بایگانی دسته: گردشگري

لطفاً چشمه زیرراه را با کهریزک اشتباه نگیرید!

    چشمه زیرراه، بی‌شک هم به دلیل موقعیت استقرارش در 15 کیلومتری برازجان (استان بوشهر)، هم به دلیل ساختار سنگ‌شناسی و معماری ناب طبیعی‌اش و هم به دلیل وجود دره‌های عمیق و پر از درختان تناور و کهنسال پده؛ یکی از واحه‌های کم‌تکرار موجود در آن خطه‌ی سوزان است.

    باید چند ساعت آفتاب جنوب را بر قامت خویش تحمل کرده و تشنگی را تاب آورده باشید تا بدانید که چشمه زیر راه چه گوهر کم‌نظیری برای مردمان برازجان، سعدآباد و دشتستان است.
    و این همه‌ی ماجرا نیست … چرا که «زیرراه» بدل به یکی از اهداف سفرهای گردشگری هم در استان بوشهر و هم دیگر استان‌های همجوار شده است و بدین‌ترتیب، چنانچه به درستی مدیریت و پاسداری شود، می‌تواند هم به تلطیف اقلیمی منطقه ادامه دهد و هم به منبعی مؤثر در افزایش درآمد سرانه‌ی بوم‌نشینان منطقه – به ویژه در روستای زیرراه – بدل گردد.

    امّا … و امّا تصاویری که ملاحظه می‌کنید، نشان دهنده‌ی اوج درک و شعور و همراهی و ظرفیت بالای فرهنگی مردمانی است که ساعتی از زندگیشان را در کنار زیرراه به خاطره‌ای خیس بدل کرده‌اند!
    وای برما …

    می‌گویم: نکند ناصر راست می‌گوید و جامعه‌ی ما در عقوبت مهار خیلی سفت، می‌رود تا بر هر آنچه رنگ تعلق دارد در این بوم و بر کهن، پشت پا بزند و وندالیسم را از نو بسراید؟!
    باورکنید دوستان، زیرراه کهریزک نیست و قرار هم نیست تا آنجا به یک مرکز دفن زباله‌ی جدید بدل شود! قرار است؟
    شما چه فکر می‌کنید؟ آیا معضل زیرراه نشان از فقر فرهنگی در تخریب محیط زیست نیست؟ یا همچنان فقر مدیریتی را دست بالا می‌پندارید؟

    مؤخره:
    ممنون از مصطفی خوشنویس عزیز که مانند همیشه – چون عقاب –  حواسش به همه جا هست و خودش این تصاویر را در مأموریت اخیرش به استان بوشهر شکار کرده و به خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی پیشکش نموده است.

هر چمنزاری با تیر برق زشت‌تر می‌شود! نمی‌شود؟

پیست اسکی تاریک دره - بهار 1387- عکس از رسول کریمی

    هموطن عزیزم، رسول کریمی دو تصویر از یک محل اما در دو مقطع زمانی را برایم ارسال کرده که دریغم آمد در مهار بیابان‌زایی انتشارش ندهم.
    هر دو تصویر، دامنه‌های تاریک دره واقع در عباس‌آباد همدان را نشان می‌دهد؛ یکی متعلق به سال 1387 و دیگری سال 1388.

همانجا یکسال بعد: نخستین نشانه های زشت توسعه در بستر زیبا و سبز تاریک دره!

     گمان نبرم دشوار باشد حدس زدن سال هر یک از دو تصویر.
    گفتنی آن که قرار است تا سال 1389 بیش از 700 مسافر در ساعت! از طریق تله‌کابینی که در این منطقه احداث خواهد شد، ازدحام شهر را به کوهستان منتقل کرده و در نتیجه اهالی آبادبوم‌های بالادست تاریک دره برای تمدد اعصاب و درک سکوت به همراه بقایای موجودات زنده‌ی این دره‌ی زیبا به حوالی آرامگاه پورسینا مهاجرت کنند! نکنند؟!

بیاییم همه در سوگ گراندکانیون ایران بگرییم!

