بایگانی دسته: گردشگري

پهنه‌های شش گانه تحت حفاظت واجد کدام ویژگی‌ها باید باشند؟ – 10

در دهمین بخش از جستار ارزشمندی که توسط کامبیز بهرام‌سلطانی گشوده شده است، به موضوع تقسیم‌بندی اتحادیه جهانی حفاظت و طبقات شش گانه‌ی آن پرداخته می‌شود. وی در بخشی از نوشتار خویش به صراحت پرده از نقطه ضعفی بزرگ برداشته و می‌گوید: « سازمان حفاظت محيط زيست با اين تصور كه ممكن است عنوان پارك ملي براي پهنه‌اي طبيعي حفاظت و اعتبار بيشتري به همراه‌ آورد، تعدادي از پهنه‌هاي طبيعي تحت مديريت خود را، بدون توجه به ضوابط مورد قبول جوامع علمی‌جهاني، پارك ملي ناميده ‌است. اتخاذ اين سياست نه تنها به حفاظت بيشتر اين پهنه‌ها كمكي نمی‌كند، بلكه‌ اعتبار دانش محيط زيست و مفاهيم علمی ‌آن را نيز مورد ترديد قرار می‌دهد.»
با هم دهمین بخش از یادداشت وزین استاد را پی می‌گیریم:

اتحاديه جهاني حفاظت، شش طبقه‌بندي براي پهنه‌هاي طبيعي تحت حفاظت تدوين کرده‌است كه به شرح زير است:
طبقه يك حفاظتي كه خود در دو گروه طبقه بندي می‌شود. طبقه I ذخيره گاه طبيعي برخوردار از حفاظت شديد/ طبيعت وحشي ؛ پهنه طبيعي حفاظت شده‌اي كه اصولاً با هدف انجام تحقيقات يا حفاظت از خصلت وحشي و مهار نشده آان تحت مديريت قرار می‌گيرد. طبقه Ia ذخيره گاه طبيعي برخوردار از حفاظت شديد؛ پهنه طبيعي حفاظت شده‌اي كه به منظور انجام تحقيقات مديريت می‌شود. طبقه بندي I شامل پهنه‌اي از خشكي يا درياست كه نشان دهنده اكوسيستم‌ها، خصلت‌هاي زمين شناختي و فيزيولوژيك و يا گونه‌هاي [گياهي و جانوري ] برجسته و مثال زدني بوده و مديريت آن در گام نخست به منظور انجام تحقيقات علمی ‌و پايش محيط زيست صورت می‌گيرد.
طبقه II  پارك ملي ؛ پهنه حفاظت شده‌اي كه‌ اصولاً با هدف حفاظت از اكوسيستم‌ها و كاربري طبيعت‌گردي و تجديد قوا در طبيعت اداره می‌شود. از ديدگاه‌ اتحاديه جهاني حفاظت، پارك ملي پهنه‌اي طبيعي از خشكي يا درياست كه به عنوان حفاظت شده معرفي می‌گردد تا (الف) از سلامت اكولوژيك يك يا چندين اكوسيستم در جهت حفظ منافع نسل‌هاي حاضر و آينده حفاظت نمايد، (ب) از استفاده‌ها و مالكيت‌هايي كه به‌اهداف حفاظتي لطمه وارد می‌آوزند جلوگيري نمايد، (پ) زمينه‌اي براي كسب تجربه رواني – روحي و نيز تحقيقات، آموزش و تجديد قوا در طبيعت براي بازديد كنندگان فرآهم آورد. كليه فعاليت‌هاي ياد شده بايد با محيط و فرهنگ سازگار باشند.
اين تعريف با آنچه در قوانين ايران پارك ملي ناميده می‌شود، كاملاً متفاوت است. ضمن اينكه سازمان حفاظت محيط زيست با اين تصور كه ممكن است عنوان پارك ملي براي پهنه‌اي طبيعي حفاظت و اعتبار بيشتري به همراه‌ آورد، تعدادي از
پهنه‌هاي طبيعي تحت مديريت خود را، بدون توجه به ضوابط مورد قبول جوامع علمی‌جهاني، پارك ملي ناميده ‌است. اتخاذ اين سياست نه تنها به حفاظت بيشتر اين پهنه‌ها كمكي نمی‌كند، بلكه‌ اعتبار دانش محيط زيست و مفاهيم علمی ‌آن را نيز مورد ترديد قرار می‌دهد. به‌ اين پرسش كه چرا سازمان حفاظت محيط زيست ايران از قبول معيارهاي مديريتي و حفاظتي اتحاديه جهاني حفاظت آشكارا سرباز می‌زند، نمی‌توان پاسخي منطقي يافت. تنها به‌اين نكته‌اشاره می‌شود كه، اتحاديه‌اروپا، علي رغم برخورداري از متخصصين برجسته در زمينه حفاظت از طبيعت، در اواخر دهه 1990 از اتحاديه جهاني حفاظت درخواست تدوين راهنماي حفاظت از طبيعت براي كشورهاي عضو را کرد و اتحاديه نيز در سال 2000 اين راهنما را دريافت کرد و سپس نيز به تصويب كليه كشورهاي عضو رساند و از آن تاريخ به بعد كشورهاي عضو بيش و كم شيوه‌اي استاندارد شده را براي حفاظت و مديريت پهنه‌هاي طبيعي خود بكار می‌برند . كشورهاي عضو اتحاديه‌اروپا حق دارند از روش‌هايي سخت تر از روش‌هاي ارائه شده در راهنما استفاده كنند، ولي حق كاربرد روش‌هايي پايين تر از استانداردهاي اتحاديه‌اروپا را ندارند.
اين در حالي است كه‌اولاً در ايران سطح دانش محيط زيست بسيار پايين تر از كشورهاي اتحاديه‌اروپاست و ثانيا” بسياري از افرادي كه در حوزه محيط زيست فعال می‌باشند، اصولاً كارشناس محيط زيست نبوده و داراي مدرك تحصيلي در ساير رشته‌ها می‌باشند.
طبقه III     اثر طبيعي ملي : پهنه طبيعي حفاظت شده‌اي كه، اساسا” به منظور حفاظت از پديده‌اي خاص اداره می‌شود.  به پهنه‌اي كه حاوي يك يا چندين پديده طبيعي يا طبيعي – فرهنگي استثنايي يا بي همتا بوده و بخاطر ويژگي‌هاي كميابي، بي همتايي، كيفيت زيبايي شناختي و يا اهميت فرهنگي داراي ارزش‌هاي حفاظتي می‌باشد، اطلاق می‌شود.
در مورد ساير طبقه بندي‌هاي حفاظتي نيز راهنماي اتحاديه جهاني حفاظت به جزييات بيشتري پرداخته كه در اينجا از ذكر آنها خودداري گرديده‌است. ولي از آنجا كه در مورد آثار طبيعي ملي ذكر جزييات ضروري به نظر می‌رسد، بخشي از نكات مورد نظر اتحاديه جهاني حفاظت در اينجا ذكر می‌شود :
    حفاظت و تضمين حفاظت مستمر براي پديده‌هاي طبيعي بارز برحسب اهميت ويژگي‌هاي طبيعي و يا خصلت‌هاي نادر بودن يا بي همتايي و يا اهميت رواني – روحي آنها،
    خلق امكانات براي تحقيقات، آموزش، تفسير و يا گذران اوقات فراغت در طبيعت با دامنه و وسعتي كه با اهداف پيش گفته موافق باشند،
    خاتمه بخشيدن و در پي آن ممنوعيت هر نوع استفاده يا مالكيتي كه در تعارض با اهداف حفاظتي قرار دارند،
    ايجاد فرصت‌ها و امتيازهايي براي ساكنين بومي، تا جايي كه‌اين فرصت‌ها و امتيازات با اهداف مديريتي همخواني نشان می‌دهند.
طبقه IV پهنه حفاظت از زيستگاه/گونه همراه با مديريت ؛ پهنه طبيعي حفاظت شده‌اي كه مديريت برآن همراه با
دخالت‌هاي هدفمند می‌باشد. پهنه‌اي از خشكي يا دريا كه در آن دخالت‌ها و دستكاري‌هايي با هدف تضمين بقاي فضاي زيست و يا رفع نيازهاي گونه‌ها[ي گياهي و جانوري ] خاص صورت می‌گيرد.
در حقيقت اكثر پهنه‌هاي طبيعي حفاظت شده در ايران بيش و كم با استفاده‌از روشي، نزديك به طبقه مديريتي IV اتحاديه جهاني حفاظت و مديريت می‌شود. با اين تفاوت كه، در ايران هيچ پهنه طبيعي حفاظت شده‌اي از انواع مختلف تجاوز در امان نمی‌باشد. طبق اطلاعات موجود تنها چيزي نزديك به 3/7 % از كل مساحت كشور تحت عناوين مختلف حفاظت شده‌اعلام گرديده‌اند. نكته جالب هم در همينجاست ؛ اگر قرار است جاده‌اي كشيده شود، پلي ساخته شود، سدي احداث
گردد، زهكشي صورت گيرد، مكاني براي انجام تمرين‌هاي نظامی‌انتخاب شود، شهركي احداث گردد و بسياري ديگر از اين قبيل، پيش از هر مكان ديگري، متوليان امور به همين 3/7 % روي می‌آورند.
طبقه V چشم انداز طبيعي حفاظت شده/ پهنه دريايي حفاظت شده ؛ پهنه‌اي كه مديريت بر آن اساسا” با هدف حفاظت از چشم انداز طبيعي يا پهنه‌اي از دريا كه در خدمت گذران اوقات فراغت می‌باشد، اعمال می‌شود.پهنه‌اي از خشكي و در صورت لزوم، با منظور كردن قطعه‌اي از ساحل و دريا كه در آن در طول زمان تأثير متقابل انسان و طبيعت شكل گيري چشم اندازي با خصلت‌هاي ويژه را موجب گرديده و اين چشم انداز حاوي ارزش‌هاي فوق العاده زيبايي شناختي، اكولوژيك، فرهنگي و تنوع بيولوژيك گرديده‌است. تداوم عاري از اختلال اين تعامل سنتي [ميان انسان و طبيعت ] براي حفاظت، مراقبت و روند تكامل پهنه ضرورتي غير قابل اجتناب محسوب می‌شود.
طبقه VI پهنه‌هاي حفاظت از ذخاير همراه با مديريت ؛ پهنه حفاظت شده‌اي كه، مديريت آن در راستاي استفاده پايدار از اكوسيستم‌ها سازمان يافته‌است.  پهنه‌اي كه قسمت‌هاي وسيعي از آن از سيستم‌هاي طبيعي بكر تشكيل يافته و مديريت مستمر بر آن می‌تواند متضمن حفاظت و نگهداري تنوع زيستي موجود در آن بوده و همزمان توليدات طبيعي و خدمات آن، طبق اصول پايداري، در جهت رفع نيازهاي جامعه عمل می‌نمايد.
علاوه بر طبقه بندي‌هاي شش اتحاديه جهاني حفاظت، بايد به تالاب‌هاي بين المللي ثبت شده در فهرست كنوانسيون رامسر و دو طبقه بندي ذخيره گاههاي زيستكره ( بيوسفر ) و ژئوپارك‌ها نيز اشاره كرد كه در شمار برنامه‌هاي سازمان يونسكو قرار داشته و ايران عضويت در اين برنامه‌ها را پذيرفته‌است و ثانيا” پهنه‌هايي تحت همين عناوين در ايران وجود دارند.

