نامش اصغر درخشان است، هفت سالی میشود که میشناسمش. نخستین بار در ارتفاعات بالادست تنگ زندان واقع در شمال منطقه حفاظت شده سبزکوه دیدمش … او یکی از محیطبانهای پاسگاه چهارتاق در جنب ناغان بود؛ محیطبانی که افتخار میکند به رسالتی که برعهده گرفته است …
چندی پیش دوباره او را دیدم، اینبار در کنار زاینده رود و در نزدیکیهای منطقه حفاظت شده شیدا …
برایم داستانی را تعریف کرد که تکانم داد و اشک از چشمانم جاری ساخت … قرار است یک گروه فیلمساز، ماجرایی را که او دیده است، تبدیل به یک فیلم کند … اما تا آن زمان، فکر میکنم کمترین قدردانی از او و از روح بلند آن روباه شیدا، آن است که شما خوبان روزگار و مخاطبان عزیز دلنوشتههایم را هم از آن آگاه کنم.
خواهشم این است که شما هم پس از خواندن این داستان، آن را با دوستانی که بیشتر دوستشان دارید، به اشتراک نهید تا ایرانیان بیشتری بدانند که یک حیوان، یک روباه هم ممکن است چنان در برابر همنوعانش شرمنده و خجالتزده و شرمسار شود که نتواند به زندگی برگردد و تمام کند …
اصغر میگوید: روزی که مشغول گشت زنی در منطقه حفاظت شده شیدا بوده است، متوجه انباشت مقداری لاشه مرغ میشود که احتمالاً از طریق مرغداریهای محل و پنهانی در آن ناحیه تخلیه شده بودند. وی میگوید: در همان لحظه که میخواستم به سمت لاشهها حرکت کنم، دیدم یک روباه به سرعت به سمت آنها رفته و میکوشد تا لاشهها را استتار کند و سپس از منطقه دور میشود … اصغر هم بلافاصله خود را به محل استتار رسانده و جای مرغها را عوض میکند …
از او میپرسم: چرا این کار را کردی؟ میگوید: میخواستم ببینم آیا واقعاً آنقدر که میگویند: روباهها باهوش هستند، درست است یا خیر؟
خلاصه اصغر گوشهای کمین میکند تا روباه دوباره برگردد … منتها اینبار با کمال تعجب، درمییابد که روباه قصهی ما تنها نیست و با خود چند روباه دیگر را هم آورده است. آنها اما هر چه میگردند، لاشه مرغها را نمییابند … تا سرانجام، همهی روباهها خسته شده و به دور روباه اصلی، حلقه میزنند …
اصغر میگوید: آنچه که داشتم میدیدم، برایم باورکردنی نبود و اگر با چشم خودم نمیدیدم، امکان نداشت که قبول کنم … زیرا روباهی که در مرکز حلقه ایستاده بود، نخست به تک تک روباهها نگاه کرد و آنگاه، ناگهان مانند یک لاشه بر زمین افتاد و بیحرکت ماند …
اصغر خود را بلافاصله به محل رساند که سبب شد تا دیگر روباهها منطقه را ترک کنند … اما به این نتیجه رسید که حقیقتاً انگار روباه مرده است! او حتا به سرعت دامپزشک منطقه، آقای دکتر تراکنه را هم خبر کرد؛ اما او نیز نتوانست کاری بکند … زیرا واقعاً روباه مرده بود … حیرتانگیزتر آن که پس از معاینه و کالبدشکافی لاشه حیوان، معلوم شد که روباه قصه ما در اثر ایست قلبی، جانش را از دست داده است!
آری … روباهها هم ممکن است چنان در پیشگاه رفقای خود، احساس شرمساری و خجالت کنند که توان از دست داده و سکته کنند.
روباه شیدا، بی شک روباه بامرامی بود که دلش نمیخواست به تنهایی آن همه غذا را بخورد و برای همین رفقایش را خبر کرد … و بیشک، من اگر جای اصغر بودم، آن آزار را روا نمیداشتم و میگذاشتم تا آنها از آن غذا بی هیچ ترسی نوش جان کنند … اما عملکرد اصغر سبب شد تا دریچهای دیگر به سوی جهان حیوانات گشوده شود و ما دریابیم که چه قوانین و سلوکی در بین آنها جاری است …
روباهها، انگار جوانمردی و رفاقت و مرام و شرمندگی را خوب میفهمند؛ باید به آنها احترام نهاد و این جوانمردانه نیست تا عدهای سنگدل به نام شکارچی، این حیوانات محترم را نامحترمانه آزار رسانند و یا حتا هدف گلوله مرگبار خود قرار دهند.
دوستان من:
ماجرای این روباه بامرام و شیدا را تا میتوانید انتشار دهید، شاید سبب شود که یک شکارچی برای همیشه تفنگش را به دیوار منزلش آویزان کند.
