چهارشنبه گذشته، پس از ماهها بررسی و مطالعه، سرانجام کار انتشار مقالهای را به پایان بردم که میدانستم مورد مخالفت جدی طرفداران فرهنگ شکار و شکارچیهای محترم قرار خواهد گرفت. با این وجود، به نظرم، برای پایان دادن به این رسم غیر اخلاقی و این رویهی خونریزانه لازم بود تا با عدد و رقم با افرادی سخن گویم که همچنان با افتخار از این که شکارچی نامیده شوند، دفاع کرده و به مرام خونریزانه خود مباهات و افتخار میورزند.
در طول 48 ساعت گذشته که از انتشار این یادداشت در وبلاگ نخبگان و نیز صفحه محیط خبر آن لاین میگذرد، خوشبختانه بازخوردها و واکنشهای فراوانی در محافل رسانهای و شبکههای مجازی یافته است که همچنان ادامه دارد. به همین بهانه، پاسخی برای کاربران خبر آن لاین، نوشتم که به دلیل محدودیت ارسال نظر در آن پایگاه خبری، متن کامل آن را اینجا و پیش از انتشار کامل یادداشتم، بازنشر میدهم :
درود بر دوستان بزرگوارم که در این موضوع بسیار مهم، سزاوارانه واکنش نشان داده و نظرات خویش را به اشتراک نهادند. نکتهای که لازم است مجدداً بر آن تأکید کنم آن است که هرچند با توجه به بضاعت کنونی سازمان متولی محیط زیست در کشور، شاید نتوان با قاطعیت از سهم شکار در تخریب زیگونگی حیات در کشور، به طور دقیق پرده برداشت؛ اما یک واقعیت را هم نباید و نمیتوان انکار کرد. این که اگر عملکردهای نابخردانه یا آزمندانه ما در حوزه کشاورزی، دامداری، جانمایی صنعتی، مسکونی، آلودگی منابع آب، خاک و هوا و حتا انتخاب مکانهای نادرست برای انجام رزمایشهای خویش منجر به تخریب و نابودی زیستگاه و حیات وحش ما – به صورتی غیر مستقیم – میشود. ترویج فرهنگ شکار و شکارگری، آشکارا و به طور مستقیم دارد باقیمانده حیات وحش ما را به قهقرا سوق میدهد. در چنین شرایطی، حتا اگر به آموزههای اخلاقی هم اعتقادی نداریم که بر بنیاد آنها، ریختن خون حیوانات به بهانهی تفریح یا ورزشی! به نام شکار کاملاً اشتباه و غیرقابل پذیرش است؛ باید متوجه باشیم که در شرایط کنونی که اغلب زیستگاههای ما با شرایط کلیماکس (مطلوب) خود فاصلهای بس دراز دارند، نباید عامدانه این اندک وحوش باقیمانده را به کشتن دهیم.
دست آخر آن که یک قانون نانوشته در طبیعت وجود دارد که میگوید: آنهایی که چارچوب زندگیشان را به نحوی سامان میدهند که ادامهی آن در گرو ریختن خون جاندارانی بیگناه و مفید برای پایداری بومشناختی سرزمین است، باید بدانند که عقوبت این خونریری، سرانجام روزی گریبان آنان و دیگر همنوعانشان را خواهد گرفت.
از همین روست که در باور من، ما شکار خوب و شکار بد نداریم، همانگونه که قاتل خوب و قاتل بد نداریم. شکار به هر بهانهای نه تنها در ایران که در همهی نقاط جهان به عنوان رسمی که از پیشینهی بدوی آدمی متعلق به قبل از پیدایش کشاورزی در 10 هزار سال پیش، به جا مانده، باید ریشه کن شود و این وظیفهی همهی نخبگان و متخصصان و روشنفکران و اصحاب رسانه است که در این مهم دست به روشنگری زده و با آفرینش آثاری جذاب و اثرگذار در حوزهی دیداری، شنیداری، نوشتاری و مجازی، بکوشند تا جامعهای را بسازیم که در آن، هرگز کسی با افتخار جرأت نکند تا همچنان خود را “شکارچی” بنامد و یا بدتر آن که بخواهد در کنار لاشه حیوانات کشته شده و غرق در خونش، عکس یادگاری هم بگیرد. ما باید دوره سرودن و خواندن ترانههایی که میگفتند:
میخوام برم کوه
شکار آهو
را به پایان برده و در عوض، زنهار اندیشمندانی چون سهراب سپهری عزیز را تکرار و ترویج کنیم که میگفت:
لب دریا برویم
تور در آب بیاندازیم
و بگیریم طراوات را از آب
از همین روست که من – محمد درویش – با بیش از ربع قرن سابقهی پژوهشی و به عنوان عضو هیأت علمی مؤسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور در همینجا اعلام میدارم که تا هنگامی که زنده هستم، در مقام وکیل مدافعی بی منت برای جانداران این سرزمین خواهم کوشید تا حتا اگر شده یک نفر از تفنگ به دستانی که بی هیچ احساس گناهی به سوی این حیوانات بیگناه نشانه رفتهاند را وادارم تا تفنگشان را مانند بزرگترین و مشهورترین شکارچی ایران، استاد اسکندر فیروز بزرگ – به کناری نهاده و به جایش با دوربین عکاسی به شکار حیات وحش وطن بروند. کاری که آن بزرگ مرد طبیعت دوست ایرانی از 46 سال پیش انجام داده و سرمایهای کمنظیر برای جوانان امروز و فردای وطن به یادگار نهاده است.