چه دستگاهی مسئول توسعه‌ی طبیعت‌گردی در کشور ماست؟

چرا باید به تقویت مبانی بوم‌گردی در کشور همت گمارد؟ آیا اصولاً بوم‌گردی را می‌توان برابر با اکوتوریسم قرار داد؟ چه نهادی در ایران متولّی اکوتوریسم است؟ سازمان حفاظت محیط زیست در کجا ایستاده است؟ آیا راه حفاظت پایدار از محیط زیست، از مجرای اکوتوریسم می‌گذرد؟ چرا ما خبرنگار متخصص در این حوزه نداریم؟ و چرا اخبار اکوتوریسم، آن گونه که باید در جامعه‌ی محیط زیستی‌های ایران انعکاس نمی‌یابد؟
این پرسش‌ها نمونه‌ای از دریافت‌هایی است که پورنگ پورحسینی عزیز – از فعالان طبیعت‌دوست حوزه‌ی اکوتوریسم در ایران – در یادداشتی که اختصاصاً برای مهار بیابان‌زایی ارسال کرده است، مورد توجه و مداقه قرار داده است. باشد که جستار گشوده شده، همچنان تقویت شده و تکامل یابد.
با هم یادداشت پورنگ عزیز را می‌خوانیم؛ یادداشتی که در همان ابتدا ممکن است به خواننده یک شوک وارد ‌کند!

طبیعت‌گردی (Nature based tourism) همان اکوتوریسم نیست!