انعکاس این یادداشت در:
– بالاترین
– دنبالر
– پایگاه علمی جنگلداری دانشجویان ایران
– انجمن اعضای هیأت علمی مؤسسه تحقیقات جنگلها و مراتع
– شباهنگ
– کلاغ جار
– مگیران
– ایران من
– تهران
– میلانا
– کارشناسی ارشد جنگلداری ایران
– جغرافیا
چقدر تلخ بود….دلم برای آن روباه خیلی سوخت
کاش آقای فرهادی زودتر روباهها را فراری میداد و نمیگذاشت این زبان بسته از ترس و شرمساری سکته کند
در دنیای حیوانات هیچ چیز دور از ذهن نیست فقط کافیست عاشقانه باورشان کنیم
درود
به راستی تکان دهنده بود… . درد و بلای این روباه بخورد به سر مدیران بی غیرت!
به نظرم مرام آن روباه از آقای اصغر بیشتر بوده !
اقای فرهادی تجلیل ندارد، دارد !؟
ببخشید! آقای فرهادی نه ؛ آقای درخشان !!
آقای درخشان تجلیل ندارد که ؛ دارد !؟
درود بر سهیلا، عباس و مسعود عزیز …
همان طور که اشاره کردم، اگر محیط بان قصه ما آن لاشه مرغ ها را مخفی نمی کرد، شاید هرگز چنین فرجام تکاندهنده ای و چنین درس فراموش نشدنی ای از روباه ها نمی گرفتیم. مضافاً به اینکه اصغر درخشان هرگز فکر نمی کرد، عاقبت ماجرا چنین شود و تصمیم داشت، لاشه مرغ ها را از مخفیگاه خارج سازد. طفلکی باور کرده بود که روباه ها مکار و دروغگو هستند، در صورتی که آنها روحی اجتماعی و مرامی کم نظیر داشتند.
بازتاب: معرفت روباهی که از شرم دوستانش سکته کرد/درویش
مدتهاست نوشته هاتون رو میخونم و از طریق تلویزیون با دیدگاهاتون آشنام بنده هم اعتقاد دارم که در طبیعت هیچ دستی نبرم تا جایی که در باغمان حتی آبشخور برای پرندگان درست کرده ام حتی بیرون از حصار باغ برای روباه و دیگر حیوانات اما چیزی که عذابم میدهد با وجود داشتن حصار همین روباه با همکاری شغال های نازنین از پارسال تا حالا حدود 1200 متر شلنگ قطره ای رو با جویدن روی دست بنده ضرر گذاشته اند حتی در طول روز هم یکبار دیدم که مشغول خرابکاری بود موندم با هاشون چکار کنم
درود بر شما آقا رضا. به نظرم باید از تمهدیداتی استفاده کنید که حیوان رغبت نکند وارد محوطه مورد نظر شما بشود. پیش تر در این باره به تجربه عمو فیل اشاره کرده بودم:
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2457664
اصغر را از نزدیک و به خوبی می شناسم. به تعهد و مسئولیت پذیری این پاسدار بی ادعای طبیعت بختیاری احترام میگذارم و در برابر خلاقیت هایش کلاه از سر بر میدارم. دو اختراع بسیار مؤثر در حوزه فعالیت های سازمان محیط زیست داشته که متأسفانه سازمان قدرندان محیط زیست او را حمایت نکرد تا آن اختراعات سر از کارخانه های کشور ترکیه درآورند.
در حوزه کاری اش بسیار اخلاق مدار و باهوش است. هر چند پایان ماجرای روباه ها تلخ بود اما حقیقت ماجرا این است که این تجربه سخت می تواند بسیار اثرگذار باشد در حوضه فعالیت های فرهنگی و هم اینکه اصغر درخشان ما هرگز از این پایان تلخ اطلاعی نداشت.
برای اصغر درخشان عزیز توفیق و بهروزی بیشتر آرزو دارم و امیدوارم روزی به آنچه که استحقاقش را دارد برسد و البته در آزمایش هایش دیگر حیوانی را سکته ندهد!!
درود بر دیده بان عزیز طبیعت بختیاری …
واقعا متاسف شدم از كار اين محيط بان عزيز.
دست به انجام كار بسيار ناشيانه اي زده است.
امروزه به لطف اينترنت و ماهواره و …. شاهد اثبات اين موضوع هستيم كه حيوانات نيز همچون انسانها داراي حواس مثبت روحي و عاطفي هستند و قطعا نياز به آزمون و خطا اين محيط بان عزيز نبوده.
یعنی شما پیش تر می دانستید که عکس العمل روباه چنین خواهد بود؟ یعنی چنین ماجرایی را پیش تر در اینترنت و در مورد روباهی دیگر خوانده بودید؟!
می شود نمونه هایی از آن را بیاورید؟
متشکرم.
با سلام و درود
این اتفاقات در دنیای حیوانات در شرایطی رخ می دهد که از دنیای آدمیان پر ادعا فقط کشتار و وحشی گری به گوش می رسد .
بد نام گشت گرگ ولی چون نظر کنی
آدم هزار بار ز گرگ بدتر است
با سپاس
حامی گرگ های ایران
امیدوارم روایت چنین رویدادهایی سبب شود تا انسان ها با حیوانات مهربان تر شوند.
