بایگانی دسته: حقوق محيط زيست

در ستایش 28 فروردین؛ روز بزرگداشت چهارمحال و بختیاری

به پیشنهاد گروهی از فعالین مدنی و دوستداران محیط زیست، قرار است همه ساله در 28 فروردین، روز بزرگداشت استانی برگزار شود که مرکز آن – شهرکرد – در بین همه‌ی 30 مرکز استان دیگر به آسمان نزدیک‌تر است. استان چهارمحال و بختیاری، قلمرو سیاسی کوه‌های رنگی در ایران است؛ سرزمین سبزکوه، زردکوه و سفیدکوه؛ سرزمین آبشار عشق و آشیان دوست‌داشتنی هلن. جایی که مهم‌ترین رودخانه‌های ایران را حیاتی ابدی بخشیده تا کارون زیبا و پرابهت همچنان نماد رودخانه‌های خروشان وطن بماند و زاینده‌رود به دیار نصف جهان، زندگی بخشد.

روز چهارمحال و بختیاری

    امیدوارم نامگذاری چنین روزی، سبب نزدیکی بیشتر بین مردمان ساکن در حوضه آبخیز کارون بزرگ و زاینده رود شود.
امیدوارم در چنین روزی شاهد آن باشیم که دوستداران محیط زیست در اصفهان، چهارمحال و بختیاری، خوزستان، یزد، کرمان و لرستان گردهم جمع شده و در پای منافع ملی، نشان دهند از منافع بخشی و قومیتی خود می‌گذرند. ایران در خاورمیانه همواره یگانه جزیره امن منطقه بوده، چرا که ما نشان داده‌ایم یگانه مردمی در آسیای جنوب غربی هستیم که از قومیت به ملت رسیده و در گام نخست، همه خود را با افتخار ایرانی می‌دانیم.
چهارمحال و بختیاری به دلیل جذابیت‌های دیداری و فرهنگ زیبا و ارزشمند عشایری، می‌تواند به یکی از مهم‌ترین قطب‌های گردشگری پایدار در حوزه طبیعت، فرهنگ و تاریخ بدل شود. چهار محال و بختیاری می‌تواند میعادگاه ورزش‌های هیجانی آبی باشد؛ گرانیگاه سنگ‌نوردان و شیفتگان بررسی زندگی عشایری. همچنین در این یک درصد از خاک وطن، می‌توان بانک ژن اندوخته‌های گیاهی فلات ایران را بنیان نهاد. در چهارمحال و بختیاری نباید شاهد تکرار اشتیاه‌هایی باشیم که به افزایش وابستگی معیشتی به منابع آب و خاک بدل شوند! نباید روزی را متصور شویم که استاندار چهارمحال و بختیاری هم مانند همتای اصفهانی‌اش، مجبور به اعترافی تلخ شده و بگوید: حاضرم تمامی صنایع استان را با یک شاخه گل به هر استانی که می‌خواهد، مجانی تقدیم کنم!
تبدیل چهارمحال و بختیاری به کارگاه یا آزمایشگاه انواع و اقسام ساخت پیکره‌های پهن‌پیکر سیمان‌اندود موسوم به سدهای بزرگ مخزنی و یا طرح‌های ویرانگر و خطرناک انتقال آب بین‌حوضه‌ای، چه در درون استان و یا بین استانی، گناهی بزرگ و خطایی راهبردی است که نسل آینده ساکن در شهرکرد، بروجن، لردگان، فارسان، سامان، اردل و کوهرنگ هرگز آن را نخواهد بخشید. همانگونه که گسترش شالیکاری یا کاشت بادام در ارتفاعات پرشیب هم به مراتب هم بر تنش‌های هیدرولوژیکی حوضه‌های آبخیز زاینده‌رود و کارون می‌افزاید و هم نرخ فرسایش را افزایش می‌دهد. به جای آن، می‌توان به سمت معرفی و رونق کسب و کارهای سبز رفت؛ می‌توان در اندیشه استقرار توربین‌های بادی، سلول‌های فتوولتاییک، ساخت اکوکمپ‌ها و اکوسافاری‌ها و رونق بخشیدن به پرنده‌نگری یا تکرار تجربه‌های موفق در گندمان و روستای گل سفید برآمد.

    جان کلام آنکه
بیاییم از رخداد 28 فروردین، بهانه‌ای برای افزایش همدلی و هم‌افزایی بسازیم و با تبدیل چالش‌ها و بحران‌ها به فرصت‌ها و مزیت‌ها، نشان دهیم که اهل اقدام و عمل در سالی هستیم که در پیشانی آن، اقتصاد مقاومتی می‌درخشد.
بیاییم کاری کنیم تا دوستی‌ها تقویت شود. یک کنشگر محیط زیست، هرگز نباید به کاربست ادبیاتی خشونت‌آمیز و رفتاری کینه‌جویانه یا تهدیدگرایانه متوسل شود و هرگز نباید برای پیشبرد اهداف خود به بداخلاقی و ذبح واقعیت بپردازد. فعالین مدنی در حوزه محیط زیست باید نشان دهند که بیش از هر فعال دیگری در هر حوزه‌ای، اهل داد و دهش بوده و فرزندان فریدون زمان هستند.