موفق باشید و به امید روزی که ببینم و ببینیم آخرین شکارچی، تفنگش را برای همیشه به دیوار میآویزد؛ آرزویی که برای تحققش، حاضرم جانم را هم بدهم.
و اینک متن کامل یادداشتم در خبر آن لاین با عنوان:
سهم شکار در مرگ تنوّع زیستی ایران!
9 سال پیش، اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت (IUCN) در گزارش سال 2004 خود، جهانیان را شگفتزده و یا شاید بهتر است گفته شود: “بهت زده” کرد! این معتبرترین نهاد محیط زیستی دنیا که وظیفهی پایش گونههای در معرض خطر انقراض را با انتشار سالانهی سیاههی سرخ(red data ) دارد در آن گزارش چنین آورد: «شتاب انقراض کنونی گیاهان و حیوانات در شرایط امروز کرهی زمین، ۱۰۰ تا هزار برابر سریعتر از میزان طبیعی انقراضی است که تا پیش از ظهور نقش انسان به عنوان عامل اصلی انقراض وجود داشت.» به عبارتی سادهتر، دانشمندان آی یو سی ان هشدار دادند که انسانها، دست کم 100 برابر سرعت نابودی زیگونگی یا تنوع زیستی را در زمین افزایش دادهاند. در تأیید این مدعا، اندکی بعدتر نتایج پژوهشها و بررسیهای میدانی 20 هزار اکولوژیست بریتانیایی منتشر شد که با هزینه دولت انگلستان، سطح تنوع زیستی در این شبه جزیره ثروتمند را بین سالهای 1974 تا ۲۰۰۴ مورد بررسی قرار داده بودند و معلوم کردند که در طول 40 سال یاد شده، دست کم ۷۰ درصد از گونههای پروانه، ۵۴ درصد از گونههای پرنده و ۲۸ درصد از تنوع گونهای گیاهی از بین رفته است . این در حالی است که در آغاز هزارهی سوم، پروفسور ای ویلسون، زیست شناس برجسته دانشگاه هاروارد به صراحت گفته بود: «تا دو دههی دیگر، سرعت انقراض گونهها در زمین 10 هزار برابر بیشتر از میزان طبیعی انقراض شتاب خواهد گرفت.» اظهار نظری که در زمان انتشار، البته بسیاری آن را بیش از حد بدبینانه دانستند. اما حدود دو سال و سه ماه پیش، یعنی در اکتبر 2010، سیمون استوارت، رئیس کمیسیون بقای گونهها در آی یو سی ان در مورد برآورد دکتر ویلسون چنین گفت: «همه شواهد نشان میدهد که او درست میگوید.»
در حقیقت ما اینک وارد دورهای شدهایم که از آن با عنوان دوره «انسان زادی» یاد میشود؛ دورهای متأثر از فعالیتهای متراکم انسانی که به هیچ وجه با 5 دوره انقراض تاریخی گذشته در زمین که آخرین آن، نیستی دایناسورها را در بر داشت، قابل مقایسه نیست؛ زیرا اینک این فعالیتها و فشارهای انسانی در حوزه صنعت، زراعت، دامداری، شکار، ماهیگیری و رشد نفوس آدمی است که به عنوان مهمترین دلایل شتاب گرفتن انقراض از آن یاد میشود. حتی چندی پیش، لستر براون – نویسنده نامدار دنیای محیط زیست – در یکی از آخرین کتابهایش ضمن اشاره به پژوهش پل مک کریدی، در باره نسبت وزنی انسان و دامها و حیوانات اهلیاش در مقایسه با وزن همهی مهرهدارانی که در هوا و خشکی زندگی میکنند، گفت: در ده هزار سال پیش، این مقدار فقط یک دهم درصد بوده، در حالی که اینک به 98 درصد رسیده است ! یعنی وزن همهی پرندگان و چرندگان ساکن در خشکیها، همهی فیلها و زرافهها و پلنگها و گرازها و یوزها و ببرها و خرسها و گرگها و روباهها و خرگوشها و خلاصه وزن همهی مهرهداران عالم، اینک به دو درصد وزن انسان و دامها و دیگر حیوانات اهلی کرده و خانگیاش نمیرسد! چه سندی از این گویاتر که نشان دهد و ثابت کند تا چه اندازه و پرشتاب داریم مرگ زندگی را در زمین سرعت بخشیده و رقم میزنیم؟
در چنین شرایطی میخواهیم ببینیم اوضاع در سرزمینی که بیشتر دوستش داریم، در ایران عزیزمان چگونه است؟
راست این که زیگونگی حیات در وطن هم، حال و روز خوشی ندارد. این واقعیتی است که همه بر آن مهر تأیید میزنند؛ چه مسئول دولتی و متولّی موضوع، چه فعالان و کارشناسان محیط زیست و چه حتا شکارچیهایی که همچنان در پی گرفتن عکس یادگاری در کنار لاشهی وحوشی هستند که شمارشان شتابان در حال کاهش است. فارغ از جستارهای اخلاقی و آموزههایی که بر رعایت حق حیات برای همهی جانداران روی زمین تأکید میکند و در بیانیهی جهانی حقوق حیوانات که در سال 1978 در یونسکو منتشر شد هم مستتر است، جای پاسخی سزاوارانه بر این پرسش خالی است که به راستی آیا اگر فرهنگ شکار و شکارگری در این سرزمین محو میشد، میتوانستیم با اطمینان از محو خطر نیستی تنوع زیستی در ایرانزمین سخن گوییم؟ به بیانی سادهتر، متهم شماره یک در کاهش معنیدار شمار وحوش کیست و در این میان، چه سهمی از تشدید این بحران متوجه یک میلیون و پانصد هزار قبضه سلاح ثبت شده و لابد هزاران سلاح ثبتنشده و غیرمجازی است که به سمت زیستمندان ساکن در طبیعت ایران نشانه رفته است؟
این البته پرسشی است که باید سازمان حفاظت محیط زیست کشور بر مبنای یک سامانهی پایش و سرشماری پیوسته و منظم از وحوش ایران انجام میداد و همه ساله تغییرات شمار وحوش، ظرفیت برد و میزان احتمالی حیوانات مازاد را به تفکیک هر زیستگاه اعلام میکرد. با این وجود، سالهاست که این سازمان از انجام چنین کاری بازمانده یا بازداشته شده است! و عملاً اعلام میشود که آمار دقیقی از شمار وحوش موجود در کشور، چه در مورد مهرهداران خشکیزی، چه آبزی و چه در مورد پرندگان وجود ندارد. بنابراین، در چنین شرایطی که آماری رسمی و دقیق از شمار جانوران هدف شکار وجود ندارد، چگونه است که ادارات کل محیط زیست در استانهای کشور هر ساله، تعدادی مجوز شکار برای شکارچیان داخلی و خارجی صادر میکنند؟ درست مثل ماجرای ترافیک و آلودگی هوای تهران که منجر به ایجاد طرح محدودیت تردد خودروهای شخصی در مناطق مرکزی شهر شد؛ ولی همزمان مجوزهایی چاپ و منتشر شد تا در قبال گرفتن وجهی معین، اجازه دهند تا افراد با خودروهای شخصی خود در محدوده طرح ترافیک تردد کنند!