درود بر شما دستان علوی عزیز …
درود بر استاد درویش
من اتافق مشابه دیگری شنیده بودم که نمی دانم چه فدر مستند است ولی با خواندن این داستان تلخ لازم دیدم بنویسم:
روزی در یکی از شهرهای شمالی کشور کشاورزی دید (گرگ یا روباه یا شغال) یک پرنده را به دندان گرفته و در پای یک درخت خاک کرد. کشاورز کنجکاو شد (همانند کنجکاوی احمقانه آقا اصغر!) پرنده را از مخفیگاه درآورده و در بالای همان درخت از شاخه آویزان کرد. چند وقت بعد همان حیوان به سراغ شکار خود آمد و هرچه گشت نتوانست آن را پیدا کند در آخر وقتی چشمش به پرنده بالای درخت افتاد همان طور ثابت ماند.
بله وقتی شکارچی با کمال تعجب به حیوان نزدیک شد دید حیوان همان طور خشک شده!!!!!
بیایید در کار طبیعت دخالت نکنیم.
چگونه یک حیوان در لحظه خشک می شود؟!
سلام درويش عزيز
مطلبت هم زيبا بود هم متاثر كننده
متاسفم براي اون محيط بان
به قولي يكي از دوستان : اين محيط بان جايي براي تجليل ندارد .
محيط بان از نامش مشخص است هدفش حفظ محيط است نه بازي با موجودات زبان بسته
چه راحت مي تونست كاري نداشت هباشه تا اونها هم به سهم خودشون از غذا برسن و اون روباه مادر مرده هم اينطور چوب ندانم كاري يك انسان رو نخوره .
نميدونم كي مي خوايم ما نسانها با محيط خود به چشم يك بازيچه و تفريح نگاه نكينم
اما تصورش را بکن که اگر مانند یک ناظر عمل می کرد، شاید تا مدتها ما درنمی یافتیم که روباه ها تا چه اندازه بامرام بوده و تک خور نیستند.
درود بر نیمای عزیز …
داستان شگفت آوري بود. دنياي حيوانات گاهي از دنياي آدميان پاک تر است!
گاه البته بیشتر از گاهی! نه میلاد جان؟
درود …
از خجالت مردم ,حکایت این روباه با غیرت میباشد
کاملاً موافقم مانی …
انگار آن ضرب المثل را برای آن روباه گفته اند!
درود …
مطلب به شدت اغراق آمیز و به دور از ذهن است.
لطفا برای اطلاعات بیشتر به کتاب مقدمه ای بر اکولوژی رفتار تالیف کربز و دیویس ترجمه استاد عبدالحسین وهابزاده انتشارات جهاد دانشگاهی مراجعه فرمایید.
با تشکر
در واقعی بودن این رخداد شکی وجود ندارد جناب شکارچی عزیز!!
بازتاب: یک تجربه تلخ و شیرین با روباه شیدایی! | دیده بان طبیعت بختیاری
با خواندن این مطلب من نیز شیدا شدم. چیست در این آبی آرام بلند؟؟؟؟؟؟…
به نظر من همه حیوانات قابل احترام هستند . ولی ماجرای جالبی بود
درود بر مژگان و شهاب الدین عزیز …
به راستی چیست در این آبی آرام بلند …
جناب درویش از شما که دایه دار تحصیلات آکاذمیک در رشته مرتبط با محیط زیست هستید تعجب میکنم که نقل های رمانتیک ساخته ذهن خلاق دوستتان را در وبلاگ منعکس میکنید. اگر خودتان فرصت مطالعه بیشتر ندارید یا لازم نمی بینید(؟!) لطفا به دوستتان مطالعه کتابهای سر فصل رفتار شناسی حیوانات و اکولوژی جانوری را پیشنهاد کنید تا در کنار تعهد قابل احترامشان دید علمی هم به زوایای شغلیشان پیدا کنند.
در قبال اظهار نظر خارج از موضوع راجع به جامعه شکارچیان (نه شکار کش!) این بار سکوت میکنم.
آقای شکارچی محترم!
نخست آن که بین شکارچی و شکارکش فرقی وجود ندارد؛ همانگونه که بین قاتل خوب و بد فرقی وجود ندارد.
دوم این که معلوم است که شما نمی توانید چنین حقایقی را درک کنید؛ زیرا در غیر اینصورت با وجدان درد ناشی از قتل عام وجوش چگونه می خواهید کنار بیایید؟
شخصا آرزو می کنم تا فرصت باقی است از این رویه خونریزانه دست بردارید و به جای آسمان ریسمان بافتن برای توجیه کشتارهای خجلت بارتان، به حق حیات همه جانوران احترام نهید.
درود دوباره
در جایی که منطق حاکم نیست بحث و گفتگو جایی ندارد …. جهل و برخورد احساسی نا آگاهانه در جایی که علم پاسخ صریح و روشن داره پدر جامعه رو در میاره ….
پس با نگاه سانتیمانتالیسم و اشک دیده ؛ آه و ناله محیط زیست را نجات بدید
امیدوارم قبل از نابودی کاملش به دست اهلش بیافته…
بنده بجای جای ایشون از تمام شکارچیان ایران زمین که تلاش های بی وقفه شان در سال ها پیش باعث ایجاد سازمانی که امروز (با بی کفایتی نمام) وظیفه حفاظت از محیط زیست را داره , بشه و ما هم ره رو مکتبشان هستیم و امثال ایشان نمیدانند یا خودشان را به ندانستن میزنند عذرخواهی میکنم.