فریدون فرخ فرشته نبود ؛ زمشک و ز عنبر، سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی ؛ تو داد و دهش کن، فریدون تویی

قتل دو محیط زیستی در هفته! چرا؟

    بایزید مردوخی را اغلب آنهایی که با آب، محیط زیست، کشاورزی و اقتصاد سر و کار دارند، می‌شناسند. او که در طول نیم قرن اخیر، دانش اقتصاد را از دانشگاه مریلند، مدیریت را از دانشگاه ایالتی کالیفرنیای جنوبی و راز و رمز توسعه اقتصادی را از آژانس برنامه‌ریزی اقتصادی ژاپن فراگرفته و در کارنامه خود 21 کتاب منتشر شده دارد، اخیرا در باره سد داریان، جمله‌ای زنهاردهنده گفته است: «زیان آبگیری سد داریان تا ابد جبران نمی‌شود و سدسازی تهدید بزرگی برای تمدن هورامان است.» دقت کنیم که این جمله را کسی گفته که خود روزگاری رئيس كميته راهبردي برنامه چهارم توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشور بود و اینک نیز عضو كميسيون آينده‌نگري فرهنگستان علوم ايران و مشاور وزیر کار در کابینه حسن روحانی است و بنابراین دغدغه اشتغال و توسعه را که طراحان سد داریان با این دو چماق مخالفین خود را می‌رانند، خوب درک می‌کند.
با این وجود، طرفداران سدسازی و طرح‌های انتقال آب بین‌حوضه‌ای همچنان و با وقاحت هر چه تمام‌تر، مخالفین خود را مشتی آدم احساساتی بدون مطالعه تصویر کرده و بر برج عاج خود می‌تازند! چرا؟
چرا کسی متوجه حقوق بوم‌نشینان ساکن در اطراف سد داریان و پروژه‌های پهن‌پیکر و گرانقیمت اقماری‌اش نیست؟
در همین باره، محسن تیزهوش عزیز یادداشتی را قلمی کرده و پیشنهادی درخور ارایه داده است که امیدوارم مورد توجه قرار گیرد؛ یادداشتی که با خبری تکاندهنده آغاز می‌شود: اینکه مافیای پرقدرت طبیعتخوار به طور متوسط هفته‌ای دو کنشگر محیط زیست را که مخالف ایشان هستند، در جهان را به قتل می‌رساند!
وی می‌نویسد:

سوم مارس را گرامی داریم

    «بر اساس گزارشی که سال 2015 از سوی سازمان غیردولتی گلوبال ویتنس منتشر شده، هر هفته حدود دو فعال محیط زیست و حقوق بومیان در جهان کشته می‌شوند که این حقیقت تلخ، توجه و حمایت بیشتر مجامع بین‌المللی را می طلبد؛ سالهاست که با گسترش فعالیت‌های ضد شکار، سدسازی‌های مخرب و برنامه‌هایی که به تخریب طبیعت منجر می‌شوند بر شدت خشونت، تهدید و حذف فیزیکی فعالین محیط زیست نیز افزوده شده است. به عنوان مثال، در ابتدای سال 2015 گریگوری گیبارد که از او به عنوان یکی از فعالان حفاظت محیط زیست و ضد شکار یاد می‌شد، در جمهوری زیمبابوه و در جنوب قاره آفریقا به ضرب گلوله از پای درآمد؛ مردی که پیش‌تر هم به وسیله شکارچیان غیرقانونی تهدید به مرگ شده بود. یک سال پس از قتل آقای گیبارد نوبت به قتل غم‌انگیز بانوی استقامت و شجاعت برتا کاسِرس رسید تا نشانی باشد برای حرکت درست فعالین محیط زیست در برابر سودجویانی که تنها به منافع اقتصادی خویش می نگرند و هیچگاه آوارگی مردم محلی و تخریب تنوع زیستی کوچکترین اهمیتی برای ایشان نداشته است! اینک برای گرامیداشت یاد و اعتقادِ انسانی برتا کاسِرس یکی از مشهورترین فعالان محیط زیست و حقوق بومیان که سوم مارس 2016 در هندوراس به دست طبیعت ستیزان به قتل رسید، پیشنهاد می شود سازمان ملل متحد روز سوم مارس را با هدف دفاع از حقوق بومیان و جوامع محلی در برابر تخریب‌های مختلف محیط زیست نامگذاری کرده و در تقویم رسمی خود درج کند. در این بین باید به این نکته بسیار مهم اشاره کرد که جوامع محلی که در ایران نیز زیست می کنند در برابر مخربان طبیعت هیچگاه آرامش نداشته و در موارد گسترده ای به نام توسعه از سرزمین خویش کوچانده شده‌اند تا زمین‌ها و خانه‌هایشان به زیر آب سدهای بزرگ رفته و همچنین استخراج نفت سبب آلودگی چاه‌های حیاتبخش آنها شده که این موارد تنها گوشه ای از هزاران آسیبی است که روزانه به این انسان‌ها تحمیل می شود. لازم به ذکر است که نهم اوت در تقویم سازمان ملل متحد، روز بين‌المللی مردم بومی جهان نامگذاری شده اما امروز و با هدف حمایت از راه انسان‌هایی همچون برتا کاسِرس که حامی حقوق بشر بوده و از جان و مال خویش در برابر دفاع از حقوق بومیان گذشت و به تمام انسان‌های جهان نشان داد که باید در برابر غارتگرانی که منابع طبیعی زمین و محل زندگی بومیان را نابوده کرده و اسباب آوارگی آنان می شوند، ایستاد.»
به نظرم، پیشنهاد سزاوارانه محسن تیزهوش جادارد تا به عنوان یک مطالبه ملی از سوی تشکل‌های مردم‌نهاد محیط زیستی به سازمان ملل متحد ارایه شود تا بار دیگر پیشگامی ایرانیان در دفاع از گونه‌گونی زیستی فرهنگی زمین به اثبات رسد.

