چهارشنبه گذشته، پس از ماهها بررسی و مطالعه، سرانجام کار انتشار مقالهای را به پایان بردم که میدانستم مورد مخالفت جدی طرفداران فرهنگ شکار و شکارچیهای محترم قرار خواهد گرفت. با این وجود، به نظرم، برای پایان دادن به این رسم غیر اخلاقی و این رویهی خونریزانه لازم بود تا با عدد و رقم با افرادی سخن گویم که همچنان با افتخار از این که شکارچی نامیده شوند، دفاع کرده و به مرام خونریزانه خود مباهات و افتخار میورزند.
در طول 48 ساعت گذشته که از انتشار این یادداشت در وبلاگ نخبگان و نیز صفحه محیط خبر آن لاین میگذرد، خوشبختانه بازخوردها و واکنشهای فراوانی در محافل رسانهای و شبکههای مجازی یافته است که همچنان ادامه دارد. به همین بهانه، پاسخی برای کاربران خبر آن لاین، نوشتم که به دلیل محدودیت ارسال نظر در آن پایگاه خبری، متن کامل آن را اینجا و پیش از انتشار کامل یادداشتم، بازنشر میدهم :
درود بر دوستان بزرگوارم که در این موضوع بسیار مهم، سزاوارانه واکنش نشان داده و نظرات خویش را به اشتراک نهادند. نکتهای که لازم است مجدداً بر آن تأکید کنم آن است که هرچند با توجه به بضاعت کنونی سازمان متولی محیط زیست در کشور، شاید نتوان با قاطعیت از سهم شکار در تخریب زیگونگی حیات در کشور، به طور دقیق پرده برداشت؛ اما یک واقعیت را هم نباید و نمیتوان انکار کرد. این که اگر عملکردهای نابخردانه یا آزمندانه ما در حوزه کشاورزی، دامداری، جانمایی صنعتی، مسکونی، آلودگی منابع آب، خاک و هوا و حتا انتخاب مکانهای نادرست برای انجام رزمایشهای خویش منجر به تخریب و نابودی زیستگاه و حیات وحش ما – به صورتی غیر مستقیم – میشود. ترویج فرهنگ شکار و شکارگری، آشکارا و به طور مستقیم دارد باقیمانده حیات وحش ما را به قهقرا سوق میدهد. در چنین شرایطی، حتا اگر به آموزههای اخلاقی هم اعتقادی نداریم که بر بنیاد آنها، ریختن خون حیوانات به بهانهی تفریح یا ورزشی! به نام شکار کاملاً اشتباه و غیرقابل پذیرش است؛ باید متوجه باشیم که در شرایط کنونی که اغلب زیستگاههای ما با شرایط کلیماکس (مطلوب) خود فاصلهای بس دراز دارند، نباید عامدانه این اندک وحوش باقیمانده را به کشتن دهیم.
دست آخر آن که یک قانون نانوشته در طبیعت وجود دارد که میگوید: آنهایی که چارچوب زندگیشان را به نحوی سامان میدهند که ادامهی آن در گرو ریختن خون جاندارانی بیگناه و مفید برای پایداری بومشناختی سرزمین است، باید بدانند که عقوبت این خونریری، سرانجام روزی گریبان آنان و دیگر همنوعانشان را خواهد گرفت.
از همین روست که در باور من، ما شکار خوب و شکار بد نداریم، همانگونه که قاتل خوب و قاتل بد نداریم. شکار به هر بهانهای نه تنها در ایران که در همهی نقاط جهان به عنوان رسمی که از پیشینهی بدوی آدمی متعلق به قبل از پیدایش کشاورزی در 10 هزار سال پیش، به جا مانده، باید ریشه کن شود و این وظیفهی همهی نخبگان و متخصصان و روشنفکران و اصحاب رسانه است که در این مهم دست به روشنگری زده و با آفرینش آثاری جذاب و اثرگذار در حوزهی دیداری، شنیداری، نوشتاری و مجازی، بکوشند تا جامعهای را بسازیم که در آن، هرگز کسی با افتخار جرأت نکند تا همچنان خود را “شکارچی” بنامد و یا بدتر آن که بخواهد در کنار لاشه حیوانات کشته شده و غرق در خونش، عکس یادگاری هم بگیرد. ما باید دوره سرودن و خواندن ترانههایی که میگفتند:
میخوام برم کوه
شکار آهو
را به پایان برده و در عوض، زنهار اندیشمندانی چون سهراب سپهری عزیز را تکرار و ترویج کنیم که میگفت:
لب دریا برویم
تور در آب بیاندازیم
و بگیریم طراوات را از آب
از همین روست که من – محمد درویش – با بیش از ربع قرن سابقهی پژوهشی و به عنوان عضو هیأت علمی مؤسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور در همینجا اعلام میدارم که تا هنگامی که زنده هستم، در مقام وکیل مدافعی بی منت برای جانداران این سرزمین خواهم کوشید تا حتا اگر شده یک نفر از تفنگ به دستانی که بی هیچ احساس گناهی به سوی این حیوانات بیگناه نشانه رفتهاند را وادارم تا تفنگشان را مانند بزرگترین و مشهورترین شکارچی ایران، استاد اسکندر فیروز بزرگ – به کناری نهاده و به جایش با دوربین عکاسی به شکار حیات وحش وطن بروند. کاری که آن بزرگ مرد طبیعت دوست ایرانی از 46 سال پیش انجام داده و سرمایهای کمنظیر برای جوانان امروز و فردای وطن به یادگار نهاده است.