      روزنامه همشهری امروز را که ورق بزنی با این تیتر غم‌انگیز روبرو می‌شوی: گراند كانيون ايران در معرض تخريب!
     و بعد از قول کاظم مهین روستا می‌خوانی: تنگ هايقر معروف به گراند كانيون ايران در 35 كيلومتري جنوب غربي شهرستان فيروزآباد و بعد از روستاي رودبال واقع شده است … تنگه‌ای که حالا قرار است به بهانه‌ی احداث یک سد مخزنی دیگر کاملاً نابود شده و به زیر آب رود!
     یاد گزارشی افتادم که 8 سال پیش، در 10 آذر 1380 و پس از بازدید از منطقه نوشته و در آن برای نخستین‌بار، چشم‌اندازهای کم‌نظیر دهرود را با گراندکانیون پهلو زده بودم!
شما هم این گزارش را اگر وقت دارید بخوانید، تادریابید که چرا امشب با خواندن خبر همشهری چشمانم دوباره خیس شد و آه از نهادم درآمد.
چرا قدر این شکوه و جلال را نمی دانیم؟!
     گردنه‌هاي ناهمتا و زيباي  دهرود  و فقر!
    چهره‌ی زشت فقر، بيكاري، مهاجرت و تخريب اندوخته‌هاي طبيعي، در تمامي مظاهر آن؛ از آب و خاك گرفته تا گياه و هوا، از زيرِ ‌زمين گرفته تا روي آن، از منابع فسيلي گرفته تا معدن و حيات وحش، كاملاً در حوضه آبخیز مُند (MOND) نمايان و چشمگير است؛ مردم و مسئولين محلي از افزايش بزهكاري‌هاي اجتماعي، ناهنجاري‌هاي رواني و ناامني گله‌مند هستند؛ محموله‌هاي قاچاق آشكارا از اين سوي به آن سوي روان است؛ نظاره‌ی تكدي‌گري در هر توقفگاه، آرامش آدمي را مي‌ربايد و   …     به نظر مي‌رسد، تمامي شواهد حكايت از اُفت پيوسته‌ی كيفيت زندگي در آبخيز مُند دارد. تأسف‌بارتر اين است كه شرايط موصوف در منطقه‌اي بوجود آمده كه به نظر مي‌رسد، توان بوم‌شناختي آن از متوسط كل كشور نيز بيشتر باشد: ميانگين بارندگي حدود 350 ميلي‌متر در سال (حجم ریزش‌های آسمانی اين حوضه، معادل 4/3 درصد كل نزولات كشور است، در حالي كه تنها 8/2 درصد از مساحت ايران را به خود اختصاص داده است)؛ تنوع ارتفاعي قابل ملاحظه از صفر تا 3165 متر؛ حجم روان‌آبي حدود چهار برابر حوضه‌ی آبخيز زاينده‌رود (تقريباً برابر حوضه‌ی آبخيز سفيد‌رود بزرگ)؛ تمركز بيشترين منابع آب‌كارست كشور؛ تنوع‌زيستي قابل ملاحظه؛ پارك‌هاي ملي، پناهگاه‌هاي حيات وحش و مناطق حفاظت‌شده‌ی پر‌شمار و گسترده؛ نخلستان‌ها، پرديس‌هاي انبوه و زيباي مركبات، دشت‌هاي وسيع و هموار كشاورزي، به همراه تراكم جمعيتي كمتر از ميانگين كل(57/0 ميانگين كشور)؛ شاخص‌هايي است كه ادعاي فوق را تأييد مي‌كنند. با اين وجود، شاهد هدر‌رفت شتاب‌ناكِ استعدادها و كارمايه‌ها هستيم. به جرأت مي‌توان گفت: چشم‌اندازها و مناظر طبيعي اين حوضه، نظير گردنه‌ها و دره‌هاي عميق اطراف دهرود از توابع شهرستان فيروز‌آباد؛ دره‌هايي كه عمق آنها گاهي به صد متر يا بيشتر  نيز مي‌رسد، به همراه آب گوارا و دايمي و اقليم مناسب آن، ويژگي ناهمتايي است كه اگر يك‌دهم آن را پارك ملي گراند‌كانيون در ايالت يوتاي آمريكا داشت، بي‌شك درآمد ارزي سالانه‌اش