صندوقی که به جای درمان سرطان، از آن پیشگیری می‌کند!

از گنجه پشتیبان زیست بوم ایران حمایت کنیم

نامش گنجه پشتیبان زیست بوم ایران یا همان صندوق حامی طبیعت است که به همت گروهی از دلسوزان پیشکسوت و مورد احترام جامعه محیط زیست کشور شکل گرفته است. لطفا او را دریابید …

گنجه پشتیبان زیست بوم ایران

نیکوکاری، خصلتی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو هموطن عزیز ایرانی برود! نیک می‌دانم. اما باورم این است که اینک باید در بین مؤثرترین و کاراترین شیوه‌های نیکوکاری، روشی را برگزینیم که به علت‌ها می‌پردازد و از بروز درد پیشگیری می‌کند.
طبیعت ایران از دردی جانکاه عذاب می‌کشد، اما آن درد، عدم تخصیص اعتبار مناسب به سازمان حفاظت محیط زیست یا منابع طبیعی نیست! حتی سدسازی افراطی و طرح های انتقال آب بین حوضه‌ای هم نیست! همانگونه که دربندماندن چند محیط بان و جنگلبانش در زندان به دلیل عدم رضایت یا تأمین مبلغ دیه هم نیست …
درد جانکاه طبیعت ایران، آن است که اغلب ایرانیان طبیعت را به عنوان یک موجود زنده و نیازمند توجه، جدی نمی‌گیرند. آنها درنیافته‌اند که اگر نمی‌خواهند سالی بیش از 10 هزار میلیارد تومان برای درمان سرطان هزینه کنند، راهش این است که یک دهم آن را برای سالم‌سازی منابع آب و خاک و هوا در سال هزینه کنند. اما ایرانیان، اعم از حاکمیت، دولت، مجلس، قوه قضاییه و نیروهای امنیتی و نظامی کشور ظاهراً برایشان پرداختن آن رقم هنگفت آسان‌تر است تا بی‌تفاوت نماندن به تخریب غیرقابل جبران طبیعت وطنی که دوستش دارند و داریم! نداریم؟
چه باید کرد؟
باید از مهدکودک‌ها و مدارس شروع کرد، باید نسلی را پرورش داد که نگاهش به مواهب طبیعی مثل نگاهش به عزیزترین کسانش باشد تا آنگاه دیگر هیچ هموطنی برای شلیک به سوی حیات وحش، آن هم بدون هیچ ضابطه و قانونی به خود حق ندهد و از سوی دیگر، محیط بابنان و جنگلبانان سلحشور وطن هم مظلومانه و در اثر یک اشتباه سالهای فراوانی از عمرشان را در گوشه سلول‌های بی روح زندان به هدر ندهند.
برای همین است که گروهی از بزرگان خوشنام محیط زیستی وطن که نگارنده به حسن نیت و عشق ناهمتای‌شان به سرزمین مقدس‌مان ایمان دارد، تصمیم گرفته‌اند تا صندوقی را با نام گنجه پشتیبان زیست‌بوم ایران شکل دهند و بدین‌ترتیب، راه جدید و کاراتری برای نیکوکاری را به ایرانیان خیر نشان دهند.
به نظرم کیفیت وضعیت این صندوق مردمی محیط زیستی، می‌تواند عیار خوبی باشد برای برطرف شدن آن لکنت پیش گفته؛ اینکه ایرانیان عملا نشان دهند برای درمان زخم‌های متعددی که پیکر سرزمین‌شان را چرکین کرده، منتظر قهرمان نمی‌مانند، زیرا قهرمان خود آنهایی هستند که از بخشی از مال خود داوطلبانه برای اقتدار بیشتر صندوق حامی طبیعت ایران مصروف می‌دارند.
درود بر شما که داوطلبانه برای گنجه پشتیبان زیست‌بوم تبلیغ می‌کنید و به امید آزادی همه محیط بانان دربند و مظلوم وطن.