موفق باشید و به امید روزی که ببینم و ببینیم آخرین شکارچی، تفنگش را برای همیشه به دیوار میآویزد؛ آرزویی که برای تحققش، حاضرم جانم را هم بدهم.
و اینک متن کامل یادداشتم در خبر آن لاین با عنوان:
سهم شکار در مرگ تنوّع زیستی ایران!
9 سال پیش، اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت (IUCN) در گزارش سال 2004 خود، جهانیان را شگفتزده و یا شاید بهتر است گفته شود: “بهت زده” کرد! این معتبرترین نهاد محیط زیستی دنیا که وظیفهی پایش گونههای در معرض خطر انقراض را با انتشار سالانهی سیاههی سرخ(red data ) دارد در آن گزارش چنین آورد: «شتاب انقراض کنونی گیاهان و حیوانات در شرایط امروز کرهی زمین، ۱۰۰ تا هزار برابر سریعتر از میزان طبیعی انقراضی است که تا پیش از ظهور نقش انسان به عنوان عامل اصلی انقراض وجود داشت.» به عبارتی سادهتر، دانشمندان آی یو سی ان هشدار دادند که انسانها، دست کم 100 برابر سرعت نابودی زیگونگی یا تنوع زیستی را در زمین افزایش دادهاند. در تأیید این مدعا، اندکی بعدتر نتایج پژوهشها و بررسیهای میدانی 20 هزار اکولوژیست بریتانیایی منتشر شد که با هزینه دولت انگلستان، سطح تنوع زیستی در این شبه جزیره ثروتمند را بین سالهای 1974 تا ۲۰۰۴ مورد بررسی قرار داده بودند و معلوم کردند که در طول 40 سال یاد شده، دست کم ۷۰ درصد از گونههای پروانه، ۵۴ درصد از گونههای پرنده و ۲۸ درصد از تنوع گونهای گیاهی از بین رفته است . این در حالی است که در آغاز هزارهی سوم، پروفسور ای ویلسون، زیست شناس برجسته دانشگاه هاروارد به صراحت گفته بود: «تا دو دههی دیگر، سرعت انقراض گونهها در زمین 10 هزار برابر بیشتر از میزان طبیعی انقراض شتاب خواهد گرفت.» اظهار نظری که در زمان انتشار، البته بسیاری آن را بیش از حد بدبینانه دانستند. اما حدود دو سال و سه ماه پیش، یعنی در اکتبر 2010، سیمون استوارت، رئیس کمیسیون بقای گونهها در آی یو سی ان در مورد برآورد دکتر ویلسون چنین گفت: «همه شواهد نشان میدهد که او درست میگوید.»
در حقیقت ما اینک وارد دورهای شدهایم که از آن با عنوان دوره «انسان زادی» یاد میشود؛ دورهای متأثر از فعالیتهای متراکم انسانی که به هیچ وجه با 5 دوره انقراض تاریخی گذشته در زمین که آخرین آن، نیستی دایناسورها را در بر داشت، قابل مقایسه نیست؛ زیرا اینک این فعالیتها و فشارهای انسانی در حوزه صنعت، زراعت، دامداری، شکار، ماهیگیری و رشد نفوس آدمی است که به عنوان مهمترین دلایل شتاب گرفتن انقراض از آن یاد میشود. حتی چندی پیش، لستر براون – نویسنده نامدار دنیای محیط زیست – در یکی از آخرین کتابهایش ضمن اشاره به پژوهش پل مک کریدی، در باره نسبت وزنی انسان و دامها و حیوانات اهلیاش در مقایسه با وزن همهی مهرهدارانی که در هوا و خشکی زندگی میکنند، گفت: در ده هزار سال پیش، این مقدار فقط یک دهم درصد بوده، در حالی که اینک به 98 درصد رسیده است ! یعنی وزن همهی پرندگان و چرندگان ساکن در خشکیها، همهی فیلها و زرافهها و پلنگها و گرازها و یوزها و ببرها و خرسها و گرگها و روباهها و خرگوشها و خلاصه وزن همهی مهرهداران عالم، اینک به دو درصد وزن انسان و دامها و دیگر حیوانات اهلی کرده و خانگیاش نمیرسد! چه سندی از این گویاتر که نشان دهد و ثابت کند تا چه اندازه و پرشتاب داریم مرگ زندگی را در زمین سرعت بخشیده و رقم میزنیم؟
در چنین شرایطی میخواهیم ببینیم اوضاع در سرزمینی که بیشتر دوستش داریم، در ایران عزیزمان چگونه است؟
راست این که زیگونگی حیات در وطن هم، حال و روز خوشی ندارد. این واقعیتی است که همه بر آن مهر تأیید میزنند؛ چه مسئول دولتی و متولّی موضوع، چه فعالان و کارشناسان محیط زیست و چه حتا شکارچیهایی که همچنان در پی گرفتن عکس یادگاری در کنار لاشهی وحوشی هستند که شمارشان شتابان در حال کاهش است. فارغ از جستارهای اخلاقی و آموزههایی که بر رعایت حق حیات برای همهی جانداران روی زمین تأکید میکند و در بیانیهی جهانی حقوق حیوانات که در سال 1978 در یونسکو منتشر شد هم مستتر است، جای پاسخی سزاوارانه بر این پرسش خالی است که به راستی آیا اگر فرهنگ شکار و شکارگری در این سرزمین محو میشد، میتوانستیم با اطمینان از محو خطر نیستی تنوع زیستی در ایرانزمین سخن گوییم؟ به بیانی سادهتر، متهم شماره یک در کاهش معنیدار شمار وحوش کیست و در این میان، چه سهمی از تشدید این بحران متوجه یک میلیون و پانصد هزار قبضه سلاح ثبت شده و لابد هزاران سلاح ثبتنشده و غیرمجازی است که به سمت زیستمندان ساکن در طبیعت ایران نشانه رفته است؟