از محل طبيعت‌گردي(اكوتوريسم)، از مرز دو ميليارد دلار كنوني نيز بسيار فراتر مي‌رفت! چگونه است كه كشور كوچك و فقيري چون مالديو، ضمن رعايت نسبي هنجارهاي اخلاقي جامعه‌ی خود، مي‌تواند سالانه متجاوز از سيصد‌هزار اروپايي را فقط براي پرداختن به ارزش‌هاي دريايي در سواحل ماسه‌اي‌اش ترغيب كند (همشهري، ش 2537، ص 13)، امّا گردنه‌هاي دهرود و سواحل آبي مند كه هيچ، جزيره‌ی كيش در مجاورتِ همين حوضه هم نمي‌تواند حتّي يك‌صدم اين مقدار جذب كند؟!
یادش به خیر ... تنگ عرب ها را می گویم! حمید عباسی خوب یادش هست ...
    حقيقت اين است كه جاذبه‌هاي طبيعي (Natural Attraction) و جاذبه‌هاي تفرجي (Recteational Attraction) اين منطقه، به هيچ‌وجه سزاوارِ اين فراموشي و غربت كنوني نيست. چرا كه در اين منطقه و يا ديگر نقاط آبخيز مند، بسياري از ظرفيت‌هاي گردشگري، نظير: كوهنوردي، غارنوردي، راه‌نوردي و گشت در دامنه‌ها، بازديد از ييلاق‌ها و چشم‌اندازها، ورزش‌هاي آبي و ساحلي، بيابان‌گردي و كوير‌پيمايي، سازه‌هاي يگانه‌ی آهكي و گنبدهاي عظيم نمكي با چشمه‌هايي از نمك روان در پاي آنها، بازديد از آبشارها و چشمه‌سارها، گشت در پارك‌هاي ملي، پناهگاه‌ها و زيستگاه‌هاي حيات وحش، گشت در چشم‌اندازهاي ساحلي درياچه‌ها و خليج‌فارس به همراه رويشگاه‌هاي كم‌نظيرش، بازديد از نخلستان‌ها و سكونتگاه‌هاي بومي و  … وجود دارد كه از آنها ارزش افزوده‌ی درخوري بدست نمي‌آيد. آيا عادلانه است، سرنوشت حوضه‌اي كه داراي چنين ظرفيت‌هاي بالقوه‌اي است؛ حوضه‌اي كه حاصلخيزترين دشت‌هاي هموار، زيارتگاه‌هاي پرشمار (به گفته‌ی يكي از خادمان امام‌زاده شهيد واقع در منطقه‌ی بسيار محروم خوراب، ميزان پرداخت نذورات زوّار به بارگاه آن تنها در سيزده روز نخست سال 1380، بيش از 400 ميليون تومان بوده است) و كهن‌ترين ابنيه و زادبوم‌هاي پرارزش تاريخي را در خود جاي داده است، اينگونه رقم بخورد؟! آيا سزاوار است در اين حوضه با مردمي برخورد كني كه ندانند روزنامه چيست؟ و پس از گذرِ 50 سال از عمر خويش، هنوز از محدوده‌ی 10 تا 20 كيلومتري زادگاهشان خارج نشده باشند! آيا سزاوار است روستايي دهرودي نداند كه فيروزآباد كجاست و چگونه شهري است؟! آيا شايسته است كه دست‌هاي كوچك كودكان پابرهنه‌ی جم و ريزي به چند دانه‌ی تخمه‌ی آفتابگردانِ اهدايي چنان چنگ بيندازند كه انگار با ارزشترين ماده‌ی غذايي عالم را در دست دارند؟ بر سرِ شاخص‌هاي توسعه‌ی انساني در اين حوضه چه آمده است؟ چرا مردمان “كنار‌تخته” به شهر و ديارشان عشق نمي‌ورزند؟ چرا بيشه‌زردي‌ها به كساني كه از همه‌چيزِ خود براي آباداني آبادبوم‌شان گذشته‌اند، چنين مي‌تازند؟! چرا اغلب نوجوانانِ هكاني به جاي ادامه‌ی تحصيل در مقطع متوسطه، در پي بهانه‌اي براي گلاويز‌شدن و بد وبيراه گفتن به هم هستند؟! چرا …      
این کودکان دیروز، امروز جوانانی هستند که ... آیا کسی خبری از آنها دارد؟!