zistbom3

شیوه‌های پرداخت کمک‌های نقدی به گنجه پشتیبان زیست‌بوم ایران به شرح زیر است:
1- از طریق شماره حساب نزد بانک پارسیان، شعبه بیمارستان پارسیان (کد شعبه: 1070):
800-2092253-7
2- از طریق شماره شبا: IR330540107080002092253007 (به صورت اینترنتی)
3- از طریق شماره کارت: ۶۲۲۱۰۶۱۱۰۴۸۲۲۲۶۹  (به وسیله عابر بانک)

چرا در شمال به لاشه فک‌ها و در جنوب به دلفین‌ها رحم نمی‌کنیم؟

چندی پیش دیده‌بان محیط زیست ایران، با اشاره به ماجرای غم‌انگیز این دلفین نگون‌بخت در سواحل بندر ماه‌شهر، از عارضه‌ای خطرناک به نام ابتذال اخلاقی انسان‌نماها یاد کرده بود … مرضیه ناظری هم گزارش تکان دهنده ی دیگری از قتل شرم آور یک پلنگ را ابه تصویر کشیده بود … اینک دایی‌جان ناپلئون وبلاگستان هم تصاویری غم‌انگیز از لاشه‌ی یک فک را در سواحل دریای مازندران منتشر کرده است که با آلت قتاله سوراخ سوراخش کرده‌اند!

این از شمال و آن هم از جنوب، اگر حال مرکز کشور را هم خواسته باشید، می‌توانید سری به مهرداد مسیبی بزنید تا متوجه شوید به رغم تأکید مقام معظم رهبری، محوطه‌ی 65 هکتاری مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی کرمان واقع در مسیر کرمان به ماهان، تقدیم مسکن مهر شد!

خبری که دل‌مان را خنک کرد!

ماجرای قورباغه‌های عاشق‌پیشه را که یادتان هست! نیست؟ ماجرای ناهارخوران را می‌گویم … یکی از پیشنهاد‌های مطرح شده در آن گزارش، برای کاهش تلفات عشاق! استفاده از تابلو‌های هشداردهنده بود.
اینک اما شباهنگ عزیز، لینکی از قلب اروپای متمدن برایم فرستاده که استفاده از تابلو در اینجا هم جواب نمی‌دهد و این تابلوها در آن سوی آب هم مثل مجسمه‌ها در این سوی آب، دزدیده می‌شوند! که البته جای شکرش باقی است … زیرا انگار همه جا آسمان همین رنگ است! نه؟
با این وجود، کار خوبی که مردم در آنجا انجام می‌دهند این است که: هر ساله در فصل تردد قورباغه‌ها، درست مثل خانم کاشفی خودمان در ناهارخوران گرگان، داوطلبان با جابجایی جفت‌های عاشق به سمت دیگر جاده، جان هزاران قورباغه را از مرگ نجات می‌دهند.
خُب، حالا خداوکیلی دل‌تان خنک شد یا نشد؟

يك پيشنهاد سازنده به همه‌ي طبيعت‌ستيزان عزيز و به بهانه روز جهانی زمین!

لابد ماجراي شگفت‌انگيز قطع يك درخت كهنسال ديگر را در استان گيلان شنيده‌ايد؟ درختي كه در بقعه سيد رقيه رشت زيست مي‌‌كرد و ظهر روز 30 فروردين 1389، در حضور جمعي از مردم و مسئولين و به فرمان رييس اداره اوقاف استان گيلان به مسلخ رفت  تا به عنوان ششمین نماد خرافه پرستی در گیلان قرباني جهالت‌هاي شگفت‌آور اين روزگاران شود …
آن هم در حالي كه شكايت دو سال پيش نگارنده به همراه 11 نفر از متخصصان منابع طبيعي كشور، از ايشان – حجت‌الاسلام والمسلمين سيدكاظم ميرحسيني اشكوري – بر عليه اقدام پيشين وي به دليل عدم كفايت ادله‌ي لازم، مختومه اعلام شد! چه دليلي از اين بالاتر براي اثبات جرم؟
کافی است به یاد آوریم که در همین هفته‌ی منابع طبیعی اخیر در اسفندماه 1388، عالی‌ترین مقام جمهوری اسلامی ایران، چگونه بر حفظ درختان تأکید کردند و آیت‌الله امامی کاشانی در خطبه‌های نماز جمعه با چه شور و حرارتی از قطع‌کنندگان درخت به عنوان خارج شدگان از دیدن یاد کردند!
چیزی که بر غم آدم می‌افزاید، همین پارادوکس‌هاست! نیست؟
بگذریم …
ظاهراً طبیعت‌ستیزان در مملکت همچنان دست بالا را دارند و به راحتی آب خوردن می‌توانند درخت اعدام کنند و تازه از اقدام‌شان در حضور مقامات کشوری و لشکری رونمایی کرده و مصاحبه هم بنمایند! منتها من  – با توجه به آیین های نکوداشت روز جهانی زمین – یک پیشنهادی برای سهولت بیشتر امور برای وزارتین راه و ترابری، صنایع، نفت، نیرو و بقیه‌ی طبیعت‌ستیزان محترم دارم! لطفاً از الگوی اداره کل اوقاف استان گیلان درس بگیرید و از این پس برای سهولت بیشتر کار درخت‌کشی‌هاتان، قبل از شروع تخریب، یک چند تکه‌ای پارچه‌های رنگی کهنه به درختان مورد نظر ببندید (برای تداعی معانی بهتر نگاهی بیاندازید به فیلم حاتمی کیای عزیز: به رنگ ارغوان!) و آنگاه به بهانه‌ی مبارزه با خرافه‌پرستی دمار از روزگار جنگل ابر و زاگرس و پارک ملی گلستان و … درآورید!
کسی چه می‌دونه؟ شاید مورد قدردانی ویژه هم قرار گرفتید! و به خاطر رهایی مردم از خطر سوسک و مارمولک و دیگر حشرات موذی، دعای خیری هم پشت‌ سرتان روان شد! نشد؟

