گمان نبرم بتوان هموطنی را یافت که این شعر مشهور فردوسی بزرگ را دست کم یکبار نشنیده یا نخوانده باشد:
آنجا که در منظومه “رزم کاووس با شاه هاماوران” می سراید:
دریغ است ایران که ویران شود ؛ کنام پلنگان و شیران شود
اما امشب در آخرین یادداشت مهار بیابان زایی، می خواهم به همه ی هموطنان عزیزم بگویم:
فردوسی بزرگ اشتباه کرده است!
سرزمینی که نتواند زیستگاهی امن برای پلنگان و شیران خود فراهم آورد؛ سرزمینی که روند فروافت کارمایه های طبیعی اش به چنان آستانه خطرناکی سقوط کرده باشد که از عهده پذیرایی از یوزپلنگ و گورخر و مرال و … هم برنیاید؛
آن سرزمین است که دارد آرام آرام ویران می شود و پایداری بوم شناختی (اکولوژیکی اش) را از دست می دهد؛ نه سرزمینی که همچنان کنام پلنگان و شیران باشد.
نشانه مرگ یک سرزمین آن است که پلنگ هایش مجبور شوند برای گریز از مردن به دکل های برق فشار قوی پناه ببرند و نشانه مظلومیت محیط زیست یک کشور آن است که مهار بیابان زایی در آن اجازه انتشار آزادانه نداشته باشد!
خدا را شاهد می گیرم که فیلتر شدن مهار بیابان زایی، هرگز نخواهد توانست اندکی از عشق و علاقه آتشینم به طبیعت سرزمینی که عاشقانه دوستش دارم، کم کند؛ اما نمی توانم انکار کنم که امشب آنهایی که دستور چنین کاری را صادر کردند، دلم را شکستند …
چنین است رسم سرای سپنج ؛ گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج
سرانجام نیک و بدش بگذرد ؛ شکارست مرگش همی بشکرد
آقاي مسعود
من هم با نوشته شما موافقم، از ديشب تا حالا درگير پيام خطاي پهناي باند بودم كه خوشبختانه مي بينم كه الان رفع شده است. خلاصه خيلي ناراحت شدم.
متاسفم كه به قول جناب استاد بهرام سلطاني، يكي از منابع ارزشمند را براي دريافت اخبار و اطلاعات علمي و به روز زيست محيطي را از دست داده ايم. براي من “مهار بياين زايي” شده بود يك مرجع موثق براي تمام موضوعات مرتبط با محيط زيست.
اميدوارم هر چه سريع تر رفع مشكل شود و دوباره مهار بيايان زايي فعال گردد.
منتظر مي مانيم.
بازتاب: وبسایت روزنامه نگار آزاد » مهار بیابانزایی نماد دفاع از محیط زیست ایران است
اشتباه تايپي را ببخشيد “مهار بيايان زايي” صحيح است
http://koohsan.blogfa.com/post-722.aspx
سلام
چطورید اقای درویش عزیز؟
یک قلاده کاراکال در نزدیکی چاه آبی از توابع بادرود …
این این را ببینید و برای این حیوان زبان بسته هم اشکی بریزید که بدتر از پلنگی که روی دک برق هست ، کشته شده .
بنظرم باید قانونی طرح شود که کشتن حیات وحش مساوی با اعدام باشد.
filter kardan faghat mojebe mishe ke mardom motmaen bashan shoma az jense in khodkame ha nistid pas ye jorai mohre taid barye kare shomast.
hame be asoni be anvae anti filter to iran mojahazan va inha faghat khodeshono daran azab midan ba in harakate mazbohane.
pas be kareton edame bedid ta sobhe rahai berese
ایران مان به آزاد مردی همچون شما نیازمند است
جناب درویش تنهایش نگذارید….