امروزه تقریبا تمامی دوستداران طبیعت ایران عزیز بر لزوم توسعه‌ی اصولی طبیعت‌گردی در کشور عزیزمان  هم نظرند. اما یک پرسش ساده: چه دستگاهی مسئول توسعه‌ی طبیعت‌گردی در کشور ماست؟ سازمان حفاظت محیط زیست، سازمان‌گردشگری یا … کدام یک از این سازمان‌ها توان و اختیارات قانونی لازم را برای انجام یک کار فرابخشی با‌ گردشگران علاقه‌مند به طبیعت در عرصه‌هایی که معمولاً تحت مدیریت سازمان‌هایی همچون محیط زیست و منابع طبیعی هستند، دارند؟ در این زمینه خوشبختانه پیشتر، برنامه‌ریزان ما با تعریف سازمانی فرابخشی به نام کمیته ملّی طبیعت‌گردی – دست کم از نظر قانونی – تدبیر لازم را اندیشیده‌اند.
در آخرین جلسه دولت هشتم با پیشنهاد ‌گروهی از خبرگان فن، آئین‌نامه کمیته ملی طبیعت‌گردی به تصویب رسید. در ابتدای این آئین‌نامه می‌خوانیم: « هيأت وزيران در جلسه مورخ 2/5/1384 بنا به پيشنهاد مشترك وزارت جهاد كشاورزي، سازمان حفاظت محيط زيست و سازمان ميراث فرهنگي و‌گردشگري موضوع نامه شماره 4116-1/841 مورخ 21/4/1384 سازمان حفاظت محيط زيست و به استناد اصل يكصد و سي و هشتم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران آيين‌نامه طبيعت‌گردي را به شرح زير تصويب کرد». به این ترتیب کمیته ملی طبیعت‌گردی در واقع به پیشنهاد سازمان حفاظت محیط زیست ایران و با مشارکت دو سازمان منابع طبیعی و‌گردشگری شکل‌گرفت و دبیرخانه آن در سازمان‌گردشگری مستقر شد.
در ماده 1 این کمیته، تعریف زیر از طبیعت‌گردی ارایه شده «ماده 1- منظور از طبيعت‌گردي (اكوتوريسم) عبارت است از برآوردن تمنيات و تمايلات خردمندانه و انساني‌گردشگران طبيعت در محيطي طبيعي،‌ فرهنگي، آموزشي و غير مصرفي و به صورت پايدار و در حد ظرفيت قابل تحمل با حداقل تأثير منفي بر محيط طبيعي و فرهنگي تحت شرايط و ضوابطي كه ضمن حفظ محيط زيست و فرهنگ بومي و ارزش‌هاي آن، امكان رشد اقتصادي و محلي را فراهم آورد.» که اگر چه به اشتباه طبیعت‌گردی (Nature based tourism) را با اکوتوریسم مترادف دانسته، اما در نهایت با تعریف جامعه بین‌المللی اکوتوریسم از اکوتوریسم (سفری مسئولانه به مناطق طبیعی  که در آن محیط زیست حفظ و بر رفاه مردم محلی تأکید می شود) هماهنگ است.
اما انگیزه اصلی از نگارش این یادداشت جلب توجه علاقه مندان به طبیعت ایران به برخی وظایف این کمیته است که به صراحت در آئین‌نامه مذکور ذکر شده‌اند، وظایفی که با توجه به تعریف ارایه شده از اکوتوریسم در صورت انجام توسط کمیته مذکور، می‌توانند زمینه‌ساز حل بسیاری از مشکلات و چالش‌های فراروی حفظ طبیعت این مرز و بوم و توسعه اصولی طبیعت‌گردی در کشور عزیزمان باشند.
یکی از وظایف این کمیته عبارت است از «ز- تصويب شرايط و دستور‌العمل‌هاي تخصصي و فني مؤسسات طبيعت‌گردي و تأييد صلاحيت و نظارت بر نحوه فعاليت آنها». این بدان معنی است که طبق قانون پرداختن به فعالیت‌های طبیعت‌گردی، مقوله‌ای است جدا از تورگردانی متعارف که هم‌اکنون با اخذ مجوز بند ب از سازمان‌گردشگری انجام می‌شود. در حقیقت طبق قانون، فعالیت در زمینه طبیعت‌گردی کاری است کاملاً تخصصی و انجام آن (نظیر‌ گردشگری رودخانه‌ای، کویرنوردی و …) مستلزم رعایت دستورالعمل‌هایی است که متأسفانه هنوز تدوین و اجرایی نشده‌اند و البته ادامه روند موجود با توجه به خطرات فعالیت‌هایی نظیر قایقرانی در رودخانه‌های خروشان توسط افراد غیر مسئول و فاقد آموزش و تجربه کافی و با تجهیزاتی نامناسب می‌تواند برای‌گردشگران در کشورمان مرگبار باشد.
اما در بخش دیگری از وظایف این کمیته می‌خوانیم: “د- تعيين ضوابط تأسيس مناطق نمونه طبيعت‌گردي”   و نیز ” ك- پيشنهاد ضوابط و پيگيري برنامه‌ريزي و طراحي جهت احياء مناطق مستعد طبيعت‌گردي كه در حال حاضر تخريب شده و يا به مصارف ديگري اختصاص يافته‌اند.”.
به نظرم وجود وظایفی که ذکر شد برای یک دستگاه فرابخشی دولتی، حکم یک ایده‌آل را برای هر یک از دوستداران طبیعت کشور عزیزمان دارد. اما واقعاً چند نفر از علاقه‌مندان به طبیعت ایران عزیز از وجود چنین دستگاهی و شرح وظایف آن با خبرند؟
متاسفانه به دفعات در اخبار و ‌گزارش‌های برخی از بهترین خبرنگاران حوزه محیط زیست (و بعضا طبیعت‌گردی) کشور عزیزمان به انجام فعالیت‌های مرتبط با طبیعت‌گردی توسط دستگاه ‌گردشگری انتقاد شده و بر لزوم کسب نظر سازمان محیط زیست در اینگونه فعالیت‌ها تاکید شده.
حقیقت امر این است که در بیشتر موارد مذکور (نظیر جشن پرنده‌نگری و …) ، کار از مجرای کمیته ملی طبیعت‌گردی انجام شد و نظر کارشناسی رسمی سازمان حفاظت محیط زیست نیز در تصمیم‌گیری ها لحاظ شده، و البته حقیقت امر این است که چالش‌های فراروی  توسعه‌ی اصولی طبیعت‌گردی در کشور عزیزمان بسیار فراتر از آن است که دوستان تصور می‌کنند، مواردی مانند سرمایه‌گذاری در محیط‌های بکر طبیعی و ایجاد ظرفیت‌های لازم برای ورود اصولی طبیعت‌گردها به مناطق با ارزش بالای طبیعی و … نیاز به ادبیاتی دارند بسیار فراتر از ادبیات معمول در‌گزارش‌های موجود.
اگر چه کمیته ملی طبیعت‌گردی در زمینه‌ی بسیاری از وظایف خود همچون ” ب- هماهنگي بين دستگاه‌هاي ذي‌ربط در امر اكوتوريسم به منظور فراهم كردن زمينه توسعه ‌گردشگري طبيعي در كشور.” ‌گام‌های مؤثری برداشته که خروجی آن را می‌توان در هماهنگی بین سه دستگاه عضو این کمیته، به ویژه در کمیته‌های طبیعت‌گردی 30 استان کشور عزیزمان مشاهده کرد، اما به نظر  می‌رسد دستگاه طبیعت‌گردی کشورمان تا رسیدن به نقطه مطلوب و انجام وظایف سازمانی خود، راهی طولانی و پر چالش پیش‌رو دارد، و ای کاش عزیزان دوستدار طبیعت و طبیعت‌گردی در کشور عزیزمان، به ویژه فعالان رسانه‌ای در این حوزه، با آشنایی بیشتر با قانون و وظایف دستگاه متولی توسعه طبیعت‌گردی، با استفاده از ابزار طبیعت‌گردی زمینه‌ی حفظ آخرین‌گنجینه‌های طبیعت ایران عزیز را برای فرزندان‌مان فراهم کنند.
و باز یاد‌آوری می‌کنم که طبق تعریف، اکوتوریسم سفری مسئولانه به مناطق طبیعی است که در آن محیط زیست حفظ و بر رفاه مردم محلی تأکید می‌شود، و این یعنی یکی از بهترین وسیله‌ها برای حفاظت از طبیعت برای آیندگان به زبان اقتصاد و در مقابل دیگر انواع توسعه همچون سد‌سازی و …  اگر ادبیات آن را بیاموزیم،  به آن باور داشته باشیم و با تمام توان در انجام آن بکوشیم.

آیا نیاسر هم به سرنوشت تلخ سرعین بدل خواهد شد؟

آنها که 10 سال پیش به سرعین رفته بودند، می‌دانند که چه می‌گویم. امروز دیگر سرعینی باقی نمانده تا بتوانی در آن آرام گیری و از طبیعت نابش لذت ببری. ماجرای تلخ سرعین و هجوم بی‌ضابطه و افسارگسیخته‌ی گردش‌پذیران و گردشگران به این منطقه، سبب شده تا امروز کمتر طبیعت‌گردی مشتاق دیدن سرعین باشد؛ زیرا ظرفیت پذیرش در طراحی 150 مجتمع رفاهی سرعین دیده نشده است.

و اینک عین همین اتفاق در آبشار نیاسر کاشان در حال رخ دادن است.
امروز به اتفاق فرزندم – اروند – و در معیت 110 نفر از هم‌شاگردی‌ها و والدینشان به آبشار نیاسر رفتم، اما جز ازدحامی جان‌فرسا و همهمه‌ای گوش آزار چیزی را مشاهده نکردم.
در حقیقت به دست خود داریم نیاسر را از بین می‌بریم. زیرا اینجا هم متوجه ظرفیت پذیرش نیاسر نبوده‌ایم؛ تفرجگاهی که هرگز نمی‌تواند در یک روز بیش از هزار نفر را بپذیرد؛ در صورتی که امروز بیش از یکصد هزار نفر مهمانش بودند!!