پرسش این است که اگر نمیدانیم چه تعداد کل و بز و قوچ و میش و آهو و جبیر داریم، و اگر نمیدانیم ظرفیت نگهداری یا برد بومشناختی هر زیستگاه برای هر علفخوار چقدر است، چگونه و مبتنی بر کدامین روش فنی و علمی اقدام به صدور پروانه شکار میکنیم؟
به نظرم نخستین وظیفهی معاونت طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، ارایهی تخمینی دقیق و مبتنی بر روشی علمی از شمار گونههای حیات وحش به تفکیک هر یک از مناطق چهارگانه تحت امرش است. این آمارها باید سالانه اعلام شود تا بتوان عملکرد هر مجموعهی مدیریتی و برنامههای اجرا شدهاش را به درستی نقد کرده و مورد قضاوت قرار داد. اما وقتی نمیدانیم شمار وحوش در ابتدا و انتهای مدیریت محمد هادی منافی، معصومه ابتکار چه تغییری با فاطمه جوادی و یا محمدجواد محمدیزاده داشته است، چگونه میشود با خط کشی دقیق، عیار موفقیت را در کارنامهی چهار رییس پیشین در حوزه حیات وحش جانوری محک زد؟
اینجاست که آدمی حس میکند که شاید عمدی در کار است تا آمارها منتشر نشود و سرشماریها از وحوش ناقص و محرمانه باقی ماند تا بلکه نشود مدیری را بابت عملکرد چهار یا هشت سالهاش به چالش گرفته و مورد پرسش قرار داد. این در حالی است که مردم و به ویژه محلیها در البرز و زاگرس و دیگر زیستگاههای مشهور کشور، هر از چندگاه مردانی را در گروههای چند نفره و مجهز که دارای پروانهها و مجوزهای لازم هم هستند، میبینند که آزادانه و فارغالبال به شکار مشغولند و از حمایتهای قانونی ویژه هم برخوردارند و نگویید که نیستند که کسی دیگر باور نمیکند! میکند؟
به عنوان مثال، اگر آمار نداریم، چگونه است که مثلاً در یک سال، مانند سال 1387 فقط 61 مجوز شکار چهارپا صادر میشود و بلافاصله در سال بعدش، با بیش از 10 برابر رشد، تعداد مجوزهای صادر شده به 687 عدد افزایش مییابد. این سردرگمی و بینظمی ناشی از چیست؟
نگارنده پس از بررسیهای فراوان و رایزنیهای متعدد سرانجام توانسته به برخی از نتایج سرشماری وحوش کشور در طول پنج سال گذشته دست یابد که البته رسمی نیست، اما به نظر میرسد که از واقعیت هم به دور نباشد. بر بنیاد این آمارها، شمار جبیر از 2371 در سال 1386 به 2323 رأس در سال 1390 کاهش یافته است. اما شمار آهو در همان محدوده زمانی از 11320 به 17899 افزایش یافته، در مورد کل و بز، اما روند کاهنده بوده و شمار آنها از 40302 به 37858 کاهش یافته و دست آخر آن که شمار قوچ و میش سراسر کشور از 46332 به 53477 افزایش یافته است. به دیگر سخن، در هر 71029 هکتار از خاک ایران، یک جبیر وجود دارد. این نسبت برای آهو، 9218 هکتار، برای هر کل و بز، 4358 هکتار و دست آخر آن که برای هر قوچ و میش 3085 هکتار است. این در حالی است که در هر دو هکتار از خاک ایران، یک انسان زندگی میکند؛ یعنی شمار انسانها از شمار پرتراکمترین علفخوار موجود در ایران که قوچ و میش باشد، بیش از 1500 برابر یا 150 هزار درصد بیشتر است! نسبتی که برای جبیر به بیش از سه میلیون و پانصدهزار درصد میرسد!