این البته پرسشی است که باید سازمان حفاظت محیط زیست کشور بر مبنای یک سامانهی پایش و سرشماری پیوسته و منظم از وحوش ایران انجام میداد و همه ساله تغییرات شمار وحوش، ظرفیت برد و میزان احتمالی حیوانات مازاد را به تفکیک هر زیستگاه اعلام میکرد. با این وجود، سالهاست که این سازمان از انجام چنین کاری بازمانده یا بازداشته شده است! و عملاً اعلام میشود که آمار دقیقی از شمار وحوش موجود در کشور، چه در مورد مهرهداران خشکیزی، چه آبزی و چه در مورد پرندگان وجود ندارد. بنابراین، در چنین شرایطی که آماری رسمی و دقیق از شمار جانوران هدف شکار وجود ندارد، چگونه است که ادارات کل محیط زیست در استانهای کشور هر ساله، تعدادی مجوز شکار برای شکارچیان داخلی و خارجی صادر میکنند؟ درست مثل ماجرای ترافیک و آلودگی هوای تهران که منجر به ایجاد طرح محدودیت تردد خودروهای شخصی در مناطق مرکزی شهر شد؛ ولی همزمان مجوزهایی چاپ و منتشر شد تا در قبال گرفتن وجهی معین، اجازه دهند تا افراد با خودروهای شخصی خود در محدوده طرح ترافیک تردد کنند!
پرسش این است که اگر نمیدانیم چه تعداد کل و بز و قوچ و میش و آهو و جبیر داریم، و اگر نمیدانیم ظرفیت نگهداری یا برد بومشناختی هر زیستگاه برای هر علفخوار چقدر است، چگونه و مبتنی بر کدامین روش فنی و علمی اقدام به صدور پروانه شکار میکنیم؟
به نظرم نخستین وظیفهی معاونت طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، ارایهی تخمینی دقیق و مبتنی بر روشی علمی از شمار گونههای حیات وحش به تفکیک هر یک از مناطق چهارگانه تحت امرش است. این آمارها باید سالانه اعلام شود تا بتوان عملکرد هر مجموعهی مدیریتی و برنامههای اجرا شدهاش را به درستی نقد کرده و مورد قضاوت قرار داد. اما وقتی نمیدانیم شمار وحوش در ابتدا و انتهای مدیریت محمد هادی منافی، معصومه ابتکار چه تغییری با فاطمه جوادی و یا محمدجواد محمدیزاده داشته است، چگونه میشود با خط کشی دقیق، عیار موفقیت را در کارنامهی چهار رییس پیشین در حوزه حیات وحش جانوری محک زد؟
اینجاست که آدمی حس میکند که شاید عمدی در کار است تا آمارها منتشر نشود و سرشماریها از وحوش ناقص و محرمانه باقی ماند تا بلکه نشود مدیری را بابت عملکرد چهار یا هشت سالهاش به چالش گرفته و مورد پرسش قرار داد. این در حالی است که مردم و به ویژه محلیها در البرز و زاگرس و دیگر زیستگاههای مشهور کشور، هر از چندگاه مردانی را در گروههای چند نفره و مجهز که دارای پروانهها و مجوزهای لازم هم هستند، میبینند که آزادانه و فارغالبال به شکار مشغولند و از حمایتهای قانونی ویژه هم برخوردارند و نگویید که نیستند که کسی دیگر باور نمیکند! میکند؟
به عنوان مثال، اگر آمار نداریم، چگونه است که مثلاً در یک سال، مانند سال 1387 فقط 61 مجوز شکار چهارپا صادر میشود و بلافاصله در سال بعدش، با بیش از 10 برابر رشد، تعداد مجوزهای صادر شده به 687 عدد افزایش مییابد. این سردرگمی و بینظمی ناشی از چیست؟
نگارنده پس از بررسیهای فراوان و رایزنیهای متعدد سرانجام توانسته به برخی از نتایج سرشماری وحوش کشور در طول پنج سال گذشته دست یابد که البته رسمی نیست، اما به نظر میرسد که از واقعیت هم به دور نباشد. بر بنیاد این آمارها، شمار جبیر از 2371 در سال 1386 به 2323 رأس در سال 1390 کاهش یافته است. اما شمار آهو در همان محدوده زمانی از 11320 به 17899 افزایش یافته، در مورد کل و بز، اما روند کاهنده بوده و شمار آنها از 40302 به 37858 کاهش یافته و دست آخر آن که شمار قوچ و میش سراسر کشور از 46332 به 53477 افزایش یافته است. به دیگر سخن، در هر 71029 هکتار از خاک ایران، یک جبیر وجود دارد. این نسبت برای آهو، 9218 هکتار، برای هر کل و بز، 4358 هکتار و دست آخر آن که برای هر قوچ و میش 3085 هکتار است. این در حالی است که در هر دو هکتار از خاک ایران، یک انسان زندگی میکند؛ یعنی شمار انسانها از شمار پرتراکمترین علفخوار موجود در ایران که قوچ و میش باشد، بیش از 1500 برابر یا 150 هزار درصد بیشتر است! نسبتی که برای جبیر به بیش از سه میلیون و پانصدهزار درصد میرسد!