و این ثمره‌‌ی مدیریت نابخردانه در حوزه‌ی گردشگری کشور است.
ما باید به سمت معرفی نیاسرها و سرعین‌ها در شمارگانی متعدد باشیم تا توزیع یکنواخت‌تر گردشگر را در سطح کشور و طول سال شاهد باشیم.

جذابیت طبیعت ایران‌زمین مرهون کدام ویژگی است؟

ایران را صاحب یکی از 5 طبیعت برتر جهان از منظر چشم‌اندازهای طبیعی و تنوع بوم‌سازگانی دانسته‌اند. در یادداشتی که با عنوان: ” چرا طبیعت ایران زمین جذاب است؟ ” در مردمک انتشار دادم، کوشیده‌ام تا بخشی از دلایل این جذابیت را توضیح دهم.

باشد که همه‌ی ما نشان دهیم، سزاوار زیستن در چنین طبیعت یگانه‌ای هستیم.

چرا بايد از دغاغله در جنوب تا كندس كوه در شمال، آسمان همين رنگ باشد؟!

خوانندگان گرامي مهار بيابان‌زايي هنوز ماجراي غمبار هموطنان عزيزمان را در گطيش، حموله و دغاغله فراموش نكرده‌اند …
قحطي آب و مشكلات بهداشتي در خوزستان – درست يا نادرست و به حق يا ناحق – سالهاست كه دامن اين استان آفتاب‌سوخته‌ي ايران و مردمان خونگرمش را فراگرفته است؛ مشكلي كه البته مي‌توانست و مي‌تواند هرگز وجود نداشته باشد، امّا فقر مديريت و نگاه بخشي و تمركزگرايانه و امنيتي به سرزمين سبب شده تا آن شود كه سزاوار نبوده است.

اينك امّا ابوطالب عزيز از روستايي به نام کندس کوه از توابع بخش گالیکش شهرستان مینودشت (در نزديكي آبشار بسيار زيباي لوه در غرب تنگراه) برايمان تصاويري را به ارمغان آورده كه نشان مي‌دهد آسمان مردمان محرومش، همان رنگي را دارد كه هزار و پانصد كيلومتر آن سوتر در آسمان دغاغله ديده مي‌شود! نمي‌شود؟

تأمل‌برانگيزتر آن كه چندين سال است اغلب مردم روستا – به ويژه زنان – تمايل خود را براي جابه جايي سكونتگاه خويش اعلام كرده‌اند تا درچارچوب طرح خروج دام از جنگل و كاهش فشارهاي معيشتي به نوار جنگلي خزر، سپر شرقي هيركاني نفسي تازه كند و هم مردم محروم روستا از مصيبت نداشتن راهي ايمن براي عبور و مرور و قطع پي در پي آب و برق نجات يابند و شاهد چنين تلفات و جراحاتي ناشي از نبود امكانات پزشكي و بهداشتي كمتر باشند.
اميد كه انتشار اين تصاوير عزم مسئولين را در شتاب دادن به جابه جايي اين روستا و پايان دادن به آلام مردم محرومش بيشتر كند.

نگاهي به لكه‌هاي برهنه شده در دل جنگل‌هاي هيركاني، نشان مي‌دهد كه چگونه به دست خود داريم استعداد سيل‌خيزي منطقه را در يكي از پرباران‌ترين نواحي ايران‌زمين افزايش داده و بالانس ظرفيت گرمايي ويژه منطقه را با افزايش برهنگي زمين، برهم مي‌زنيم.

و اینجا مخزن بزرگترین منبع تأمین آب شرب تهران است!

دیروز در جریان فراخوان بزرگ حمایت از البرز، صحنه‌های شورآفرین و امیدبخش فراوانی را دیدم که آشکارا نشان می‌داد، شمار آدم‌هایی که حاضرند – بدون هیچ چشمداشتی – برای حفظ محیط زیست سرزمین‌شان هزینه کنند، در حال افزایش است. رخدادی که اندکی بعدتر به جلوه‌هایی از آن خواهم پرداخت.

امّا اینک در راستای طرح پرسش در یادداشت پیشین، قصد دارم تا هشداری جدی به هموطنانی دهم که بی‌مهابای فرداها در کار آلوده‌ساختن یکی از راهبردی‌ترین منابع آب شیرین کشور، فرصت را از دست نمی‌دهند!

به این تصاویر دقت کنید تا دریابید که چگونه برخی از ما، به بهانه‌ی گذراندن یک روز تعطیل در کنار رودخانه‌ی کرج، حاضریم در آفرینش چنین صحنه‌های تأسف‌باری نقش داشته باشیم! و متوجه خطر این جزایر مرگبار بر روی دریاچه سد کرج نباشیم!!

و البته نمی‌دانم چرا مسئولین مدیریت آب سد کرج، تمهیدات جدی‌تری برای جلوگیری از این آلودگی و یا پاکسازی سریع‌تر آنها اعمال نمی‌کنند؟
شما چه فکر می‌کنید؟
مردم در بروز این رخداد مقصرتر هستند یا متولیان آب کشور و یا نهادهای تبلیغاتی و فرهنگی و آموزشی ما؟!

البته این را هم بگویم که طرح جلوگيري از آلودگي آب شرب تهران با 4 ميليارد تومان اعتبار از  سال 86 اجرا مي شود یا قرار است که اجرا شود و یا به امید خدا بالاخره می شود! نمی شود؟

قصه‌ی پل قربت در لردگان، غربت را دوباره معنا می‌کند! قسمت سوم

    در ادامه سفرنامه‌ی نوروزی‌ام که تاکنون دو قسمت از آن منتشر شده است، می‌خواهم شما را با محله‌ای در لردگان به نام پل قربت آشنا کنم که گویا اشاره به کولی‌ها یا همان قربتی‌هایی دارد که در سال‌های دور در اینجا تردد داشته و به داد و ستد می‌پرداختند.

    یکی از مناظر غم‌انگیز، اما تکراری که در سفرهایم به جای جای وطن می‌بینم، انفجار زباله در جاهایی است که علی‌القاعده باید بیشترین دقت و حساسیت برای منزه نگه‌داشتن آن صورت بگیرد.

    پیش‌تر از ماجرای غم‌انگیز شادگان برایتان روایتی تصویری نقل کرده بودم، ماجرای سوادکوه و ریختن 33 سال زباله‌های شهری در رودخانه را هم که فراموش نکرده‌اید، اینک هم می‌خواهم شما را به تماشای پل قربت در مرکز شهرستان لردگان ببرم؛ جایی که محل فروش گوشت تازه هم هست و انواع و اقسام منقل و سیخ کباب و متعلقات آن به فروش می‌رسد!

    نگاه کنید که چه مناظر تأسف‌باری در نهر مرکزی لردگان قابل مشاهده است! و اینجا سرچشمه کارون است!!
    انگار این نهر را مردم با محل دفن زباله‌های خویش اشتباه گرفته‌اند و متأسفانه کودکان نیز در همان نزدیکی مشغول بازی هستند.

    به رحمت، یکی از اهالی شهر می‌گویم: این چه وضعی است؟ چرا اعتراض نمی‌کنید؟ چرا از شهرداری نمی‌خواهید تا به وظایف خویش عمل کرده و زباله‌ها را جمع‌آوری کند؟ الآن که در نوروز اینگونه است (مثلاً در نوروز دستی به سر و روی شهر کشیده اند!!)، فردا در اوج گرمای تابستان با این بوی نامطبوع و محیط بیماری زا می خواهید چه کنید؟!
می‌گوید: ای بابا آقا جان! شما که آنقدر در تهران اعتراض کردید، کجا رو گرفتید و کی به حرف‌تان گوش کرد که انتظار دارید اینجا کسی اصلاً ما رو تحویل بگیرد، چه برسد به این که بخواهد به حرف‌مان گوش کند؟! کدام شهردار و کدام شهرداری … (البته درد دل های این شهروند لردگانی تمامی نداشت، از جمله اشاره‌اش به نزاع‌های خیابانی پرشمار شهر و … که من ناتوان از انتشار همه‌ی آنها هستم!)