نگاه سانتیمانتالیسم، یعنی: چرا به ما شکارچیان محترم! انتقاد می کنید که شکار را یک تفریح و ورزش!! می دانیم و با ریختن خون حیوانات بیگناه اوقات فراغت خود را پرکرده و دیگر به دنبال کارهای بد! نمیرویم! نه؟
اگر معنی سانتی مانتال این است، بنده افتخار می کنم که سانتی مانتال نامیده شوم. چرا که بیش از یک هزار سال پیش، حکیم بزرگ توس گفته بود:
سیاه اندرون باشد و سنگ دل
که خواهد که موری شود تنگدل
لابد ایشان هم سانتی مانتال هستند که حتا آزار یک مورچه را هم تاب نمیآورند.
بگذریم …
من هم از انسانیت عذرخواهی میکنم که گروهی با نام شکارچی، حرمت و قداست آنها را لکه دار کردند.
و دست آخر این که یکی از بزرگ ترین لکنت های سازمان حفاظت محیط زیست همان است که شالوده اش بر بنیاد تفکر عده ای شکاربان و شکارچی ریخته شد و هرگز مفهوم توان زیست پالایی سرزمین و ردپای بوم شناختی آن درک نشد.
می توانید در این باره به اندیشه های ناب شادروان کامبیز بهرام سلطانی مراجعه فرمایید.
استاد درویش عزیز
جسارتا در مورد مطلب ذکر شده نکاتی را به عرض میرسانم
روباه معمولی ( Vulpes vulpes ) که به احتمال زیاد در منطقه حفاظت شده شیدا در استان چهارمحال بختیاری این گونه بیشتر مشاهده میگردد، از خانواده سگ سانان ( Canidae ) بوده و همین تیره است که در بین پستانداران دنیا با قدرت بویایی جادویی خود یکه تازی میکند. دوست محیط بان شما آیا بیش از 100 متر لاشه های مرغ را جابجا کرده؟ یعنی به نظر شما روباه قابلیت اسکن محیط و ردیابی بو در این فاصله و بیشتر از آن را ندارد؟ از نظر علوم جانوری روباه ها جانورانی گوشتخوار و تک زی اند و به ندرت در گروه دیده می شوند. شاید این روباه های اضافه شده به این داستان جالب، توله های امساله اند که در کنار والدین خود برای تغذیه آمده اند. کدام گونه جانوری دراین دنیا به خاطر گم شدن غذایش انفارکتوس میکند؟؟
در مطلب داستانی جالبتان در تصویر بالا عکس شغال و در تصویر پایین عکس روباه شنی است که هیچ ربطی به روایت ذکر شده ندارد؟
استاد خیلی باید ببخشید، ولی هستند محیط بانانی که هنوز معتقدند خرگوش سم دارد و عقاب بعد از پیری ناخون ها و منقار خود را میشکند تا دوباره درآید و به زندگی برگردد و تمام گونه های پستاندار درشت جثه شاخدار از قوچ و کل و آهو گرفته تا شوکا و مرال و جبیر در
این مملکت شکار نام دارد، پس خیلی قضیه را جدی نگیرید…
همه شکارچی ها هم بد نیستند
ارداتمند همیشگی
سلام. سوگند به خدایی که جان من در قبضه قدرت اوست، حدود 40 سال پیش، زمانی که کودک بودم، عین این ماجرا را مرحوم مادربزرگم (که ایشان را آقاباجی صدا می زدیم و برایم بسیار عزیز بود) برایم تعریف کرد. در آن ماجرا، البته، به جای محیط بان شریف امروز، جد پدری ما (که کشاورز بود) و به جای روباه، شغال نقش داشتند و محل ماجرا هم نه در حیات وحش اطراف زاینده رود بلکه در باغ همان جد پدری ما واقع در محله دربکوشک (یکی از محلات مرکزی و قدیمی اصفهان که اینک بافت قدیمی آن عمدتا با بافت جدید جایگزین شده است) بود. من البته از نقل این داستان به هیچ وجه قصد انکار روایت این محیط بان شریف را ندارم بلکه بر عکس می خواهم تاکید کنم که احتمالا چنین رفتارهای زیبا، اما شگفت آوری، در بین حیوانات بیش از آنچه که ما فکر می کنیم تکرار می شود. ارادتمند
درود بر محمدرضا آقاابراهیمی عزیز و ممنون از نتیجه گیری ارزنده ای که ارایه کردید.
.
اما آقا یا خانم بلمکی: شما اگر اصغر درخشان را از نزدیک می شناختید، هرگز چنین اتهامی را به او نمی زدید. هر چند، وقتی درک یک واقعیت منجر به این باشد که آدم همهی سلوک رفتاری خود را تغییر دهد، آنگاه مقاومت فراوانی خواهد کرد تا آن واقعیت را نپذیرد. آنچه که شکارچیان به آن اعتقاد دارند، آن است که حیوان یعنی موجودی که شعور ندارد و آمده است تا خوراک ما گردد و یا سبب تفریح مان. معلوم است که در مواجهه با چنین رخدادهایی مقاومت می شود.