همیشه نزدیکیهای کریسمس که میشد،دلم از شادی لبریز بود. اما امسال نه چراغهای رنگارنگ خیابانها. نه درخت کاج بزرگ میدان شهر با پاپیونهای قرمزش. نه بوی عطر شیرینی . نه نگاه خوشحال بچه ها وقتی که روی زانوی با با نوئل می نشینند .هیچکدام من را شاد نمی کند. چون ان سوی دنیا ،معلم من گفته است: که دیگر نمینویسد. اقا معلم شما به من عظمت بیابان، مظلومیت نخل های خشک شده، حرمت خلیج فارس، زلالی بچه های ابو زید اباد ، نجات لاک پشت های چاه بهار ، دیدن تصویر لاله های واژگون ،بی تفاوت نماندن در مقابل اتش گرفتن درختان و ….. را اموختی .ببین بچه ها ی کلاس منتظر معلم شان هستند فلورا ،سیمین بانو ،ارش ،نیما نسیم، محمد ،مرتضی، اشکار ، مسعود و …. انها چشم به در دوخته اند تا اقا معلم وارد شود. انها و هزاران شاگرد دیگر در ایران، المان ،امریکا ،سوید منتظر هستند برایشان از اسارت سیوند، از مظلومیت پلنگ بالای دکل برق از طبیعت،خدا و ارزشهای انسانی صحبت کنید . اقا معلم ایا شعر قشنگ شقایق را که برای شما نوشته نخوانده اید? ایا متوجه نشدید که مسعود دلش به اندازه تمام ابر های دنیا گرفته ?ایا نمی دانید خوارزمی یکی یکی شمع ها را روشن کرده، و تا بازگشت دوباره شما به کلاس درس انها روشن میمانند ? کامنت اقای ندری را
خواندید.ما منتظریم فریاد کارکال و صدای مظلومیت او را از قلم شما بشنویم .
جان جوون پرت شکستنی نیست پرنده جان بال تو بستنی نیست
مهار بیابانزایی نماد دفاع از محیط زیست ایران
http://www.aebadi.com/archives/4586
اصلا قابل فهم نیست فیلتر شدن یه سایت محیط زیست !!!!!!!!
سایتی واقعا حرفه ای و بی نظیر در اطلاع رسانی
خوشبختانه در حال حاضر فيلتر نيست- رضا از تهران
آقا در این دور و زمونه یکی از نشانه های صفحات درست و حسابی اینه که فیلتر می شن! امیدوارم هر روز فعالتر و پر امیدتر به کارتون ادامه بدین و مثل همیشه از مطالب مفیدتون استفاده کنیم. ـ
کامپیوتر را روشن می کنی و نخستین خبری که می بینی تجاوز به حریم اطلاع رسانی درویش است. درویش هم فیلتر شد. عجب روزگاری است. روز گار غریبی است نازنین. نوشتن روزانه ی مطالب با عیار بالا بدون چشم داشت مادی جایزه دارد. درویش جایزه اش را گرفته است. ما مردمان درویش را می خوانیم. او در دل ما چای دارد. ولی تاسف می خوریم به حال کسانی که ظرفیت دیدن نوشته هایی از جنس درویش را ندارند. درویش با عیار بالا می نویسد. نوشته هایش قیمتی است. یک کار تمام وقت عاشقانه است. باید دوباره کتاب جامعه شناسی نخبه کشی را بخوانم. یکی داستانی است پر آب چشم .
آقای درویش
شاید هیچگاه از من کامنتی نداشته اید البته تا امروز نیازی نیز نمیدیدم ولی امروز بر خود وظیفه دیدم بنویسم که من نیز یکی از صدها خواننده و طرفدار نه شما بلکه سخن حق هستیم که از قلم شما سرریز می شده .
ماجرای فیلترینگ برایم دردناک بود و امیدوارم به بهترین وجه حل شود
بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب
که باغها همه بیدار و بارور گردند
بخوان دوباره بخوان
تا کبوتران سپید
به آشیانه ی خونین دوباره برگردند
بخوان به نام گل سرخ در رواق سکوت
که موج و اوج طنینش ز دشتها گذرد
پیام روشن باران ز بام نیلی شب
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد
ز خشک سال چه ترسی!
که سد بسی بستند
نه در برابر آب
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور…
…
تو خامشی که بخواند؟
تو میروی که بماند؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟
ازین گریوه به دور
در آن کرانه ببین
بهار آمد
از سیم خاردار
گذشته
حریق شعله ی گوگردی ِ بنفشه چه زیباست!
هزار آینه جاریست
هزار آینه
اینک
به همسرایی قلب تو میتپد با شوق!!!
زمین تهی ست ز رندان
همین تویی تنها
که عاشقانه ترین نغمه را دوباره بخوانی
بخوان بنام گل سرخ و عاشقانه بخوان
حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی!
سلام درویش سبز ایران زمین
با شما همدردی میکنم
کمی فرق داریم ولی فکر میکنم دردمان شبیه است!