بیشتر بدانید:

آن پارچه سبز رنگ بر روی این تنه‌ی اعدام شده در رضوان‌شهر … رضوان‌شهر … رضوان‌شهر!

ماجرای قطع درختان کهنسال ، به دادگاه ویژه روحانیت رسید!

درخت‌ستیزان در گیلان بر اراده‌ی خود همچنان استوار هستند!

سریال قتل‌های زنجیره‌ای درختان کهنسال به تهران رسید!

قتل عام درختان کهنسال، از گیلان به قم رسید!

بر علیه این جرم آشکار باید ایستادگی کرد

اعتراض کم‌سابقه به درخت‌سوزان اداره‌ی ‌اوقاف در گیلان!

قطع درختان کهنسال گیلان به بهانه‌ی مبارزه با خرافات!

در ستایش یک حکم قضایی نوروزی!

    روز گذشته، زنجان کانون خبری طرفداران محیط زیست در ایران بود. شهری که در آن برای نخستین بار با یک قطع‌کننده‌ی درخت، مانند یک بزه‌کار اجتماعی برخورد شد و به فرمان دادستان شهر، او را به تنه‌ی همان درختان بی گناهی بستند که تا 20 اسفند 1388 می‌توانستند مانند او نفس کشیده و فضای زنجان را پاکیزه‌تر کنند. اما این مرد 51 ساله برای رونق دادن به کسب و کار غیرقانونی خویش، نه‌تنها خود به قطع درختان پرداخت، بلکه سبب تشویق 9 نفر دیگر شد تا در مجموع 204 اصله درخت را نابود کنند.

    از آنجا که چنین تنبیهی در متن قانون برای اعدام‌کنندگان درخت، پیش‌بینی نشده است، جا دارد تا مراتب سپاس عمیق خود را از حرکت سبزمدارانه‌ی قاضی زنجانی اعلام داشته و آن را چون هدیه‌ای نوروزی از سوی این هموطن دادگستر و طبیعت‌محور بپذیرم و بپذیریم.
    کاش در مورد درختان النگ‌دره گرگان، پارک نشاط کرمان، وردآورد تهران، سیاه‌بیشه چهارباغ، پارک ملی گلستان و آن 200 هزار بلوط 50 تا 400 ساله‌ی بالادست سد کارون 4 هم چنین احکامی صادر می‌شد.

تبریک به ژاله فتوره‌چی: دیده‌بان خستگی‌ناپذیر حیوانات ایران

    ژاله‌ی فتوره‌چی در شمار انسان‌های سختکوش و پاک‌نهادی است که صمیمانه و یک‌تنه می‌کوشد تا حیوانات بی‌گناه و مهمانان مفید این آب و خاک روزگار کم‌خطرتری را بگذرانند. او تلاشی شبانه‌روزی را برای آرمان مقدسش پی گرفته و درسی بزرگ به جوانان اغلب پرمدعای امروز داده که با اندک نسیمی سردی‌شان می‌کند و یا برعکس! نمی‌کند؟
    برای همین است که به سهم خود از گردانندگان اهدا‌ء جایزه‌ی ملّی حمایت از حیوانات قدردانی کرده و اهدای نشان خروس سپید به خانم فتوره چی را کمترین پاسداشت این همه سلحشوری و مجاهدت بی‌منت برای ارتقای زندگی حیوانات ساکن در سرزمین ایران می‌دانم.
    یادمان باشد که در طول تاریخ کهن این بوم و بر مقدس، خروس، به ویژه خروس سپید همواره از ارزشمند‌ترین و گرامی‌ترین حیوانات در نزد ایرانیان به شمار می‌رفته و به سبب بانگ بامدادی‌اش، نماد سروش و نشاط و آبادانی دانسته می‌شده است. از همین رو، در تقویم باستانی ایران‌زمین، روز 17 فروردین، روز گرامیداشت خروس نامگذاری شده است.  باشد که این نشان زرین ایرانی، برای ژاله‌ی عزیز برکت و سرافرازی بیشتر به همراه آورد.
    کلامم را با شعری زنهاردهنده از سعدی بزرگ به پایان می‌برم … ببینید آن شیخ فرزانه قرن هفتم هجری، چگونه مردمان را به نیک‌رفتاری با حیوانات تشویق و ترغیب می کرده است. باشد که حرمت سعدی را با اجابت پندهایش و الگوگرفتن از سلوکش به جا آوریم، نه صرفاً با دمی آسودن در کنار مزارش و گرفتن عکسی به یادگار.