اما یادمان باشد که از مجموع 8.7 میلیون گونه زنده در کره زمین، ما فقط 1.5 میلون از آن را تاکنون شناسایی کرده و فقط 500 هزار از آن گونه ها را به طور کامل مورد بررسی دقیق قرار داده ایم! این همه علم ما از دنیای زیستمندان به غیر از انسان است. چگونه بر بنیاد چنین علم ناقصی، چنان احکام قاطعانه ای صادر می کنید؟!!
بازتاب: نقل قول از تارنمای دیده بان طبیعت بختیاری: یک تجربه تلخ و شیرین با روباه شیدایی! | ونوس دانلود
با درود فراوان
آقای مهندس درویش عزیز
سوالی در ذهن بنده هست که با توجه به اینکه آشنایی مختصری راجع شما از طریق استاد عزیزم آقای بهمن ایزدی دارم ممنون میشوم پاسخ دهید: شما تنها نسبت به نظراتی که جنابعالی را تائید و تمجید میکنند ابراز علاقه می کنید و تشکر می کنید و هر کس ذره ای از نظرات شما فاصله داشته باشد اشتباه میگوید ؟!
در ضمن در بین نظرات متفاوت با نظر شما ،سوال ها و موارد نقض زیادی اشاره شد که خوب بود پاسخ آنها را میدادید… عکس روباه یا شغال ؛ توانایی و حس بویایی سگ سانان ؛ انباشته ای از مرغ تلف شده در منطقه که به آن در شروع مطلب اشاره شده بود و روباه بنده خدا از آنها غافل بوده…..؟!
جز خالق هستی همه جایز الخطاییم!
پاینده و سرافراز باشید
درود بر جناب آرش:
نخست آن که بهمن خان به من لطف دارند و در حقیقت، ایشان هستند که شخصیتی ممتاز و دوست داشتنی دارند.
دوم این که همان گونه که ملاحظه می فرمایید بنده تمامی نظرات موافق و مخالف را منتشر می کنم.
سوم این که نوشته اید: ” شما تنها نسبت به نظراتی که جنابعالی را تائید و تمجید میکنند ابراز علاقه می کنید و تشکر می کنید.” برادر من خب چه انتظاری دارید؟ انتظار دارید نسبت به نظراتی که بنده را احساساتی و سانتیمانتال و زودباور و بی سواد و بی بهره از دانش آکادمیک هم می داند، ابراز علاقه کرده و تشکر کنم؟!!!!
چهارم این که به نظر من شکار حیوانات به هر بهانه ای عملی کاملاً غیر انسانی و نشاندهنده نوعی آزمندی و خوی بدوی است که هنوز شوربختانه در برخی آدم ها وجود دارد. این اخلاقی نیست که موجودی که خود را اشرف مخلوقات خطاب می کند، برای رفع نیازهای معیشتی یا تفریح و سرگرمی به جان حیوانات بیگناه بیافتد و آنها را از میان بردارد و گوشت شان را بخورد.
ما اگر ادعا می کنیم که انسان هستیم، باید بکوشیم تا به نحوی زندگی کنیم تا ادامه حیات ما در گروه ریختن خون هیچ زیستمندی نباشد.
دست آخر این که این واقعیت را هم نیک میدانم؛ واقعیتی که شاملوی بزرگ زنهارش داده بود: “سخت است فهماندن چیزی به کسی که نفعش در نفهمیدن است!”
بنابراین، انتظار دارم دعوای من و امثال من – که خوشبختانه شمارمان رو به افزایش است – با شکارچی های محترم – که خوشبختانه شمارشان رو به انقراض است – تا انتهای عالم ادامه یابد.
خطاب به دوستانی که فهم حیوانات و قدرت درک آنها را دست کم می گیرند:
لطفاً داستان یکی از محافظان منطقه حیات وحش لنسریا در آفریقای جنوبی را بخوانید تا ببینید که حتا کفتارها و شیرها هم دوست و دشمن را در بین انسان ها به درستی تشخیص می دهند:
.
.
http://en.wikipedia.org/wiki/Kevin_Richardson_(zoologist)
مهندس درویش دوست داشتنی
درود بر شما
هیچگاه جایگاه و زحمات شما به عنوان یکی از پیشگامان اطلاع رسانی و آگاهی دهی درباره محیط زیست به مردم ایران فراموش نخواهد شد.
ولی ایکاش پیش از انتشار این خبر با یکی از صاحب نظران حیات وحش مشورتی می نمودید.
همه ما در انتظار پاسخ شما به پارگراف دوم آقای آرش درباره توانایی قوه بویایی گوشتخواران و ویژگی اجتماعی آنها می باشیم.
همه ما شما را بی شاعبه دوست می داریم
جناب پیشخانی عزیز
توانایی بویایی سگ سانان انکار شدنی نیست؛ همانگونه که هوش انسان ها نسبت به دیگر جانداران کره زمین بیشتر بوده و قابل انکار نیست. اما آیا در بین انسانها تفاوتی از منظر هوش وجود ندارد؟ آیا همه از هوش یکسان برخوردارند؟ چگونه است که یک نفر توانایی مدیریت بالاتر، یکی توانمندی فیزیکی بهتر و دیگری از ضریب هوشی افزون تری برخوردار می شود؟
می دانید این اتفاق ها چرا می افتد و ما از کجا از آن مطلع شده ایم؟
به راستی ما چقدر بر روی رفتارهای اینچنینی حیوانات مطالعه کرده ایم؟ تأکید می کنم که آنچه از دنیای دیگر موجودات زنده می دانیم، در بهترین حالت از 15 درصد واقعیت تجاوز نمی کند.
