عراق به ایران رسیده است، سر به میلیاردها دلار بزند، اگر فقط می‌توانستیم اثر سؤ آن را بر روی سلامت شهروندان‌مان به درستی تعیین و انتشار دهیم. وای به حال آثار سؤ استفاده از سلاح‌های شیمیایی که هنوز در ایران قربانی می‌گیرد!
شاید اگر می‌توانستیم این غرامت‌ها را زنده کنیم، دیگر از تصور شروع برنامه تحول اقتصادی اینگونه ملت و دولت نمی‌لرزیدند و کابوس نمی‌دیدند! می‌دیدند؟

فکر کنم انتقام خون ده ها هزار شهید وطن در طول سال های جنگ تحمیلی فقط با هلهله کردن در تماشای مراسم اعدام دیکتاتور خون ریز این کشور خلاصه نمی شود.

ما باید کارهای مهم تر دیگری هم انجام می دادیم.

چه شباهت غریبی است بین جنگل‌های کردستان و مردمان مظلومش!

بیش از 600 بار در سالی که گذشت، جنگل‌های کردستان آتش گرفته‌اند؛ افزون بر آن، معضل ریزگرد و سوسک چوبخوار و هرس بی‌رویه و قاچاقچیان ذغال و  مین‌های عمل نکرده در بستر بیمار و فرتوت این جنگل‌های زیبا و ارزشمند نفوذ کرده و آن را از همیشه کم‌رمق{تر ساخته است …

منتها وقتی آدم به تصاویر  عبدالرحمان حسنی، عکاس سختکوش خبرگزاری مهر در کردستان می‌نگرد و در ماجرای کول‌بری مردان کرد دقت می‌کند؛ بیشتر درمی‌یابد که چرا زاگرس با شتابی دمادم افزاینده میل به نیستی نهاده است؟
لطفاً یکبار دیگر به این تصاویر با دقت بنگرید و به ویژه در وضعیت جنگل‌ها در دورنمای عکس‌ها دقت کنید!
بی‌شک ردپای آشکار بیابان‌زایی و جنگل‌زدایی را به خوبی می‌توانید ره‌گیری کنید!

و از آن مهم‌تر …
می‌شود شتاب بیابان‌زایی انسانی را همپای بیابان‌زایی طبیعی حس کرد! نمی‌شود؟

جهان سر به سر چو فسانه است و بس!

لطفاً  هيچ كاري نكنيد! فقط بر روي اين تصوير كليك كرده تا بتوانيد در ابعادي بزرگ‌تر آن را ببينيد …
آنگاه برايم بنويسيد كه داريد چه مي‌بينيد و چه احساسي را تجربه مي‌كنيد؟
حتمن من هم در عوض برايتان خواهم گفت كه فردوسي بزرگ بيش از هزار سال پيش، در انتهاي داستان كيومرث چرا مي‌نويسد:

جهان سر به سر چو فسانه است و بس
نماند بد و نيك بر هيچكس

از ديدن اين كاميون چه حالي به شما دست مي‌دهد؟!

وقتي اين كاميون را در حين تماشاي اين فيلم ديدم، دريغم آمد تا خوانندگان گرامي اين سطور را از تماشايش محروم كنم …
منتها پيش از آن كه حس و حال خودم را از تماشاي اين كاميون برايتان بگويم، ترجيح مي‌دهم كه خواننده‌ي نظرات شمايان باشم.
ممنون از جليل نوذري عزيز كه اين فيلم را برايم فرستاد.

110 سبز!

این شماره را به خاطر بسپارید: ۳۰۰۰۰۱۳۸۶
تمامی علاقه‌مندان به محیط زیست می‌توانند با ارسال پیامک‌های خود به این شماره ی همراه؛ دیدگاه‌ها، طرح‌ها، انتقادها، حمایت‌ها، شکایت‌ها، پیشنهادها، خبرها و خلاصه درد دل‌های خود را در حوزه محیط زیست به گردانندگان برنامه گفتگوی داغ سبز انتقال دهند تا شاهد درج آنها از این تریبون و انشاالله شنیدن پاسخ مسئولین مرتبط باشند.
در دوازدهمین برنامه از این سری، فردا – ۶ آبان – قرار است به بحران تخریب زیستگاه‌ها و چشم‌اندازهای کوهستانی کشور با حضور چهره نام آشنای این حوزه – عباس محمدی، دبیر انجمن کوه نوردان ایران– بپردازیم.
همچنین فایل شنیداری برنامه هفته گذشته در این نشانی قابل دسترس است و ماجراهایش را مطابق معمول در تارنمای گفتگوی داغ سبز می‌توانید پی بگیرید.
امیدوارم از این پس شاهد مشارکت فعالانه‌تر هموطنان عزیز در بهبود کیفی گفتگوی داغ سبز باشیم.