و غمانگیزتر آن که در چنین شرایطی، دست کم یک میلیون و پانصد هزار قبضه اسلحه، 45 میلیون گلوله سربی (30 تیر برای هر اسلحه در سال) و 300 میلیون ساچمه (200 ساچمه برای هر تفنگ) به صورت بالقوه به سوی همین تعداد اندک علفخوار موجود در کشور نشانه رفته است (و این ها همه تعداد فشنگ و ساچمه مجاز است که هر اسلحه در سال میتواند از آن برخوردار شود و همه میدانیم که تعداد واقعی فشنگ و ساچمه اختصاص یافته به هر تفنگ شکاری، به مراتب رقم بالاتری است). یعنی به صورت میانگین، موجودیت هر علفخوار ایران ( که مجموعشان به 111557 میرسد) سالانه با 3093 گلوله سربی یا ساچمهای که به سمتش نشانه رفته است، تهدید میشود. این درحالی است که در این محاسبه به دیگر عوامل تهدیدکننده حیات علفخواران، از جمله تصادف در جادهها، تصرف زیستگاهها، تخریب پوشش گیاهی، کمبود آبشخور، بیماری، فعالیت رو به گسترش دامداریهای سنتی و صنعتی و … اشاره نشده است. همچنین در این محاسبه، به خبرهایی که اشاره میکند سالانه دهها نفر از شکارچیان حرفهای از دیگر کشورهای جهان و نیز شیوخ متمول آن سوی خلیج فارس برای شکار یا زندهگیری حیوانات موجود در ایران، وارد کشور شده و میشوند، پرداخته نشده و صرفنظر گردیده است.
فرجام سخن:
یکبار دیگر بیاییم و کلاه خویش را قاضی کنیم؛ شاید شکار مهمترین دلیل نابودی حیات وحش ایران در شرایط کنونی نباشد، اما قبول کنید که عامدانهترین و ناجوانمردانهترین دلیلی است که هیچ یک از موازین و آموزههای اخلاقی و محیط زیستی نیز آن را تأیید نمیکند.
ما باید اجازه دهیم تا فرزندان این آب و خاک هم، همچنان از موهبت حضور و تماشای خرامیدن یوزها، پلنگها، جبیرها، آهوها و دیگر جانداران ارزشمند وطن برخوردار باشند و به پایان بریم این همه آزمندی و خودخواهی را.
به خدا ما فرزندان فردوسی بزرگ هستیم که هزار سال پیش در چشم و گوشمان نوشت و زنهار داد:
سیاه اندرون باشد و سنگ دل
که خواهد که موری شود تنگ دل
آیا شناسههای سیاه بختی و سیاه اندرونی را در جامعهی امروز ایران و جهان نمیبینیم؟ بس کنید و بس کنیم این رویهی خونریزانه را …
همین و تمام.
پی نوشت:
اغلب تصاویر این مجموعه اثر هنرمند عزیز، آقای حسن مقیمی، عکاس طبیعت دوست ایرانی است که از طبیعت بختیاری شکار شده و توسط آقای دکتر سعید یوسف پور، مدیرکل محیط زیست استان چهارمحال و بختیاری، اختصاصاً در اختیار نگارنده قرار گرفته است که در همینجا از لطف این دو بزرگوار، قدردانی می کنم.
– برخی از بازخوردهای این یادداشت:
– وبلاگ نخبگان
– جمعیت زنان و جوانان حافظ محیط زیست استان گیلان
– خبریاب
– تی نیوز
– زیست بوم
– واگویه های نانوشته (امیر سررشته داری)
– بومگان
– تغذیه سالم، حیوانات و محیط زیست
– تارنمای انجمن اعضای هیات علمی موسسه تحقیقات جنگل ها و مراتع
– موج جدید صدور مجوز شکار، نشانه چیست؟
– شکار بس!
من هم آرزویم همین است جناب مددی عزیز که بتوانم در حد بضاعتی که دارم در این راه موثر واقع شده و بکوشیم تا طبیعتی سزاوار نام بلند ایران و ایرانی برای فرزندان مان به یادگار نهیم.
اگر من خود را فعال محیط زیست و دوستدار طبیعت می دانم باید بکوشم تا هزینه های این عنوان را بدهم. نمی شود خود را محیط زیستی معرفی کرد و عاشق حیوانات، اما همچنان آزمندانه گوشت حیوانات را کباب کرده و بخورم. نمی شود ادعای سبزاندیشی داشت و همچنان از کیف و کفش و ابزاری استفاده کرد که آشکارا از پوست حیوانات درست شده است و نمی شود کسی ادعای طبیعت دوستی کند و آنگاه تفریحش، ریختن خون حیوانات به بهانه شکار و ورزش و طبیعت گردی باشد. یک محیط زیستی واقعی حق ندارد سیگار بکشد یا مشروب الکلی بخورد؛ او باید اسوه باشد تا بتواند دیگران را دعوت به حراست از طبیعت و زیستمندانش کند.
می دانم که رعایت این امور دشوار است، اما این راهی است که برگزیده ام و حاضرم جانم را بدهم اما از مسیر سبزی که انتخاب کرده ام، برنگردم یا دچار انحراف نشوم.
موفق و پایدار باشید.
اندیشه ها را باید عوض کرد، چشمها را باید شست، و این هم بسیار هزینه بر است، اما قلم می تواند راهگشا باشد، شعار مانع ، ترس سد راه موفقیت…
در این راه موفق باشید جناب درویش
ممنون از دعای خیرتان امیر خان.