موفق باشید.
تعارف را کنار بگذاریم، این که قورمه سبزی را با “ق” بنویسیم یا با “غ”، تفاوتی در مزه آن ایجاد نمی کند! می کند؟
حقیقت داستان این است که اگر شکارچی های محترم بپذیرند که حیواناتی که هدف گلوله های سربی شان قرار می گیرد، با عشق بیگانه نیستند؛ اگر دریابند که آنها هم به ادامه زندگی علاقه دارند، دوست دارند در کنار خانواده خود روزگار را گذرانند و با فرزندان شان بازی کنند، آنها هم گاه در برابر هم نوعان شان احساس شرمساری و خجالت می کنند و آنها هم گاه برای نجات هم قطاران شان، حاضرند که ایثار کرده و جان شان را به خطر اندازند؛ آنگاه … و آنگاه از وجدان درد ممکن بود دیگر خواب شان نبرد. به همین دلیل است که پناه می آورند به برخی قوانین اکولوژیکی آکادمیک مندرج در کتاب های دانشگاهی تا طبع خونریز خود را توجیه کنند و این به راستی که سبب شرمساری نوع بشر است.
جناب آقای مهندس درویش
سپاسگذارم از بذل توجه شما
ولی فکر می کنم هنوز پاسخ آقای آرش درباره قدرت بویایی روباه به عنوان عضوی برجسته از خانواده سگ سانان و میزان بالای هوش و قوه تحلیل او را نداده اید.
فرمایش شما در دو کامنت پیشین بسیار متین و خواندنی است ولی از دیدگاه جانورشناسی پاسخگو نمی باشد
با عرض ارادت مجدد خدمت استاد درویش عزیز
حسن ختام بحث را با مقوله قورمه سبزی و به سبک دراویش خوب جمع و جور نمودید….
ما منتقدین این داستان خیالی به احترام شما میپذیریم که روباه با مرام قصه ما در جمع دوستان و خویشان سکته کرد و با آبرو مرد… خدایش بیامرزد
ولی انصافا اندکی در مقوله شکار ورزشی تامل بفرمایید و باور کنید شکار با این سبک و سیاق امروزه و نوع تروفه، به عاقبت به خیری حیات وحش می انجامد و موضوع کشتار نیست. همانطور که خداوند عز و جل در قران کریم می فرماید : چهار پایان را برای انتفاع شما نوع بشر خلق کرد. پس از پوستشان استفاده کرده و از گوشتشان غذای ماکول سازید.
حتی شما اگر از جامعه محترم وجترین ها باشید و تا کنون به مرغ و تخم مرغ و انواع کباب و …. لب نزده باشید، باز هم نمیتوانید حلال خدا را بر مردم حرام کنید و بگویید چرا شما به جان حیوانات می افتید و گوشتشان را می خورید.
شما انسان پاک، شریف و دارای احساساتی ناب هستید که از نوشته های بسیار زیبایتان به خوبی عواطف و خوی صلح جویانه تان قابل لمس است. از شکار و کشتن حیوانات هم منزجرید… همچنان که از جنگ و خونریزی 2 کشور همسایه نیز متنفرید…. ولی بپذیرید که روال دنیا و روابط بس پیچیده انسانها و حیوانات از دنیای پاک و احساساتی ما پیروی نمیکند.
از شما خواهش میکنم همه شکارچیان را به یک چشم نبینید و مرام شکارچی گری را به سخره نگیرید. کما اینکه در همین حال حاضر، آقای تد ترنر رئیس پیشین کمپانی CNN از بزرگترین شکارچیان دنیا در حال وقف همه اموالش برای حیات وحش است و تمام سرمایه چند صد میلیارد دلاری خود را به خرید زمین و ساخت زیستگاه های جدید برای حیات وحش و حیوانات مختلف اختصاص داده است. احترام شکارچیان اینچنین را نگه دارید و همه را به یک چشم نبینید. اگر مایلید شکارچیانی را در ایران به شما معرفی کنم که حاضرند مبالغ هنگفتی را به بازیابی مجدد طبیعت خسته و حیات وحش در حال احتضار ایران اختصاص دهند، اگر اندکی روی خوش ببینند و از طرف سازمان متولی حمایت شوند. کمک به حیات وحش ایران با داستان نویسی و گزارش پر کنی و وجهه فعال زیست محیطی گرفتن خوب است اما بسان قاشقی ماست برای دوغ ساختن از دریاست.