و غمانگیزتر آن که در چنین شرایطی، دست کم یک میلیون و پانصد هزار قبضه اسلحه، 45 میلیون گلوله سربی (30 تیر برای هر اسلحه در سال) و 300 میلیون ساچمه (200 ساچمه برای هر تفنگ) به صورت بالقوه به سوی همین تعداد اندک علفخوار موجود در کشور نشانه رفته است (و این ها همه تعداد فشنگ و ساچمه مجاز است که هر اسلحه در سال میتواند از آن برخوردار شود و همه میدانیم که تعداد واقعی فشنگ و ساچمه اختصاص یافته به هر تفنگ شکاری، به مراتب رقم بالاتری است). یعنی به صورت میانگین، موجودیت هر علفخوار ایران ( که مجموعشان به 111557 میرسد) سالانه با 3093 گلوله سربی یا ساچمهای که به سمتش نشانه رفته است، تهدید میشود. این درحالی است که در این محاسبه به دیگر عوامل تهدیدکننده حیات علفخواران، از جمله تصادف در جادهها، تصرف زیستگاهها، تخریب پوشش گیاهی، کمبود آبشخور، بیماری، فعالیت رو به گسترش دامداریهای سنتی و صنعتی و … اشاره نشده است. همچنین در این محاسبه، به خبرهایی که اشاره میکند سالانه دهها نفر از شکارچیان حرفهای از دیگر کشورهای جهان و نیز شیوخ متمول آن سوی خلیج فارس برای شکار یا زندهگیری حیوانات موجود در ایران، وارد کشور شده و میشوند، پرداخته نشده و صرفنظر گردیده است.
فرجام سخن:
یکبار دیگر بیاییم و کلاه خویش را قاضی کنیم؛ شاید شکار مهمترین دلیل نابودی حیات وحش ایران در شرایط کنونی نباشد، اما قبول کنید که عامدانهترین و ناجوانمردانهترین دلیلی است که هیچ یک از موازین و آموزههای اخلاقی و محیط زیستی نیز آن را تأیید نمیکند.
ما باید اجازه دهیم تا فرزندان این آب و خاک هم، همچنان از موهبت حضور و تماشای خرامیدن یوزها، پلنگها، جبیرها، آهوها و دیگر جانداران ارزشمند وطن برخوردار باشند و به پایان بریم این همه آزمندی و خودخواهی را.
به خدا ما فرزندان فردوسی بزرگ هستیم که هزار سال پیش در چشم و گوشمان نوشت و زنهار داد:
سیاه اندرون باشد و سنگ دل
که خواهد که موری شود تنگ دل
آیا شناسههای سیاه بختی و سیاه اندرونی را در جامعهی امروز ایران و جهان نمیبینیم؟ بس کنید و بس کنیم این رویهی خونریزانه را …
همین و تمام.
پی نوشت:
اغلب تصاویر این مجموعه اثر هنرمند عزیز، آقای حسن مقیمی، عکاس طبیعت دوست ایرانی است که از طبیعت بختیاری شکار شده و توسط آقای دکتر سعید یوسف پور، مدیرکل محیط زیست استان چهارمحال و بختیاری، اختصاصاً در اختیار نگارنده قرار گرفته است که در همینجا از لطف این دو بزرگوار، قدردانی می کنم.
– برخی از بازخوردهای این یادداشت:
– وبلاگ نخبگان
– جمعیت زنان و جوانان حافظ محیط زیست استان گیلان
– خبریاب
– تی نیوز
– زیست بوم
– واگویه های نانوشته (امیر سررشته داری)
– بومگان
– تغذیه سالم، حیوانات و محیط زیست
– تارنمای انجمن اعضای هیات علمی موسسه تحقیقات جنگل ها و مراتع
– موج جدید صدور مجوز شکار، نشانه چیست؟
– شکار بس!
یسیار ممنونم ممنونم وباز هم ممنون بابت این مطلب عالی و خوشحالم بابت بودن عزیزانی مثل شما. ایران من، ایران ما به فکر و قلم شماو هم فکرانتان بسیار نیاز دارد.چه می توان کرد که ایران آریایی مان اسیر تفکرات غیر ایرانی است!!و به قول نیمای بزرگ بر بساطی که بساطی نیست در درون کومه ی تاریک من که ذره ای با آن نشاطی نیست قاصد روزان ابری داروگ !کی می رسد باران؟ امیدوارم محیط زیست ایرانمان در آینده شاهد بهترین ها باشد.
درود بر شما و سپاس از همراهی و حمایت تان.
باشد که روزی باران برسد …
بچّه صیدم را مگیر، خرگوش مستم را مگیر، آهوی کوهم را مگیر، خال آهو به خال یار میماند بله، خال آهو به خال یار میماند بله…کاش این شعر بجای |بیا بریم کوه شکار آهو…” خوانده شود..
جناب درویش، مطلب بسیار ارزشمندی بود،تشکر.
پاسخ:
زنده باشی امیر عزیز …
اری به راستی که اینک باید سرود:
آهوی کوهم را مگیر
خرگوش مستم را مگیر …
درود …
.
.
درود درویش جان،
باور بفرمائید محال است، محال است کسی وطن خود را دوست داشته باشد و برای “کشتار” موجود زنده در این سرزمین جویای تعریف و معنا باشد !
مهرتان بر قرار
پاسخ:
مهر و توجه شما به طبیعت وطن هم برقرار و پایدار باد دوست من.
درود …
انشااله مسئولین محترم ما هم گوشه ای از این دلواپسی دوستاران طبیعت را در ذهن و جودشان ایجاد شود تا در تصمیماتشان بیشتر دقت نمایند!انشااله.