درود …
اندر احوالات باغ گیاهشناسی نوشهر
آورده اند که در دیار طبرستان و بلاد سنگ تجن که در حال به نوشهر معروف است باغی بود بس تعجب برانگیز برای عرب و عجم که از دار و درخت بسیار،طعنه به جنگل زدی. همین باغ گنجینه ای گرانبها از درختان کهنسال که هریک را تاریخچه ای بس با ارزش در برگرفتی . فی الحال اغیار چنگ طمع بر این سرمایه بی دفاع فرود آورده و زخمی عمیق بر تن آن به جهت عبور جاده از میان آن بینداختند.در یورش اول مدعیان طماع سبز قامتان را سر بریدی و خون سبزشان بر خاک پاک آن بلاد فرو ریختندی.القصه ناله اثر ننمودی ودفاع مشروع اثر نمود و دشمن با تمام حهاز جنگی عقب نشست.آورده اند که محتسبان باغ که از علم بهره بسیار داشتند دامن بر فرش گستراندندو سر در پای آن سز قامتان نهادند و آن شد که تا خصم بگریخت و این در کتب برای همیشه بماند.دگر بار دست ستم گر دشمن شمشیر از نیام برکشیده و هوس غصب نموده.
الحال مکتوبات به بزرگان قوم ارسال شد تا این گنجخانه علمی از میان نرود.خلایق شکوه بسیار نمودند،اشگها بر خاک بریختند،استقاصه بسیار اثر ننمود.و خدا این ظلم بر صنع خود را نظاره بسیار نمود و صبر بسیار کرد. باشد که هم او مروت بر دل مهاجمان اندازد و چشم طمع ایشان را از این گنجینه بر تابد.که هم او فرمود : زمین ملک من است در ملک من فساد نکنید.
متاسفانه اخباری شنیده شده است مبنی برشروع تجاوز دوباره و ویرانگر به باغ گیاهشناسی نوشهر به دستور شورای تامین استان ،که جادارد در این باب مقام معظم رهبری اوامر ولایتی و حکومتی در مورد حفظ این گنجینه باارزش علمی صادر بفرمایند انشاالله. زیرا تصمیم تخریب به طور قطعی توسط برخی مدیران محلی گرفته شده است.به راستی آیا اینان از ارزش علمی این باغ کهن اطلاع دارند؟
اسماعیل- مددی
درود بر آقای مددی عزیز
آقا سال ها است که از شما بی خبرم؛ به یاد دارم که یادداشت ها و مقاله های خوبی درباره ی رودخانه ها در همشهری و… می نوشتید. خوشحال می شوم که با من تماس بگیرید (از طریق وبلاگ دیده بان کوهستان یا…).
محمد عزیز، همچون همیشه، از نوشتار تو لذت بردم و از مضمون آن دلم گرفت! ای کاش که این قدر غمزده ی محیط زیست ستمکش میهن نبودی و می شد با این قلم قشنگ، از بهتر شدن وضع سرزمین بنویسی…!
و اما بعد؛ با تو هم عقیده ام و فکر می کنم که نباید مشکلات بزرگ تر محیط زیست مانند گرم شدن زمین و تخریب خاک و آلودگی دریاها و رودها را بهانه قرار داد و از کشتار جانوران سرسری گذشت.
اگر صلاح دانستی، می توانی مقاله ی چند سال پیش مرا با عنوان “چه مایه جانورند از تو خسته و رنجور” که درباره ی شکار نوشته بودم، بازنشر کنی تا اگر قرار شد کتک بخوری، با هم بخوریم!
اینجا: http://mountainwatch.persianblog.ir/post/301/
به اسماعیل مددی:
ممنون از حساسیتی که نسبت به باغ ارزشمند گیاهشناسی نوشهر نشان داده و می دهید. افسوس که دارند مهاجمان پیروز می شوند!
ممنون از عباس محمدی عزیز که داوطلب بی منت کتک خوری در کنار درویش یک لاقباست از شکارچیان محترم!
درود …
با سلام و درود
جناب درویش ، متاسفانه بنده نتوانستم این مطلب را کامل بخوانم ولی از ظاهر آن و نوشته های قبلی شما ، دریافتم که کاملا مخالف شکار است .
آدرس زیر هم نوشته احساسی و شخصی بنده درباره شکار است . اما نظر منطقی بنده با این مقاله فرق دارد .
http://persianwolf.blogfa.com/post-75.aspx
در ضمن این مقاله را خیلی وقت پیش نوشتم که اطلاعاتم کامل نبود .
مهم ترین مشکل ما زمان و شرایطی است که در آن قرار گرفته ایم . خود بنده اگر در زمانی حضور داشتم که شرایط حیات وحش مطلوب بود ، مطمئن باشید با در نظر گرفتن انصاف و قوانین مربوط به شکار ، شکار می کردم .
نکته ی دیگر اینجاست که همه ی شکارچیان ، شکارکش نیستند . ما نمی توانیم توقع داشته باشیم شخصی که از کودکی با تفنگ و شکار بزرگ شده است و در کوه به دنبال شکار می میرد ، تفکراتی همچون ما داشته باشد . اما در میان همین افراد هستند کسانی که بیشتر از آنهایی که مانند بنده ادعا دارند برای طبیعت و حیات وحش مفیدند و آن را می شناسند .
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم شکار در کشور ما انجام می گیرد و با این شرایط مطمئنا تا دهه های آینده حفاظت و فرهنگ سازی قابلی انجام نخواهد شد . پس مخالفت شدید با شکار در این زمان چندان سودی نخواهد داشت . انشاله در هفته های آینده مقاله ای در این رابطه در وبلاگ منتشر خواهم کرد . شاید تجربه های کشورهایی مانند پاکستان و هند در مدیریت شکار بتواند به کمک ما بیاید .