جناب یدالله پیشخانی:
لطفا این یادداشت را بخوانید. به ویژه فیلم مستندی که در بخش سوم آن ارایه شده است را با دقت ببینید و برایم بگویید: چگونه و بر بنیاد کدام دانش جانورشناسی، گاومیش ها آن حرکت را انجام دادند؟
آقای بلمکی عزیز:
آیا شما اعتقاد دارید که هدف وسیله را توجیه می کند؟ آیا این که هدف ما نجات فقرا در شهر و دیارمان است؛ اجازه می دهد تا شب ها به بانک ها دستبرد زده و آنگاه پول بدست آمده را بین مردم فقیر پخش کنیم؟
کار آقای تدترنر و امثال آن، به نظرم هیچ ارزشی ندارد. زیرا او در اندیشه بهبود وضعیت طبیعت و حفظ زیستگاه های حیات وحش است، برای این که نسل او و شکارچی های بعد از او بتوانند همچنان سوژه ای برای شکار و تفریح! داشته باشند.
جناب بلمکی عزیز: خواهش می کنم به این جملاتی که می گویم، دقت کنید.
چرا مطابق قانون، پدر و مادر قیومت فرزندان زیر 18 سال خود را برعهده دارند و میتوانند به جای آنها و برای آنها تصمیم بگیرند؟
آیا جز این است که ما پدر و مادرها با توجه به تجربه و دانش و خردی که داریم، می توانیم بهترین تصمیم را برای فرزندان مان بگیریم؟ آیا هیچ پدر و مادری به فرزندانش غذا می دهد و از او نگهداری می کند، زیرا دلش می خواهد، وقتی بزرگ و پروار شدند، آنها را ذبح کند و بخورد؟!
حرف من این است که حیوانات هم در کره زمین، مانند فرزندانی هستند که به سن تکلیف نرسیده اند و وظیفه حفاظت و حراست از آنها برعهده ماست. این منتهای نامردی و بی اخلاقی است که حیوانی را محافظت کنیم و به زیستگاهش برسیم، به آن امید که بتوانیم روزی با ماجرای کشتنش تفریح نماییم.
من ایمان دارم، همهی آنهایی که خون جانوری را به بهانه تفریح یا ورزش یا شکار و … بر زمین میریزند؛ روزی باید پاسخگوی آه آن حیوان مظلوم باشند.
این قانون طبیعت است و شما خود موارد بیشماری از فرجام تلخ شکارچیان و وابستگان نسبی و سببی ایشان به خاطر دارید! ندارید؟
آرزویم این است که روزی همهی مردم ساکن در کره زمین احساس کنند، اتلاق پسوند شکارچی به یک انسان، پست ترین دشنام آفرینش است.
درود بر مهندس درویش دوست داشتنی
نظر شخصی شما درباره بی ارزشی کار تد ترنر برای شخص خودتان بسیار قابل احترام می باشد ولی ایکاش اندکی درباره شرخ فعالیت های آقای ترنز هم مطالعه ای می فرمودید.
نام برده در املاک پهناور خود در دشت های غرب آمریکا گونه هایی چون گرگ خاکستری و بوفالو را که در حدود 100 سال پیش بدست شکارچیان و گله داران نابود شده بودند معرفی مجدد نموده و جز معرفی این گونه های به ظاهر مطلوب شکارچیان سعی در احیای پوشش گیاهی چمنزارهای قدیم غرب آمریکا دارد که عملا نود درصد انها به دلیل فشار چرا و به زیر کشت بردن نابود شده بودند.
احیای مرغزار زیستگاه را مجدد هم برای گرگ و هم سنجاب زمینی و جغد نقب زن و حشرات وابسته به آن اکوسیستم مجددا آماده می سازد.
مهندس درویش گرامی
حقیقت امر این بوده که بسیاری از شکارچیان و محیط بانان اگر نگوییم دروغگو بلکه اغراق زیادی در دیده ها و شنیده های خود می نمایند و داستان روباه انفاکتوس شده هم مشتی از این خروار بوده است.
هیچکس در خیرخواهی شما شکل ندارد ولی لعن و نفرین شکارچیان کار دختران منتظر الشوهر و پیرزنان در حسرت وصال است.
با این حساب گوشت هم نباید خورد چون خون جانداری بر زمین ریخته می شود( هرچند هیچکس منکر بی رحمی در بسیاری از دامداری ها و کشتارگاه ها نیست)
ولی جناب آقای مهندی درویش، آیا گیاهان هم جان ندارند؟
پس با این حساب حتی بشر از گندم و جو و سبزی هم نباید استفاده نماید چون ظلم در حق گیاهی است که میوه ای از بدنش با قیچی قطع می گردد.
مشکل ما افراط و تفریط و افتادن از آن سوی بام می باشد.
قبول بفرمایید که این هم یکی از آن داستان های محیط بان ها بوده که مایلند برای هر گوش مفتی که گیر بیاورند نقل نمایند و بس.