یکی در بیابان سگی تشنه یافت    ؛     برون از رمق، در حیاتش نیافت
  کُله دَلو کرد آن پسندیده کیش      ؛     چو حبل اندر آن بست دستار خویش
به خدمت میان بست و بازو گشاد   ؛             سگ ناتوان را دمی آب داد
خبر داد پیغمبر از حال مرد   ؛     که داور گناهان او عفو کرد

    پیوست:

    – اطلاعات بیشتر را در تارنمای سپهر سلیمی عزیز بخوانید.

   – در ستایش بانویی که هنوز صدای گریه بچه گربه‌ها را می‌شنود …

در ستایش دانشمندان دانشگاه ادینبورگ!

پژوهشگران دانشگاه ادینبورگ

     اخیراً پژوهشگران اسکاتلندی در دانشگاه ادینبورگ، دریافته‌اند که می‌توان به مدد برخی باکتری‌های موجود در اندام گروهی از حشرات و گیاهان نورافشان، میدان‌های مرگ ناشی از پنهان‌سازی مین را کشف کرد.
    کشف بزرگ این دانشمندان، بار دیگر ثابت می‌کند که بشر امروز حق ندارد به بهانه‌ی آن که فایده‌ای برای فلان گیاه یا جانور نمی‌شناسد، آن را علف هرز یا جاندار زیانکار نامیده و نسلش را به انقراض بکشاند.
    ما باید بپذیریم که هنوز – در بهترین حالت – چیزی در حدود 10 درصد از گونه‌های گیاهی و جانوری موجود در کره خاک را شناسایی کرده‌ایم؛ واقعیتی که عظمت نادانی بشر را در این حوزه بر دل و جان نخبگان زمین می‌تاباند.

     یادمان باشد که تا چند دهه پیش:
    ما نمی‌دانستیم که یک شب‌پره ساکن در آمریکای لاتین می‌تواند میلیون‌ها هکتار مراتع استرالیا را از مرگ نجات دهد؛
   ما نمی‌دانستیم که به کمک گیاهی به نام پریوش قرمز می‌توان سرطان هاجکین و لوسمی لنفتیک کودکان را درمان کرد؛
   ما نمی‌دانستیم که سرخدار پاسیفیک می‌تواند به مبتلایان سرطان سینه و تخمدان امیدی تازه دهد؛
   ما نمی‌دانستیم که بزاق زالو می‌تواند مانع لخته‌شدن خون در حین عمل جراحی شود؛
   و ما نمی‌دانستیم که ماده‌ای در پوست نوعی قورباغه ساکن در برکه‌های اکوادر وجود دارد که اثر تسکین‌دهنده‌ی درد آن ده‌ها برابر مرفین است.

   این ها را گفتم تا بار دیگر که خواستیم برگه‌ای را به بهانه‌ی توسعه و اشتغال‌زایی امضاء کرده و مجوز نابودی یک زیستگاه را صار کنیم؛ بار دیگر که خواستیم ابر  را به زمین کشیده و خشکش کنیم و بار دیگر که خواستیم از ژرفای دنا یا از بلندای بابا‌موسی یا میانه‌ی تالاب انزلی توسعه‌ای را بازمهندسی کنیم؛ اندکی بیشتر تأمل کرده و به یاد آوریم: شاید داروی نجات فرزند من از عصاره‌ی نهفته در جان زیستمندان همین سرزمین قرار است بدست آید.
     طبیعت را دوست بداریم و پاسداری‌اش کنیم، حتا اگر آن را نمی‌شناسیم!
                                                                            همین.

دانشنامه‌ای که به روح یک شغال تقدیم شد!

     سه شنبه هفته‌ی گذشته در محل تالار اجتماعات دانشکده محیط زیست دانشگاه تهران حاضر شدم تا از نزدیک در جریان دفاع از دانشنامه‌ی کارشناسی ارشد مهدی مجتهدی باشم. عنوان دانشنامه‌ی مهدی «مشارکت مردمی در مدیریت منطقه حفاظت شده سبزکوه» نام داشت؛ منطقه‌ای که بسیار آن را دوست دارم و تاکنون گزارش‌های متعددی از این منطقه‌ی هوش‌ربا در مهار بیابان‌زایی منتشر کرده‌ام. مهدی را یکی دو سالی است که می‌شناسم و از نزدیک در جریان پایمردی‌ها و سختکوشی‌هایش برای انجام این پژوهش میدانی دشوار بوده‌ام. تیم راهبری وی در این تحقیق عبارت بودند از احمدرضا یاوری، فرهاد دبیری و منیژه مقصودی.