شما شخص بزرگواری هستید و بلاگ بزرگی هم دارید
من کوچکم و بلاگم هم مثل خودم اما با لاگ من کسی کاری نداشت، خودم فیلتر شدم! سخت است باورش؟ ولی باور کن توی کوچههای دهاتمان هم خودم را سانسور میکنم. پس زیاد سخت نگیر
این ایام هم خاهد گذشت.
با سلام و احترام / دلشکستگان بیدارترند / موفق باشید
به نام خدا
ما امضاء کنندگان زیر مراتب حیرت، تأسف و اعتراض خود را نسبت به خبر فیلتر شدن قدیمی ترین و محبوب ترین وبلاگ محیط زیستی ایران – مهار بیابان زایی – اعلام داشته و از مسئولین مربوطه می خواهیم تا هر چه سریع تر این انسداد اطلاعاتی را پایان دهند. به نظر ما، محمد درویش، نویسنده وبلاگ مهار بیابان زایی شایسته تقدیر و دست مریزاد است که بی چشمداشت برای اطلاع رسانی در این حوزه سالهاست می کوشد؛ نه این که به جای تشویق و تکریم، از نوشتن و تبادل اطلاعات با علاقه مندان و فعالان عرصه محیط زیست کشورش محرومش کنیم
http://www.petitiononline.com/Desert90/petition.html
بزن زنگو ! کامنت بالاییو داغش کنین رفقا !!!
با سلام و احترام / دلشکستگان بیدارترند / موفق باشید
سلام
شما از سخنی اشتباه می گیرید که سخن حکیم طوس نیست.
بازتاب: فیلتر شدن مهار بیابان زایی؛ مصیبتی دیگر بر پیکره ی محیط زیست وطن @ دیده بان طبیعت بختیاری
منم دارم امتحان ميکنم. فيلتر نيست
من مجبور شدم که روزه وبلاگی خودم را بشکنم تا بتوانم مراتب تاثر خودم را از چنین واقعه شومی که برای دوستداران محیط زیست در تاریخ معاصر ایران رخ داد ابراز کنم.
برای مهندس درویش و تمام دوستداران واقعی کشور ایران آرزوی پایداری و سلامتی دارم و امیدوارم که دست در دست یکدیگر آن سنگ هایی را که ابلهان در چاه خرد ورزی انداخته اند بیرون بیاوریم.
وبسایت روزنامه نگار آزاد » مهار بیابانزایی نماد دفاع از محیط زیست ایران
http://www.aebadi.com :
” بستن وبلاگ مهار بیابانزایی با آتش زدن جنگل های گیلان و مازندران و خشکاندن دریاچهء ارومیه و رودخانه کارون هیچ فرقی ندارد”.
وبسایت روزنامه نگار آزاد » مهار بیابانزایی نماد دفاع از محیط زیست ایران
http://www.aebadi.com :
” بستن وبلاگ مهار بیابانزایی با آتش زدن جنگل های گیلان و مازندران و خشکاندن دریاچهء ارومیه و رودخانه کارون هیچ فرقی ندارد”.
منظور فردوسی از پلنگ و شیر ددمنشانی که به جان زیست بوم و طبیعت و طرفدارانش افتاده اند است نه ان شیر بیچاره که نژادش را از ایران برداشتند و آن پلنگ بیجاره که بالای دکل رفته است. فردوسی و آیینش را خرد نشماریم چون گفت:
میازار موری که دانه کش است … که جان دارد و جان شیرین خوش است
سلام دوست من
من این بار با افتخار وب سایت مردی را بازم میکنم که استارت تفکر محیط زیستی را در زندگی من زد.
این بار با آرزوی خواندن مطلبی نو علمی و تخصصی و اجتماعی وبلاگت را باز میکنم تا بیشتر بدانم.
اینبار وبلاگت را باز میکنم به دیدگاههای دوستانت نگاه میکنم و بر خود میبالم که خواننده این نظرات پر ارزش هستم.
ولی اینبار که وبلاگت را باز کردم با خودم گفتم مگر استاد ما چه گفت که او را اینگونه خاموش کردند.
ایا در ایران گفتن خبر آتش سوزی جنگل یا از بین بردن نخل و یا اعلام یک مشکل زیست میحطی و ارائه راهکار جرم است.