    نمی‌دانم چرا یه هویی حرفم نمی‌آید! شما می‌دانید چرا؟

قدر چشمه برم را در لردگان بیشتر بدانیم – قسمت دوم

لردگان، یکی از شهرهای جنوبی و گرمسیر استان چهارمحال بختیاری است که در آن حتا برنج هم کاشته می‌شود. این شهر از دير‌باز گرانیگاهی برای مبادلات عشايری بوده و کماکان این صفت خویش را حفظ کرده و ارزان‌ترین و تازه‌ترین گوشت قرمز را می‌توان از لردگان تهیه کرد. در متون کهن تاريخی، البته از لردگان با نام لردجان نام برده شده است. این شهر دارای قلعه‌ای باستانی هم بوده که در نزديكی چشمه برم، در دوران لر بزرگ ساخته شده بود و هنوز هم خرابه‌های آن قابل مشاهده است. در حقیقت شاید بتوان لردگان را دارای دیرینه‌ترین تمدن در قلمرو بختیاری‌نشین‌ها دانست، چرا که قدمتش به دوره ایلامیان می‌رسد. افزون بر آن، تمدن‌های بسیار دیگری در این شهر به عرصه ظهور رسیده و جملگی مانند کاخ‌هاشان نابود شدند. در اینجا چندین تپه وجود دارد که گویا از بقایای همان کاخ‌ها باقیمانده و البته جملگی به کوخ رسیده‌اند.

این شهر اما یک چشمه‌ی بسیار پرآب و زیبا و مشهور به نام “برم” دارد که ریشه‌ی ماندگاری این سکونتگاه در دل تاریخ بوده است. چشمه‌ای که درحقیقت، آبش در صدها کیلومتر آن سوتر به اروندرود و کرانه‌های شاخاب پارس می‌رسد. یعنی، چشمه برم یکی از سرشاخه‌های گوارای کارون به شمار می‌‌رود؛ هرچند از آن گوارایی چیزی دیگر نصیب مردمان شریف خوزستان نمی‌شود. دبی آب این چشمه به طور متوسط به 2400 لیتر در ثانیه می‌رسد که بسیار قابل توجه است، حتا در بحران خشکسالی چند سال اخیر هم هرگز دبی این چشمه از 1670 لیتر بر ثانیه کمتر نشد. به همین دلیل، بیش از دو هزار هکتار از اراضی کشاورزی و پردیس‌های لردگان، حیات خود را مدیون تداوم آبهای جاری و زلال برم می‌دانند.

افزون بر آن، چشمه برم، به دلیل چشم‌انداز جذابی که ایجاد کرده و برکه‌ی پرآبی که آفریده، همواره به عنوان یکی از مقاصد اصلی گردشگری در استان چهارمحال بختیاری مورد اشاره بوده است. اما روز گار این قطب گردشگری، نه‌تنها روزگار مناسبی نیست، بلکه به شدت در آستانی ویرانی و تخریب هم قرار دارد. این در حالی است که ما در ششمین روز فروردین از این محل بازدید کردیم و قاعدتاً در ایان نوروز، شهرداری‌ها دستی به سر و گوش شهر و نقاط دیدنی‌اش می‌کشند!
اما همان طور که در این تصاویر مشاهده می‌کنید، روزگار برم، روزگار غم‌باری است و می‌رود که به عنوان یک مخزن انباشت زباله، تمامی جذابیت‌های خود را از دست بدهد.
امیدوارم مسئولین مرکزنشین در شهرکرد که فقط 150 کیلومتر با برم فاصله دارند، هرچه زودتر، نسبت به ساماندهی این مکان زیبا و کم‌نظیر در طبیعت بختیاری اقدام کنند.

ادامه دارد …

وقتی آن ببر در راجستان می‌تواند، چرا این یوزپلنگ در میاندشت نتواند؟!

یکی از تصاویر برتر سال 2009 از حیات وحش، متعلق بود به خرامیدن یک ببر در پارک ملی Ranthambore واقع در ایالت راجستان هند. این عکس زیبا را یک عکاس 36 ساله‌ی بریتانیایی به نام اندی روسه – Andy Rouse – گرفته است؛ عکاسی که در کارنامه‌ی هنری خود، تصاویر زیبا کم ندارد. مانند خرسی که در تلاش برای تصاحب یک ماهی، صحنه‌ای بدیع را آفریده، یا پرنده‌ی کوچکی در زیر باران که مانند جادوگر انیمیشن‌های والت‌دیزنی دارد با خود چوب کوچکی را حمل می‌کند و یا این سلطان بی بدیل رنگ و وقار … این پرنده‌ی کوچک اما پرجلال اسپانیایی …

نکته‌ی پندآموز ماجرا این است که حضور ببرها در راجستان به مفهوم تزریق کمکی 10 میلیون دلاری از سوی گردشگران حیات وحش به شمار آمده و می‌تواند زندگی مردم محروم منطقه را به کلی دگرگون سازد.

اینک این پرسش جدی می‌تواند مطرح شود که اگر ببرهای راجستان می‌توانند اینگونه به افزایش درآمد سرانه‌ی مردم‌شان کمک کنند، چرا یوزپلنگ‌های خوش خط و خال ایرانی در میان‌دشت نتوانند چنین کاری را تکرار کنند؟
بارها گفته‌ام و بر این واقعیت پای‌فشرده‌ام که مزیت ایران در حوزه‌ی جذابیت‌های طبیعی، یعنی قرار گرفتن در بین 5 کشور نخست جهان، به مراتب می‌تواند ارزشمند‌ر از داشتن ذخایر عظیم گاز و نفت باشد؛ فقط کافی است در این حوزه به تربیت دانش‌آموختگانی متخصص اقدام کرده و مدیریتی علمی را حاکم کنیم. مدیریتی که هرگز در پای ملاحظات سیاسی، قومی، اجتماعی و اقتصادی کوتاه مدت و بخشی ذبح نشود.

در آن صورت، می‌توان امیدوار بود که هم وابستگی معیشتی به سرزمین کاهش یابد و هم طبیعت خرج نگهداری خود را به راحتی درآورد و دیگر نهادهای متولی طبیعت مجبور به دریوزگی در پیش این یا آن نهاد طبیعت‌ستیز متمول نباشند.

گراند کانیون ایران را یادتان هست؟ نه تنها خودش که پرنده‌هایش هم دارند می‌میرند!

    به دنبال درخواست عمومی برای گریستن در سوگ تنگه هایقر (higher) و گراندکانیون ایران، امروز ایمیلی تکان دهنده از یک هموطن عزیز به نام فرشید دریافت کردم که مرا به شدت نگران کرد.

    فرشید برایم نوشته که یک کوهنورد است و در طول هفت سال گذشته تا امروز 10 بار به این منطقه آمده و تمامی تنگه را درنوردیده است. او می‌نویسد که تنگه هایقر در بین مناطق فراوانی که دیده است، یکی از منحصربه‌فردترین‌هاست و قرار بوده به ژئو‌پارک بدل شود و در حقیقت به یکی از قطب‌های گردشگری طبیعی ایران تبدیل گردد که متأسفانه فتنه‌ی سدسازی به جان این تنگه هم افتاد.