دانشنامه مهدی مجتهدی

    افسوس که محل برگزاری این نشست و امکانات سمعی بصری آن در حد یک کلاس ابتدایی در خلج‌آباد سفلا هم نبود؛ هرچند که چنین محیط زیستی، چنین دانشکده‌ و آمفی‌تئاتری را هم سزد! و خلاصه همه چیز باید با هم جور باشد …
   بگذریم!
   در باره‌ی محتوای دانشنامه‌ی مهدی در فرصت‌های آینده بیشتر خواهم نوشت، امّا تا آن زمان می‌خواستم به دلیل جسارتش در هنجارشکنی‌های مرسوم زمانه‌ی ما و ابتکارش در آخرین ثانیه‌های دفاع، از او تقدیر کنم.
   چرا که او همه‌ی تلاش‌های خود و همکارانش را در همه‌ی این روزها و ماه‌ها که منجر به ارایه‌ی این دانشنامه‌ی ارزنده شده بود، به روح شغالی تقدیم کرد که در پناهگاه حیات وحش قمیشلو به زیر خودرو آنها رفت و جان داد؛ شغالی که مفهوم آزادراه را نمی‌دانست و در جریان نبود که قانون عابر پیاده در آزادراه اجرا نمی‌شود، چه رسد به قانون جانور پیاده!

مهدی در چادر عشایر عرب نصر آبادی – شمال سبز کوه

    برای مهدی مجتهدی عزیز، بهترین‌ها را آرزو دارم و ایمان دارم که طبیعت وطن با وجود چنین متخصصان عاشقی، روزگاری سبزتر و بانشاط‌تر را تجربه خواهد کرد.

در ستایش مریم دانش

مریم دانش

مریم دانش، دانش‌آموز سال اوّل مدرسه راهنمایی عصمت (منطقه 6 آموزش و پرورش) است که امسال برای دوّمین سال پیاپی توانسته است در مسابقه‌ای جهانی شرکت کرده و از بین دو میلیون و چهارصدهزار شرکت کننده متعلق به بیش از یکصد کشور جهان، حایز رتبه‌ی سوّم شود.

نقاشی سال 2008 مریم دانش

این مسابقه که به همت برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد (UNEP) در شاخه‌ی نقاشی کودکان – International Children’s Painting Competition on the Environment برگزار می‌شود، از اعتباری گسترده برخوردار بوده و توانسته در بین صدها هزار کودک از سراسر جهان انگیزه ایجاد کند. موضوع این مسابقه: « گرم شدن زمین و راه های پیشگیری از آن» است و تاکنون فقط یک اسم آشنا توانسته نام بلند وطن را در بین بیش از 2.4 میلیون شرکت‌کننده طنین‌انداز کند.

نقاشی سال 2009 مریم دانش

برای مریم دانش عزیز بهترین‌ها را آرزو دارم و امیدوارم که مانند او در ایران عزیز بیشتر امکان ظهور یابند؛ فرزندان پاک‌نهادی که بیشتر از نسل امروز و دیروز به حفظ محیط زیست و حرمتش اعتقاد و باور و آگاهی دارند.

یکی از اسناد افتخار مریم دانش

مؤخره:
شنبه‌ی گذشته بعد از پایان برنامه تلویزیونی‌ام در صبح و آموزش، خانمی به شبکه آموزش سیما زنگ زد و ماجرای افتخارآفرینی دخترش – مریم دانش – را برایم نقل کرد. این مادر عزیز که خود در زمینه‌ی نقاشی تبحر دارد، تلاش فراوانی برای معرفی دو نقاشی ارزشمند دخترش انجام داده است؛ امّا متأسفانه آن گونه که شایسته و سزاوار بوده – این حرکت زیبای فرهنگی – مورد توجه سازمان‌های مرتبط و رسانه‌های گروهی کشور قرار نگرفته است. او حق دارد که گله‌مند باشد؛ چرا که به باور من حرکت‌هایی این‌چنین را باید بیش از پیش معرفی و تبلیغ کرد.
یادمان باشد:
آن سرزمینی می‌تواند به آینده‌ی سبز خود امیدوار باشد که فرزندانی سبزاندیش را پرورش دهد. بنابراین آیا سزاوار است که سهم سرانه آموزش محیط زیست در کشور فقط 30 ریال باشد؟!
روز شنبه در برنامه‌ی خود به معرفی این خانواده‌ی طبیعت‌دوست و هنرپرور خواهم پرداخت و از دوستان عزیزم در رسانه‌های سبز کشور هم می‌خواهم تا به معرفی کار ارزشمند مریم دانش بیش از پیش همت گمارند. همچنین از مسیح دانش – پدر مریم – که اطلاعات مورد نیاز را برایم ارسال کرد، سپاسگزارم و برای پرورش چنین دختری به او و همسر گرامی‌اش تبریک می‌گویم.