مگر عالیترین مقام این مملکت اعلام نکرده که باید مردم مشکلات را پیدا کنند و آن را نقد کنند.
مگر میشود قلب تپنده محیط زیست ایران و چشم امید عده ای از مردم را خاموش کرد.
مهندس عزیز و دوستان محترم یکبار در قسمت دیدگاهها گفتم تا آخرین لحظه پیگیر آتش سوزی جنگلهای مریوان را میکنم و اینکار را تا عالی ترین مقام انجام دادم.
اینبار هم میگویم به این راحتی نمیگذارم منبع الهام محیط زیستی و اطلاع رسانی محیط زیست را بسته ببینم.
من پای کارت هستم تا آخرش
هر چه را که از ما بگیرند عشق به محیط زیست را نمیتوانند از ما بگیرند. چون عشق به محیط زیست برای ما راهیست برای شناخت خدا
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا که رسوا بشود هرچه در او غش باشد
در دوره فتحعیشاه که وفور شاهزاده ریز و درشت داشتیم ، هرکدام با خدم و حشم حکمران و مالک بلا معارض جان و مال و ناموس ایالتی می شدند.
از اواسط عهد ناصرالدین شاه به قدری شازده زیاد شده بود که بسیاری مانند مردم عادی مجبور به گذران امور بودند.
برخی اوقات که یکی از این حضرت والاهای دست چندم پس از مدت ها خانه نشینی حاکم شهر کوچکی می شد برای زهر چشم گرفتن حکم می کرد که سر می برم ، شکم می درم!
البته مردم هم می دانستند که حنای حضرت والا برای اندرونی هم دیگر رنگی ندارد و به تمسخر می گفتن باز فلانی جقه چوبی زده!
جقه جواهری عموما به شکل سرو خمیده بود که پادشاهان بر کلاه خود می زدند.
حالا این داستان ماست!
یک بابایی ، آقایی ، حضرت اجلی می خواست جنگل را از گاو و گاوبان خالی کرده و به پیمانکاران گرامی تقدیم کند ، یک عده دیگر گفتند عموجان صبر کن عرقت خشک بشه، آسیاب به نوبت ، همه در جنگل سهم داریم . البته نه از روی دلسوزی برای جنگل نشین بلکه برای چیزهای دیگر گفتند : … اصلا گاو های برگ های خشک جنگل را می خورد و باغبان جنگل است!!!
یک جریاناتی هم پیش آمد یکهو …بله ..یکهو… یه چند منطقه آتش گرفت …حالا اینکه می گویند فقط کف جنگل سوخت …خوب لابد راست می گویند.
بعضی ها هم باز مانند محیط زیست استان … تغییر اقلیم را مسبب نیست شدن آهو و جنگل قلمداد کردند
… بگذریم
در این جنگ مغلوبه زورشان به مهندس درویش رسید
اما حضرات
رو سیاهی تنها به ذغال می مونه
لطفا دست و روی خود را خوب بشویید
درویش خان شما تنها متعلق به خودتان ، اروند ، هومان خان و شاغلام نیستید.
تک تک اشخاصی که دغدغه واقهی محیط زیست چه طبیعی و چه انسانی این کشور را دارند ، نسبت به شما حق و حقوقی دارند . حتی این حاجی خودمان که این بار زیرآبی رفت.( شاید خرجش زیاد شده )
میرزا محمد خان قوام الدوله شیرازی از بزرگان ایالت فارس دوره ناصری و حاکم تراش بود. هنگام فوت زنش از تمام طبقات اجتماعی شیراز برای عرض تسلیت به امارت معروف نارنجستان قوام می روند.
کل عباس که یکی از سردندارهای لوطی های شیراز بود ، در جمع با صدای مردانه و لهجه شیرین شیرازی صاحب عزا را خطاب قرار می دهد که :
آقا قووم ! گمون نکن عیالت تنهایی مرده ، یک عیال ایالت فارس به رحمت خدا رفته !!!
شلیک خنده در عمارت نارنجستان می پیچد.
حالا این محض باز کردن اون لبخند شیرینتون بود شما که بهتر از همه با لوطی گری های کاکو مجتبو آشنا بودید .