    او می‌گوید: در آخرین باری که در مرداد ماه سال جاری به منطقه رفته، مشاهده کرده که در اثر عملیات تکنوژنیک سدسازی رنگ آب تغییر نموده و لاشه‌ی پرندگان فراوانی در منطقه به چشم می‌خورده است!

امیدوارم هر چه زودتر، مسئولین محترم اداره کل محیط زیست استان فارس و امام جمعه محیط زیستی استان، به این موضوع توجه کرده و نگذارند تا یکی از چشم‌اندازهای استثنایی طبیعت ایران، اینگونه آسان به دلیل توسعه‌ی نامتعادل نابود شود.

    درود بر فرشید و فرشیدهایی که دلشان با طبیعت ایران است.

چالش‌های فراروی توسعه پایدار طبیعت‌گردی در ایران

    پورنگ پورحسینی را همه‌ی آنها که دستی در نجوم و به ویژه صنعت نوپای بوم‌گردی وطن دارند، می‌شناسند؛ کارشناس کاربلدی که با تمام وجودش همچون دوست عزیزش – عباث جعفری – به تورگردانی عشق می‌ورزد و باورش این است که راه پاسداری و حمایت سزاوارانه از مواهب ناهمتای طبیعت ایران‌زمین از مسیر اکوتوریسم پایدار و درخور می‌گذرد.
    او برای تبیین دیدگاه‌های ارزنده‌اش، یادداشت پیش رو را در اختیار نگارنده قرار داده تا تجربیات و دانستگی‌هایش را با خوانندگان طبیعت‌دوست مهار بیابان‌زایی به اشتراک نهد.
    باشد که از این منظر بتوانیم راهی روشن و امیدبخش‌تر را بیابیم که به شادابی و نشاط سرزمین مادری و یکان یکان ِ زیستمندان ارزشمندش ختم شود.

ایران طبیعتی دارد بی نهایت زیبا و گونه‌گون

    طبیعت زیبا و تنوع زیستی ایران به شدت در معرض خطر است و در صورت نیاندیشیدن تمهیدات لازم در کلیه سطوح، به دور از تعارفات معمول، به زودی شاهد بروز یک فاجعه زیست محیطی در کشورمان خواهیم بود که با تخریب برگشت ناپذیر زیستگاه‌ها و انقراض گونه‌ها آغاز و با غیر قابل زیست‌شدن بخش‌های عمده‌ای از سرزمین ایران به اوج می‌رسد.
    – در حال حاضر بهره برداری لازم و پایدار از منابع طبیعی کشور ما صورت نمی‌گیرد.
    تقریبا همگی ما بر سر صدق گزینه‌های فوق هم عقیده هستیم و توسعه‌ی اصولی و پایدار طبیعت‌گردی را یکی از اصلی‌ترین راه‌های حفظ طبیعت زیبای کشورمان می‌دانیم. اما مطابق یک رویه‌ی معمول، زمانی که کار از مرحله کلی‌گویی خارج می‌شود و وارد ارایه راهکارها و روش‌های اجرایی می‌شود، با مشکل مواجه می‌شویم.
    در این مکتوب نگارنده کوشش می‌کند با توجه به تجربیات خود به عنوان یک تورگردان و کارشناس، در حد توان، به بررسی چالش‌های فراروی توسعه پایدار طبیعت‌گردی در ایران عزیز و راهکارهای برخورد مناسب با این چالش‌ها بپردازد. طبعا نمی‌توان از این مقاله انتظار ارایه‌ی نسخه‌ای جامع برای بهره برداری اصولی از ذخایر طبیعت زیبای ایران را داشت، اما شاید بتوان امیدوار بود که مقدمه‌ای باشد برای طرح برخی مسایل و ارایه‌ی راهکارهایی برای حل آنها در حد دانش و تجربه نگارنده.

    زمانی نه چندان دور دولتمردان ما با توجه به افزایش آمار گردشگران در طبیعت، به لزوم ایجاد ساختاری برای مدیریت این زمینه که ماهیتی فرابخشی دارد، پی بردند و در آخرین جلسه هیأت دولت قبل، آئین‌نامه نهادی تحت عنوان کمیته ملی طبیعت گردی را به تصویب رساندند.
    بدین ترتیب کمیته ملی طبیعت‌گردی با ساختاری فرابخشی متشکل از سه دستگاه منابع طبیعی، محیط زیست و گردشگری تأسیس و دبیرخانه آن در سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استقرار یافت و این تازه آغازی بود از یک راه طولانی.
    در دولت نهم کار با جدیت دنبال شد و به سرعت وارد بحث‌های چالشی شد. ایجاد هماهنگی لازم بین سه دستگاه، تعریف ادبیات لازم برای توسعه و …  و به زودی مشخص شد کار از آنچه در ابتدا    می‌نمود، دشوارتر است.
    اگر الان از بسیاری از فعالان طبیعت‌گردی بپرسید که چگونه می‌توان زمینه‌ی توسعه پایدار این صنعت را در کشور عزیز ما فراهم کرد، احتمالاً هر یک فهرستی از برنامه‌ها و روش‌ها را ارایه می‌دهند، اما آیا واقعا این برنامه‌ها و روش‌ها توان هدایت ما را به نتیجه مطلوب دارند؟
    تجربیات نگارنده این سطور گویای آنند که باید در این مورد با احتیاط و تامل بیشتری پیش رفت.
    در حقیقت به نظر می‌رسد کار کمی پیچیده‌تر از آن است که در ابتدا فکر می‌کردیم.
    فرض کنید با ایجاد عزمی جزم، هماهنگی کامل بین تمامی سازمان‌های دولتی برقرار شود و این سازمانها با تمام وجود، خود را وقف خدمت به شهروندان محترم ایرانی کنند، امری که دست کم بخش اول آن با وجود کوشش‌های صورت گرفته و به علت ماهیت هر یک از این سه سازمان، هنوز کاملا محقق نشده. در این صورت آیا ما به نتیجه نهایی و مطلوب خود رسیده‌ایم؟
    در اینجا بلافاصله این پرسش پیش می‌آید که نقش جوامع میزبان جاذبه های طبیعی چه می‌شود؟ تجربه نشان داده که هیچ طرح طبیعت‌گردی بدون مشارکت و حضور فعال جامعه میزبان خود امکان موفقیت ندارد. اما میزان این مشارکت چقدر است؟ آیا باید گردشگران را در بدو ورود به جاذبه های طبیعی به این جوامع سپرد یا این جوامع تنها حکم خادمان گردشگران را دارند؟
    در این زمینه با طیف وسیعی از دیدگاه‌ها در میان صاحبنظران مواجهیم که پرداختن بیش از حد به  آنها آشکارا می تواند ما را از حرکت و ادامه راه بازدارد. در اینجا تنها به ذکر این موضوع بسنده می کنیم که ارتقاع سطح زندگی و معیشت پایدار جوامع میزبان جاذبه های طبیعی در سایه توسعه اکوتوریسم، یکی از بهترین راه‌های مشارکت مردم در مدیریت منابع طبیعی و حفاظت و بهره‌برداری پایدار از  این سرمایه های با ارزش طبیعی است.
    این یک واقعیت است که صحبت کردن از توریسم بدون پرداختن به مقوله تورگردانی، آنهم به شکلی کاملا حرفه ای، اشتباهی بزرگ است که انجام آن بسیاری از فعالیت‌های ما را با شکست مواجه کرده. اما نقش تورگردان‌ها در این میان چیست؟ آیا باید از آنها حمایت کرد؟ و اگر پاسخ به این سئول را مثبت فرض کنیم، این حمایت باید چگونه صورت پذیرد؟
    و اما بازگردیم به خود مناطق. آیا بدون سرمایه می توان امکانات و زیرساخت‌های لازم را برای توسعه گردشگری در یک منطقه بکر فراهم کرد؟ سرمایه توسعه یک جاذبه طبیعت گردی از چه منابعی قابل تامین است؟ سرمایه گذار، جامعه میزبان، دولت یا…
    عمده جاذبه های طبیعی ما در مناطق تابع سازمان‌های محیط زیست و منابع طبیعی قرار دارند و این یعنی آغاز چالشی بزرگ با قوانین و دیدگاههای سنتی. در این زمینه پیروان دیدگاه سنتی مبتنی بر حفاظت از منابع طبیعی از طریق ایجاد ممنوعیت ورود گردشگران به این مناطق، با توجه به نگرانی و دغدغه به حق خود از بروز رفتارهای غیر مسئولانه برخی گردشگران در محیط‌های طبیعی، به شکلی ناخواسته مانعی بزرگ در مقابل توسعه اصولی طبیعت گردی به حساب می آیند، امری که اصلاح آن یکی از شروط اصلی توسعه اکوتوریسم در کشور عزیز ما به حساب می‌آید.