درود بر سعید رشوند عزیز …
من هم امیدوارم که هم مسئولین و هم جامعه محترم شکارچیان بیش از پیش بکوشند تا با تغییر رویه های خود، به نحوی برنامه ها و روش سلوک شان را بنیان نهند که خون هیچ حیوان بیگناهی در این آب و خاک ریخته نشود.
نه به بهانه توسعه و نه به بهانه تفریح و ورزشی به نام شکار!!!
با سلام خدمت شما و سپاس از توجه همه جانبه تان به محیط زیست و منابع طبیعی ایران.مطلع هستم که در همه زمینه هاتلاش می کنید تا هیچ برگی بی جهت نیافتد، پر پرنده ای بی جهت نریزدوهیچ بذری بدون بهانه سردرخاک فرو نبرد. امیدوارم تلاش شما و دیگر دوستداران طبیعت ایران بی ثمر نماند. با سپاس
درود بر شما خانم امینی و ممنون از ابراز لطف تان.
آنچه که انجام داده و خواهم داد بی شک دینی است که به وطن و طبیعتش دارم.
باشد که باغ گیاهشناسی نوشهر هم از گزند متجاوزانش در امان بماند.
درود بر محمد عزيز واطلاعات زي قيمت و نگران كننده و تاسف بار
زنده باشی مهرداد جان. باشد که این تلاش ها، سبب شود هزینه ی شکارچی بودن در این دیار افزایش یابد.
با سلام
چند وقت پیش می خواستم به خیابان فردوسی جائی که لوازم شکار می فروشند بروم و با پخش بروشور به خریداران سلاح و فشنگ توصیه کنم دست از این کار بردارند. مطلب شما برای این کار خیلی جالب است .شاید بتوانیم با انجام این کار و با حضور در چنین مکان هائی موثر واقع شویم .از این که خودمان فقط چنین دیدگاهائی را بیان کنیم راه به جائی نمی برد .
سپاس و تشکر از جناب درویش گرامی .امیدوارم تلاش های بی وقفه شما و دوست داران این مرز وبوم تلنگری باشد بر کسانی که بی پروا و نا آگاهانه دستی در تخریب و از بین بردن زیستگاه ها و حیات وحش زیبای کشورمان دارند . باشد که همه محافظ محیط زیست ومبصر نمونه طبیعت باشیم. موفق و بهروز باشید.
درود بر الهام و بانو کاشفی عزیز و دست مریزاد به همت و اراده بلندتان در راه حفظ و اعتلای آموزه های محیط زیستی.
سلام. خیلی ممنون به خاطر این مطلب بسیار ارزنده و البته تکان دهنده. امیدوارم تاثیر کافی و به موقع بر نحوه تفکر و رفتار تصمیم گیرندگان عرصه محیط زیست این مرز و بوم داشته باشد. مطلب را که می خواندم یک سوال به ذهنم رسید. البته در شرایطی که در کشور ما مشکلات به مراتب بزرگتر، یا حداقل آشکارتر، چندان مورد توجه نمایندگان قرار نمی گیرند یا اگر هم می گیرند آنان قدرت کافی برای اثرگذاری ندارند، شاید به قول هوشنگ ابتهاج: “امید هیچ معجزی ز مرده نیست!” اما به هر حال طرح سوال معمولا اشکالی ندارد. آیا در مجلس شورای اسلامی فراکسیونی برای حفاظت از حیات وحش وجود دارد؟ (منظورم حفاظت از محیط زیست نیست، چون قاعدتا حداقل یکی از کمیسیونهای تخصصی مجلس قانونا چنین وظیفه ای را بر عهده دارد). اگر هست، آیا شما با آنان ارتباط و تبادل نظر و همفکری دارید و اگر نیست، آیا به فکر راه اندازی چنین فراکسیونی افتاده اید؟ ارادتمند
خیر متاسفانه چنین فراکسیونی وجود ندارد. محیط زیست هم کمیسیون ندارد و فقط فراکسیون دارد که عملا کارایی چندانی هم تاکنون از خود نشان نداده است.
درود بر شما …
استاد فقط لرزیدم. مقاله تان را قبل خوانده بودم ولی متن مقدمه تون رو که الان خوندم. فقط لرزیدم
خدایا شکرت که هنوز مردان شریفی داریم که پی نام ومال نیتسند.خدا رو شکر که هنوز مردانی داریم که در راهی قدم می گذارند که خوب می دانند با نامردان بسیاری روبه رو خواهند بود . می دانند که وکالت زبان بسته هایی را که اندک افرادی آنان را جز ساکنین زمین محسوب می دارند خیلی سخت است می داند که ازحق الزحمه وکالت که خبری نیست هیچ باید از خود نیز بسیار هزینه کند اما مردانه و داوطلبانه قدم در میدانی سخت می گذارد فقط به عشق حیات وحش این سرزمین. درویش عزیز باهمه وجود آرزو کردم به آرزویت برسی و ببینیم روزگاری را که شکارچی تفنگش را آویزان کرده و دوربین به دست قدم در طبیعت می گذارد.خدا یار و همراهتان باشد و امید که سعادت ما شهروندان معمولی نیز بتوانیم همراه تان باشیم و باری از دوشتان برداریم.
سپاسگزار مهر و همراهی صمیمانه تان هستم و خوشحالم که با آرزویم همراه هستید.
ایمان دارم که آن روز فراخواهد رسید …
سلام استاد
امروز در سازمان شايعه شده بود كه دكتر فاضل را براى عدم صدور مجوز شكار به خارجيها دارند بركنارميكنند. تنها كسى كه در موضع ضدشكار با دكتر همراهى ميكنه مهندس محمدى زاده است كه شايد به رسم رفاقت و حفظ معاونش داره حمايتش ميكنه.