حالا یک یه ماهی نفسی چاق کنید ، یک چند پنجشنبه جمعه برید پیش هومان خان نون فرد اعلی و ماست و کره و پنیر و مهم تر از همه اکسیژن و آب پاک بزنید ، سرحال می آیید
با آن که همچون اشک غم بر خاک ره افتاده ام من
با آن که هر شب ناله ها چون مرغ شب سر داده ام من
در سر ندارم هوسی، چشمی ندارم به کسی، آزاده ام من
با آن که از بی حاصلی سر در گریبانم چو گل
شادم که از روشن دلی پاکیزه دامانم چو گل
خندان لب و خونین جگر مانند جام باده ام، آزاده ام من
یا رب چو من افتاده ای کو؟
افتاده ای، آزاده ای، کو؟
تا رفته از جانم برون سودای هستی
آسوده ام آسوده از غوغای هستی
گلبانگ مستی آفرین همچون رهی سر داده ام من
مرغ شباهنگم ولی در دام غم افتاده ام من
خندان لب و خونین جگر مانند جام باده ام، آزاده ام من
شعر از رهی معیری است
تقدیم به آزاد مرد طبیعت ایران
درویش ، نه درویش در معرفت کمال
غنی و دولت مرد در مهر و وفا
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی بجای یاران فرصت شمار یارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
ترکان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه میآلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
کلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
يوسف گمگشته بازآيد به کنعان غم مخور
وين سر شوريده بازآيد به سامان غم مخور
اي دل غمديده حالت به شود دل بد مکن
چتر گل در سر کشي اي مرغ خوشخوان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
دايما يک سان نباشد حال دوران غم مخور
دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت
باشد اندر پرده بازيهاي پنهان غم مخور
هان مشو نوميد چون واقف نهاي از سر غيب
چون تو را نوح است کشتيبان ز طوفان غم مخور
اي دل ار سيل فنا بنياد هستي برکند
سرزنشها گر کند خار مغيلان غم مخور
در بيابان گر به شوق کعبه خواهي زد قدم
هيچ راهي نيست کان را نيست پايان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعيد
جمله ميداند خداي حال گردان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقيب
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهاي تار
بازتاب: Tweets that mention دل نوشته ها » آیا سرزمینی که کُنام پلنگان و شیران شود ، ویران می شود؟! -- Topsy.com
دل همه مون شکستند ..
نه در خیال ؛ که در رویاروی می بینم
سالیانی بارآور را که آغاز خواهم کرد …
بگذار از ما
نشانه ی زنده گی
هم زباله یی باد که به کوچه می افکنیم
تا از گزند اهرمنان کتاب خوار
– مادربزرگان نرینه نمای خویش اند – امانمان باد..
آری
در مرگ آور ترین لحظه انتظار
زنده گی را در رویاهای خویش دنبال می گیرم
در رویاها و
در امیدهایم
نازک آرای تن ساق گلی،
که به جانش کِشتم
و به جان دادمش آب،
ای دریغا به برم می شکند!
ba salam , kheli motasef shodam khondam dige nmikhaie benevisid
age amsal shoma shir mardan ham dast az in kar bardarand digar chizi az in pekar bimar iran khahad mand lotfan ….
خداوند ميفرمايد: انا عند منكسر القلوب.
امروز كه اين مصيبت را ديدم تازه فهميدم رنج ها ومحنت ها و الام شما را.
شما نمونه منحصر به فردي از وابستگان وجودي به طبيعت هستيد. وبلاگ شما هميشه پناهگاه براي من بود. گويا تقدير اينست كه آلام شما پايان نپذيرد
سلام آقا معلم. دلم برایتان تنگ شده،گفتم سلامی عرض کنم.از وقتی شما قلم نمیزنید، پریشانم .دلم گرفته. تو گویی به قول اخوان زمستان است.آیا شما سلامم را پاسخ خواهید گفت؟ من و بیابانها ی ایران.رودها، دریاچهها ،جنگلها ، پلنگها ، پروانه ها و بلوط ها منتظر سخنی و سلامی دوباره از شما هستیم .
مستان
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است
كسی سر بر نیارد كرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
كه ره تاریك و لغزان است
وگر دست محبت سوی كس یازی
به اكراه آورد دست از بغل بیرون
كه سرما سخت سوزان است
نفس، كاز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریك
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس كاینست، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیك؟
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چركین!
هوا بس نا جوانمردانه سردست . . . آی . . .