    در حقیقت بسیار مهم است که در اسرع وقت شاهد تغییر دیدگاهها در کلیه سطوح و ذینعان موضوع، اعم از بخش‌های حاکمیتی نهادهای متولی تا کلیه رده های کارشناسی و اجرایی سازمانهای مسئول و مراکز علمی و حتی فعالان طبیعت گردی و تورگردانان، از شکل سنتی به سمت پذیرش الگوی توسعه و بهره برداری پایدار از منابع طبیعی در سایه اعمال روشهای اصولی توسعه اکوتوریسم و ایجاد درآمد مستقیم و پایدار از منابع طبیعی برای جوامع میزبان این منابع باشیم.
    حال فرض کنیم در این زمینه در نهایت در زمانی قابل قبول، نهاد متولی توسعه طبیعت گردی بتواند با برقراری تعامل لازم با سازمان‌های مسئول و سرمایه گذاران، زمینه حضور موثر ایشان را در مناطقی که امروز تا حد زیادی حالت منطقه ممنوعه را دارند، محدودیتی که در موارد بسیاری نظیر تخریب پوشش گیاهی و شکار غیر مجاز در مناطق چهارگانه، آشکارا با چالش مواجه است، فراهم کند.
    در این صورت واقعا چه تضمینی وجود دارد که در یک تبانی در منطقه ای دور افتاده بین یک عامل فاسد دولتی و سرمایه گذاری که تنها به منافع کوتاه مدت خود فکر می کند، شاهد نابودی بخشی از ذخایر با ارزش تنوع زیستی کشور عزیزمان نباشیم، امری که در صورت آغاز واگذاری مناطق به متقاضیان سرمایه گذاری با هر دقت ممکن و بدون وجود ابزار کارآمد نظارتی سازمانهای مستقل و مردم نهاد، احتمال آن وجود دارد و شاید همین احتمال موجب شده که گروهی از دلسوزان حفاظت محیط زیست ایران در سازمانهای مسئول، با این امر مخالفت نمایند.
    اما از دیگر سو شواهد موجود گویای آنند که ادامه حفاظت از مناطق تابع سازمانهای محیط زیست و منابع طبیعی با ادبیات و روشهای موجود امکانپذیر نیست.
    و یک سئوال مهم، آیا سازمانهای مردم نهاد امروز در کشور ما اساسا توان لازم  برای نظارت موثر بر دو عامل دولتی و سرمایه گذار خصوصی را دارند؟
    به باور نگارنده این سطور اکنون ما در موقعیتی پیچیده و بعضا  متناقض قرار داریم، بدین معنی که از یک سو مسئولین و  دست اندرکاران توسعه طبیعت گردی ما با توجه به میزان تخریب طبیعت در اثر روشهای بهره برداری غیر اصولی از منابع طبیعی، وظیفه ای جز حرکت سریع و قاطع به سمت مدیریت و بهره برداری پایدار بسیاری از این ذخایر با ارزش تحت قالب طرحهای طبیعت گردی ندارند و از سوی دیگر هنوز هماهنگی و عزم لازم در میان دستگاه‌ها و نهادهای مسئول و پیشرفتگی و توان تاثیر گذاری و نظارت سازمانهای مردم نهاد بر دو بخش دولتی و  سرمایه گذاران بخش خصوصی و البته تجربه تعامل لازم بین کلیه ذینفعان در این توسعه اعم از تورگردانها، جوامع میزبان و در نهایت بازارهای هدف وجود ندارد.
    پس چه باید کرد؟…
    در این راه پر پیچ و خم شاید بتوان با کمی تدبیر و استفاده از تجربیات موجود، به راه حل میانه ای برای مشکلات موجود دست یافت.
    به باور نگارنده این سطور در حال حاضر توپ در زمین ما کارشناسان است که با حمایت مدیران ارشد ستادی و استانی وارد مناطق بشویم.
    در این مسیر شاید آخرین چیزی که برای توسعه مورد نیاز ماست، تامین بودجه های کلان دولتی از سوی کمیته های طبیعت گردی چه در مرکز و چه در استانهاست.
در حقیقت بنا بر تجربیات موجود، اصلی ترین موفقیت هر کارشناس فعال در زمینه توسعه طبیعت گردی را باید در هوشمندی او در شناخت درست ذینفعان هر طرح در هر منطقه و منافع منطقی ایشان و درگیر نمودن منافع آنها در توسعه اصولی طرح مورد نظر، آگاهی از مشکلات و مخاطرات موجود، بخصوص در بخش های اداری و پرهیز از هدایت طرح به سمت این مشکلات دانست.
    این یک حقیقت است که با نشستن در دفاتر گرم و نرم و صدور تصمیمات در جلسات آنچنانی،  نمی توان شاهد توسعه اصولی طبیعت گردی در ایران عزیز بود.
    بهترین شکل کار در این زمینه ترکیبی است از فعالیتهای میدانی و اداری در قالبی ستادی. ما باید حتی المقدور از درگیر نمودن خود در بخشهای مالی و اجرایی اجتناب کنیم. اگر کارشناسی بتواند طرحی را به درستی در میان ذینفعان آن در یک منطقه توجیه کند، به زودی شاهد بسیج کلیه امکانات منطقه در جهت اجرای آن طرح و به شکلی باور نکردنی خواهیم بود. در اینصورت کارشناس مربوطه می تواند حکم یک ناظر اجرایی و حداکثر هماهنگ کننده فعالیت‌ها، آنهم تنها برای مدتی کوتاه را در منطقه داشته باشد.
     طبعا در صورت درگیر نمودن منافع ذینفعان طرح در توسعه اصولی آن، می توان با دقت قابل قبولی به بهره برداری ماندگار از منابع طبیعی منطقه، تا زمان افزایش توانمندی نظارتی سازمان‌های مردم نهاد، امیدوار بود. در این مسیر آنچه بسیار مهم است، احترام به فرهنگ و در نظر گرفتن هنجارها و منافع جامعه میزبان در تعادل با منافع ملی و پرهیز از دادن وعده های غیر ممکن به ایشان است.
    در این راه لازم است از همان ابتدا تعامل لازم را با تورگردانان و بازارهای هدف جاذبه های طبیعی در دست توسعه برقرار نموده و کارشناس یا گروه کارشناسی مسئول توسعه، پذیرای تعهد خود به برقراری و مدیریت ارتباط بازارهای هدف و جامعه و محیط میزبان طرح باشند. طبعا عدم شناخت درست این بازارها و در نظر نگرفتن شرایط و نیازهای این بازارها از مراحل اولیه توسعه طبیعت گردی در هر منطقه، آشکارا می تواند به شکست هر طرح توسعه منجر شود.
    و در نهایت، هرگز نباید فراموش کنیم که دست کم در کشور ما زمانی می توان انتظار کسب نتیجه مطلوب را داشت که شاهد اعمال یک مدیریت قاطع در طرحها و برنامه هایمان باشیم، و البته اعمال یک مدیریت قاطع نباید موجب بروز رفتارهای خودکامانه شود.
    این یک حقیقت است که ما مردم ایران زمین، با توجه به تجربه تاریخی خود به خوبی معنی و ارزش  صداقت را درک می کنیم. پس بسیار مهم است که عامل توسعه ضمن دارا بودن قاطعیت در مدیریت، صادقانه و با تمام وجود و توان وارد هر منطقه شود، چرا که در آنصورت  می تواند به یافتن دوستانی خوب در گستره فعالیت خود امیدوار باشد، دوستانی که در هیچ زمان و تحت هیچ شرایطی دست از حمایت از او بر نخواهند داشت و این یعنی آغاز موفقیت …

   برای آشنایی بیشتر با پورنگ پورحسینی:

   – از روياي پرواز تا فتح ماه /نويسنده : پورنگ پورحسيني، نسرين صالحي.

