تازهترین سرشماریها از شمار علفخواران اصلی کشور نشان میدهد که چیزی در حدود 111 هزار رأس بیشتر از آنها باقی نماده است . یعنی: مجموع همهی کلها، بزها، قوچها، میشها، آهوها و جبیرهایی که اینک در سرزمین پهناور ایران زیست میکنند، حتا برابر با نیمی از جمعیت این وحوش در منطقهی دشت ارژن و پریشان و کوهستانهای مشرف به رویشگاه برم در سالهای میانی دههی چهل هجری شمسی؛ زمانی که اسکندر فیروز بزرگ، سازمان متولی محیط زیست را در این کشور بنیان نهاد، هم نیست! چگونه چنین فاجعهای در کمتر از نیم قرن رخ داده است؟ و چگونه همه سکوت کردهایم در برابر این روند شتابناک مرگ در اصلیترین زیستگاههای کشور؟ این در حالی است که پیش از آن تاریخ هم، دو پستاندار اصلی و مشهور کشور، یعنی ببر مازندران و شیر یال کوتاه ارژن را از دست داده بودیم؛ آن هم در زمانی که هنوز مفهوم توسعه، راهسازی، جانمایی شهرکهای صنعتی، رشد سکونتگاههای انسانی، گسترش اراضی کشاورزی و به طور کلی آلودگی منابع آب، خاک و هوا چنین قارچگونه، تومور سرطانی خود را بر پیکرهی اندامهای طبیعت وطن چنگ نزده بود و هنوز تمامی تالابها و دریاچهها و رودخانههای کشور آباد بود و لبالب از آبی زلال و گوارا. به سخنی سادهتر، مهمترین دلیل نابودی ببر و شیر در ایران، بی شک، شکار بیرویهی این دو گربهسان ارزشمند طبیعت ایرانزمین بوده است؛ روندی که به رغم روشنگریهای فراوان و ظهور نهضتهای پیشرو برای آگاهیبخشی در حوزهی رعایت احترام به حق حیات برای همهی زیستمندان ساکن در کره زمین، همچنان دست بالا را دارد؛ واقعیتی که اعلام رسمی بیش از یک میلیون و پانصدهزار اسلحه دارای مجوز در دست مردم، آن را آشکارا تأیید میکند. غمانگیزتر و شرمآورتر از همه، مشاهدهی موضع انفعالی سازمانی است که باید متولی و پاسدار زیگونگی حیات در وطن باشد؛ سازمانی که سال گذشته، عالیترین مقام مسئولش در حوزهی محیط طبیعی در دانشکده محیط زیست دانشگاه تهران و در حضور شاهدان فراوانی از جمله نگارنده، به صراحت گفت: تا زمانی که در این مسئولیت حضور دارد، هیچ پروانهی شکاری با امضای اصغر محمدی فاضل صادر نخواهد شد و شوربختانه، اینک، چیزی که فراوان به چشم میآید، همین وجود پروانههای جورواجور شکار در دست آنهایی است که فکر میکنند با ریختن خون این اندک وحوش باقیمانده در طبیعت ایران، ورزشی روحبخش و جانافزا و تفریحی سالم به نام شکار را تداوم میبخشند! وای برما …
و وای بر سازمان حفاظت محیط زیستی که وقتی میبیند از منظر شاخص EPI، به رتبهی خجلتبار 114 نزول یافته است ، به جای آن که کمربندها را محکمتر بسته و در کنار حفاظتی جدیتر از زیستگاها و تمامیت رویشگاههای گیاهی و منابع آب و خاکش، نهضتی فراگیر و فرهنگساز برای نفی ضدارزشی به نام شکار راه بیاندازد، افسار خود را کاملاً به دست مافیای پرقدرت شکارچیان داده و یکجا نمایشگاه امسال محیط زیست را تبدیل به عرصه و ویترینی برای نمایش و فروش انواع اسلحهها و ابزارهای شکار و ترویج این فرهنگ خونریزانه میکند! به راستی این درد و شرم و را باید به کجا برد و با کی سهیم شد؟ آیا نمیدانیم که اینک به ازای هر یک از شش گونه علفخوار یاد شده، بیش از 13 اسلحه و 3 هزار گلوله بالقوه وجود دارد که برای کشتن آنها، در کمینگاههای مرگ منتظر ایستادهاند؟!
و در چنین شرایطی است که وقتی از پارلمان اروپا خبر میرسد که نمایندگانش همین چهارشنبه گذشته – در هیجدهمین روز از بهمن 1391- با تصویب قطعنامهای از اتحادیه اروپا خواستهاند در مبارزه با شکار گونههای در معرض خطر انقراض نقش مهمتری ایفا کند ؛ نفسی کشیده و برق امیدی در چشمان هزاران فعال محیط زیست در ایران هم جان میگیرد. یادمان باشد که شمار اعضای «کنوانسیون تجارت بینالمللی گونههای جانوری و گیاهی وحشی در معرض خطر انقراض » – CITES – هماکنون به 176 دولت، از جمله 27 کشور عضو اتحادیه اروپا و نیز جمهوری اسلامی ایران میرسد. بنابراین، انتظار میرود تا تصویب چنین قطعنامهای بتوان فشار بیشتری بر غارتگران ذخیرهی ژنتیکی جهان و قاتلان گونههای گیاهی و جانوری در معرض خطر انقراض را انتظار کشید؛ فشاری که امیدوارم سبب شود، مسئولین محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست ایران را هم وادارد تا اقدامی تاریخی و مؤثر برای نفی همیشگی شکار به عنوان یک ورزش یا تفریح سالم و دوستدار طبیعت! انجام دهند.