در ضمن چگونه می توانم با جناب مقیمی ارتباط برقرار کنم ؟؟؟
با سپاس
حامی گرگ های ایران
با سپاس از استاد محترم که استادانه وارد موضوع شده اند و موشکافانه این فاجعه زیست محیطی را یاداور شده اند و اما استاد عزیز اولا بنده هم به عنوان شاگرد وکیل مدافع حیوانات اعلام امادگی میکنم تا در جهت ماموریت های محوله از طرف ان استاد بزرگوار تمام تلاش و کوشش خود را به کار گیرم ، ثانیا شکار چیان محترم هم انقدر سنگدل و شقی نیستند بلکه بسیاری از انها تحت تاثیر جو سرگرم کننده این فعل منکوب قرار گرفته اند و مطمئن باشید که با اندکی تفکر انها هم همنوا با جنابعالی و دوستداران طبیعت به این نهضت خدا پسندانه خواهند پیوست فقط امیدوارم که مدیران ارشد ، میانی و پایین مملکتی دست از این کار بکشند زیرا متاسفانه تعداد زیادی از شکارچیان مدیران هستند که از نفوذ اداری خود هم سو استفاده میکنند خداوند به همه دوستداران طبیعت انرژی مضاعف وبه شکارچیان عزیز هم رحم عنایت فرماید امین یا رب العالمین . مجددا اینجانب امادگی خود را برای هر گونه ماموریت محوله اعلام میدارم خداوند به جنابعالی هم توفیق خدمتگزاری بیشتر عنایت فرماید.
درود بر شما سید مجتبی عزیز و ممنون از حمایت و همراهی تان.
به دستان علوی:
ممنون از این که عنوان کردید هنوز نتوانسته اید، یادداشت مرا کامل بخوانید.
بنده مطمئن هستم که اگر این یادداشت را کامل می خواندید، چنین کامنتی را منتشر نمی کردید. منتظر می مانم تا آن را بخوانید و آنگاه در باره اش بحث خواهیم کرد.
موفق باشید.
انتقام دست طبیعت
آهای مردم..
آهای پلنگ از در خلقت دارد می رود
خرس سیاه چه زود رفت
قهوه ای هم دارد می رود!
ماهی آزاد خزر کجا ست؟
آهوی کوهی چه آرام میرود…
وقتی جنگلی نیست،وقتی مرتعی نیست.
آهای صیاد به دنبال چه می گردی؟
مرگ بر گلوله ات،مرگ بر تفنگت
و بر آن که گفت:
گلوله جایش سینه پلنگ است!!
آهای مردم پلنگ از در خلقت دارد میرود.
کجائید؟
قزل آلا کجا ست؟
هوبره و جیرفتی کجایند؟
روزگار غریبی است،بسیار دلتنگم
چرا در تور من مروت نیست؟
جوجه های کبک کجایند؟کبک کجاست؟
هرچه هست صدای گلوله در کوهسار و دشت
صدای ناله دد و دام است
صدای ناله مرال،صدای شیون غزال
دیده ام بره آهو بر مزار مادر می گریست
خدایا، هدیه به پلنگ گلوله نیست.
رود های پاک چه شدند؟
ای کاش دوربینی داشتم
کاش صیاد تفنگ نداشت
روی هر سنگی در کوه
عکس بز کوهی می گذاشت
تو خود سیبل هستی برای انتقام دست طبیعت
چون خدایی در این نزدیکی است
جوجه ها در آشیانه.
بره ها در کوهسار.
توله ها در غار.
مادر کجاست؟
در کوله صیاد.
صیاد در خواب غفلت،مست از شراب کشتار
و بدانیم دست طبیعت انتقام خواهد گرفت.
اسماعیل مددی – 15/11/91
سلام جناب درویش عزیز
تلاش برای نابودی محیط زیست
(اصل اول محیط زیست) :هرگونه فعالیتی که در محیط های طبیعی انجام میشود چنانچه در راستای توسعه پایدار نباشد منجر به تخریب محیط زیست خواهد شد.
اما براستی ما در کشورمان این اصل را جدی گرفته ایم؟ آیا در خجیر ، ورجین،كرج ،جاجرود و البرز مرکزی و سایر مناطق زیست محیطی کشور این اصول رعایت میشود؟
در اغلب گزارشات منتشره میخوانیم که ايران از نظر شاخصهای پايداری محيط زيست با کسب رتبه 132در بین 146کشور جهان ، در انتهای جدول جهانی قرار گرفت .در اين جدول که ۱۴۶ کشور جهان از نظر وضعيت زيست محيطی، اجتماعی و اقتصادی مورد ارزيابی قرار گرفته اند فنلاند، نروژ، اروگوئه، سوئد، ايسلند و کانادا به ترتيب در جايگاه اول تا ششم جهان قرار گرفتند و کشور ايران با کسب ۸/۳۹ امتياز بعد از کشورهايی همچون آنگولا، بورکينافاسو، ويتنام، ليبی، چاد و… در مقام ۱۳۲ جهان قرار گرفت. ،. چگونه مى توان چنين واقعيت شگفتى را براى سرزمينى كه مردمانش مدعى فرهنگ و تمدن سه هزار ساله اند، باور كرد که ايران در بين ۱۴۶ كشور جهان رتبه ۱۳۲ را كسب كرده است. چرا كه احترام به طبيعت در جوهره چنين فرهنگى نمود داشته است. هر روزبر تعداد تالابهای ایرانی که در لیست سیاه مونترآل قرار می گیرند،افزوده می شود ؛ تالابهایی که به دلیل ورود پسابها و فاضلابها و آلودگی های نفتی در معرض خشک شدن و یا نابودی قرار گرفته اند . این تخریبها در حالی صورت می گیرد که 37سال پيش ، اجلاس کنوانسيون تالاب ها در شهر رامسر برگزار شد و اين کنوانسيون جهانی ،نام رامسر را برای خود انتخاب نمود .