   – رقابت مسیه از دید پورنگ پورحسینی

   – پيشگامان عصر فضا (2) رابرت گادرد/, نسرين صالحي، پورنگ پورحسيني.

بنويسيد كلخونگ ؛ بخوانيد اُسوه‌ي مقاومت!

    اين يادداشت را تقديم مي‌كنم به آنها كه «ترين هاي» وطن را دوست دارند! و مخصوصاً به آنها كه در بين «ترين‌ها»؛ با سبزترين‌ها بيشتر از همه هم‌آغوش هستند و با دشمنان‌شان، هماورد …
    بوشهر استان عجيبي است؛ درست است كه ممكن است بعضي چيزها در آن كم باشد، امّا اغلب همان اندك اندوخته‌هاي طبيعي استان، از كيفيتي درخور و بي‌رقيب برخوردار هستند. به عنوان مثال، استان بوشهر اگر چه از نظر فراواني تعداد درختان كهنسال، استاني فقير به شمار مي‌رود؛ اما در بين معدود پايه‌هاي كهنسال موجود در استان، سه پايه وجود دارد كه بي‌نظير هستند و در شمار كهنسال‌ترين پايه‌هاي آن گونه‌ها در ايران محسوب مي‌شوند.
    و امروز مي‌خواهم در باره‌ي يكي از آن پايه‌ها صحبت كنم … از يك دوست بي‌ادعا و عزيز سرزمين مادري به نام كلخونگ.

    محلي‌ها البته صدايش مي‌زنند کلخونگ بُز پَر ؛ امّا در واقع همان Pistacia khinjuk خودمان است (نوعي پسته وحشي). آري مي‌خواهم از يك كلخونگ کهنسال در جايي به نام  بُز پَر با شما سخن بگويم؛ از درخت تناوري كه آن را شاخص‎ترین و مسن‎ترین درخت کلخونگ ایران مي‌شناسند.
    اين هموطن من، اين زاده‌ي بي‌ادعاي سرزمين من و اين يار هميشه سبز ديار رييسعلي دلواريها، در کنار راه ارتباطی بوشهر به گره بالاده که در نهایت به کازرون منتهی می‎شود، درمحل بز پر و در نزدیکی پل روی رودخانه کلال خشک (حاشیه‌ي ملک شخصی آقای بهرام رحیمی) قرار دارد. لطفاً اگر خواستيد به سراغش برويد، نرم و آهسته برويد … برايش زيباترين موسيقي را كه شنيده‌ايد، زمزمه كنيد و يادش بياندازيد كه ديگر اهالي خاكي كه او بر روي آن ريشه دوانيده؛ آنهايي كه «آدم‌زميني» مي‌نامندشان، دوستش دارند و برايش دعا مي‌كنند تا اين پايداري و استقامت و استمرارش، اين سبزباوربودن بي غل و غشش و اين مقاومت ناهمتايش را همچنان فرزندان اين آب و خاك و فرزندان ِِ فرزاندن ِ… اين آب و خاك هم درك كنند.

    خوانندگان عزيز مهار بيابان‌زايي:
    درخت کلخونگ قصه‌ي ما به پاس قطری که دارد و با توجه به مکانی که قرار گرفته است، قطورترین و کهنسال‎ترین درخت کلخونگی است که تاکنون در ایران مشاهده و اطلاعات آن ثبت شده است. در واقع این درخت کلخونگ چهار بار قطورتر از قطورترین درخت کلخونگی است که تاکنون توسط مصطفي خوشنويس– ديدبان هميشه بيدار و پرانرژي درختان كهنسال وطن – مشاهده و اندازه‎گیری شده است. البته همين درخت هم در شمار تازه‌ترين كشفيات آقا مصطفي قرار دارد كه در سفر اخيرش به استان بوشهر، مشاهده كرده و اينك در مهار بيابان‌زايي براي نخستين بار و به صورت رسمي، رونمايي مي‌شود. حالا ببينيد خوشنويس عزيز تا چه اندازه به مهار بيابان‌زايي و خوانندگان عزيزش ارادت پيدا كرده! نكرده؟
    خوشنويس برايم گفته است كه تاج این درخت کلخونگ اگرچه گستردگی کمي دارد، امّا شادابی‌اش عالی است و وجود دو شاخه‌ي نه چندان قطور كه از ارتفاع 5/1 متری درخت شکسته شده، مؤيد اين ادعا است! چرا كه به خوبی محل شکستگی شاخه‎ها در حال بازسازی است و این موضوع توانایی و سلامت فیزیولوژی این درخت را نمایان می‎سازد.
    گفتني آن كه تنه‌ي این درخت اگرچه به دلیل سن بسیار بالا در مقايسه با همجنسانش (تخمین زده می‎شود حدود 500 سال سن داشته باشد)، دارای درون پوسیدگی است، ولی از سلامت و پایداری خوبی برخوردار است و خوشبختانه آثار فعالیت آفات بر روی آن را به هیچ وجه مشاهده نمي‌شود. انشعابات تنه‌ي آن از نزدیکی زمین – حدود یک متری – آغاز شده است و با انشعابات مکرری که به سمت و سوی مختلف پيدا كرده، زیبایی و جذبه‌ي خوبی دارد.
    مختصات جغرافيايي‌ محل‌ استقرار آن  ً13   َ09   º29 عرض شمالي و  ً00    َ43   º51  طول شرقي و فرازناي آن از سطح دريا 1166 متر است. محيط تنه‌ي درخت هم 370 سانتی‎متر، قطر برابر سينه‌ي تنه 93×105 سانتي‌متر، ارتفاع آن 9/7 متر، طول و عرض تاج پوشش آن 3/8×11 متر و سطح تاج پوشش كلخونگ ما 73 مترمربع است.

    آخرين نكته اين كه
    من اين كلخونگ را دوست دارم … از نوع بسيار زيادش. مي‌دانم كه شما هم او را دوست داريد؛ دلم مي‌خواهد اگر روزي روزگاري گذرتان به بزپر افتاد، او را دريابيد … قطره آبي نثارش كنيد، در كنارش عكسي به يادگار بگيريد و در برابرش سوگند ياد كنيد كه همواره دعايش خواهيد كرد تا همچنان بر اين آب و خاك ريشه بدواند و زندگي بپراكند و عشق بيافريند …
    راستي! مصطفاي ما را هم از ياد مبريد … براي او هم دعا كنيد كه هميشه همينگونه شاداب و پرانرژي از توان سبزينه‌ي وطن حراست و نگهباني كند.
    دوستش دارم و به دوستيش افتخار مي‌كنم.

    پيوست:

   براي آنها كه دوست دارند رد مصطفي را در مهار بيابان زايي ره گيري كنند!