دانشنامه‌ای که به روح یک شغال تقدیم شد!

     سه شنبه هفته‌ی گذشته در محل تالار اجتماعات دانشکده محیط زیست دانشگاه تهران حاضر شدم تا از نزدیک در جریان دفاع از دانشنامه‌ی کارشناسی ارشد مهدی مجتهدی باشم. عنوان دانشنامه‌ی مهدی «مشارکت مردمی در مدیریت منطقه حفاظت شده سبزکوه» نام داشت؛ منطقه‌ای که بسیار آن را دوست دارم و تاکنون گزارش‌های متعددی از این منطقه‌ی هوش‌ربا در مهار بیابان‌زایی منتشر کرده‌ام. مهدی را یکی دو سالی است که می‌شناسم و از نزدیک در جریان پایمردی‌ها و سختکوشی‌هایش برای انجام این پژوهش میدانی دشوار بوده‌ام. تیم راهبری وی در این تحقیق عبارت بودند از احمدرضا یاوری، فرهاد دبیری و منیژه مقصودی.

دانشنامه مهدی مجتهدی

    افسوس که محل برگزاری این نشست و امکانات سمعی بصری آن در حد یک کلاس ابتدایی در خلج‌آباد سفلا هم نبود؛ هرچند که چنین محیط زیستی، چنین دانشکده‌ و آمفی‌تئاتری را هم سزد! و خلاصه همه چیز باید با هم جور باشد …
   بگذریم!
   در باره‌ی محتوای دانشنامه‌ی مهدی در فرصت‌های آینده بیشتر خواهم نوشت، امّا تا آن زمان می‌خواستم به دلیل جسارتش در هنجارشکنی‌های مرسوم زمانه‌ی ما و ابتکارش در آخرین ثانیه‌های دفاع، از او تقدیر کنم.
   چرا که او همه‌ی تلاش‌های خود و همکارانش را در همه‌ی این روزها و ماه‌ها که منجر به ارایه‌ی این دانشنامه‌ی ارزنده شده بود، به روح شغالی تقدیم کرد که در پناهگاه حیات وحش قمیشلو به زیر خودرو آنها رفت و جان داد؛ شغالی که مفهوم آزادراه را نمی‌دانست و در جریان نبود که قانون عابر پیاده در آزادراه اجرا نمی‌شود، چه رسد به قانون جانور پیاده!

مهدی در چادر عشایر عرب نصر آبادی – شمال سبز کوه

    برای مهدی مجتهدی عزیز، بهترین‌ها را آرزو دارم و ایمان دارم که طبیعت وطن با وجود چنین متخصصان عاشقی، روزگاری سبزتر و بانشاط‌تر را تجربه خواهد کرد.

25 فروردين خواندم كه مي‌خواهند 25 اقدام اساسي سبز را عملياتي كنند!

      عالي‌ترين مقام سبز كشور، در بيست و پنجمين روز از نخستين ماه منتهي به چهارمين سال صدارتشان بر  سبزترين صندلي حاکمیتی كشور اعلام داشتند كه برنامه‌ي عملياتي محيط زيست را مي‌خواهند در 25 اقدام و 65 طرح ارايه كنند. ايشان حتا به جزييات ظريفي چون نبود بيمه براي تلفات حيات وحش در حوادث طبيعي اشاره كردند و اين اميد را در دل مخاطبان خويش افروختند كه نگاه به سامانه‌ي مديريتي كشور در حوزه‌ي محيط زيست از اين پس برنامه‌اي خواهد شد؛ آن هم برنامه‌اي مبتني بر آموزه‌هاي نگرش بوم‌سازگاني يا اكوسيستمي.
     اينك امّا دقيقاً 4 سال و يك روز از صدارت فاطمه واعظ جوادي بر دستگاه 37 ساله‌ي محيط زيست كشور مي‌گذرد و البته باز دقيقاً 4 ماه نيز از انتشار آن سخنان اميدبخش گذشته است.
     مي‌گويم: شايد بد نباشد كه بدانيم در تمامي اين 124 روز گذشته چقدر اين برنامه حقيقتاً به سوي عملياتي شدن پيش رفته است؟ برنامه‌اي كه ظاهراً هم ايشان و هم تمامي خبرنگاران حاضر در نشست مطبوعاتي‌شان در هفته‌ي گذشته، يادشان رفت تا در موردش سزاوارانه سخن گويند.
    در هر حال، آنچه كه مي‌خواهم يادآوري كنم، ذكر يك نكته‌ي اغلب مغفول در صحنه‌ي ارزيابي مديران و مديريت‌هاي كشوري و لشكري است! اين كه آيا بهتر نيست به جاي آن كه آدم‌ها را بر اساس سلوك رفتاري و حرف‌ها و شعارهاي‌شان يا بر بنياد ميزان نزديكي و دوري به آراي خويش نقد و تحليل كنيم، بر بنياد ميزان موفقيت برنامه‌هايي به چالش كشيم كه قرار بوده عهده‌دار اجراي‌شان باشند؟
     به عنوان مثال، مگر نه اين است كه ايران را از منظر جاذبه‌هاي گردشگري طبيعي در شمار پنج كشور نخست جهان مي‌دانيم؟ و مگر نه اين است كه كشورمان را همواره يكي از 10 كشور برتر در حوزه‌ي كهن‌زادبوم‌هاي تاريخي و فرهنگي و ادبي رده‌بندي مي‌كنيم؟
     خُب، يك پرسش ساده مي‌تواند اين باشد كه چرا سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كشور بعد از 4 سال، حتا نتوانسته درآمد اين بخش را در شمار 90 كشور نخست جهان جاي دهد؟
     و از اين حيرت‌انگيزتر آن كه آيا شنيده‌ايد تاكنون هيچ يك از منتقدان و مخالفان پرشمار رحيم مشايي، ايشان را از اين منظر مورد نقد و قضاوت قرار دهند؟!
     اين است يكي از آن حلقه‌هايي كه همواره در زنجيره‌ي پايش مديريتي كشور خالي به نظر مي‌رسد. نمي‌رسد؟