البته به نظر من دكتر فاضل بيخود داره تلاش ميكنه و خودش رو به دردسر انداخته چون اين جماعت چند دهه بدون هيچ محدوديتي به خزانه شكار دسترسى داشته اند و حالا سرشون بى كلاه مونده. مافياى شكار سالها مثل زالو به طبيعت كشور چسبيده بوده و بدون محدوديت تغذيه ميكرده و البته حق و حقوق خيليها را هم ميداده. اين جماعت يكى از توابين شكار را بايد مقابلشون قرار داد وگرنه تا نصب تاكسيدرمى فاضل جلوى سازمان هم پيش ميرن.
سلام و درود بر پیشتاز و و دوستدار واقعی محیط زیست و همچنین حیات انسان جناب درویش.
ما وقتی از محیط زیست حمایت کنیم به نحوی از انسان حمایت کرده ایم. چرا که محیط زیست و اکوسیستم ها, سرویس مجانی برای انسان فراهم کرده اند و با از بین رفتن آنها در وحله اول سلامت انسان به خطر می افتد. حال شکارچیان دریابند که با از پای انداختن یک شکار درواقع خود و فرزندان خود را از سرویسی که محیط زیست Ecosystem Services به آنها داده محروم داشته اند.
پیروز باشید.
از اینکه چنین دردمندانه اقدام به نگاشتن این مقاله فرموده اید بی نهایت از شما متشکریم.
با این حال به نظر حقیر امید چندانی به آینده حیات وحش کشور وجود ندارد چون حتی این موضوع در میان اقشار به اصطلاح تحصیلکرده ما هم بسیار غریب است چه برسد به افراد عادی. یعنی هیچ تصور صحیحی از حیات وحش و حق حیات انها در افکار مردم وجود ندارد.
با سلام و احترام خدمت جناب آقای درویش
مطالب و نگرانی ها در رابطه با منابع طبیعی و محیط زیست بسیار است و گوش شنوا از مسئولین اندک
با تشکر از شما و دیگر دوستانی که ابراز نگرانی دارند.
آقای درویش اگر از شکار و صید صرف نظر کنیم چه چیزی را سر سفره خانواده برای تامین پروتئین حیاتی بیاوریم.
ساده انگاری مسائل پیچیده از ویژگی های جوامع توسعه نیافته است. این پیشنهاد شما نیز مانند بسیاری از دیگر نوشته هایتان غیرعلمی و غیرعملی است گویا شما شناخت چندانی از جامعه نداشته بیشتر در انگاره های خود غرق گشته اید.شما تهران نشینان اگر طبیب هستید ابتدا مشکل هوای شهرتان را حل نمائید آنگاه برای کل کشور نسخه بپیچید.
به محمد پناه:
فقط می توانم دعا کنم که گردانندگان محفلی که با عنوان مافیای شکار از آنها نام بردید، روزی به حامیان حیات وحش و شکاربانی واقعی بدل شوند و هرگز خون حیوانی را برای ورزش یا تفریح نریزند.
درود بر شما.
.
به مریم:
امیدوارم که شکارچیان واقعاً حقیقت و زنهار مورد اشاره شما را دریابند.
به سعید:
هرگز ناامید نیستم و به نظرم یک فعال محیط زیست واقعی هرگز نباید ناامید باشد سعید جان. پیروزی با ماست و روزی همه درخواهند یافت که شلیک به هر جانداری به منظور تفریح یا ورزش عین جنایت است.
پایدار باشید.
به علی رحیمی:
وظیفه است و همه باید در این مهم بکوشند.
درود …
به صیاد انزلی:
برادر عزیزم فرموده اید که “اگر از شکار و صید صرف نظر کنیم چه چیزی را سر سفره خانواده برای تامین پروتئین حیاتی بیاوریم؟”
نخست آن که در این جستار، سخنی از صید (اگر منظور صید آبزیان باشد) به میان نیامده است. دوم این که همان طور که اشاره رفت، شمار مجموع علفخواران قابل شکار در این چیزی از حدود 111 هزار تجاوز نمی کند. حتا اگر این رقم را دوبرابر هم کنیم و فرض کنیم که سالانه 10 الی 20 درصد ایشان توسط شکارچیان کشته می شوند، مجموع گوشتی که تآمین می کنند، حتا نیاز یک روز جمعیت 78 میلیونی کشور را تامین نمی کند!
چگونه چنین سخن و استنتاجی را بر زبان می آورید؟
حالا دیدید کی داره آدرس غلط می ده و نسخه اشتباهی می پیچه؟!
موید باشید.
عجب چند روز است دیدگاه های ارسال شده برای این مطلب را می خوانم. دوستان صیاد ماهی بگیرید اما شما را به هرچه به آن اعتقاد دارید فقط ماهی بگیرید لاک پشت و ماهی های کمیاب (مثل قزل آلای خال قرمز)و خیلی چیزهای دیگر را صید نکنید .با روش های مردانه صید کنید بگذارید بقیه ی ساکنان خزر وخلیج فارس زیبا به زندگی شان ادامه دهند.کاش ما ایرانی ها با همان شتابی که مد و مدل ماشین و مدل مو وخیلی کارهای دیگر را از غرب یاد می گیریم کمی هم طرز برخورد با زیستمندان را از آن ها یاد می گرفتیم!!
امیدوارم پند شما را گوش دهند ماهیگیران عزیز …
درود.