رودخانه های کشور نیز وضعیت مناسبی ندارند .حدود ۱۶۳ رودخانه آلوده در کشور شناسايی شده که درصد آلودگی 60 تا70تای آنها به بالاترین میزان آلودگی رسیده است “مثل سیاهرود در قائم شهر- زرجوب در رشت-هنده خاله در اطراف صومعه سرا گیلان و…
در خصوص وضعیت جنگل ها نیز باید گفت کارشناسان معتقدند بهره برداران جنگل های شمال تا کنون با قطع گونه های بی نظير راش، ممرز، انجيلی وشمشاد وتوسکا و تبديل آنها به در و پنجره وتخته و کاسه بشقاب چوبی و هیزم و جايگزين کردن گونه پست صنوبر ضربات غيرقابل جبرانی به جنگل های شمال کشور وارد کرده است.سيل های مناطق جنگلی در کشور یکی دیگر از معضلات زیست محیطی است، به عنوان مثال سيل منطقه گلستان که در سال های اخير همه ساله تکرار شده است، به عقيده اغلب کارشناسان نشانه همين بی تدبيری ها و کارشکنی هاست.
شاعر نامدار پارسی گوی ما فردوسی در مورد سیل با یک بیت شعر همه چیز را بیان نموده است:
به جایی که یکبار بگذشت آب خردمند نسازد در آن جای خواب
جناب درویش من فکر می کنم ما زور بیهوده میزنیم در حالی که غارتگران منابع طبیعی کار خودشان را می کنند.باید چاره ای دیگر بیندیشیم.فکر می کنم یکی از عوامل مهم قهقرای طبیعت کشورکم رنگ بودن قانون در برابر دزدان بیت المال است .باید حساسیت در مسئولین بوجود بیاوریم. باید مسئولین به محیط زیست ایمان داشته باشند اگر نه این ره که می رویم به ترکستان است!!
اسماعیل مددی
درود مجدد بر اسماعیل مددی عزیز که به شیوایی سخنانی حق را بر کلک جاری ساختند.
خوشحالم که منظر دیدمان یکسان است و البته همچنان فکر می کنم که ژور بیهوده نمی زنیم قربان! گواهش آن که 10 سال پیش اصلاً نمی شد به آقایان سدساز یا همین شکارچیان محترم گفت بالای چشم تان ابروست! می شد؟
اینک اما سدسازها آشکارا مواضعی دفاعی گرفته و رییس سازمان حفاظت محیط زیست اعلام کرده که مجوز ارزیابی برای هیچ سد جدیدی صادر نخواهد کرد و بسیاری از مردم بر غیر اخلاقی بودن شکار به عنوان یک ورزش یا تفریح برای ریختن خون حیوانات، اتفاق نظر دارند.
سرفراز باشید.
جناب درویش عزیز
تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن, ۱۳۹۱
کشتار دو شوکای آبستن،وای بر عاقبت آن شکارچیان!!
این دیگر که کار اجانب و آمریکا نیست!!
زیست بوم: مدیر انجمن دیده بان محیط زیست و حیات وحش ایران از کشتار دو رأس شوکای کمیاب و آبستن در منطقه حفاظت شده بولا در مازندران خبر داد.
جناب درویش عزیز آنقدر عکس ها متاثر کننده بود که ترجیح دادم فقط چند قطره ای اشک بریزم.نمیدانم چه بگویم.نظرت راجع به جانیان طبیعت کاملاً درست است.امید وارم دست انتقام طبیعت به سرعت انتقام بگیرد.
اسماعیل مددی
بله متاسفانه این دیگر کار اجانب نیست و باید به درمان خودمان بپردازیم جناب مددی عزیز.
اتفاقاً اصرار من و همفکرانم برای معاوضه تفنگ با دوربین در طبیعت، از همین روست تا دیگر کسی بهانه ای برای حمل سلاح نداشته باشد جر مامورین حکومتی و برای انجام اهدافی خاص و تعریف شده.
.
.
با سلام
جناب درویش عزیز
سال نو را به شما تبریک و تهنیت عرض مینمایم.امید وار هستم همچون گذشته در راه مقدس خود که حراست از محیط زیست ایران عزیز است همواره موفق و موید باشید
ارادتمند .اسماعیل مددی
متشکرم جناب مددی عزیز. متقابلاً آرزو دارم در سال 1392، برکت و نشاط و سلامتی، یک لحظه شما و خاندان محرم تان را رها نکند.
با سلام
با عرض سلام و تبریک سال جدید و آرزوی توفیق و سلامتی برای شما و خانواده محترمتان
جناب آقای درویش شما در اسفند ماه با برنامه رادیویی مصاحبه ای داشتید، چگونه می توان به مصاحبه دسترسی داشته باشم؟
درود بر شما.
منظورتان کدام مصاحبه رادیویی است؟ من در اسفندماه در چند برنامه رادیویی با موضوعات گوناگون شرکت داشتم.