از اين خلخالي تا آن خلخالي!

لحظه ي نابي كه فقط آن پيرمرد مي داند چقدر مزه دارد ... عكس از ايرنا

نمي‌دانم چند نفر از خوانندگان عزيز اين سطور از ماجراي جالب اُنس پيرمرد و روباه در يكي از روستاهاي اطراف شهرستان خلخال آگاه شده‌اند؟ امّا اين را مي‌دانم كه همه‌ي ما – بي شك – پس از خواندن اين حكايت دلنشين و شوق‌برانگيز براي آن پيرمرد و دل دريايي و سلوك صبورانه و پيام پرمهرش دعا كرده و دوام سبزانديشي‌اش را از مادر زمين و آسمان آبي آرزو مي‌كنيم.
پيرمرد در پاسخ به پرسش خبرنگار ايرنا، هموطنانش را به مهرباني با حيات وحش دعوت مي‌كند و مي‌گويد: تا وقتي كه زنده است نخواهد گذاشت اين روباه گرسنه از مزرعه‌اش خارج شود. آن هموطن عزيز خلخالي من و تو، چهار سال صبورانه كوشيد تا باوري تاريخي را در نهاد آن روباه ديار سبلان تغيير دهد؛ باوري كه به روباه‌هاي ديار من آموخته است: بايد از اين موجود دوپا دوري كني! چرا كه خطرناك‌تر از آدمي در روي زمين آفريده نشده است.
آري … پيرمرد خلخالي كار بزرگي را انجام داده است و به باور من يكي از قهرمانان واقعي استان اردبيل هم اوست و نه آنهايي كه … (بگذريم!).

پيرمرد به روباه نشان داد كه مي شود به انسان هم اعتماد كرد؛ بياييم پيمان بنديم كه نخواهيم گذاشت تا باور روباه متزلزل شود.

امّا … و امّا از هر چه بگذريم، از اين واقعيت نمي‌توان گذشت كه 5 سال پس از مرگ صادق خلخالي؛ فردي كه قصد داشت تا تخت جمشيد و آرامگاه كوروش بزرگ را با خاك يكسان كند، مرد ديگري از آن ديار نشان‌مان داد كه سزاوارانه اين لياقت را دارد تا فرزند واقعي كوروش بناميمش و به احترامش كلاه از سر برداريم … مگر كوروش نگفته بود:
به فهم آب رسیدن و گندم را گرامی داشتن،
این آیین من است.
پس هرکه رونده‌ای را بیازارد
جهان را آزرده است.
او که درختی را بیافکند،
بی اجاق خواهد مرد.
او که آب را بیالاید،
روان خویش را آلوده است.

زنده باشي پيرمرد عزيز خلخالي

و مگر آن پيرمرد خلخالي نشان نداد كه به راستي نه تنها اهل آزردن هيچ رونده و جونده‌اي نيست؛ بلكه همراه با كوروش و همگام با آن فرزانه‌ي بسطامي، مي‌گويد: آن كه در درگاه خداوند به جان ارزد، در نزد من هم به نان ارزد.
هر كس در اين سرا درآيد
نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد
چه آن كس كه به درگاه باري تعالي به جان ارزد
البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد

” متن كتيبه سر در خانقاه شيخ ابوالحسن خرقاني ”

مؤخره 1:
اين حكايت‌ها را كه مي‌خوانم، زنده مي‌شوم … بال و پر مي‌گيرم و از اين كه ايرانيم به خود مي‌بالم. بياييم همه ي  ما كاري كنيم و رفتاري از خويش بروز دهيم كه آيندگان هم به سلوك ما خشنود و با آن به ايراني بودن‌شان فخر فروشند و سر به آسمان به سايند.
يادمان باشد:
آنان که آفتاب را
به زندگی دیگران می‌بخشند
نمی‌توانند
خود از آن بی‌بهره باشند

مؤخره 2:
از سيد جعفر سيد اخلاقي عزيز كه نخستين بار او بود كه مرا متوجه اين حكايت پندآموز از همشهري‌هاي عزيزش كرد، ممنون و قدردانم.

مؤخره 3:
يك هموطن عزيز كردتبار ساكن ديار توس را مي‌شناسم كه عجيب با روباه‌هاي سكونتگاهش اُلفت دارد؛ شايد بد نباشد او نيز روزي حكايت خودش را با آن روباه‌ها به مخاطبان دنياي سبزرنگ وبلاگستان هديه داده و اندكي از شهد احساس نابش را با فارسي‌خوانان مجازي به اشتراك نهد.

مؤخره 4:
گزارش امروز روزنامه سرمايه را در باره پيامدهاي قطع 12 هزار درخت بلوط در منطقه حفاظت شده دنا با عنوان: «خسارت دنا، 2/4 میلیارد دلار، جریمه اعلامی یک میلیارد تومان!» بخوانيد تا دريابيد كه چقدر همه مي‌كوشند تا طبيعت‌ستيزان خيلي متحمل خسارت ريالي نشوند!