با سلام به صیاد انزلی
چند سال پیش که دولت به واردات برنجهای الوده اقدام کرد بسیاری از کشاورزان شالیزارهایشان را فروختند و به جای ان اتومبیلهای شیک خریدند.اما امروز نه از برنج مطبو شمال خبری هست و نه از سلامتی بلکه از تصادفات مرگبار جاده ای و افزایش سرطان و انواع بیماریها به و فور دیده می شود. حواستان به خوردن گوشت های صید و شکار باشد .
جناب آقای صیاد انزلی
مگر می شود ماهی صید نکرد، گوشت شکار نکرد و از سر سفره برچید، مگر می شود از منابع طبیعی خدادادی بهره نبرد و … صحبت بر سر این است که باید با مدیریت صحیح و اصولی جایی هم برای نسل آینده در نظر بگیریم (بهره برداری از منابع طبیعی در عوض آن احیاءو جایگزینی باید صورت گیردو …)
… زندگی جاریست
به دوست عزیزمون”صیاد انزلی”:
نخست اینکه شما می توانید پروتئین مورد نیاز بدنتان را از منابع پروتئینی دیگری مانند گوشت مرغ، ماهی و همینطور سایر دامهای اهلی(گوشت قرمز) تامین نمایید. دوم اینکه، اگر هرکسی فقط به خودش فکر کند و هیچ نگران نسل آینده نباشد، در این شرایط سنگ هم روی سنگ بند نمیشود. دیدن دشت بدون آهو، کوهسار بدون کبک و تیهو، مرداب بدون مرغابی و…چه لطافتی دارد؟!!، آیا شما دوست دارید که تولید کنندگان میوه هم بگویند که من از سم و کود بیشتری استفاده میکنم تا درامد بیشتری کسب کنم که فرزندانم زندگی بهتری داشته باشند؟!! پس سلامت بقیه مردم چه می شود؟!! اینکه دلیل شما برای شکار، تنها تامین پروتئین مور نیاز بدنتان باشد، منطقی نیست. من تهرانی هم نیستم و روستازاده ام و سالهای قبل به شکار هم میرفتم که خوشبختانه چندسالیست که به اشتباهم پی بردم و به شکار نمیروم و هیچگونه کمبود پروتئینی هم ندارم.
متشکرم از مه لقا، علی و امیر عزیز که فعالانه در این جستار مشارکت کرده و دیدگاه هاشان را به اشتراک می نهند.
سلام
جدیدا جناب حامد کرزی فرمودهاند که افغانستان امروزه از لحاظ مالی این قدرت را یافته است که سدهای بزرگی بر رودهای افغانستان بزند.و این کار را خواهد کرد.
با این شرایط متاسفانه بایستی روزهای بدتری را برای سیستان به انتظار نشست
سلام و دستمریزاد
سوالاتی دارم و البته شاید زمینه ساز تحقیق گردد
آیا سر رشته مافیای واردات اسلحه شکاری مشخص است؟
میتوان پرسید چرا در چند سال گذشته در نمایشگاه محیط زیست و یا تنوع زیستی، شرکت های فروش اسلحه شکاری و یا باشگاه های تیراندازی شرکت میکنند و گاه اسپانسر میشوند؟
شکار بی رویه بدون افزایش روز افزون تفنگ شکاری رخ نمی دهد. پشت سود سرشار واردات تفنگ شکاری چه کسی یا کسانی هستند؟
جناب اردهالی عزیز
فکر می کنید چرا رییس جمهور آمریکا نمی تواند به راحتی مشکل اسلحه را در آن کشور حال کند؟ برای این که مافیای اقتصادی بزرگی در حوزه بیزینس اسلحه در آن کشور حضور دارد که شاهراگهای حیاتی فراوانی را در دست گرفته. اینجا هم در مقیاسی کوچک تر همین وضع حاکم است و آقایان ثروتمندی که از این بازار مکاره پول پارو کرده و می کنند، به این راحتی ها اجازه نمی دهند تا سود سرشارشان را از دست بدهند.
این نیاز به یک روشنگری و هم افزایی ملی دارد و من می کوشم تا به سهم خود ظرفیت سازی لازم را انجام دهم.
با درود خدمت مهندس درویش
طبق همیشه از مطالب شما بهرمند شدم هرچند که بحث پیرامون حیات وحش کشور تمام شدنی نیست اما همانطور که مستحضرید متاسفانه وضعیت مشابه ای نیز در تخریب و دست اندازی بی سابقه به پوشش های گیاهی و اراضی ملی وجود دارد نظیرش باغ گیاهشناسی نوشهر که فرصتی پیدا شد تا با جمعیت زنان مبارز با آلودگی گیلان سری به این باغ بی نظیر بزنیم و نگرانی ها و دغدغه ها و اشک های مسئولان و دلسوزان آن خطه و شکوه آن باغ بی نظیر براستی عزممان را جزم کرده که برای جلوگیری از این دست اندازی از هیچ کوششی فروگذار نکنیم
جناب درویش از سفر دیروزمان که تمامی همراهانمان را متاثر و نگران از تخریب قریب الوقوع این گنجینه ی ملی کرد مطالب و تصاویری قرار داده ام .
هرچند که نوشتن حداقل کاریست که از دست من و دوستانم بر می آید و هرچند که گفته اند رسیدن به نتیجه به انجام یافتن یا نیافتن امری به ظاهر کوچک بستگی دارد اما اعتقاد دارم که باور داشتن به پیروزی با ارزشتر از خود پیروزیست …
دست مریزاد به شما و همکاران ارجمندتان خانم سلیمی گرامی.