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپا خورده ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بی رنگ بی رنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه می گویی كه بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یكسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست ها پنهان
نفس ها ابر، دل ها خسته وغمگین
درختان اسكلت های بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
هربار با هزاران امید به دل نوشته هایتان می آیم تا بخوانم نوشته ای را که با نام محمد درویش ثبت شده است
شما که دل تان شکسته حتما می دانید چه درد سوزانی ست پس دل کسانی که از اعماق وجود خود برایتان نوشته اند را نشکنید.
شما که نیستید دلمان خونی ست به مانند رنگه مرگه دریاچه ی ارومیه ، دلمان آتش گرفته به مانند جنگل های گلستانمان ، و اگر نیایید دلمان می میرد به مانند پلنگ هایی که غریبانه در بالای دکل های برق فشار قوی این سرزمین مردند
کاش اشک هایمان تضمینی شود برای نوشتن مجددتان
دلم برایتان تنگ شده …
پناهگاه مان هستید ، بی پناه مان نکنید
من بانگ می زنم
کای شبچراغ مهر
ما با سیاهکاری شب خو نمی کنیم
مسپارمان به ظلمت جاوید
هرگز زمین مباد
از دولت نگاه تو نومید…
(فريدون مشيري)
تو کوچه دارن منو می زنن
تو کوچه دارن منو می کشن
تو بیا نذار منو بزنن
تو بیا نذار منو بکشن
میله ها می خوان آسمونو خط خطی کنن
تو بیا نذار
واسه یه دونه ستاره
اینا
چشم خورشید و می خوان در آرن
اگه یه روزی دستم برسه
سنگو می زنم شیشه میشکونم
اگه یه روزی دستم برسه
با سنگ می زنم توی چشمشون
یه کاری کردم اونجاشون سوخته
حالا هر کاری می خوان ، بکنن
پدرسوخته ها خیال می کنن من نمی فهمم
– آقا اجازه س ما بریم بیرون ؟
– آقا اجازه س بریم دس به آب ؟
– آقا اجازه س انگشتمونو
تو دماغمون فرو بکنیم ؟
– اجازه می دین آواز بخونیم ؟
– اجازه می دین نفس بکشیم ؟
– اجازه می دین ریشه از زمین شیره بمیکه ؟
– احازه می دین آبا از کوها سرازیر بشن ؟
– اجازه می دین گلا وا بشن ؟
– اجازه می دین برگا سبز بشن ؟
– اجازه می دین مرغا رو هوا گشتی بزنن ؟
همه ش اجازه
همه ش اجازه
بعد ازین دیگه خودم می دونم
– چیزی نگو
– چشم
– حرفی نزن
– چشم
– چشم هم نگو
– چشم !
من دیگه دارم منفجر می شم
بچه ها اگه شیطونی کنن
معلومه دیگه کتک می خورن
اما من می خوام
بچه ها همه ش شیطونی کنن
بزنن سر و کله بشکونن
برن پای خط
به مسافرا
حواله بدن
سنگو ول کنن وسط شیشه
کتک بخورن
گریه بکنن
توی آدما
تو فقط خوبی
تو فقط نصیحت نمی کنی
من دیگه دارم منفجر می شم
سرمو بگیر توی دومنت
بذار یه کمی گریه بکنم
بذار یه کمی دلم وا بشه
(عمران صلاحي)
آیا گفتگوی سبز امروز برقرار بود؟
برقرار بود سيمين عزيز
آقای درویش هم بودند؟ موضوع برنامه؟
کی می تونیم ببینیم برنامه را؟
همیشه آقای درویش در مهار بیایازایی اطلاع رسانی می کردند در خصوص این برنامه. انشالله که ایشان هر چه زودتر پس از رفع فیلترینگ مهار بیایان زایی دوباره اطلاع رسانی نمایند. واقعا” ما منتظریم.
ولی تا آن زمان که امیدوارم به هفته دیگر هم نکشد، از کجا اطلاعات را بگیریم؟
در مورد اقتصاد محيط زيست بود و آقاي درويش هم بودند. دارم سعي مي كنم با اينترنت افتضاح اينجا،برنامه رو آپلود كنم. اگه نشد ،پس فردا روي سايت ايران صدا هست و مي تونين دانلود كنين. ممنون از توجه شما به برنامه.
ممنون
سيمين عزيز
شما يه اس ام اس با اسمتون به شماره اس ام اس برنامه بزنيد تا هر هفته بهتون برنامه رو اطلاع رساني كنيم.
300001386
متشکرم
چشم همین الان