درود بر جناب پیشخانی:
در مورد تد ترنر که از او با عنوان سزار رسانهای غرب یاد میکنند، خوب است بدانید که ایشان در سال 1996 در مصاحبهاي با مجله طبيعت شناسي آدوبون گفته بود كاهش 95 درصدي جمعيت جهان به 225 تا 300 ميليون نفر، «ايدهآل» خواهد بود! در حقیقت ایشان آشکارا از یک نسل کشی گسترده دفاع کرده اند. همچنین ایشان در اظهار نظر شگفت آور دیگر در سپتامبر 2006 گفته اند: مردها مدیریت جهانی را کثیف کرده اند و دیگر باید فرصت را به زنها داد تا بتوانیم این جهان را از این همه اغتشاش نجات دهیم. غول رسانه ای دوست داشتنی شما، توسط شبکه تلویزیونی اش همواره کوشیده است تا تصویری آرمانی از ارزشهای آمریکایی و لیبرال دموکراسی آمریکا ارایه دهد؛ آن هم بدون آن که سیاست های ضد محیط زیستی دولت آمریکا را در زمان جنگ ویتنام، جنگ ژاپن و نیز مواضع اسفبارش در به نابودی کشاندن پیمان کیوتو را نقد کند.
در ضمن خوب است بدانید که در سال 2010، یعنی زمانی که سی امین سال تولد شبکه CNN را جشن می گرفت، اعلام شد که جناب تدترنر هم اکنون ۱۵ مرزعهی پرورش بایسِون یا همان گاومیش کوهان دار آمریکایی دارد و با داشتن ۵۰ هزار رأس از این حیوان، بزرگترین بایسِوندار جهان به شمار میرود. او گوشت تولیدی این کسب و کار را در رستورانهای زنجیرهای خود میفروشد!
نوش جانش ! نه؟
در ضمن آنچنان می گویید که گوشت هم نباید خورد که انگار در باره امری غیرممکن صحبت می کنید، در صورتی که هم اکنون دست کم نیم میلیارد انسان وجود دارند که هرگز از هیچ گوشتی در رژیم غذایی خود استفاده نمی کنند و بنده با افتخار اعلام می کنم که یکی از این افراد هستم. شاید برایتان جالب باشد که بدانید، شمار افرادی که روزانه ترجیح می دهند تا گوشت را از سبد غذایی شان حذف کنند، در طول یک دهه اخیر به نسبت دهه قبل از آن، 15 درصد افزایش یافته است. همچنین باید بدانید که اینک دامهای موجود در کره زمین، مسئول پراکنش و تولید بیش از 50 درصد از کل گازهای گلخانه ای در نیوار (اتمسفر) هستند که جناب تدترنر عزیز شما از این منظر یکی از مخربان اصلی طبیعت به شمار می رود.
همچنین، چگونه می توانید سامانه حسی و سیستم عصبی پیشرفته حیوانات را با گیاهان مقایسه کنید؟ و رژیم گیاهخواری را مانند گوشتخواری ارزیابی فرمایید؟
موفق باشید.
مهندس درویش گرامی
در کره شمالی قحطی زده از به اصطلاح اساتید دانشگاهی دعوت می شود تا در برنامه های انحصاری رسانه ملی درباره زیان خوردن گوشت سخن بگویند.
تا چند وقت پیش دستگاه دیدخوبی نسبت به جریان های ویجیترین نداشت ولی ناگهان پس از گران شدن مرغ بناگاه مستقیم و غیر مستقیم گیاه خواران محبوب قلب برادران شده و تمام تریبون های تبلیغاتی به آنها اختصاص یافت.
انسان موجود و در واقع جانوری همه چیز خوار است، نزدیک ترین نخستینی به ما یعنی شامپانزه از رژیم گیاهی و جانوری تواما استفاده می کند. نگاهی به فرم و چینش دندان انسان به وضوع ثابت می نماید که این مجموعه برای دریدن گوشت و جویدن گیاه تکامل پیدا کرده است.
اگر سیستم بدن انسان همچون گوزن برای گیاهخواری تکامل یافته بود پس اسکیموها و اینوت هایی که تقریبا در قطب شمال و سیبری از گوشت قرمز و سفید تغذیه می نمایند را از چه راسته ای از موجودات باید رتبه بندی نمود.
گوشت با کمترین حجم بیشترین میزان مواد غذایی را به بدن می رساند. در جنگل های آمازون مواد پروتئینی مهم ترین بخش رژیم غذایی بومیان را تشکیل داده است.
بحث و مشکل بر سر نابود ساختن و سوزاندن جنگل های استوایی برای تولید گوشت جهت همبورگر فروشگله های زنجیره ای چون مک دونالد می باشد.
این شرکت ها در کنار نابودی اکوسیستم به عمد قبائل سرخپوست را کشته و فراری داده تا بدون مدعی جنگل را پاک بروبند.
جناب مهندس درویش
مشکل اینجاست.
در ثانی من تا کنون افتخار دیدن شما را نداشته ام ولی از تصویر این مقاله پیداست که شما با تنها خوردن هویج فرنگی و لوبیای سبز اینطور چاق و فربه نشده اید.
تحقیق نشان داده زنان محله های فقیر نشین به دلیل خوردن مواد نشاسته ای بیشتر به دلیل فقر و هدم دسترسی به مواد پروتئیتی چون گوشت و لبنیات و انواع میوه ها گرفتار چاقی مزمن می گردند.
مهم تر اینکه شما هنوز پاسخ آقای آرش را نداده اید.
بهتر است از یک متخصص باتجربه محیط زیست درباره چند و چون این حکایت دعوت به عمل آورید
متشکرم