یادداشت امروزم در شرق را به همین بهانه مطالعه فرمایید:
http://sharghdaily.ir/Modules/News/PrintVer.aspx?News_Id=3126&V_News_Id=&Src=Main
درود بر شما جناب درویش
زنده باشید … در ضمن آیا از بلوط چوب پنبه، عکسی هم از نزدیک تر گرفته اید؟
3بله عکس دیگر گرفته ام البته شاید کمی زاویه خوبی نداشته باشند
ممنون می شوم اگر آن را برایم ایمیل کنید.
[email protected]
خواهش میکنم ، حتما
سلامو تشکر بابت متن باجسارت و پرصلابتتون
امیدوارم گوش شنوایی باشد.یا حداقل تلنگری برای همه
کاش …
سپاس از توجه و همراهی تان.
سلام خیلی متشکرم صد درصد با نظرات جنابعالی موافقم
خوشحالم شمار آنهایی که شکار را یک ناهنجاری ضد اخلاقی می دانند، رو به افزایش است.
درود بر جناب طهماسبی عزیز.
آقای درویش
با سلام و عرض ارادت
من شما را می شناسم مطالب ارزشمند شما را مطاله مینمایم .ولی شاید شما من را نشناسید.آقای درویش نمیدانم من به دنبال نفسم هستم یا نفسم مرا به دنبال خود می کشاند.وای بر من اگر من به دنبال نفسم باشم.
من دوست دارم شما کمی درویش باشید،داشتن سعه صدر در برخورد با دلمشغولان طبیعت رمز موفقیت برای آنهایی است که سالها برای محیط زیست کشور قلم فرسایی نموده اند..من خود سالها عمر گرانمایه را صرف محیط زیست این مرز و بوم نموده ام.نمیدانم مرا میشناسید یا نه ؟کوچکی از کوچکان طرفدار محیط زیست کشور.آقای درویش شما هیچ می دانید رودخانه ها بخصوص کرج و جاجرود چه حال و روزی دارند همین هایی که بیخ گوش مسئولان کشور هستند.وقتی رود نباشد، وقتی رود پاک نباشد کل و بز معنا پیدا نمی کند .آقای درویش آیا شما برای دراج ،گریه کرده اید؟برای خرس سیاه چطور؟ برای ماهی آزاد خزر چه نوشته اید؟به نظر شما قزل آلای بومی باید باشد ؟محیط زیست فقط کویر و مرتع نیست.محیط زیست یعنی آنچه در بستر حیات جاری است.آنجا که زیستگاه می نامندش.حتی کرم خاکی.البته من همیشه شما را ستوده ام ولی برخی برخورد ها با دلمشغولان محیط زیست از سوی جنابعالی برایم قابل هضم نبود.غرض در کار نیست .من ارادت خودم را به هرکس که دلش برای محیط زیست این کشور بسوزد اعلام کرده ام.یکی از آنها هم شما هستید .
ارادتمند
درود بر جناب مددی عزیز
شما اگر مرا می شناسید و یادداشت ها و سخنرانی ها و مقالات مرا خوانده اید، چرا یک طرفه به قاضی رفته و مرا به بی خبری از اوضاع رودخانه ها و کیفیت آب دریای مازندران و روزگار تلخ قزل آلا و … متهم می کنید برادر؟!
تقاضا می کنم یکبار وقت گذاشته و محتوای همین وبلاگ را بخوانید تادریابید که چقدر عجولانه قضاوت کرده اید.
مشکل ما اما این است که تا وقتی حامی یا رفیق کسی هستیم که او صد درصد در جهت افکار ما فکر کند و عمل نماید. این آن نقطه ای است که طرفداران شکار را برآشفته کرده دوست من. و حالا جملگی بر علیه درویش شمشیر را از رو بسته اند و البته چه بهتر.
افتخار من این است که هیچ دوستی در بین انسان هایی که حاضرند به بهانه تفریح یا ورزش، خون یک جاندار بیگناه را بریزند، نداشته باشم و از خداوند مهربان می خواهم تا هنگامی که زنده ام، مرا در این آرمانم حمایت کند و مسلم بدانید که خواهم کوشید تا هزینه شکارچی بودن در این دیار را چنان افزایش دهم که شکارچی ها، با شرم خود را شکارچی بنامند و نه با افتخار. من مطمئن هستم که روزی آه آن حیوانات بیگناهی که با گلوله مستقیم ایرانیانی که خود را شکارچی می نامند، در خون غلتیده اند، گریبان شان را خواهد گرفت و روزگاری تلخ و مصیبت بار انتظارشان را می کشد.
سلام بر شما جناب درویش عزیز
من از اینکه شما به مطالب ارسالی اهمیت داده و پاسخگو هستید بسیار خرسندم.من به دست انتقام طبیعت ایمان دارم.انکس که اشکم آن خرس مادر و توله هایش را دریدفرجام بدی خواهد داشت.و آنکه رود را آلود.شاید معدود افرادی از این مرز پرگهر! مانده باشندکه بفهمند محیط زیست فقط آلودگی هوای تهران نیست.و زیست بوم یعنی چه.عناوین پر طمطراق دکتر و پرقسورو کذا فقط به درد دانشجویان می خورد.ما اگر چند نفر مثل شما در امور مدیریتی و اجرایی محیط زیست داشتیم دغدغه های من و امثال من بسیار تقلیل پیدا می کردمن برای از دست دادن گونه ها بسیار دلتنگم.به هر حال امیدوارم بتوانیم در همه زمینه های زیست محیطی هواخواه حیات وحش باشیم ولی افسوس که محیط زیست ما هر روز سیر قهقرایی را طی می کند.
ارادتمند مددی