راستی! علاوه بر ارسال پیامک، شما می‌توانید از طریق شماره تلفن ۲۲۰۱۳۷۶۶ با گفتگوی داغ سبز تماس گرفته و دیدگاه‌های خویش یا هر نوع خبر و اظهار نظری که در باره محیط زیست یا کیفیت این برنامه دارید، مطرح کنید.
پس لطفاً گفتگوی داغ سبز را از خودتان بدانید و بیشتر مشارکت فرمایید.

ممنون از علیرضا مبینی عزیز – تهیه کننده علاقه مند و سبز اندیش ایران صدا – که می کوشد برنامه ای متفاوت ارایه دهد.


پرنده‌ای که در تالاب شادگان آزادی را نمی‌فهمید!

سه‌شنبه‌ی هفته گذشته – در بیست و هفتمین روز از مهر ماه 1389 – مجالی دست داد تا چند ساعتی را در تالاب شادگان سپری کنم؛ تالابی که از آن با عنوان بزرگ‌ترین تالاب ایران و سی و چهارمین تالاب جهان یاد می‌کنند … یا بهتر است گفته شود که یاد می‌کردند!
حقیقت داستان این است که تالاب دارد ذره ذره جان می‌دهد، آن هم به سه دلیل:
1-    افزایش ورود پساب‌های آلوده شهری، کشاورزی، روستایی و صنعتی به آن؛ به ویژه پساب آلوده و شور کشت و صنعت نیشکر؛
2-    سدسازی در بالادست و عدم رعایت حق‌آبه‌ی طبیعی تالاب؛
3-    افزایش صید و شکار بدون مجوز.

نگارنده به همراه چند تن از کارشناسان پتروشیمی بندر امام با قایق، بیش از دو ساعت از محل روستای سراخیه (که می‌توانست ونیز ایران باشد) به سمت جنوب در تالاب به گشت‌زنی پرداخته و تنها توانستیم یک ماهی کوچک را در آب زلال تالاب مشاهده کنیم! راهنمای محلی‌مان هم اذعان داشت که به دلیل افزایش شوری و آلودگی آب و نیز صید غیرمجاز تعداد جانداران آبزی تالاب به شدت کاهش یافته است. پرندگان موجود در تالاب هم به دلیل شکار بی‌رویه، زنده‌گیری و مشکلات پیش‌گفته بسیار کمتر از انتظار به چشم می‌آمدند.

در یک مورد با پسرکی از اهالی سراخیه برخوردیم که در کنار جاده مشغول فروش پرنده‌ای به رهگذران و مسافران عبوری بود … پسرک، پرنده را به زبان محلی “برهان” – barhan –  می‌نامید و به قیمت 5 هزار تومان آن را می‌فروخت …
از او خواستم تا پرنده را در تالاب آزاد کند و درعوض بهایش را پرداختم … برهان اندکی در آب شناور شد، اما معلوم بود که شوکه شده است … او حتا توانایی شناکردن و حرکت در آب را هم از دست داده بود، به نحوی که ممکن بود خود را به کنار جاده رسانده و در اثر برخورد با خودروهای عبوری به کشتن دهد!

برای همین از پسرک خواستم تا دوباره او را بگیرد …
زیرا آزادی برای پرنده‌ای که ظرفیت پذیرش و زیستن آزادانه را ندارد، مساوی با مرگی جانخراش خواهد بود …
داشتم فکر می‌کردم که این فقط برهان نیست که راه و رسم زیستن در آزادی کامل را از یاد برده است؛ سرنوشت غم‌انگیز برهان برای افراد جامعه‌ای که به انحصار و تبعیض و محدودیت خوگرفته‌اند هم می‌تواند تکرار شود! نمی‌تواند؟

توضيح ضروري:

كوشان مهران عزيز – معروف به اشكار  – برايم نوشته است كه نام علمي اين پرنده Porphyrio porphyrio بوده و طاووسك Purple Swamphen صدايش مي زنند؛ پرنده اي كه نسلش در بسياري از زيستگاه هاي تالابي در حال انقراض است و بنابراين، بسيار بيشتر از 5 هزار تومان مي ارزد! نمي ارزد؟