در ساعت 23 با برنامه رادیویی شبکه جوان
آیا تاریخ پخش برنامه را یادتان هست؟
نه متاسفانه
ولی موضوع درباره محیط زیست و منابع طبیعی بود
شما می توانید با مراجعه با سایت ایران صدا و بخش آرشیو برنامه های رادیویی، هر برنامه ای که مد نظرتان هست را دوباره گوش دهید. اما شرط آن دانستن تاریخ پخش برنامه است.
با عرض سلام و احترام
اخیراً بحث صادرات خاک رونق گرفته و مطلبی در روزنامه خواندم تحت عنوان «خروج خاک از کشور قانونی می شود»!!! این هم مشکل دیگری که بنظرم عدم کار کارشناسی رو می رسونه
آیا با خروج خاک حاصلخیز از کشور، فردا خودمان نباید همین خاک رو از دیگران گدایی کنیم؟
با سلام
جناب درویش عزیز
متاسفانه زمزمه هایی از اعلام برخی اسامی برای تصدی پست مهم و تخصصی ریاست سازمان محیط زیست بلند است از شهر داری و مجلس و دانشگاه و…واقعاً محیط زیست کشور ما شده است ارث پدری برخی نا آگاهان از این تخصص!!من طی 30 سال قلم فرسایی برای محیط زیست کشورهمیشه چراغ به دست به دنبال مدیرلایق و شایسته نام محیط زیست بودم و نیافتم.!! الا دکتر محمد صدوق.که او هم سلامتش را فدای محیط زیست کشورکرد!به راستی نمیشود ذهن آقای دکتر روحانی را به این معطوف کرد که آقا محیط زیست مهمتر از فلان وزاتخانه است چرا به این موضوع توجه نمی کنید؟این بستر حیات است اگر از دست رفت حیات ما دچار مشکل میشود!این را چه کسی باید به مسئولین بقبولاندو ایشان متوجه بشوند که محیط زیست کالای لوکس نیست.آیا محیط زیست از یک دبستان کم ارزشتر است که باید حتماً رئیسش آموزش و پرورشی باشد.معلم باشد. و در واقع کار بلد آن شغل باشد.محیط زیست کشور ما شده حیاط خلوت مدیران کار نا بلدسایر دستگاه های غیر مرتبط.یکی به داد محیط زیست برسد تا دیر نشده
سلام جناب درویش عزیز
انتصاب شما را تبریک میگویم.
امید وارم که مدیر کلی به شما خوش یمن باشد.فقط امید وار هستم نمک گیر نشوید.و درویش همان درویش باشد.
دست مریزاد امسال پروانه تفنگم راباطل کردم صبح راذیو ترانه چشم اهو بچشم یار میماند بله!تاحال متوجه نشده بودم درمفهوم این ترانه.بعدسرچ کردم سایت شما شعرکامل رایافتم بهتر است این را چاپ کنید وانموقع که پروانه شکار یاجواز اسلحه میدهند به شکارچی بدهند.موفق باشید.یاهو
با سلام خدمت جناب درویش
تحمل برخی از ما زیست محیطی ها فقط در حیطه وبلاگمان است.وقتی نمی توانیم مشکلی را حل کنیم در فضای مجازی میشویم یک پارچه حامی آتشین محیط زیست که باید بگیریم و ببندیم و چنین و چنان کنیم.درویش عزیز من از باب نصیحت خدمت شما عرض نمودم که مبادا نمک گیر شویدچون به نظرات شجاعانه قبلی شما در مقابل تعرض به محیط زیست کشوراحترام می گذاشتم. ولی این هم درست نیست کهthumb های مطلب من را خاموش نمائید شاید کسی پیدا میشد و من را برای نوشتن این مطلب مواخذه می کرد.بهتر نبود کمی تامل می فرمودید.ما که داعیه زیست محیطی داریم با کوچکترین حرف از کوره در می رویم نمی توانیم برای این کشور قلباً فدا کاری نمائیم.محیط زیست فدایی می خواهد نه وبلاگ سوزناک.محیط زیست باید به اهلش سپرده شود.مددی که باشد که حرف از محیط زیست بزند.در پایان، من برای شما همان احترام قبلی را قائل هستم . و این خاموش شدن آیکون نظرات را به حساب اشتباه فنی می گذارم نظر شما چیست؟.ارادتمند مددی
جناب اسماعيل مددي عزيز …
بنده چنين جسارتي خدمت شما يا ديگر خوانندگان عزيز مهار بيابان زايي نكرده و نمي كنم. بلكه به صورت اتوماتيك، هر كامنتي كه سه كارت قرمز از طرف خوانندگان بگيرد، مخفي مي شود.
در ضمن در شگفتم كه چگونه اين قانون قديمي وبلاگ مهار بيابان زايي را تاكنون نمي دانسته ايد؟!!
موفق باشيد.
سلام جناب درویش
من از مطلبی که عنوان نمودید اطلاع نداشتم.عذر خواهی میکنم.از اینکه سریعاَ پاسخ دادید نیز تشکر میکنم.ارادتمند مددی
درود بر شما. موفق باشيد.
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی
زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبانِ دل – دلی لبریزِ مهر تو- تو ای با دوستی دشمن
**
درود بر آقای درویش،
سپاسی بی پایان بابت پیگیری درخواست بنده در خصوص برنامه رکاب زنی در استان هرمزگان و کرمان با شعار:شکارچی، تفنگت را زمین بگذار.
در طی این برنامه از نوشته های شما و نظراتتون بهره فراوان خواهم برد چون گذشته و به قول حضرت حافظ:
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
…
چو پرده دار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
به رنگ طبیعت
عبدالرضا کوهپایه
درود بر شما. وظیفه است. موفق باشید جناب کوهپایه عزیز.